اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال پنجم، شماره اول، پیاپی 10، بهار و تابستان 1394، صفحات 25-48

    تبیین مبانی و مؤلّفه های شناختی تأثیرگذار بر تصمیم گیری در مدیریت اسلامی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ علی اکبر بخشی / دکترای مدیریت، مؤسسة  آموزشی پژوهشی امام خمینی ره / a.bakhshi41@gmail.com
    ولی الله نقی پورفر / دانشیار،  دانشگاه قم / v-naghipoor@qom.ac.ir
    چکیده: 
    موضوع مدیریت، انسان به لحاظ سازمانی است و بدون شناخت صحیح او، دانش مدیریت از پایگاه علمی مستحکمی برخوردار نیست و در کاربرد نیز به مرتبة کارآمدی کامل نمی رسد. در این میان، «تصمیم گیری»، که دارای جایگاه و نقش ویژه ای در مدیریت است و مترادف مدیریت شمرده شده، در نظر و عمل، بیش از همه بر زیرساخت های انسان شناسانه تکیه دارد و از آنها اثر می پذیرد. به  عبارت دیگر، تصمیم گیری و مراحل گوناگون آن درهم تنیده با سلسله ای از مباحث ارزشی انسان شناسانه است که نظریه پردازان و مدیران ناگزیر از توجه به آنها هستند. این تحقیق با استفاده از روش عقلی - نقلی مبتنی بر اصول اجتهاد حوزوی و با استناد به منابع اسلامی، از بین زیرساخت های یاد شده، مسائل زیربنایی مربوط به امکانات وجودی و مؤلّفه های ناظر به بعد شناخت انسان (فطرت، روح، نفس، حس، عقل، قلب، احساس، تفکر، تعقّل) و عامل اساسی جنسیت را بررسی، توصیف و تحلیل کرده، تأثیرـ فی الجمله ـ آنها بر تصمیم گیری را تبیین می کند. یافته های نهایی تحقیق در قالب گزاره هایی مشخص در رابطه با مراحل گوناگون تصمیم گیری ارائه می گردد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Explanation of the Principles and Cognitive Components Affecting on Decision Making in Islamic Management
    Abstract: 
    The issue of management is ‘man’ in the framework of an organization and without it management as a branch of knowledge does not have a firm scientific base. Nor does it achieve the desired efficiency level unless ‘man’ is properly understood. Meanwhile, decision-making, being of a special place and role in management, and being considered as a counterpart of management in theory and practice, is mainly based on and effected by anthropological substructures. In other words, decision-making and its different steps (phases) is interwoven with a series of valuable anthropological debates to which theoreticians and managers have to direct their attention. Drawing upon the rational-traditional method based on seminary inference as well as citing Islamic resources, this research studied, described and analyzed , among the mentioned substructures, the basic issues related to existential possibilities and the constituent elements regarding those aspects of human cognition such as (disposition, spirit, soul, sensation, intellect, heart, thinking, intellection) as well as the basic factor of sexuality, seeking to explain their effect on decision-making. The final findings of research are presented in the form of clear statements regarding the different steps of decision-making.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    بررسي‌هاي علمي و به‌ويژه مشاهدات عيني نشان مي‌دهد يكي از علل اصلي مشكلات در سطوح خرد و كلان مديريت، آن است كه نظام‌هاي مديريتي در دو حوزه نظريه‌پردازي بر اساس آگاهي از همه ابعاد وجودي انسان و با توجه به هدف آفرينش و شناخت عواملي كه او را در رسيدن به هدف نهايي كمك مي‏كند، تنظيم نشد؛ بلكه بر اساس مباني انسان‌شناختي مادي يا غير الهي شكل گرفته است. بنابراين، يكي از موضوعات اساسي ـ كه نقش مهمي در شكل‌گيري دانش و نظرية «مديريت اسلامي» و تحقق آن دارد ـ تبيين ديدگاه اسلام دربارة ابعاد و مؤلّفه‌هاي انسان‌شناسانة تأثيرگذار بر عرصه‌هاي مهم مديريت است.
    در اين ميان، از بين حوزه‌هاي گوناگون مديريت، حوزة «تصميم‌گيري» داراي اهميت خاصي است و نقش بسزايي در تحقق مديريت اثربخش و كارآمد دارد؛ زيرا تمام فعاليت‌ها و اقدامات مديريت، حاصل فرايند تصميم‌گيري است و تصميم‌گيري با تمامي وظايف مديران درهم تنيده است.
    از سوي ديگر، چون تصميم‏گيري فرايندي در وجود انسان دارد كه به وسيلة امكانات و فعاليت‌هاي دروني شكل مي‏گيرد، شناسايي و آگاهي از اين امكانات دروني، براي فهم دقيق تصميم‏ها و درك ويژگي تصميمات و چگونگي تصميم‏گيري و شناخت عناصر و عوامل مؤثر بر آن، ضروري است. يك دسته از اين امكانات و فعاليت‌ها مربوط به بعد شناختي انسان مي‌شود كه شامل انواع ادراك، منابع، ابزارها، مباني و مؤلفه‌هاي آن مي‌شود.
    تحقيق حاضر در‌صدد است در چارچوب يادشده، مسائل ذيل را بررسي و تبيين نمايد:
    1. رابطة شناخت و علم با ابعاد تكاملي انسان از قبيل ايمان، تقوا و توكل و تأثير آنها بر تصميم‌گيري.
    2. نقش قواي ادراكي انسان و ابزارهاي معرفت (حس، خيال، وهم، عقل و قلب) در تصميم‌گيري.
    3. راه‌هاي شناخت (حس، عقل، تهذيب و تزكيه و وحي) و نقش آنها در تصميم‌گيري.
    4. مباني و مؤلفه‌هاي شناختي از قبيل فطرت، روح، نفس، تفكر، تعقل، جنسيت، و نقش آنها در شكل‌دهي به شخصيت مدير و تصميمات وي.
    بر اين اساس، هدف اصلي پژوهش‌هاي حاضر اين است كه بر اساس آموزه‌هاي اسلامي، مباحث مبنايي مربوط به بعد شناختي و مؤلّفه‌هاي آن را كه، در تصميم‌گيري مديريت اسلامي تأثير دارد، تبيين نمايد. نگارنده بر اين باور است كه «احصاي نسبتاً كامل اين مؤلّفه‌ها و ارائة آنها به صورت متمركز و مبسوط و در قالب مجموعه‌‌اي مرتبط و منسجم، در ضمن بررسي ـ في‌الجمله ـ تأثير آنها بر تصميم‌گيري»، از امتيازات تحقيق حاضر نسبت به تحقيقات پيشين است.
    1. مفاهيم كليدي
    الف. ‏ تبيين
    «تبيين» به‌معناي توضيح و تشريح ابعاد موضوع و ادعاهاي مطرح شده، و بيان مستندات آن است.
    ب. مباني
    مبادي و مقدمات اساسي و مفروضات اصولي كه در بستر يك نظام فكري و جهان‏بيني معين ارائه مي‏شود و به‌عنوان زيربناي ساير عناصر (اهداف و اصول) در يك زمينة خاص تلقي مي‌گردد، «مباني» خوانده مي‌شود (ر.ك: هادوي تهراني، 1377، ص391، همو، 1387، ص31).
    ج. شناخت
    آگاهي و شناخت، بعدي از ابعاد نفس است و از مفاهيم بديهي به‌شمار مي‌رود كه به‌معناي حقيقتي، غيرقابل تعريف است. از جمله تعاريف تنبيهي لفظي كه براي «شناخت» ذكر مي‏شود، اين است: آگاهي به واقعيت و يا راه پيدا كردن به واقعيت (جوادي آملي، 1390، ص 87).
    د. ‏تصميم‏گيري
    از يك‌سو، رويكرد ما در بحث تصميم‌گيري، مديريتي است، و از سوي ديگر، در تبيين مباني و مؤلّفه‌هاي بعد شناختي تصميم‌گيرنده، رويكردي روان‌شناسانه داريم ازاين‌رو، دو تعريف از «تصميم‌گيري» ـ كه هر كدام متناسب با يكي از اين دو رويكرد است ـ از صاحب‌نظران نقل مي‌شود:
    1. «تصميم‏گيري» فرايندي است كه معمولاً با شناسايي يك مسئله يا فرصت آغاز مي‌شود و سرانجام، منجر به انتخاب و اجراي يك راه حل از ميان چندين راه حل مي‏گردد (مورهد و گريفين، 1379، ص 410).
    هر سازمان در هر زمان، درصدد شناسايي مسئله‏ها و ارائة راه‌حل‏هايي برمي‏آيد كه گاهي بايد صدها تصميم درباره‌اش گرفته شود. معمولاً مديران و سازمان درگير چنين وضعي هستند و بايد پيوسته درصدد ارائة راه‏هاي تازه برآيند و چاره‏اي بينديشند. در بحث «فرايند تصميم‏گيري» ـ كه مغز يا مركز سلسله اعصاب سازمان به‌شمار مي‏آيد ـ هدف، تجزيه و تحليل اين فرايندهاست تا مشخص شود در بستر يا محتواي سازماني دربارة راهبرد، ساختار، نوآوري و مراحل اجرايي، چه تصميمي و چگونه بايد گرفته شود. (دفت، 1387، ص 423).
    2. «تصميم‌گيري»، يعني: قواي عمل‌كننده بر اساس بينش‌هاي منتخب و تمايلات برگزيده، در عرصة پذيرش و انكار، را اراده مي‌كنند و به دنبال آن، جوارح انسان به انجام آن عمل مي‌پردازد. اعمال ارادي انسان با انتخاب انجام مي‌شود و «انتخاب» در بينش‌ها، به‌معناي گزينش علوم براي قبول يا رد است، و «اختيار» در تمايلات، به‌معناي پذيرش يا ردّ كشش‌ها و گريزهاست (جوادي آملي، 1392، ص 326).
