اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال هشتم، شماره دوم، پیاپی 17، پاییز و زمستان 1398، صفحات 43-60

    درآمدی بر مبانی فلسفی مدیریت اسلامی با تأکید بر انسان‌شناسی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    حسین خنیفر / استاد، پردیس فارابی دانشگاه تهران ـ قم / hkhanifar@yahoo.com
    زینب مولوی / دانشجوی دکتری، پردیس فارابی دانشگاه تهران ـ قم
    مریم حسن پور / دانشجوی دکتری فلسفه دانشگاه فردوسی مشهد / m.hasanpour1364@yahoo.com
    ✍️ زینب بزاز / دانشجوی کارشناسی ارشد، پردیس فارابی دانشگاه تهران ـ قم
    چکیده: 
    ظهور سازمان های اجتماعی و گسترش روزافزون آنها یکی از خصیصه های بارز تمدن بشری است و به تبع آن، امروزه مدیریت یکی از ارکان مهم جوامع بشری به حساب می آید، و از آن رو که مدیریت در هر جامعه، وقتی موفق تر خواهد بود که با مکتب و ارزش های فرهنگی آن جامعه هماهنگ باشد، در جامعه‌ی ما بحث «مدیریت اسلامی» مطرح می شود. در این مدیریت، ارزش های اسلامی و معیارهای الهی، در کنار بهره مندی از چارچوب ها و ساختارهای علمی و مدیریتی حاکمیت دارد. اگر مدیریت برای داده های خود از احکام، راه کارها و ارزش های اسلامی بهره مند شود، به موفقیت حقیقی دست خواهد یافت. در واقع، مدیریت اسلامی بر مبنای ارزش های الهی اسلام، زمینه های تعالی انسان، به عنوان مهم ترین محور بحث مدیریت را فراهم می کند. مقاله‌ی حاضر به روش «توصیفی ـ تحلیلی» انجام گرفته و ضمن بحث درباره‌ی ریشه‌ی مکتبی مدیریت اسلامی، باتوجه به جهان بینی توحیدی، به ضرورت مدیریت در اسلام از دیدگاه ارزشی و انسان شناسی و هستی شناسی پرداخته است. در مجموع، می توان گفت: برمبنای هدف از آفرینش انسان، که قرب به خداست، و بر این اساس که فقط خداوند یگانه مرجع شناسایی کمال انسانی است، مدیریت اسلامی برای اجرای فرامین الهی لازم و ضروری است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Introduction to the Philosophical Principles of Islamic Management with an Emphasis on Anthropology
    Abstract: 
    One of the most prominent features of the human civilization is the advent of social organizations and their extension, which has made management one of the key pillars of the human societies in today's world. The success of management in any society depends on its coordination with the school and the cultural values of that society, which is referred to as "Islamic management" in our community. The main factor of this management is the Islamic values and Divine criteria, while benefiting from the scientific and management frameworks and structures. The management will achieve true success, if it utilizes the Islamic rules, strategies and values. In fact, the Islamic management, based on the Divine values provides the perfection of the human being as the most important goal in the management. Using a descriptive-analytical method, and while discussing the roots of Islamic management, this paper studies the axiological, anthropological and ontological foundations of management from a monotheistic worldview. Accordingly, based on the purpose of the human creation, which is closeness to God, and due to the status of God in the man's perfection, Islamic management is an essential factor to fulfill the Divine rules and commands.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

      
    مقدمه
    دهة 1980 نقطة آغازي براي مطالعه در مديريت با رويکرد اسلامي بود. پيش از آن فقط تعداد اندکي  از مطالعات در دهة 1970 در اين زمينه انجام گرفت. در اين ميان، مقالة شيرازي (1980) در رابطه با مديريت و رهبري در زندگي رسول اکرم(ص) و اثر عزتي (1982) دربارة مفهوم رهبري در مديريت را مي‌توان نام برد (کاظمي، 2006).
    در اسلام، مدیریت و رهبری اصلی ضروری و اجتناب‌ناپذیر برای ادامة حیات به شمار آمده است. قرآن و روایات اسلامی، رهبری و مدیریت را در دو جهت الهی و شیطانی موضوع بحث قرار داده‌اند و سرنوشتِ انسان را با میزان اطاعت از رهبرانی وابسته می‌دانند که آنها را به سوی حق و حقیقت دعوت کرده‌اند، یا آنان را به سوی دوزخ و شقاوت فرا‌می‌خوانند. بنابراین، در جوامع امروزی نقش مدیریت کارآمد در رشد و تعالی انسان‌ها، و پویایی و سازندگی جامعه ثابت شده است. از سوي ديگر، از آن‌رو‌ که مکتب حیات‌بخش اسلام با فطرت آدمی پیوندی ناگسستنی دارد و آدمی نیز منطبق با آن زاده شده است، دستورات آن نجات‌دهندة انسان امروزی است؛ عصری که به سبب انفجار اطلاعات, گرفتار از خودبیگانگی و به عبارت دیگر خودفراموشی شده و بنابراین، تببین ضرورت مدیریت اسلامی از دیدگاه اسلام با توجه به انسان‌شناسی اسلامی، لازم به نظر می‌رسد. 
    اسلام دينی جهاني است که بيش از يک ميليارد تن در مناطق گوناگون جهان با حرفه‌ها و روش‌های زندگي متعدد، از آن تبعيت مي‌کنند. نياز به دانش‌های اسلامي در زمينه‌های گوناگون سازماني اهميت فزاينده‌اي يافته است (احمد،2003، ص1). از سوي ديگر، تأملي بر تجربة انقلاب شکوهمند اسلامي ايران در تلاش براي ساختن جامعه‌اي مبتني بر ارزش‌های اسلامي، بر ضرورت شناخت دانش مديريت مي‌افزايد. همچنین ظهور سازمان‌هاي اجتماعي- سياسي از ويژگي‌های بارز تمدن بشري است (رضائيان، 1383، ص2و 7)، و به اعتقاد پيتر دراکر، عضو اصلي و حيات‌بخش هر سازمان، مديريت آن است (دراکر، 1974، ص 354). همچنين سير تطور دانش مديريت و پيشرفت در ابعاد گوناگون، ضمن پاي‌بندي به ارزش‌هاي اسلامي با عنايت به اين واقعيت که دانش مديريت در حال تکامل است، بايد با تأمل صورت گيرد (رضائيان، 1383، ص2). آنچه امروزه در نظام‌های مختلف به عنوان اصل در مديريت پذيرفته شده مبتني بر جهان‌بيني يا بينش خاصي است که نظام‌ها و جوامع آن را پذيرفته‌اند (جامعي، 1388، ص10). ريشه‌های مديريت اسلامي نیز از نظام ارزشي اسلام تغذيه مي‌کند، نه از آنچه به نام دانش مديريت در مکاتب و دانشگاه‌های شرق و غرب انتشار يافته است. مديريت اسلامي متأثر از آموزه‌ها و قواعد اسلامي و مکتب و رفتاري است که ريشه در عقايد ديني اسلام دارد (ابوزنيد، 2006). 
    براي شناخت مديريت اسلامي، قبل از هر چيز، بايد زيربناي فکري و فلسفي آن‌را بررسي و تجزيه و تحليل کرد تا معلوم شود مسائل و موضوعات مديريت در اسلام بر کدام زيربناي فکري و فلسفي پي‌ريزي مي‌شود و از چه نوع جهان‌بيني و تفکر معنوي نشئت مي‌يابد. در غير اين صورت، هر نوع بحث و بررسي پيرامون مديريت اسلامي، اگرچه مبتني بر آيات قرآن و گفته‌های بزرگان باشد، ممکن است جهت‌گيري و راه‌يابي آن ناصحيح و انحرافي انجام شود و از نتيجة مطلوب فاصله بگيرد )جامعي، 1388، ص6). براي سير و تفحص در مديريت اسلامي، مي‌توان از زيربنا به روبنا، يعني از مکتب به علم مديريت حرکت کرد؛ يا از روبنا به زيربنا، يعني از علم مديريت به مکتب. هر يک، روش جداگانه‌اي دارد. در حرکت از علم به مکتب، از روش «اکتشافي»، و براي رسيدن از مکتب به علم، از روش «تکويني» استفاده مي‌شود که در آن انديشه، تا جايي که ممکن است در فضاي طبيعي براي استخراج حقايق و واقعيت‌ها اوج مي‌گيرد (افجه‌اي، 1385، ص4).
