اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال دوم، شماره دوم، پیاپی 5، پاییز و زمستان 1392، صفحات 53-80

    بررسی هوش فرهنگی، مؤلّفه‌ها و راهبردهایآن در سازمان با رویکرد اسلامی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علی عسکری وزیری / دانشجوی دکتری مدیریت مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / ali_askari31@yahoo.com
    چکیده: 
    امروزه در محیط کسب وکار بازار جهانی، «هوش فرهنگی» اهرم مورد نیاز رهبران و مدیران تلقّی می شود. سازمان ها و مدیرانی که ارزش راهبردی هوش فرهنگی را درک کنند، می توانند از تفاوت ها و تنوّع فرهنگی در جهت ایجاد مزیّت رقابتی و برتری در بازار جهانی استفاده کنند. هوش فرهنگی شیوه ای از اندیشیدن و عمل را به مدیران و کارکنان آموزش می دهد که آنان بتوانند در هر بستر فرهنگی، به گونه ای اثربخش تر عمل کنند. در این پژوهش، پس از تبیین مفاهیم کلیدی و تشریح ابعاد و جایگاه هوش فرهنگی در ادبیات رایج، اصول و ویژگی های این هوش از نظر اسلام تحلیل و بررسی می گردد، سپس به برخی از راهبردهای اسلام در بهره برداری مؤثر از هوش فرهنگی اشاره می شود و رویکرد اسلام به فرهنگ ملّی و فراملّی مشخص می گردد و در نهایت، برخی از مؤلّفه های هوش فرهنگی با رویکرد اسلامی شناسایی می شود. هدف این تحقیق بررسی هوش فرهنگی و مؤلّفه های آن ـ در روابط سازمانی ـ با رویکرد اسلامی است. روش انجام این تحقیق توصیفی ـ تحلیلی به همراه تدبّر در قرآن، حدیث و سیره‌ی معصومان(ع) است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Review of Cultural Intelligence and Its Components and Strategies in Organization: Islamic Perspective
    Abstract: 
    Cultural intelligence is considered as a requisite lever for leaders and managers in current world market. The organizations and managers that realize the strategic value of cultural intelligence can use cultural variety to bring to the market a significant competitive advantage. Cultural intelligence shows managers and other officials how to think and how to work so that they may be able to work more effectively in any cultural area. After explaining the main concepts dimensions, and position of cultural intelligence in their common literature, the present paper investigates and analyzes the principles and features of this intelligence from Islamic viewpoint. Then, it elaborates on some of the Islamic modus operands to exploit cultural intelligence effectively. Finally, it elaborates on the Islamic approach to national and transnational culture and uses Islamic approach to expound some components of cultural intelligence. This paper aims at investigating cultural intelligence and its components in organizational interactions and relations by using Islamic approach. This research uses an analytical-descriptive method which is also based on Quran, traditions and meditating and deliberating on the sayings and lifestyle of the infallible Imam.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدّمه
    با توجه به محيط متلاطم و پر رقابت امروز، بسياري از سازمان‌ها چندفرهنگي شده‌اند. «هوش فرهنگي» مهم‌ترين ابزاري است كه مي‌تواند براي مواجهة مناسب با موقعيت‌هاي چندفرهنگي به كار گرفته شود. 
    اين هوش كمك مي‌كند تا با درك سريع و صحيح مؤلّفه‌هاي گوناگون فرهنگي، رفتاري متناسب با هريك از آنها ابراز گردد. 
    افراد داراي هوش فرهنگي بالا قادرند اثر قابل توجهي بر توسعه محصول خود داشته باشند. اين افراد جزو دارايي‌هاي ارزشمند سازمان به‌شمار مي‌آيند و بخصوص در زمان بحران، خود را بيشتر نشان مي‌دهند ( Joo seng, 2004, p. 19-21).
    كسي كه داراي هوش فرهنگي بالايي است، حصارهاي فرهنگي را درك كرده، مي‌داند كه همين حصارها مي‌توانند رفتار ما و ديگران را چارچوب‌بندي كند و بر اين اساس، مي‌تواند نحوة فكر كردن و واكنش نشان دادن در موقعيت‌هاي متفاوت را تعيين كند و نيز در مواقع حسّاس، همو قادر است تا اين قيد و بندها و حصارها را در جهت اهداف سازمان خود كاهش دهد.
    هوش فرهنگي‌ نوع بديعي از هوش است كه ارتباط زيادي با محيط كاري متنوّع فرهنگي دارد. پيترسون «هوش‌ فرهنگي»‌ را استعداد به‌كارگيري ‌مهارت‌ها و توانايي‌ها در محيط‌هاي مختلف مي‌داند (Brooks, 2004, p. 34-37).
    آمارها نشان مي‌دهد كه بسياري از ورشكستگي‌هاي تجاري زماني رخ مي‌دهد كه افراد
    از فرهنگ‌هاي مختلف‌ درك‌ درستي ندارند. در فرهنگ‌هاي مختلف و حتي خرده‌فرهنگ‌ها،
    در درون يك فرهنگ ملّي، طيف وسيعي ‌از احساسات‌ و عواطف وجود ‌دارد، به‌گونه‌‌اي‌كه تفاوت در زبان، قوميت، سياست‌ها و بسياري از ويژگي‌هاي ديگر مي‌تواند به عنوان منابع تعارض بالقوّه ظهور كند و در صورت نبود درك صحيح، توسعة روابط كاري مناسب را با مشكل مواجه سازد (Thomas & Inkson, 2003, p. 96-99).
     تحقيقات نشان مي‌دهد ‌تفاوت‌ بين فرهنگ‌هاي ملّي و فراملّي از جمله عوامل مهم تعيين‌كنندة نوع رفتار است. مطالعة حاضر بر آن است تا با رويكرد اسلامي، به بررسي اين هوش و مؤلّفه‌هاي آن بپردازد و جايگاه اين توانايي مديريتي را در عرصة سازماني تبيين نمايد.
    سؤال‌هايي كه در اين تحقيق به آنها جواب داده مي‌شود، عبارت است از:
    1. رويكرد اسلام دربارة هوش فرهنگي كدام است؟
    2. راهبردهاي هوش فرهنگي از نظر اسلام چيست؟
    3. هوش فرهنگي در روابط سازماني با رويكرد اسلامي‌ چه مؤلّفه‌هايي دارد؟
    پيشينة تحقيق
    گرچه «بهرة هوشي»( Intelligence Quotient) از سال‌هاي دور مورد توجه روان‌شناسان قرار داشته و آزمون‌هاي بسياري براي سنجش و تقويت آن ارائه گرديده، اما ابعاد جديد هوش، مانند «هوش معنوي»( Spiritual Intelligence) و «هوش عاطفي»( Emotional Intelligence) تنها در سال‌هاي اخير مورد بررسي قرار گرفته است. 
    همراه‌ با روند جهاني‌شدن، عبارات ‌گوناگوني‌ مانند «شايستگي ‌بين ‌فرهنگي» و يا «شايستگي‌هاي جهاني» در طول چندين سال، براي نام‌گذاري توانايي و مهارت افراد براي سازگاري و انجام وظيفه به طور اثربخش در فرهنگ‌هاي گوناگون، استعمال مي‌شد، تا اينكه ‌واژة «هوش فرهنگي» نخستين بار توسط ايرلي و انگ(Earley & Ang, 2004) از محققان «مدرسة كسب‌وكار» لندن‌ در سال 2003 م مطرح شد و به عنوان نظرية جديدي در دنياي مديريت و روان‌شناسي سازماني پديدار گشت. بعدها كنسرسيومي از استادان آمريكا، انگليس و آسيا، «هوش فرهنگي» را «توانايي و مهارت فرد براي رويارويي با افرادي از فرهنگ‌هاي متفاوت» تعريف كردند (Benton, 2009, p. 124).
    مروري بر ادبيات تحقيق مرتبط با هوش فرهنگي نشان مي‌دهد كه تاكنون پژوهش قابل‌توجهي تحت عنوان «بررسي هوش‌ فرهنگي و مؤلّفه‌هاي آن در سازمان با رويكرد اسلامي»، حتي در زمينه‌هاي نزديك با اين موضوع انجام نشده و خلأ آن همچنان باقي است. بدين‌روي، اين تحقيق بر آن است تا در اين زمينه، گامي هرچند كوتاه در راه توليد علوم انساني اسلامي بردارد.
    تبيين مفاهيم
    فرهنگ: شايد بيش از هر واژة ديگري، در اين واژه حوزة علوم اجتماعي، مناقشه‌برانگيز و چالش‌آفرين بوده و هنوز هم بر سر تعريف واحد آن، توافق و تفاهمي نشده است (عسکری‌وزیری، 1390، ص29ـ23).
    در تازه‌ترين‌ تعريف، «فرهنگ» ‌را «معرفت ‌و شناخت» معرفي‌ كرده‌اند كه ‌داراي ويژگي‌هاي «بشري»، «اكتسابي» و «مشترك» (بين يك يا چند گروه كوچك و بزرگ انساني مثل سازمان) و نيز «تحوّل‌پذيري» و «قابليت انتقال» از نسلي‌ و جامعه‌اي به ‌نسل و جامعة ديگر مي‌باشد و با توجه به حوزه‌هاي گوناگون آن، داراي جلوه‌ها و مؤلّفه‌هاي متفاوت و متنوّعي است (اسدی، 1389، ص41).
    بنابراين، «‌فرهنگ‌» يعني: 1) معرفت‌ مشترك ‌و هنجار شده؛ 2) با قابليت‌ يادگيري، انتقال‌پذيري ‌و تحول‌پذيري؛ 3) شامل مؤلفه‌هاي ‌مهمي ‌همچون‌ باورها، ايدئولوژي، ارزش‌ها، هنجارها، نمادها، فناوري‌ مادي‌ و اجتماعي؛ 4) داراي ‌كاركردهاي عامي ‌همانند: ايجاد ارتباط ‌جمعي، ايجاد و حفظ‌ همبستگي ‌و انسجام‌ اجتماعي، هويت‌بخشي، ماندگارسازي ‌جامعه ‌و تأمين نيازهاي زيستي‌ انسان (همان).
