نگاهی به روش تشویق در ایجاد انگیزه از دیدگاه قرآن
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
يكي از وظايف مهم مدير در سازمان، ايجاد انگيزه و علاقه به اجراي كار است؛ يعني ايجاد يا تقويت نيرويي دروني در كاركنان كه باعث بروز و تداوم رفتارهاي خاصي شود. بدين منظور انديشوران حوزة رفتار نظريههاي متعددي دربارة انگيزش ارائه كردهاند. همة اين نظريهها بر اساس مطالعات تجربي و با فرهنگ و ارزشهاي خاص حاكم بر جامعة صاحب نظريه صورت گرفته است. به نظر ميرسد در جوامع اسلامي با توجه به فرهنگ ديني و ارزشهاي حاكم بر آن و با استفاده از دستاوردهاي دانش بشري، بايد به مقولة «انگيزش» بر مبناي آموزههاي اسلامي نگريست.
در اين مسير مطمئنترين گزينه استفاده از قرآن است؛ كتابي كه كلام خالق انسان و آشنا به تمام ابعاد وجودي اوست؛ منبعي كه از علم لايزال الاهي سرچشمه ميگيرد و پاسخگوي نيازهاي اساسي بشر است و از آغاز زندگي او تا رسيدن به كمال نامحدودش وي را هدايت ميكند.
«اين كتاب[قرآن] بدون هيچ شكي راهنماي پرهيزكاران است».(بقره: 2) اين مهمترين رسالت قرآن است، اما قرآن فقط به نشان دادن راه و هدف بسنده نميكند، بلكه با روشهاي خود انگيزة حركت در صراط مستقيم را نيز در بشر ايجاد ميكند تا انسان گام به گام از حيات مادي به حيات طيبة الاهي قدم بگذارد.
يكي از روشهايي كه قرآن براي ايجاد انگيزه در انسان از آن بهره برده «روش تشويق» است. براي نمونه، خداي متعال به پيامبرش دستور ميدهد كه هنگام گرفتن زكات از مردم، آنان را تشويق كند: «از اموال آنان صدقهاي [زكات] بگير كه بدان وسيله پاكشان سازي و آنان را بركت و فزوني بخشي [=اموال يا حسناتشان را نشو و نما دهي] و ايشان را دعا كن كه دعاي تو آرامشي است براي آنان، و خدا شنوا و داناست».(توبه: 103)
خداوند توصيه ميكند هنگامي كه مردم زكات ميپردازند، براي آنان دعا شود و به ايشان درود فرستاده شود. آنان با پرداخت زكات وظيفة واجب خود را انجام ميدهند، ولي آيه بيانگر اين حقيقت است كه حتي در برابر انجام دادن وظايف واجب نيز بايد مردم تشويق شوند كه اين تشويق به صورت تشكر و قدرداني پيامبر از مردم انجام ميشود. رسول خدا همين گونه رفتار ميكرد. نقل كردهاند هنگامي كه فردي زكات اموال خود را به پيامبر ميداد، آن حضرت ميفرمود: «اللّهمّ صلّ عليه» و او را دعا ميكرد؛ و چون زكات قبيلهاي تحويل آن حضرت ميشد، آنان را دعا ميكرد: «اللّهمّ صلّ عليهم».
خداوند پس از آن ميفرمايد كه اين دعا و درود تو ماية آرامش خاطر آنان است؛ زيرا از پرتو اين دعا، رحمت الاهي بر دل و جان ايشان نازل ميشود، آنگونه كه آن را احساس كنند. به علاوه، قدرداني پيامبر يا كساني كه در جاي او قرار ميگيرند و زكات اموال مردم را ميپذيرند، نوعي آرامش روحي و فكري به آنان ميبخشد كه اگر ظاهراً چيزي را از دست دادهاند، بهتر از آن را به دست آوردهاند.
امروزه نيز يكي از روشهاي مهمي كه مديران ميتوانند به كمك آن در كاركنان انگيزه ايجاد كنند، «روش تشويق» است؛ يعني با ايجاد شوق و رغبت و تقويت روحيه و اعتماد به نفس، فرد را براي بهكارگيري تمام نيرو و استعدادش در راه اجراي وظايف آماده ميسازد. از اينرو، ميتوان گفت روش تشويق شيوهاي اثرگذار بر انگيزش كاركنان است، به گونهاي كه شايد بتوان ادعا كرد چيز ديگري نميتواند جانشين آن شود.
مفهومشناسي
هر چند در تعريف واژة «انگيزه» و «انگيزش» همانند بسياري از واژگان علمي اتفاق نظري وجود ندارد، همة روانشناسان در اين نكته توافق دارند كه انگيزه عاملي است دروني و اين عامل رفتار شخص را برميانگيزد، جهت ميدهد و آن را با شرايط فيزيكي و طبيعي هماهنگ ميسازد.
