نقش نگرشهای اسلامی در فرآیند تصمیمگیری
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در رويارويي با مسئله، افراد تصميمهاي مختلفي ميگيرند. هر فردي با توجه به دانش، تجارب، و تحليل موقعيت، تصميمي ميگيرد که ممکن است، از نظر ديگران، برچسب «تصميم نادرست» را دريافت کند. شناختِ عواملي که در شکلبندي و ساخت يک تصميم نقش اساسي ايفا ميکنند، براي انديشوران عرصة سازمان و مديريت حائز اهميت است.
نگرش
دانشمندان رفتار سازماني «نگرش» را پاسخِ از پيش کسبشده دربارة يک پديده ميدانند. آنان نگرش را چنين تعريف کردهاند: «زمينههايي که منجر به ارائة پاسخهاي مثبت و منفي، نسبت به برخي از افراد يا چيزها، در يک محيط خاص ميشود» . بنابراين، نگرش بيانگر نوع احساس فرد و واکنش وي در برابر يک فرد، شيء، يا وضعيت است.
نگرش به طور گسترده بر افکار اجتماعي اثرگذار است. نگرش هم توانايي اثرگذاري بر فرد را دارد، و هم توانايي اثرگذاري بر افکار اجتماعي را. به هر حال نگرش بر نحوة تفکر و پردازش اطلاعات مؤثر است و به عنوان طرح ذهني عمل ميکند.
همة انسانها تحت تأثير عقايد مذهبي، تجارب شخصي، محيط اجتماعي، و عوامل رواني قرار دارند و بر اساس اين عوامل، پديدههاي پيراموني خود را ميشناسند و در برابر آنها واکنش نشان ميدهند. اين عوامل ماهيت نگرشي افراد را شکل ميدهند. اين نگرشها نيازمند اثبات و تأييد تجربي نيستند؛ بلکه به صرف پذيرش آنها از سوي فرد، در اقدامات وي به کار گرفته ميشوند. از اينرو، ميتوان پيشبيني کرد که مديران نيز تحت تأثير اين عوامل، فرآيند تصميمگيري را خواهند پيمود و اين عوامل را ميتوان مفروضات نگرشي يک فرد دانست.
برخي از دانشمندان بر اين باورند که نگرشها خاستگاه فلسفي دارند و بر پذيرش ديدگاههاي هستيشناختي استوارند. حتي دوستداشتنها و تنفرها نيز بر همين اساس شکل ميگيرند. مفهومسازي در ذهن افراد نيز مبتني بر اين خاستگاههاي فلسفي است . بنابراين، در اين مقاله مفهوم نگرش، چنين معنا شده است: «زمينهاي که به پاسخ دادن مثبت يا منفي به يک چيز يا يک شخص در محيط منجر ميشود».
چنانكه بيان شد، نگرش، تأثير مستقيمي در رفتار افراد دارد. آنها ايدههايي هستند که دربارة برخي از افراد يا اشيا ارائه ميشوند. به همين دليل، نگرش حاصل نتيجهگيري مردم درباره پديدهها است. به بيان ديگر، نگرش گوياي «چه چيزي هست؟» ميباشد. هنگامي که يک کارمند بيان ميدارد که «کارم نيازمند مسئوليت است» يا «شغلم حساس است»، در حال بيان نگرش خود دربارة کار است. نکتة مهم اينکه نگرش ممکن است صحيح يا نا صحيح باشد. اين موضوع از آنجا ناشي ميشود که نگرشها ارتباط نزديکي با ارزشها دارند.
تصميمگيري
تحقق رسالت سازمانها، يعني مواجهه با مسائل متعدد و شناسايي راهحلهاي گوناگون، و به کارگيري بهترين آنها، براي دستيابي به اهداف؛ از اين رو، يکي از اقدامات مهمي که مديران انجام ميدهند «تصميمگيري» است. چنانكه مديران در لايههاي مختلف سازمان حضور دارند، تصميمگيري نيز که براي حل مشکلات جاري و پيشبرد امور صورت ميگيرد در همة سطوح سازمان رخ ميدهد. بر اين اساس، دانشمندان سازمان و مديريت، به موضوع تصميمگيري اهميت ويژهاي دادهاند؛ آنگونه که برخي از صاحبنظران معتقدند تصميمها از همه نوع و با هر نوع حجم، سازمانها را شکل ميدهند و از اين جهت ميتوان سازمان را کانوني براي فعاليت تصميمگيري دانست.
صاحبنظران مديريت، دو شيوه تصميمگيري را در بين مديران شايع ميدانند که از آنها با عنوان «تصميمگيري عقلي » و «تصميمگيري بصيرتي » ياد ميشود. منظور از تصميمگيري عقلي بهرهمندي از شيوههاي عقلي در تصميمگيري است. به بيان ديگر، در تصميمگيري عقلي از منطق، استدلال، و حواس پنجگانه استفاده ميشود. بنابراين، تصميمگيري عقلي، نتيجه تحليل منطقيي اطلاعات در دسترس است.
