راهکارهای کارامدی مدیریت دولتی ، رویکرد اسلامی، با تأکید بر تفسیر «المیزان»
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«کارامدي» از مباحث جدّي در حوزة مديريت دولتي است که دانشمندان براي آن راهکارهاي گوناگوني ارائه نمودهاند، اما بهسبب ابتناي آنها بر تجربيات ناقص بشري، گاه کمبودها و گاه تناقضات جدّي دارند. اين نقصها و تناقضات سبب شده است انديشمندان مسلمان طبق آيات و سنت اسلامي، به بررسي مديريت دولتي اقدام نمايند. درخصوص رويکرد کلان مديريت دولتي کارهايي در قالب پاياننامه و مقاله صورت گرفته است. اما در خصوص اين موضوع، تحقيقي يافت نشد. ازاينرو، تحقيق حاضر تازگي دارد و ضرورت مييابد. سؤال اصلي تحقيق اين است که راهکار کارامدي مديريت دولتي با رويکرد اسلامي با تأكيد بر ديدگاه علّامه طباطبائي کدام است؟ پرسشهاي فرعي تحقيق نيز عبارت است از: مباني کارامدي مديريت دولتي با رويکرد اسلامي چيست؟ انواع راهکارهاي کارامدي طبق رويکرد اسلامي کدام است؟ تحقيق حاضر پس از ذكر ادبيات بحث، به طرح مباني کارامدي مديريت دولتي و سپس بررسي راهکارهاي آن در قالب دو راهکار رفتاري و ساختاري ميپردازد و سعي ميکند، پاسخ سؤالهاي مزبور را براساس آيات قرآن کريم و با تأكيد بر تفسير گرانسنگ الميزان ارائه دهد.
تعريف مفاهيم
براي شروع هر بحث، تبيين مفاهيم ضروري است. در غير اينصورت، سير بحث به صورت مبهم پيش ميرود و مخاطب نميفهمد که چه چيزي مورد نظر نويسنده و يا گوينده است. ازاينرو، در ذيل مفاهيم اصلي اين تحقيق، تعريف ميشود:
الف. مديريت دولتي
«مديريت» كه در لاتين آن را «management» ميخوانند و از ريشة «manus» به معناي کنترل کردن با دست است، شامل دو بخش است: يکي تحقق نتايج و ديگري مسئوليت شخصي مدير در برابر اهداف. وظيفة مدير ترتيب دادن اقداماتي به منظور تحقق نتايج و مسئوليت شخصي در قبال آنهاست. مديريت دولتي در جهت تحقق اهداف حرکت نموده، مهارتها و پاسخگويي را افزايش ميدهد و نسبت به محيط خارجي مراقب بوده و درپي تدوين خط مشي براي دولت است (هيوز، 2003، ص36).
ب. کارامدي
اصطلاح «اثربخشي»(effectiveness) از اهداف متمايز رويکرد مديريت دولتي در مقايسه با ادارة امور عمومي محسوب ميشود. برمن (برمن، 2006، ص6) اثربخشي را به سطح پيامدها ـ براي مثال، تعداد افراد دستگير شده توسط پليسـ تعريف كرده و آنتوني و گوين دارجان آن را به ارتباط ميان پاسخگويي با پيامدها و اهداف معنا نمودهاند (آنتوني و گوين دارجان، 2004، ص149-150).
ج. رويکرد اسلامي
منظور از «رويکرد اسلامي» مطالعة راهکارهاي کارامدي مديريت دولتي براساس آيات قرآن كريم و نکات تفسيري است که از سوي علّامه طباطبائي در تفسير شريف الميزان ارائه شده است.
روش تحقيق
تحقيق حاضر از لحاظ گردآوري دادههاي تحقيق، به روش «کتابخانهاي» انجام شده است. اما براي تحليل دادهها از روش «تحليليـ استنباطي» بهره برده است. به همين سبب پس از طرح ادبيات نظري تحقيق، چارچوب آن براساس مباني انسانشناختي و ارزششناختي علّامه طباطبائي معرفي شده است. در نهايت، راهکارهاي کارامدي مديريت دولتي با استفاده از اين مباني، استخراج گرديده و سپس شواهد و مؤيدات قرآني هر يک بررسي شده است.
قلمرو نظري بحث
کارامدي يا اثربخشي در مديريت دولتي، موضوعي است که انديشمندان مديريت به الگوهاي متفاوتي، از آن اشاره كردهاند. الگوي «سنّتي» (هدي، 1381، ص 227-252)؛ اداره دولتي نوين (دنهارت، 2000، ص147-175)؛ مديريت دولتي نوين (هود، 1991، ص45؛ تري، 2003، ص23)؛ بازآفريني دولت (اسبورن، گبلر، 1992، ص73)؛ دولت الکترونيکي (هاگز، 2003، ص182)؛ خدمات عمومي نوين (دنهارت، 2000، ص552)؛ و حکمراني خوب (ميدري، 1383، ص250-259) رويکردهايي هستند که هر کدام بهگونهاي کارامدي و اثربخشي را مطمح نظر قرار دادهاند.
از ميان اين رويکردها، مديريت دولتي نوين تغييراتي جدي در مديريت دولتي به وجود آورده است که البته نقدهاي زيادي هم بر آن وارد شده است. اين رويکرد، نميتواند الگوي مناسبي براي مديريت دولتي باشد؛ زيرا سروکار مديريت دولتي با حوزة عمومي و هدفش تأمين رفاه همة شهروندان است (داناييفرد، 1388، ص 141). ازاينرو، بايد براساس ارزشهاي خاصي بنا و اداره شود. مهمترين ارزش در اين بخش، عدالت و ارائة خدمات براي همة مردم، بهويژه طبقهاي از جامعه است که توانايي پرداخت هزينۀ استفاده از خدمات عمومي را ندارند. اما مديريت دولتي نوين، هم به لحاظ نظري با اين ارزش ناسازگار است و هم مطالعات تجربي مؤيد آن است. براي مثال، براساس گزارش «سازمان همکاري و توسعة اقتصادي»، در کشورهاي توسعهيافتهاي مانند فرانسه، ژاپن، بلژيک، استراليا و آمريکا و نيز در کشورهاي در حال توسعه مانند کرة جنوبي، اندونزي، هند، جامائيکا، زئير، لستو، اوگاندا و زيمبابوه، کاهش هزينهها در خدمات بهداشتي، برنامههاي آموزشي و خدمات اجتماعي مشمول يارانه در کنار افزايش قيمت مواد غذايي و افول دستمزدهاي واقعي بهطور معکوسي خانوادههاي کم درآمد را تحت تأثير قرار داده و در نتيجه، وضعيت فقر در برخي از نقاط جهان بدتر و وخيمتر شده است (سازمان همکاري و توسعه اقتصادي، 1997، ص 14). به گفته پيترز، رويکرد دولت مديريتي، نهضت جهاني مصادرة دولت به نفع اغنياست. براساس اين رويکرد، «دولت خوب»، دولتي است کوچک که فقط حكمراني ميکند(حق، 2001، ص45). مصادرة شرکتهاي دولتي براساس نظام توزيع غنايم به ياران و دوستان سياسي و دولتمردان انگيزة لازم را براي واگذاري دولت به بخش خصوصي داده است. طبق تحقيقات صورت گرفته دربارة کوچکسازي يا محدود کردن برنامههاي خدمات اجتماعي، با پرداخت حقالزحمه توسط شهروندان در ازاي دريافت خدمات و بهرهگيري از شيوههاي عرضة خدمات مصرفکنندهمحور، هم در کشورهاي توسعهيافته و هم در کشورهاي در حال توسعه، اغنيا غنيتر و فقرا فقيرتر شدهاند. اين وضعيت، هم در کشور آمريکا در دهة 1980 و 1990 (بلوستون، 1995 ص32)، هم در کشورهاي پس از پايان حاکميت کمونيست همچون روسيه (باکس، 1995، ص56) و هم در جوامع در حال توسعه (حق، 1996 ص96) مانند کشورهاي آفريقايي و آمريکاي لاتين به چشم ميخورد (حق، 1998، ص111).