انگيزه: همان چراهاي رفتار هستند، عامل آغاز و ادامة فعاليتاند و جهت كلي رفتار هر فرد را معين ميسازند. به عبارتي انگيزه، نيرويي است دروني كه بر اثر نياز و كمبود در زندگي، در فرد به وجود ميآيد و او را به حركت واميدارد تا آن نياز و كمبودش را تأمين كند. در تعريف ديگر انگيزه عبارت است از: عامل و نيروي دروني كه رفتار فرد را موجب ميشود و در جهت معين سوق ميدهد و او را آشكارا به فعاليت خاصي واميدارد.
انگيزش: اسم مصدر انگيزيدن است و در لغت، به معناي تحريك و ترغيب، تحريض و هيجان آمده است. انگيزش با مفاهيمي چون نياز، ميل، علاقه، رغبت، سائق و محرك ارتباط دارد و برحسب علاقه، فرهنگ يا موقعيت، افراد از همة آنها استفاده ميكنند. از نظر علمي مفاهيم نياز، انگيزه و محرك كاربرد بيشتري دارند.
انگيزش را در اصطلاح به گونههاي متعدد تعريف كردهاند كه به چند تعريف بسنده ميشود.
ـ انگيزش وضعيت دروني فرد است كه محرك، جهتدهنده و عامل رفتار اوست. يا نيرويي است كه به رفتار نيرو ميدهد و آن را هدايت ميكند.
ـ «انگيزش عبارت است از: مجموعهاي از نيروها كه موجب ميشود اشخاص به شكلهاي مختلف رفتار نمايند».
ـ «انگيزش عبارت است از: «تمايل به تلاش زياد در جهت هدفهاي سازماني ـ هر گونه هدف ـ، مشروط بر آنكه اين تلاش توان برآورده ساختن يك نياز فردي را داشته باشد».
روش: روش در اينجا به مفهوم عام كلمه مورد نظر است؛ از اينرو شامل طريق، اسلوب وشيوه ميشود.
ايجاد: منظور از عبارت «ايجاد انگيزه» تنها پديدآوردن و خلق كردن انگيزه نيست، بلكه اعم از خلق، حفظ، شكوفايي و تقويت انگيزههاست.
تشويق: تشويق واژهاي است عربي از باب تفعيل و از مادة شوق، به معناي كشاندن نفس آدمي به سوي امري.
برخي نيز تشويق را اين گونه معني كردهاند: تشويق به معناي به شوق درآوردن و ترغيب كردن به چيزي، و كسي را در امري ستودن و به چيزي دلگرم كردن است.
بررسي اجمالي نظريههاي انگيزشي
انگيزش و مسائل مربوط به آن، از دلمشغوليهاي مهم مديران و رهبران در عصر حاضر است. به همين علت، صاحبنظران نظريهها و الگوهاي مختلفي در اين حوزة معرفتي ارائه كردهاند. دهة 1950 يكي از دورههاي بسيار پربار، از نظر ارائه مفاهيم و نظريههاي انگيزش است كه گرچه از نظر اعتماد و اعتبار مورد حملههاي بسيار شديد قرار گرفتند، از دو جهت بسيار مهماند: نخست آنكه اين نظريهها سنگ زير بناي ساير نظريههاي انگيزش هستند؛ دوم آنكه: در مرحلة عمل و در سازمانها، مديران براي توجيه انگيزة كاركنان خود از اين نظريهها و اصطلاحات فني مربوط به آن استفاده ميكنند.
اين نظريهها عبارتاند از:
1. نظريه سلسله مراتب نيازها (آبراهام مازلو)
در ميان بينشهاي حاصل از جنبش روابط انساني در مديريت مقارن با دوران ركود اقتصادي بزرگ غرب، نظرية معروف انگيزشي مازلو نظريهپرداز كلاسيك مديريت، در مورد نيازهاي اساسي انسان از اهميت ويژه برخوردار است و نظريهاي بنيادين محسوب ميشود. به اعتقاد «مازلو» نيازهاي آدمي سلسله مراتبي دارند كه رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثير شديدترين نياز قرار ميگيرد. هنگامي كه ارضاي نيازها آغاز ميشود، تغييري كه در انگيزش فرد رخ خواهد داد بدين گونه است كه به جاي نيازهاي قبل، سطح ديگري از نياز اهميت مييابد و محرك رفتار خواهد شد. نيازها به همين ترتيب تا پايان سلسله مراتب نيازها اوج ميگيرند و پس از ارضا فروكش ميكنند و نوبت را به ديگري ميسپارند. بر اساس اين نظريه، نيازهاي آدمي در پنج طبقه قرار داده شدهاند كه به ترتيب عبارتاند از: 1. نيازهاي زيستي؛ 2. نيازهاي ايمني و تأمين؛ 3. نيازهاي اجتماعي يا احساس تعلق و محبت؛ 4. نياز به احترام؛ 5. نياز به خود شكوفايي؛ يعني شكوفاكردن تمام استعدادهاي پنهان آدمي.