منظور از تصميمگيري مبتني بر بصيرت اين است که تصميمگيرنده بر اساس تحليل راهحلها و سنجش آنها با ملاکها و ارزشهاي خود دست به انتخاب ميزند. اين ملاکها و ارزشها، از عرف، سنت، و تجربههاي انساني نهفته در هر تصميم ناشي ميشوند و متناسب با اهدافاند. اين نوع تصميمگيري از شيوه و قاعدة خاصي پيروي نميکند. شکل تکامليافتة چنين تصميمگيري را ميتوان در افرادي يافت که با توجه به تعالي روحي و تزکية نفس توانستهاند برخي از حقايق را خارج از چارچوبهاي معمول دريابند و بر اساس ضرب المثل معروف «در خشت خام چيزي را ببينند که ديگران آن را در آيينه نيز نميبينند.»
فرض اين تحقيق اين است که نگرشهاي مدير، در هر دو نوع تصميمگيري نقش ميآفريند. براي بررسي اين موضوع نيازمند تجزيه و تحليل تصميمگيري هستيم. همانگونه که بيان شد، تصميمگيري عقلاني، داراي فرآيند تعريف شدهاي است. صاحبنظران فرآيندهاي متعددي را براي اين گونه تصميمگيري بيان کردهاند. براي نمونه، در اينجا فقط به يک الگوي تصميمگيري عقلاني پرداخته ميشود؛ تا بتوان تأثير نگرش را بر مراحل و فرآيند تصميمگيري شناسايي کرد.
فرآيند تصميمگيري را ميتوان در يازده مرحله بررسي كرد. چهار مرحلة اول، مربوط به تحليل «مسئله» است. شش مرحلة بعد مربوط به «تصميمگيري» است و مرحلة آخر نيز به ارزيابي تصميم ميپردازد. در اين بررسي هريک از مراحل يازدگانه، به شکل يک سؤال مطرح شده است تا بتوان نقش نگرشها را در آن شناخت. موارد در نمودار (شمارة يک) قابل مشاهده است.
1. وضعيت در جريان چيست؟
با طرح اين سؤال مديران خواهان دانستن اين هستند که بدانند چه انحرافي از نُرم و شيوة معمول رخ داده است؟ بديهي است که طرح اين پرسش، نشاندهندة وجود الگوي از پيش تعيين شده است. به بيان ديگر، ممکن است فردي يک وضعيت را مسئله بداند و ديگري آن را معمولي دانسته، نيازمند بررسي نداند.
2. چرا اين وضعيت پذيرفته نيست؟
مديران با طرح اين سؤال درصدد اعلام نارضايتي دربارة وضعيت نامطلوب هستند. وضعيت مطلوب پيش از اين براي مديران شکل يافته و قطعي شده است. در اين مرحله مديران تصوير مطلوبي در ذهن خود شکل دادهاند و وضعيت موجود را با نگرش پذيرفتهشده تطبيق ميدهند.
3. علت آن چيست؟
شناخت اينکه مسئله چه زماني شکل گرفته، چگونه، تحت چه شرايطي و کجا رخ داده است، در اين مرحله صورت ميگيرد. با اين بررسي مسئله براي تجزيهشدن آماده ميگردد. تحليل علت، با مجموعة اطلاعات موجود در ذهن صورت ميگيرد. به بيان ديگر، اين مجموعه اطلاعات بر اساس نگرشهاي پذيرفتهشده در معرض بررسي قرار دارند.
4. نتايج احتمالي چيست؟
پاسخ دادن به اين پرسش به شناسايي دو امر ضروري منجر ميشود. اول اينکه کدام يک از «نيازهاي مسئله» بايد حل شود؟، دوم اينکه آيا مسئله «به اندازة کافي رشد کرده است» که بتوان اقدامات اصلاحي را مجاز شمرد؟ همانگونه که ملاحظه ميشود، هر دو پرسش، بر اساس نگرش افراد ممکن با هدف خاصي طرح گردد. مديران بر اساس نگرش خود نيازهاي مسئله را تشخيص ميدهند؛ چنانكه بر اساس همين نگرش، رشد مسئله را تأييد ميکنند.
5. براي چه کسي اين موضوع مهم است؟
اهميت موضوع براي افراد متفاوت است؛ زيرا برخي در مسئله ذينفعاند. برخي ديگر مسئوليت صدور مجوز اقدامات را بر عهده دارند. برخي ديگر نيز مجري اقداماتاند. به هر حال، برداشتهاي ذهني از ذينفعان و افراد دخيل در کار، در اين بخش نقش اساسي ايفا ميکند. مديران به تناسب نگرش خود، درجة اهميت را تعيين ميکنند.
