اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال اول، شماره سوم، پیاپی 3، زمستان 1391، صفحات 117-143

    فضیلت‌های محوری در سازمان‌های فضیلت‌مدار

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    سعید حجازی فر / دانشجوی کارشناسی ارشد معارف اسلامی / saeedhejazifar@gmail.com
    مصباح الهدی باقری کنی / عضو هيئت علمي دانشكده معارف اسلامي / Bagheri@isu.ac.ir
    چکیده: 
    شاید در بین نظریه های اخلاقی هیچ کدام به پیچیدگی و گستردگی اخلاق فضیلت نباشد. این نظریه، که امروزه از مهم ترین نظریه های اخلاقی است، انتظار می رود در آینده بتواند در حوزه های گوناگون، از جمله در اخلاق مدیریت ـ به دلیل مؤلّفه های ارزشمندی که دارد در ایجاد یک زندگی اخلاقی و سعادتمند، کارایی داشته باشد. بدین روی، از این نظریه می توان در حوزة مدیریت و سازمان استفاده کرد و به سمت سازمان های فضیلت محور حرکت نمود. برای این منظور، ابتدا باید تعریفی از سازمان فضیلت محور ارائه کرد تا بر اساس آن بتوان ویژگی های چنین سازمان هایی را برشمرد. سازمان های «فضیلت محور» به سازمان هایی گفته می شود که بر اساس فضیلت های اخلاقی شکل می گیرند و مدیران و کارکنان آن انسان هایی فضیلت مدار بوده و ارتباطات و فعل و انفعالات سازمانی بر اساس فضایل اخلاقی تنظیم می گردد. بر اساس این تعریف، در این مقاله، فضیلت های محوری در سازمان ها در دو سطح فردی و سطح سازمانی بیان شده است. در سطح فردی، فضیلت هایی همچون انس باخدا، اخلاص و نیّت خالص، آخرت گرایی، مسئولیت پذیری ها و در سطح سازمانی، فضیلت هایی همانند عاطفة انسانی، خدمت گزاری، عدالت، و رعایت قوانین و سلسله مراتب به عنوان فضلیت های محوری ذکر شده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Pivotal Virtues in Virtue-Oriented Organizations
    Abstract: 
    Perhaps the most complex and extensive theory of ethics is the theory of ethics of virtue. This theory, which is regarded as one of the most important theories today, is expected with its significant components, to effect different realms including management ethics by creating a moral-based life. Therefore, it can be used in framework of management and organization and takes them towards virtue-oriented organizations. To this end, first a virtue-oriented organization should be defined so that the features of such organizations will be identified. "Virtue-oriented" organizations those organizations which are founded on moral virtues, their managers and staffs are virtue-oriented, and its organizational relations and transactions observe moral virtues. According to this definition, the present paper elaborates on two levels of pivotal virtues: individual and organizational, and it considers intimacy with God, sincere devotion, sincere intention, hereafter -orientation, and accountability as the pivotal virtues of individual level and human affection, service, justice, and adherence to rules and regulations and hierarchy as the pivotal virtues of organizational level.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدّمه
    «اخلاق فضيلت‌مدار» نوعي نظرية هنجاري است كه در عصر افول مدرنيته و ظهور پست‌مدرنيسم، به دليل ناكامي نظريه‏هاي اخلاقي در دست‌يابي به طرحي نو براي نجات انسانيت، و به منظور احياي ارزش‌هاي اخلاقي به خوبي احساس مي‏شود. در روزگار غربت اخلاق و سرمازدگي وجدان اخلاقي، كه نتيجة مثله كردن حقيقت انسانيت است، محور قرار گرفتن فضايل اخلاقي و ارزشمند بودن شكوفايي بشر، اين ضرورت را به اوج مي‏رساند. 
    اما متأسفانه اهميت اين موضوع هنوز به خوبي درك نشده است و نسبت به آن كم‌توجهي‌هايي وجود دارد. پژوهشگران علمي نه تنها به فضايل كم توجه كرده‌اند ـ بخصوص در سازمان‌ها ـ بلكه تا حدّ زيادي در ميان مديران اجرايي در مواجهه با فشارهاي اقتصادي و تقاضاهاي افراد ذي‌نفع به عنوان يك موضوع غيرقابل بحث باقي مانده است.  اخلاق فضيلت در حالت عمومي، فقط در ارتباط با افراد فهميده مي‌شود. كاربرد آن در سازمان‌ها نياز به توجيه دارد.  معمولاً از فضيلت در فلسفة بحث مي‌شود كه در حال حاضر، در تحقيقات سازماني از ساخت و نظرية آن استفاده مي‌شود. به دليل آنكه تحقيقات اولية فضيلت بر رفتار اخلاقي مديريتي تمركز دارد، تعدادي از محققان در حال حاضر، دربارة نقشي كه فضيلت در حوزه‌هاي عملكردي مثل خلّاقيت، حجم معاملات، كيفيت و منفعت ايفا مي‌كند، بحث مي‌كنند. 
    با اين حال، در گام‌هاي ابتدايي، پژوهش‌هاي نظام‌مند پديدة فضيلت در سازمان‌ها در حال ظهور است. در يونان قديم، كاربرد فضيلت، هم در بعد فردي و هم سازماني اين حقيقت را روشن مي‌كند كه فضيلت مي‌تواند در سطح فردي يا اجتماعي توسعه پيدا كند. اين نظر كه فضيلت‌ها مي‌تواند در سازمان‌ها علاوه بر افراد عملي شود گاهي محل اختلاف‌نظر است. 
    كاربرد فضيلت در سازمان‌ها اثراتي هم دارد. احساس كار كردن در سازمان فضيلت‌محور، شايد كاركنان را تشويق كند كه كار را فقط براي پاداش‌هاي مادي يا پيشرفت شغلي انجام ندهند، بلكه براي رضايت شخصي يا براي انجام يك كار خوب انجام دهند. در مجموع، افراد بسيار خلّاق و داراي ارتباطات اجتماعي زياد، توانايي و تمايل بيشتري براي پذيرش رفتارهاي بابصيرت و خودانگيخته پيدا مي‌كنند.  بر اساس تحقيقات اخلاق فضيلت، سه اثر مهم فضيلت‌ها بر رهبران قابل شناسايي است: رفتار به صورت اخلاقي، تجربة شادكامي، و افزايش عملكرد. 
    براي اينكه بهتر بتوان به موضوع فضيلت‌ها در سازمان پرداخت، ابتدا بايد معناي دقيق مشخص شده و وجوه اختلاف آن با كلمات مشابه مشخص گردد. تا وقتي تعريف فضيلت مشخص نگردد بحث‌ها ناقص مطرح خواهند شد.
    چيستي فضيلت و سازمان‌هاي فضيلت‌محور
    براي آنكه تعريف روشني از سازمان‌هاي فضيلت‌محور ارائه شود، ابتدا بايد معناي لغوي و سپس معناي اصطلاحي آن بررسي گردد تا در ادامه وجه تمايز آن با واژه‌هاي مشابه مشخص شود. در ساية همين مقايسه و بررسي ساير نظريات اخلاقي و مشخص نمودن جغرافياي اخلاق فضيلت‌محور، مي‌توان به تعريفي از اين سازمان‌ها دست يافت. تشريح اين مراحل براي رسيدن به تعريف سازمان فضيلت‌محور به اين صورت است: 
    1. بررسي معنايي واژة «فضيلت» و بيان افتراق آن با كلمات مشابه
    الف. معناي لغوي
    ـ فضيلت: برتري، مزيت، فزوني در معرفت و دانش، صفت نيكو؛ مانند شجاعت، عفّت و مانند اينها. 
    ـ virtue: فضايل، محاسن، آداب پسنديده، خصايص. كليساي قرون وسطا به هفت خصلت يا فضيلت معتقد بود. 
    ـ فضيلت: ضدرذيله و نقيصه، پاك‌دامني، پرهيزگاري، اخلاق حسنه، برتري، بزرگي، بهتري، لقب احترام، مقام محترم دانشمند بزرگوار. 
    ـ Virtue: تقوا، پرهيزگاري، پاك‌دامني، عفّت، جشن، فضيلت هنر، خوبي، سيرت، خوبي پسنديده، محاسن، آداب پسنديده، خاصيت. 
    ـ فضيلت: برتري، مزيّت، فزوني، افزوني در علم و معرفت و بخشش. 
    ـ فضيلت: مزيّت، برتري، افزوني در علم و معرفت. 
    ـ فضيله: تعالي اخلاقي، علّو درجه، پاك‌دامني، فضيلت، تقوا، امتياز، برتري، مزّيت. 
    ب. معناي اصطلاحي
    ـ فضيلت: 1) نيرويي كه شخص را به انجام دادن كارهاي بهتر و پسنديده و خودداري از اعمال نكوهيده وامي دارد. 2) امتياز اخلاقي. 
    ـ فضيلت: ويژگي و ملكة فعّالي كه به نحو معقول و ثابتي در آدمي پديد مي‌آيد. 
    ـ فضيلت: فضايل شناخته‌شدة سنّتي دقيقاً آن دسته از ويژگي‌هاي منشي هستند كه در
    قبال نيازهايي كه همة انسان‌ها همواره با آنها مواجهند، پاسخ‌هاي مناسبي در اختيار
    قرار مي‌دهند. 