    معناي سطور ما در اين پژوهش، تصميم‏گيري به‌معناي اعم آن است كه هم شامل تصميم‌گيري به‌معناي «انتخاب» مي‌شود و هم شامل فرايند تصميم‌گيري، كه از جمله مراحل آن، اجراي راه‏حل انتخاب شده است.
    ه‍ .‏ مباني و مؤلّفه‌هاي شناختي
    منظور از اين مباني و مؤلّفه‌ها پيش‌نيازها و مقدمات اساسي و مفروضات بنيادين و عناصر و عوامل مربوط به بعد شناخت انسان (در برابر گرايش، توانش و رفتار) در بستر جهان‌بيني اسلامي است كه شكل‌دهنده يا تأثيرگذار بر محتوا و ساختار عناصر و فرايند تصميم‌گيري است. عناوين اصلي اين مباني و مؤلّفه‌ها عبارت است از: فطرت، روح، نفس، حس، عقل، قلب، احساس، تفكر و تعقّل. به عبارت ديگر، در چگونگي مواجهه با مسئله و تصميم‏گيري مدير و انتخاب بهترين راه حل، اين عوامل در ارتباط با يكديگر ايفاي نقش مي‏كنند.
    و.‏ مديريت اسلامي
    «مديريت اسلامي» عبارت است از: «تدبير ولايي الهي امور و مجموعه‏هاي منسجم سلسله مراتبي براي تحقق اهداف مادي و معنوي در جهت نيل به قلل رشد و قرب الهي، بر اساس معرفت‌شناسي، هستي‌شناسي و الزامات اعتقادي، عرفاني، اخلاقي و فقهي- حقوقي اسلامي» (ر.ك: كارگروه بنيادين تحول نظام اداري، 1393).
    ز.‏ تصميم‌گيري در مديريت اسلامي
    بر اساس آنچه در تعريف «تصميم‌گيري» و تعريف «مديريت اسلامي» گفته شد، نتيجه مي‌گيريم: فرايند تصميم‌گيري در مديريت اسلامي، همان فرايند متداول در مباحث امروزين مديريت و سازمان است و با آن تفاوتي ندارد و تفاوت، فقط در مباني تصميم‌گيري و نوع نگاه و تلقي خاص از انسان به‌عنوان تصميم‌گيرنده است كه در مراحل گوناگون فرايند تصميم‌گيري اثر شگرفي مي‌گذارد و بخش اصلي مقالة حاضر نيز به تبيين اين تشابه و تفاوت پرداخته است.
    مباني نظري تحقيق
    1.‏ تصميم‏گيري در مديريت و اهميت آن
    تصميم‏گيري ماهيت و ويژگي‌‌هايي دارد كه لحظه لحظة زندگي انسان‌ را در‌بر مي‏گيرد. به‌عبارت ديگر، جريان حيات چيزي جز استمرار انتخاب‌ها و تصميم‌گيري‌هاي پي‌درپي نيست. از سوي ديگر، تصميمات آدمي هميشه يكسان نيستند، بلكه برخي به سادگي و بعضي ديگر با پيچيدگي شكل مي‏گيرد و به همين سان، دسته‏اي از تصميم‌هاي انسان تأثير اندكي بر زندگي او و ديگران دارد و دسته‏اي ديگر تأثيري شگرف. ‌علاوه برآن،‌ اينكه قلمرو [و نيز موضوع] تصميم‏گيري چه باشد، در تعيين اهميت آن دخالت دارد. بدين‌روي، هر قدر قلمرو تصميم‌گيري وسيع‌تر داشته باشد، حساس‏تر و مهم‏تر خواهد بود؛ چنانچه هر قدر موضوع تصميم پر چالش‏تر و حياتي‏تر باشد بر حساسيت و اهميت تصميم‏گيري مي‏افزايد و به همين سان، اينكه مخاطبان تصميم چه كساني باشند و تصميم چه تأثيري بر آنان مي‏گذارد، اينها مسائلي هستند كه هر يك بيانگر اهميت و پيچيدگي تصميم‏گيري است.
    تصميم‏ها در جهت تحقق اهداف و با توجه به منابع گرفته مي‏شوند. تصميم‏گيري‏ها نوع اهداف و چگونگي تحقق‏ها آنها را تعيين مي‏كنند.
    بنابراين، «تصميم‏گيري»، سازوكاري است كه تمام فعاليت‏هاي مدير و حوزة ذيل مديريت او را در‌بر مي‏گيرد و در واقع، بر تمام افراد، خواه به صورت انفرادي و خواه به صورت عضوي از گروه، اثر مي‏گذارد. نظام مديريت و سازمان بدون سازوكار تصميم‏گيري فرو مي‌ريزد و به صورت مجموعه‏اي از افراد در مي‌آيد كه هر يك هدف خاص خود را دنبال مي‏كند.
    تصميم مي‏تواند اقدامات افراد را يكپارچه كند و كوشش‌هاي آنها را به اثر‌بخشي جمعي مبدل سازد. البته موفقيت بستگي به آموزش زيردستان، اشتياق آنها به انجام وظايف محوّل شده، و انگيزش آنها براي كار بيشتر، دارد. ولي به هر حال، تصميم سر آغاز عمل است. تصميم به‌عنوان يك نقطة شروع، در شناخت فرايندهاي مديريتي از اهميت حياتي برخوردار است (ر.ك: مورهد و گريفين، 1379، ص 409).
    2. عناصر اصلي تصميم‏گيري
    عناصر اصلي فرايند تصميم‌گيري عبارتند از: 1. اهداف؛ 2، راه‌كارها؛ 3. اقدامات؛ 4. اطلاعات؛ 5. بررسي احتمال تحقق دستاوردها از طريق هر اقدام؛ 6. نتايج مترتّب بر هر اقدام؛ 7. بررسي ارزش دستاوردها در مقايسه با اهداف و سرانجام؛ 8. انتخاب يك راه‌كار؛ 9. اجراي تصميم (ر.ك: همان، ص 410).
    3. فرايند تصميم‏گيري
    فرايند تصميم‏گيري (به مفهوم عام آن) شامل مراحل ذيل است:
    1. ايجاد شمّ درك مسئلة؛ 2. نظارت يا كنترل بر محيط براي احساس مسئله؛ 3. شناسايي اصل مسئله؛ 4. تعريف مسئله (بيان و تحليل ابعاد مسئله)؛ 5. تعيين هدف كلي (وضعيت مطلوب و استاندارد)؛ 6. تعيين منابع و محدوديت‏ها؛ 7. تعيين شاخص‏هاي لازم براي حل مسئله؛ 8. تخصيص وزن به شاخص‌ها؛ 9. ايجاد راه‏حل‌هاي ممكن (ارائه گزينه‏ها)؛ 10. ارزيابي و تجزيه و تحليل راه‏حل‌ها به حسب معيارها و وزن‏ها؛ 11. انتخاب بهترين راه‏حل؛ 12. طرح‌ريزي و جدول‏بندي اقدام‌ها؛ 13. برقرار كردن ارتباط و انگيزش؛ 14. به اجرا درآوردن تصميم و پيگيري آن؛ 15. بررسي، نظارت و بازنگري (ارزيابي اثر‌بخشي تصميم).
    فرايند ياد شده همان‌قدر براي تصميم‏گيري دربارة امور روزمرة شخصي قابل استفاده است كه در تصميم‏گيري دربارة امور يك سازمان بزرگ صنعتي. همچنين اين فرايند را مي‏توان، هم براي توصيف تصميم‌هاي شخصي و هم تصميم‌هاي گروهي به كار برد (ر.ك: رابينز، و دي سنزو، 1379، ص 128، 129، 130 و 133؛ رابينز، ص121 و 130-131؛ رضائيان، 1379، ص150ـ155).
    4. الگوهاي تصميم‏گيري سازماني
    در تحقيقاتي كه در زمينة تصميم‏گيري سازماني انجام گرفته، الگوهاي متعددي از سوي صاحب‌نظران ارائه شده است: الگوي «عقلايي»، الگوي «رفتاري» يا «عقلايي محدود»، الگوي «عملي»، روش «علم مديريت»، الگوي «كارنگي»، الگوي «تصميم‏گيري مرحله‏اي»، ادغام دو الگوي «مرحله‏اي» و «كارنگي»، الگوي «تعارض»، نظرية «آشوب»، الگوي «اقتضايي» تصميم‌گيري، «تصميم‏گيري شهودي» (ر.ك: رابينز و دي‌سنزو، 1379، ص 12 و 141؛ رابينز، 1379، ص125).
    در تبيين الگوي تصميم‌گيري «حكيمانه» - كه الگوي منتخب اين تحقيق نيز هست - اين‌گونه اظهار شده كه در بررسي اجمالي الگوهاي رايج، اشكال‌هاي عمده‏اي مشاهده مي‏شود كه لزوم طرح مباني نظري، پارادايم‌ها و الگو‌هاي جديد را نشان مي‏دهد (ر.ك: باقريان و همكاران،1380، ص 12، 13، 18، 22، 23 و 83). از جملة اين اشكال‌ها مي‏توان به حاكميت پارادايم كاركردگرايي در چارچوب عينيت‏گرايي محض بر الگوهاي رايج و يا به نگرش ناقص اين رويكردها به انسان اشاره كرد. حاصل نگرش ناقص به انسان طرح انسان عقلايي اقتصادي در يك عصر، انسان اجتماعي يا اداري‌ها و در نهايت، خودشكوفا و پيچيده در دوران‌هاي ديگر است. ولي هيچ يك از اين رويكردها به ماهيت اساسي انسان و وجود چند ساحتي او نزديك نشده و به تبيين ساحت‌هاي وجودي انسان بر اساس نگرش صحيح از عوامل هستي نپرداخته است.