نظرية «انتخاب عقلايي»، که مهمترين مبناي اين رويکرد است، از جهات گوناگوني يک رويکرد غيرواقعبينانه نسبت به انسان بهشمار ميرود (رحيمي، 1390، ص21). البته در اينباره که فردگرايي و طرفداري از منافع شخصي و فردي خوب است يا بد، بحثهاي زيادي در بين دانشمندان، بهويژه اقتصاددانان، مطرح شده است (گيدنز، 1386، ص 40-44). اما برايند کلي آن چنين است که بنا بر نظرية «انتخاب عقلاني»، سياستهاي اجتماعي بايد بر حسب منافع شخصي عقلاني و فردي توصيف شود. اين نظريه در بهترين حالت، ميتواند بر موضع حمايت از دولت رفاه دلالت داشته باشد، اما اين موضع دامنة کاملاً محدودي دارد و اين دولت را در قالبي فردگرايانه و نه جمعي و اشتراکي تعريف ميکند. در بدترين حالت، اين رويکرد را ميتوان مشوق مواضع ضد دولت رفاه دانست؛ زيرا خدمات دولتي را در خدمت توليدگران (معلمان، پژشکان، و امثال آنها) ميداند، نه در خدمت رفاه مصرفکنندگان. در اين معنا، نظرية «انتخاب عقلايي» خود را به آساني در خدمت خصوصيسازي و بازاري کردن نظامهاي دولت رفاه قرار ميدهد (پيتريک، 1381، ص 41).
دلايل ديگري هم دربارة ناکافي بودن رويکرد «انتخاب عقلايي» براي توصيف جامعه و فعاليت اجتماعي وجود دارد که عبارت است از:
1. تعريف محدود از انسان؛ با تلقي فرد بهعنوان واحد تحليل به مثابة ذره يا اتم جامعه، صرفاً چهرة رابينسون كروزوئه گونه از انسان ارائه ميشود که فقط مقبول طرفداران اقتصاد کلاسيک است.
2. نارسا بودن از لحاظ توصيف قدرت؛ با تلقي نابرابريهاي قدرت بهعنوان حاصل تصميمات عقلاني منفعتجويانه، نقشي را که اجبار، خشونت، استثمار و سرکوبگري درخصوص انسان ايفا ميکند، به فراموشي ميسپارد. براي مثال، اين واقعيت را نميبيند که انسانها غالباً بهسبب فقدان واقعي يا خيالي حق انتخاب، در وضعيتي هستند که هزينههايش بر منافعش ميچربد.
3. نارسايي در توصيف اقدامات نوعدوستانه؛ نظرية «انتخاب عقلايي» در توصيف وجود اقدامات ايثارگرانه و نوعدوستانه و رفتار جمعي و اشتراکي نيز رسايي کامل ندارد.
4. نهايت اينکه نظرية «انتخاب عقلايي» ميزان وابستگي مبادلات و فعاليتهاي بازار را به ويژگيهاي غير قابل اندازهگيري، همچون اعتماد، دوستي و تعاون دستکم ميگيرد؛ زيرا بازارها صرفاً براساس محاسبات اقتصادي، که اين نظريه بر آنها تأكيد ميورزد، نميچرخد. درنتيجه، براساس اين دلايل، ميتوان گفت: نظرية «انتخاب عقلايي» از لحاظ توصيف رفتار اجتماعي بهطور اعم و سياست اجتماعي بهطور اخص، احتمالاً کفايت ندارد (پيتريک، 1381، ص 41-43). اين نقص مبنايي سبب شده است تا مديريت دولتي نوين يا دولت مديريتي در رعايت حقوق افراد کمدرآمد و ضعيف جامعه و نيز رفاه همگاني يا همه شهروندان، شکست بخورد و عدالت، پاسخگويي، صداقت، مردمسالاري و اعتماد در آن کمرنگ شود و يا بهطور کلي، از بين برود و بهطور کلي، نقش اين الگو در عرصة حکمراني، محل ترديد و سؤال قرار بگيرد.
مباني کارامدي مديريت دولتي
همانگونه که در بحث روش تحقيق بيان شد، براي دستيابي به راهکارهاي کارامدي مديريت دولتي از ديدگاه علّامه طباطبائي لازم است ابتدا مباني ديدگاه ايشان بررسي شود. ازاينرو، دربارة دو مبناي انسانشناسي و ارزششناسي از ديدگاه ايشان بحث ميشود. شايسته بود که مبناي هستيشناسي و معرفتشناسي هم ذکر شود، اما انجام چنين کاري خارج از ظرفيت اين نوشتار است. علاوه بر آن، با بررسي انسانشناسي و ارزششناسي، دو مبناي ديگر هم به نحوي مشخص ميشود.
الف. مباني انسانشناختي
علّامه طباطبائي در تفسير الميزان، صفات خاصي را براي انسان ذکر نموده که دربارة چگونگي طرح بحث راهکارهاي کارامدي مديريت دولتي، نقش مبنايي دارند. در ذيل، برخي از آنها، به اختصار آمده است:
1. انسان؛ مخلوق و عبد خداوند
از نظر اسلام، کاملترين وصف دربارة انسان، اين است که عبد خداست؛ زيرا هر موجودي (نور: 45) از جمله انسان، مخلوق خداست: «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثم مِن نُّطْفَةٍ ثُم مِنْ عَلَقَةٍ ثم يخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَمِنكُم مَّن يُتَوَفىَ مِن قَبْلُ وَلِتَبْلُغُواْ أَجَلًا مُّسَمًّى وَلَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» (غافر: 67)، و هر مخلوقي عبد خالق خود و معلول اوست. آيات 6 زمر، 13 و 15مؤمنون، 9 سجده و آيات ديگر نيز بر مخلوق بودن انسان دلالت دارند. در آية 56 سورۀ ذاريات نيز بيان شده که هدف خلقت همة موجودات از جمله انسانها، عبادت و پيروي از خداوند است: «وَمَا خَلَقْتُ الجْنَّ وَالْانسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56). البته خداوند علت تامة مجموع عالم است؛ زيرا مجموع عالم جز به خدا، به چيز ديگرى احتياج ندارد. همچنين علت تامۀ صادر اول اولين موجودى است كه از حق صدور يافت و خلق شد و ديگر اجزاى اين مجموعه تابع اوست و خداى تعالى نسبت به اين اجزا، علت تامه است؛ زيرا واضح است كه يك موجود به موجودات قبل از خود احتياج دارد و آنها جزو شرايط و معدات خلق او محسوب ميشوند (طباطبائي، 1374، ج15، ص192). انسان همانگونه که در آغاز خلقت خود مخلوق خداست، در ادامه هستي نيز به او نياز دارد؛( بقره: 263 و 267؛ آل عمران: 97؛ نمل: 40؛ لقمان: 12؛ زمر:7؛ تغابن: 6) چراکه او ممکن است و هر ممکني فقير بالذات بوده و نيازمند فيض مستمر غني بالذات است (طباطبائي، 1381، ص177).
2. انسان؛ داراي فطرت الهي
علّامه طباطبائي دربارة تفسير آيات 4-6 سورۀ تين «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيرْ ممَنُونٍ» ميفرمايد: براساس ظاهر اين آيات، انسان در آغاز آفرينش خويش از قوام و اعتدال نيکويي برخوردار بوده است، ولي عدهاي به دليل اعمال ناشايست خود، اين قابليتها و صلاحيتهاي فطري را تضييع کرده، خود را به درجات پستي ميکشانند. مراد از «احسن تقويم»، همان زمينهها، صلاحيتها و قابليتهاي فطري است که زمينة رسيدن انسان به کمال نهايي را فراهم ميکند.