    مفروضات مديريت، همچون انسان‌شناسي و جهان‌شناسي از جنس حکمت نظري است.  بدين‌‌روي، بايد زيربناي آن را در موضوعات انسان‌شناسي و هستي‌شناسي يافت. در همين زمينه آيه‌الله مصباح يزدي بيان مي‌دارد هستي‌شناسي، انسان‌شناسي و ارزش‌شناسي ريشه‌های اوليه و فلسفة مباحث عميق اسلامي، از جمله مديريت هستند. در نتيجه بايد بررسي کرد که:
    اولاً، ديدگاه اسلام در بارة شناخت هستي چيست؟
    ثانياً، ديدگاه اسلام در خصوص شناخت انسان چيست؟
    ثالثاً، ديدگاه اسلام در مورد ارزش‌ها چيست؟ (مصباح يزدي، 1379، ص293)
      با توجه به اينکه مهم‌ترين ارتباط ميان علوم (به‌ويژه علوم کاربردي) و اديان (به‌ويژه دين اسلام)، که برخصوص مديريت هم صدق مي‌کند، رابطة جهان‌بيني اسلامي و نظام ارزشي اسلام با علوم انساني است که از راه تأثير نظريات اسلامي، دربارة مسائل هستي‌شناسي و انسان‌شناسي ـ به عنوان اصول موضوعه در علوم انساني ـ و از جمله مديريت تجلي مي‌کند )مصباح يزدي، 1377، ص23). در اين تحقيق، با بررسي مباني مکتبي مديريت اسلامي، با محوريت انسان‌شناسي از ديدگاه اسلام، به بررسي فلسفة مديريت اسلامي مي‌پردازيم.
    مباني نظري بحث
    الف. «مديريت» 
    ريشة عربي مديريت «دور» و «دوران» به معناي «گرديدن» و «گرداندن» است (انصاري و همكاران ، 1387، ص5). در فرهنگ معين، «مديريت» به معناي «مدير بودن و ادارة کاري يا مؤسسه‌اي» آمده است )معين، 1384، ج 2، ص1675). معادل واژه «مديريت» در انگليسي، کلمة«Management» است که معاني گوناگوني دارد. در فرهنگ آکسفورد، معادل اين واژه «موفقيت در مقصود و دست‌يابي به نهايت هر چيزي» آمده است (آکسفورد، 2008، ص 748).
    از نظر اصطلاحي، «مديريت» را به گونه‌های متفاوتي تعريف کرده‌اند (الواني، 1384، ص18)؛ از جمله اينکه «مديريت» فراگرد ايجاد محيطي است که به وسيلة آن، مديران به ايجاد، هدايت و حفظ سازمان‌هاي متضمن هدف، از طريق تلاشي اساسي، منظم و همراه با همکاري و هماهنگي مي‌پردازند (دالتون، 1974، ص1). در تعريفي ديگر، «مديريت» فرايند اتخاذ بهترين روش براي استفاده از منابع به منظور توليد کالا و ارائة خدمات است (جي‌نير، 2009، ص4). «مديريت» يعني: هماهنگ‌کردن منابع انساني و غيرانساني براي به انجام رساندن اهداف سازماني در روشي که براي جامعة بزرگ‌تر اجتماعي قابل قبول باشد که سازمان در آن قراردارد (دانکن، 1999، ص20). در تعريفي ديگر، «مديريت» را «فرايند انجام کارها از طريق ديگران» دانسته‌اند (مانفي و پرميکس، 1980، ص5). 
    ب. مديريت اسلامي
    اگرچه پيشينه و ادبيات اندکي به بررسي ارتباط بين فعاليت‌هاي اسلامي و اعمال و رفتار مديريت پرداخته، (ابوزنید, 2006، ص126)، اما تعبير «مديريت اسلامي» گوياي آن است که مديريت مي‌تواند داراي دو وصف اسلامي و غيراسلامي باشد (مصباح، 1377، ص19).
    «مديريت اسلامي» به معناي تأثيرگذاري اسلام از طريق نظام ارزشي در مديريت خرد وکلان است (مصباح يزدي، 1379، ص288). در نتيجه، مي‌توان گفت: مديريت اسلامي شيوة به‌کارگيري منابع انساني و امکانات مادي، برگرفته از آموزه‌هاي اسلامي براي نيل به اهدافِ متأثر از نظام ارزشي اسلام است (آقاپيروز و همکاران، 1384، ص11).
    در تعريفي ديگر، مديريت اسلامي هنر و علم به‌کارگيري صحيح افراد و امکانات در جهت نيل به اهداف سازماني است، به گونه‌اي که با موازين شرع مغايرت نداشته باشد (نبوي،1373، ص33). 
    به طور کلي و با توجه به تعاريف یادشده، «مديريت اسلامي» عبارت است از: علم به‌کارگيري کارآمد و اثربخش منابع انساني و مادي، از طريق برنامه‌ريزي، سازمان‌دهي، هدايت و کنترل در يک محيط پويا در جهت تحقق اهداف سازمان يا جامعه در چارچوب احکام اسلام و تقرب الي الله.
    تعريف فوق شش نکته اساسي دربر دارد:
    ـ مديريت علم و هنر است. آن بخش از مديريت  که از طريق آموزش فراگرفته مي‌شود «علم مديريت»، و بخش ديگر، که مهارت، تجربه و اندوخته را به‌کار مي‌گيرد، هنر مديريت است.
    ـ مديريت يک فرايند است. مديريت شامل يک جريان کلي از فعاليت‌ها و انجام کارهاست.
    ـ مديريت بر استفادة کارآمد و اثربخش منابع تکيه دارد. «اثربخشي» درجه يا ميزان تحقق اهداف است، و «کارايي» نسبت ستاده به داده است. 
    ـ مديريت داراي وظايفي است؛ شامل برنامه‌ريزي، سازمان‌دهي، هدايت و کنترل. 
    ـ مديريت با محيط پويا و متغير روبه‌روست.
    ـ در مديريت اسلامي، تحقق اهداف سازمان يا جامعه در چارچوب احکام الهي اسلام و تقرب الي الله مطرح است.
    تا اينجا، بحث عام مديريت بود؛ اما اهداف، شيوه و رويکرد مديريت اسلامي را از ديگر مديريت‌ها متفاوت مي‌کند؛ يعني در اينجا، هدف نهايي تقرب الي الله است (علي احمدي، 1383، ص26 و 27). 
    بنابراین، می‌‌توان گفت: چیزي که مدیریت اسلامی را از سایر مدیریت‌ها متمــایز مــی‌کند، مأموریت‌ها و رسالت اصلی آن است که در چارچوب احکام اسلامی و قرب الی اﷲ قرار می‌گیرد، و حال آنکه  در مدیریت غیراسلامی، هیچ الزامی به اجـراي قـوانین الهـی وجود ندارد و غایت آن نیز قرب الی الله نیست. به عبارت ديگر، مدیریتی که اسلام بر آن تأکید می‌کند، بر رعایت کمال انسان‌ها توجه می‌کند، و در مدیریت اسلامی مدیر به منزلت انسان‌ها توجه دارد و به شیوه‌ای مدیریت  می‌کند که به حیثیت و شخصیت انسانی لطمه‌ای وارد نشود. مبانی مدیریت اسلامی بر خدامحوری، وحی‌گرایی، امامت، عدالت‌طلبی، معنویت و آخرت‌گرایی استوار است که همة اینها در جهت کمال انسان و جامعة بشریت به سمت قرب الهی جهت‌‌دهی شده است.
    ريشه مديريت اسلامي در مکتب اسلام
    اصولاً مديريت در نظام‌های گوناگون جهان، هميشه بر مبناي مکتبي استوار بوده است. حال اين مکاتب ـ هرچند الحادي ـ به یک ‌سلسله ارزش‌ها پايبند بوده‌اند؛ زیرا مديران در سازمان‌ها، مانند کارگزاران حکومتي‌اند و حکومت‌ها در جوامع هميشه داراي يک سلسله ارزش‌ها و ضدارزش‌ها در ذهنيات يا نظريه‌های حکومتي خود بوده‌اند. بنابراین، مديران نيز، که کارگزاران و مجريان سياست‌ها درسازمان‌ها هستند، به‌ناچار در مديريت پايبند به آن ارزش‌ها بوده و مسلماً مديري در حيطة انجام‌دادن مسئوليت خود موفق بوده است که در جهت اهداف مکتبيِ نظام سياسي و حاکم بر جامعه درون سازمان موفق‌تر باشد (افجه‌اي، 1385، ص8).