    ـ فضيلت: عبارت است از كيفيت اكتسابي انسان كه برخورداري و به كارگيري آن به گونه‌اي است كه ما را قادر مي‌سازد تا به مزايا و فوايد دروني اعمال دست يابيم و فقدان آنها به نحو مؤثري ما را از دست‌يابي به چنين مزايايي باز مي‌دارد. 
    از نظر فارابي، «فضيلت» عبارت است از: هيأت‌هاي نفساني كه آدمي بدان‌ها افعال نيك و زيبا را انجام مي‌دهد. وي در ادامه مي‌گويد: هر گاه استعداد طبيعي به سوي انجام افعال با فضيلت باشد و آن افعال تكرار و عادت شوند و در اثر عادت، هيأتي در نفس پديد آيد كه اين افعال از آن صادر شود، آن هيأت‌هاي ايجادشده از عادت را «فضيلت» گويند و نام آن استعداد طبيعي، نه فضيلت است و نه رذيلت، هرچند كه از آن افعال واحدي صادر شود. 
    فضيلت كه غزالي آن را «خلق حسن» نيز مي‌نامد، عبارت است از: حالتي نفساني كه در آن، همة قواي بدني تابع قوّة عاملة نفس و به تعبيري، عقل عملي باشد. او در اين‌باره، در ميزان‌العمل بيان مي‌دارد: ديگر قواي بدن بايد مغلوب اين قوّة عملي باشد. اگر اين قوّه مقهور گردد فرمانبردار شهوت مي‌شود كه در اين صورت، به «اخلاق بد» موسوم است. اگر اين قوّه چيره باشد، و استيلا يابد «فضيلت» و «اخلاق نيكو» نام دارد. 
    توماس آكوئيناس از «فضيلت» به «عادت» يا «ملكه» تعبير مي‌كند و مي‌گويد: به عادات خوب «فضيلت» گفته مي‌شود كه در اين تعريف، عادت جنس آن و خوب بودن فصل و نقطة تفارق است. 
    هيوم «فضيلت» را يك حالت و كيفيت نفساني مي‌داند كه مورد پسند و رضايت همة اشخاصي است كه آن را بررسي و در آن تأمّل مي‌كنند و يا كيفيتي است كه لذت را در ناظران بي‌طرف ايجاد مي‌كند و اسباب تحسين را فراهم مي‌آورد. در مقابل، «رذيلت» كيفيتي است كه رنج و تنفّر در پي دارد و اسباب تقبيج فراهم مي‌آورد. از نظر هيوم، لذت و رنجي كه از هر عمل يا كيفيت ذهن ناشي مي‌شود، فضيلت يا رذيلت بودن آن را معيّن مي‌كند. 
    زگزبسكي «فضيلت» را چنين تعريف مي‌كند: كمال اكتسابي عميق و ماندگار شخص كه متضّمن انگيزه‌اي خاص براي ايجاد غايتي مطلوب و موفقيت قابل اعتماد در ايجاد آن غايت است.  در اينجا، بايد تفاوت «فضيلت» با ساير كلمات مشابه مشخص گردد تا بتوان تعريف دقيقي از آن ارائه نمود. اين كلمه با ارزش و اخلاق مشابهت دارد.
    2. افرق فضيلت با كلمات مشابه
    الف. اخلاق: واژة «اخلاق» جمع «خلق» و در لغت، به معناي سرشت و سجيّه است. معناي اين واژه در فرهنگ عالمان اخلاق، نزديك به معناي لغوي و برگرفته از آن است. خلق حالتي راسخ براي نفس است كه او را به انجام كارهايي بدون انديشه و تأمّل برمي‌انگيزاند. با دقت در تعريف يادشده، معلوم مي‌شود:
    1. خلق ممكن است خوب يا بد باشد. سخاوت و شجاعت در شمار خلق‌هاي نيك، و بخل و ترس در زمرة خوي‌هاي بد قرار دارد.
    2. خلق چگونگي و هيأتي براي نفس است كه در او پايدار و ماندگار شده است. حالات گذراي نفس «خلق» ناميده نمي‌شود.
    3. هر خلقي منشأ صدور برخي افعال مناسب با خود است.
    4. صدور اين افعال از نفس، بدون تأمّل و انديشه است. 
    علّامه مجلسي نيز در «تعريف اخلاق» مي‌گويد: «اخلاق» ملكه‌اي نفساني است كه كار به آساني از آن صادر مي‌شود. برخي از اين ملكات فطري و ذاتي است و برخي نيز با تفكر و تلاش و تمرين و عادت دادن نفس به آنها، به دست مي‌آيد؛ چنان‌كه بخيل در ابتدا، با سختي و جان كندن چيزي را مي‌بخشد، اما در اثر تكرار، بخشش به صورت خوي و عادت او درمي‌آيد.
    مرحوم فيض كاشاني نيز «اخلاق» را اين‌گونه تعريف مي‌كند: «اخلاق» هيأتي است استوار و راسخ در جان كه كارها به آساني و بدون نياز به تفكر و انديشه از آن صادر مي‌شود. اگر اين هيأت به گونه‌اي باشد كه افعال زيبا و پسنديده از نظر عقل و شرع از آن صادر شود آن را «اخلاق نيك» مي‌نامند و اگر افعال زشت و ناپسند از آن صادر شود آن را «اخلاق» بد مي‌گويند.
    طبق اين تعريف، صفات ناپايدار و غيرراسخ در نفس ـ مثل غضب شخص بردبار ـ و يا صفاتي كه از روي تفكر و تأمّل صادر مي‌شود ـ مانند بخشش بخيل ـ از دايرة اخلاق
    و ارزش‌هاي اخلاقي بيرون است. اما از سوي ديگر، هم شامل فضايل اخلاقي مي‌شود
    و هم رذايل اخلاقي. بنابراين، مي‌توان از دو گونه اخلاق سخن گفت: اخلاق فضيلت
    و اخلاق رذيلت. 
    با توجه به تعاريف مزبور، مشخص مي‌گردد كه اخلاق اعم از فضيلت و فضايل است و ازاين‌رو، فضايل به عنوان جزئي از اخلاق مطرح است. در واقع، علم اخلاق شامل دو بخش فضيلت و رذيلت است كه در اين نبشتار فقط بحث فضيلت مطرح مي‌گردد.
    بحث فضايل با بحث ديگري به نام ارزش‌ها نيز مشابهت دارد. در اينجا سعي مي‌شود وجوه تمايز آن با اخلاق و فضيلت مشخص گردد. سازمان فضيلت‌محور بر آداب فضيلت در فضاي كار تمركز مي‌كند. البته در سازمان‌ها، به ارزش‌ها زياد توجه شده، اما تعريف و نقش ايفا شده توسط فضيلت در سازمان‌ها متفاوت با ارزش‌ها است. 
    ب. ارزش‌ها: از «ارزش» در زبان انگليسي به «Value» به معناي رتبه، قدر و
    گرامي داشتن ياد مي‌شود و در زبان فرانسه به «Velour» به معناي قيمت، مقدار و ارز
    تعبير مي‌گردد. در زبان عربي به آن «القيمه» مي‌گويند. در اصطلاح جامعه‌شناسي
    «Social Norms» يا «Social Value» عبارت از چيزي است كه مورد پذيرش همگان است. «ارزش اجتماعي»، واقعيت‌ها و اموري را تشكيل مي‌دهد كه مطلوبيت دارد و درخواست و آرزوي اكثريت يك جامعه است. ارزش‌ها غالباً به نظراتي گفته مي‌شود كه انسان‌ها دربارة خوب و بد، و مطلوب و نامطلوب دارند.
    در فرهنگ فلسفي لالاند چهار مفهوم براي «ارزش» ارائه شده است: اول. ارزش به عنوان چيزي كه فرد يا گروهي به آن علاقه دارند. دوم. چيزي كه كم و بيش به آن توجه و احترام مي‌گذارند. سوم. وقتي فرد يا گروهي در رسيدن به هدف خود ارضا مي‌شود. چهارم. از جنبة اقتصادي كه ارزش كالا و عمل مطرح است. 
    «ارزش» يكي از واژه‌هاي اساسي است كه نمي‌توان آن را به طور دقيق تعريف كرد. يك ارزش، اهميتي كوچك يا بزرگ را بيان مي‌كند كه انسان آن را به مسائل مرتبط با فعاليت يا تجربه‌اي خاص يا به طور كلي، به زندگي خود نسبت مي‌دهد و بدين‌سان، راهنمايي براي رفتار او در اختيارش قرار مي‌دهد. ارزش‌ها مانند اشيا در مكان و زمان وجود ندارند، بلكه توسط احكام بيان مي‌شوند؛ توسط حكم كردن دربارة اشيا، كيفيات، حوادث يا افعال از ديدگاه شخصي. بنابراين، ارزش‌ها هم عناصر ذهني دارند و هم عناصر عيني. اين عناصر در انواع گوناگون ارزش‌ها ارتباطات متفاوتي با يكديگر دارند، اما ارتباط اساسي ذيل همواره وجود دارد. از يك‌سو، ارزيابي به روش ذهني تعلّق دارد. بنابراين، ارزش‌ها براي به وجود آمدنشان ـ يعني براي اينكه از حد مفاهيم انتزاعي فراتر روند ـ نيازمند مشاركت شخصي ما هستند. يك شيء بايد براي ما ارزشمند (يا خلاف آن) باشد، وگرنه به شناخت واقعيات مي‌رسيم، نه ارزش‌ها. يك شيء به خودي خود مفيد نيست، بلكه براي هدفي مفيد است كه ما به خاطر آن هدف، بدان نياز داريم. نجات يك زندگي يا گرفتن يك زندگي فقط حوادث هستند، مگر اينكه ما يكي از اين دو كار را خوب و ديگري را بد تشخيص دهيم. نيز اگر قرار است براي زيبا خواندن رويدادهاي روزمره ـ مانند غروب خورشيد ـ توجيهي وجود داشته باشد، آن رويداد بايد زيبا ديده شود. بنابراين، ارزش‌ها نه با گزاره‌هاي واقعگو، بلكه با احكام بيان مي‌شوند. مشاركت شخصي ما و نتايجي كه از آن ناشي مي‌شود بسيار مهم است. از سوي ديگر، گرچه براي به وجود آوردن ارزش‌ها، مشاركت شخصي لازم است، اما ارزش‌ها به چيزي ناظرند كه عيني است. اين واقعيت، كه احكام ما مي‌توانند خطا باشند، اين مطلب را روشن مي‌كند كه چيزي ممكن است كاملاً بي‌فايده باشد، گرچه ما گمان كنيم مفيد است. اين حكم ما دربارة نجات دادن زندگي نيست كه آن را خوب مي‌كند، بلكه نجات دادن زندگي است كه خوب است، و زيبايي يكسره در ديد ناظر قرار ندارد، بلكه در عين خارجي هم وجود دارد. احكام ارزشي ما دربارة اشيا، رفتار انساني و حتي آثار هنري مي‌تواند درست يا خطا باشد كه نشان مي‌دهد ارزش‌ها، بنيادي مستقل از ما دارند. 