انسان براساس فطرت پاک الهي خويش، به دنبال حق و حقيقت و در پي کمال است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهْا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَاكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (روم: 30)، اگرچه در اين مسير موانع گوناگون دروني و بروني، مزاحمت ميکند و او را از دستيابي به کمال خويش منصرف مينمايد: «وَنَادَى أَصحْبُ الجْنَّةِ أَصحْابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنهَمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلىَ الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونهَا عِوَجًا وَهُم بِالاَخِرَةِ كَافِرُونَ» (اعراف: 44-45). منظور از «ظالمين» كفار، منكران آخرت و معاندان حق هستند كه همواره راه خدا را ناهموار و منحرف مىخواهند و ديگران را نيز از سلوك آن منصرف مىسازند (طباطبائي، 1374، ج8، ص150).
3. مختار بودن انسان
انسان تحت اراده و مالکيت هيچ کسي جز خداوند نيست و در انتخاب همه چيز آزاد است. در آية 3 سورة انسان بهخوبي بيان شده است که انسان کاملاً مختار آفريده شده و اوست که ميتواند راه حق را انتخاب نمايد و شاکر خداوند باشد، يا راه باطل را برگزيند و کفر پيشه سازد: «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ اما شَاكِرًا وَاما كَفُورًا» (انسان: 3). در آية 54 نور بيان شده است كه وظيفه پيامبر فقط ابلاغ بوده و غير اين وظيفهاي ندارد: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ» (نور: 54). اين آيه بهصراحت بيان ميدارد که انتخاب دين و مکتب، ايمان آوردن و انجام تكاليف، کاملاً آزادانه و از روي اختيار است و پيامبر گرامي جز ابلاغ دين وظيفۀ ديگري ندارد (طباطبائي، 1374، ج15، ص 207).
4. اجتماعي بودن انسان
انسان بهگونهاي آفريده شده است که سعي دارد از هر چيز براي کمال و تأمين مايحتاج خود استفاده نمايد. اين طبع از ديد علّامه طباطبائي، «استخدام» ناميده شده است که طبق آن هر انساني دوست دارد براي تحقق خواستها و مايحتاج و کمال خود، همه چيز را در خدمت خويش قرار دهد. ازاينرو، به آفرينش ابزارها و لوازم دست ميزند تا او را در تحقق اين خواست ياري دهد. براساس اين طبع، انسان تاآنجاکه ميتواند انسانهاي ديگر را هم در خدمت خود قرار ميدهد؛ اما هر وقت در اجتماع قرار ميگيرد متوجه ميشود که ديگران هم مثل اويند و همة افراد چنين خاصيتي دارند. ازاينرو، ناگزير ميشود به تبعيت از قانون عادلانه تن دهد و براي ديگران همان را بپسندد که براي خود ميپسندد. پس اجتماع مدنى و عدل اجتماعى حكمى است كه بشر از روي اضطرار، آن را پذيرفته است؛ زيرا اگر چنين نبود، هرگز انسانى حاضر نمىشد دامنة اختيار و آزادى خود را محدود سازد. پس منظور از «الانسان مدنى بالطبع» و اينكه خواهان عدل اجتماعي است، همين است. پس انسان از روي اجبار به خواست ديگران تن ميدهد و به اجبار به حاکميت قانون در زندگي اجتماعي رو ميآرود، وگرنه هرگاه قوي شود، به همان خواستهاي فردي خود رو ميآورد و تاآنجاکه امکان دارد، منافع خود را دنبال ميكند (طباطبائي، 1374، ج2، ص، 209). بدينروي، انسان با هدايت و تکوين پيوسته از همه سود خود را ميخواهد (اعتبار استخدام) و براي سود خود، همه را ميخواهد (اعتبار اجتماع) و براي سود همه، عدل اجتماعي را ميخواهد (اعتبار حس عدالت و قبح ظلم) (طباطبائي، 1374، ج2، ص209).
5. نيازمندي انسان به دين
علّامه طباطبائي دربارة تفسير آية 213 بقره: «كاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقّ لِيَحْكُمَ بَينْالنَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ» فرموده است: طبع استخدامي انسان بهسبب تفاوت اميال و خواستها، در نهايت، به اختلاف منجر ميشود؛ زيرا هر کس دوست دارد ميل و خواست خودش برآورده شود. نتيجة اين اختلافات به خطر افتادن جامعه و عدل اجتماعي است؛ زيرا هر کس وقتي غالب شود، خواستهاي خود را بر جامعه تحميل ميکند و از مغلوب چيزي را ميخواهد که در توانش نيست و با خواست و ميلش همخواني ندارد. ازاينرو، سعي ميکند با خدعه و نيرنگ، به هر نحو از انجام تقاضاي غالب فرار كند. انجام چنين کارهايي موجب ميشود اجتماع و عدل اجتماعي آسيب بيبيند. ازاينرو، انسان وادار ميشود بهگونهاي اين مسئله را حل کند. براي حل اين مسئله دو راه ممکن است در پيش گرفته شود: اول. اجبار؛ يعني همة افراد از روي اجبار حکومت و اجراي قانون را بپذيرند.
دوم. پرورش افراد براساس معيارهاي اخلاقي. در اين روش، ابتدا افراد براساس معيارهاي اخلاقي تربيت ميشوند تا با عملي شدن آنها، اجتماع و عدالت اجتماعي حفظ شود. اما هر دوي اينها، علاوه بر آنكه براساس جهل و نادانى بنا شده، مفاسدى هم به دنبال دارند که از آن جمله، نابودى انسانيت نوع بشر است؛ زيرا انسان موجودى است كه خداى تعالى او را آفريده و هستياش وابسته و متعلق به اوست، به سوي او هم باز ميگردد و با مردن هم، زندگياش به پايان نميرسد. خداوند سبحان با توجه به شناختش از انسان، دين و قوانين تشريعي را توسط انبياي الهي براي هدايت و در صراط مستقيم نگه داشتن او وضع و ارسال نمود تا هم عقايد او را اصلاح نمايد و هم اخلاق و رفتارهاي او را (طباطبائي، 1374، ج2، ص111-113).
6. دو بعدي بودن انسان
انسان داراي دو بعد مادي و روحي است، اما اصالت با جنبة روحي اوست (طباطبائي، 1374، ج2، همان، 176). استفادة قرآن از واژة «توفي» دربارة مرگ: «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ وَيُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتىَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا يُفَرِّطُونَ» (انعام: 61؛ آلعمران: 185) دلالت ميکند بر اينكه شخصيت واقعي انسان نفس و يا روح اوست. انسان در مقايسة خود با جانوران، ويژگيهايي همچون انديشه، استدلال، استنتاج، دورانديشي، عشق و ايمان را در خود مييابد و درك ميكند كه از جسمانيت او برنميآيند، وگرنه با موجودات ديگر تفاوتي نداشت. به همين سبب سرچشمة همة امتيازات و تفاوت انسان با موجودات ديگر و انسانيت انسان، در روح اوست، نه در جسمانيت او (مطهري، 1374، ص 507).