    مجموعة ايدئولوژي و جهان‌بيني را «مکتب» گويند (سادات و همكاران، 1379، ص10). از نظر علماي اسلام، «مکتب» عبارت است از: شيوة حل مسائل اجتماعي، اقتصادي، سياسي، تربيتي و علمي که هر جا به نوعي از آن تبعيت مي‌شود. در حقيقت، «مکتب» روش است و علم دانشي است که پديده‌های گوناگون را تفسير و روابط آنها را با يکديگر تعيين مي‌کند. با اين تعريف، به‌خوبي روشن است که در بحث مکتب و علم، بايد به دو نکته توجه کامل داشت:
    ـ مکتب روش حل مسائل يا بايد‌ها را اعلام مي‌کند، اما علم تفسير و روابط بين مسائل يا قوانين و روابط بين پديده‌ها را با پديده‌اي ديگر يا آنچه هست، بيان مي‌کند.
    بنابراین، وقتي از مديريت اسلامي بحث مي‌کنيم اين به معناي مکتب است، نه علم؛ و زماني که صحبت از مديريت و اصول آن مي‌کنيم اين به معناي قوانين يا تفسير روابط بين اصول و قوانين ثابتي است که بر مديريت درون سازمان‌ها حاکميت دارد (افجه‌اي، 1385، ص4).
    در مکتب اسلامي، مديريت بر اساس انديشة الهي و معنوي با رويکرد «امانت الهي بودن» پايه‌گذاري شده است. از ديدگاه اسلام، مديريت «امانت» است و مدير امانتدار خدا و مردم (علي احمدي و همكاران، 1383، ص36). 
    اگر انسان كار و مسؤوليت را امانت بداند، بي‌گمان حرمت آن‌را پاس مي‌دارد و تلاش مي‌كند كه به‌خوبي آن ‌را پيش ببرد. امام علي، از كارگزاران و كاركنان نظام اداري خود مي‌خواستند كار و مسئوليت را امانت‌داري کنند (دلشاد تهراني، 1381، ص181)، و چون مراد از «نظام اسلامي» نيز همان اجتماع اصول و قواعد مربوط به موضوع مرتبط به هم است، که شکل کلي مکتب را ارائه مي‌دهد، در اين صورت، نظام اسلامي همان مکتب اسلام است و از جمله موضوعاتي که ساختار مکتب اسلام به آن توجه داشتة مسئله مديريت است (انصاري و همكاران‌، 1387، ص26).
     برای درک بهتر وجه تمایز مدیریت اسلامی، می‌توان گفت: نوع نگرش هر مکتب به مسائل گوناگون مبنای بسیاری از رفتارها در جوامع در آن مکتب خواهد بود. بنابراین، نگرش مکتب اسلام بر تعاملات و رفتارهای زندگی اجتماعی مؤثر است. مدیریت هم، که یکی از نمودهای زندگی اجتماعی و تعاملات بین‌فردی است، از این قاعده مستثنا نیست. از سوی ديگر، یکی از نگرش‌هایی که دین اسلام را به نوعی از سایر ادیان متفاوت کرده نگرش این دین به دنیا و آخرت است. در اسلام تفکیکی بین دنیا و آخرت صورت نگرفته است و آخرت ادامة حیات دنیوی محسوب می‌شود؛ اما اصالت‌دادن به دنیا و محبوب و مقدم داشتن آن مذموم شمرده می‌شود. بنابراین، هر نوع فعالیت دنیوی با نیت اخروی عبادت است و برای انسان مسلمان، تلاش و اصلاح امور دنیوی و خدمت به بندگان خدا یک تعهد محسوب می‌شود. پس می‌توان گفت: توجه به آخرت در این مکتب ایجاد تعهد در مدیریت را در پی دارد و این احساس تعهد موجب می‌شود تا بسیاری از نگرش‌هایی که در مسائل اجتماعی جوامع امروزی تزلزل ايجاد کرده است، از بینش مدیران خارج شود و ارزش‌گذاري به انسان و روابط انسانی، رشد و تعالی جوامع را در پي داشته باشد. در چنین مکتبی، رشد و بالندگی انسان‌ها و تقرب الی الله و رسیدن به کمال در ساية نگرش آخرت‌جویانه و کمال‌خواهانه محقق می‌شود.
    جهان‌بيني و ايدئولوژي اسلامي
    هنگامي که سخن از مديريت در اسلام مطرح‌ مي‌شود، ابتدا منظور بهره‌برداري از نعمت‌های الهي براساس اعتقاد به جهان‌بيني توحيدي است؛ يعني تمام اعمال و رفتار مديران بايد بر مبناي جهان‌بيني توحيدي باشد و فلسفة توحيدي ايجاب مي‌کند که اعمال مدير علاوه بر انطباق با جهان‌بيني توحيدي  با اصول و اهداف جامعة اسلامي نيز منطبق باشد (مشرف جوادي، 1378، ص 3).
    «جهان‌بيني» نگرش مکتب به جهان است و هدف و برنامه‌اي که مکتب براي خود در نظر مي‌گيرد «ايدئولوژي» (Ideology) است. تفاوت در ايدئولوژي‌ها به سبب تفاوت در جهان‌بيني‌هاست (سادات و همكاران، 1379، ص10) در اسلام، اساس ايدئولوژي جهان‌بيني است (علي‌احمدي و همكاران‌، 1383).
    به اعتقاد استاد مطهري، وقتي «جهان‌بيني» به معناي «شناخت جهان» ارائه مي‌شود، در آن هدف‌های يک مکتب، راه و روش‌هاي وصول به آن، بايد و نبايدهايي که در آن مکتب مطرح مي‌شود، مسئوليت‌هايي که بر دوش انسان مي‌گذارد، ارزش‌هايي که آنها را معتبر مي‌داند و ضدارزش‌هايي که آنها را زشت و ناصواب مي‌شمارد، نحوة نگرش به جهان و زندگي، و موضوعات و حقايقي از اين قبيل را مدّ نظر قرار مي‌دهد. همة اينها خاص انسان است و حيوانات از آن بي‌بهره‌اند. اينها موضوع مهم شناخت را، که همان اصطلاح «جهان‌بيني» است و مختص انسان است، مطرح مي‌کند (جامعي، 1388، ص6).
    جهان‌بيني توحيدي به حيات و زندگي معنا و روح و هدف مي‌دهد؛ زيرا انسان را در مسيري از کمال قرار مي‌دهد که در هيچ حد معيني متوقف نمي‌شود و هميشه رو به پيش است (مطهري، 1359، ص66).  در اسلام، مديريت مبتني بر جهان‌بيني الهي است و ريشه در نظام ارزشي اسلام دارد. اما براي تحقق هدف‌های خود، ممکن است از تمام روش‌هاي موجود به عنوان وسيله يا ابزار استفاده کند. بنابراین، جهان‌بيني الهي زيربنای تفکر حاکم بر مديريت اسلامي بوده و مديريت اسلامي مديريتي است مکتبي و نظام ارزشي اسلام به عنوان يک مکتب بر تمام اجزاي تشکيل‌دهندة اين مديريت حاکم است (جامعي، 1388، ص10).
    همچنين از ديدگاه جهان‌بيني توحيدي، خداوند اولين مدير و معمار جهان خلقت است‌. او نقشة جهان هستي را با مديريت بي‌بديل خود، چنان موزون و متعادل طراحي کرده است که همة اجزای آن به بهترين شکل ممکن، در ارتباط متقابل با يکديگر بوده و با نظم و هماهنگي شگفت‌انگيزي در مدار تعيين‌شدة خود به سوي هدف مشترکي به پيش مي‌روند (ساجدي‌نيا، 1382، ص19).