    هوش: از جمله مفاهيمي است كه در حوزة روان‌شناسي تعاريف متعددي از آن ارائه شده است. با وجود تعدد تعاريفي كه از «هوش» ارائه شده و يا ويژگي‌هاي متعددي كه براي ‌افراد باهوش شناسايي گرديده است، اما مي‌توان جهت‌گيري‌هاي واحدي را در آنها يافت. علاوه بر اين، بين تعاريف گوناگون از «هوش» و فضاي مفهومي «هوش فرهنگي» و ابعاد آن پيوندهايي وجود دارد كه تلاش مي‌شود به اختصار اين پيوندها ذكر شود. تعاريف ارائه‌شده از «هوش» عبارت است از: 
    1. ظرفيت توانايي و يادگيري؛ 
    2. دانش‌پذيري و ظرفيت كسب آن؛ 
    3. سازگاري فرد با محيط؛ 
    4. توانايي تفكر بر حسب طرح‌هاي انتزاعي؛ 
    5. توانايي درك اشخاص و ايجاد رابطه با آنها (هوش اجتماعي)، توانايي درك اشيا و كاركردن با آنها (هوش عملي) و توانايي درك نشانه‌هاي كلامي ـ رياضي و كار با آنها (هوش)؛
    6. توانايي هدفمند عمل كردن، منطقي انديشيدن، و مؤثر با محيط تعامل برقرار كردن (احمدي و ماهر، 1385، ص 118).
    هوش فرهنگي: «هوش فرهنگي» در واقع، تعريف «هوش» در عرصۀ فرهنگ است. مفهوم «هوش فرهنگي» توسط ايرلي و انگ مطرح شد. اين دو «هوش فرهنگي» را به «قابليت يادگيري الگوهاي جديد در تعاملات فرهنگي و ارائة پاسخ‌هاي رفتاري صحيح به اين الگوها» تعريف كرده‌اند (Earley P & Ang, 2003). آنها معتقد بودند: در مواجهه با موقعيت‌هاي فرهنگي جديد، به زحمت مي‌توان نشانه‌هاي آشنايي يافت كه بتوان از آنها در برقراري ارتباط سود جست . 
    در اين موارد، هر كس بايد با توجه به اطلاعات موجود، يك چارچوب شناختي مشترك تدوين كند، حتي اگر اين چارچوب درك كافي از رفتارها و هنجارهاي محلي نداشته باشد . تدوين چنين چارچوبي تنها از عهدة كساني برمي‌آيد كه از هوش فرهنگي بالايي برخوردارند.
    در تعريفي ديگر، «هوش فرهنگي» يك قابليت فردي براي درك، تفسير و اقدام اثربخش در موقعيت‌هايي دانسته شده است كه از تنوّع فرهنگي برخوردارند و با آن دسته از مفاهيم مرتبط با هوش سازگار است كه هوش را بيشتر يك توانايي شناختي مي‌دانند (Peterson B, 2004).
    فرهنگ ملّي و فراملّي: اگر فرهنگ ‌را در رابطه با مشتركات ‌و شباهت‌هاي افرادي كه درون مرزهاي ملّي (يك‏ كشور با حاكميت سياسي شخصي)، با هم زندگي مي‌كنند، در نظر بگيريم فرهنگ رايج بين آنها را «فرهنگ ملّي» مي‌ناميم. ‌عوامل جغرافيايي، تاريخي، سياسي، اقتصادي، زبان و مذهب موجود در فرهنگ ملّي موجب رشد و تكامل «فرهنگ منطقه‌اي» مي‌شود (شنايدر و بارسو، 1381، ص 8-6).
    اما در حوزة بيرون از مرزهاي ملّي (يعني مناطقي كه خارج از مرزهاي ملّي يك كشور قرار دارد، ولي داراي‏ شباهت‌هاي فرهنگي‌ با فرهنگ داخل مرزهاست‏)، شباهت‌هاي ميان‏ فرهنگ‌ها، موجب پيدايش فرهنگي‏ مي‏شود كه فراتر از مرزهاي ملّي بوده و به «فرهنگ فراملّي» مشهور است؛(همان) مثلاً، مشابهت‌هاي فرهنگي ميان مردم مالزي، خاورميانه‏ و كشورهاي واقع در شمال آفريقا معلول‏ نفوذ تأثير دين مبين اسلام است و از اين نظر، اسلام ديني فراملّي محسوب مي‌شود (همان).
    رويكرد اسلامي: واژة «اسلام» به معناي «تسليم و تواضع در برابر اراده و خواست خداوند» است. در دين اسلام، خداوند محور زندگي به شمار مي‌آيد و دوام و بقاي انسان و نيز قدرت او در تسليم محض بودن در برابر خدا نهفته است.
    مسلمانان معتقدند كه خداوند پيام‌ها و دستورات خود را از طريق پيامبراني به انسان‌ها ابلاغ كرده است. رابطة مستقيم بين خدا با مردم همزمان با ظهور حضرت آدم آغاز شده و با بعثت پيامبر اكرم، حضرت محمّد پايان يافته است. پيامبر اكرم در سن چهل سالگي نخستين پيام و كلام الهي را دريافت كرد. اين رابطة خداوند و پيامبر در قالب وحي تا رحلت آن حضرت در سن 63 سالگي تداوم يافت و وحي تحت مجموعه‌اي به نام «قرآن» گردآوري شد كه به عنوان كلام الله خطاب به همة مردم است.
    در اين‌ دين، قوانين و دستورالعمل‌هاي‌ خداوند، پيامبر اكرم و اهل‌بيت گرامي‌اش ، مقدّس است. اين دستورات، كه همة جنبه‌هاي زندگي فردي، گروهي و اجتماعي انسان را در برمي‌گيرد، رويكردي را به‌وجود مي‌آورد كه جامعة اسلامي بايد طبق آن عمل كند تا افراد به كمال مطلوب نايل آيند (عسکری‌وزیری، 1390، ص 19- 18).
    نقش و جايگاه هوش فرهنگي در سازمان‌ها
    هوش ‌فرهنگي ‌وراي‌ هوش‌ عاطفي است. افرادي‌ با هوش‌ فرهنگي‌ پايين‌ ممكن است قادر به ارتباط با همكارانشان از همان فرهنگ يا فرهنگ‌هاي ديگر نباشند و در نتيجه، در كسب وكارشان دچار مشكل شوند. در مقابل، افرادي با هوش ‌فرهنگي ‌بالا قادر به تفسير رفتار ديگران و حتي در صورت نياز، انطباق با رفتار ديگران هستند.
    مديران و سرپرستاني كه تأثير فرهنگ‌هاي بين‌المللي را در تصميم‌گيري و تصميم‌سازي ناديده مي‌گيرند در تلاش براي بهبود كيفيت، با شكست مواجه خواهند شد، مگر اينكه بهبود و توسعه را با توسعة فرهنگ همگام سازند (Earley p.c & Angs, 2003).
    هوش فرهنگي به افراد اجازه مي‌دهد تا تشخيص دهند ديگران چگونه فكر مي‌كنند و چگونه به الگوهاي رفتاري پاسخ مي‌دهند و به افراد قدرت مديريت تنوّع فرهنگي مي‌دهد. در محيط‌هاي كاري متنوّع قرن حاضر، لازم است اضطراب‌هاي ناشي از شوك فرهنگي و اختلالات و پيامدهاي ناشي از تعارض‌هاي فرهنگي به نحو مطلوب اداره شود. براي اين منظور، به سازگاري و تعديل مؤثر فرهنگ‌ها نياز است. «هوش فرهنگي» سازگاري سريع با موقعيت‌هاي جديد و راحت‌تر عمل كردن با توجه به شرايط محيطي است (فیاضی و ديگران،‌1385، ص43-41).
    ابعاد هوش فرهنگي
    هوش فرهنگي داراي سه بعد است:
    1. بعد عملي (بدن) يا رفتاري؛
    2. بعد عاطفي يا انگيزشي (قلب) ؛
    3. بعد شناختي (عقل).
    هر كدام از اين سه بعد داراي تمايز گوناگوني است. افراد داراي هوش فرهنگي بالا با استفاده از اين سه منبع قادر به انطباق رفتارشان از طريق حركات غيركلامي، روش‌هاي صحبت كردن و يا انطباق خود با عادات رفتاري ديگران با فرهنگ‌هاي مختلف خواهند بود. بسياري از محققان از اين سه بعد براي سنجش هوش فرهنگي افراد استفاده مي‌كنند. 
    مؤلّفه‌هاي هوش فرهنگي
    انگ، ون داين و كه(Ang, van Dyne, & Koh) هوش فرهنگي را شامل چهار مؤلّفه مي‌دانند:
    1. مؤلّفة فراشناختي(Metacognitive component)
    روشي است كه يك فرد تجارب بين فرهنگي را از آن ‌طريق استدلال مي‌كند. اين عنصر هوش فرهنگي، فرايندي را مورد توجه قرار مي‌دهد كه ‌افراد براي به‌دست آوردن و فهم دانش فرهنگي به‌كار مي‌گيرند. يك مثال براي اين وضعيت وقتي است كه كسي مفاهيم و تصاوير ذهني خويش را براساس يك تجربة واقعي، كه با انتظاراتش هماهنگ نبوده، تعديل مي‌كند.
    2. مؤلّفة شناختي
    شناخت هركس از شباهت‌ها و تفاوت‌هاي ‌فرهنگ‌هاست و دانش عمومي دربارة فرهنگ‌ها را منعكس مي‌كند. براي مثال، اطلاعاتي در زمينة اعتقادات‌ و باورهاي مذهبي و معنوي و ارزش‌ها و باورها دربارة كار، زمان، ارتباطات خانوادگي، آداب ‌و رسوم و زبان ارائه مي‌دهد.
    3. مؤلّفة انگيزشي(Motivational component)
    اطمينان و اعتماد شخص به اينكه قادر است خود را با فرهنگ جديد تطبيق دهد مؤلّفة انگيزشي هوش فرهنگي، حجم و جهت انرژي او براي ‌تعامل مؤثر در فرهنگ جديد را نشان مي‌دهد. بُعد انگيزشي هوش فرهنگي شامل سطحي‌ است كه در آن افراد دربارة توانايي‌هاي خود در تعاملات ميان فرهنگي اطمينان و اعتماد دارند و ميزان گشودگي براي تجربة تعامل با مردم ساير فرهنگ‌ها و ميزان رضايتي كه از آن تعاملات در خود مي‌يابند.