ب. مباني ارزششناختي
از ديدگاه علّامه طباطبائي، ارزشها نميتواند نسبي باشد. البته آنها به لحاظ مفهومي هميشه مطلق و به لحاظ مصداقي، نسبي است؛ يعنيـ مثلاًـ حسن و قبح عدالت بهعنوان يک مفهوم هميشه وجود داشته و هيچگاه نبوده که جامعهاي فاقد حسن و قبح باشد يا صفت عدالت را قبيح بشمارد. اما حسن و قبح بهطور مطلق، در خارج يافت نميشود (طباطبائي، 1374، ج2، ص 114). پس «عدالت» مفهوماً و مطلقاً حسن است و مصاديق آن در طول زمان تغيير و تحول مييابد. انسان هميشه در مسير تحول عوامل اجتماعي، رضايت ميدهد که همة احکام و قوانين اجتماعي بهطور دفعي و تدريجي تغيير يابد، ولي هيچگاه راضي نميشود که صفت «عدالت» را از وي سلب کرده، ظالمش بنامند (طباطبائي، 1374، ج5، ص 14). ازاينرو، به اعتقاد ايشان، نسبيتگرايان مرتکب مغالطة مفهوم و مصداق شدهاند. در نظرية اعتباريات نيز اينگونه آمده است که اعتباريات قالبهايي هستند که مصاديق متفاوتي و متعدد را دربر ميگيرند. اين قالبها خود تغيير نميکنند، اما مظروف آنها متفاوت است. احکام اعتباري، که احکام اخلاقي از جملة آنهاست، به صورت منطقي از قضاياي حقيقي قابل استنتاج نيستند. در عين حال، بياساس هم نيستند؛ يعني فرايند تکوين ارزشها ناظر به واقعيتهاست (طباطبائي، 1374، ج2، ص319).
بر اين اساس، بشر طبق هدايت فطرت، که ويژگي مشترک انسانهاست، به ارزشهايي ميرسد که به سبب داشتن مبناي ثابت، داراي دوام است (طباطبائي، 1374، ج13، ص287). از اطلاق و نسبيت ارزشها در جلد دوم الميزان مفصل بحث شده است. در اين کتاب، مرحوم علّامه ميفرمايد: صفات رفتاري، مثل شجاعت و عفت، برخاسته از شرايط طبيعي آدمي است. طبيعت آدمي بهگونهاي است که وي را به شکلدهي اين صفات، هدايت ميکند، ازاينرو، ارزشها دايمي هستند.
در نهايت، ميتوان گفت: احکام عملي اعتباري در مرحلة نخست، مبتني بر واقعيتهاي وجود آدمي است که ويژگيهاي اساسي و محوري دارد و به «فطرت» و «طبيعت» از آن ياد ميشود. از سوي ديگر، ناظر به کمال و سعادت آدمي است. ازاينرو، ميتوان از طريق نظرية اعتباريات به ارزشهاي محوري رسيد که ريشه در نهاد آدمي دارد که در همگان يکسان است. اين ديدگاه حضرت علّامه نبايد اين تصور را ايجاد کند که ايشان به سوي نظرية ارزششناسي طبيعتگرايانه حرکت كرده است؛ همچنانکه برخي اين ادعا را دارند، بلكه مراد و مقصود ايشان اين است که در طبيعت آدمي، احساسات و تمايلاتي وجود دارد که وي را به سوي اعتبار احکام خاصي هدايت ميکند و اين به آن معنا نيست که هرچه طبيعي است، خوب است. به عبارت ديگر، ديدگاه مرحوم علّامه شامل مغالطة طبيعتگرايانه نميشود که مور آن را طرح کرده است (مور، به نقل از فرانکنا، 1376، ص 208). به سخن روشنتر، از ديدگاه علّامه طباطبائي، احساسات و نيازهاي آدمي عامل و علت شکلگيري احکام اعتباري (ارزشها) است، نه اينكه خوب بودن را در طبيعي بودن قرار داده باشد (محمد حسني، 1383، ص 207).
راهکارهاي کارامدي مديريت دولتي
طبق آنچه دربارة مباني انسانشناختي و ارزششناختي از ديدگاه مرحوم علّامه بيان شد، ميتوان راهکارهاي کارامدي مديريت دولتي را استنباط نمود، اما بهسبب ظرفيت محدود اين نوشتار، فقط از دو دسته راهکار رفتاري و ساختاري بحث ميشود:
الف. راهکارهاي رفتاري
منظور از «راهکارهاي رفتاري»، اموري است که بهطور مستقيم بر رفتار انسان تأثير ميگذارد که در ادامه، از آنها بحث ميشود:
1. نهادينهسازي مسئوليتپذيري
طبق مبناي اول انسانشناختي، انسان بايد نسبت به رفتارهاي خود در پيشگاه خداوند، پاسخگو باشد. طبق مبناي «واقعي بودن ارزشها»، که بر ارتباط واقعي اعمال و نتايج آن تأكيد دارد و بيان ميکند که هر عملي نتيجة خاصي دارد، انسان مسئول نتايج کار خود است. طبق اين دو مبنا، مسئوليتپذيري و پاسخگويي افراد در قبال نتايج رفتار خويش، ميتواند يکي از راهکارهاي اساسي کارامدي در همة حوزهها، بهويژه مديريت دولتي، باشد؛ زيراـ همانگونه که بيان شدـ کارامدي جز دستيابي به هدف نيست. بنابراين، انسان مسئوليتپذير يا کاري انجام نميدهد، يا اگر انجام دهد سعي ميکند آن را به هدف معهود برساند. در منطق قرآن کريم، هر کس بايد در برابر اعمالي که انجام ميدهد پاسخگو باشد. در آية 48 سورة بقره، خداوند از اينکه كسي به جاي ديگري مجازات نميشود سخن گفته و مسئوليت عمل هر كس را مربوط به خود او دانسته است: «وَاتَّقُواْ يَوْمًا لَّا تجَزِى نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْا وَلَا يُقْبَلُ مِنهْا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنهْا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ» (بقره: 48). براساس اين آيه، هيچ كس بهخاطر ديگري مجازات نميشود و هر کسي مسئوليت اعمال خويش را بر عهده دارد و به خاطر کارش اگر نيک بوده لايق پاداش و اگر گناه باشد سزاوار عقاب است، و از کسي هم شفاعت قبول نميشود و پذيرش عوض و غرامت براي رهايي از عقاب در پيشگاه عدل الهي راه ندارد.
در آيات 13 -15 سورة اسراء نيز به اين مطلب توجه شده است. در اين آيات، خداوند هر کس را مسئول اعمال خود دانسته و براي اعمال او، دفتر ثبتي در نظر گرفته است تا فرداي قيامت با آن محشور شود، و در آن روز است که اعمال هر كس جداگانه و مستقل حسابرسي ميشود: «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَئرِهُ فىِ عُنُقِهِ وَنخُرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَئهُ مَنشُورًا اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا مَّنِ اهْتَدَى فَإِنَّمَا يهَتَدِى لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيهْا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتىَ نَبْعَثَ رَسُولًا».
2. نهادينهسازي قانونمداري
براساس منطق قرآن کريم، شاخص اصلي سنجش عمل انسانها، قانون است. ازاينرو، اگر عمل کسي بر طبق قانون باشد، درست بوده و مستحق پاداش مناسب عمل خود است. اما اگر چنين نباشد هيچ معياري نميتواند مبناي توجيه رفتار و اعمال او باشد. ازاينرو، در قرآن کريم بر بطلان «پارتىبازى» تأكيد شده است (طباطبائي، 1374، ج1، ص 156). اين موضوع بهخوبي از آية 48 سورة بقره فهيمده ميشود: «وَاتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلا يُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَلا يُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَلا هُمْ يُنْصَرُونَ»؛ بپرهيزيد از روزى كه احدى به جاى ديگرى جزا داده نميشود و از او شفاعتى پذيرفته نيست و از او عوضى گرفته نميشود و هيچكس از ناحية ديگري يارى نمىگردد. «يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَلا خُلَّةٌ وَلا شَفاعَةٌ» (بقره: 254)؛ روزى است كه در آن، نه خريد و فروشى است و نه رابطة دوستى.