    ازاين‌رو، در نقد اين الگو‌ها، اساساً بايد مبادي نظري آنها را نقد كرد؛ زيرا اساساً پارادايم رايج حاكم بر نظريه‏ها و الگوهاست كه در دستگاه فكري آنها ايجاد تناقض و محدوديت كرده است (ر.ك: همان، ص22، 23، 87، 94 و 95).
    5. ماهيت و حقيقت انسان
    ارائة يافته‌هاي مؤثر و معتبر در رابطه با تحقيق حاضر، تا حد زيادي در گرو تبيين دقيق مباحث مبنايي و مفاهيم مقدمي در رابطه با «انسان» و «انسان‌شناسي» است. از جمله اموري كه در ساحت حيات انساني مهم است، لزوم توجه به صفات، آثار و نتايج حقيقي در برابر مسائل اعتباري و غيرحقيقي است؛ زيرا اگر اين دو بخش درهم‌آميزد و حقايق هستي انسان از اعتباريات آن تفكيك نشود، حيات آدمي دست‌خوش تحولاتي ناروا مي‌گردد و همة فرصت‏ها و موقعيت‏ها و دارايي‏هاي حقيقي انسان، هزينة امور غيرحقيقي، ناپايدار و فاني مي‏گردد كه رهاوردي جز فقر ابدي نخواهد داشت (جوادي آملي، 1384، ص 99). ازاين‌رو، لازم است در ابتداي مباحث انسان‌شناسي، به حقيقت انسان و ماهيت وي اشاره‌ كنيم:
    بنابر رويكرد مختار، انسان علاوه بر بعد و ساحت مادي، از ساحت مجردي به نام «روح» نيز برخوردار است. اساساً هويت واقعي انسان (آنچه انسانيت انسان به آن است) روح اوست. (ر.ك: مؤمنون: 14؛ سجده: 9).
    قرآن كريم با تبيين امور واقعي انسان و جدا‌سازي آنها از امور ظاهري، هويت حقيقي آدمي را به تصوير مي‏كشد و راه حركت انسان به سوي اين هويت حقيقي را هموار مي‏سازد (جوادي آملي، 1381، ص 339). در اين باره، از سه عنصر اساسي به نام «اعتقاد» و «اخلاق» و «اعمال» ياد مي‏كند و آنها را از اركان سازندة هويت انسان مي‏شمارد. مجموع اين عناصر سه‌گانه، چهرة ارتباط آدمي با خدا را ترسيم مي‏نمايد و در فرهنگ قرآن، از آن ربط خاص وجودي به «تألّه»، تعبير مي‏شود. هويتي كه در دو قلمرو «عقل نظري» و «عقل عملي»، گسترده است و همة شناخت‏ها و گرايش‏هاي او را رو به خدا قرار مي‌دهد (ر.ك: همان، 1384، ص15 و 18).
    6. رابطة علم و ايمان
    در چارچوب تعريف ماهوي از «انسان»، «ايمان» عبارت از گره و پيوندي است كه بين نفس انسان و چيزي برقرار مي‌شود كه از آن به «عقد» تعبير مي‌كنند. در چنين حالتي، آن نفس را «معتقد» به آن مطلب، يا «مؤمن» به آن مي‌گويند.
    از قرآن مجيد استفاده مي‌شود كه شناخت و معرفت، شرط لازم براي ايمان است و ايمان بدون معرفت متزلزل و ناپايدار خواهد بود: «ولي ظالمان بدون علم و آگاهي، از هوا و هوس‌هاي خود پيروي كردند. پس چه كسي مي‌تواند آنان را كه خدا گمراه كرده است هدايت كند؟» (روم: 29) البته ممكن است كسي به چيزي علم داشته باشد، اما ايمان نداشته باشد. قرآن كريم در وصف اين حالت بعضي مردم مي‌فرمايد: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ» (نمل: 14‌)؛ و آنها در حالي كه علم و يقين به آن داشتند ايمان نياوردند و انكار مي‌ورزيدند. بنابر‌اين، شرط كافي براي ايمان، علاوه بر تسليم زبان و فكر و عقل، تسليم قلب است در برابر حقيقت (ر.ك: بقره: 208؛ مطهّري، 1373، ص 289-292).
    اگر چيزي را كه نفس بدان اعتقاد دارد مطلبي علمي و صحيح باشد، آن ايمان را «ايمان و اعتقاد صحيح» مي‌خوانند و اگر مطلبي باطل باشد، آن ايمان را «ايمان باطل» مي‌نامند.
    7. رابطه شناخت و تقوا
    «تقوا» به‌معناي حفظ نفس است از آنچه بر آن ترسيده مي‏شود و در اصطلاح شرعي، به‌معناي پوششي معنوي براي حفظ نفس از ارتكاب گناه است كه با ترك محرمات حاصل و با ترك مباحات، تام و تمام مي‏شود (راغب اصفهاني، ص 530، نيز، ر.ك: اعراف: 26).
    يكي از مراتب تقوا، «تقواي معرفتي» است كه زمينه‌ساز كسب مراتب بالاتر تقوا مي‌شود. اين تقوا ملازم با فعل يا ترك ذهني و قلبي است؛ يعني انسان عنان ذهن خود را به دست دانش‌ها و شناخت‌هاي صحيح داده، از ورود شناخت‌هاي زيان‌آور و حرام به ذهن خود جلوگيري كند.
    بنابراين، با توجه به تعريف «تقوا» و «تقواي شناختي» مي‌گوييم: رابطة تقوا و شناخت از نوع رابطة متعلق و متعلق‌به است؛ يعني وقتي تقوا به شناخت‌هاي انسان تعلق مي‌گيرد و اين شناخت‌ها به صفت «تقوا» متصف مي‌شوند، مي‌گوييم: شخص داراي تقواي شناختي است. در مقابل، گاه شناخت‌هاي انسان به صفت بي‌تقوايي متصف مي‌شود، و آن در جايي است كه شخص، شناخت‌هاي حرام كسب كرده باشد.
    8 . رابطه شناخت و توكل
    «توكل« به خداوند متعال يكي از مهم‌ترين عناصر دخيل در تصميم‏گيري در چارچوب تفكر اسلامي است؛ يعني: اعتماد به خداي تعالي و واگذار كردن كارها به او و تسليم اراده و مشيّت او بودن و نفي هرگونه اعتماد و تكيه بر غير او و استقلال ندادن به اسباب غير او (ر.ك: طباطبائي، 1374، ص239؛ محمّدي ري‌شهري، 1392، ج 10، ص 676، ح22223).
    در تبيين رابطة شناخت‌هاي انسان با توكل، توجه به اين نكته ضروري است كه نخستين مرحلة ظهور و بروز اين اعتماد و تسليم، آن است كه متوكل، شناخت‌هاي خود را با اين صبغة الهي رنگ‌آميزي و مديريت كند؛ يعني وقتي در‌بارة مسائل و پديده‌هاي پيراموني خود و سلسلة اسباب و مسببات فكر مي‌كند و به تحليل و استنتاج مي‌پردازد، حتماً خداوند متعال را در سرسلسله اين اسباب، حاضر و ناظر ببيند و ذهن خود را در اين چارچوب هدايت و مديريت كند. روشن است تا زماني كه كسي اين مرحلة نخستين توكل را نپيمايد، به دو مرحلة بعد، يعني توكل در مقام ايمان و هدايت گرايش‌هاي خود و سپس توكل در مقام عمل، دست نمي‌يابد.
    در‌بارة جايگاه و نقش توكل نيز بايد توجه داشت كه: توكل بر تمام شئون فردي و اجتماعي انسان تأثير مي‌گذارد. از جملة اين آثار، قدرت، قاطعيت، شجاعت، همت عالي، ترك گناه و نفي سلطة شيطان است (ر.ك: يونس، 85؛ نوري طبرسي، 1408ق، ج11، ص217). خداوند متعال نيز متوكل را با امدادهاي غيبي مدد مي‌رساند: (و من يتوكل علي الله فهو حسبه). (طلاق: آية 3)
    ازآن‌رو، كه تصميم‏گيري نيز امري دروني است و تحت تأثير قواي انساني و عوامل متعدد محيطي شكل مي‏گيرد، توكل به‌عنوان عاملي فراتر از عقل و علم، در هدايت ذهن و دل انسان نقش دارد، موجب، بهره‌مندي تصميم‌گيرنده از همة آثار مثبت ياد شده و آرامش در شرايط بحراني، مبارزه با احساس ضعف و سستي و نااميدي و خودباختگي، و مصون ماندن از هواي نفس و تملق‌هاي آدميان مي‌شود و در مقابل، به مدير كمك مي‌كند با آگاهي و بصيرت و روحية تواضع و اخلاص، همراه با رفتار محبت‏آميز و دلسوزانه و با هدف تعالي و توسعة انساني مجموعة زيردستان و محيط سازمان، تصميم بگيرد.
    خداوند متعال نيز خطاب به پيامبر گرامي، از توكل به‌عنوان عنصري سرنوشت‌ساز در تصميم‏گيري ايشان ياد مي‏كند و پس از توصيه به مشاوره و بررسي همه‏جانبه و انتخاب قاطعانة بهترين گزينه، بر بالاترين مرتبة توكل (اعتماد به خدا در مرحلة عمل) به‌عنوان مهم‌ترين عنصر دخيل در تصميم‏گيري ايشان و اجراي آن تأكيد كرده، مي‏فرمايد: « وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» (آل عمران: 159).