6. چه اهدافي را در تصميم بايد در نظر داشت؟
حرکت در مسير تعيين شده نبايد به انحراف کشيده شود و همان مسير بايد با قوت ادامه يابد. بر اين اساس هرچه پيچيدگي بيشتر ميشود بايد دورانديشي نيز بيشتر باشد. تعيين اهداف يک کار ذهني است که به تناسب برداشت از واقعيت صورت ميگيرد. نگرش پذيرفتهشده براي مديران، نقش اساسي در تعيين اهداف خواهد داشت.
7. محدوديتها چيست؟
در مواجه با هر مسئله بايد بررسي کرد که: بودجه چقدر است؟ منابع به چه ميزان است؟ چه زماني در اختيار است؟ و چه محدوديتي در به کارگيري نيروي انساني وجود دارد؟ تبيين محدوديتها نيز بر اساس ديد و نگرش افراد، صورت ميگيرد.
8. راهحلها و بديلهاي جايگزين چيست؟
مديران ميكوشند که با فراهم آوردن شرايط، تصورات آزادانه و خلاقانه ارائه كنند تا راهحلهاي بيشتري به دست آورند. راهحلها و بديلها، در هالهاي از جهتگيريهاي ذهني شکل ميگيرد. افراد به تناسب سطح معلومات، تجربه، و قدرت تحليل ذهني خود، توانايي ارائة بديل خواهند داشت.
9- بهترين وضعيت چيست؟
در اين گام مديران با مقايسة انواع راهحلها، کانون توجه خود را به اهداف تصميم معطوف ميدارند. آنان در اين مرحله با اقدامات متعدد ميكوشند محدوديتي در شناسايي راهحلها اعمال نشود تا بتوان راهحلهاي مناسب را انتخاب نمود.
10. راهحل منتخب چگونه بايد اجرا شود؟
اجراييکردن يک تصميم نيازمند برنامة عملياتي است. مديران بايد به تحليل منابع بپردازند. بودجه و زمان، توجيه نمودن، پيشبيني ارتباطات، گزارشگيري و کنترل از نيازهاي اجرايي است که در اين مرحله صورت ميگيرد. همانگونه که در طراحي يک راهحل نگرشها، نقش هدايتگري را بر عهده دارند، در اقدامات اجرايي نيز نگرشها، محدودة ايدهها را مشخص ميکنند.
11. به چه چيزهايي بايد توجه کرد؟
آخرين گام در فرآيند تصميمگيري اين است که در مراحل اجراي کار، موفقيتهاي تصميم بازخواني شود. به تناسب ارزيابيها نسبت انجام تغيير در تصميمگيري اقدام شود، تا به اين وسيله بتوان بر موانع پيشبينينشده فائق آمد. افراد با به کارگيري تواناييهاي ذهني خود و نگرش پذيرفتهشده، دربارة مسير عملياتي تصميم، حدسهايي ميزنند. مديران بر اساس ديدگاه هستيشناختي خود برخي از اتفاقات در مسير اقدام را عادي و ناگزير ميدانند و در برخي از وقايع از خود حساسيت نشان ميدهند. به هر حال اين حدسها نيز از نگرشهاي مديران متأثر خواهد بود.
نمودار 1
فرايند تصميم گيري
پيش از اين بيان شد که تصميمگيري مبتني بر بصيرت، تابع فرايند مشخص و از پيش تعيينشده نيست. بر اين اساس نميتوان مراحل آن را تجزيه کرد و نقش نگرش را در آن تحليل نمود. از اينرو، اين نوع تصميمگيري را «متد بي قاعده» نيز مينامند. در اين نوع تصميمگيري، مديران با استفاده از تجارب و آموختههاي ذهني براي شناسايي اطلاعات اقدام ميکنند. از آنجا که نگرشها قالبهاي از پيش تعيينشدة ذهني را تشکيل ميدهند، نقش مهمي در شناسايي اطلاعات و برداشت از مسئله دارند. در اين نوع از تصميمگيري بديلسازي به صورت آني انجام ميشود و فرد بدون تأمل و طي مراحل، به انتخاب راهحل ميپردازند. در اين نوع تصميمگيري نيز هالهاي از پيشفهمها و مفروضات به عنوان نگرش نقشآفريني ميکنند.
نگرش و تصميمگيري
نگرشها به عنوان عوامل اثرگذار در تصميمگيري، کمتر در کتب مديريت در كانون بررسي قرار گرفته است. با دقت در مفهوم و کاربرد تصميمگيري مشاهده ميشود که شخص «تصميمگيرنده» نقش بنيادي در تصميم دارد. تصميمگيرندگان، بر اساس باورها و ارزشهاي پذيرفتهشده و همچنين برداشتهاي ذهني خود، به مسائل مينگرند؛ چنانکه بر اساس دانش و تجربة خود، به تحليل مسائل و طراحي بديلها ميپردازند. تصميمگيرندگان بر اساس سائقه و انگيزش خود در برابر مسائل حساسيت نشان ميدهند. از اينرو، ميتوان شخصيت تصميمگيرنده را از نظر نوع نگاه به مسائل، آگاهي، و علائق تعيين كرد.