2. نظرية x و y
داگلاس مك گريگور دو ديدگاه متمايز از انسان ارائه كرد: يك ديدگاهِ اصولاً منفي كه آن را نظرية x خواند و يك ديدگاه مثبت كه آنرا نظرية y ناميد. اساس نظرية x بر اين فرض قرار ميگيرد كه نيازهاي ردة پايين بر فرد حاكماند. و نظرية y بر اين اساس قرار ميگيرد كه نيازهاي ردة بالاتر بر فرد حاكماند. گريگور بر اين باور بود كه مفروضات نظرية y نسبت به مفروضات نظرية x از اعتماد بيشتري برخوردارند؛ بنابراين او پيشنهاد كرد كه: مشاركت در تصميم گيري، پذيرش مسئوليت و پذيرفتن كارهاي هماورد طلب، و روابط كارگري از جمله راهها يا رهيافتهايي است كه ميتوان بدان وسيله انگيزش شغلي فرد را به حد اكثر رسانيد .
3. نظرية عوامل بهداشت رواني وانگيزانندهها
فردريك هرزبرگ براي بيان نظريههاي رفتاري خود بر عوامل انگيزشي و عوامل بهداشتي يا محيطي تأكيد ميكند و ميگويد نيازهاي اساسي تحت عنوان دو عامل طبقهبندي شدهاند: 1. عوامل انگيزشي كه موجب رضايت فرد براي اجراي كار ميشوند و عبارتاند از: كاميابي، معرفت، مسئوليت ارتقاي نفس كار؛ 2. عوامل بهداشتي يا محيطي كه مربوط ميشوند به محيط كار و عبارتاند از: حقوق و دستمزد، سرپرستي، ارتباطات بين همكاران، شرايط كار. هرزبرگ ميگويد: نارضايتي از كار، نقطة مخالف رضايت نيست، اگر عوامل نارضايتي از محيط كارحذف شود، الزاماً سبب رضايت شغلي نخواهد شد، بلكه فقط نارضايتي بر طرف ميشود، اما رضايت هم نيست. ويژگيهايي مثل مديريت و سياست شركت، سرپرستي، روابط بين افراد، شرايط كاري و حقوق عوامل بهداشتي شناخته شدهاند. اين عوامل اگر در وضع مناسبي باشند افراد ناراضي نخواهند بود و در سازمان آرامش ايجاد خواهد كرد، ولي رضايت ايجاد نخواهد نمود. اگر بخواهيم زمينة انگيزش افراد را در سازمان فراهم آوريم و موجب تحريك آنها شويم بايد بر روي مسئلة پيشرفت، شناخت و كسب شهرت، ماهيت كار، مسئوليت و رشد كه ايجاد رضايت ميكند، تأكيد ورزيم.
نظريههاي جديد انگيزش
علاوه بر سه نظرية پيش گفته نظريههاي جديدتري نيز در مورد انگيزش ارائه شده است كه اينك به اختصار به آنها پرداخته ميشود.
1. نظرية ERG (آلدرفر)
اين نظريه نيز بر اساس نيازها پايهريزي شده و با وجود تفاوتهايي كه بين آن و نظرية سلسله مراتب نيازها وجود دارد، از جهاتي آن را كامل و اصلاح كرده است. به عقيده آلدرفر، سه نياز اساسي در آدمي وجود دارد:
1. نيازهاي زيستي كه همسطح همان نيازهاي فيزيولوژيك و امنيتي مازلو است؛ 2. نيازهاي تعلق كه مطابق نيازهاي تعلق و احترام مازلو است؛ 3. نيازهاي رشد. تفاوت نظرية مازلو و آلدرفر در اين است كه مازلو عقيده دارد فرد آنقدر در طبقة بعدي ميماند تا نيازهايش ارضا شود، ولي آلدرفر عقيده دارد فردي كه در ارضاي نيازهاي سطح بالاتر ناكام ميماند، در نهايت به سطح قبلي نيازهاي خود باز ميگردد.
2. نظرية نيازهاي مك كللند
مك كللند سه عامل انگيزشي يا نياز را پيشنهاد كرد كه عبارتاند از: 1. نياز به كسب موفقيت؛ 2. نياز به كسب قدرت؛ 3. نياز به دوستي. بر اساس اين نظريه افرادي كه اين سه نياز به ويژه نياز به كسب موفقيت در آنها بيشتر از ديگران وجود دارد، از عملكرد و كارايي بيشتري برخوردارند و اين سه نياز در مقايسه با ساير نيازها، نقش انگيزشي بيشتري در افزايش عملكرد آنها ايفا ميكند.
3. تئوري برابري آدامز
اين نظريه از فرايند مقايسة اجتماعي حاصل ميشود و در واقع يك نظرية انگيزش مبتني بر شناخت است. به عقيدة آدامز در اين مقايسه اگر شخص نوعي ظلم، اجحاف، نابرابري و بيعدالتي احساس كند، دچار نوعي تنش و فشار رواني ميشود. اين تنش باعث ايجاد انگيزش ميگردد و فرد به دنبال چيزي بر ميآيد كه تصور ميكند عدل وانصاف است.