    9. نتيجه مرور ادبيات تصميم‌گيري
    در تعريف مفاهيم، دو تعريف از «تصميم‌گيري» ارائه كرديم كه متناسب با رويكرد مديريتي و رويكرد روان‌شناختي به تصميم‌گيري بود. نقطة محوري تعريف نخست «فرايند تصميم‌گيري»، نقطة محوري تعريف دوم «شناخت‌هاي منتخب» بود. مرور ادبيات ياد شده به ما كمك مي‌كند بتوانيم محل تلاقي اين دو نقطة كانوني را مركز ثقل تحقيق خود قرار داده، رابطة بين شناخت‌هاي مدير- به‌عنوان مهم‌ترين عنصر ماهوي و شكل‌دهندة حقيقت انسان- با عناصر و فرايند تصميم‌گيري را بررسي و تحليل كرده، ديدگاه اسلامي را در‌بارة بخشي از مسائل تأثير‌گذار بر اثربخشي تصميم‌هاي مدير ارائه كنيم.
    1. شناخت و مؤلفه‌هاي تأثيرگذار آن بر تصميم‌گيري
    شناخت‌، نخستين و مهم‌ترين عامل شكل‌دهنده به تصميم‌هاي انسان است. پيكرة اصلي تحقيق حاضر نيز بررسي مباحث اساسي و پيش‌نياز مربوط به اين بعد انساني و توصيف و تحليل مؤلّفه‌ها و عناصر شكل‌دهندة آن است كه بر تصميم‌گيري اثر مي‌گذارند، در ادامه، به تبيين اين مؤلفّه‌ها مي‌پردازيم:
    اول. ابزارها ي شناخت
    قواي ادراكي انسان و ابزارهاي معرفت او در يك تقسيم كلي عبارت‌ است از: حس، خيال، وهم، عقل، قلب. البته بايد توجه داشت كه وجود با تعدد ابزارهاي معرفت، مدرِك واقعي در همة مراحل، خود نفس است (جوادي آملي،1390، ص 297).
    قرآن كريم در چند جا، به برخي از ابزارهاي شناخت اشاره كرده است؛ از آن جمله آية كريمة 36 سورة اسراء كه در ضمن بيان وظيفه و مسؤليت انسان دربارة اين ابزار مي‏فرمايد: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً»؛ از آنچه بدان علم نداري پيروي نكن؛ زيرا گوش و چشم و دل كه همان جان و قلب شماست - نزد خداوند مسئولند - و دربارة كاربرد آنها از شما سؤال مي‏شود.
    دوم. راه‌هاي شناخت
    در قرآن كريم از راه‏هاي متعددي براي شناسايي حقيقت ياد شده است. از جمله، آياتي كه به راه‏هاي شناخت اشعار دارد آية شريفة 8 سورة حج است: «مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدي وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ»؛ و گروهي از مردم، بدون هيچ دانش و هدايت و كتابي روشني‌بخشي، دربارة خدا مجادله مي‏كنند!» اين آية، شريفه ضمن ذمّ كساني كه بدون آگاهي دربارة خداوند به جدل مي‏پردازند، از راه‌هاي شناخت نيز پرده بر‌مي‏دارد و مي‏فرمايد: اين گروه نه در راه عقل گام نهاده‏اند و نه راه عرفان بر آنها گشاده است و نه از وحي - كه كتاب منير - است مدد گرفته‌اند. بنابر‌اين، چهار راه براي شناخت وجود دارد:
    1. راه حس؛ اين راه براي همگان باز است.
    2. راه عقل؛ تنها اهل تفكر توان پيمودن آن را دارند.
    3. راه تهذيب و تزكيه؛ اين راه براي عارفان گشوده است.
    4. راه كتاب منير و راه وحي؛ اين راه مختص انبياي الهي است. فقط راه چهارم است كه با عصمت همراه بوده و از آسيب سهو؛ نسيان و خطا مصون است از‌اين‌رو، از نقص و نيز از عيب منزه است و از طريق اين راه، گذشته از معارف تكويني غيبي، معارف تشريعي نيز اطلاع حاصل مي‏شود (جوادي آملي،‌ 1390).
    سوم. نقش كلي شناخت در تصميم‌گيري
    از ديدگاه اسلام، شناخت و كسب علم و آگاهي جزو التزامات ديني شمرده مي‌شود و ارزش اكتسابي دارد. بدون شك، تصميم‌هاي مديري كه از اطلاعات و آموزش‌هاي تخصصي لازم بهره‏مند است، با تصميم‌هاي انسان عادي متفاوت است و اين تفاوت قطعاً در رعايت اصول علمي و ارزشي و اخلاقيات مؤثر است؛ يعني هراندازه سطح معرفتي و علم و دانش كسب شده توسط تصميم‌گيرنده بالاتر باشد، ضريب خطا و انحراف او در تصميم‏گيري كمتر است و اثر‌بخشي تصميم بيشتر مي‌شود. خداوند متعال در كتاب خود،‌ از «علم و آگاهي» به‌عنوان عامل مؤثر در گزينش و انتخاب خود ياد مي‏كند و مي‏فرمايد: «وَ لَقَدِ اخْتَرْناهُمْ عَلي عِلْمٍ عَلَي الْعالَمِينَ» (دخان: 32)؛ ما آنها را با علم بر جهانيان برگزيديم و برتري داديم. حضرت علي نيز مي‏فرمايد: «لا تفتح الخيرات الاّ بمفاتيح العلم» (نهج‌البلاغه، 1375، خ 152)؛ گشايش برترين راه‌ها و بهترين گزينه‏ها جز با توسل به كليد علم و آگاهي ممكن نيست. «العامل بغير علم كالسائر علي غيرالطريق» (نهج‌البلاغه، خ 15)؛ كسي كه بدون علم اقدام مي‏كند همچون كسي است كه در غير جاده و مسير ره مي‏پيمايد.
    چهارم. مؤلّفه‌هاي بعد شناختي
    1. فطرت: يكي از مفاهيم كليدي در رشته‏هاي گوناگون علوم انساني از ديدگاه اسلام، مفهوم «فطرت» است. «فطرت» در معرفت‏شناسي، يكي از منابع شناخت به‌شمار مي‏رود. شناخت‌ها و ادراك‌هايي كه به فطرت نسبت داده مي‏شوند «شناخت‏هاي فطري» مي‌گويند.
    در قرآن كريم، فطرت فقط براي انسان به كار رفته و براي آن سه ويژگي ذكر شده است: 1. عموميت آن نسبت به همة انسان‏ها؛ 2. ذاتي و خدادادي بودن آن؛ 3. ثبات و نبود تغيير و تبديل در آن. «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» (روم: 30)؛ پس به سوي دين حنيف رو كن؛ همان فطرت خدايي كه انسان‌ها را بر آن سرشته است. در آفرينش خدا دگرگوني نيست. اين دين، استوار است، ولي بيشتر مردم نمي‏دانند.
    در اصطلاح مسلمانان و بزرگان دين و معصومان واژة «فطرت» در انسان، با ويژگي‏هاي ياد شده به كار مي‏رود (جوادي آملي، 1381، ص 100).
    آگاهي‏هاي فطري عبارتند از: 1. قضاياي بديهي؛ 2. ارزش‏ها و ضدارزش‏هاي اخلاقي؛ 3. خداشناسي (گرامي، 1392، ص 119-120).
    2. روح: «روح» به‌معناي «مبدأ حيات» است كه جاندار به وسيلة آن، قادر بر احساس و حركت ارادي مي‏شود. از بين استعمال‌هاي متعدد «روح» در قرآن، معناي منظور اين تحقيق، روحي است كه متعلق به انسان مي‏شود و خداوند از آن به «مِن روحي» ياد كرده است: (و نَفَختُ فيهِ مِن روحي) )حجر: 29(. از ويژگي‌هاي اساسي روح، «درك و شعور»، به‌ويژه در مرتبة خودآگاهي است (طباطبائي، 1374، ج 2، ص 341 و 342).
    3. نفس: منظور از اين واژه در اين بحث، كاربرد آن دربارة روح انسان است(انعام: 193)؛ زيرا از جمله چيزهاي ماية تشخّص انساني «علم» است كه آن هم قائم به «روح» آدمي است.
    در تصوير ابعاد نفس به شكل يك هرم سه بعدي ـ كه رأس آن نمايانگر وحدت مقام نفس و سطوح سه‌گانة آن بيانگر ابعاد سه‌گانة آن است ـ يكي از شئوني كه از نقطة واحد رأس هرم متجلي مي‏شود، بعد «آگاهي و شناخت» نفس است؛ يعني آنچه از مقولة علم و ادراك است؛ شامل علم به نفس و علم به علت و آفريدگار(مصباح يزدي، 1376، ص 30و31).
    مراتب نفس، كه در قرآن كريم نيز بدان‌ها اشاره شده، سه مرتبه است: مرتبة نخست «نفس امّاره»؛ مرتبة دوم «نفس لوّامه»؛ و مرتبة سوم «نفس مطمئنّه». از نظر بار شناختي، نفس امّاره داراي بار منفي و نفس لوّامه و نفس مطمئنّه داراي بار مثبت هستند.
    4. قلب: «قلب» در قرآن كريم، بيشتر دربارة چيزي استعمال مي‏شود كه آدمي به وسيلة آن درك مي‏كند، و به وسيلة آن احكام و عواطف باطني اش را آشكار مي‏سازد. پس در حقيقت، قلب همان جان (روح و نفس) آدمي است كه با قوا و عواطف باطني كه بدان‌ها مجهز است، به‌عنوان عجيب‏ترين عضو بدن آدمي، به كارهاي حياتي خود مي‏پردازد (ر.ك: نهج‌البلاغه، ج3، ص 261 و ح 105).
    قلب نقش نشان دادن حاكميت عقل و جهل را نيز دارد. به عبارت ديگر، آثار حاكميت عقل و جهل نيز در سطح حالات رواني و دستگاه باز‌نمود قلب، و نيز در سطح عمل و رفتار ظاهر مي‏شود. در سطح حالات رواني، تعبيري كه در آيات و روايات به كار رفته، «قلب سليم» و «قلب مريض» است. در سطح رفتار و عملكرد، بيشتر از اصطلاح «تقوا» و «فجور» استفاده شده است(شجاعي، 1389، ص 376).