البته همانگونه که قضاوت دربارة هر تصميم بايد با توجه به شرايط اتخاذ تصميم باشد، بايد نقش شرايط و محيط را در شکلگيري تصميم، پذيرفت. بنابراين، بررسي عوامل اجتماعي، فقدان يا در دسترس بودن منابع و امکانات، و ساختارهاي سازماني، ميتواند راهگشاي شناخت تصميمات باشد. بر اين اساس، بررسي نگرشهاي تصميمگيرنده، ميتواند پاسخگوي بخشي از شرايط اتخاذ تصميم باشد.
چنانكه که بيان شد، هر نوع تصميمگيري، نيازمند طي مراحل و فرايندي است. در هر مرحله تصميمگيرنده، در صدد است که با شناخت واقعيتهاي موجود، به مرحلة بعد راه يابد. اما مسئله به همين سادگي نيست؛ زيرا شناخت هر مرحله، متأثر از نگرشها و مقدماتي است که با دگرگوني در اين نگرشها و مقدمات نتيجة حاصل از تصميمگيري تغيير خواهد کرد.
مهمترين نکته در تصميمگيري اين است که تصميمگيرنده يک انسان است، و تحت تأثير عوامل متعددي ميتواند قرار گيرد. وقتي گفته ميشود «انسان»، بايد به ويژگيها، مشخصات، عوامل اثرگذار، عوامل اثرگذار، و ... نيز توجه شود.
انسانها، براي درک پديدههاي پيرامون خود، از ساختارهاي ذهني معيني پيروي ميکنند. افراد به شيوههاي مشخصي «داده» را به «اطلاعات» تبديل مينمايند؛ چنانکه «سبک قضاوتي و تحليلي» افراد با ديگران متفاوت است. از اينرو، برخي از دانشمندان بر اين باورند که نحوة درک پديدهها توسط افراد و چگونگي زمينه تحليل مسائل، گويايي منطق تصميمگيري هر فرد است. اين عوامل نيز به شدت تحت تأثير ويژگيهاي شخصيتي تصميمگيرنده است.
انسانها از يک سو بر پاية ادراک خود از مسائل تصميم ميگيرند و از سوي ديگر، ادارک افراد در چگونگي تحليل اطلاعات مؤثر است. بر همين اساس، تحقيقات روانشناسي نشان داده است که ادراک انسان از پديدهها، تحت تأثير عوامل متعددي است. به بيان ديگر، تصميمگيري ناشي از مقدمات متعددي است. اين مقدمات را ميتوان در سه عنوانِ نگرشي، شناختي، و انگيزشي دستهبندي كرد تا بررسي دقيق پيشفرضهاي تصميمگيري ميسر شود.
برخي از صاحبنظران نيز معتقدند سبکهاي تصميم که تاکنون شناسايي شده است؛ مبتني بر تيپهاي شخصيتي است. به بيان ديگر، گونههاي مختلف تصميمگيري، متأثر از تيپ شخصيتي افراد است.
از سوي ديگر ذهنيت و نگرش تصميمگيرنده نقش اساسي در نوع تصميمگيري دارد. نگرش تصميمگيرنده نشاندهندة ارزشها، استانداردها، ايدهها، الزامات، گمانها، نُرمها، و قواعد و اصول اخلاقي است. در هر تصميمگيري اين نگرشها به کار گرفته ميشوند تا درست يا خطا يک تصميم را نشان بدهند؛ چنانکه ارزشگذاري مديران بر راهحلهاي ارائه شده نيز متأثر از نگرشهاي تصميمگيرنده است.
بنابراين، ميتوان چهار نوع تأثير را براي نگرشها نسبت به تصميمگيري، خصوصاً تصميمگيري عقلي، در نظر گرفت:
الف. تأثير نگرشها در جمعآوري اطلاعات؛
ب. تأثير نگرشها در تحليل اطلاعات؛
ج. تأثير نگرشها در بديل سازي؛
د. تأثير نگرشها در ارزشگذاري و اولويتبندي بديلها.
مکاتب و اعتقادات ديني براي پيروان خود ارزشهاي مورد قبول خود را تثبيت ميکنند. ارزشها مراتب گوناگوني دارند. سطح ارزشها از ارزشهاي بنيادي تا ارزشهاي سطحي و روبنايي امتداد دارد. اما به هر حال، ارزش، متکي به فلسفه پذيرفتهشده در هر مکتب است. به بيان ديگر، همانگونه که برخي از صاحبنظران مديريت نيز بيان کردهاند، ارزشها ناشي از مباني عقلگرايي، نهليسيم، انسانگرايي، پراگماتيسم، و ... ميباشد .