4. نظرية انتظار از ويكتور روم
فرض اوليه اين نظريه آن است كه انگيزش، به ميزان علاقه شخص به دستيابي به چيزي و احتمالي كه براي تحقق آن قائل است، بستگي دارد. به عبارتي ميزان توليد مورد نظر فرد در يك زمان مشخص، به هدف خاص او و پنداشت يا برداشت وي از ارزش نسبي عملكرد بستگي دارد. براساس اين نظريه يك فرد زماني دست به تلاش ميزند كه بداند اولاً اين كوشش به رسيدن به هدف انجامد؛ ثانياً آن هدف براي او مهم است؛ ثالثاً به دست آوردن آن هدف يك نياز او را ارضا ميكند و برآوردن آن نياز ارزش اين مقدار تلاش را دارد.
5. نظرية تقويت رفتار
اسكينر، كه از دانشمندان مكتب رفتاري است، پيشنهاد دهندة اين نظريه است. براساس اين نظريه، رفتار چيزي جز واكنش در مقابل محركهاي بيروني نيست. وي مدعي است اگر عملي كه فرد آن را يك مرتبه انجام داده است «تقويت» شود، با پاداش دادن احتمال تكرار آن افزايش مييابد.
بررسي نظريهها
بايد توجه داشت كه همة اين نظريهها بر اساس مطالعات تجربي و با فرهنگ و ارزشهاي خاص انجام گرفته است. و با ارزشهاي اسلامي بسيار فاصله دارد. بر محققان اسلامي است كه در صدد ارائة نظريههايي برآيند كه مبتني بر منابع ديني و از اتقان لازم برخوردار باشند. متقنترين راه براي اين امر، مراجعه به قرآن وسيرة گفتاري و رفتاري معصومين است.
قرآن كريم راهكارهاي متعددي را براي ايجاد انگيزه بيان داشته كه هر يك به سهم خود در اين امر مؤثرند. در يك استقصاي كلي ميتوان اين روشها را به دو دستة كلي تقسيم كرد: 1. روشهاي شناختي همچون دادن بينش دربارة جهان هستي و خود انسان در ابعاد گوناگون جسمي و روحي و مانند اينها، اين روشها، ضمن دادن شناخت و بصيرت به آدميان دربارة هستي و انسان، ميكوشند در انسان انگيزه ايجاد كنند؛ 2. روشهاي رفتاري كه مربوط به فعل و عملكرد افرادند و انگيزة تكرار و اصلاح رفتار را در آنان تقويت ميكنند. در اين زمينه روشهاي فراواني در قرآن وجود دارند و هر يك به تفصيل درخور بررسي است، ولي براي رعايت اختصار، در اين نوشتار به يكي از مهمترين اين روشها، يعني روش تشويق اشاره ميشود.
اصول حاكم بر اعمال انسان
الف. رفتار
اسلام انسان را موجود چند انگيزهاي و آميزهاي از ويژگيها و استعدادهاي مثبت و منفي ميداند. اين انگيزهها در وجود انسان فعال، در تعارض و تقابل است و رفتار هر انسان تابع انگيزهاي است كه در اين تعارض و تقابل برتري يابد. امام صادق از رفتار انسان در مقابل خدواند به صورت عبادت و پرستش تعبير كرده و مردم را از لحاظ انگيزهاي كه از عبادت دارند به سه گروه تقسيم ميفرمايد:
عبادت كنندگان سه دستهاند: دستة اول خداوند را از ترس عذاب جهنم عبادت ميكنند، كه اين عبادت بردگان است؛ دستة دوم خداوند را به اميد ثواب و پاداش عبادت ميكنند، كه اين عبادت اجيران تاجران است؛ دستة سوم از روي عشق ومحبت به خداوند اورا عبادت ميكنند، كه اين عبادت آزادگان است.
طبق اين كلام امام صادق رفتار انسان در مقابل خالقش بر اساس يكي از اصول ذيل تنظيم ميشود:
1. رفتار براي رسيدن به ثواب و پاداش
همة انسانها در مقابل گفتار و رفتار خود انتظار پاداش و ثواب دارند. لذا در قرآن كريم و روايات معصومان از پاداشهاي مختلفي سخن به ميان آمد. كه بر عمل نيك مترتب ميشود. در اين زمينه در آيات فراوان خداوند مكرر به آدميان پاداش معنوي و نعمتهاي بهشتي را وعده ميدهد تا براي دستيابي به آن تحريك شوند و با انگيزة خدايي عمل صالح انجام دهند.
هر كه براي متاع دنيا بكوشد بهرهمندش كنيم و هر كه ثواب آخرت خواهد از نعمت آخرت برخوردارش گردانيم... .(آلعمران: 145)
هر كه ثواب و نعمت دنيا را طالب است[از خدا بخواهد] كه ثواب دنيا و آخرت هر دو نزد خداست و خدا[به دعاي خلق] شنوا و [به احوالشان] بينا است.(نساء: 134)
گاه خداوند عملكرد انسان را ذكر ميكند و بر اساس آن وعده بهشت و پاداش ميدهد:
به يقين كساني كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت كردند، فرشتگان بر آنان نازل ميشوند كه: نترسيد و غمگين مباشيد، و بشارت باد بر شما به آن بهشتي كه وعده داده شده ميشديد. (فصلت: 30)
گاه خداوند گروههاي خاصي از مردم را نام ميبرد و به آنان وعدة پاداش ميدهد:
خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغهايي از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جاري است، جاودانه در آن خواهند ماند و مسكنهاي پاكيزهاي در بهشتهاي جاودان [نصيب آنان ساخته] و [خشنودي و] رضاي خدا، [از همة اينها] برتر است و پيروزي بزرگ، همين است.(توبه: 72)
در اين آيات خداوند بهشت و آسايش و رفاه زندگي آخرت را وعده داده كه مخصوص اهل ايمان است؛ چه نعمتهاي فراوان و روح بخش و با لذت و بيزحمت كه در ساية اعمال صالح آدمي قابل دسترسي است. ذكر اين پاداشها و ثوابها در قرآن همه بر اساس همان اصل پاداشخواهي انسان است تا از اين طريق او را براي زمينهسازي زندگي آبرومند و سعادت بخش اخروي آماده نمايد.