    طبق نظر ارلي و انگ (2003)، دو چارچوب عمومي انگيزشي وجود دارد كه براي‌ درك بعد انگيزشي به‌كار مي‌رود: خودباوري و خود انطباقي.
    4.مؤلّفة رفتاري
    قابليت شخص براي نمايش اعمال كلامي و غيركلامي مناسب در تعامل با افرادي از فرهنگ‌هاي مختلف را نشان مي‌دهد. اين عنصر هوش فرهنگي بر اين تمركز مي‌كند كه افراد در شرايطي كه در فرهنگ‌ جديد قرار مي‌گيرند چگونه عمل مي‌كنند. (اعمال آشكار فرد) «هوش فرهنگي رفتاري» به توانايي هر كس براي انجام واكنش مناسب اشاره دارد (تسليمي و همكاران، 1388، ص 57ـ 29).
    انواع شخصيت مديران و هوش فرهنگي 
    مديران از لحاظ قابليت درك و شناخت فرهنگ‌هاي بيگانه و عمل متناسب با آنها، يكسان نيستند. برخي مديران زماني كه اندكي پا را از فرهنگ ملّي و محلّي خود فراتر مي‌گذارند، دچار ناراحتي، بي‌اطميناني و ناسازگاري مي‌شوند. در مقابل، بعضي ديگر، چنان رفتار مي‌كنند كه گويي سال‌هاست با آن فرهنگ بيگانه خو گرفته‌اند (عباسعلي‌زاده، و نائيجي، 1386، ص 23-20).
    مديران را بر حسب قابليت هوش فرهنگي، مي‌توان در يكي از طبقات ذيل قرار داد: 
    محلي: زماني مي‌تواند كاملاً اثربخش باشد كه با افرادي داراي پيشينه‌هاي فرهنگي مشابه خود تعامل دارد. در غير اين صورت، به مشكل برمي‌خورد.
    تحليلگر: به طور منظّم، قوانين و انتظارات فرهنگي را با توسّل به راهبردهاي يادگيري پيچيده و مفصّل، بررسي مي‌كند. رايج‌ترين حالت تحليلگري در كساني ديده مي‌شود كه ابتدا از محدودة فرهنگي بيگانه آگاه مي‌شوند و سپس در چند مرحله، ماهيت الگوهاي كاري و نحوة تعامل با آنها را تشخيص مي‌دهند. 
    شهودي: كسي است كه به طور كامل، به جاي استفاده از يك سبك نظام‌مند، بر شهود و بينش خود تكيه دارد و برداشت و نظر اولية خود را اشتباه مي‌يابد. در مواجهه با شرايط چند فرهنگي مبهم، كه نيازمند كنترل موقعيت است، فرد شهودي تزلزل نشان خواهد داد؛ زيرا نه راهبرد يادگيري را در پيش گرفته است و نه مي‌تواند خود را با احساسات ناآشنا وفق دهد.
    سفير: اين‌گونه مديران همانند بسياري از ديپلمات‌ها، ممكن است در خصوص فرهنگي كه‌بدان وارد مي‌شوند اطلاعات چنداني نداشته باشند، اما به صورت متقاعدكننده‌اي با اطمينان و اعتماد به نفس، با آن ارتباط برقرار مي‌كنند. در ميان مديران شركت‌هاي چندملّيتي، «سفير» شايع‌ترين شخصيت است‌. «اعتماد به نفس» مهم‌ترين ويژگي هوش فرهنگي در اين افراد است. ديدگاه سفير در برخي مديران، از طريق مشاهدة كساني كه با بهره‌گيري از اين سبك موفق بوده‌اند، حاصل شده است. سفير براي اينكه بداند چه چيزهايي نمي‌داند، بايد به اندازة كافي فروتني داشته باشد (همان، ص 23-20).
    در ادامة بحث، اين هوش از ديدگاه اسلام بررسي مي‌شود:
    نقد و بررسي هوش فرهنگي از ديدگاه اسلام
    اصولاً مطالعات صورت‌گرفته در غرب دربارة موضوعاتي همچون هوش فرهنگي، ريشه در مكاتب الحادي رايج در آن دارد؛ چراكه نگاه غرب‌ به انسان، نگاهي تك‌ساحتي و مادي است كه هدفش صرفاً ‌كسب سود توسط انسان‌هاست. به‌عبارت ديگر، انسان به مثابة ابزاري است كه بايد در مسير كسب ماديات و در جهت ‌منافع ‌شياطين ‌جن و انس ‌قرار گيرد و اهداف متعالي، همچون ‌رسيدن ‌به ‌اوج‌ قلّه‌هاي‌ كمال ‌انساني در پرتو عبوديت خداوند متعال، مدّنظر نيست.
    در فرهنگ غرب، ارتباطات و تعاملات فرهنگي در جهت تأمين منافع مادي قرار دارد و اساساً هدف آن ترويج و نشر فرهنگ بي‌بند و باري در سطح فراملّي است، نه رشد و ارتقاي ملت‌ها. غربيان حتي اگر نظرية «دهكدة جهاني» و ارتباط بين ملت‌ها را هم مطرح مي‌كنند، براي اين است كه از طريق قدرت نرم فرهنگي بر كشورهاي ديگر‌ تسلط پيدا كنند؛ اما با ژرف‌انديشي در آموزه‌هاي دين مبين اسلام، به اين حقيقت دست مي‌يابيم كه هدف تعامل بين ملت‌ها، اقوام، نژادها و فرهنگ‌ها در اين دين تكامل مادي و معنوي انسان‌هاست؛ چراكه اساساً قرآن كتابي براي رستگاري همة انسان‌ها معرفي شده است؛ همچنان‌كه خطابات قرآني با «يا ايها الناس» شروع مي‌شود و نه با «يا ايها العرب» و «يا ايها العجم» (ر.ک: سید رضا تقوی، 1385، ص 47-35).
    خداوند متعال در قرآن كريم مي‌فرمايد: «اى مردم، از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد! همان كسى كه همة شما را از يك انسان آفريد، و همسرش را (نيز) از جنس او خلق كرد، و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) پراكنده ساخت. و از خدايى بپرهيزيد كه (همگى به عظمت او معترفيد؛ و) هنگامى كه چيزى از يكديگر مى‏خواهيد، نام او را مى‏بريد! (و نيز) (از قطع رابطه با) خويشاوندان خود، بپرهيزد؛ زيرا خداوند، مراقب شماست» (بقره: 21).
    خداوند متعال معيار برتري را نه قوميت، نه نژاد، نه رنگين بودن پوست بدن و نه ثروتمند بودن، بلكه در تقواي الهي مي‌داند و اين اصل يكي از اصول مهم در روابط اجتماعي و مبادلات اقتصادي و تبادلات فرهنگي به شمار مي‌رود.
    خداوند متعال مي‌فرمايد: «اى مردم، ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيره‏ها و قبيله‏هايي قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد. (اينها ملاك امتياز نيست.) گرامى‏ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست. خداوند دانا و آگاه است» (حجرات: 13).
    با اذعان به اين مطلب كه مباني رايج در انديشة غرب قادر به پاسخ‌گويي به نياز‌هاي اساسي انسان نيست و حال آنكه مباني دين اسلام، ريشه در فطرت انسان دارد و هدف نهايي اين دين به سعادت رسيدن بشر است، لازم است مفاهيمي همچون «هوش فرهنگي» را با مطالعة آموزه‌هاي اسلام و با تمسّك به قرآن و اهل بيت تبيين و به جامعة علمي و دانشگاهي عرضه نماييم.
    با توجه به آنچه گذشت، مي‌توان بر اساس آموزه‌هاي دين مبين اسلام، اصول مهم هوش فرهنگي را استخراج و شناسايي نمود.
    اصول هوش فرهنگي از نظر اسلام
    تدوين و ارائة الگوهاي مديريتي در هر كشور و سازمان، بر نوعي اعتقاد دربارة هستي و تحليل از جهان مبتني است. تمام نظام‌هاي اجتماعي متكي به نوعي جهان‌بيني هستند. هدف‌هايي كه يك مكتب ارائه مي‌دهد، به تعقيب آنها دعوت مي‌كند، راه و روش‌هايي كه تعيين مي‌نمايد، بايدها و نبايدهايي كه انشا مي‌كند، همه بر طرّاحي و تدوين نظام‌هاي اجتماعي و ادارة سازمان‌ها تأثير مي‌گذارد. دين با ارائة اصول موضوعة خاصي، كه متناسب با جهان‌بيني است، در نظريه‌هاي علوم اثر مي‌گذارد. مهم‌ترين اثري كه علوم كاربردي از دين مي‌پذيرند اثري است كه از نظام ارزشي آن حاصل مي‌شود. اين اثر نظام رفتاري را هدايت مي‌كند و بدان جهت مي‌دهد (مکارم‌شیرازی، 1375، ص 34).
    از آن‌رو كه هر مكتبي براساس اصول خاصي بنا شده كه منطبق بر آن، مفاهيم معنا پيدا مي‌كنند، دين مبين اسلام نيز در زمينة هوش‌ فرهنگي، اصول خاص خود را داراست كه در ذيل به آنها اشاره مي‌شود:
    الف. دين‌محوري
    اين اصل آمادگي لازم را براي مديران فرهنگي در مواجهة منطقي با پديدة انتقال و تبادل فرهنگي فراهم مي‌آورد. با اين معيار، هيچ‌گاه مديران به نفي يا اثبات فرهنگ‌هاي ديگر برنمي‌خيزند، بلكه آنها را در اين چارچوب ارزيابي مي‌كنند.
    علّامه جعفري در اين باره مي‌نويسند:
    هر پديده‌ و فعاليت فرهنگي كه با ارزش‌هاي متعالي انساني، مانند اخلاقيات و مذهب ناسازگار باشد، فرهنگ اسلامي آن را نمي‌پذيرد؛ زيرا هر پديده و فعاليتي كه به نام «فرهنگ» در جامعه بروز كند و مخالف حيثيت و شرافت و شخصيت كمال‌طلب انساني باشد، اگرچه در جذّاب‌ترين صورت عرضه شود، فرهنگ اسلامي با آن مخالفت نموده و از عرضه و ترويج آن جلوگيري مي‌نمايد (جعفری، 1373، ص 74).