تحليل نگرشها و تصميمگيري
به باور رفتارشناسان در هر تصميمگيري عوامل متعددي دخالت دارند. بخشي از اين عوامل عبارتاند از انگيزشها، ارزشها، و هنجارهاي جامعه، و از همه مهمتر نگرشها. اين نگرشها از يک سو حاکي از قضاوت فرد دربارة پديدههاي محيطي است و از سوي ديگر نوعي قضاوت است که از سوي افراد ديگر به فرد تحميل ميگردد .
نگرشها تحت تأثير ارزشها هستند. افراد نگرشهاي خود را از والدين، معلمين، و افراد اثرگذار دريافت ميکنند. نگرشها بر موضوع يا فرد خاصي تأکيد دارند. در حالي که ارزشها داراي تأکيد بسيار و با ثبات هستند، نگرشها استواري کمتري دارند. هنگامي که فرد دربارة يک فرد يا يک چيز ابراز علاقه يا تنفر ميکند، اين نشان دهنده «نگرش» است
هنگامي که فرد اعلام ميکند که چيزي يا کسي را دوست دارد يا از او متنفر است، در حال نشاندادن نگرش خود است. نگرشها از چيزهايي که مردم ميگويند، استنباط شدهاند. اين استنباط خواه ناشي از اعتقادات بيانشده به طور رسمي يا به طور غير رسمي باشند، به رفتار منجر ميگردند.
نگرش افراد را به جهان ميتوان در دو دستة اصلي «هستيشناسي» و «انسانشناسي» جاي داد. در هستيشناسي، ذهنيت تصميمگيرنده دربارة جوهره پديدهها موضوع اصلي تأمل است. ديدگاه فرد دربارة جهان پيراموني در تصميمگيري تأثير شگرفي دارد. آيا «واقعيت» چيزي خارج از فرد است يا ساختة ذهن؟ به بيان ديگر آيا «واقعيت» ماهيتي «عيني» دارد يا محصول شناختِ تصميمگيرنده است؟
هر تصميمگيرنده براي اتخاذ تصميم، ديدگاه خود را دربارة جهان آفرينش آشكار ميكند؛ هرچند ممکن است اين امر ناخودآگاه صورت گيرد. وي مشخص کرده و بر اين باور است که هستي پديدهاي عقلاني و حکيمانه است، يا پديدهاي تصادفي؟ هر نوع پاسخ به پرسشهاي هستيشناسانه ميتواند در مراحل تصميمگيري نقشآفرين باشد. اعتقادات مسلمانان در خصوص خالق اين جهان و اصل توحيد، که زير بناي باورهاي فرد را تشکيل ميدهد، با باورهاي مدير غير مسلمان (اعم از لائيک يا غير موحد) در طراحي ذهني تفاوت دارد.
اعتقاد مسلمانان به جهانبيني توحيدي بنيادي است. جهانبيني توحيدي يعني جهان ماهيت «از اويي» (انا لله) و «به سوي اويي» (انا اليه راجعون) دارد. موجودات جهان با نظامي هماهنگ به يک سو در حرکتاند. آفرينش هيچ موجودي بيهوده نيست. جهانبيني توحيدي با نيروي منطق و علم و استدلال حمايت ميشود.
جهانبيني توحيدي يعني درک اينکه جهان از يک مشيت حکيمانه پديد آمده است و نظام هستي بر اساس خير و جود و رحمت رسانيدن موجودات به کمالات شايستة آنها استوار است. در اين جهانبيني آفرينش هيچ موجودي بيهوده و بدون هدف نيست؛ بلکه جهان با يک سلسله نظامات قطعي، يعني «سنن الهي»، اداره ميشود. همة ذرات عالم هستي دليلي بر وجود خداي حکيم است؛ و هر پديدهاي داراي حکمت است. همانطور که هر چيزي مخلوق خداوند است، مشمول تقدير الهي نيز هست. در نظام عالم که نظام احسن است، درک قضا و قدر الهي، توان انسانها را در رويارويي با حوادث تلخ و شيرين روزگار، افزايش ميدهد. جريان داشتن تقدير الهي در امور جبري و غير اختياري (مانند نوع جنسيت هر فرد)، و در امور اختياري (مانند حرکت انسان از يک مکان به مکان ديگر) از واقعيات نظام هستي است. همة اين امور در تقدير الهي ثبت و ضبط است. اين باورها بر تصميمگيري مديران مسلمان تأثير خواهد داشت. خداوند دربارة حوادث جنگ بدر ميفرمايد:
«وَلَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِي الْمِيعَادِ وَلَـكِن لِّيَقْضِيَ اللّهُ أَمْراً كَانَ مَفْعُولاً»(انفال: 42)؛ اگر با يكديگر وعده مىگذاشتيد [كه در ميدان نبرد حاضر شويد]، در اجراي وعدة خود اختلاف مىكرديد ولى [همة اينها] براى آن بود كه خداوند كارى را كه مىبايست انجام شود، تحقق بخشد.