    بنابراین، جهان‌بيني الهي کل جهان هستي را مجموعه‌اي هماهنگ و هدفدار در نظر می‌گیرد که تحت تدبير و مديريت الهي  قرار دارد و سنت‌هاي الهی بر آن حاکم است. بنابراین، محور مدیریت خداوند متعال است و تنها مدیری که حق مشروع دارد خداوند است؛ و قوانین و اهداف تعیین‌شده از سوی خداوند در جوامع ساری و جاری است، و سایر قوانین و اهداف با شکست مواجهند. ازاین‌رو، سایر مدیران یا حق مدیریت را از خداوند اخذ می‌کنند و مشروعیت می‌یابند (ائمة معصوم) یا مدیریت را بنا بر اقتضائات و با رعایت امانت به دست می‌گیرند، که بايد در برنامه‌ريزي‌ها و تعيين اهداف و خط مشي‌ها و حتي در اعمال روش‌هاي جزئي، ارادة تکويني و تشريعي الهي را رعايت کنند. در این صورت، مطابق با جهان‌بینی اسلامی، جامعه به کمال خواهد رسید.
    هستي‌شناسي اسلامی
    از ديدگاه اسلام، هستي داراي چند ويژگي است؛ از جمله: جهان ملک خداوند است و به عنايت و مشيت وي نگه‌داري مي‌شود، و استواري و برپايي آن لحظه به لحظه به ارادة او وابسته است (علي‌احمدي و همكاران ، 1383، ص15). جهان به سوي خداوند در حرکت است (صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الأمُورُ) (شوري: 53)، و آفرينش جهان به ‌خاطر انسان بوده است. (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِرَاشًا وَ السَّمَاء بِنَاء وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ فَلاَ تَجْعَلُواْ لِلّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ) (بقره: 22).
    در جهان آفرينش، نظام‌های خلقت گوياي مديريت و نظم دقيق، (اللّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الأَمْرَ يُفَصِّلُ الآيَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاء رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ) (رعد: 2). و فرمان‌دهي حساب‌شده‌اي است، و کرة خاکي ما داخل اين کهکشان و منظومه‌های شگفت انگيزش دربر‌گيرندة ذرات، جان‌داران، گياهان، جمادات و انسان است. در اين ميان، زمين ما جزئي از تشکيلاتي عظيم به حساب مي‌آيد. پس وقتي از مديريت سخن به ميان مي‌آيد، توجه به عنصر اصلي، يعني عالم خلقت است (جاسبي، 1380، ج2، ص8). 
    از سوي ديگر در دين اسلام، اعتقاد بر اين است که نظام متقن علّي و معلولي وجود دارد و فيض الهي و قضا و قدر او به هر موجودي، تنها از مسير علل و اسباب خاص آن جريان مي‌يابد. نظام علت و معلول منحصر به نظام علّي و معلولي مادي نيست، بلکه جهان در بعد مادي خود، داراي نظام علّي و معلولي مادي، و در بعد ملکوتي نظام علّي و معلولي غيرمادي است. قواي ذي‌شعوري جهان را تدبير مي‌کند (فَالمُدبِرات امراً) (نازعات: 5).
    رابطة جهان و انسان، رابطة عمل و عکس‌العمل است؛ يعني جهان نسبت به نيک و بد انسان بي‌تفاوت نيست؛ پاداش و کيفر، و امداد و مکافات در همين جهان هست، علاوه بر آنچه در آخرت خواهد آمد. شکر و کفر يکسان نيست (علي‌احمدي و همكاران، 1383، ص19 و 20). 
    پس به طور کلي, مي‌توان گفت: از نظر جهان‌بيني توحيدي، مجموعة عالم يک واحد، سازمان و مجموعه‌اي بارز و يک نظام منسجم است که داراي اجزای زيادي است که هر یک از اين اجزا نقشي در ادارة عالم عهده دارد و به طور کلي، تحت حاکميت و مديريت خداوند لايزال هستند (جاسبي، 1380، ج 2، ص7). به عبارت ديگر، خداوند مدير و مدبر تمام عالم هستي است (مکارم شيرازي، 1371، ص31). 
    از آن‌رو‌که نظام مديريت در تفکر اسلامي از اصول اعتقادي آن سرچشمه مي‌گيرد، مديريت يک مجموعة انساني و يک سازمان در جهت مديريت جهان خلقت است. با اين ويژگي، مديريت را به عنوان يک بينش مطرح مي‌کنند که در آن مدير نيز عضوي از اعضاي آفرينش است که بايد همراه و هماهنگ با ضوابط و قوانين کلي آن باشد، زيرا تشکيلاتي که به وي سپرده شده، هدفش در جهت نظم کلي جهان و براي پيشبرد فعاليت‌هاي بشري به منظور دست‌يابي به سطوح آرماني است (حميدي‌زاده، 1378، ص2).
    به عبارت ديگر، در هستی‌شناسی (ontology) اسلامی، جهان مجموعه‌ای منسجم است که هر جزء در جهت رشد و کمال و رسیدن به غایت الهی نقشی بازی می‌کند و جهان مجموعه‌ای علت و معلولی است که علتِ  علةالعلل‌ها خداوند متعال است. اوست که مدبر عالم هستی است و قوانین او بر عالم هستی جاری است و قوانین مدیریت اسلامی، که مدیریت بر مجموعة انسان‌ها در عالم هستی است، از قوانین الهی سرچشمه مي‌گيرد و باید در جهت نظم کلی هستی به پیشبرد امور در سایة دستورات و قوانین الهی بپردازد.
    ديدگاه اسلام درباره ارزش‌ها
    مفهوم «ارزش» (Worth) و ريشه‌ها و ترکيبات آن از قبيل ارزش‌گذاري کاربردي وسيع دارد. براي اين مفهوم، تعريف‌های متفاوت ارائه شده است (ون دث و الينور، 1378). ارزش اشاره دارد  به چيزي که براي فرد يا گروهي از افراد مهم باشد. به عبارت ديگر، افراد چيزهاي زيادي از ارزش به دست مي‌آورند (فريدمن و همکاران، 2006،ص 349).
    «ارزش» در اسلام، عبارت از هر چيز داراي اهميت است؛ اعم از مفاهيم، نگرش‌ها، انگيزه‌های ژرف، کنترل کننده‌هاي احساسات، انديشه، گفتار، رفتار و مانند آن. رعايت ارزش اخلاقي راه رسيدن به کمال است (علي‌احمدي و همكاران‌، ص 106). بحث جهت‌گيري ارزشي دامنة وسيعي دارد؛ شامل خوب، حد و مرز، حق، تعهد اخلاقي، عفت، قضاوت وجداني، برداشت زيباشناسانه، زيبايي، اعتماد، اعتبار (فرانکن، 1972، ص229).
    علوم انساني، از جمله مديريت کم و بيش با مفاهيم ارزشي سروکار دارند؛ حتي بعضي فلاسفه، علوم انسانيِ تهي از بار ارزشي را غيرممکن دانسته‌اند (علي‌احمدي و همكاران، 1383، ص109) رضائيان «مديريت» را فراگرد به‌کارگيري مؤثر و کارآمد منابع مادي و انساني بر مبناي يک نظام ارزشي پذيرفته شده، دانسته است که از طريق برنامه‌ريزي، سازمان‌دهي، بسيج منابع و امکانات، هدايت، و کنترل عمليات براي دست‌يابي به اهداف تعيين شده، صورت مي‌گيرد (رضائيان،1383، ص8).
    ارزش فعل اختياري انسان تابع تأثيري است که اين فعل در رسيدن انسان به کمال حقيقي دارد. اگر کار و فعل اختياري انسان در کمال انساني مؤثر داشته باشد ارزش مثبت خواهد داشت، و اگر تأثير منفي داشته باشد ارزش منفي خواهد داشت (علي‌احمدي و علي‌احمدي، 1383، ص106).
    در فرهنگ جوامع سرمايه‌داري، نوع سلطه و حاکميت مفاهيم و باورهاي اومانيستي مشاهده مي‌شود (جوادي آملی، 1366، ج 1، ص231-232). نظريه‌پردازان اومانيست تصويري از انسان در ذهن دارند که او را موجودي مجهول مي‌دانند. در نتيجه، اين مکتب با نوعي نسبيت در مفاهيم ارزشي مواجه است. بدين‌روي، قدرت محوري را در ارزش‌گذاري‌ها به قدرت‌های غيرالهي مسلط  بر جوامع خود واگذار کرده است (رجبي، 1379، ص43).