    ب. انسان‌مداري
    ضرورت شناخت مباني ‌و مبادي رفتارهاي انساني و كيفيت سمت و سو دادن به فعاليت‌هاي انساني برخاسته از همين اصل است. تا زماني‌كه كيفيت و نحوة شكل‌گيري باورها، احساسات، عواطف، افعال و رفتارهاي‌ انساني‌ را ندانيم‌ و از چند و چون آنها آگاه نباشيم، هرگز در دست‌يابي به اهدافي كه از هوش فرهنگي در سطح ملّي و فراملّي‌ انتظار داريم، موفق نخواهيم شد (حاجی‌ده‌آبادی، 1382، ص 118-95).
    اين مبنا به قدري حايز اهميت است كه خداوند متعال در قرآن كريم، به پيامبر خويش فرمان مي‌دهد براي هدايت انسان‌ها بايد از اين اصل در حدّ كمال بهره جويد و در مقام تعليل، به يك مبناي انسان‌شناختي اشاره مي‌كند و آن اينكه انسان‌ها در مقابل درشتي و خشونت، سرسختي و لجاجت در پيش مي‌گيرند. خداوند متعال مي‌فرمايد: «به بركت رحمت الهي، در برابر ايشان نرم و مهربان شدي، و اگر خشن و سنگ‌دل بودي از اطرافت پراكنده مي‌شدند» (آل‌عمران: 159).
    ج. عقلانيت‌محوري
    در جهان‌بيني توحيدي اسلام، «عقل» و «وحي» دو منبع هدايت بشرند و هر كس و هر گروه كه خواهان سعادت دنيوي و اخروي است، بايد بكوشد تا از هدايت‌ها و راهنمايي‌هاي اين دو منبع بهره گيرد. كسي كه دين‌محوري و عمل به آموزه‌هاي ديني را شعار خويشتن قرار مي‌دهد گريزي از تمسّك به عقل و آموزه‌هاي عقل سليم ندارد. پذيرش عقلانيت‌مداري در عرصة تنوّع و تكثّر فرهنگي نيز نه تنها يك شعار، بلكه تن دادن به تمام لوازم آن است. 
    برخي از لوازم عقلانيت‌محوري عبارت است از:
    ـ كنار گذاشتن تعصّبات قومي، قبيله‌اي و فرقه‌اي و داشتن روحية نقدپذير؛
    ـ در پيش گرفتن رويكردي انديشمندانه و عاقلانه در مواجهه با پديده‌ها و جريانات فرهنگي داخلي و خارجي؛ از اين منظر، نه همة آنچه امروز در جوامع اسلامي ديده مي‌شود قابل دفاع است و نه همة آنچه در فرهنگ غرب مطرح است قابل رد و نقد (همان).
    د. انعطاف و پويايي در عين پافشاري بر اصول
    محتواي فرهنگ را مي‌توان به دو دستة ثابت و متغير تقسيم كرد كه بخشي از اين به تنوّع و تكثّر نيازهاي آدمي ‌و شيوه‌هاي ‌گوناگون پاسخ‌گويي به آنها باز مي‌گردد، و بخشي ديگر ناشي از همجواري يك فرهنگ با فرهنگ‌هاي ديگر و تعامل و تبادل و گاه تزاحم با فرهنگ‌هاي ديگر است.
    حضرت علي در زمينة انعطاف در برخوردها مي‌فرمايند: «فرزندم، هرگاه در ميان قومي بودي آداب آنها را پاس دار.»(شرح‌نهج البلاغه، ج20، ص 267) انعطاف‌هاي عقلايي اسلام و برخورد پويا و انعطاف‌پذير از جمله عوامل جذب افراد به فرهنگ اسلامي در سطح جهاني است.
    برنارد شاو (1950-1856)، نويسندة معروف انگليسي، با نظر به پويايي و انعطاف‌پذيري اسلام مي‌گويد:
    من هميشه نسبت به دين محمّد به واسطة خاصيت زنده بودن عجيبش، نهايت احترام را داشته‌ام. به نظر من، اسلام تنها مذهبي است كه استعداد برتري و تسلط بر حالت‌هاي گوناگون و متغير زندگي و مواجهه با قرون ‌مختلف‌ را دارد. چنين پيش‌بيني مي‌كنم‌ كه ‌ايمان به محمّد مورد قبول اروپاي فردا خواهد بود (مطهری، 1369، ص 106).
    ه‍  . تأكيد بر جذب و پرهيز از دفع
    مديران در عرصة فعاليت‌هاي فرهنگي خود، بايد بكوشند تا هر چه بيشتر بر تعداد علاقه‌مندان و شيفتگان به فرهنگ اسلامي بيفزايند؛ حتي از منظري وسيع‌تر، بايد كوشيد تا تمام كساني‌كه به فرهنگ اديان توحيدي اعتقاد دارند و وجه مشتركشان در داشتن دين آسماني و پرستش خداي واحد است، در كنار هم و يار و همكار قرار دهد و با هر بهانه‌اي كه باعث تضاد و رويارويي آنها مي‌شود، مقابله كند (حاجی‌ده‌آبادی، 1382، ص 118-95).
    يكي از نويسندگان در اين زمينه مي‌نويسد:
    در حالي كه پيامبر اسلام در نماز خود، حتي براي كفّار قريش، به‌ويژه رهبران آنها، دعا مي‌كند كه به اسلام بگروند و ماية تقويت اين دين بشوند، ما امروزه عكس اين را عمل مي‌كنيم؛ زيرا غالباً عناصري فعّال، پويا و آگاه را مي‌بينيم كه گروه‌هاي اسلامي را ترك مي‌كنند؛ زيرا اين گروه‌ها گنجايش پذيرش آنها و فعاليت‌ها همپاي اين افراد را ندارند و نمي‌توانند با آنها كنار بيايند (هشام الطالب، 1381، ص52).
    با توجه به اين اصول، در ذيل، به برخي از ويژگي‌هاي مهم هوش فرهنگي از منظر اسلام اشاره مي‌شود:
    ويژگي‌هاي مهم هوش فرهنگي از نظر اسلام
    صداقت، وفاداري، انجام تعاملات و ارتباطات فرهنگي براساس عدالت، تقدّم مصالح معنوي بر مصالح مادي و تقدّم مصالح جمعي بر منافع فردي، بهره‌گيري از روش‌هاي قرآن ـ همانند حكمت، موعظه و جدال احسن در تبليغ ـ همچنين تمسّك به فطرت پاك انساني، تكيه بر مشتركات، تكيه بر حاكميت عقل در پذيرش حق، و استماع و اتباع احسن از جمله ويژگي‌هاي هوش فرهنگي از ديدگاه اسلام است.
    يك مسلمان همان‌گونه كه بايد با ديگر مسلمانان ارتباطي بر مبناي آموزه‌هاي الهي داشته باشد، بايد با غيرمسلمانان نيز ارتباطي با رنگ و بوي خدايي داشته باشد و نبايد عزّت و سيادت اسلام را با اعمال بد خود مخدوش كند. هدف از تعامل و ارتباط بين فرهنگ‌ها از ديدگاه اسلام، ترويج دين و دعوت اهل كتاب به دين مبين اسلام است (یوسف‌زاده، 1390، ص 95).
    يكي از مهم‌ترين ويژگي‌هاي هوش فرهنگي در اسلام، سازگاري قوانين ثابت آن با دنياي متغير است. اسلام تنها شريعتي است كه برنامة تكامل واقعي حيات را براي بشريت به ارمغان آورده است و تمام جوانب گوناگون زندگي انسان از جمله دانش، سياست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ را در ضمن قواعدي فراگير و همگاني در تعاليم خود دارد. از اين‌رو، اهميت اجتهاد و تلاش براي نوسازي و لزوم استمرار آن بيش از پيش آشكار مي‌شود؛ زيرا مجتهد يا نظريه‌پرداز با در نظر گرفتن اين قواعد و اصول شامل، حكم تغييرات نوين را مشخص مي‌نمايد و بدين‌سان، اسلام را همراه با ديگر تحوّلات و تغييرات جامعه، همسو و هماهنگ ارائه مي‌دهد و تبليغاتي كه شعار انحصار دين در محدودة مناسك ديني و عبادات ظاهري و راندن آن از گسترة حيات را سر مي‌دهند، ريشه‌كن مي‌كند (عبدلی، 1387).
    به دليل آنكه اسلام ديني جهاني و فراملّي است كه همچون چتري بر سر همة اقوام و ملل ساية پر مهر خود را گسترانيده است، در ادامه، راهبردهاي اين دين در حوزة فرهنگ فراملّي تبيين مي‌گردد:
    راهبردهاي اسلام در حوزة فرهنگ ملّي و فراملّي
    براي تبيين راهبردهاي اسلام در حوزة فرهنگ فراملّي، ابتدا لازم است مقدمه‌اي ذكر شود:
    اسلام ديني «اجتماعي» است و احكام آن يك رشته اصول به هم پيوسته‌اي را بنا مي‌نهند كه تمام روابط يك مسلمان (رابطه با خدا و ديگر انسان‌ها و همه امورش) را شامل مي‌شود. از اين‌رو، اسلام در عين آنكه يك دين و مجموعة «اخلاقي» است، يك نظام «حقوقي» نيز هست و اين سومين عنصري است كه ويژگي‌هاي اسلام را كامل مي‌سازد (سلیمی، 1382، ص 81-69).
    اجتماعي بودن اسلام ويژگي برجسته‌اي است كه آن را دين عملي و واجد يك نظام حقوقي كاملاً انساني ساخته است. تأثير اسلام بر جامعة عربي اعجاب‌انگيز بوده و قلمرو اين تأثير قابل اندازه‌گيري نيست. انقلاب اسلام به جامعة عرب هويت بخشيد و براي آنان سازمان خانواده، قوانين جزايي، معاملات تجاري، قراردادها و قانون‌هاي گوناگون و تعهد به اين عناوين را به ارمغان آورد و از قبايل پراكندة عرب، امّتي واحده ساخت. با ايجاد دولت مركزي مبتني بر حاكميت قانون، مصالح عامّه، و حقوق بنيادين بشر، همواره از برادري انساني و صلح جهاني حمايت كرد و از همان روزهاي آغازين حكومت اسلامي، فكر و انديشة همزيستي مسالمت‌آميز را مطرح نمود (همان).