    5. نقش حس و تجربه در تصميم‌گيري: حس و تجربه و فكر چون قواعدي ارائه نمي‌دهند، صرفاً ابزار شناخت هستند. تجربيات مثبت و منفي و موفقيت‌ها و شكست‌هاي پيشين در كيفيت تصميم‏گيري‌هاي مديران نقش اساسي ايفا مي‏كند و رعايت موازين ارزشي و اخلاقيات را تقويت و يا تضعيف مي‏نمايد. حضرت علي مي‏فرمايد: «رأي الرجل علي قدر تجربته» تميمي آمدي، 1387، ص 388(؛ «تصميم شخص به اندازه تجربه اوست». به اين معنا كه هر اندازه تجربه بيشتري داشته باشد، تصميم‌هاي او بهتر و اثربخش‏تر خواهد بود.
    چنان‌چه در رابطه با سود جستن از تجربيات پيشين براي پرهيز از گرفتار شدن در دام نتايج منفي تصميم‌هاي غلط گذشته نيز در حديث آمده است: «انّ المؤمن لا يلدغ من حجر مرّتين» )مجلسي، 1403ق، ج 64، ص363، باب 14(؛ فرد با ايمان دو بار از يك سوراخ گزيده نمي‏شود.
    6. نقش تفكر در تصميم‌گيري (هوشياري،‌ ژرف‌انديشي و عاقبت‌نگري): از جمله شرايط موفقيت تصميم‏گيرنده آن است كه طي فرايند تصميم‏گيري و در حين اجراي آن، در كمال هوشياري، نتايج مثبت و منفي تصميم خود را پيش‏بيني و تحليل نمايد تا بتواند از جنبه‏هاي مثبت آن استفاده و از جنبه‏هاي منفي آن پرهيز كند.
    خيال‏پردازي، توهّم، پيش‌گويي‏هاي غيرمنطقي و خرافات هم از عواملي هستند كه تأثيري مخرب بر تصميم‏گيري دارند و رعايت اصول ارزشي و اخلاقي را دچار مشكل مي‏كنند. حضرت علي مي‌فرمايد: «اذا هممت بأمر فتدبر عاقبته فان يك خيراً و رشداً فاتّبعه و ان يك غياً فدعه» (نوري طبرسي، 1408ق، ص 145(؛ هنگامي بر انجام كاري تصميم گرفتي، در عاقبت آن خوب بينديش، اگر خير و رشد بود آن را پيگيري كن و اگر شر بود از آن بپرهيز. نيز فرمود: «و قف عند كل امرٍ حتي تعرف مدخله من مخرجه قبل ان تقع فيه الندم» (مجلسي، ‌1403ق، ج 75، ص 283، ب 24) پيش از شروع هر كاري درنگ كن تا با تأمل و ژرف‏نگري راه خروج از آن را همچون راه ورودش، خوب بازشناسي قبل از آنكه به پشيماني دچار شوي. نيز مي‏فرمايد: «اذا اقترن العزم بالحزم كملت السعادة» (آمدي، 1366، ص 474، ح 10865) هنگامي كه تصميم با دقت و ژرف‏انديشي همراه گردد، موفقيت و خوشبختي كامل مي‏شود. امام باقر هم مي‏فرمايد: «صَلاح جميع المعايش و التعاشرِ مِلْؤُ مكيالٍ ثُلثاهُ فَطَنَةٌ و ثُلثُه تغافل» (مجلسي، ‌1403ق، ج46، ص 289)؛ اصلاح تمام كارهاي زندگي بشر با پيمانة پري است كه دو سوم آن هوشياري و يك سوم آن بي‏اعتنايي باشد (قمي، 1414ق، ج 2، ص 323(.
    7. عقل: امام موسي‌بن جعفر خطاب به هشام‌بن حكم مي‌فرمايند: «انّ لله علي النّاس حجّتين حجةً ظاهرةً و حجّةً باطنةً؛ فأمّا الظاهرة فالرّسل و الأنبياء و الأئمة و امّا الباطنة فالعقول» (كليني، 1363، ج 1، ص 16، ح12)؛ خداوند بر مردم دو حجت دارد: يك حجت ظاهر و يك حجت باطن. حجت ظاهر، فرستادگان و پيامبران الهي و ائمّه هستند، و اما حجت باطن عقل‌هاي آنان است.
    علم و دانشي كه انسان به موجب وجود نيرويي دروني، از آن بهره‏مند مي‏شود، «عقل» خوانده مي‏شود(مكارم شيرازي، ‌1382، ج 2، ص 371 ـ 373). در روايات نيز «عقل» به‌معناي «علم و دانش نافع براي رستگاري انسان» نيز به‌كار رفته است. حضرت علي نيز مي‌فرمايند: «اصل العقل الفكر، و ثمرته السلامه» (آمدي، 1387، ص 198، ح 6546)؛ ريشة عقل تفكر است و ثمرة آن سلامت.
    ادراكاتي را هم كه انسان دارد و آنها را در دل پذيرفته و پيمان قلبي نسبت به آنها بسته، «عقل» ناميده‏اند. نيز مدركات آدمي را و آن قوه‏اي كه در خود سراغ دارد و به وسيلة آن خير و شر و حق و باطل را تشخيص مي‏دهد، «عقل» ناميده‏اند (مكارم شيرازي، 1382، ص 373 ـ 376(.
    خداي عزّ و جل هم عقل را نيرويي دانسته كه انسان در دينش از آن بهره‏مند مي‌شود، و به وسيلة آن، راه نيل به سوي حقايق معارف و اعمال صالحه را پيدا مي‌كند. پس اگر انسان در چنين مجرايي قرار نگيرد و قلمرو علمش به چهار ديواري خير و شرهاي دنيوي محدود گردد، ديگر عاقل ناميده نمي‏شود. همچنان كه قرآن كريم از چنين انسان‌هايي حكايت مي‏كند. در مقابل عقل، «جنون و سفاهت و حماقت و جهل» قرار دارد كه مجموع آنها كمبود نيروي عقل است، و اين كمبود به اعتباري جنون و به اعتباري ديگر، سفاهت و به اعتبار سوم، حماقت و به اعتبار چهارم، جهل ناميده مي‏شود (مصباح، 1376، ص 128).
    در فرهنگ روايي نيز گاه به قوّة به‌كار‏گيرندة فكر احسن و اعمال ارادة خدادادي بشر، «عقل» گفته مي‌شود. گاهي هم به «كاركرد و حاصل آن «عقل» اطلاق شده است: «العقلُ عقلان عقلٌ مطبوعٌ و عقلٌ مسموعٌ» (محمدي ري شهري، 1392، ص 413)؛ مقصود از عقل، دو قسم عقل مخلوق (فطري) و عقل حاصل از شنيدن (و ديدن و اطلاعات) است. عقل مسموع پس از عقل مطبوع است كه از كاركرد عقل فطري بشر به‌دست مي‌آيد و به عبارت ديگر، همان معقولات بشري است(ميردريكوندي، 1388، ص 125).
    8. اهميت تعقّل: تأكيد و پافشاري دين اسلام بر تفكر و تعقّل، مهم و عجيب است. در اصول كافي، تمثيل عجيبي در باب عقل مطرح شده است، مبني بر اينكه خداوند سبحان به حضرت آدم وحي كرد: يكي از سه نيروي «عقل»، «وحي» و «حيا» را انتخاب كن و بپذير. حضرت آدم «عقل» را انتخاب كرد. در اين تمثيل، از قول «دين و حيا» نقل شده كه ما ملازم عقل هستيم و مأموريم كه هر جا عقل باشد همراه او باشيم. پس «تعقّل» اساس «حيا» (اخلاق و ارزش‏هاي انساني) و «دين» است.
    از سوي ديگر، صلاح و فساد انسان و جامعة انساني داير مدار تعقّل يا عدم تعقّل است. بدين‌روي، اين ويژگي در سطح مديريت، بايد برجسته‌ترين تجلي را داشته باشند و مديران جامعه از عاقل‌ترين افراد جامعه باشند (همان).
    9. درجات تعقّل: عالي‌ترين بهره‏مندي از عقل، اطاعت از خداي متعال كه نتيجه‌اش آن كمال انساني، رشد وجودي و افاضة صفات فضيلت از جانب خداي متعال به انسان است. از پيامبر اكرم سؤال شد: عقل چيست؟ فرمودند: «اَلعَمَلُ بِطاعَةِ اللهِ وَ اِنَّ العُمَّالَ بِطاعَةِ اللهِ هُمُ اَلعُقلاء» (مجلسي، 1403، ج1، ص 121، ش20)؛ عقل عمل به اطاعت خداي متعال است، و عاقلان همان عاملان به طاعت خدا هستند و بس.
    انسان يا بايد با كمك عقل به شناخت حقيقت برسد و خواسته‏هاي خويش را تابع آن گرداند، و يا با شناخت تعبّدي – كه از رهبران دين مي‏شنود- راه حقيقت را طي كند، وگرنه در مرحلة احساس‌گرايي و خيال‌گرايي خواهد ماند )امين‏زاده، 1378، ص 45 و 109(.
    10. نقش تعقل در تصميم‌گيري: مبناي رفتارهاي انسان «تصميم» است و اساس هر تصميم درست مبتني بر تفكر و تعقل سالم است. دين به ما مي‌آموزد كه چگونه تفكر سالم داشته باشيم و چگونه از اين تفكرات، راه‌هاي رسيدن به هدف را ارزش‌گذاري كنيم. تشخيص حسن و قبح پديده‏ها، تمييز مصالح از مفاسد و منافع از مضار آدمي، بررسي راه‌هاي مختلف ارائه شده توسط فكر، ارزش‌گذاري آن راه‌ها و گزينش بهترين راه، با تسهيل رعايت ارزش‏ها، كار عقل است. نيز عاملي كه تصميم گرفته شده را به عرصة ظهور و تحقق مي‌رساند (حوزة اجرا) عقل است.