    اما نظام ارزشي در اسلام، برگرفته از پيام‌های قرآني و رهنمود‌های اوليای دين است. کمال و ارزش انساني در رسيدن به مقامي است که همه چيز را از آن خدا بداند (علي‌احمدي و همكاران، 1383، ص107). در مکتب اسلام، مفاهيم ارزشي نسبي نيست؛ زيرا واضع اين ارزش‌ها داراي بينش محدود و عقل ناقص و نسبي بشري نيست، بلکه خداوندي است حکيم عليم قادر مطلق (رضائيان، 1383، ص9). ارزش‌هاي اسلامي مجموعه‌هايي هستند از عقايد، اخلاقيات، و مناسبات اجتماعي که «خيرانديشي در ميان اعضای سازمان» ناميده مي‌شود (عباسي و همکاران، 2010، ص740).
     تا انسان و کمال او شناخته نشود، راه رسيدن به کمال معلوم نمي‌شود و رعايت ارزش‌ها راه رسيدن به کمال است. بنابراین، ميزان موفقيت در به‌کارگيري شيوه‌های مديريت، تحت تأثير ارزش‌هاي حاکم بر بافت فرهنگي جامعه قرار دارد. در واقع، هر جامعة معيّن، به فراخور ماهيت عناصر تشکيل‌دهنده خود، از «نظام ارزشي» خاصي برخورداراست. در فرهنگ کمونيستي، که اصالت را به جامعه مي‌دهند، فرد را قرباني طبقة خاص جامعه مي‌کنند. در واقع، منافع قدرت حاکم شکل‌دهندة روند تعيين بايد‌ها و نبايدهاست (رضائيان، 1383، ص9 و 10).
    شایان ذکر است که گسترش مديريت اسلامي بر پایة اصول و ارزش‌هاي بنيادين اسلام  و رعايت مقتضيات زماني و مکاني و در جهت پاسخ‌گويي و حل مشکلات مديريتي جامعه و ساختن جامعه‌اي مبتني بر عدالت اجتماعي و رعايت ارزش‌هاي اسلامي مورد تأکید اسلام بوده  و لازمة مديريت بر مبناي ارزش‌های الهي، تدوین مقررات و قوانيني مبتني بر دستورات ديني و رعايت اخلاق اسلامی است. بنابراین، ارزش‌ها و هنجارها و بایدها و نبایدهای اسلامی باید در قوانین و دستورالعمل‌های مدیریتی و سازمانی جاری شود تا مدیریت بر مبنای ارزش‌های والای انسانی، که بر پایة ارزش‌های اسلامی تدوین شده است، شکل گیرد.
    از سوی دیگر، نظام ارزشي به انسان به عنوان موجودي انتخابگر و داراي اراده‌ متعالي مي‌نگرد كه قادر است در شرايط و نظام‌هاي اجتماعي، هم تغيير و تحول ايجاد كند، هم متظاهر و پايبند (دروني) به ارزش‌هاي اخلاقي باشد (آرمسترانگ و کتلر، 2000، ص27).
    به‌ طور کلي، در نظام ارزشي اسلام، مدير به عنوان خدمتگزار براي سازمان و اعضاي آن در نظر گرفته مي‌شود و بنابراین، باید بر مبنای تعهد و اصل امانت‌داری به مدیریت سازمان و منابع انسانی بپردازد.
    انسان شناسي اسلامی
    انسان‌شناسي (Anthropology) در منظومة معرفتي خود، به بررسي انسان يا بعد و ابعادي از وجود انسان يا گروه و قشر خاصي از انسان‌ها مي‌پردازد (رجبي، 1379، ص16).
    شناخت انسان همواره از موضوعات بحث فلاسفه، جامعه‌شناسان، روان‌شناسان و ساير دانشمندان بوده و هر يک به فراخور دانش و آگاهي‌های خود، تعريفي از انسان به تصوير کشيده‌اند (ساجدي‌نيا، 1382، ص49).
    انسان يکي از محورهاي انديشه بشري است که از لحاظ هستي‌شناختي و ارزش‌شناختي، ديدگاه‌هاي متفاوتي دربارة او مطرح مي‌شود. برخي انسان را فراتر از ديگر موجودات، برخي او را موجودي مهم‌تراز ديگر حيوانات، و عده‌اي او را موجودي فروتر از حيوانات دانسته‌اند (رجبي، 1379، ص35).
    شهيد صدر معتقد است: اسلام براي دنيا و آخرت انسان‌ها آمده است. قلمرو اسلام وسيع است و همة شئون زندگي فردي و اجتماعي انسان‌ها را در‌بر مي‌گيرد (نصري، 1379، ص155).
    ازآن‌رو که موضوع بحث مديريت نحوة اداره انسان در سازمان است، بنابراین، بايد موضوع مديريت، يعني انسان، شناخته شود (علي‌احمدي و همكاران، 1383، ص23). 
    سخنانی را که در زمينة ماهيت انسان مطرح مي‌شود، مي‌توان در دو دسته قرار داد: مادي و الهي. مراد از انسان‌شناسي در مکتب اسلام، جنبة الهي آن است (مصباح يزدي، 1379، ص41).
    از موضوعات مهمي كه تفاوت بين نظرگاه اسلام و ساير مكاتب را دربارة انسان آشكار مي‌کند و در انجام كسب و كار نيز مؤثر است، موضوع‌ ارزش والاي انسان در مكتب اسلام است. در برخي مكاتب، انسان در رديف حيوانات تلقي گرديده و گاه به او به عنوان ابزار توليد و مهره‌اي از چرخ توليد نگريسته شده است، در صورتي كه از نظر دين مبين اسلام، خداوند به او «كرامت» داده و عناويني همچون «خليفة‌ الهي» «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (بقره: 30) و «محور آفرينش» «هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُم مَّا فِي الأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (بقره: 29)؛ به او عطا شده است (احمدپور داریانی و همكاران، 1385، ص33).
    با توجه به نگرش عميق اسلام به انسان، جايگاه والاي مباحث انسان‌شناسي در قرآن مجيد، به حدي است که مي‌توان گفت: دو محورعمدة مباحث قرآن را خدا و انسان تشکيل مي‌دهد. مفاهيم مديريتي نيز در اين مجموعه جايگاه خود را مي‌يابد. به ويژه با توسعة مفهوم «مديريت» و مباحثي همچون «خود مديريتي»، دامنة مديريت به عموم انسان‌ها تعميم يافته. اگرچه در مديريت غربي به واژگان توجه بيشتري شده، اما به سبب ضعف بينش انسان‌شناسي توفيق چنداني به‌دست نياورده است (انصاري، و همكاران، 1387، ص8). 
    با توجه به اينکه که مديريت - به هرحال - متضمن توصيه به رفتارهاي خاص انساني است که در قالب بايدها و نبايدها و ارزش‌ها مطرح مي‌شود و اين بايدها و نبايدها نيز طبق تفکرات گوناگون، مباني متفاوتي پيدا مي‌کند، گاهي مبناي ارزش‌ها «سود و زيان» است (مصباح يزدي، 1379، ص24) و گاهي کمال انسان (رجبي، 1379، ص182).
    همچنين از‌آن‌رو كه انسان داراي ماهيتي دوساحته است، پس بايد تحت نظام زيستي و تربيتي درآيد که با ذات او سازگار است و نيازمندي‌های فطري- طبيعي و روحي – جسمي او را شناخته و با هم تأمين مي‌کند. اگر چنين نباشد نه تنها او از کمال مطلوب خويش باز خواهد ماند، بلکه دچار ازخود بيگانگي و بحران هويّت نيز خواهد شد. نظامي که تنها به نيازمندي‌های مادي يا معنوي صرف اهتمام مي‌ورزد نمي‌تواند درخور انسان دو‌ساحتي باشد (علي‌احمدي و همكاران،1383، ص26).