در دولت هم اگر معيار سنجش کارها پيروي از قانون و عمل براساس آن باشد افراد سعي ميکنند همواره کارها و اهداف سازمان را بهگونهاي كه خواسته شده است به سرانجام برسانند و دنبال توجيه اعمال و رفتار خود نباشند. اما اگر قانونگرايي نهادينه نشده باشد، ممکن است افراد در انجام تعهدات خود سستي ورزند و عدم توفيقات خود را به شيوههاي گوناگون غير قانوني؛ مثل دوستي با مديريت عالي، واسطهها و انواع گوناگون جبران نمايند.
3. نهادينهسازي وجدان و تعهد کاري
طبق رويکرد اسلامي، حكومت و دولت امانت است و كساني كه در هر منصب اجتماعي و حكومتي قرار ميگيرند پيش از همه، امانتدار خدا (انعام: 165) و سپس مردم هستند (نهج البلاغه، نامه 51). آنها بايد به تعهدات خويش در زمينة اداي اين امانت عمل كنند؛ چراكه در برابر خدا و مردم پاسخگويند و بايد از هر نوع خيانت در آن دوري كنند. اگر چنين كنند به پاداشهاي عظيم الهي ميرسند، وگرنه گرفتار عذابهاي سخت الهي ميشوند. به عبارت ديگر، چنين كساني نگهباني از بزرگترين سرماية اجتماعي انسانها، يعني حكومت را بر عهده دارند؛ امري كه براي تشكيل آن، سختيها و رنجهاي فراواني كشيده شده است. حال اگر كسي ضروريترين امر ادارة دولت، يعني «وفاي به عهد» را زير پا بگذارد و اين امانت گرانسنگ انساني را ناديده بگيرد، پيش از همه به خود ستم روا داشته و بعد به خداوند كه صاحب اصلي اين امانت است، و در مرحلة بعد، به مردم كه صادقانه به او اعتماد نموده و سرماية بزرگ زندگي خويش را بهدست او سپردهاند.
آيات مربوط به وفاي به عهد براساس مطالعة كليدواژههاي «عهد»، «عهود» و ساير واژههاي مشتق از اين واژه، همچون «ميثاق» و «عقد» بر چند دسته تقسيم ميشود: آياتي كه مربوط به تعهد انسان با خداست؛ مثل آيات 91-92 سورة نحل؛ آياتي كه به وجوب وفاي به عهد و پرهيز از خيانت و نقض عهد اشاره ميكند؛ مثل آية 1 سورة مائده؛ و آياتي كه وفاي به عهد و ماندن در پاي تعهد را از ويژگيهاي اصلي مؤمنان معرفي ميكند؛ مثل آية 8 سورة مؤمنون.
خداوند متعال در آية 1 سورۀ مائده، مردم را به وفاداري به عهد دعوت نموده و از خيانت در برابر عهد با خدا، خود و ديگران برحذر ميدارد: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بهَيمَةُ الْأَنْعَامِ إِلَّا مَا يُتْلىَ عَلَيْكُمْ غَيرْ محُلىّ الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يحَكُمُ مَا يُرِيدُ» (مائده:1). واژة «عقود» جمع «عقد» بوده و در معناي مفعولي خود به معناي معهود به كار رفته است (طبرسي، 1377، ج1، ص308). «عقد» به هرگونه گره زدن كه به خودي خود از يكديگر جدا نشود، گفته ميشود؛ مثل بستن دو طناب به يكديگر. لازمة گره خوردن آن است كه دو چيز ملازم هم بوده، از يكديگر جدا نشود. وجود اين ملازمه در عقد مادي، سبب شده است مردم دربارة هر گرهي، از تعبير «عقد» استفاده كنند؛ مثلاً، ميتوان به عقد ازدواج، بيع، اجاره و عهد و پيمانها اشاره كرد؛ يعني چون اثر موجود در گره زدن، در موارد مزبور نيز وجود دارد، مردم به تكتك آنها «عقد» گفتهاند (طباطبائي، 1374، ج5، ص158).
4. نهادينهسازي اصل «عدالت»
نهادينهسازي عدالت با تمام انواع عدالت توزيعي، رويهاي، و مراودهاي مرتبط است و تأثير زيادي بر توفيق جامعه و سازمان دارد و موجب ميشود افراد براي دستيابي به اهداف سازماني از هيچ تلاشي فروگذار نكنند؛ زيرا با اجراي اصل عدالت ميبينند که هيچ کوششي، بيپاسخ نميماند. بنابراين، هر كس براي دستيابي به اهداف سازمان تلاش ميكند؛ چراکه ميبيند تحقق اهداف سازمان بر تحقق اهداف شخصي او نيز تأثيرگذار است و از ديد برنامهريزان و مديران عالي و اجرايي دولت، ناديده گرفته نميشود. اصل «عدالت» چنان مهم است که براي تحقق و نهادينهسازي آن، انبيا و اولياي الهي پيشقدم بودهاند و از مهمترين اهداف ايشان محسوب ميشده است. در تاريخ انسانها، انبيا و اولياي الهي در اين مسير، از هيچ تلاشي فروگذار ننموده و حتي جان خود را فدا نمودهاند و با رهنمودهاي جاودانه و الهي خويش، خط سيري بهجا گذاشتهاند که هر جستوجوگر عدالت بهطور فطري خواهان آن است. قرآن جامعترين، دقيقترين و زيباترين رهنمودي است كه از سوي خداوند به وسيلة پيامبران الهي براي هدايت انسانها نازل شده است. اين سند جامع بيانكنندة رنجها، اهداف و راهكارهايي است كه پيامبران در طول تاريخ متحمل شدهاند تا انسانها را به اين هدف والا، خواستهاي فطري و نياز اصليشان برساند.
تأمين و برقراي عدالت از اهداف مهم انبيا بوده است. خداوند ايشان را براي تحقق عدالت با «بيّنه، کتاب و ميزان» مجهز نموده است: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الحْدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ» (حديد: 25). طبق اين آيه، خداوند پيامبران را به کتاب و ميزان مجهز نموده است تا قسط و عدالت را در ميان مردم برقرار سازند. دربارة ميزان سه احتمال داده شده است: ترازو (طبرسي، 1377، ج4، ص251)، عقل و دين. اما احتمال سوم با سياق آيه سازگارتر است (طباطبائي، 1374، ج19، ص171).
5. نهادينهسازي روحية انفاق
با وجود انفاق، بخشش و ايثار، اهداف اجتماعي و سازماني راحتتر و مطمئنتر به سرانجام ميرسد؛ زيرا با جود روحية انفاق، نزاع و اصرار بر منافع شخصي به حداقل ميرسد و افراد حاضر ميشوند که حتي از منافع شخصي خود، بهخاطر منافع اجتماعي صرفنظر نمايند. به همين سبب، در قرآن بر انفاق زياد تأكيد شده است. آيات دالّ بر انفاق، بر دو دسته تقسيم ميشود: آياتي كه مستقيماً به اصل موضوع انفاق اشاره نموده است، و آياتي كه از دلالت ضمني آنها، توجه به انفاق به دست ميآيد؛ مثل آلعمران: 130 و بقره: 275-279 كه مسلمانان را از كارهاي غير مشروع مثل رشوه و ربا بازميدارد. اين آيات اگرچه مستقيما به انفاق اشاره ندارد ولي دلالت ضمني بر اين موضوع بهشمار ميرود كه به نيكيها، خيرات و تعاون توجه نموده و از اثم و عداونهايي مثل ربا، رشوه و اسراف پرهيز داده است.