    علاوه بر اين، به سبب آنكه اساس «ديانت» بر «تعقّل و تفكر» استوار است، سرنوشت انسان هم با «تعقل» رقم مي‌خورد (نقي‌پورفر، 1382، ص 23 و 24)؛ يعني انساني كه در زندگي‌اش، تصميم‌هاي خود را بر اساس تعقّل مي‌گيرد، سرانجامي پيروزمندانه و همراه با سعادت خواهد داشت.
    بر همين اساس، با توجه به ضرورت معيار قرار دادن هدف نهايي قرب به خدا در سلسله مراتب اهداف در تصميم‌گيري مديريت اسلامي، مي‌گوييم: تصميم‌هاي مدير نيز وقتي به صورت تمام و كامل، اثربخش خواهد بود و به هدف نهايي توسعه عبوديت و قرب الهي منجر خواهد شد كه بر تفكر و تعقل استوار باشد.
    11. جنسيت: جنسيت از جمله امكانات وجودي انسان به‌شمار مي‌رود كه به حسب ويژگي‌ها و اقتضائات و استلزامات خود، لازم است در مسائل مديريت و سازمان به‌ويژ در زمينه تصميم‌گيري مورد توجه نظريه‏پردازان و بخصوص مديران قرار گيرد. مهم‌ترين مسئله‌اي كه از يك سو به بعد شناختي انسان و از سوي ديگر به تأثير جنسيت بر تصميم‌گيري مربوط مي‌شود، مسئله عقلانيت در زنان و مردان است كه در ذيل به آن اشاره مي‌كنيم.
    12. ميزان تأثير بعد عقلاني شخصيت زن در تصميم‌گيري: در بخش‌هاي پيشين، گذشت كه چگونه مديريت و تصميم‌گيري مديريتي داير مدار عقل است. بنابراين، مديريت مطلوب و تصميم‌هاي درست از سوي، افرادي گرفته مي‌شود كه از توان عقلاني بيشتري برخوردارند. بررسي ميزان توان عقلاني زنان براي احراز پست مديريتي، به‌ويژه تصميم‌گيري آنان، يكي از مباحث قابل توجه است. البته در اين ميان، دقت در مفهوم نقصان عقل زنان مهم است.
    چنان‌كه گذشت، عقل در فرهنگ روايي، گاه به «قوة به‌كار‏گيرندة فكر احسن و اعمال اراده خدادادي بشر» گفته مي‌شود. گاهي هم به كاركرد عقل و حاصل شنيدن و ديدن و اطلاعات اطلاق شده است.
    پس وقتي گفته مي‌شود زنان عقلشان ناقص است، مقصود، نقصان در حاصل عقل است، نه در عقل فطري. به عبارت ديگر، اين نقصان نه به اين معنا‌ست كه لابد عقل مردها كامل است، بلكه زنان از توان عقلاني مساوي با مردها برخوردارند، ولي معقولات ضعيف‌تري دارند. علت آن هم در عواطف قوي‏ است كه در وجود زنان نهفته است؛ زيرا معقولات هر كس، محصولات تعامل عقل او با عواطف و غرايز نفساني اوست،‌ و چون نوعاً زنان از عاطفه‌اي سرشار و تخيل قوي‌تر برخوردارند ميزان تأثر عقلشان از اين عوامل بيش از تأثر مردان است ازاين‌رو ـ عقل مردان، از جمله در مقام تصميم‌گيري - منطقي‌تر، و عقل زنان، احساسي‌تر عمل مي‌كند كه نتيجه‌اش، قوت نسبي منطقي دستاورد عقلاني مردان، نسبت به دستاورد عقلاني زنان، است(نقي‌پورفر،1382، ص 186؛ نيز،‌ ر.ك: بخشي، 1394، ص 196).
    13. مؤلفه‌هاي بعد شناخت از نگاه مقايسه‌اي: بر اساس، آنچه گذشت، مي‌توان به صورت مقايسه‌اي، مهم‌ترين مؤلفه‌هاي بعد شناختي انسان را، كه داراي اثر مثبت و يا منفي بر تصميم‌گيري هستند، به صورت جدول ذيل نشان داد. رهنمود مديريتي حاصل اين است كه مديران بايد سعي كنند مؤلفه‌هاي داراي اثر مثبت را عملياتي و تقويت كنند و در مقابل آن، مؤلفه‌هاي با اثر منفي را تعديل، تصحيح و تكميل و گاهي از بين ببرند.
    جدول مؤلفه‏های بعد شناخت
    فطرت، روح، نفس
    حس، عقل، قلب / احساس، تفكر، تعقّل
    با اثر مثبت    با اثر منفي
    1. فكر درست (انساني- الهي)؛
    2. تفكر:
    الف. حسي درست (انساني ـ الهي)؛
    ب. خيالي درست (انساني ـ الهي)؛
    ج. عقلاني درست (انساني ـ الهي).
    3. تعليم و تعلّم صحيح؛
    4. تعقّل تدّبر؛
    5. بينش‏هاي شهودي الهام؛
    6. بصيرت و ايمان صحيح؛
    7. شناخت‏هاي نظري متعالي؛
    8. خداشناسي؛
    9. خودشناسي؛
    10. شناخت‏هاي متعالي اكتسابي از طريق حس، عقل و شهود؛
    11. شناخت ارزش‏هاي والاي الهي – انساني؛
    12. تقواي ذهني و شناختي؛    1. فكر باطل (نفساني/ شيطاني)؛
    2. تفكر:
    الف.حسي نادرست (نفساني – شيطاني)؛
    ب. خيالي نادرست (نفساني – شيطاني)؛
    ج. شبه عقلاني نادرست (نفساني – شيطاني).
    3. تعليم و تعلّم نادرست؛
    4. عدم تدبّر و تعقّل؛
    5. جهل، سفاهت، حماقت؛
    6. غفلت، شيطنت؛
    7. جمود، استبداد به رأي، ايمان نادرست؛
    8. ياد دنيا؛
    9. ياد شيطان؛
    10. خودفراموشي؛
    11. خدافراموشي؛
    12. معارضه با انديشه هاي والاي الهي – انساني؛
    13. فجور ذهني و شناختي؛
    14. معيار كلي ارزش‌گذاري شناخت‌ها و نقش آن در تصميم‌هاي درست و نادرست: اگر انسان تصميم بگيرد عمل مبتني بر گزينش علوم محكم انساني انجام دهد؛ به عبارت ديگر، اگر تعليم و تعلّم و حصول شناخت‌هاي لازم براي تصميم‌گيري مبتني به رهبري عقل عملي باشد، الهي و در راه رضاي خداوند است. امام صادق مي‌فرمايد: «من تعلّم العلم و عمل به و علّم لله دعي في ملكوت السموات عظيما»(كليني رازي، 1363، ج1، ص35) كلمۀ «الله» متعلّق به هر سه فعل است؛ يعني كسي كه آموختنش براي خدا، عملش براي خدا و تعليمش براي خدا باشد چنين انساني در باطن عالم، عظيم شمرده مي‌شود.
    پس حكومت عقل عملي، تأثرها و تأثيرهاي انسان را الهي مي‌كند؛ زيرا حسن فعلي و حسن فاعلي آنها را تأمين مي‌‌نمايد، ازاين‌رو، رسالت اصلي او عبوديت خداي رحمان و به دست آوردن بهشت است. بعكس، اگر انسان عمل خود را مبتني بر گزينش علوم محكم انساني، انجام دهد، تصميم او متشابه است و عملي متشابه را در خارج محقق مي‌كند كه قواي عامل طبيعت مركز اين انتخاب و تصميم هستند و همان‌ها مظنونات بينشي و مشتبهات طبيعي خارج از تدبير عقل عملي را برمي‌گزيند و بر اساس آن، دستورهاي غير انساني را براي تأثير بر جوارح و ايجاد عمل خارجي مبهم، صادر خواهند كرد.
    پس از آنكه امام صادق «عقل عملي» را تعريف كردند، عده‌اي پرسيدند: كه آنچه معاويه داشت چه بود؟ حضرت فرمودند: «تلك النكراء، تلك الشيطنة؛ و هي شبيهة بالعقل و ليست بالعقل» (همان، ص11)؛ آن دسيسه است، آن شيطنت است؛ آن عقل نيست، بلكه شبيه عقل است.
    15. نقش بنيادين تزكيه و تهذيب در تصميم‌گيري: شرط بهره‏برداري صحيح از نيروهاي ادراكي در مقام تصميم‌گيري، اين است كه ذهن و دل از آلودگي‏هاي مادي و هواهاي نفساني پاك و به زيور تقوا آراسته شود. «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» )شمس: 9-10) به راستي، رستگار شد هركه آن (نفس) را پاك گردانيد و (از كفر و گناهان) پاكيزه داشت، و نوميد و بي‌بهره گشت هركه آن (را به كفر و گناهان) بيالود.
    16. معيار نهايي در تصميم‌گيري: از نظر اسلام، كمال، سعادت، قرب، اطمينان و رضايت، از اساسي‌ترين ويژگي‌‌هاي انسان شناختي به‌شمار مي‌آيند كه علاوه بر ارتباط با ساير ابعاد وجودي انسان، با بعد شناختي وي ارتباط عميقي داشته، از جهات گوناگون، در مطالعات تصميم‌گيري نيز نقش و تأثير شگرفي دارند.
    بر اين اساس، اصلي‌ترين معيار گزينش راه حل و سنجش و ارزيابي در تصميم‌هاي مديريتي، اين است كه ببينيم كدام گزينه و كدام تصميم، در مسير عبوديت و اطاعت خداي متعال، داراي امتياز بيشتر است و براي روح افراد، كمال‌آفرين‌تر، موجب قرب بيشتر و تحصيل‌كننده سعادت افزون‌تر بوده و در نهايت، رضايت الهي را بيشتر تأمين مي‌كند. «و رضوان مِنَ اللّه‏ أكبَر ذلِكَ هُوَ الفَوزُ العَظيم»( توبه: 72)؛ و خشنودي خدا (از همه چيز) برتر است. اين همان رستگاري بزرگ است.