    «ارزش»، در واقع، يك كيفيت است و حاكي از حالت روحي و رغبت دروني فرد است و خود يك واقعيت و اصل است. حقيقت ارزش همان مطلوبيت يك شيء براي انسان است. 
    البته اين مفهوم عام «ارزش» بود كه توضيح داده شد و از لحاظ رويكرد اسلامي اين موضوع كاملاً متفاوت است. از نظر انديشمندان فلسفة اسلامي، ارزش‌ها يك سلسله اصول كلي، ثابت و مطلق هستند كه تحت هيچ شرايطي تغيير نمي‌كنند. اما مصداق آنها تغييرپذيرند. از اين منظر، ملاك كلي ارزش اخلاقي، مصلحت عمومي فرد و جامعه و مصلحت واقعي انسان است؛ يعني آنچه موجب كمال واقعي انسان است، نه چيزي كه دلخواه افراد و خوشايند آنهاست. 
    از آنچه گفته شد، مشخص مي‌گردد كه «ارزش» در مفهوم عام خود، فارغ از ديدگاه اسلامي، يك مفهوم نسبي است و بستگي به نظر و خواست جامعه دارد كه يك امر را ارزش بداند يا نداند. ممكن است در جامعه‌اي امري ارزش باشد و در جامعة ديگري ارزش نباشد و حتي ضدارزش باشد. بنابراين، در مفهوم ارزش، ملاك آن لزوماً درستي يا عدم درستي آن نيست، بلكه ملاك مطلوبيت آن از سوي افراد جامعه است. بدين‌روي، ارزش‌ها ناظر به احكام هستند، نه ناظر به واقعيت‌هاي موجود، و ادراكات در تعيين ارزش‌ها بسيار مهم هستند. با توجه به موضوع اين تحقيق، ممكن است چيزهايي ارزش باشند كه اصلاً جزو فضايل نباشند و يا حتي بعكس ممكن است در جامعه‌اي امري فضيلت باشد، در حالي كه افراد آن جامعه به آن به عنوان يك ارزش نگاه نكنند. و در نتيجه، ارزش‌ها و اخلاق و به تبع، آن فضايل بر هم منطبق نيستند و فقط نكات مشتركي دارند كه نمودار ارتباط ارزش‌ها، اخلاق و فضائل به صورت ذيل است:

    ارزش‌ها             فضايل         اخلاق

    نمودار رابطة بين ارزش‌ها، اخلاق و فضايل
    با توجه به مباحث مزبور و نمودار، مشخص مي‌گردد كه ارزش‌ها و اخلاق حوزه‌هاي مشتركي دارند، ولي بر يكديگر منطبق نيستند و به تبع آن، فضايل، كه جزئي از اخلاق محسوب مي‌شوند، با ارزش‌ها حوزه‌هاي مشتركي دارند، ولي بر آن منطبق نيستند.
    اين نمودار كمك مي‌كند كه حوزة فضايل به روشني مشخص گردد تا در ارائة مباحث، اشتباه و خطايي رخ ندهد. با توجه به مطالب گفته‌شده، تعريف آزمايش ذيل از فضايل ارائه مي‌گردد كه در اين تحقيق، از آن استفاده مي‌شود.
    3 . جغرافياي اخلاق فضيلت و ماهيت آن
    «اخلاق فضيلت» نظريه‌اي هنجاري است كه به دليل فضيلت‌محوري، از دو نظرية «سودگروي» و «وظيفه‌گروي» متمايز مي‌گردد. مشهورترين تمايز بين «اخلاق فضيلت» و دو نظرية ديگر اين است كه «اخلاق فضيلت» بر فضيلت و منش اخلاقي تأكيد دارد و سودگرايان بر اساس معيار سود بيشتر براي بيشترين افراد، و وظيفه‌گرايان بر اساس معيار مطابقت با قوانين اخلاقي به انگيزة اطاعت از قانون، به ارزيابي فعل اخلاقي مي‌پردازند. به بيان برخي از فيلسوفان، در اخلاق وظيفه‌گري، يك عمل صواب است اگر فقط با يك قاعده يا اصل اخلاقي صحيح مطابق باشد و در سودگروي يك عمل صواب است اگر فقط بهترين نتايج را در پي داشته باشد و بهترين نتايج آنهايي هستند كه با آنها سعادت به حداكثر برسد؛ اما در «اخلاق فضيلت»، يك فعل صواب است اگر فقط همان فعلي باشد كه فاعل فضيلت‌مند در آن شرايط انجام دهد. 
    در واقع، وجه تمايز اصلي آنها اين است كه «اخلاق فضيلت» ناظر به ارزش اخلاقي است و دو نظرية ديگر ناظر به الزام اخلاقي. ازاين‌رو، پرسش اساسي در «اخلاق فضيلت» اين است كه چگونه فردي بايد باشم؟ و در دو نظرية ديگر، چه فعلي را بايد انجام دهم؟ تمايز بين فضيلت‌محوري و عمل‌محوري موجب مي‌شود تا بتوان بين انجام يك عمل به ظاهر فضيلت‌مندانه و فضيلت‌مندانه عمل نمودن تمايز قايل شد. بنابراين، فرد عاري از فضايل اخلاقي و حتي فاقد انگيزه‌هاي فضيلت‌مندانه و اگر با انگيزه‌هاي فضيلت‌مندانه و اگر با انگيزه‌هاي سودگرايانه يا براي صرف اطاعت از قانون، همان فعلي را انجام دهد كه شخص فضيلت‌مند در شرايط او انجام مي‌دهد، فعلش ارزشمند نيست. 
    در تعاريف كاركردي، «فضيلت» به مثابة حالتي تعريف شده است كه از يك‌سو، سبب نيك شدن فرد مي‌شود و از سوي ديگر موجب زندگي نيك، انجام وظايف به بهترين وجه، نيل به سعادت، انجام كارهاي خوب و مفيد مي‌شود. 
    با توجه به مجموع اين مطالب، افرادي كه عاري از ملكات مثبت هستند قادر نيستند رفتارهاي اخلاقي و نيكو از خود بروز دهند، و در صورت فقدان ملكات، افراد صرفاً به ظاهر اخلاقي به نظر مي‌رسند؛ اما در واقع، متصف به وصف اخلاقي نمي‌شوند. از سوي ديگر، عدم موفقيت فاعل اخلاقي در انجام رفتارهاي خوب در اثر وجود موانع گوناگون، موجب كاهش اهميت فضيلت نمي‌گردد، گرچه وي در صورت موفقيت، شايستة تحسين است؛ مانند كسي كه ملكه سخاوت را داراست، اما به دليل فقر مالي قادر به بذل و بخشش نيست. اين شخص در مقابل كسي قرار دارد كه بذل مال مي‌كند، اما بخشش او ناشي از سخاوت دروني نيست. در اينجا به دليل اخلاقي نبودن فاعل، فعل اخلاقي هم اخلاقي نيست. در نتيجه، «فضيلت» به هيأتي تعريف مي‌شود كه نفس را مستعد انجام رفتارهاي متناسب مي‌كند. 
    4. تعريف سازمان‌هاي فضيلت‌محور
    با توجه به مطالب گفته‌شده، مي‌توان چنين تعريفي از سازمان‌هاي فضيلت‌محور ارائه نمود. سازمان‌هاي فضيلت‌محور به سازمان‌هايي اطلاق مي‌گردد كه بر اساس فضيلت‌هاي اخلاقي شكل مي‌گيرند و مديران و كاركنان آن انسان‌هاي فضيلت‌مدار هستند و ارتباطات و فعل و انفعالات سازماني بر اساس فضايل اخلاقي تنظيم مي‌گردد.
    با توجه به آنكه فضايل جزو اخلاقيات هستند اين سؤال مطرح مي‌شود كه نسبت بين فضايل با دين و يا نسبت بين اخلاق و دين چگونه است و چه نوع رابطه‌اي بين اينها وجود دارد.