    از منظري ديگر نيز در باب هويت واقعي انسان و استعدادها و توانمندي‌های او، دو ديدگاه کاملاً مختلف مطرح مي‌شود: در يک ديدگاه، انسان موجودي کاملاً آزاد و مستقل در نظرگرفته شده که در شناخت و سعادت واقعي خويش و راه رسيدن به آن خودکفاست. در ديدگاه دوم، انسان از قدرت شناخت لازم براي رسيدن به سعادت واقعي برخوردار نبوده، نيازمند راهنمايي الهي است (رجبي، 1379، ص35). 
    به طور کلي، انسان از ديدگاه اسلام، داراي ويژگي‌های ذيل است (علي‌احمدي و همكاران، 1383، ص39 و40):
    - موجودي در حال تحول است (اصل تحول دايمي انسان).
    - موجودي فعال و داراي ماهيت فعاليت‌هاي التذاذي و تدبيري است (اصل تلاش‌گري انسان).
    - موجودي تربيت‌پذير است (اصل تربيت پذيري انسان).
    - حرکت جوهري و رشد معنوي و روحي و ذاتي و حقيقي دارد (اصل حرکت جوهري انسان).
    - حرکت عرضي و رشد مادي سطحي و قشري دارد (اصل حرکت عرضي انسان).
    - روح او حالت قبض و بسط دارد (حالت قبض و بسط روح‌).
    - تنها موجودي است که امکان دارد به مقام فناء في الله و بقاء بالله نايل شود (اصل امکان فناء في الله).
    - موجودي آفرينش‌گر و دگرگون‌ساز محيط است (اصل محيط‌سازي انسان).
    - خلقت پيچيده و اعجاب‌انگيز او، ضرورت مديريتي آگاه و انديشمند را براي هدايت و رشد او و ظهور توانايي‌هاي بالقوه اين برجسته‌ترين موجود جهان خلقت را اجتناب‌ناپذير مي‌سازد (ساجدي‌نيا، 1382، ص19-20).
    - او خود يک نظام کامل است و در عين حال، داراي نظام‌های فرعي و پيرو. وجود انسان نمونة کامل يک نظم تشکيلاتي کامل است و عالي‌ترين تجلي سازمان‌دهي در تن و جان آدمي نهفته است (جاسبي، 1380، ج 2، ص8)، و با توجه به اينکه تأکيد قرآن بر استفادة بهينه از مواهب و امکانات و سلامت تن و روان و پرهيز از اسراف و تبذير و تنظيم برنامة اقتصادي و توجه دادن انسان به سرمايه‌های عظيم وجودي‌اش و رعايت حدود الهي و مقررات اجتماعي و تأکيد بر کرامت انساني، نشانه‌های روشني از نقش و اهميت مديريت در ساختار جامعه انساني است (ساجدي‌نيا، 1382، ص27)، بنابراین، باید انسان و جوامع انسانی به درستی مدیریت شود. همچنین باید دانست كه مهم‌ترین تفاوت در مديريت اسلامي و مديريت غیراسلامی، در نحوة نگرش به انسان است. در مدیریت اسلامی، انسان موجودی مختار  و کمال‌جوست که لازم است بر مبنای دستوراتی که کمال انسانی را در پی دارد  مدیریت شود، و این دستورات بايد فقط از جانب منبعی صادر شود که فطرت انسانی از اوست و انسان را به طور کامل می‌شناسد.
    فلسفه مديريت اسلامي
    همان‌گونه که ذكر شد، اعمال نقش مديريت مستلزم شناخت انسان است (ساجدي‌نيا، 1382، ص 56). اصولاً اينکه با چه ديدي به انسان نگاه کنيم و نظام هستي و مافيها را چگونه تفسير کنيم، در بايدها و نبايدهاي ما اثري تام و تمام دارد (اعرابي، 1387، ج 1، ص 12). 
    به همين سبب، مکاتب مختلف بر اساس شناخت و تصويري که از انسان دارند، چارچوب مديريتي خود را بنا نهاده‌اند. بنابراين، بدون‌شناخت انسان، نمي‌توان براي هدايت و راهنمايي او برنامه‌ريزي کرد. اما واقعيت امر اين است که هنوز انسان به‌وسيلة علم و علما شناخته نشده؛ زيرا انسان بزرگ‌تر و پيچيده‌تر از آن است که در آزمايشگاه، يا با چند نظريه شناخته شود (ساجدي‌نيا، 1382، ص 49 و50).
    اما ترسيمي که اسلام از چهرة حقيقي انسان ارائه مي‌دهد،  موقعيت ممتاز اين موجود پيچيده را هرچه بهتر به ما نشان مي‌دهد (تقوي دامغاني، 1368، ص53)؛ زیرا انسان مخلوق خداوند است و هر خالقي مخلوق خود را خوب مي‌شناسد. خداوند بزرگ تنها کسي است که انسان را از هر‌نظر مي‌شناسد، و بر اساس شناخت دقيقي که از ساختار خلقت او دارد، نسخة شفابخش و درمان‌کننده‌اي براي او فرستاده است تا هرگاه از فطرت خود فاصله گرفت به‌وسيلة رعايت آن، از سقوط خود و جامعه جلوگيري کند (ساجدي¬نيا، 1382، ص51).
    خداوند انسان را اشرف مخلوقات قرار داده و هدف از خلقت نيز به کمال رسيدن مخلوق است. انسان به عنوان اشرف مخلوقات، کمال‌خواه، آرمان‌گرا، مختار و مسئول است. حرکت در مسير کمال و تعالي، بدون علم و آگاهي نسبت به روابط بين پديده‌ها و حاکميت بر روابط بر آنها مقدور نيست؛ زيرا انسان با آگاهي و حاکميت بر روابط، مي‌تواند آنها را در جهت نيل به کمال و تعالي به خدمت بگيرد (اعرابي، 1387،ج1، ص13).
    از سوي ديگر، عالم وجود و جهان آفرينش مخلوق خداوند متعال و حکيم است، و چون حضرتش کمال مطلق است، هر آنچه ارادة حضرت حق به خلق آن تعلق گرفته براي جهتي و به سوي کمال و غايتي است و حرکت و تغيير هستي قانونمند و در جهت آن است (اعرابي، 1387، ج1، ص12).
    نظام حياتي مطلوب انسان مسلمان، نظامي است مبتني بر«کرامت ذاتي» او تا بتواند مبناي تحصيل کرامت و کمالات اکتسابي او قرار گيرد (علي‌احمدي و همكاران، 1383، ص26)؛ و چون جامعه جايگاه حرکت انسان است، بدين‌روي، ادارة آن به مفهو‌م ايجاد جايگاهي مناسب براي حرکت و رشد انسان، از اهميت بسزايي برخوردار است (اعرابي، 1387، ج 1، ص22).
    «حرکت عبارت است از: رهايي تدريجي چيزي از قوه و استعداد، و رسيدن به فعليت» (جوادي آملي، 1366، ص188). اصل تغيير و حرکت امري بس آشکار است که نيازمند بحث و دليل نيست، به گونه‌اي که نمي‌توان در قلمرو طبيعت، چيزي يافت که از تغيير و تحول مصون بوده و از هر جهت ايستا باشد (اعرابي، 1387، ج 1، ص 33). به عبارت ديگر، حرکت در تمام شئون طبيعت حکم فرماست (طباطبائي، 1367، ج 4، ص 62).
    همچنين، از‌آن‌رو که جامعه به عنوان موجودي دايم در حال تغيير و حرکت، هدف و غايتي دارد، بايد بتوان مفهوم «ادارة جامعه» را بر مفهوم حرکت منطبق کرد. به عبارت ديگر، براي اينکه بتوان تحليل و توصيف مناسب و هماهنگي با مباني فلسفة اسلامي در زمينة مديريت، به عنوان اصلي‌ترين امر اجتماعي ارائه داد، ناگزير باید دقت فراواني در مقولة حرکت نيز به عمل آورد.
    البته بايد متذکر شد كه غايت و کمال مقوله‌اي است که نسبت به زمان و مکان ثابت است و تحت تأثير تغييرات زمان و مکان متحول نمي‌شود كه از آن به «وضعيت مطلوب»(Optimal Status) تعبير مي‌کنيم؛ و هر حرکتي به صرف اينکه حرکت است، «جهت»( Orientation) دارد (اعرابي، 1387، ج 1، ص32 و33).