    تأثير شناخت و مؤلفه‌هاي بعد شناختي انسان‌ بر تصميم‌گيري (گزاره‌هاي حاصل)
    «مؤلفه‌هاي بعد شناختي انسان» مجموعه عواملي است كه در همة مراحل تصميم‌گيري تأثير دارند؛ از ايجاد شامّه لازم براي شناسايي درست وضعيت موجود و درك مسئله و مواجه شدن با آن، تا انتخاب يك راه حل و اجرا. در اين بخش، يافته‌هاي تحقيق را در قالب گزاره‌هايي مشخص دربارة فرايند تصميم‌گيري ارائه مي‌كنيم. نخست، «گزاره‌هاي شامل» كه تأثير بعد شناختي و مؤلّفه‌هاي آن بر كل تصميم‌گيري را نشان مي‌دهد. سپس برخي «گزاره‌هاي خاص» كه به تأثير ياد شده بر موضوعات مشخصي در مراحل تصميم‌گيري اشاره دارد:
    يك. گزاره‌هاي شامل
    ـ شناخت، به‌عنوان پيش‌نياز و پاية اصلي تصميم‌گيري، به‌منزلة شريان حيات در همة مراحل تصميم‌گيري، نقش اول را ايفا مي‌كند و كافي بودن، صحيح بودن، دقيق بودن و عميق بودن اندوخته‌هاي معرفتي مدير، در استحكام، اعتبار و اثربخشي تصميم، نقش درجه اول را دارد. اهميت چنين شناختي، هنگام تصميم گرفتن و در شرايط حاكم بر آن و نيز طراحي راه حل‌ها و انتخاب بهترين راه، دوچندان مي‌شود.
    ـ در رويكرد اسلامي، چه در مرحلة نظريه‌پردازي و چه تصميم‌گيري عملي به همة روش‌ها، ابزارها و منابع و انواع شناخت توجه مي‌شود و به تناسب، از هر يك بهره‌برداري مي‌شود.
    ـ مدير در مقام تصميم‌گيري، اهتمام جدي دارد و در شناخت‌هاي حسي و خيالي توقف نكرده، به مرحلة شناخت‌هاي عقلاني و عرفاني قدم مي‌گذارد.
    ـ مدير بينش‌هاي خود را با بينش‌هاي حضوري و فطري هماهنگ مي‌كند و در جهت شكوفايي آنها سوق مي‌دهد و از نظر شناختي، به گونه‌اي رشد مي‌كند كه در هر موقعيت تصميم‌گيري، خود را در تعامل جدي با نظام‌هاي گوناگون جهان هستي از ملك تا ملكوت مي‌ببيند و تأثير و تأثرهاي دوسويه را ملاحظه و بررسي مي‌كند.
    ـ مدير همة تصميم‌هاي خود را، از خردترين تا كلان‌ترين، از ساده‌ترين تا پيچيده‌ترين، و از پيش‌پاافتاده‌ترين تا مهم‌ترين، حتي تعيين اهداف و آرمان‌هاي بلند سازماني را ابزار و وسيله كمال و تقرب الهي مي‌بيند و با اين صبغة خدامحورانه و با نيت عبادت دربارة همة امور تصميم مي‌گيرد.
    ـ به هر ميزان كه معرفت مدير از ميزان و چگونگي تأثير عوامل و عناصر شناختي، گرايشي، توانشي و رفتاري بيشتر باشد، تصميم‌هاي وي با نظام تكوين و نظام تشريع الهي هماهنگ‌تر و در نتيجه، از درجة كمال بالاتري برخوردار بوده و موجب رضايت و خشنودي بيشتر خداوند متعال خواهد بود، و به همان ميزان، از عنايت بيشتر او و حمايت افزون‌تر نظام مخلوق و قانون‌مندي‌هاي حاكم بر آن بهره‌مند خواهد شد.
    ـ تقوا، حاصل معرفت، ايمان و عمل است و با بار ارزشي بالاي خود، بعد شناختي انسان را نيز دربر مي‌گيرد و شامل تقواي معرفتي نيز مي‌شود، و به‌عنوان يكي از سازوكارهاي حل تضاد و كشاكش شناخت‌هاي مدير به هنگام تصميم‌گيري و رساندن او به نقطة تعادل، عمل مي‌كند.
    ـ مدير براي كسب اطلاعات لازم براي تصميم‌گيري در زمينه‌هاي علمي، اعتقادي، اخلاقي و رفتاري، فراگيري آموزه‌هاي لازم در اين زمينه‌ها را در نظام آموزشي صلاحيت‌دار، بر خود واجب مي‌داند.
    ـ مدير براي دست يافتن به شناخت‌هاي جديد و عمق بخشيدن به شناخت هاي خويش ـ در همة تصميم‌هاي خرد و كلان و در همة مراحل تصميم‌گيري ـ تحصيل دانش‌هاي بشري و علوم روز و بهره‌مندي از فنون جديد را بر خود واجب دانسته، و در اين زمينه سعي وافر مي‌كند.
    ـ تصميم‌گيري در چارچوب معيارهاي ديني- ارزشي، داراي پيچيدگي و صعوبت شناختي بيشتري است.
    ـ مدير نسبت به شناخت‌ها و آگاهي‌هاي كسب شده، التزام عملي دارد؛ يعني متعهدانه و با احساس تكليف و شوق، از آن آگاهي‌ در جهت شناسايي مسائل مديريت و سازمان و راه‌هاي حل آن استفاده مي‌كند.
    ـ مدير در برابر هر تسامحي در مرحلة «شناخت پيداكردن به تصميم‌هاي وظيفه‌اي خود»، مسئول است و بايد پاسخ‌گوي خدا، انسان‌ها و خود باشد و به تبعات آن تن دهد.
    دوم. گزاره‌هاي خاص
    هر كدام از گزاره‌هاي، ذيل به موارد خاصي از مراحل تصميم‌گيري اشاره دارد و در پايان هر گزاره، با شماره مشخص كرده‌ايم كه آن گزاره به كدام مرحله از فرايند تصميم‌گيري مربوط است:
    ـ در مقام تصميم‌گيري، مدير در نخستين گام، با تأمل و دقت بررسي مي‌كند تا ببيند اگر شناخت او نسبت به نيروي انساني، سازمان و محيط آن، كافي نيست و درك درستي از وضعيت موجود و مسائل حوزة مديريت كسب نكرده است، تصميم‌گيري نكند. چنان‌چه، متوجه شود بينش و اطلاع كافي دارد، به آن هم اكتفا نمي‌كند و از باب وظيفه، نسبت به ارتقاي شناخت و آگاهي خود براي تقويت اين بينش و اطلاع اهتمام مي‌ورزد و در نتيجه، در تشخيص مسائل قوي‌تر مي‌گردد و اثربخشي نظام تصميم‌گيري را افزايش مي‌دهد. (1و2)
    ـ نقطة كانوني مرحلة 2 و 3 از فرايند تصميم‌گيري، نگرش ژرف، عاقبت‌نگر، جامع و همه‌بعدي، و نظام‌مند است، تا هنگام به‌كارگيري قوة شامّة خود در كشف مسائل، از مسئلة اصلي غافل نشود و عكس آنچه را مسئله نيست مسئله نپندارد و به آن توجه نكند و هنگام شناسايي اصل مسئله و ابعاد آن، دچار خطا و انحراف نگردد(2 تا 4).
    ـ مدير در شناسايي مسائل، نگاهي جامع و نظام‌مند دارد؛ يعني هر مسئله را در كنار ساير مسائل، و همة مسائل را در چارچوب نظام مديريتي و سازمان، و كل نظام مديريتي و سازمان را در چارچوب نظام سلسله مراتبي ولايي (مندرج در تعريف «مديريت اسلامي») مي‌بيند (2 و3 و4).
    ـ اصالت و اعتبار هدف‌گذاري و ترسيم هر‌گونه وضعيت مطلوب براي تصميم‌گيري، در گرو شناخت دقيق و هماهنگ با سلسله مراتب اهداف حيات فردي و حيات اجتماعي و هدف نهايي خلقت انسان است و در چارچوب آن ارزش مي‌يابد، به عبارت ديگر، در تصميم‌گيري مديريت اسلامي، شناخت و توجه نسبت به اهداف خلقت انسان، در سطح محوري و زيرين سلسله مراتب هدف‌گذاري، نقش ويژه‌اي ايفا مي كند (5).
    ـ در مسئله شمردن يا نشمردن هر پديده‌اي كه مدير با آن مواجه مي‌شود، مراجعه به معيارهاي مسئله بودن، ضروري است. در چارچوب تفكر اسلامي، جوهرة «مسئله بودن»، عبارت است از: جلوگيري از شتاب نيل به اهداف نظام مديريت در جهت هدف نهايي (4 و5).
    ـ ترسيم ذهني يك وضعيت مطلوب و نيز، تشخيص نامطلوب بودن وضعيت موجود و مسئله دانستن يا ندانستن يك موضوع، و شناخت و تعريف يك مسئله - همگي، ادراك و برداشت مدير از پديده‌هاي انساني و غيرانساني مربوط به سازمان است. ازاين‌رو، اندوخته‌هاي معرفتي او، به‌ويژه در زمينة مباني انسان‌شناختي، به ميزان قابل توجهي در سرعت، صحت و دقت اين برداشت و بهبود شيوة تحليل مسئله و ترسيم وضعيت استاندارد، اثر دارد (3 و4 و 5).