بنابر همين اصل ميبينيم در دعاهاي امامان معصوم و همچنين اوامر آنان براي جذب و جلب مردم و حركت دادن آنها، به مسئلة رسيدن به ثواب و اجر و پاداش تكيه شده است.
2. رفتار براي دوري از عقاب و عذاب
ديگر اصل حاكم بر كارهاي انسانها، اصل دوري از عقاب و شقاوت و بدبختي و مجازات است. قرآن كريم در آيات متعدد انسانها را از خطرها و عذابهايي كه در صورت سرپيچي از فرمان خداوند متعال دامنگير آنها خواهد شد بر حذر ميدارد: «به آنان كه كافر شدند بگو به زودي مغلوب شويد و به سوي جهنّم محشور گرديد كه بسيار بد جايگاهي است».(آلعمران: 12) «عقاب خدا بر كافران بسيار سخت است».(بقره: 211)
بيان اين نوع عذابها و عقابها كه جنبة ترس و تهديد دارند، در رفتار انسان مؤثرند؛ زيرا همان گونه كه بيان پاداش در انسان براي رسيدن به آن ايجاد انگيزه ميكند، وعده به عقاب نيز انگيزة ترك كارهاي حرام را براي انسان پديد ميآورد تا به عذاب اخروي گرفتار نشود: «خداوند به مردان و زنان منافق و كفّار، وعدة آتش دوزخ داده است. جاودانه در آن خواهند ماند [همان براي آنان كافي است] و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب هميشگي براي آنهاست.»(توبه: 68) به تصوير كشاندن كيفري كه در انتظار كافران و منافقان است، ميتواند بر رفتار انسانهاي ديگر اثر بگذارد و باعث تنبيه و بيدارسازي آنها شود و سوق دهندة به سوي كارهاي نيك باشد. به اين نكته بايد توجه داشت كه چون پاداشها و عقابهاي قرآن قطعي الحصول و همراه با شناخت و باور هستند، تنها كساني از آن بهرهمند خواهند بود كه به خدا ايمان داشته باشند و عمل صالح انجام دهند. ايمان يعني باور به توحيد و معاد و نبوت كه زمينهساز عمل شايسته است. به همين علت كه توأم با شناخت و ايماناند، جنبة انگيزشي قوي و پايدار دارند و هر كس بر اساس بصيرت و آگاهي به اين پاداشها و عقابها دل ببندند، به درستي رفتار ميكند و تزلزلي در اراده و عقيدة او رخ نخواهد داد. چون آدمهاي مؤمن به گفتههاي خداوند يقين دارند و خدا را قادر به تحقق آن ميدانند، ترديدي به خود راه نميدهند؛ چراكه خداوند ميفرمايد: «خداوند از وعدة خود، تخلف نميكند.»(آلعمران: 9) در دنيا نيز خداوند به آنچه به مؤمنان وعده داده، عمل ميكند: «خداوند وعدة خود را به شما، [دربارة پيروزي بر دشمن در احد،] تحقق بخشيد».(آلعمران: 151) همچنين گفتههاي خداوند در عالم پس از مرگ نيز محقق خواهند شد و مؤمنان در آن ترديدي ندارند.
3. رفتار بر اساس محبت
ديگر اصل مؤثر بر رفتار انسان، محبّت است. نخستين گام در تحصيل محبت، معرفت و شناخت است. اگر انسان وجودي را كه داراي همۀ صفات كمال و جمال و منشأ همة خوبيها و فضيلتهاست، بشناسد و به آن توجه پيدا كند، در دلش به او محبت پيدا خواهد كرد. وقتي معرفت آدمي به خداوند افزايش يابد، تمام انگيزههاي او در يك چيز تجلي پيدا ميكند و آن رضايت محبوب است. نيز براي رسيدن به اين هدف ميكوشد و تمام فعاليتهاي خود را در مسير تحقق آن قرار داده، براي نيل به آن سرمايه گذاري ميكند.
البته رسيدن به اين مرحله كار هر كسي نيست. «تنها كسي كه به هيچ بودن خود پي برده است... به مقامي ميرسد كه ميتواند به معرفت يقيني نائل آيد و در آرامش قرار يابد و به سوي پروردگارش باز گردد و سرانجام نفس مطلق را با فناي خويش پس در بقاء اللّه دريابد».