    نسبت دين و اخلاق
    در حقيقت، محور اصلي مباحث دين و اخلاق در غرب را بررسي نيازمندي‌هاي اخلاق به دين تشكيل مي‌دهد. از يك‌سو، طرف‌داران اخلاق ديني همواره كوشيده‌اند تا نيازمندي‌هاي اخلاق به دين را نشان داده، وابستگي‌هاي مفهومي، معرفتي و انگيزشي اخلاق به دين را نمايان سازند و از سوي ديگر، حاميان اخلاق سكولار به نفي نيازمندي اخلاق به دين پرداخته، حوزة اخلاق را به طور كلي مستقل از دين پنداشته‌اند. حتي برخي از آنان دين و باورهاي ديني را براي اخلاق زيان‌بار دانسته‌اند. طرف‌داران اخلاق ديني، غالباً از راه نظرية امر الهي كوشيده‌اند تا اثبات كنند كه اخلاق، هم در مقام ثبوت ـ يعني تعريف مفاهيم خود ـ و هم در مقام اثبات ـ يعني تصديق گزاره‌هاي خود ـ و حتي آگاهي از آنها به شدت نيازمند دين است. افزون بر آن، مدافعان اخلاق ديني، دين و اعتقادات ديني را پشتوانه‌اي لازم براي اجراي احكام اخلاقي مي‌دانند و از اين طريق نيز بر نيازمندي اخلاق به دين تأكيد مي‌كنند. 
    عالمان مسلمان اخلاق بر اساس انسان‌شناسي خاص خود، همين ديدگاه را اختيار كرده‌اند؛ چراكه از نظر آنان، حقيقت وجود انسان، نفس مجرّد اوست و كمال و نقص واقعي انسان نيز ناظر به همين نفس يا روح است؛ كمال و نقصي كه با افعال اختياري انسان در اين دنيا به دست مي‌آيد و در روح او باقي مي‌ماند و انسان پس از مرگ با همان محشور مي‌گردد. 
    برخي از محققان اخلاق ادعا كرده‌اند: نظرية «فضيلت‌محور» در مقابل نظرية «اخلاق ديني» (اخلاق شريعت‌مدار) قرار دارد. به بيان ديگر، آنان فضيلت‌محوري را با اخلاق ديني در تعارض مي‌بينند. اينكه چنين ادعايي درست است يا بكلي بر خطاست، جاي بررسي و تدقيق بيشتري دارد، اما دست‌كم مي‌توان گفت: حتي اگر بپذيريم ديدگاه فضيلت‌محوري در اخلاق، خاستگاه و تكّون خويش، نظريه‌اي ناسازگار با دين محسوب مي‌شود، اما انصافاً نمي‌توان آن را بر اين وصف باقي دانست؛ چراكه بسياري از تقريرهاي انجام‌شده از نظرية فضيلت، برخاسته از متن دين‌هاي بزرگي همچون مسيحيت، يهوديت و اسلام و حاصل تلاش عالمان اخلاق اين اديان است. در قرون وسطا، طرف‌داران نظرية «فضيلت‌محوري» در اخلاق، همگي از عالمان مسيحي بودند. شمار بسياري از اخلاقيان مسلمان نيز بر نظام فضيلت‌محوري در اسلام تأكيد داشته، آن را ترويج مي‌كردند. ازاين‌رو، ادعاي ناسازگاري مطلق اين نظريه با نظام اخلاق ديني به هيچ روي قابل قبول نيست. البته امروزه برخي از حاميان اخلاق فضيلت بار ديگر اين دو ديدگاه را در تقابل با يكديگر ديده‌اند و چون به نظام اخلاق ديني باور ندارند، به سراغ نظام اخلاق فضيلت‌محور رفته‌اند. با اين‌همه، حتي اكنون نيز طرف‌داران ديندار اخلاق فضيلت كم نيستند. آنان بر اين باورند كه نظريه «فضيلت‌محوري» را مي‌توان از دل متون ديني به دست آورد. ضمانت و پشتوانة اخلاق فضيلتِ برخاسته از دين، خود دين است و اين مزيتي است كه گونه‌هاي ديگر فضيلت‌محوري از آن بي‌بهره است. نتيجه آنكه فضيلت‌محوري ـ دست‌كم، در تمام تقريرها و تنسيق‌هايش ـ با اخلاق ديني معارض و ناسازگار نيست، بلكه دين با تعديل‌هاي خاصي، اخلاق ديني مورد نظر خويش را بر پاية فضايل و نيل به ملكات نيكو و اجتناب از رذايل بنا مي‌نهد. 
    ابعاد و مؤلّفه‌هاي فضيلت در سازمان‌ها
    دربارة اقسام فضايل و معرفي آنها و اينكه چه چيزهايي فضيلت محسوب مي‌شود، بحث‌هاي گوناگوني ارائه شده است كه در اينجا، به منظور دوري از اطالة كلام، از ذكر آنها خودداري مي‌شود؛ فقط به طور خلاصه، دو نكتة الزامي ذكر مي‌شود:
    اول اينكه ديدگاه‌هاي متفاوتي در اين زمينه ارائه شده است و هريك از دانشمندان علم اخلاق، چه در غرب و چه در عالم اسلام، در اين‌باره مطالبي بيان نموده و فضايلي برشمرده‌اند. 
    دوم آنكه براي تشخيص اينكه چه امري فضيلت است، نياز به يك معيار است. استدلال مرحوم نراقي در جامع السعادات اين است كه معيار تشخيص فضيلت بودن چيزي و حتي معيار برتري فضيلتي بر فضيلت ديگر، اين است كه ببينيم كدام‌يك ما را در رسيدن به سعادت واقعي، كه مطابق مباني ديني لقاءالله است، بيشتر ياري مي‌رساند. 
    با توجه به اين مطالب، در اين مقاله از فضايلي بحث مي‌شود كه اولاً، در منابع اسلامي با غلظت بيشتري بيان شده‌اند و ثانياً، در سازمان كاربرد دارند و ازاين‌رو، شامل فضايل عام نمي‌شود. ثالثاً، فضايلي كه نقش محوري در سازمان دارند و مصدر ساير فضايل هستند، مورد بحث قرار مي‌گيرند.
    در بعد سازماني، هر سازماني دو سطح دارد كه شامل افراد ـ كه همان اجزاي سازمان هستند ـ و نيز كل سازمان به عنوان گروهي از افراد مي‌شود. در واقع، افراد دو نقش دارند: يكي نقش فردي و ديگري نقش سازماني. در اينجا، فضايل مربوط به هر سطح بررسي مي‌گردد:
    1. فضايل مطرح در سطح فردي
    الف. انس با خدا: اساس در اخلاق اسلامي، توجه به خدا و اشتغال به ياد اوست و اصولاً روح همة طاعات و عبادات و ارزش‌هاي اخلاقي را ياد خدا تشكيل مي‌دهد. از نظر اسلام، سرچشمة قدرت روحي و معنوي براي انسان و يگانه عامل سعادت و كمال او توجه به خدا و اشتغال به ياد اوست. همة گرفتاري‌هاي انسان و همة رذايل اخلاقي و معايب روحي و امراض نفساني نيز ناشي از غفلت از ياد خداست. در تعاليم اسلامي، دستورالعمل‌هايي وجود دارد كه هر مسلماني بايد از طريق آنها خدا را ياد كند تا اشتغالات روزمره او را بكلي از ياد خدا غافل نگرداند. نمازهاي روزانه مهم‌ترين و مؤثرين چيزي است كه فكر و روح انسان را از اشتغالات زندگي روزمره خارج و به درگاه الهي معطوف مي‌كند، به گونه‌اي كه اگر اين فريضه مطابق با اصول و موازيني كه در شرع تعيين شده است انجام پذيرد و همراه با دقت و حضور قلب و توجه به معاني الفاظ باشد، زمينه را براي استمرار ياد خدا در مراحل ديگر زندگي فراهم مي‌آورد، آن‌گونه كه شخص بتواند نه تنها در حال نماز و نيايش، بلكه در مراحل ديگر نيز به ياد خدا باشد. تأكيد تعاليم اسلامي به دعا، از جمله موارد مهم ديگري است كه سبب تقويت توجه انسان به درگاه خدا مي‌شود. با توجه به آثار حيات‌بخش ياد خدا، قرآن كريم در موارد متعددي مؤمنان را به آن فراخوانده و به مداومت آن امر فرموده است تا در پرتو آن، مؤمنان دل‌هاي خويش را سيراب و از آثار پر خير و بركت آن برخوردار گردند:  «اي اهل ايمان، خدا را بسيار ياد كنيد.»(احزاب: 41)
    ب. اخلاص در نيت: طبق ديدگاه اخلاق فضيلت‌مدار، تنها انجام كار درست اهميت ندارد، بلكه داشتن انگيزه و ميل بايسته در انجام آن نيز لازم است. بنابراين، انگيزه و نيت در اين ديدگاه نقش بسزايي دارد؛ زيرا انگيزه و نيت سبب ارزشمندي افعال مي‌شود. مي‌توان گفت: همة اعمال فضيلت‌مندانه امتياز خود را از انگيزه‌هاي فضيلت‌مند مي‌گيرند.  اخلاق فضيلت‌محور منسوب به ارسطو و پيروان او مانند فيليپ فوت، مك اينتاير و ريچارد تيلور است. 