خداوند به مسلمانان ميفهماند که تقدير الهي قطعي است. آنان با اختيار خود حرکت کردند و تصميم داشتند با کاروان تجاري کفار روبهرو شوند. از سوي ديگر، کفار قريش نيز براي حفاظت از کاروان تجاري حرکت کرده بود. اما همه در يک نقطه، يعني منطقة بدر، با هم روبهرو شدند. اين بدان معنا است که هرچند حرکت با اختيار بوده است، مقدمات اقدامات آنان در اختيارشان نبوده، بلکه در تدبير الهي رقم خورده بود. بنابراين، در قضاي الهي، حتي تمام افعال اختياري انسان نيازمند خداوند و وابسته به او است. به بيان ديگر، تصميمگيري انسان در طول سلسله مراتب تصميمگيري خداوند متعال است.
مديراني که چنين نگرشي دارند، نقش حياتي و نهايي براي تصميمات خود قائل نيستند، بلکه بر اين باورند که تصميمات آنها بخشي از وقايع را در آينده ميتواند رقم بزند. تحقق وقايع بستگي مستقيم به ارادة خداوند متعال دارد. انسان به سهم خود در چارچوب تعيين شده از سوي خداوند ميتواند تصميم بگيرد و به تحقق آن اميد داشته باشد.
وابستگي انسان به خداوند، نه تنها در تقديرات و تصميمات است، بلکه ارادة انسان نيز به خداوند متعال نسبت داده ميشود. يعني اگر خداوند اذن ندهد، انسان توان انجامدادن هيچ کاري را نخواهد داشت. اينگونه هستيشناسي اسلامي، انسان را خداشناس ميپروراند، که دستيافتن به کمال براي انسان، نيازمند درک فهم نقص و احتياج تام به خداوند است. بر اين اساس همة کارهايي که انجام ميشود، به خداوند نسبت داده ميشود.
دستآورد ارزشمند توجه به قضا و قدر الهي، براي مديران اين است که از يک سو، آنها را از نااميدي برحذر ميدارد و از سوي ديگر مانع غرور و سرمستي آنان ميشود:
«لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» (حديد: 23)؛ تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.
از اينرو، مديران معتقد به جهانبيني اسلامي، در ادارة سازمان، همة عوامل مادي و ماورايي را در اجراي کارها دخيل ميدانند. آنان بر اساس فرمانهاي الهي عمل ميکنند تا بتوانند از نصرتهاي الهي در حل مسائل بهرهمند شوند. آنان ميدانند که چون جهان به حق و عدالت برپا است، بايد در مسير حق حرکت کنند. در اين مسير اگر به نتيجة مطلوب برسند، آن را از خداوند ميدانند؛ و اگر تلاش آنان به نتيجه مطلوب منتهي نشود، داراي اجر و پاداش الهي است.
مديران معتقد به هستيشناسي اسلامي، بر مبناي قضا و قدر الهي، به خداوند متعال توکل و اعتماد دارند. گامبرداشتن در مسير حق، با استفاده از ابزارها و امکانات مادي، و پرهيز از دنبالهروي هوا و هوس (با نيت الهي)، مفهوم توکل است. در چنين شرايطي است ک خداوند بندهاش را تحت حمايت خود قرار ميدهد.
از آنجا که مسئوليت هر تصميم در محدودة سازمان شکل ميگيرد، بايد پذيرفت که سازمانها خواهان شناسايي مسائل مربوط به فرهنگ خود هستند؛ يعني موضوعاتي که مبتني بر باورهاست. به همين ترتيب خواهان شناسايي مأموريت خود هستند. يعني مجموعه اهداف تعيين شده سازمان. اين دو موضوع بخشي از تصوير رواني تصميمگيرنده را مهيا ميسازد. اين تصوير در مرحله بعد زمينه ساز رهنمودها و راهنماييهايي است که منجر به اتخاذ يک تصميم ميشود. . بنابراين ميتوان مشاهده کرد که مديران متکي به هستيشناسي الهي با مديران سکولار تصميمات متفاوتي را اتخاذ ميکنند. هدفگذاري مديران سکولار، تامين و بهبود دنياي مادي است، اما مديران الهي که به دنبال قرب الهي هستند، در کنار تامين و بهبود دنياي مادي، جهتگيري اهدافشان، بهبود سراي جاودان آخرت است. آنان کسب رضايت خداوند و تلاش در جهت تکامل انسان را مهمترين برنامهي خود ميدانند.