ب. تشويق
1. نقش تشويق در ايجاد انگيزه
يكي از راهكارهاي مهم براي ايجاد انگيزه در انسانها تشويق كساني است كه عملكرد مطلوب دارند. در جامعه و سازماني كه نيكوكار و بدكار، خدمتگزار و خيانتكار، عملكرد مطلوب و غير مطلوب يكسان شمرده ميشوند، انگيزة نيكوكاري و خدمتگزاري و عملكرد خوب محو ميشود. قرآن كريم از روش تشويق براي تحريك انسان به رفتار نيك و بازداري از رفتار ناپسند، به صورت گسترده استفاده كرده است. تشويقهاي قرآن گسترة وسيعي دارند؛ هم به لحاظ افرادي كه تشويق شدهاند، هم از نظر پاداشها وهم به لحاظ مجريان اين تشويقها. تمام آياتي كه از بهشت و نعمتهاي مادي و معنوي سخن گفته، شاهدي بر اين مدعاست. خداوند به پيامبر گرامي اسلام فرمان ميدهد كه مؤمنان را به نبرد تشويق كند و از پايداري آنان- در قالب سنت الاهي نصرت ـ قدرداني مينمايد:
اي پيامبر، مؤمنان را بر جهاد تشويق كن كه اگر از شما بيست تن شكيبا باشند [كه در جنگ پايداري كنند] بر دويست تن [از كافران] چيره شوند؛ و اگر از شما صد تن باشند، بر هزار تن از آنها كه كافر شدند چيره شوند، زيرا كه آنها گروهي نافهم و نادانند [ايمان و انگيزهاي ندارند و از اينرو در كارزار، شكيبايي و پايداري نميكنند].(انفال: 65)
خداوند در آيهاي ديگر تشويق را با واژگاني چون «نصرت» و «بشارت» بيان ميكند. نصرت و پيروزي چيزي است كه خداوند به مؤمنان وعده داده و اگر آنان در راه خدا استقامت و پايداري كنند، خداوند آنان را ياري رسانده، پيروز ميدارد: «ايكساني كه ايمان آوردهايد، اگر [آيين] خدا را ياري كنيد، شما را ياري ميكند و گامهايتان را استوار ميدارد».(محمد: 7) نتيجة اين استقامت و پايداري پيروزي بر دشمن است. در اين آيه نصرت الاهي در قالب كلمة تشويق و مشتقات آن بيان نشده، بلكه با جملة شرط و جزا ذكر شده و خدا ميفرمايد: اگر مؤمنان دين اسلام را ياري كنند، آنها را ياري و به پيروزي ميرساند. اين ياريرساني پاداشي است براي تشويق آنان به پاس پايداري در مقابل دشمن و ياري دين الهي.
پيامبر اكرم علاوه بر تشويقهايي كه در قرآن كريم براي ايجاد رغبت و اشتياق در جانهاي شيفتة حق بيان شده است، خود نيز در عمل افراد مستعد و لايق را مورد عنايت و تشويق قرار ميداد. انتخاب «عتاب بن اسيد» براي حكومت بر مكه در حالي كه جواني بيست و يكساله بيش نبود، نمونهاي از اين شيوة مديريتي پيامبر اكرم است. ايشان، دليل اين انتخاب را لياقت و شايستگي و برتري وي بر ديگران عنوان فرمود.
آن حضرت پيوسته از عملكرد و اقدامات شايستة اصحاب خود قدرداني ميكرد. سكوني از امام صادق روايت كرده است كه گفت: همانا پيامبر لشكري را [براي جنگ] فرستاد، پس چون برگشتند بديشان فرمود: آفرين به گروهي كه جهاد كوچك را به جاي آوردند، و جهاد بزرگ بر آنان باقي ماند. گفته شد: اي رسول خدا، جهاد بزرگ كدام است؟ فرمود: جهاد نفس است. بدين ترتيب، پيامبر رزمندگان سرفرازي را كه پيروزمندانه از پيكار با دشمنان بيروني بازگشته بودند، مورد تشويق و تمجيد قرار داد و آن را زمينة اقدامي بزرگتر و پيكاري بسيار دشوارتر، آماده ساخت.
حضرت علي در نامه خويش به مالك اشتر ميفرمايد:
آنان را به نيكويي ياد كن و پيوسته تشويقشان نما و كارهاي مهمي را كه انجام دادهاند برشمار؛ زيرا ياد كردن كارهاي نيك آنان، دليرشان را [به كوشش و حركت بيشتر] برانگيزاند و از كار مانده را به خواست خداي [به كار و تلاش] ترغيب نمايد. پس رنج و كار هريك از آنان را براي خودش بدان و رنج و زحمت كسي را به ديگري نسبت مده؛ و بايد در پاداش دادن به او هنگام به سر رساندن كارش كوتاهي ننمايي، و بايد بزرگي كسي تو را بر آن ندارد كه رنج و كار كوچك او را بزرگ شماري، و پستي كسي تو را وادار نسازد كه رنج و كار بزرگش را كوچك پنداري.