    اخلاق فضيلت براي اموري كه در پس رفتارهاي اخلاقي نهفته‌اند، اهميت اساسي و بنيادين قايل مي‌شود. در اين خصوص، مي‌توان از انگيزه‌ها، احساسات و انديشه‌هايي كه در پس اعمال قرار دارند نيز سؤال كرد. در اين نظريه، اهميت اصلي نيز به همين امور داده شده است، نه اموري كه شكل خارجي عمل را تعيين مي‌كند. اين مسئله موجب گسترش فضاي اخلاقي و عدم محدوديت آن به حوزة رفتار خارجي مي‌گردد. حتي برخي اخلاقي را «اخلاق فضيلت» مي‌دانند كه بر انگيزه‌ها و باورها مبتني باشد. 
    اخلاص بايد در همة كارها وجود داشته باشد و اساس پيروزي‌هاي دنيوي و اخروي در اخلاص است. بدين‌روي، بايد به عنوان يك فضيلت در سازمان مطرح باشد تا كارها با كيفيت مناسبي انجام گيرد.
    در ادامه، بعضي از تعريف‌هايي را كه اصحاب سلوك و معارف براي «اخلاص» ذكر كرده‌اند، به اجمال نقل مي‌شود: عارف حكيم خواجه عبدالله انصاري مي‌گويد: «اخلاص» صاف نمودن عمل از هر خلطي است. شيخ بهائي به نقل از اصحاب قلوب، آن را پاكيزه نمودن عمل دانسته است از اينكه نصيبي در آن براي غير خدا باشد و گفته است: بعضي هم گفته‌اند: «اخلاص» آن است كه عامل در پي عوضي براي عمل در دو دنيا نباشد. از صاحب غرائب البيان هم نقل شده است: مخلصان خدا را به گونه‌اي عبادت مي‌كنند كه نه خود را و نه عالم و عالميان را در عبوديت او نبينند و از حدّ عبوديت در مشاهدة ربوبيت تجاوز نكنند. از محيي‌الدين عربي هم نقل شده است: ديني كه از شائبة غيريت و انانيت خالص باشد از آن خداست؛ چراكه تو در او فاني مي‌شوي و براي تو نه ذاتي مي‌ماند، نه صفاتي نه فعلي و نه ديني. در غير اين صورت، دين براي خدا خالص نشده، پس براي او نخواهد بود. تا رسوم عبوديت و غيريت و انانيت باقي است و عابد و معبود و عبادت در كار است، دين خالص نيست. عبادت اهل خلوص نقش تجلّيات محبوب در قلب آنهاست و عبادتشان نه با رويه و فكر، بلكه با تجلّي است. 
    نيت و انگيزه به عنوان روح عمل و عاملي كه سبب ارزشمندي اعمال مي‏گردد در اخلاق بسيار مورد توجه است. هيوم در رساله، فقط انگيزه را شايستة تحسين مي‏داند: «... ما، در زمان تحسين عمل، فقط انگيزه‌هايي را كه موجب آن شده است، در نظر داريم... و كار خارجي هيچ‌گونه امتيازي ندارد. همة اعمال فضيلت‌مندانه امتياز خود را فقط از انگيزه‏هاي فضيلت‌مند مي‏گيرند.». 
    در متون ديني اسلام، به نيت بهاي زيادي داده شده است. روايات متعددي عمل بدون نيت را فاقد ارزش قلمداد كرده است؛ از جمله: امام علي‌بن الحسين مي‌فرمايد: «لا عمل الّا بنية»  و يا حتي رواياتي نيت را برتر از عمل دانسته است. از جمله امام صادق از رسول خدا مي‌فرمايد: «نية المؤمن خير من عمله...»  نيز آيات و رواياتي قصد اخلاص و جلب رضاي الهي را تنها نيت پذيرفته شده از جانب شريعت و سبب اصلي سعادت ويژة اخروي مي‏داند: «فمن كان يرجو لقاء ربّه فليعمل عملاً صالحا و لا يشرك بعبادة ربّه احدا» (كهف: 111) از امام صادق نقل شده است كه خداوند تعالي از حديثي قدسي مي‌فرمايد: «انا خير شريك، من اشرك معي غيري في عمله لم اقبله الّا ما كان لي خالصا.» 
    روشن است كه در شريعت اسلام و يا هر شريعت ديگري، كه انجام فضايل براي رسيدن به سعادت ابدي و لقاي الهي ضروري باشد، همة افعال تنها در صورتي به آن غايت منتهي مي‏شود كه فرد آهنگ رسيدن به آن را داشته باشد. ازاين‌رو، حكيمان مسلمان بر مبناي آيات و روايات، عمل فاقد نيت را عاري از ارزش و انحراف از نيت را مانع وصول به سعادت مي‏دانند. ازاين‌رو، كسي كه در ظاهر عدالت بورزد، اما قصد او جلب رضايت مردم و يا شهرت باشد، هرگز به سعادت حقيقي نايل نخواهد شد. 
    ج. آخرت‌گرايي: «آخرت‌گرايي چيزي نيست جز تلبّس به ارزش‌هاي قرآني و الهي اسلام كه ما را در مسير الهي به پيش مي‌برد و به سعادت حقيقي مي‌رساند. با عنايت به مفهوم صحيح «مديريت اسلامي»، كه همان مديريت بر پاية نظام ارزشي اسلام است، به خوبي روشن مي‌شود كه «مديريت اسلامي» در حقيقت، همان مديريت بر مبناي اصل «آخرت‌گرايي» است. اين اصل در حوزة نظريه‌ها، مبناي نظريه‌پردازي‌ها و در حوزة عملكردها، كاملاً ناظر بر عملكردهاست. مروري بر الگوي مديريت اسلامي بر پاية اصل «آخرت‌گرايي» در دوران پيامبر ما را با جايگاه اين اصل در مديريت اسلامي آشناتر مي‌سازد.
    يكي از دستوراتي كه پس از تسلط پيامبر بر جزيرة‌العرب به ايشان داده شد، منع حضور مشركان در مكّة معظّمه بود. اين دستور تبعات اقتصادي داشت و ضرر و زيان‌هايي به تجّار مسلمان وارد مي‌كرد كه قرآن، خود اين معنا را منعكس كرده است كه حكم ممنوعيت مشركان از حضور در مكّه صدمه اقتصادي در پي دارد: «اي كساني كه ايمان آورده‌ايد، مشركان نجس و پليدند و از امسال به بعد، هيچ مشركي حق ندارد در اين منطقه وارد شود (و ورودشان به اين منطقه ممنوع است) و اگر از فقر مي‌ترسيد، خداوند هرگاه بخواهد شما را به كرمش بي‌نياز مي‌سازد (و از راه ديگر جبران مي‌كند.) خداوند دانا و حكيم است.» (توبه: 28)
    تعليق فضل خدا گوياي آن است كه در يك مقطع، ممكن است موضع‌گيري ارزشي به ظاهر، محدوديت مادي در پي داشته باشد، اما در درازمدت، بركات مادي نيز به همراه دارد. 
    مديريت، چه در سطح خرد (سازمان) و چه در سطح كلان (نظام و جامعه كه يك سازمان اجتماعي گسترده است)، اگر نگاه آخرت‌گرا داشته باشد، اين‌گونه حكم خواهد كرد. بنابراين، در برنامه‌ريزي‌ها و خط‌مشي‌گذاري‌هاي مديريت، اصل، فرهنگ و معنويت و آخرت‌گرايي است و به خاطر حصول نفع اقتصادي، هرگز نمي‌توان از ارزش‌هاي متعالي غفلت نمود و اصل آخرت‌گرايي را ناديده گرفت. 
    د. مسئوليت پذيري: بحث «مسئوليت» يكي از مهم‌ترين و تأثيرگذارترين مسائل فلسفي، ديني، اخلاقي و حقوقي است. از دوران يونان باستان تا روزگار، حاضر پيوسته فيلسوفان در تلاش بوده‌اند تا با بيان‌هاي گوناگون، مسئوليت انسان و شرايط و لوازم آن را تبيين كنند. «مسئوليت» يا «مسئول بودن» به معناي خواسته شدن چيزي از كسي است و در مواردي به كار مي‌رود كه خواهان (سائل) بتواند خواستة خود را از خوانده (مسئول) پي‌گيري نمايد و دست‌كم وي را دربارة رفتار مطابق يا مخالف خواستة خود و پيامدهاي آن پاسخگو دانسته، مورد بازخواست بعدي قرار دهد و لازمة آن اين است كه مسئول متناسب با نوع رفتار خود، تحسين يا تقبيح و در مواردي تشويق يا تنبيه شود. در نتيجه، مسئوليت در جايي معقول است كه مسئول نسبت به امر مورد سؤال، وظيفه و تكليفي داشته باشد. به همين دليل، گفته مي‌شود: مفهوم «مسئوليت» در قبال انجام يا ترك وظيفه مطرح مي‌گردد. اگر مكلّف به وظيفة خود عمل كرده باشد ستايش مي‌شود و احياناً به او پاداش داده مي‌شود و اگر از انجام وظيفة خويش سرپيچي نموده باشد، نكوهش و بعضاً مجازات مي‌گردد. 