    با توجه به ‌آنچه ذكر شد، به اين مطلب رهنمون مي‌شويم كه دين مبين اسلام با عناصر تمدني و فرهنگي به شكل تأسيسي صرف برخورد نكرد، بلكه نقش تنظيمي را نيز به عهده گرفته و كوشيده است تا ضمن حفظ عناصر مثبت و سازندة موجود، آن را در شبكة اصلي توحيدي خود بازسازي كند؛ كاري كه در عصر حاضر مي‌بايست عالمان و دانشمندان اسلامي در ادامة نقش فعّال خود انجام دهند و با تعامل سازنده، عناصر فرهنگي و تمدني موجود در جوامع انساني را بگيرند و به بازسازي در ساختار و قالب توحيدي اقدام ورزند. در حقيقت، جنبة انعطافي اسلام اين فرصت را در گذشته و در حال حاضر به اسلام داده است تا به آساني با مقتضيات و شرايط زماني و مكاني كنار بيايد و عامل مهمي در پيشرفت كمي و كيفي جوامع اسلامي شود.
     نتيجه اينكه اسلام به عنوان آخرين دين آسماني براي هدايت بشري، از همة ظرفيت‌ها و توانمندي‌ها براي بقا و جاودانگي تا پايان دنيا برخوردار است. از اين‌رو، مي‌تواند چونان گذشته، با عناصر فرهنگي و تمدني برخوردي فعّال و سازنده داشته باشد و عناصر مثبت و سازندة فرهنگي و تمدني بشري را گرفته، با بازسازي آنها، در شبكه توحيدي با خود همراه نمايد. تنها چيزي كه بر عهدة انديشمندان و عالمان اسلامي است، بهره‌گيري از معيارها و موازين قرآني براي چگونگي تعامل با عناصر بيروني و جهاني است. اين بدان معناست كه اسلام مي‌تواند همانند ديروز، براي امروز و فردا، برنامة هدايت باشد، بدون آنكه با دستاوردهاي بشري درگير شود (مطهری، 1379، ص 245).
    در حقيقت، در اسلام و قرآن عناصري نهفته است كه مي‌تواند تا آخر زمان و پايان تاريخ، آدمي را در مسير درست قرار دهد و با دستاوردهاي بشري در همة حوزه‌هاي ملّي و فراملّي از قبيل فرهنگ، اقتصاد، سياست و مديريت تعامل سازنده‌اي از خود نشان دهد (منصوری، 1389).
    در ادامه‌، به برخي از راهبردهاي اسلام در بهره‌برداري مؤثر از هوش فرهنگي در حوزة فراملّي‌ اشاره مي‌شود:
    الف. حفظ استقلال مسلمانان
    تنظيم روابط اجتماعي حكومت اسلامي و مسلمانان با جوامع مختلف، نبايد به‌گونه‌اي باشد كه سبب وابستگي و سرسپردگي مسلمانان گردد، به‌گونه‌اي كه استقلال جامعة اسلامي را به خطر اندازد. اين از خودبيگانگي و خودباختگي همواره امري مذموم در اسلام شمرده شده است
    (هود: 13؛ بقره: 107؛ نساء: 141).
    ب. حفظ سيادت اسلامي
    اين راهبرد برگرفته از اصل «الاسلام يعلو و لا يُعلي عليه» بوده و در حقوق اسلامي همواره مطرح است. اين اصل به معناي تعصّب‌هاي نژادي و مذهبي نيست، بلكه به معناي حفظ عزت اسلامي در شئون گوناگون اجتماعي است كه هيچ‌گاه نبايد با تسلط غيرمسلمانان بر مراكز حسّاس تضعيف گردد. با توجه به اين اصل، مي‌توان بسياري از احكام و ديدگاه‌هاي محدود سازندة اسلام در خصوص اقلّيت‌هاي ديني در جامعة اسلامي را تبيين نمود (منافقون: 8؛ آل‌عمران: 118).
    ج. اجراي قوانين و احكام اسلامي
    قوانين و احكام اجتماعي اسلام ملاك عمل و برخورد با اقلّيت‌هاي ديني در جامعة اسلامي است. قانون «ذمّه» يكي از اين موارد است. اقلّيت‌هاي ديني و مسلمانان بايد به اين قوانين احترام بگذارند و حكومت اسلامي هم بايد در اجراي آنها جدّي باشد.
    د. گسترش و تعميق ارزش‌هاي اسلامي 
    ايجاد محيطي امن و آرامش‌بخش براي زندگي مسالمت‌آميز اقلّيت‌هاي ديني به اين معنا نيست كه امكان دعوت اسلامي و گسترش و تعميق ارزش‌هاي اسلامي كم‌رنگ شود و مانعي براي بيان حقايق ديني و دعوت انسان‌ها به اسلام به وجود آيد.
    ه‍ . حفظ تماميت ارضي جامعة اسلامي
    اگرچه مفهوم «امّت اسلامي» با محدوديت‌هاي جغرافيايي همخواني ندارد، اما با تشكيل حوزه‌هايي به نام «كشور» و «ملت» و تبيين حقوق مربوط به آنها، تماميت ارضي جامعة اسلامي يكي از اصول غيرقابل نقض به شمار مي‌آيد كه همه بايد به آن احترام بگذارند.
    «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» (ممتحنه: 8)؛ خدا شما را از دوستي آنان كه با شما در دين، قتال نكرده و شما را از ديارتان بيرون نرانده‌اند نهي نمي‌كند تا از آنها بيزاري بجوييد، بلكه با آنها به عدالت و انصاف رفتار كنيد كه خدا اهل عدالت را دوست دارد.
    به حكم اين آية شريفه و آنچه پيش از اين ذكر شد، مي‌توان نتيجه گرفت كه اسلام مسلمانان را نسبت به غيرمسلمانان موظف مي‌سازد تا زماني كه ايشان اقدام به توطئه نكرده‌اند، اخلاق نيك و عدل اسلامي را در ارتباطات خود پيشه كنند و حقوق انساني و اجتماعي غيرمسلمانان را رعايت نمايند(قانون اساسي، 1368، اصل 14، ص 25) و احترام متقابل را سرلوحة كار خويش سازند (باهنر، 1383، ص 99-97).
    و. احترام به قوانين بين‌الملل
    يكي از اموري كه نقش مهمّي در حفظ و تأمين صلح جهاني و برقراري رابطة مسالمت‌آميز بين دولت‌ها و كشورها دارد احترام به تعهّدات و قوانين بين‌‌الملل و پاي‌بندي به توافقاتي است كه يك كشور با دولت‌هاي ديگر منعقد كرده است. تاريخ سياسي جهان نشان مي‌دهد كه منشأ بسياري از جنگ‌ها و نزاع‌هاي سياسي، زير پا گذاشتن تعهّدات بين‌المللي و نقض قوانين بين كشورها بوده است.
    تاريخ زندگاني پيامبر اكرم در مدت اقامتشان در مدينه و طول مدت ادارة حكومت اسلامي، مؤيد اين مطلب است كه احترام و پاي‌بندي به تعهّدات و پيمان‌ها با سران قبايل، از اصول تخلّف‌ناپذير آن حضرت بوده است. برخورد ايشان با مشركان مكه، يهوديان مدينه، نصاراي نجران و ديگر اقوام و ملل، همگي شاهدي بر اين مدّعاست (همان).
    همان‌گونه كه ذكر شد، در ادبيات رايج غربي، هوش فرهنگي داراي مؤلّفه‌هايي همچون شناختي، فراشناختي، انگيزشي و رفتاري است، اما بايد ديد نظر اسلام در اين‌باره چيست و چه مؤلّفه‌هايي براي بهره‌گيري مؤثر از اين هوش به كار مي‌گيرد؟
    مؤلّفه‌هاي هوش فرهنگي از نظر اسلام
    همزمان با طلوع خورشيد اسلام، تمدن‌هايي در حال فروپاشي بود. اسلام به تمام عناصر فرهنگي اين تمدن‌ها مانند عرب‌ها، سرياني‌ها، ايراني‌ها، يوناني‌ها و حتي هندي‌ها و قسمتي از چيني‌ها، انسجام و سازگاري بخشيد (مطهری، 1377، ص 375).
    مسلمانان در پرتو تعاليم سازندة قرآن كريم و تربيت‌هاي عالي پيامبر گرامي از چنان روحية بردباري و بزرگ‌منشي برخوردار بودند كه دنياي اسلام بسان پناهگاه امني براي افراد و گروه‌هاي گوناگون از فرهنگ‌ها و ملّيت‌هاي گوناگون درآمد. هر دانشمندي كه در سرزمين خود احساس ناامني مي‌كرد، جهان اسلام را پناهگاه امن خود مي‌دانست و با مجموعه علم و دانش خود به تمدّن اسلامي مي‌پيوست و دانش و فضل خود را به آن عرضه مي‌كرد. اين سرمايه‌هاي فرهنگي در بانك فرهنگي اسلام نه تنها صدمه‌اي نمي‌ديد، بلكه از سود مشروعي هم بهره‌مند مي‌شد و افزايش مي‌يافت (همان).
    از سوي ديگر، ‌بررسي آيات قرآن و روايات معصومان نشان مي‌دهد اسلام به موضوع برقراري ارتبـاط و تفـاهم بين فرهنگ‌هـاي متنوّع و اديـان الهي، توجـه ويژه‌اي دارد؛ چندان كه مي‌توان گفت: قرآن كتاب گفت‌وگوست؛ گفت‌وگوي خدا با پيامبر، فرشتگان، مؤمنان و كافران.
    از مطالبي كه گذشت‌، نتيجه مي‌گيريم‌ كه‌ مي‌توانيم برخي ‌از مؤلّفه‌هاي هوش فرهنگي را از نظر اسلام شناسايي و استخراج نمائيم. اين مؤلّفه‌ها عبارتند از:
    1. تأكيد بر وحدت اديان
    اديان آسماني در همة ادوار تاريخي، از مبدأ واحدي سرچشمه گرفته‌اند و در اصل آنها اختلافي وجود ندارد. در برخي ويژگي‌ها و احكام فرعي به تدريج، اختلاف‌هايي پديد آمده است. اين وجوه بعضاً متفاوت، بنا به حكمت و لطف الهي و اقتضاي شرايط زمان و مكان، به وجود آمده است. اين تشريعات در احكام فرعي موجب گرديد دين يگانه، صورت‌ها، نام‌ها و عناوين گوناگوني بيابد. مي‌توان گفت: اديان آسماني علاوه بر اشتراك در اصول اعتقادي، در برخي فروع نيز مشتركاتي دارند. زمينة اين اشتراك را مي‌توان در جهان‌بيني، ابديت، اسما و صفات الهي، وحي، برخي عبادات، رمزها و نمادهاي ديني جست‌وجو كرد. به دليل وحدت همين سرچشمه است كه همانندي‌هاي فراواني ميان اديان الهي به چشم مي‌خورد؛ چندان كه مي‌توان اين همانندي‌ها را بر بنياد وحدت مبدأ وحي تفسير كرد؛ يعني همانندي عقايد، آداب و شرايع ديني به سبب يكي بودن مبدأ پيام‌هاي وحياني است، نه اخذ و اقتباس و يا تأثير و تأثرات تاريخي. 