     
    حال، انسان و جوامع انساني مکلّف به حرکت و نيل به کمال هستند و همچنين با توجه به قابليت انقسام حرکت به اجزا و اقسام فرضي، مي‌توان مبادي و مقاصدي نسبي براي حرکت در نظر گرفت که متحرک در هر زماني در يکي از آنها قرار دارد. پس انجام صحيح حرکت‌ها موکول به شناخت وضعيت موجود و توصيف وضعيت مطلوب و طراحي و تنظيم کيفيت انتقال از وضعت موجود به وضعيت مطلوب است (اعرابي، 1387، ج1، ص40).
    البته بايد توجه داشت که اگر موجودي کمالي را واجد باشد هيچ‌گاه به سوي آن حرکت نمي‌کند؛ زيرا همواره کوشش و جست‌وجو به سمت مفقود است، نه موجود (جوادي آملي، 1366، ص167).
    از طرفي، در عالم، تغيير و حرکت در فضايي واقع مي‌شود که امکان اختيار و انتخاب در آن وجود دارد. به تعبير ديگر، امکان طي مسيرهاي مختلف براي انسان و جوامع انساني وجود دارد. بنابراين، مسافت بين وضعيت موجود و وضعيت مطلوب را مي‌توان از مسيرهاي گوناگون طي کرد که متوليان ادارة امور (مديران) بايد بهترين مسير را برگزينند (اعرابي، 1387، ج1، ص33).
    دين اسلام با ارائة مبادي تصديقي و اصول موضوعة خاص متناسب با جهان‌بيني الهي و ويژگي‌های وجودي و فطري انسان‌، بر نظريه‌های علوم، به‌ويژه علوم کاربردي، مانند مديريت، اثر مي‌گذارد؛ مثلاً اعتقاد به خدا و تدبير حکيمانة او به دنبال خود، اعتقاد به جهان غيب و ماوراي طبيعت و روح مجرّد و حيات ابدي و مختاربودن انسان را به همراه دارد که نظريه‌های ماترياليستي و جبرگرايانه را رد مي‌كند و به جاي آنها، نظريه‌های موافق با جهان‌بيني الهي و انسان‌شناسي ديني را برمي‌گزيند (مصباح يزدي، 1377، ص21). در نتيجه، بهترين راه براي تبيين و طراحي الگو‌هاي برنامه‌ريزي در جامعة، اسلامي، بازگشت و مراجعه به گنجينه‌های ارزشمند اسلامي و تأمل و تدبر در آنهاست (اعرابي،1387، ج 1، ص 40).
    نتيجه‌گيري
    به طور کلي، ابعاد گوناگون زندگي انسان اين موضوع را ثابت مي‌کند که نياز به مديريت از لوازم ضروري زندگي و وسيله‌اي براي سعادت اوست، و اين ضرورت آنگاه آشکار مي‌شود که انسان در ابعاد گوناگون فکري، جسمي، اجتماعي و رواني شناخته شود. انسان منبع بسياري از ذخایر گران‌بهاست. معادن وجودش گوهرهاي بس ارزشمندي در خود دارد و به سبب همين ارزش‌های نهفته در وجودش، او را در ميان موجودات عالم آفرينش، تافته‌اي جدا‌بافته قرار داده است. امام صادق‌، نيز در سخني کوتاه، به منابع عظيم و گران‌قدري که در نهاد انسان وجود دارد، اشاره مي‌کنند: «انسان‌ها معادني همچون معادن طلا و نقره هستند» (كليني 1407، ج 7، ص 177). بعد از پذيرش اين موضوع که مديريت يک سلسله ارزش‌هاي اخلاقي موجود‌ است که نتيجة اقتصادي و انساني بهتري دارد، نوبت به اين مي‌رسد که چگونه افرادي سازگار با ارزش‌ها تربيت کنيم. براي انجام اين کار، بايد با صفات و ويژگي‌های روح انسان آشنا شويم.
    با توجه به تأثيري که مديران جامعه بر روح افراد دارند و چون انسان داراي ذات و داراي ماهيتي دو‌ساحته است، بايد به اين نکته توجه كرد که با نظر به نياز انسان‌ها براي سير در مسير کمال و خودسازي، بايد او تحت نظامي زيستي و تربيتي درآيد که با ذات او سازگار بوده، نيازمندي‌های فطري- طبيعي و روحي – جسمي او را بشناسد و هر دو را با هم تأمين کند. اگر چنين نباشد نه تنها او از کمال مطلوب خويش باز خواهد ماند، بلكه دچار ازخودبيگانگي و بحران هويت خواهد شد. نظامي که تنها به نيازمندي‌های مادي يا معنوي صرف اهتمام مي‌ورزد، نمي‌تواند درخور انسان دوساحتي باشد.
    طبق آيات و روايات، اسلام، کامل‌ترين «‌الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا..» (مائده: 3)؛ دين است و شناخت انسان از جانب خداوند به بهترين نحو انجام گرفته است؛ خداوند آفرينندة انسان و فطرت اوست. تنها مديريتي که مبتني بر ارزش‌ها و مباني  اسلامي است، نياز به رهبري و مديريت انسان‌ها و جوامع انساني را تأمين مي‌کند.
    همان‌‌گونه که شهيد مطهري بيان مي‌کند، انسان با اينکه از نظر نيروها مجهزترين موجودات است و اگر بنا بود با غريزه رهبري شود، باید صدبرابر حيوانات مجهز به غرايز باشد، در عين‌حال، از نظر غرايزي که او را از داخل خود هدايت و رهبري مي‌کنند، فقيرترين و ناتوان‌ترين موجود است. بدين‌روي، به رهبري، مديريت و هدايت از خارج نياز دارد. اين همان فلسفة بعثت انبيا براي مديريت و رهبري انسان‌هاست. 
    در قرآن کريم آمده است: پيامبر بدين سبب مبعوث شد تا با مديريت خويش، باري سنگين و کمرشکن از دوش انسان‌ها بردارد و زنجيرهايي را که بر گردن ايشان نهاده شده است، بگشايد «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ...» (اعراف: 157).
    به طور‌کلي، مدیریت اسلامی جدای از مکتب اسلامی نيست و پایه و منشأ مدیریت اسلامی مکتب اسلام است. قرآن کریم پایه و اساس جامعة نوین را با الهام از وحی الهی و قوانین حقوقی مترقی و حیات‌بخش تحت رهبری و مدیریت پیشوایان معصوم، پی ریزی می‌کند و انسان را تنها عنصر تشکیل‌دهندة آن می‌داند. انسان می‌تواند با استفاده از ظرفیت‌های مادی و معنوی خود، به اعلا علّیین برسد، و یا با بی توجهی و غفلت از آنها، به قعر نادانی‌ها سقوط کند. و چون تمايزي در قرآن کریم دربارة دیدگاه مدیریت اسلامی و مدیریت غیراسلامی آمده به این قرار است: در اسلام و مدیریت اسلامی، انسان خلیفة خدا در روی زمین و موجودی برگزیده است (طه: 121)؛ دارای علم و آگاهی است (بقره: 31-33)؛ فطرتی خداجوی و عنصری ملکوتی دارد (روم: 43)؛ داراي استعداد کمال بی‌نهایت (فجر: 28)؛ وجدان اخلاقی (قیامت: 1-2)؛  آزادی و کرامت (اسراء: 70)؛ مقام اطاعت و بندگی خداوند (ذاریات: 56)؛ و درپي اهداف مادی و معنوی (فجر: 28؛ توبه» 72) است، بنابراین، در مکتب اسلام، انسان برگزیدة خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، ملکوتی و مادی و آزاد، امانت‌دار خدا و مسلط بر طبیعت و زمین و آسمان است. هدف او رسیدن به کمال و قرب الی الله است. ظرفیت علمی و عملی او نامحدود، و از شرافت و کرامت ذاتی برخوردار است. بنابراین، با مدیریت درست این استعدادها، باید به سمت کمال رشد کند. 