    برخي معتقدند: مسئوليت منحصر به تك‌تك افراد نيست، بلكه گروه‌ها، سازمان‌ها، نهادها و شركت‌ها نيز مي‌توانند مسئول دانسته شوند؛ يعني مي‌توان دربارة مسائل خاصي، گروه و نهاد خاصي را صرف‌نظر از افراد و اعضاي آن پاسخگو دانست؛ مثلاً، وقتي گفته مي‌شود: نظام آموزشي كشور مسئول پرورش متخصص است يا فلان شركت تجاري مسئول واردات كالاهاي تجملي است يا دولت مسئول حفظ امنيت اجتماعي است، در همة اين موارد، مسئوليت را به شركت‌ها، سازمان‌ها و نهادها نسبت داده كل را پاسخگو مي‌دانيم. ازاين‌رو، ستايش يا نكوهشي كه در نتيجة عمل كردن به وظيفه يا سرباززدن از آن انجام مي‌شود متوجه كل است، نه تك‌تك اشخاص. به همين دليل، ممكن است يكي از اعضاي دولت را سرزنش كنيم، درحالي كه كل را به خاطر انجام مسئوليتش ستايش مي‌كنيم. 
    دربارة اين نظريه، بايد گفت: اگر منظور اين است كه شركت‌ها، نهادها و سازمان‌ها نيز داراي وجودي مستقل و عيني‌اند، به گونه‌اي كه صرف‌نظر از اشخاص و اعضايشان، مي‌توان آنها را مسئول دانست و مورد پرسش قرار داد، سخني است باطل و نامقبول؛ زيرا اصولاً سرزنش و ستايش متفرّع بر مسئوليت است و مسئوليت متفرع بر تكليف و تكليف متفرع بر اختيار و اختيار نيز از ويژگي‌هاي انسان است و به هيچ‌روي، نمي‌توان شركت‌ها و سازمان‌ها را داراي اختيار دانست. بنابراين، مسئول دانستن آنها امري مسامحي و عرفي است و هيچ‌گونه پشتوانة عقلي و فلسفي ندارد. اما اگر منظور اين است كه برخي ـ بلكه بسياري ـ از مسئوليت‌هاي اخلاقي و حقوقي افراد در درون سازمان‌ها و نهادهاي اجتماعي و به خاطر عضويت آنان در تشكيلات خاصي شكل مي‌گيرد، سخني درست و قابل دفاع است. يك معلم به خاطر شغل سازماني‌اش، داراي مسئوليت‌هاي ويژه‌اي نيز هست. يك پزشك به دليل كاركرد خاص اجتماعي‌اش، وظايف و در نتيجه، مسئوليت‌هاي خاصي را عهده‌دار مي‌گردد. اما اين غير از آن است كه يك سازمان از آن حيث كه سازمان است و بدون لحاظ اعضاي آن، مسئول شناخته شود. 
    زمام‌داري جامعه يك مسئوليت تلقّي مي‌شود؟ مسئوليتي كه افراد ذي‌صلاح نمي‌توانند از زير بار آن شانه خالي كنند؛ چراكه اگر احياي تعاليم الهي و اجراي حدود و احكام رهايي‌بخش و جلوگيري از ستم و بيداد و مبارزه با منكرات و گم‌راهي‌ها و اقامة معروف، وظيفه‌اي الهي است. امر به معروف و نهي از منكر و تعاون در نيكي و تقوا و عدم همكاري با ظلم، وظيفه‌اي است همگاني و بر تمام مسلمين واجب است. اين تكليف و مسئوليت، ابتدا متوجه رهبران صالحي است كه در نفوس و قلوب مردم تأثير و نفوذ دارند و به همين دليل، در صدر مسائلي كه به عنوان مسئوليت براي تمام پيامبران و امامان مطرح بوده در دست گرفتن زمام تدبير و سياست جامعه بوده است. 
    2. فضايل مطرح در سطح سازماني
    الف. عاطفة انساني: غرايز يك دسته اميال و كشش‌هايي هستند كه ضامن حفظ و بقاي حيات فردي انسان بوده، احتياجات حياتي او را تأمين مي‌كنند. اما مطالعه در زندگي انسان‌ها، نشان مي‌دهد كه برخي كشش‌هاي ديگر در انسان وجود دارد كه مبتني بر توجه به خود و تأمين احتياجات و منافع فردي نيست، بلكه در افقي برتر از اين نوع فعاليت‌هاي غريزي قرار دارد؛ از قبيل علاقه به فرزند، محبت به همنوع، غم‌خواري و از خودگذشتگي در راه ديگران. در هيچ‌يك از اين موارد، خود فردي انسان هدف نيست، بلكه تمايل به حفظ و بقاي زندگي جمعي و تعلّق به غير به خوبي مشهود است. از اين نوع گرايش‌ها، كه توجه انسان را به طور آگاهانه از محور خود خارج و به سمت غير معطوف مي‌گرداند، به «عاطفة انساني» تعبير مي‌شود. اين استعداد، كه موهبتي الهي است، از جمله امتيازات عالم انساني و در اصل، پرتوي از بعد الهي و ملكوتي است. بنابراين، عاطفة انساني برخلاف غرايز، كه پشتوانة خودخواهي است، استعدادي دروني به شمار مي‌رود كه پشتوانة ديگرخواهي در انسان است. بر اساس اين استعداد فطري، انسان قادر است گرايش دروني بر اساس مهر و محبت به همنوع خود بيابد و از اين راه، به ايجاد پيوند قلبي، انس و الفت با او بپردازد. استعداد عاطفي در انسان با تضعيف خودخواهي و سوق دادن او به سوي ديگران سبب رشد بسياري از فضايل در او مي‌شود. اين فضايل شامل تمام كمالاتي مي‌شود كه بر اساس ديگرخواهي در انسان به وجود مي‌آيد؛ از قبيل محبت و دوستي، ايثار و فداكاري، عفو و گذشت، بذل و بخشش، تعاون و همكاري، دل‌سوزي و غم‌گساري و به طور كلي، تقدّم غير بر خود. در همة اين موارد، انسان بر خلاف اقتضاي خودخواهي‌اش، قدم از دايرة تنگ خود فراتر نهاده، گامي به سوي غير برمي‌دارد و با مقدّم داشتن او بر خود و در دل گرفتن مهر و علاقة او، از فرديت خويش خارج مي‌گردد. 
    اما در اين‌باره كه چرا عاطفة انساني فضيلتِ‌محوري در سازمان است، بايد گفت: سازمان از مجموعه‌اي از انسان‌ها تشكيل شده كه براي خدمت به انسان‌هاي ديگر دور هم جمع شده‌اند. در اين صورت، «ارتباطات انساني» در سازمان بحث مهمي به شمار مي‌آيد و در تمام ابعاد سازماني مطرح است. به دليل آنكه سازمان محيطي است كه در آن كار با ديگران انجام مي‌شود ازاين‌رو، بايد اين عاطفة انساني و اين ديگرخواهي به صورت جدي در بين اعضاي سازمان مطرح باشد تا سازمان به سوي فضيلت‌محوري حركت كند. همين عاطفة انساني منشأ بسياري از فضايل ديگر مي‌شود كه ذكر شد. تعابير ديگري نيز براي ديگرخواهي و عاطفة انساني ذكر شده است كه براي مثال، هيوم آنها را «فضايل اجتماعي» مي‌خواند.
    هيوم در دسته‌بندي، كه از فضايل ارائه مي‌دهد، نخستين دسته از فضايل را چنين بيان مي‌كند: نخستين دستة فضايل عبارت است از: اوصاف نفساني كه از آن‌رو مورد ستايش و پسند آدمي است كه سود و منفعت آنها به همنوعان ما مي‌رسد و سبب خوش‌بختي و شادكامي جامعة انساني مي‌شود. اين اوصاف كه هيوم آنها را «فضايل اجتماعي» مي‌نامد، همه به خير و رفاه نوع بشر مدد مي‌رساند و همين سودمندي آنهاست كه موجب مي‌شود آدميان آنها را بپسندند و ستايش كنند؛ يعني آنچه تبيين‌كنندة پسند و خوشايند ما نسبت به اين دسته از اوصاف است سودمندي اجتماعي آنهاست. هيوم اوصاف نفساني متعددي را ذكر مي‌كند كه در اين دسته مي‌گنجد؟ از جمله: حق‌شناسي و مهرورزي و راست‌گويي و دست‌گيري از بينوايان و مدارا و عفّت و وفاداري به دولت و اعتدال. 
    خلاصة كلام اينكه چون سازمان بر پاية ارتباط با انسان‌ها برجاست، بايد عاطفة انساني و حس ديگرخواهي به عنوان فضيلتِ محوري در آن مطرح باشد. 
    ب. عدالت: قرآن كريم تحقق عدالت را هدف نهايي بعثت انبيا اعلام مي‌فرمايد: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»(حديد: 25)؛ به يقين، پيامبران خود را با دلايل روشن فرستاده‌ايم و كتاب و ميزان همراهشان فرو فرستاده‌ايم تا آدميان به عدالت به پا خيزند. همچنين خطاب به پيامبر گرامي مي‌فرمايد: «فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ»(شوري: 15)؛ پس بايد به آن (شيوه از از پرستش) دعوت كني و روي راست چنان داري كه فرمان يافتي، و از خواهش‌هاي آنان پيروي مكن و بگو: به كتاب‌هايي كه خدا فرو فرستاد ايمان آوردم و دستور يافتم كه در ميان شما به عدالت رفتار كنم.»
    به عبارت ديگر، خداوند پياده‌سازي و تحقق عدالت را به پيامبر فرمان مي‌دهد و هدف از حكومت ايشان را برقراري عدالت در سرزمين‌ها اعلام مي‌نمايد.  بدين‌روي، عدالت در سازمان و مديريت يكي از مفاهيم كليدي است و يكي از فلسفه‌هاي حقيقي آن، طبق منابع اسلامي تحقق عدالت است و تا زماني كه اين امر تحقق نيابد، از پاي نمي‌نشيند.