    ـ اولويت‌بندي راه‌حل‌ها و به‌ويژه معيارهاي آن، در نهايت، به چيزهايي برمي‏گردد كه به فلسفه خلقت و حيات و «حي» بودن آدمي بيشتر مربوط‏ است (5).
    ـ در همين زمينه، مدير، براي تصميم‌گيري بهينه، امكانات بالقوه و بالفعل منابع انساني سازمان و به‌ويژه خود را، به صورت دقيق شناسايي مي‌كند (6).
    ـ گزينش سبك تصميم‌گيري و يا يك راه حل از بين راه حل‌ها توسط مدير، بستگي به نوع شناخت‌ها و نگرش‌هاي او دارد (10 و 11).
    ـ تصميم‌گيري در مديريت اسلامي، بر نظريات و سازوكارهاي انسان‌شناختي استوار است كه معتقد است: عرصة آخرت، تجلّي واقعي دنياي انسان‌هاست و ازاين‌رو، مدير، معيارهاي كارايي و اثربخشي نهايي تصميماتش را بر مبناي اين اصل اساسي بنا مي‌سازد. (7و8 )
    حاصل آنكه مفاد گزاره‌هاي ياد شده هر چه بيشتر در سازمان تحقق يابد و به عبارت ديگر، تصميم‌هاي مديريتي بر آن اساس گرفته و انجام شود، آنگاه مي‌گوييم: آن تصميم‌ها و در نتيجه، آن نظام مديريتي به همان ميزان، به گونة حقيقي، قابل توصيف به وصف «اسلامي بودن» است.
    نتيجه‌گيري
    انسان داراي وجودي است كه از جهات گوناگون، اضداد در او جمع شده است. تصميم‌هايش نيز در هر لحظه، تحت تأثير جدال و كشمكش اين نيروهاي دروني است. بنابراين، براي فهم دقيق تصميم‏گيري و ويژگي تصميم‌ها و شناخت عناصر و عوامل مؤثر بر مراحل فرايند سازماني آن و سرانجام، گرفتن تصميم اثربخش و كارآمد، به حكم عقل، تكليف تصميم‌گيرنده به‌عنوان يك انسان حقيقي، اين است كه در ساية وحي (با كمك عقل و نقل)، اولاً، اضداد و كشمكش بين آنها و فرايند تأثيرگذاري‌شان را از همه جهت و به صورت كامل بشناسد. ثانياً از همين طريق، كليات چگونگي مواجهه با اضداد و اثر‌پذيرفتن يا نپذيرفتن از آنها و حل تزاحم به‌گونة مطلوب و راه رسيدن به تعادل حقيقي را فراگيرد. ثالثاً از همة منابع استفاده كند تا فرايند عملي و جزئيات روش تحقق اين هدف را تشخيص دهد. رابعاً اراده و ساير امكانات خود را بسيج كند و وارد ميدان عمل شود.
    از جمله گام‌هاي اوليه و اساسي كمك كننده به تصميم‌گيرنده، اين است كه بر اساس مباني، ارزش‌ها را از غير ارزشها، و اصول را از فروع باز‌شناسد تا بتواند در مرحلة بعد نسبت به ارزش‌ها، اهتمام ورزد و آنها را تقويت كند، و در برابر غير ارزش‌ها، بر مدار ارزش‌ها به گونه‌اي فعال و بر‌ اساس سياست «تبديل تهديد به فرصت»، عمل كند.
    انسان كامل اسلام و در مرحلة بعد، شخصيت رشد يافته و داراي شاكلة خير، كه ارزش‌هاي اسلام در او تبلور يافته، الگوي موفق رهرو اين مسير است. او‌ست كه تصميم‌هايش تحت حاكميت و تأثير جنود عقل و نيروهاي مثبت است و در برابر تأثير جنود جهل و ساير نيروها، به گونه‌اي فعال نه منفعل، عمل مي‌كند و از طريق اين سازوكار، به دفع و رفع تزاحم بين اضداد وجودي و رسيدن به تعادل دست مي‌يازد. 
     

    References: 
    • امين‌زاده، محمد‌رضا ،1378، انسان‌شناسي، قم، در راه حق.
    • آمدي، عبدالواحد‌،1387، غرر الحكم و دررالكلم، مصحح، مهدي رجايي، قم، دارالكتب الاسلاميه.
    • باقريان، محمد، و همكاران، 1380، تصميم‌گيري حكيمانه، رويكردي جديد به الگوسازي در مديريت، مركز آموزش مديريت دولتي.
    • بخشي، علي‌اكبر، 1394، تبيين مباني انسان‌شناختي تصميم‌گيري در مديريت اسلامي، قم،‌ مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ‌جعفري، محمدتقي، 1371، ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، نشر فرهنگ اسلامي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1381، صورت و سيرت انسان در قرآن، چ دوم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1384، حيات حقيقي انسان در قرآن، چ دوم، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1390، تفسير موضوعي قرآن كريم، معرفت‌شناسي در قرآن، قم، اسراء.
    • ـــــ ، 1392، تفسير انسان به انسان، نظر جديد به معرفت‌شناسي‌انسان، چ هفتم، قم، اسراء.
    • دفت، ريچارد ال، 1378، مباني تئوري و طراحي سازمان، ترجمة علي پارسائيان و سيد محمد اعرابي، تهران، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي.
    • رابينز، استيفن پي، 1379، مباني رفتار سازماني، ترجمه علي پارسائيان و سيد محمد اعرابي، چ سوم، تهران، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي.
    • رابينز، استيفن پي، و دي سنزو، 1379، مباني مديريت، ترجمة سيد محمد اعرابي و همكاران، تهران، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي.
    • راغب اصفهاني، ابي‌القاسم الحسين‌بن محمد، المفردات في قريب القرآن، تحقيق، محمد سيدگيلاني، تهران، المكتبة المرتضوي.
    • رضائيان، علي، 1379، مباني سازمان و مديريت، تهران، سمت.
    • سيدرضي،‌ 1375، ج سوم، ترجمه و شرح زير نظر آيت الله مكارم شيرازي، به قلم محمد جعفر امامي و محمد رضا آشتياني، نشر مدرسه امام علي‌بن ابي‌طالب.
    • شجاعي، محمد‌صادق و مجتبي حيدري، 1389، نظريه‌هاي انسان سالم با نگرشي به منابع اسلامي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • طباطبائي، محمد‌حسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، دفتر نشر اسلامي.
    • طبرسي، ابوالفضل علي‌بن حسن‌بن ‌فضل، مشكات‌الانوار في غررالاخبار، النجف الاشرف، المكتبه الحيدريه.
    • قمي، شيخ عباس، 1414ق، سفينه‏البحار و مدينه الحكم و الآثار، منظمه الوقاف و الشئون الخيريه، دارالاسوه.
    • كارگروه بنيادين تحول نظام اداري ذيل شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1393، نقشه جامع مديريت اسلامي، دانشگاه قم، پژوهش‌كده مديريت اسلامي.
    • كليني رازي، محمدبن يعقوب، 1363، اصول كافي، مصحح و علي‌اكبرغفاري، چ پنجم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • گرامي، غلامحسين، 1392، انسان در اسلام، تدوين نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها، قم، نشر معارف.
    • مجلسي، محمد‌باقر،1403ق، بحار‌الانوار، جلدهاي 46 و 64 و 75، بيروت، مؤسسه الوفاء.
    • محمدي ري‌شهري، محمد، 1386، ميزان‌ الحكمه، جلد 6، قم، دارالحديث
    • ـــــ ، 1392، ميزان‌ الحكمه، جلد 10قم، دارالحديثو
    • مصباح، محمد‌تقي، 1376، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش محمد‌حسين اسكندري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1376، معارف قرآن (1-3)، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مطهري، مرتضي، 1373، مجموعه آثار، چ پنجم، قم، صدرا.
    • مكارم شيرازي، ناصر، 1382، تفسير نمونه، محقق، علي بابايي، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    • مورهد و گريفين، 1379، رفتار سازماني، ترجمة سيد مهدي الواني و غلامرضا معمارزاده، تهران، مرواريد.
    • مير‌دريكوندي، رحيم، 1388، «مقياس مقدماتي سنجش عقل»، روان‌شناسي و دين، سال دوم، ش‌ 5، ص 123-144.
    • نقي‌پورفر، ولي‌الله، 1382، مجموعه مباحثي از مديريت در اسلام، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات مديريت اسلامي.
    • نوري طبرسي، ميرزا حسين، 1408ق، مستدرك‌الوسائل و مستنبط المسائل، ج 11، بيروت، مؤسسه آل‌البيت لاحياءالتراث.
    • هادوي تهراني، مهدي، 1366، تصنيف غررالحكم و دررالكلم، محقق، مصطفي درايتي، قم، مكتبه الاعلام الاسلاميه.
    • ـــــ ، 1377، مباني كلامي اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، قم، مؤسسه فرهنگي خانه خرد.
    • ـــــ ، 1387، مكتب و نظام اقتصادي اسلام، قم، مؤسسه فرهنگي خانه خرد.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بخشی، علی اکبر، نقی پورفر، ولی الله.(1394) تبیین مبانی و مؤلّفه های شناختی تأثیرگذار بر تصمیم گیری در مدیریت اسلامی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 5(1)، 25-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اکبر بخشی؛ ولی الله نقی پورفر."تبیین مبانی و مؤلّفه های شناختی تأثیرگذار بر تصمیم گیری در مدیریت اسلامی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 5، 1، 1394، 25-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بخشی، علی اکبر، نقی پورفر، ولی الله.(1394) 'تبیین مبانی و مؤلّفه های شناختی تأثیرگذار بر تصمیم گیری در مدیریت اسلامی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 5(1), pp. 25-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بخشی، علی اکبر، نقی پورفر، ولی الله. تبیین مبانی و مؤلّفه های شناختی تأثیرگذار بر تصمیم گیری در مدیریت اسلامی. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 5, 1394؛ 5(1): 25-48