تشويق و قدرداني، در روح آدمي اثر مثبت ميگذارد و او را به انجام دادن عمل نيك ترغيب ميكند؛ به او نيرو و قدرت ميبخشد تا بيشتر بكوشد؛ چون انسان داراي حب ذات است، تشويق موجب رغبت و دلگرمي و نشاط و تحرك او ميشود، و حس خود پسندي و حب ذات انسان را اقناع ميكند و موجب قوت قلب و نشاط او ميگردد. همچنين موجب رضايت فرد از عملكرد خود و رفع ملالت و كسالت او و سبب ايجاد حس اعتماد و توانمندي افراد ميشود. به عبارت ديگر طبيعت و سرشت انسان از نظر رواني به گونهاي آفريده شده كه در مقابل تشويق واكنش مثبت نشان ميدهد. البته ممكن است نوع و مصداق پاداشي كه در افراد مختلف اثر ميگذارد و آنها را به تلاش و حركت بر ميانگيزد و به عبارتي ايجاد انگيزه ميكند، تفاوت داشته باشد، ولي همۀ آنها در اين حقيقت مشتركاند كه در مقابل پاداش نفوذ پذيرند و تحريك ميگردند.
2. انواع تشويق(با محوريت پاداش)
تشويق را با توجه به نوع پاداشي كه داده ميشود، به چند دسته ميتوان تقسيم كرد.
يك. تشويق كلامي
يكي از متدوالترين تشويقها، تشويق كلامي است. وقتي با گفتن جملهاي يا كلمهاي انسان را تشويق ميكنيم در حقيقت با بيان آن جملۀ محبتآميز و مهربانانه به او پاداش دادهايم. در قرآن كريم نيز از تشويق كلامي استفاده شده است. در جايي اين سخن كه تسكين قلوب و انگيزانندۀ افراد است، از زبان پيامبر بيان ميشود؛ در آيهاي ديگر اين وظيفه را ملائكه به دوش ميكشند و در جايي حتي خود خداوند متعال نيز از تشويق كلامي بهره ميبرد: «اي رسول ما از اموال مؤمنان صدقه بگير تا بدان نفوس آنها را از [پليدي و حب دنيا] پاك و پاكيزه سازي و آنها را به دعاي خير ياد كن كه دعاي تو در حق آنان موجب تسلي خاطر آنها ميشود و خدا شنوا و داناست».(توبه: 103)
چنانكه مشاهده ميشود، آيه درصدد بيان حكمي از احكام اسلام است. امري از طرف خداوند صادر شده است، اما براي اينكه مردم را نيز برانگيزد، به پيامبرش دستور ميدهد وقتي از آنها زكات دريافت كردي، با سخن آنها را تشويق كن؛ زيرا صلوات تو باعث سكونت و آرامش نفوس ايشان ميشود.
قدرداني پيامبر و هركسي كه در جاي او قرار گيرد و زكات را دريافت كند نوعي آرامش روحي و فكري به آنها ميبخشد كه اگر ظاهراً چيزي را از دست دادهاند، بهتر از آن را به دست آوردهاند. «...و در حاليكه فرشتگان [براي تهنيت آنها] از هر در وارد ميشوند و ميگويند سلام و تحيت بر شما باد كه [در طاعت و عبادت خدا] صبر پيشه كرديد».(رعد: 23ـ24)
در آيات قبل از اين آيه مواردي از رفتار مطلوب بيان ميشود. خداوند متعال براي اينكه افراد را به سوي اين رفتار سوق دهد، از عامل تشويق ملائكه بهره ميبرد. آن صبرها و استقامتهاي شما در راه اداي وظايف و مسئوليتها و تحمل شدائد و مصائب پاداشش امنيت و آرامش خواهد بود. با وجود آنكه درآيات قبل به چند رفتار مطلوب اشاره شده است، ولي تنها صبر ذكر شده است؛ زيرا جملة «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ» ميگويد درود فرشتگان به بهشتيان به اين گونه است كه ميگويند سلام بر شما باد به پاس صبر و استقامتتان. دليل اين موضوع را بايد در بيان علي جستوجو نمود كه ميفرمايد:«ان الصبر من الايمان كالرأس من الجسد و لا خير في جسد لا رأس معه و لا في ايمان لا صبر معه»؛ صبر نسبت به ايمان مانند سر است در مقابل تن، تن بيسر فايدهاي ندارد، چنانكه ايمان بدون صبر ارزش ندارد».
در حقيقت پشتوانة همة برنامههاي سازندة فردي و اجتماعي، همان شكيبايي است و اگر آن نباشد هيچكدام از آنها به ساماني نميرسد؛ زيرا در مسير هر كار مثبتي مشكلات و موانعي هست كه جز با نيروي استقامت نميتوان بر آنها پيروز شد، نه وفا به عهد بدون استقامت و صبر ميسر است، و نه حفظ پيوندهاي الهي، و نه ترس از خدا و دادگاه قيامت، و نه اقامة نماز و انفاق از مواهب الهي، و نه جبران خطاها با حسنات. در آية 157 بقره خود خداوند عامل اجراي تشويق معرفي شده است. «آن گروهاند مخصوص به درود و الطاف و رحمت خاص خداوند و آنها به حقيقت به سوي خدا هدايت يافتگاناند».