    محور مدیریت در جهان هستی خداوند است که با مدیریت در جهان هستی، آن را به ائمة معصومین، واگذار كرده است آنان مشروعیت مدیریت جوامع انسانی را دارند. در دوران غیبت، مدیران باید متخلق به اخلاق اسلامی باشند و بر اساس دستورالعمل‌های دینی، به مدیریت انسان‌ها و سوق دادن آنها به کمال انسانی بپردازند. در نتيجه، در نظام اسلامي، مدير با توجه به منزلت‌های انسان مديريت مي‌کند و هرگاه اصول و شيوه‌های مديريت به شخصيت و حيثيت انساني انسان لطمه وارد کند آن مديريت را اسلامي نمي‌داند؛ زيرا قانون حفظ منزلت انسان، حاکم بر مديريت است. مديريت در نظام اسلامي، بايد با توجه به تمام مسائل ارزشي، که نسبت به انسان وجود دارد، اعمال شود، و هرجا انسانيت انسان، بخواهد با شيوه‌های مديريت به خطر افتد و از منزلت واقعي او بکاهد از آن مخالفت كرده است. ولي در بينش‌هاي الحادي غربي و شرقي و شيوه‌های مديريت در اين مکاتب، آنچه ناديده انگاشته مي‌شود، انسان و ارزش‌های انساني اوست.

    References: 
    • احمدپور دارياني و همكاران، 3851، مباني کارآفريني، تهران، فراانديش.
    • آقاپيروز، علي‌ و همكاران، ۱۳۸۴، مديريت در اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • اعرابي، محمد، ،1387، مباني روش شناسي و تئوري‌های مديريت، مجموع مقالات مديريت اسلامي، تهران، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي.
    • افجه‌اي، علي، 1385، مديريت اسلامي، چ هفتم، تهران، جهاد دانشگاهي.
    • الواني، مهدي، 1384، مديريت عمومي، چ بيست و چهارم، تهران، نشر ني.
    • انصاري، محمدعلي و همكاران، 1387، مباني مديريت اسلامي و الگوهاي آن، چ پنجم، مشهد، بيان هدايت نور
    • باقرالموسوي، محسن،1386، مديريت و نظام اداري از ديدگاه امام علي‌، ترجمه حسين سيدي، چ چهارم، مشهد، استان قدس رضوي.
    • تقوي دامغاني، رضا، 1368، مديريت اسلامي، تهران: مرکز سازمان تبليغات اسلامي.
    • جاسبي، عبدالله، 1380، مباحثي ازمديريت اسلامي، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي.
    • جامعي، سعيد، 1388،«اهل بيت و اصول و مباني فلسفي عقيدتي در مديريت اسلام»، اقتصاد و مديريت، ش 30، ص 17-5.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1366، مبدأ و معاد، تهران، الزهرا.
    • جوادي، ذبيح اله، 1384، الفباي فلسفه جديد، تهران، ابن‌سينا.
    • حميدي‌زاده، محمدرضا، 1378، «تبيين نقش پيش‌بيني و آينده‌نگري در نظام مديريت اسلامي»، مطالعات مديريت، ش 20.
    • دلشاد تهراني، مصطفي، 1381، ارباب امانت اخلاق اداري در نهج‌البلاغه، تهران، دريا.
    • رجبي، محمود، 1379، انسان شناسي، ويرايش سوم، قم، مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني.
    • رضائيان، علي، 1383، مباني سازمان و مديريت، تهران، سمت.
    • ساجدي نيا، محمد‌حسين، 1382، اصول و مباني مديريت اسلامي، تهران، شهرآشوب.
    • سادات، محمدعلي و همكاران، 1379، بينش اسلامي يک، تهران، نشر کتابهاي درسي ايران.
    • طباطبايي، محمد حسين، 1367، اصول فلسفه و روش رئاليسم، تهران صدرا.
    • علي احمدي و همكاران، 1383، مباني و اصول مديريت اسلامي: رويکردي نوين براي مديريت در هزاره سوم و جهاني شدن، تهران، توليد دانش.
    • مشرف جوادي، محمدحسين،‌ 1378، اصول و متون مديريت در اسلام، همدان، نورعلم.
    • مصباح يزدي، محمد‌تقي، 1377، مجموعه مقالات: نگرشي بر مديريت در اسلام، تهران، مرکز آموزش مديريت دولتي.
    • ـــــ ، 1379، پيش نيازهاي مديريت اسلامي: کنفرانس‌های محمد تقي مصباح يزدي در دانشکده مديريت دانشگاه تهران، قم، مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني.
    • مطهري، مرتضي، 1359، مشخصات اسلام: مکتب، شناخت، جهان بيني، ايدئولوژي، موضع گيري طبقاتي، قم، صدرا.
    • معين، محمد، 1384، فرهنگ معين، ج دوم، چ سوم، تهران، نشر ادنا.
    • مکارم شيرازي، ناصر،1371، «مديريت اسلامي: ريشه‌ها، الگوها، انگيزه‌ها، مديريت دولتي، شماره ،18.
    • نبوي، محمدحسن، 1373، مديريت اسلامي، چ نهم، قم، دفتر نشر تبليغات اسلامي.
    • نصري، عبدالله، 1379، انتظار بشر از دين، چ دوم، تهران، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشه معاصر.
    • كليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الكافي، چ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • ون دث، ژان و الينوراسکار، بروک، 1378، «چيستي ارزش، ترجمه اصغر افتخاري، قبسات، ش 13، ص 110-125.
    • Abbasi, Abdus Sattar; Rehman, Kashif Ur & Abbasi, Sabir Hussain (2010), “Welfare and protection model for organizational management: The Islamic perspective”. African Journal of Business Management Vol. 4 (5), pp. 739-7471.
    • Abuznaid, Samir (2006), “Islam & Management: What Can Be Leadered?”. International Islamic University Chittagong, Vol 48(1), pp.125-149.
    • Ahmad ; Khaliq. (2003), “Book review: Islamic Management”, IIUM Journal of Economics and Management 11, no.1.
    • Armstrong, Gary & Kotler, Philip, (2000), Marketing: Section Ethic and Moral in the Marketing, New Jersey: Prentice Hall.
    • Dolton,Mc farland (1974), Management Principles & Practices, Macmillan.
    • Drucker, Peter (1974), Management, New York: Harber & Raw.
    • Duncan, W.Jack (1999), Management: Ideas & Action, New York: Oxford University Press.
    • Frankena, William.K (1972), Value & Valuation, In The Encyclopedia of Philosophy, Ed. Paul Edwards, New York: Mac Millan Publishing Co Vol 8, pp229-232
    • Friedman, Batya, Kahn, Peter H., Borning, Alan (2006), “Value Sensitive Design and Information Systems”, Human-Computer Interaction and Management Information Systems: Foundations. M.E. Sharpe, Vol.6, pp.348 – 372.
    • Ghinyer, Andrew .W. (2009), Management: A Real World Approach. New York:McGraw- Hill Co.
    • Kazmi, Azhar (2006), “Book Review: Islamic Perspectives on Management and Organization”, IIUM Journal of Economics and Management, Vol. 14, No.1, pp.111-6.
    • Kazmi, Azhar. (2010), “Managing From Islamic Perspectives: Some Preliminary Findings From Malaysian Muslim-Managed Organizations”. Islamic and Leadership Management, no.25 July, http://www.islamicmanagement.org/en/results?Resource_Code=335.
    • Monpy, R. Wayne, Perimeaux, R.Shane (1980). Management:Concepts, Practices & Skill,6th Edition, New York:: Allyn &Bacon Inc.
    • Oxford Collocations Dictionary For Student Of English (15th Ed.), 2008, New York: Oxford University Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خنیفر، حسین، مولوی، زینب، حسن پور، مریم، بزاز، زینب.(1398) درآمدی بر مبانی فلسفی مدیریت اسلامی با تأکید بر انسان‌شناسی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 8(2)، 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین خنیفر؛ زینب مولوی؛ مریم حسن پور؛ زینب بزاز."درآمدی بر مبانی فلسفی مدیریت اسلامی با تأکید بر انسان‌شناسی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 8، 2، 1398، 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خنیفر، حسین، مولوی، زینب، حسن پور، مریم، بزاز، زینب.(1398) 'درآمدی بر مبانی فلسفی مدیریت اسلامی با تأکید بر انسان‌شناسی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 8(2), pp. 43-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خنیفر، حسین، مولوی، زینب، حسن پور، مریم، بزاز، زینب. درآمدی بر مبانی فلسفی مدیریت اسلامی با تأکید بر انسان‌شناسی. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 8, 1398؛ 8(2): 43-60