آيات 261- 274 و 276 سورة بقره از جهات گوناگون انفاق را مورد توجه و تشويق قرار داده است. آية 260 سورة بقره به فايدة انفاق براي انفاقکننده پرداخته و يادآوري ميکند که بخشش مال در راه خدا نه تنها پاداش اخروي دارد، بلکه موجب رشد و تکامل وجودي انسان هم ميگردد و مَثَل کساني که در راه خدا انفاق ميكنند همانند بذري است که هفت خوشه بروياند و در هر خوشهاش صد دانه باشد. بنابراين، در مقابل هر کار خيري که انجام ميدهد، هفتصد پاداش دريافت ميدارد و البته خداوند شنوا و دانا اين پاداشها را به کساني اعطا ميكند که همواره در راه خداوند انفاق مينمايند: «مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فىِ كلُ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (بقره: 261). البته معناي آيه اين نيست که نهايت مضاعفة خداوند هفتصد برابر باشد، بلکه امكان دارد به بيش از آن هم ادامه يابد (طباطبائي، 1417، ج2، ص387).
در آية 2 سورة مائده، خداوند مؤمنان را به انجام کار خير و رعايت تقوا دعوت نموده و از تعاون بر گناه و دشمني پرهيز داده است: «وَتَعَاوَنُواْ عَلىَ الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلىَ الْاثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ». از نشانههاي جامعة سالم و پويا آن است که افرادش در مسير کار خير و تقوا، هميار يكديگرند و بر ايمان و عمل صالح ناشى از ترس خدا اجتماع ميكنند و اين همان صلاح و تقواى اجتماعى است. در مقابل، تعاون بر گناه يا عمل زشت قرار دارد كه موجب عقبافتادگى از زندگى سعادتمندانه ميشود. خداوند از اينگونه تعاون بهشدت نهي فرموده و صلاح و رستگاري جامعه را در دوري از آن دانسته است (طباطبائي، 1417، ج5، ص162).
در آية 200 سورة آلعمران، خداوند بهزيبايي، مردم را به همياري دعوت نموده است. در اين آيه، ابتدا خداوند تکتک افراد جامعه را به صبر دعوت نموده و سپس اعضاي جامعه را به «مصابره» و «مرابطه» فراخوانده است: «يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اصْبرِواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». فعلهاي امري «اصبروا» و «صابروا» و «رابطوا» و «اتقوا» همه مطلق و بدون قيد است. در نتيجه، توصيه به صبر، انواع صبر بر شدايد، اطاعت و ترك معصيت خدا را شامل ميشود. «اصبروا» به صبر تكتك افراد، و «صابروا» بر صبر جمعي افراد دلالت دارد. البته در هر دو صبر فردي و جمعي تصاعد وجود دارد؛ زيرا صبري موجب صبر ديگر ميشود و اين صبرها در كنار هم باعث بركات بيشتر ميگردد. «رابِطُوا» از نظر معنا، اعم از مصابره است؛ زيرا «مصابره» يعني: وصل شدن نيروى مقاومت افراد جامعه در برابر شدايد، ولي «مرابطه» عبارت است از: وصل شدن نه فقط نيروهاي مقاومت در برابر شدايد، بلكه همة نيروها و كارها و در تمام شئون زندگى دينى، چه در حال شدت و چه در حال خوشى. البته بايد در همة اين صبرها و رابطهها، تقوا رعايت شود؛ چراکه در نبود آن، ممکن است برخي از مصابرهها و رابطهها، مستلزم شقاوت اخروي افراد جامعه گردد (طباطبائي، 1374، ج4، ص 91).
6. توجه به نيازهاي مادي
دولت اسلامي وظيفه دارد که هم در سطح سازمان و هم در سطح جامعه، نيازهاي مادي مردم را تأمين نمايد. در سطح سازمان، اگر نيازهاي مادي کارکنان تأمين باشد، با اطمينان خاطر به انجام کارهاي خود ميپردازند. اما اگر چنين نباشد، ممکن است به کارهاي غير قانوني رو بياورند و يا از نظر روحي پريشان باشند، بهگونهاي که نتوانند کارهاي خود را به خوبي انجام دهند. از همين روست که در آية 60 سورة بقره «وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسىَ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فىِ الْأَرْضِ مُفْسِدِين» حضرت موسي به مثابة متولي هدايت مردم، از خداوند درخواست مينمايد که براي قوم بنياسرائيل، چشمة آبي خلق نمايد تا ايشان به کشاورزي بپردازند و از اين طريق، نيازهاي مادي زندگي خويش را تأمين نمايند. از اين درخواست حضرت موسي بهدست ميآيد که برآورده نمودن نيازهاي مادي مردم يکي از وظايف اصلي حکومت اسلامي است و در اين زمينه، پيامبران و اولياي الهي يا اولين برپا کنندگان حکومت ديني از هيچ کاري فروگذار ننمودهاند.
مسئلة تأمين امنيت نيز خواستي است که حضرت ابراهيم از خداوند براي مردم تقاضا مينمايد: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبّ اجْعَلْ هَاذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَاجْنُبْنىِ وَبَنىِ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ» (ابراهيم: 35). حضرت ابراهيم در دو زمان براى مكه دعا كرد: بار اول زمانى بود كه اسماعيل و هاجر را در آنجا اسكان داد و گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً». بار دوم زمانى بود كه جمعيتى به مكه آمدند و در اين شهر مقيم شدند. در اينجا هم حضرت ابراهيم دعا كرد: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً» (طباطبائي، 1374، ج12، ص68-69؛ قرائتي، 1383، ج6، ص293).
7. تناسب تشويقها و تنبيهها
تشويقها و تنبيهها بايد تناسب داشته باشند. اين راهکار مهمي است که امام علي در نامهاش به مالک اشتر فرموده است نيکوکاران را به کار نيک ترغيب نموده و بدکاران را از تکرار رفتار ناشايست خويش باز دارد. منظور از «تناسب» اين است که عمل فرد مبناي هرگونه بازخورد قرار گيرد. اگر کار شايسته است بايد پاداش بگيرد، و اگر ناروا است مجازات شود. به اين امر بهعنوان يک راهکار مهم هدايت رفتار افراد، در آيات زيادي از قرآن کريم توجه شده است که برخي از آنها در ادامه، بررسي ميشود. تنوع تنبيه و تشويق، هم در خود اعمال لحاظ شده است و هم نسبت به انجام دهندگان يک عمل. براي نمونه، ميتوان به آياتي که از عدم تساوي مؤمن و فاسق (سجده: 18ـ 20)، کار خوب و بد (فاطر: 19ـ 22)، عالم و غيرعالم (زمر: 9؛ جاثيه: 21 و 28)، ياد ميکند، اشاره کرد.
از آيات 18-22 سورة توبه نيز اصل تنوع تشويق و تنبيه استفاده ميشود. در آية 18 کافران به دليل کفر ورزيشان از پاداش کار خير و ثواب تعمير و آباد کردن مساجد محروم، و در مقابل، به زندگي ابدي در ميان آتش جهنم محکوم شدهاند. اما در آية 19 بيان شده است که مؤمنان بهسبب ايمان خود، از اين نعمت بزرگ الهي، ثواب و افتخار آن بهره ميبرند. در آية 20 از يک اصل مهم در زمينة نتيجة اعمال پردهگشايي ميشود و آن اينكه بسان متفاوت بودن اعمال، نتيجه، ثواب و پاداش آنها نيز متفاوت است. براي نمونه، نميتوان سقايي براي حاجيان را با عمارت مسجد برابر دانست و در نتيجه، پاداشي که به حضرت علي در قبال ايمان و جهادش تعلق گرفته است، نميتواند با پاداش افرادي که کارشان تعمير مسجد و سقايي بوده است، برابر تلقي شود؛ چراکه ايمان بهتر از تعمير مسجد و سقايت است، اگرچه خود اين دو عمل نيز نيكويند؛ اما در نيکويي به پاي ايمان نميرسند و در نتيجه، پاداششان نيز نميتواند به اندازة پاداش ايمان باشد.