    بنابراين، وجود اصول و مباني مشترك در بين فرهنگ‌ها و اديان، زمينة گفت‌وگو بين آنها را فراهم مي‌سازد و باب بحث و سخن و مفاهمه را به روي آنها مي‌گشايد. با پذيرش اصول و فروع مشترك و وحدت بين اديان و فرهنگ‌ها، گفت‌وگو در اين عرصه‌ها امكان مي‌يابد و تعامل ميان آنها تحقق مي‌پذيرد (همان).
    قرآن با صراحت، به وحدت كتاب‌هاي نازل شده بر پيامبران اشاره مي‌كند و اصل آن كتاب‌ها را يكي مي‌داند و خطاب به پيامبر مي‌فرمايد: «اين كتاب، تصديق‌كنندة تورات و انجيل است.» (آل‌عمران: ۲)
    2. تمركز بر نقاط مشترك انساني
    كساني كه مورد خطاب قرآن و معصومان قرار گرفته‌اند و اسلام با آنها به گفت‌وگو و مفاهمه نشسته است، پيش از آنكه كافر و مشرك تلقّي شوند انسانند و خارج از حوزة كفر و شرك، از وجوه و مشتركات انساني فراواني برخوردارند. گفت‌وگوي قرآني با آنان نيز با توجه به همين همبستگي‌ها و وجوه مشترك است. در اسلام، پيام‌هاي هدايتي و آموزه‌هاي قرآن، متوجه همة انسان‌هاست، نه ويژة گروه يا قومي خاص. رهنمودها و عملكرد معصومان و توصيه‌هاي قرآن نشانگر آن است كه آنان همواره در تلاش بوده‌اند كه از مخاطبان خود، انسان بسازند.
    ائمّة اطهار در گزينش‌ها، بدون توجه به نسب و قبيله و قوميت افراد، ملاك برتري را تقوا و انسانيت آنـان مي‌دانستند. اسلام همواره بر حرمت انسان ارج مي‌نهد و در هدايت و پاك‌سازي انديشة آدميان تلاش مي‌كند و تأكيد دارد همة انسان‌ها، حتي جمله كافران و مشركان مي‌توانند از مواهب الهي و رشد و تكامل انساني بهره‌مند گردند. تكريم انسان‌ها از سوي اسلام، به اعتبار آن است كه انسان‌ها آفريدة خداوند و داراي فطرتي پاكند و در اين بين، ميان مؤمن و كافر تفاوتي نيست. با پذيرش اين اصول مشترك و همبستگي‌هاي انساني است كه گفت‌وگوهاي فرهنگي در عرصة اسلام معنا مي‌يابد. پذيرش اين اصل در حقيقت، پيش‌فرض گفت‌وگوهاي فرهنگي به‌شمار مي‌رود (همان).
    3. مدارا و آسان‌گيري
    واژه‌هايي همچون رفق و مدارا، و توصيفاتي همانند سهل، يسر، هين، لين، حليم و مانند اينها در متون ديني و روايي به كار رفته و مفاهيمي چونان آسان‌گيري، بردباري و سعة صدر، در گستره‌اي وسيع، در مقابل خشونت و تعصّب مطرح گرديده است. اسلام دين سهل و آسان و سرشار از رحمت و رأفت است و در تعاليم و دستور‌هاي خود، اصل را بر آسان‌گيري و سهولت قرار داده است. قرآن رمز گرايش و انعطاف اطرافيان پيامبر به ايشان را نرم‌خويي آن حضرت معرفي مي‌كند: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...» ( آل‌عمران: ۱۵۹)؛ پس به بركت رحمت الهي، با آنان نرم‌خو و پرمهر شدي، و اگر تندخو و سخت‌دل بودي قطعاً از پيرامونت پراكنده مي‌شدند.
    همچنين از پيامبر نقل شده است كه فرمودند: «خدايم مرا به مدارا و ملايمت با مردم فرمان داده؛ چنان كه به انجام واجبات امر كرده است» (کلینی، 1388، ج ۲، ص ۱۱۷).
    آنچه گفته شد، در واقع، به مثابة مقدّمه‌اي است كه اصل «مدارا» را به عنوان مبنايي در امر گفت‌وگو معرفي مي‌كند. اسلام با پذيرفتن اين اصل، راه را براي ورود به عرصة گفت‌وگو و تعامل با ديگر فرهنگ‌ها و انديشه‌ها مي‌گشايد و با مدارا با آنها، به تعامل مي‌پردازد. از اين‌رو، ابايي ندارد از اينكه انديشه‌ها و آراء مخالف را بشنود و با آنها وارد گفت‌وگو و مفاهمه شود.
    4. جدال احسن
    «جدال» به معناي مقابله با خصم است به اين منظور كه او را از رأي خود منصرف كنند. اين واژه از «جدل» به معناي «تابيدن شديد» و «محكم كردن» گرفته شده و در قرآن، در مجادلة حق و باطل و به معناي «دفاع» به كار رفته است. بيشترين كاربرد اين واژه در قرآن، در منازعه و مخاصمة ناحق است (قرشی، قاموس قرآن، ج ۱، ص ۲۳).
    به دليل آنكه هدف از گفت‌وگوها و تعاملات اسلام با مخالفان فكري، اساساً دست‌يابي به حقيقت و اصلاح عقيده و انديشة آنان است، هرگونه بحث و جدال ستيزه‌جويانه نهي شده و به بندگان خدا توصيه شده آنچه را بهتر است بگويند: «وَ قُلْ لِعِبادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبِيناً» (اسراء:۵۳)؛ و به بندگانم بگو آنچه را بهتر است بگويند، كه شيطان ميانشان را به‌هم مي‌زند؛ زيرا شيطان همواره براي انسان دشمني آشكار است.
    در جاي ديگر، قرآن كريم با تقييد جدال به «احسن»، به پيامبر فرمان مي‌دهد در مواجهه با مردم و دعوت آنان به مسير الهي، از حكمت، موعظة حسنه و جدال احسن بهره گيرد. خداوند خطاب به پيامبر خود مي‌فرمايد: «ادْعُ إِلي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (نحل: ۱۲۵)؛ با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوه‌اي] نيكوتر مجادله نما.
    5. احترام و سعة صدر
    گفت‌وگو، جرياني است دوسويه كه زماني پديد مي‌آيد كه گفت‌وگو كننده به موجوديت طرف مقابل احترام بگذارد و گفت‌وگو را در فضايي آرام، بدون تنش، همراه با صبر و سعة صدر ادامه دهد. در غير اين صورت، ارتباط‌ها و گفت‌وگوها به جاي دو طرفه بودن، يك‌طرفه خواهد بود و هدف از آن محقق نخواهد شد. قرآن، معصومان و پيامبران الهي، بالاترين مرتبة سعة صدر، ادب و احترام را در برابر مخالفان فكري و بيگانگان از خود نشان داده‌اند و نه تنها سخنان و انديشه‌هاي مخالف را شنيده‌اند، بلكه از نقل آنها ابايي نداشته‌اند. طرح شبهات، سؤالات و آرا و عقايد باطل مشركان و كافران در قرآن و روايات و مناظرات بر جاي مانده از معصومان، شاهد اين مدعاست.
    پيامبر در فضاي شرك‌آلود جاهليت عرب، توانست انسان‌هاي بي‌شماري را جذب تعاليم حيات‌بخش اسلام كند. اين‌همه، بر اثر برخوردهاي شايسته‌اي بود كه آن حضرت، به‌ويژه در گفت‌وگوها و مناظرات اعتقادي، از خود نشان مي‌داد. پيامبر و معصومان با كافران، مشركان، علماي يهود و نصارا، ساعت‌ها به بحث و گفت‌وگو مي‌نشستند و با احترام، به هويت طرف مقابل، به تصحيح انديشه‌ها و باورهاي غلط آنان مي‌پرداختند.
    در گفت‌وگوها و مواجهات پيامبران الهي با اقوام خود، نهايت ادب، تواضع، حكمت، شجاعت و سعة صدر به چشم مي‌خورد. نمونه‌هايي از اين برخوردها در قرآن گزارش شده است. اين تعابير، نشان‌دهندة حاكم بودن روح برادري بر گفت‌وگوهاي اسلامي است.
    6. صراحت و مداومت در عرضة انديشه
    در آغاز هر گفت‌وگو و ارتباط، شفافيت مواضع و اعلام بي‌پردة آنها اهميت فراوان دارد. هرقدر ميزان اين صراحت، شفافيت و قاطعيت بيشتر باشد مخاطبان را به اقناع كامل‌تري سوق مي‌دهد و به زدودن ترديد و ابهام از آينة ذهن و روح آنان كمك مي‌رساند و زمينة تفكر در مطالب ارائه‌شده را فراهم مي‌سازد. علاوه بر اين، عرضة صريح، مستدل و شفاف انديشه‌هاي صحيح موجب مي‌گردد آرا و انديشه‌هاي ناصواب، رنگ ببازند و از اين رهگذر، زمينة آشكار شدن حقيقت فراهم آيد.
    قرآن و معصومان در مواجهه با ديگران، به منظور غني‌سازي انديشه‌ها و قانع ساختن وجدان‌ها، به تبيين و توصيف صريح و روشن اعتقادات و باورهاي ديني مي‌پرداختند و با هدف بالا بردن سطح آگاهي و شناخت مخاطبان و اتمام حجت بر شنوندگان، ابعاد و زوايا و چگونگي پيام خود را تشريح مي‌كردند. پيامبر و معصومان چون سخنانشان صدق و ادعايشان حق و از پشتوانة وحياني برخوردار بود، در اعلام عقايد و باورهاي خود، واهمه‌اي نداشتند و به اميد هدايت و تربيت ديگران، كلام حق را با صريح‌ترين و قاطع‌ترين شكل و در قالب شيوه‌هاي مختلف عرضه مي‌كردند.