چنين نگرشهايي ميتواند در جمعآوري اطلاعات براي تصميمگيري موثر باشد. مدير با آگاهي از حکمت خداوند متعال و با اعتماد و توکل به ايزد منان، به شناخت پديدهها، پرداخته و آنها را براي تصميمگيري گزينش ميکند. اين نگرش، در تحليل اطلاعات نيز موثر است. بر همين اساس است که مدير مسلمان در مواجه با نتايج اقدامات خود، راضي به رضاي الهي است، و در برابر شکستها بيتابي نميکند. چنانکه در رويارويي با مسائل، با توکل به خداوند متعال، اميد دارد که مشکلات را از پيشرو بردارد.
بر اساس ويژگيهاي اين «جهان بيني» توحيدي، ميتوان «انسان شناسي» آن را نيز طراحي نمود. رابطه انسان با هستي و خالق آن و رابطه انسان با محيط پيراموني از پيشفرضهاي موثر در تصميمگيري است. چنانکه شناخت ماهيت انسان، و دستيابي به حقيقت وجودي انسان، از عوامل تاثيرگذار در ديدگاههاي مديريتي است. تئوريهاي مديريت برخاسته از نگرش تئوريپردازان نسبت به انسان است. يکي از وظايف بنيادي اديان الهي به ويژه شريعت مقدس اسلام، تکميل و ارتقاء آگاهي انسان نسبت به حقيقت وجودي اوست. شناخت انسان، در ديدگاه اسلامي به گونهاي ارزشمند است که نبي گرامي اسلام آن را راه خداشناسي ميشمارد. چنانکه امير المومنين نيز در يکي از فرمايشات خود شناخت ماهيت و حقيقت انسان را مقدمه خداشناسي بيان فرمودهاند.
موضوع جبر و اختيار از مسائل کهن انسانشناسان است. برخي از صاحبنظران، انسان را موجودي جبري و برخي ديگر انسان را موجودي داراي اختيار ميدانند. ديدگاههاي جبرگرايانه، بر اين باورند که واکنش انسان در سازمان به شيوه مکانيکي و غير ارادي است. آنان بر اين باورند که انسان با بهرهمندي از تجارب کسب کرده در محيط شرطي شده است. از اين رو در برابر هر کنش، به ارائه يک واکنش از پيش تعيين شده (تجربه شده)، اقدام ميکند.
در برابر، ديدگاه اختيارگرايان وجود دارد. آنان بر اين باورند که انسان با استفاده از قوه خلاقيت و نوآوري، در مواجه با پديدهها و موقعيتهاي مختلف، واکنش خلاقانه و ناشي از اختيار از خود بروز ميدهد. انسان توانايي کنترل محيط را دارد و به صورت فعال با موقعيتها مواجه ميگردد؛ و تسليم محيط نيست .
موضوع جبر و اختيار در فرهنگ اسلامي بدين گونه حل شده است که انسان تسليم قدرت الهي و بر اساس مقدرات الهي داراي اختيار است. به بيان ديگر اختيار انسان در طول اختيار الهي قرار گرفته است. بر اين اساس، انسان با رعايت قدرت الهي و فراهم بودن شرايط محيطي، در انجام افعال، داراي اختيار است. از همين رو است که در برابر رفتار خود مسئول است. رفتار اختياري مطلوب نزد خداوند از پاداش برخوردار است؛ چنانکه براي رفتار اختياري ناپسند، مجازات سخت وعده داده شده است.
بر اساس اين جهان بيني، انسان اشرف مخلوقات است؛ اما در عين حال نيازمند به خداوند متعال ميباشد.
يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (فاطر: 15)
اي مردم، شما به خداوند نيازمنديد، و خداست که بينيازِ ستوده است.
انسانشناسي اسلام، گوياي اين است که او موجودي با نيازهاي متنوع است. در کنار نيازهاي مادي او داراي نيازهاي معنوي است. تمايلات لطيفي در انسان قرار دارد، که در او احساس گمشدهاي به وجود آورده است. اين همان فطرت خداجويي است. فطرتي که انسان نيازمند را به موجودي بينياز متصل ميکند . اين اتصال معنوي را پرستش مينامند. پرستش، نوعي رابطه متواضعانه و ستايشگرانه و سپاسگزارانه است که انسان با خداي خود برقرار ميکند. اين نوع رابطه را انسان تنها با خداي خود ميتواند برقرار کند و تنها در مورد خداوند صادق است؛ در مورد غير خدا نه صادق است و نه جايز . انسان با اتصال معنوي به ذات اقدس الهي ميتواند ناهمواريهاي پيشرو را برداشته و آينده تاريک و مبهم را روشن و شفاف ببيند.