ب. راهکارهاي ساختاري
دربارة تعريف «ساختار»، به نکات متفاوتي اشاره شده است. طبق تعريفي، «ساختار سازماني»، روابط نسبتاً پايدار و ثابت بين گروهها، گروهي از پستها (واحدها) و فرايندهاي کاري است که سازمان را تشکيل ميدهند. هرقدر سازمان بزرگتر باشد ساختار آن بزرگتر و پيچيدهتر است. در سازمانهاي بزرگتر و پيچيدهتر، نياز به برنامهريزي در همة زمينهها از جمله منابع انساني، جزو اولويتها و بايدهاي يک سازمان معرفي شده است (شفريتز، 1377، ص 45). راهکارهاي ساختاري نيز همانند راهکارهاي رفتاري بر مباني انسانشناختي و ارزششناختي خاص بنا شده است.
1. تناسب ساختاري
چگونگي ساختار سازمان از مباحث پردامنه در دانش مديريت است. برخي طرفدار ساختار بلند و سلسله مراتب زيادند، و برخي ساختار تخت و افقي را ترجيح ميدهند. در حوزة مديريت دولتي، طبق مباني سوسياليستها، برخي طرفدار دولت بزرگ، مداخلهگر و فراگيرند، و برخي ديگر براساس مباني ليبراليستي، بر دولت کوچک، ناظر و هدايتگر اصرار ميورزند.
رويکرد اسلامي در اين زمينه، بر مبناي پاسخگويي اسلام به نيازهاي زمانه و جامعيت اسلام و ملاحظة اصل رعايت زمان و مکان در زمينة صدور و نحوۀ اجراي احکام اسلامي، «تناسب ساختاري» است. همچنين ازآنجاکه انسان موجودي دوساحتي و کمالطلب است، «تناسب ساختاري» راهکار اصلي در ساختار سازماني است؛ زيرا تناسب ساختاري نه بر پردامنه بودن دولت و نه بر کوچک بودن آن اصرار ميورزد، بلکه هم در سطح کلان و هم در سطح خرد، بر رعايت اولويتهاي اجتماعي و سازماني از يک سو، و شرايط روحي افراد از سوي ديگر، تأكيد دارد. ذات انسان بهسبب دوبعدي و کمالطلب بودنش، نميتواند در حصار سلسله مراتب خشک و غير منعطف رشد كند و بر تحقق اهداف سازماني مورد نظر همت گمارد. ازاينرو، لازم است با ملاحظة زمان و مکان و شرايط افراد، ساختاري طراحي شود که هم تشويقکننده و محرک افراد براي تحقق اهداف سازماني باشد و هم با روحيه، شرايط و زمان و مکان و به عبارت ديگر، ظرف تحقق اهداف، مناسبت داشته باشد.
2. طراحي نظام دقيق اطلاعاتي
اطلاعات مبناي هر تصميم واقعي، درست، بهموقع و شايسته است. به همين سبب، هر کاري که در سازمان انجام ميشود، بايد بر مبناي اطلاعات درست، واقعي و جامع باشد تا افراد بتوانند بهراحتي، هم اهداف مورد نظر را بدانند و هم دربارة آن به تصميم واقعي و سپس اجراي مناسب نايل شوند. ازآنرو، كه انسان مخلوق و عبد خداوند بوده و داراي فطرت کمالطلبي است و در همة عرصههاي زندگي خود، نيازمند دين است، لازم است نظامي طراحي شود که افراد را براي تصميمگيري واقعي و جامع هدايت کند تا بتوانند بسنجند که آيا اعمال فردي و سازمانيشان در جهت مخلوق و کمالطلب بودنشان قرار دارد يا خير؟ يا اينكه صرفاً در جهت تحقق اهداف مادي فردي يا سازماني است؟ نظام دقيق اطلاعات، همة جنبههاي يک تصميم را نشان ميدهد. ازاينرو، محرک فرد در تحقق سريع اهداف سازمان ميشود.
در سازمان بايد هوشياري و مراقبت کامل وجود داشته باشد. چنانکه از داستان حضرت سليمان و هدهد اين مطلب به خوبي قابل استفاده است: «وَتَفَقَّدَ الطَّيرْ فَقَالَ مَا لىِ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائبِينَ» (نحل: 20). اين آيه مربوط به حکومت حضرت سليمان و مفقود شدن هدهد است و بيان ميدارد که حضرت سليمان مراقب تمام زيردستان و اطراف خود بود، تاآنجاکه از مفقود شدن چند لحظة هدهد نيز باخبر و علت غيبت او را جويا شد. با توجه به آية حاضر، ميتوان مطرح کرد که دولت اسلامي بايد اولاً، مراقب همة افرادش بوده و بر حضور و غيبت آنها نظارت کامل داشته باشد. ثانياً، اگر افرادي براي غيبت خويش عذر موجه داشتند بپذيرد، و البته براي هر غيبتي و غيبت هر كس عذر مناسب آن را طلب نمايد. در آية 120 سورة بقره نيز خداوند به پيامبر يادآوري مينمايد: کارها و سخنان يهوديها جز خدعه و فريب بيش نيست و لازم است در معاملة با آنها جانب احتياط را رعايت نموده و براساس اطلاعات دقيق و جامع دربارة صلح يا جنگ، تصميمگيري نمايد و حرف و کارهاي ظاهري ايشان را ملاک تصميم و عمل خويش قرار ندهد: «وَلَن تَرْضىَ عَنكَ الْيهَودُ وَلَا النَّصَارَى حَتىَ تَتَّبِعَ مِلَّتهَمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهْدَى وَلَئنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلىِ وَلَا نَصِيرٍ» (بقره: 120).
در آية 94 سورة نساء نيز خداوند به مسلمانان يادآوري ميکند که در برخورد با ديگران، دقت کافي و لازم داشته باشند و به آنچه در ذهن خود دربارة کسي ميانديشند عمل نكنند و براي هر اقدامي از اطلاعات دقيق و درست استفاده نمايند: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَياةِ الدُّنْيا فَعِندَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَالِكَ كُنتُم مِّن قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُواْ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا». اين آيه دربارة عملکرد اسامةبن زيد نازل شده است. پيامبر پس از جنگ خيبر، طي حکمي زيد و عدهاي از مسلمانان را به سوي برخي از يهوديهاي ناحية «فدک» فرستادند تا ايشان را به اسلام دعوت كنند. در ميان راه، زيد با مردي به نام مرداس، که داراي گوسفندان زيادي بود، ملاقات نمود. اين مرد با مخفي نمودن مال و گوسفندان خود در دره، نزد زيد آمد و با گفتن شهادت «أشهد أن لا إله إلا الله و أن محمداً رسول الله» اسلام قبلي خويش را به زيد اعلام نمود. اما زيد اين کار او را نپذيرفت و باور داشت که او از ترس شهادت داده و اسلام آورده و واقعاً مسلمان نشده است و به همين سبب او را کشت و گوسفندان او را به منزلة غنيمت تصرف نمود. اينجا بود که آية مزبور نازل شد و مردم را از عمل به ذهنيات خود برحذر داشت و ايشان را به تصميمگيري براساس اطلاعات صحيح و دقيق مکلف نمود (قمي، 1367، ج 1، ص 149).