    رسول خدا در مراسم حج، نزد قبايل عرب مي‌رفتند و آنها را به سوي خدا فرامي‌خواندند و رسالت خود را ابلاغ مي‌كردند و از آنها مي‌خواستند تا او را تصديق و حمايت كنند. در منزلگاه برخي قبايل مي‌ايستادند و مي‌گفتند: من فرستادة خدا به سوي شما هستم كه شما را به عبادت خدا و كنار گذاشتن شرك، فرمان مي‌دهم. آن حضرت از ورود هيچ تازه‌واردي باخبر نمي‌شدند، مگر آنكه براي دعوتش مي‌شتافتند و پيام‌هاي رسالت را به او عرضه مي‌داشتند (ابن‌هشام، 1428ق، ج ۲، ص ۳۱).
    7. رعايت عدل و انصاف و توجه به ويژگي‌هاي مثبت طرف مقابل
    يكي ديگر از اصول و روش‌هاي اسلام برخوردهاي منصفانه و عادلانة اين آيين با ديگر فرهنگ‌هاست. قرآن كريم با نگرشي جامع و از سر عدل و انصاف، به ديگر فرهنگ‌ها مي‌نگرد و در برخورد با همة آنها، شيوه‌اي يكسو و يكسان در پيش نمي‌گيرد. (هوش فرهنگي) هنگامي كه گروه يا قومي را سرزنش يا نكوهش مي‌كند اگر افراد شايسته و مثبتي وجود دارد، آنان را استثنا كرده، به مدح و ثنا و ذكر ويژگي‌هاي مثبتشان مي‌پردازد. به شواهد و نمونه‌هايي از قرآن كريم در اين زمينه توجه كنيد: 
    ۱ـ آية ۱۱۳ و ۱۱۴ سورة «آل عمران» در توصيف اهل كتاب، همة آنان را يكي نمي‌داند و گروهي از آنان را معرفي مي‌كند كه اقدام به طاعت خداوندي مي‌كنند، در دل شب به تلاوت آيات الهي مي‌پردازند، به درگاه الهي سجده مي‌برند، به خدا و روز واپسين ايمان دارند، به نيكي فرمان مي‌دهند، از بدي نهي مي‌كنند، و كارهاي نيك انجام مي‌دهند (طباطبایی، 1373، ج ، ۳ ص ۲۲۶).
    ۲ـ در آية ۶۵ و ۶۶ سورة «مائده»، پس از بيان اينكه اهل كتاب به سوي ايمان، تقوا و اقامة تورات و انجيل ترغيب مي‌شوند و (با قيد اين شرط) وعدة بهشت اخروي و بركات زميني به آنان داده شده و آمده است: «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ»؛ از بين آنان، گروهي ميانه‌رو هستند و بسياري از ايشان بدرفتاري مي‌كنند. چنان‌كه از ظاهر آيه برمي‌آيد، خداوند بسياري از اهل كتاب را نكوهش كرده، اما به موازات آن، از گروهي كه ميانه‌روي برگزيده‌اند، ياد مي‌كند؛ زيرا در بين اهل كتاب، افرادي معتدل و ميانه‌رو نيز بوده‌اند كه هيچ‌يك از اين كج‌روي‌ها را نداشته‌اند. 
    از اين لحن، به خوبي استفاده مي‌شود كه قرآن تا چه حدجانب انصاف را رعايت مي‌كند و مراقب است تا حقي از افراد پايمال نشود، هرچند بسيار اندك باشد (همان).
    ۳ـ قرآن علاوه بر يادكرد ويژگي‌هاي مثبت اهل كتاب، جنبه‌هاي ايجابي كتاب‌هاي آسماني آنان را از نظر دور نمي‌دارد و آنها را نور و هدايت و ماية تذكر و موعظة پرهيزكاران مي‌نامد. بنابراين، در برخورد با اهل كتاب، ‌به‌ طرد و رد‌ يكبارة ‌همة باورهاي‌ آنان نپرداخته است‌.
    خداوند در توصيف ويژگي‌هاي تورات و انجيل مي‌فرمايد: «وَ قَفَّيْنا عَلي آثارِهِمْ بِعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَيْناهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدي وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدي وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ» (مائده: ۴۶)؛ و عيسي پسر مريم را به دنبال آنان (پيامبران ديگر) درآورديم، در حالي كه تورات را، كه پيش از او بود، تصديق مي‌كرد، و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن، هدايت و نور و تصديق‌كنندة تورات است كه پيش از آن است، و براي پرهيزكاران، رهنمود و اندرزي است (فاضلى، 1381، ص 123-102).
    8. تعقّل و خردورزي
    تعقّل، تفكر، تدبّر و مشتقات آن و كلمات هم‌معناي آن مانند «اولوالالباب» و «اولي النهي» در سرتاسر قرآن كريم تكرار شده است. كثرت اين واژه‌ها و معناي آنها در معتبرترين كتاب آسماني، دليل روشن و محكمي بر اعتبار عقلانيت و مقام عقل در اسلام است.
    اساساً آغاز اين دين با تفكر همراه بوده و رسول اكرم مدت‌ها قبل از رسالت خويش، در غار «حراء»، كه در نزديك مكه قرار داشت، روزها به دور از غوغاي شهر، به خلوت، تفكر، تدبّر و نيايش مي‌پرداختند و بخصوص ماه‌هاي رمضان را در اين خلوت و انزوا مي‌گذرانيدند (زرین‌کوب، 1387، ص 22ـ21).
    در تاريخ زندگاني 63 سالة پيامبر اكرم جايي را سراغ نداريم كه رسول اكرم بدون تدبير، تفكر و مشورت به كاري اقدام كرده و يا كاري را به دست تقدير سپرده باشند. تمامي اعمال و كردار رسول اكرم مستند به انديشه و خردورزي بوده است و در هيچ‌يك از منابع اسلامي سراغ نداريم كه در اهميت تعقّل و انديشه‌ورزي اهمال شده باشد، بلكه در همه جا، انسان را به تعقّل و به‌كارگيري عقل و استفاده از چشمة جوشان آن و عقلاني ساختن زندگي و نتيجه‌گيري و بهره‌وري از خرد دعوت مي‌كند و محكم بر آن تأكيد مي‌‌نمايد و از بيكار گذاشتن عقل، و گوش ندادن به نداي آن و پيروي نكردن از ارشادهاي خرد به شدت برحذر مي‌دارد (ر.ک: حکیمی ، 1358، ج1، ص224).
    معناي اين سخن آن است كه فرد مسلمان و جامعة اسلامي بايد اين‌گونه باشد و عقل و خرد و فرزانگي و دانايي بر همه جا سايه گسترده باشد و همه كار و همه چيز نموداري از خرد و عقل و دانايي باشد، نه نمودي تحجّر و عوام‌زدگي و جمود (همان، ص78).
    انسان به وسيلة خرد و عقل به همه نيكي‌ها دست مي‌يابد. هر كه عقل ندارد دين ندارد (حراني، 1387، حدیث44). انسان به عقل خويش، انسان است (تميمي آمدي، 1388، حدیث14). بر روزگار جز به ياري خرد نمي‌توان چيره گشت (حراني، 1387، حدیث 27).
    از اين‌همه تأكيد و اهتمام، به دست مي‌آيد كه هر كس دامنة عقلش كوتاه باشد يا نتواند خوب انتخاب كند دامنة عمل و كارهاي نيكش نيز كوتا خواهد بود، و هركس دامنة عقلش گسترده باشد دامنة عمل و كار نيكش نيز گسترده خواهد شد و براي آدمي اين امكان وجود دارد كه بسياري از سنت‌هاي اجتماعي و محيطي را با نيروي عقل به‌گونه‌اي عالي دگرگون سازد. 
    بر اساس معارف فلسفي ـ به‌ويژه فلسفة اسلامي ـ هيچ مظهري از مظاهر افعال انساني ديده نشده است كه در عالم خارج ظهور و بروز نمايد، مگر اينكه از گذرگاه عالم عقل عبور مي‌كند. فرهنگ يك جامعه و تكامل آن هم تا بر مبناي تعقّل و خردورزي پايه‌ريزي نشود، آن جامعه از يك فرهنگ متعالي بهره‌مند نخواهد شد (فصيحي، 1390).
    از آن‌رو كه هوش فرهنگي قابليت رشد و تقويت دارد، در پايان اين بحث، راه‌هاي‌ تقويت آن بيان مي‌گردد:
    راه‌هاي تقويت مهارت‌هاي هوش فرهنگي
    خوشبختانه برخلاف ساير جنبه‌هاي شخصيت انساني، هوش فرهنگي كساني كه رواني سالم دارند و از نظر حرفه‌اي و شغلي توانمند هستند، قابل پرورش و توسعه است. موارد ذيل در توسعة مهارت‌هاي هوش فرهنگي مؤثر است:
    ـ با به‌كارگيري ديدگاه مثبت، نسبت به تفاوت‌هاي فرهنگي، ابعاد فرهنگي سازمان و كاركنان خود را بشناسيد.
    ـ با استفاده از روش‌هاي گوناگون همچون مشاهده، پرسش و تفسير، به تجزيه و تحليل سطوح مختلف فرهنگي افراد سازمان اقدام كنيد.
    ـ تنوّع فرهنگي را بپذيريد و در خود آمادگي رويارويي با فرهنگ‌هاي مختلف را ايجاد كنيد.
    ـ با توجه به ميزان آشنايي با هر فرهنگ، از راهبردهاي خاص آن براي تعامل استفاده كنيد.    
    با نگراني‌هايي همچون ترس از دست دادن هويت و خودمختاري فردي، در خود و
    كاركنانتان مقابله كنيد. افراد سازمان بايد احساس كنند كه براي آنها و فرهنگشان ارزش قايليد (Joo seng, 2004, v 24, n 5, p. 19-21).
    ـ دربارة توانمندي‌هاي هوش فرهنگي هر جا احساس ضعف مي‌كنيد، آموزش ببينيد.
    ـ چنانچه انگيزة كافي در كسب و توسعة مهارت‌هاي هوش فرهنگي نداريد، در خود اين انگيزه را پرورش دهيد.
    ـ از افراد پيرامون خود، كه تجارب موفقي در محيط‌هاي كاري متنوّع دارند، كمك بگيريد.