تامين صحيح نيازهاي معنوي انسان، از مسير وحياني، يعني پرهيز از پوچگرايي و نهيليسم. زندگي معنوي، يعني حرکت به سوي هدف از پيش تعيين شده بر اساس اختيار. در چنينشناختي از انسان، مديران و کارکنان سازمان، به هنگام عمل به دستورات الهي، سختيها و رنجها را به جان و دل ميخرند، زيرا ميدانند که هيچ عملي از آنان نزد خداوند متعال بدون مزد نيست. انسانهاي والاتر براي دستيافتن به کمال برتر، آمادگي حضور در ميادين سختتر را نيز دارند. انسانهايي که مراحل رشد عقلاني وشناختي را طي کردهاند، حوادث و رويدادها را تنها در حصارهاي مادي جستوجو نميکنند. آنان هر اتفاق خوشايند يا ناخوشايندي را معنادار ميدانند؛ زيرا هستي را داراي هدف ميدانند و سير در آن را سبب کسب کمالات معنوي ميدانند.
چنانکه انسان موجودي متعهد و داراي مسئوليت است. در ديدگاه انسانشناسي اسلامي، انسان موجودي است که تنها بخشي از زندگي خود را در اين دنيا ميگذراند و اين دنيا سراي پاياني او نيست. هر رفتار اين موجود شريف تحت بررسي است و اعمال او در اين دنيا، سازنده وضعيت او در آخرت است. اين همان معناي فرمايش امير المومنين علي است که دنيا را خانه عبور و آخرت را خانه اقامت ناميد. بنابراين پوچيگري در اين انسانشناسي بيمفهوم است. خوبي و بدي دنيا براي انسان بستگي به نوع رفتار انسان در جهان و طرز برخورد و عمل او دارد.
نتيجهگيري
در تعريف نگرش بيان شد که، زمينهاي که منجر به پاسخ دادن مثبت يا منفي نسبت به يک چيز يا يک شخص در محيط ميشود، نگرش ناميده ميشود. از سوي ديگر با بهرهمندي از منابع اسلامي اين نتيجه به دست آمد که مهمترين و اصليترين نگرش براي مسلمان، «ايمان» است. ديدگاه هستيشناسي و انسانشناسي، بخشي از زير ساخت ايمان براي يک مدير ميباشد. بر اساس اين ديدگاه جهان تحت يک نظام حکيمانه و مدبرانه اداره ميشود. همه پديدههاي جهان متاثر از عوامل و اسباب است. مديران مسلمان با داشتن جهانبيني اسلامي، زمينهي سودمندي را در تصميمات خود به کار ميگيرند. به بيان ديگر نگرشهاي مدير مسلمان اين است که جهان تحت قوانين حکيمانه است و انسان موجودي است با تواناييها و امکانات معين که بخشي از آن اکتسابي است. تواناييهاي انسان به گونهاي نيست که بتواند هر کاري را بخواهد بتواند انجام دهد. از سوي ديگر، مدير مسلمان بر اساس نگرش ايماني، خود را در چارچوب بسته شده جبر نميبيند، چنانکه خود را مختار کامل هم نميداند. هدفمندي الهي در تصميمگيريها هميشه مد نظر مديران مسلمان خواهد بود. يعني مديران مسلمان اين نگرش را دارند که هر پديده و حادثهاي داراي غرض و هدفي است. مديران مسلمان براي دستيابي به تصميم بهتر، از همه امکانات و منابع مادي و ماورايي بهره ميبرند و معتقدند که همانگونه که اسباب ظاهري و مادي بخشي از عوامل اجراء کار هستند، بخشي از عوامل نيز در گرو اسباب معنوي است و بايد با تمسک به معنويت آنها را به دست آورد.
- بوريل گيبسون و مورگان گارت، نظريههاي کلان جامعهشناختي و تجزيه و تحليل سازمان، ترجمه محمدتقي نوروزي، تهران، سمت و موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1383.
- تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1366.
- جمعي از مولفان، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت، 1382.
- مصباح، محمدتقي، پيشنيازهاي مديريت اسلامي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1379.
- ـــــ، معارف قرآن، انسانشناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1380.
- ـــــ، در جستجوي عرفان اسامي، قم: موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1387.
- مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، قم: صدرا، 1384.
- نورى، حسين، مستدرك الوسايل، قم، مؤسسة آل البيت،1408 ق.
- Fields, A. F, A Study of Intuition in Decision-Making using Organizational Engineering Methodology. www.oeinstitute.org, 2001.
- Hatch, M, Organization Theory, United States: Oxford University, 1997.
- Jenning & wattam, D, Decision making, london: clays, 1998.
- joynt & warner, p, managinig across cultures, yorkshire: international thomson business press, 1996.
- Lynch & Cruise, T, Handbook of Organization Theory and Management, New York: Taylor & Francis Group, 2006.
- Miner, J, Organizational behavior 4, New York: M.E. Sharpe, Inc, 2007.
- morcol, g, Handbook of decision making, USA: Taylor & Francis Group, 2007.
- Schermerhorn & Hunt, J, Organizational Behavior 7TH edition, America: John Wiley & Sons Inc, 2002.
- Williams & Johnson, K,, Introducing Management, Elsevier Butterworth, 2004.