نتيجهگيري
چنانکه در قلمرو نظري بحث اشاره شد، راهکارهاي کارامدي و بهطور کلي، مديريت دولتي از حوزههاي جدي محل توجه دانشمندان مديريت است که هر کدام سعي كردهاند، طبق برداشت و تجربة خود، راهکارهاي مطرح نمايند. اين راهکارها داراي نقصها و تناقضهاي زيادي است که از جمله ميتوان به تناقضاتي که در مديريت دولتي نوين وجود دارد، اشاره نمود. در اين رويکرد، يکي از راهکارهاي کارآيي مديريت دولتي، هدايتگري دولت و سپردن کارها به بخش خصوصي است، درحاليکه اين امر به نتيجة نامطلوب منجر شده است؛ زيرا سبب شده است که بهطور پنهاني اندازة دولت بزرگتر از قبل شود. اين تناقضها در راهکارهايي که طبق رويکرد اسلامي ارائه ميشود، کمتر است؛ زيرا منابع استنباط و ارائة راهکار تجربه و برداشت ناقص بشري نيست، بلکه آيات و روايات اسلامي است که در صورت رعايت شرايط استنباط، واقعيتر بوده و جامع است. نوشتار حاضر با ملاحظة اين امر، سعي نمود تا راهکارهاي کارامدي مديريت دولتي را طبق رويکرد اسلامي و با تأكيد بر تفسير الميزان بهعنوان تأييد خبرگاني، مطالعه و بررسي كند. براي دستيابي به اين راهکارها، ابتدا مباني انسانشناختي و ارزششناختي مديريت دولتي بررسي شد و سپس براساس آنها، دو دسته راهکارهاي رفتاري و ساختاري کارامدي مديريت دولتي در آيات قرآن کريم مطالعه و تدقيق شد که خلاصة آنها در جدول ذيل نمايش داده شده است:
جدول (1): راهکارهاي کارامدي و منابع استنباط آن
مباني استنباط
راهکارها انسانشناختي ارزششناختي
راهکارهاي رفتاري نهادينهسازي مسئوليتپذيري انسان، مخلوق و عبد خداوند و موجود اجتماعي واقعي بودن ارزشها و اطلاق آنها
نهادينهسازي قانونمداري انسان؛ مخلوق و عبد خداوند و موجودي اجتماعي واقعي بودن ارزشها و اطلاق آنها
نهادينهسازي و جدان و تعهد کاري انسان؛ خليفه و امين خداوند، موجودي اجتماعي و داراي فطرت الهي واقعي بودن ارزشها و اطلاق آنها
نهادينهسازي اصل «عدالت» انسان؛ موجودي اجتماعي واقعي بودن ارزشها و اطلاق آنها
نهادينهسازي روحية انفاق انسان؛ داراي فطرت الهي واقعي بودن ارزشها و اطلاق آنها
توجه به نيازهاي مادي افراد انسان؛ داراي دو بعد مادي و معنوي واقعي بودن ارزشها و اطلاق آنها
تناسب تشويق و تنبيه انسان، موجودي کمالطلب، و داراي دو بعد مادي و معنوي واقعي بودن ارزشها و اطلاق آنها
راهکارهاي ساختاري تناسب ساختاري انسان؛ موجودي، دوساحتي و کمالطلب جامعيت اسلام، اصل «ملاحظة زمان و مکان در صدور و اجراي احکام»، واقعيت داشتن ارزشها، مطلق بودن مفهوم ارزشها و نسبي بودن مصاديق آن
طراحي نظام دقيق اطلاعاتي انسان؛ مخلوق و عبد خدا، دو ساحتي، کمالطلب و موجودي اجتماعي جامعيت اسلام، اصل «ملاحظه زمان و مکان در صدور و اجراي احکام»، واقعيت داشتن ارزشها، مطلق بودن مفهوم ارزشها و نسبي بودن مصاديق آن
البته اين راهکارها براساس حصر عقلي ارائه نشده و ممكن است راهکارهاي ديگري هم بر اين مجموعه افزوده شود.
- پورعزت، علياصغر، 1387، مباني دانش اداره دولت وحکومت (مباني مديريت دولتي)، تهران، سمت.
- پيتريک، توني، 1381، نظريههاي رفاه، ترجمه همايونپور.
- جوادي آملي، عبدالله، 1381، تفسير موضوعي قرآن کريم، (ج14: صورت وسيرت انسان در قرآن)، چ دوم، قم، اسراء،.
- ـــــ ، 1383، ولايت فقيه و لايت فقاهت و عدالت، چ چهارم، قم، اسراء.
- داناييفرد، حسن، 1388، چالشهاي مديريت دولتي در ايران، تهران، سمت.
- دنهارت، رابرت بي، 1382، تئوريهاي سازمان دولتي، ترجمه: سيد مهدي الواني و حسن دانايي فرد، تهران، نشر صفار اشراقي.
- رحيمي، محمدرضا، 1390، بررسي و نقد جهتگيريهاي انسانشناختي و ارزششناختي مديريت دولتي نوين، اسلام و پژوهشهاي مديريتي، شماره 1.
- شفريتز، جي. ام. و جي. استون آت، 1377، نظريههاي کلاسيک سازمان، ترجمه، محمد مهدي نادري قمي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، قم.
- طباطبائي، سيدمحمد حسين، 1374، ترجمه تفسير الميزان، ترجمه: سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، انتشارات جامعه مدرسين.
- ـــــ ، 1381، نهاية الحكمه، تصحيح و تعليق غلام رضا فياضي، قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1417ق، الميزان فى تفسير القرآن، ج1، 2، 4، 5، 8، 12، 15، 17، 19، 20، قم، جامعة مدرسين حوزه علميه قم.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- ـــــ ، 1377، تفسير جوامع الجامع، تهران، دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم.
- فرانکنا، ويليام کي، 1376، .فلسفه اخلاق، ترجمه هادي صادقي، قم، مؤسسه فرهنگي طه.
- قرائتى، محسن، 1383، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن.
- قمي، عليبن ابراهيم، 1367، تفسير قمي، قم، دارالکتاب، تحقيق، سيدطبيب موسوي جزايري، چهارم.
- گيدنز، آنتوني، 1378، راه سوم بازسازي سوسيال دموکراسي. ترجمه صبوريکاشاني ، منوچهر. تهران، شيرازه.
- مطهري، مرتضي، 1375، جامعه و تاريخ، تهران، صدرا.
- ـــــ ، 1374، مجموعه آثار ج2، تهران، صدرا.
- مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب اسلاميه.
- منوريان، عباس، 1379، «از دولت خوب تا حکومتداري خوب»، مديريت دولتي، ش48 و49.
- ميدري، احمد، 1383، تغيير در سياستهاي بانک جهاني و پيرايش نظريه حکمراني خوب، در حكمراني خوب بنيان، مجلس شوراي اسلامي، مركز پژوهشها، دفتر بررسيهاي اقتصادي، ش 17.
- هدي، فرل، 1381، اداره امور تطبيقي(مديريت تطبيقي)، سيد مهدي الواني و غلامرضا معمار زاده، تهران، انديشههاي گوهربار.
- Antnony, R.M., and r.Govindrajan, 2004.
- Berman, E.M. 2006, Performance and Productivity in Public and Nonprofit Organisakion, 2nd ed, Armonk, NY: M.E. Sharpe
- DeLeon, Lind, Robert B. Denhardt (2000), the political theory of reinvention, public administration review, vol. 60,
- Hague, M. Shamsula (2001), the diminishing of public service under the current mode of Governance, public administration Review, vol. 41,
- Hughes, Owen E. (2003), new public management and administration, third Edition, New York: PALGRAVE MACHILLAN
- Manging Convol Systems, New York, McGrawhill.
- Organization for Economic Co-operation and development (OECD), 1997, Issues and development in Public management: survey 1996-1997, Paris, OECD.
- Terry, Larry, D., (2002), from Greek mythology to the real world of the new public management and democratic government, public administration review vol.59