    ـ‌ فراموش نكنيد هوش فرهنگي لازمة بقا در محيط رقابتي است. از اين عنصر كليدي غافل نشويد (Earley p & Ang s, 2003, p. 139-146).
    نتيجه‌گيري
    «هوش فرهنگي‌» در واقع، تعريف هوش در عرصۀ فرهنگ است. اين هوش ‌نوع بديعي از هوش است كه ارتباط زيادي با محيط‌هاي كاري متنوّع فرهنگي دارد. «هوش فرهنگي»، سرعت در سازگاري با موقعيت‌هاي جديد و راحت‌تر عمل كردن با توجه به شرايط محيطي است.
     اين هوش داراي سه بعد عملي (بدن)، انگيزشي (قلب) و شناختي (عقل) است. برخي مديران زماني كه اندكي پا را از فرهنگ ملّي و محلي خود فراتر مي‌گذارند، دچار ناراحتي، بي‌اطميناني و ناسازگاري مي‌شوند. در مقابل، بعضي ‌ديگر از مديران چنان ‌رفتار مي‌كنند كه گويي سال‌هاست با آن فرهنگ بيگانه خو گرفته‌اند. 
    خداوند متعال معيار برتري را نه قوميت، نه نژاد، نه رنگين بودن پوست بدن و نه ثروتمند بودن، بلكه در «تقواي الهي» مي‌داند و اين اصل يكي از اصول مهم در روابط اجتماعي و مبادلات اقتصادي و تبادلات فرهنگي به‌شمار مي‌رود. دين ‌مبين اسلام‌ در زمينة ‌هوش ‌فرهنگي ‌اصول‌ خاص ‌خود را دارا‌ست كه ‌عبارتند از: دين‌محوري، انسان‌مداري، عقلانيت‌محوري، انعطاف و پويايي در عين پافشاري بر اصول، تأكيد بر جذب و پرهيز از دفع.
    برخي از ويژگي‌هاي هوش فرهنگي از نظر اسلام، صداقت و وفاداري، ارتباط بر اساس عدالت، تقدّم مصالح معنوي بر مصالح مادي و تقدّم مصالح جمعي بر منافع فردي و نيز سازگاري قوانين ثابت آن با دنياي متغير است.
    در آموزه‌هاي دين مبين اسلام، عناصري نهفته است كه مي‌تواند تا آخر زمان و پايان تاريخ، آدمي را در مسير درست قرار دهد و با دستاوردهاي بشري در همة حوزه‌هاي ملّي و فراملّي از قبيل فرهنگ، اقتصاد، سياست و مديريت، تعامل سازنده‌اي از خود نشان دهد.
    حفظ استقلال مسلمانان، گسترش و تعميق ارزش‌هاي اسلامي، احترام متقابل به تعهّدات و قوانين بين‌الملل و پاي‌بندي به توافقاتي كه يك كشور با دولت‌هاي ديگر منعقد كرده، از مهم‌ترين راهبردهاي هوش فرهنگي در اسلام است.
    تأكيد بر وحدت اديان، تمركز بر نقاط مشترك انساني، مدارا و آسان‌گيري، جدال احسن، احترام و سعة صدر، صراحت و مداومت در عرضة انديشه، رعايت عدل و انصاف و توجه به ويژگي‌هاي مثبت طرف مقابل، تعقّل و خردورزي نيز از جمله مؤلّفه‌هاي هوش فرهنگي در اسلام است.
     
     

    References: 
    • ابن أبي‌الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، تحقيق ابراهيم محمد ابوالفضل، قم‏، مكتبة آية الله المرعشي، 1404ق‏.
    • ابن اثير، علي‌بن محمد، الكامل في التاريخ‏، بيروت،‏ دار الصادر، 1385.‏
    • صدوق، محمد‌بن علي، الأمالي، چ ششم‏، تهران، كتابچي، 1376.
    • ابن‌حجر، احمد‌بن علي، الإصابه فى تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
    • ابن‌سعد، محمد، الطبقات الكبرى‏، تحقيق عبدالقادر عطا، چ دوم، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418ق.
    • ابن‌شعبه حرانى، حسن، تحف العقول عن آل الرسول، ‏تحقيق علي‌اكبر غفارى، چ دوم، قم‏، جامعه مدرسين، 1404ق.
    • ابن‌هشام، عبدالملك، السيره النبويه، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفه، بى‌تا.
    • ايزدي يزدان آبادي، احمد، مديريت تعارض، تهران، دانشگاه امام حسين، 1379.
    • آيتى‏، محمد ابراهيم، ‏تاريخ پيامبر اسلام‏، چ ششم، تهران،‏ دانشگاه تهران‏، 1378.
    • برقى، احمد‌بن محمد، المحاسن، تحقيق جلال الدين محدث، چ دوم‏، قم‏، دارالكتب الإسلاميه، 1371ق‏.
    • بلاذري، احمد‌بن يحيي، أنساب الأشراف‏، بيروت‏، دار الفكر، 1417ق.‏
    • بيهقي، احمد‌بن حسين، دلائل النبوة، تحقيق عبدالمعطى قلعجى، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق.‏
    • پاينده، ابوالقاسم‏، نهج الفصاحه، چ چهارم، تهران‏، دنياى دانش‏، 1382ش.
    • تميمى‌آمدى، عبدالواحد‌بن محمد،‏ غرر الحكم و درر الكلم، چاپ دوم، قم‏، دارالكتاب الإسلامي، تحقيق سيد مهدي رجائى، 1410ق.
    • جعفريان، رسول، سيره رسول خدا، چ سوم، قم، دليل ما، 1383.
    • حسيني، سيدحسين، محمد پيامبر وحدت، تهران، اطلاعات، 1379.
    • حسينيان مقدم، حسين، مناسبات مهاجرين و انصار در عصر نبوي، قم، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه، 1388
    • دهخدا، علي اكبر، لغت‌نامه دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1337.
    • راغب اصفهانى، حسين‌بن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن‏، تحقيق غلامرضا خسروي، چ دوم، تهران‏، مرتضوي، 1374.
    • راوندى، فضل‌الله‌بن علي، النوادر، تحقيق احمد صادقى اردستانى، قم‏، دار الكتاب‏، بى‌تا .
    • رضائيان، علي، مديريت تعارض و مذاكره، چ سوم، تهران، سمت، 1387.
    • سبحانى،‏ جعفر، فروغ ابديت، چ بيست و يكم، قم‏، بوستان كتاب، 1385.
    • سجستاني، سليمان‌بن اشعث، سنن، تحقيق كمال يوسف الحوت، بيروت، دارالجنان، 1409 ق.
    • صالحي دمشقي، محمد‌بن يوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلمية، 1414ق.
    • طبرسي، حسن‌بن فضل، مكارم الاخلاق، چ چهارم، قم، شريف رضي، 1412ق.
    • طبرسي، الفضل‌بن الحسن، إعلام الورى بأعلام الهدى‏، قم، آل البيت‏، 1417ق‏.
    • طبري، محمد‌بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، چ دوم، بيروت‏، دار التراث، ‏1387ق‏.
    • طوسى، محمد‌بن حسن، الأمالي، قم‏، دار الثقافه، 1414ق.‏
    • كلاعي، سليمان‌بن موسي، الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله و الثلاثة الخلفاء، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق‏.
    • كليني، محمد‌بن يعقوب، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري و محمد آخوندي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1407ق.
    • كوفى اهوازى، حسين‌بن سعيد، الزهد، تحقيق غلامرضا عرفانيان يزدى، چ دوم، قم‏، المطبعه العلميه، ‏1402ق.
    • مجلسى، محمد باقر‏، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، چ دوم، تهران، اسلاميه، 1363.
    • محدث اربلى، علي‌بن عيسي، كشف الغمه في معرفه الأئمه، قم‏، رضى، 1421ق.‏‏‏‏
    • مشبكي، اصغر، رفتار سازماني، تهران، نشر ترمه، 1375.
    • مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، قم، صدرا، 1368.
    • مفيد، محمد‌بن محمد، الإرشاد في معرفه حجج الله على العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق‏.
    • مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1374ش.
    • واقدى‏، محمد‌بن عمر، المغازي، تحقيق مارسدن جونس، چ سوم، بيروت، اعلمي، 1409ق.
    • هدايت‌پناه، محمدرضا، حديث برادري در سيره نبوي، قم، بوستان كتاب، 1383ش.
    • يعقوبي، احمد‌بن ابي‌يعقوب، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، بى‌تا.
    • Daft, Rechard L, Organizational Theory & Desighn, South- west poblishing company, 1998, sixth ed.
    • George, Jennifer M. & Gareth R. Jones, Organizational Behavior, Addison – Wesley, 1999, second edition.
    • Greenberg, Jerald & Robert A. Baron, Organizational Behavior, prentice Hall Inc, 1997, sixth edition.
    • Nelson, Debra l. & JawesCampbell Quick; Organizational Behavior, New York, West Publishing Company, 1997, second edition.
    • Robbins, Stephen p, Essential Of Organizational Behavior, Prentice Hall, 2003.
    • Robbins, Stephen p, Managing Organizational Conflict: A Nontraditional Approach, Prentice Hall,Lnc.1974.
    • Robbins, Stephen p, Organizational Theory: structure, design, and applications, Prentice Hall Inc, 1990, third edition.
    • Robbins, Stephen p, Organizational Behavior: Concepts, Controversies, and Applications, Prentice Hall, 1998.
    • Rollinson, Derek , Broadfield Aysen & Edwarda David J, Organizational Behavior and Analysis, Addison-Wesley, New York, 1998.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عسکری وزیری، علی.(1392) بررسی هوش فرهنگی، مؤلّفه‌ها و راهبردهایآن در سازمان با رویکرد اسلامی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2(2)، 53-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی عسکری وزیری."بررسی هوش فرهنگی، مؤلّفه‌ها و راهبردهایآن در سازمان با رویکرد اسلامی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2، 2، 1392، 53-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عسکری وزیری، علی.(1392) 'بررسی هوش فرهنگی، مؤلّفه‌ها و راهبردهایآن در سازمان با رویکرد اسلامی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2(2), pp. 53-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عسکری وزیری، علی. بررسی هوش فرهنگی، مؤلّفه‌ها و راهبردهایآن در سازمان با رویکرد اسلامی. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2, 1392؛ 2(2): 53-80