    در انديشة فضيلت‌محور فارابي، مدينه همانند بدن است كه جامعيت آن مستلزم نگاه متعادل و شايسته به تمام اركان است. اين تفكر فارابي برگرفته از نگاه فلسفي اوست كه نظام جامعه را به نظام خلقت و نظام بدن انسان تشبيه مي‌كند. در واقع، نظام بدن انسان برگرفته از نظام عادلانة خلقت و نظام جامعه همانند نظام عادلانة بدن است. هر دو ساختة دست حكمت الهي به شمار مي‌روند. در همين مقايسه، وي وضع صحّت و فساد و تعادل و اختلال آن را به وضعيت بدن تشبيه مي‌كند و ازاين‌رو، بر ايجاد توازن و حفظ اعتدال در جامعه عنايت ويژه دارد. 
    امام خميني نيز به حكم عقل، به ضرورت عدالت براي زمامدار اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد:
    اين واضح و روشن است و عاقلانه نيست كه خداوند مقدّرات اموال و نفوس مردم را به دست واليان و حكّام ظالم قرار دهد و عقل حكم مي‌كند كه اجراي عدالت جز به دست والي عادل عملي نمي‌شود... فقهاي شيعه همواره در امر زعامت و رهبري جامعه، عدالت را شرط اساسي و محوري مي‌دانند. وجود صفت عدالت در زمام‌داران باعث تحقق عدالت و اجراي آن در كل نظام شده... اگر رهبر جامعه عادل نباشد، تبعات منفي زيادي دربرخواهد داشت. 
    فلاسفة پيشين معتقد بودند كه اصل «عدالت» ريشة همة فضايل است. آنها عدالت را مساوي با فضيلت مي‌دانستند. عدالت را مي‌توان جامع همة فضايلي دانست كه در حوزة سياست مطرح مي‌شود و همة وظايف دولت را دربر مي‌گيرد... و بر اساس آن، حقوق، امنيت، رفاه، كمال و سعادت مردم جامعه تأمين مي‌گردد. 
    انديشمندان متعددي عدالت را به عنوان يكي از فضيلت‌ها مطرح كرده‌اند. افلاطون در كتاب جمهوري، فضايل را به چهار قسم عدالت، حكمت، شجاعت و خويشتن‌داري تقسيم مي‌كند. ارسطو فضايل را به سه فضيلت شجاعت، خويشتن‌داري و عدالت تقسيم مي‌نمايد. آكو ئيناس هم عدالت را به عنوان يكي از فضايل ذكر كرده است. فارابي و ملّاصدرا هم عدالت را به عنوان يكي از فضايل برشمرده‌اند. 
    ج. رعايت قانون و سلسله مراتب: يكي از مسائلي كه بايد به عنوان فضيلت شناخته شود، رعايت قانون و سلسله مراتب است. با رعايت قانون و سلسله مراتب نظام اداري انتظام مي‌يابد و امور از دايرة خود خارج نمي‌شود و از هرج و مرج‌ها و كج‌روي‌ها در سازمان جلوگيري مي‌گردد. علاوه بر اين، رعايت قانون و سلسله مراتب موجب وحدت رويه و انسجام سازماني مي‌گردد. رعايت قانون و سلسله مراتب امري است كه بزرگان و اسوه‌هاي ديني ما به خوبي رعايت مي‌كردند. براي مثال، در هشت سال دفاع مقدّس، شاهد رزمندگاني بوديم كه كاملاً مقيّد به فرمان‌برداري از امر فرماندة خود بودند و هر فرماني كه او صادر مي‌كرد تبعيت مي‌كردند. اين ويژگي به وضوح در سيرة امام شهدا نيز ديده مي‌شود. به دو نمونة ذيل توجه كنيد:
    به عنوان يكي از خدمت‌گزاراني كه سال‌ها در دفتر امام بودم، به جرئت مي‌توانم بگويم در محدودة زندگي شخصي حضرت امام، هيچ‌گونه تخطّي از مقرّرات دولت اسلامي نديدم. براي نمونه، فيش‌ها و صورت‌حساب‌هاي مربوط به آب، برق، تلفن، ماليات و نوسازي به مجرّد وصول، در اولين فرصت، پرداخت مي‌شد.
    يك بار آقاي انصاري به جبهة جنوب دعوت شده بود تا حامل سلام و محبت امام به رزمندگان اسلام باشد. شب كه در واحد تبليغات جبهه و جنگ قرارگاه كربلا در خدمت ايشان بودم، دست در جيبشان كرده، بريده كاغذ روزنامه‌اي را درآورند و به من گفتند: اين دست‌خط امام را به شما هديه مي‌كنم. امام با خط زيباي خودشان بر روي حاشية سفيد روزنامه‌اي خطاب به ايشان نوشته بودند. خانم مرحوم آقاي بهشتي و فرزند ايشان براي ملاقات وقت خواسته است، چه وقت بيايند؟ آقاي انصاري مي‌گفت: امام تا اين حد به مقر‌ّرات و ضوابط بيت و دفتر خودشان احترام مي‌گذارند كه با اينكه وقت مال خودشان است، اما برنامه‌ريزي آن را از ديگران سؤال مي‌نمايند تا برنامه‌هاي دفتر دچار تداخل نشود. احتمالاً اين درخواست از طرف خانم امام به نقل از خانم شهيد بهشتي به امام عرض شده بود. 
    د. خدمت‌گزاري: اصول و فروع دين اسلام هر كدام به نوعي با نهضت خدمت‌رساني وابسته، بلكه هم‌معناست. در عرصة اصول دين، «توحيد» يعني اقرار به مبدأ فيّاض هستي كه تمامي ذرات هستي وامدار او در حدوث و بقايند. «عدل»، بيانگر قانونمندي فيض در ممكنات؛ «نبوّت» و «امامت»، بر ضرورت فيض معنوي هدايت دلالت دارد و «معاد»، عرصه‌اي براي پاداش نيك‌انديشان و نيكوكاران و مجازات خائنان به حيات، آرمان‌ها و نيازهاي بنيادين بشري است.
    در عرصة فروع دين، با مفاهيم متنوع ديگري مواجهيم: «نماز» سراي عرضة نياز و «روزه»، همدردي با نيازمندان و «حج» متاركة موقت دارايي‌هاي دنيايي و خودنگري و تمرين همدوشي و همرنگي با عموم و قبول ساده‌ترين شرايط زندگي است. «جهاد» ستيز با دشمنان انسان و انسانيت و «امر به معروف» ترويج روحية خدمت‌گزاري و سودرساني و «نهي از منكر» مبارزه با فرهنگ سودجويي و خيانت به انسان و «تولّي» و «تبرّي» اعلام همبستگي با خدمت‌گزاران به انسانيت و برائت از دشمنان آن است. 
    اساساً در بيان قرآن كريم، انسان كرامت ذاتي خدادادي دارد: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ» (اسرا: 70)؛ آدميان را كرامت بخشيديم. اين كرامت ذاتي هنگامي كه با كرامت اكتسابي انسان در مدار تقوا همراه گردد «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات: 13)؛ (گرامي‌ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.) آدمي به مقام خلافت الهي ارتقا مي‌يابد. در اين مرحله، خداي سبحان همه چيز انسان مي‌گردد. تقرّب انسان به اين درجة متعالي، نوع خدمت‌رساني خدا را به او تغيير مي‌دهد.
    به همين دليل، مفهوم «خدمت‌رساني» از مفاهيمي است كه در اسلام، عالي‌ترين تعابير در كلام و سخن معصومان ارائه شده است. اگرچه خدمت‌رساني و خدمت‌گزاري شعاري همگاني است و همه به دنبال خدمت ناب و بي‌ادعايند، اما چگونگي روي‌آوردن به آن و خلاصه‌كردن پاداش يا خدمت‌رساني به خدمات مادي، از آسيب‌هايي است كه گاه در اين عرصه راه پيدا مي‌كند. اسلام عزيز در بحث از اهميت خدمت‌رساني، بر مواردي همچون سودمندي و نفع‌رساني، تحمّل بار مسئوليت و زحمت ديگران، برآوردن نياز مؤمن، نوع‌دوستي و ياري همنوعان و نيز كمك به خانواده‌هاي بي‌سرپرست تأكيد مي‌ورزد و خدمت‌رساني را ملاك برتري، برترين عبادت و شرط مسلماني دانسته است كه موجب حمايت و دعاي ملائك و شادماني پيامبر مي‌گردد و در قيامت نيز خداوند سبحان جبران بي‌حساب آن را به خويشتن واگذار كرده است.
    در بحث از شيوه‌هاي عملي خدمت‌رساني، بجز خدمات مادي و پولي، مي‌توان از مصاديق ديگري نام برد كه به مراتب ارزشمندتر و مهم‌تر از خدمات مالي و مادي است. عدالت نسبت به همگان و نفي تبعيض، ارتباط مستقيم و بي‌واسطه با ارباب رجوع و پرهيز از حاجبان بسيار، روي گشاده و تبسّم همراه با تقديم محبت انساني و عاطفة ديني نسبت به مراجعان و نيز گره‌گشايي از كار گره‌داران و تأمين حاجت نيازمندان از جمله توصيه‌هاي عملي در اين زمينه است. 
    نتيجه‌گيري
    نظرية «اخلاق فضيلت‌محور» كه امروزه از مهم‌ترين نظريه‌هاي اخلاقي است، انتظار مي‌رود در آينده بتواند در حوزه‌هاي گوناگون، به ويژه در حوزة اخلاق كاربردي، از جمله در اخلاق سازماني، تأثيرات مثبتي داشته باشد و به دليل مؤلّفه‌هاي بسيار ارزشمندي كه دارد، بتواند در ايجاد و شكل‌گيري سازمان‌هايي كاملاً اخلاقي، مفيد و كارآمد، مؤثر باشد. محور اصلي اين مقاله بررسي اخلاق فضيلت‌محور در شرايط سازماني و مديريتي است. مي‌توان به موضوع «اخلاق فضيلت» در سازمان‌ها پرداخت و آن را عملي كرد؛ چراكه سازماني مي‌تواند در جهت قرب الهي حركت كند كه فضايل اخلاقي در آن حاكم باشد. شناخت اين فضيلت‌هاي اخلاقي گام نخست در اين جهت است. با مراجعه به منابع اين حوزه، مشخص مي‌گردد كه فقط اين انديشمندان و علماي اسلامي نيستند كه به اين بحث پرداخته‌اند، بلكه در غرب هم، حتي از زمان ارسطو، به اين بحث‌ها توجه شده است. در صورت شناخت صحيح اين فضايل و تحقق آنها در سازمان، يك سازمان در جهت رسيدن به هدف اصلي، كه قرب الهي و تكامل انساني است، حركت خواهد كرد و افزون بر تحقق اهداف دنيوي، غايات اخروي و سعادت ابدي را براي اعضاي سازمان را به همراه خواهد داشت.

     
     

    References: 
    • احمدي، ظهير، «آزادي و مسؤوليت از منظر نهج البلاغه»، انديشه صادق، ش 1، ص 68-81.
    • آذرنوش، آذرتاش، فرهنگ معاصر عربي فارسي، چ ششم، تهران، ني، 1384
    • آريان‌پور كاشاني، عباس، فرهنگ دانشگاهي انگليسي فارسي، چ هشتم، تهران، سپهر، 1368.
    • بندرريگي، محمد، فرهنگ عربي به فارسي، چ چهارم، تهران، اسلامي، 1362
    • پينكافس ادموند، از مساله محوري تا فضيلت گرايي، ترجمه حسني حميدرضا، عليپور مهدي، تهران، معارف، 1382.
    • حق پناه، رضا، اخلاق فضيلت گوهرجامعه ديني، نشريه انديشه، سال پانزدهم شماره پنجم و ششم آذرو دي 1388، صفحات 89تا 114
    • خزاعي، زهرا، «ارسطو، هيوم و اخلاق فضيلت»، انديشه ديني، بهار 1384، شماره 14، صفحات61-74
    • ـــــ ، «اخلاق فضيلت مدار»، نامه مفيد، ش 28، زمستان 1380، از ص 41ـ64.
    • ـــــ ، اخلاق فضيلت، تهران، حكمت، 1389.
    • دبيري، احمد، «فضيلت گرايي در اخلاق»، معرفت اخلاقي، سال دوم ش 1، زمستان 1389، صفحات5-22.
    • رجايي، غلامعلي، برداشت‌هايي از سيره امام خميني، چ دوم، تهران، چاپ ونشر عروج، 1384.
    • رضوان طلب، محمدرضا، برزنوني، محمدعلي، «مديريت خدمت مدار»، دانشكده علوم انساني، سال چهاردهم، ش 60، ص127-144
    • روبيژك، پل، ارزش‌هاي اخلاقي در عصر علم، ترجمه ساطع، نفيسه، ساطع، محبوبه،تهران، حكمت، 1381
    • سادات، محمدعلي، اخلاق اسلامي، چ بيستم، تهران، سمت، 1377.
    • سرور اخلاقي، غلام، «عدالت و وظايف دولت ديني»، معرفت، سال هجدهم ش 142، ص 45-68.
    • شعاري نژاد، علي‌اكبر، فرهنگ علوم رفتاري، تهران، امير كبير، 1364.
    • شيدان شيد، حسينعلي، عقل در اخلاق، قم، حوزه و دانشگاه، 1383.
    • شيرواني، علي، فرا اخلاق، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1376
    • صادقي، مرضيه، «اخلاق فضيلت مدار در ديدگاه مرحوم نراقي و امام خميني»، مشكوة النور، پاييز و زمستان 1384، ش 30و31، ص 12 تا 32.
    • صادقي، مرضيه، «اخلاق مبتني بر فضيلت، اخلاق مبتني بر عمل و اخلاق مكمل»، نامه مفيد، شماره 28، زمستان 1380، ص 15 تا26.
    • صادقي، مرضيه، «جايگاه فضيلت عدالت در نظام آكوئيناس»، نامه مفيد، ش 30، تابستان 1381، ص 49-56.
    • طباطبايي، سيدمصطفي، فرهنگ نوين عربي فارسي، چ هفتم، تهران، اسلاميه، 1366.
    • طوبايي، محمدتقي، «مروري بر جايگاه آخرت گرايي در مديريت اسلامي»، انديشه صادق، ش 23، تابستان 85، ص 17-40.
    • علمي سولا، محمدكاظم و فرخ زادگان صفي آباد، مهين، «بررسي تطبيقي فضيلت از ديدگاه كانت و فارابي»، الهيات تطبيقي، سال دوم ش 5، بهار و تابستان 1390، ص 130- 109.
    • عميد، حسن، فرهنگ فارسي، چ بيستم، تهران، سپهر، 1361
    • فروزنده دهكردي، لطف‌الله و ملائي، الهه، «بررسي نظام ارزشي در مديريت اسلامي و ديگر مكاتب»، راهبردياس، ش 17، بهار88، ص 166-187.
    • كلينى، محمدبن يعقوب‌بن اسحاق، الكافي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.
    • كوفى اهوازى، حسين‌بن سعيد، الزهد، چ دوم، قم، المطبعة العلمية، 1402ق
    • گلستاني، سيدهاشم و يوسفي، عليرضا و رضاييان، فيروز، «غزالي و اخلاق فضيلت ديني»، دانش و پژوهش در علوم تربيتي وبرنامه ريزي، ش 20، زمستان 1387، ص 1-20.
    • گواهي، عبدالرحيم، واژه نامه اديان، تهران، فرهنگ اسلامي، 1374.
    • محدثي، جواد، بركرانه شرح چهل حديث امام خميني، قم، مركز نشر هاجر، 1389.
    • مصباح، محمدتقي، «عدالت و پيشرفت در دولت ديني»، حكومت اسلامي، سال چهاردهم، ش 2، ص 5-14.
    • ـــــ ، پيش نيازهاي مديريت اسلامي، چ دوم، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1388.
    • ـــــ ، فلسفه اخلاق، تهران، چاپ و نشر بين الملل، 1382.
    • ميانداري، حسن، «آكوئيناس مدافع ارسطو در نياز فضايل عقلي به جهت دهي فضايل اخلاقي»، پژوهش‌هاي فلسفي و كلامي، سال دوازدهم ش 1و2، ص 37-68.
    • نحوي، سيدمحمد، فرهنگ وام واژه‌هاي عربي، تهران، اسلامي، 1368.
    • نقي‌پورفر، ولي الله، اصول مديريت اسلامي و الگوهاي آن (1)، چ سوم، تهران، مركز آموزش مديريت دولتي، 1377.
    • واعظ مهدوي، محمدرضا و زينت، «برنامه ريزي براي عدالت با تاكيدبر عدالت در سلامت»، اقتصاد و جامعه، ش23-24، ص 191-209
    • يوسفي، حيات‌الله، «آرمان عدالت و دولت ديني(نظريه فارابي)»، معرفت، سال هجدهم، ش 142، مهر 1388 ص 93-116.
    • Bert van de Van, "An Ethical Framwork for the Marketing of Corporate Social Responsibility", Joural of Business Ethics, 2008, V.82, p. 339-352.
    • Cameron Kim Caza, "Organizational and leadership Virtues and the Role of Forgiveness", Journal of leadership and Organization studies, 2002 V.9, N1, p. 33-48.
    • Kim Cameron,KarenManz, CharlesManz, RobertMarx, The Virtuous Organization: AN Introduction,World Scientific Publishing, Aug 2008
    • Lizabeth A. Barclay, Karen S. Markel, Jennifer E. Yugo, (2012) "Virtue theory and organizations: considering persons with disabilities", Journal of Managerial Psychology, Vol. 27 Iss: 4, pp.330 - 346
    • Neuza Ribeiro-Rego Armenio ,Does Perceived Organizatioal Virtuousness Explain Organizatioal Citizenship Behaviors? , International Journal of Social Human Sciences, 3 (2009) ,pp736-743
    • Rick D.Hackett Wang Gordan, Virtues and leadership, management Decision, V.50 .N.5, 2012, p.868_899.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حجازی فر، سعید، باقری کنی، مصباح الهدی.(1391) فضیلت‌های محوری در سازمان‌های فضیلت‌مدار. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 1(3)، 117-143

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سعید حجازی فر؛ مصباح الهدی باقری کنی."فضیلت‌های محوری در سازمان‌های فضیلت‌مدار". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 1، 3، 1391، 117-143

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حجازی فر، سعید، باقری کنی، مصباح الهدی.(1391) 'فضیلت‌های محوری در سازمان‌های فضیلت‌مدار'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 1(3), pp. 117-143

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حجازی فر، سعید، باقری کنی، مصباح الهدی. فضیلت‌های محوری در سازمان‌های فضیلت‌مدار. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 1, 1391؛ 1(3): 117-143