اگرچه در اين آيه بعضي صلوات را به معناي رحمت دانستهاند، در بعضي از تفاسير صلوات به معناي دعا دانسته و گفته شده اين جمله داراي معناي دعاست. براي اينكه منظور درود هميشگي است، چنانكه دعا چون تكرار ميشود مستلزم دوام و هميشگي است. به هر حال اين تشويقها، الطاف و رحمتها آنها را نيرو ميبخشد كه در اين راه پر خوف و خطر گرفتار اشتباه و انحراف نشوند واستقامت ورزند. آية ديگر كه با صراحت بيشتر بر اين ادعا دلالت، اين است: «بر آنان از خداي مهربان [فرشتگان رحمت] سلام و تحيت رسانند». (يس: 58)
در اين آيه به پاداشي اشاره شده است كه براي اهلش از هر نعمتي با ارزشتر است. منتهاي روزي اهل بهشت اين است كه خدا بر آنها سلام كند. اين نداي روحافزا و نشاطبخش به قدري شوقانگيز است كه يك لحظة آن با هيچ نعمتي حتي با تمام جهان برابر نيست؛ و عاشقان او چناناند كه اگر اين افاضة معنوي از آنها قطع شود، قالب تهي ميكنند .جالب اينكه ظاهر آيه اين است كه اين سلام پروردگار كه نثار مؤمنان بهشتي ميشود، سلامي است مستقيم و بيواسطه.
دو. تشويق غير كلامي
همانطور كه تشويق با سخن ميتواند صورت گيرد، در بسياري موارد تشويقكننده با دادن چيزي كه مورد پسند تشويقشونده است، در او حركت و انگيزه ايجاد مينمايد. از آنجا كه بحث ما قرآني است، با توجه به آيات قرآن اين مورد انواع مختلفي دارد كه در ادامه به آن اشاره ميشود.
2 ـ 1. پاداشهاي دنيايي
قرآن كريم در آيات متعدد براي ايجاد انگيزه در انسان از پاداشدهي استفاده كرده است. پاداشهاي دنيايي خود بر دو قسم است.
2-1-1-پاداشهاي مادي
در آياتي از قرآن كريم به مردم وعده داده شده است كه در صورت انجام دادن رفتار مطلوب و مورد نظر، با پاداشهاي مادي كه تأمين كنندۀ زندگي دنيايي شماست، تشويق ميشويد: «اگر مردمي كه در شهرها و آباديها زندگي ميكنند ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند، بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشاييم».(اعراف: 96)
در حديثي از امام حسين در تفسير اين آيه نقل شده است كه ميفرمايد:
آنقدر آسمان و زمين بركاتش را ارزاني دارد كه درختان در هرفصل از سال با اراده خداوند ميوه دهد، به طوري كه مردم ميوة زمستان را در تابستان وتابستان را در زمستان تناول كند. از جمله پاداشهايي كه قرآن به مؤمنان و صالحان ميدهند، خلافت زمين است كه در آيات متعدد به آن اشاره شده و مورد تأكيد قرار گرفته است. خلافت و حكمروايي از خواستههاي ذاتي و طبيعي انسان است كه هر كس در حيطه وجودي خويش ميخواهد فرمان بدهد و كساني از دستور او اطاعت كنند. خداوند وعدة اين پاداش را به انسانهاي مؤمن و صالح داده كه روزي آنها را خليفه در زمين خواهد كرد: «خدا كساني از شما را كه ايمان آوردند، و عمل صالح كردند، وعده داد كه به زودي ايشان را جانشين در زمين كند».(نور: 55) خلافت در آيه به معناي مشهور آن، يعني مديريت و صاحب اختيار در اداره جامعه است و وعده خداوند به صالحان و مؤمنان نيز سپردن خلافت و حكومت زمين به دست آنان است. چنان كه از آيات ديگر استفاده ميشود كه منظور از «خلافت» ارث دادن زمين به ايشان و مسلط كردن آنان بر زمين است.
علامه طباطبايي ميگويد:
اين آيه وعدة جميل و زيبايي است براي مؤمنان و صالحان. به آنان وعده ميدهد كه به زودي جامعة صالحي مخصوص و درخور برايشان درست ميكند و زمين را در اختيار آنها قرار داده، دينشان را در زمين متمكن ميسازد. امنيت را جانشين ترسي ميكند كه در زندگي داشتند؛ امنيتي كه ديگر از منافقان و كيد آنان و از كافران و مشكلسازيهايشان بيمي نداشته باشند؛ به نحوي كه خدا را آزادانه عبادت كنند و چيزي را شريك او قرار ندهند. اين وعده مخصوص كساني است كه هم ايمان داشته باشند و هم اعمالشان صالح باشد.
2-1-2. پاداشهاي معنوي(دنيايي)
در بعضي از آيات، انسانها با پاداشهايي كه در دنيا نصيب آنها ميشود تشويق شدهاند، و اين پاداشها معنوي است: «خداوند از مؤمنان ـ هنگامي كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند ـ راضي و خشنود شد. خدا آنچه را در درون دلهايشان [از ايمان و صداقت] نهفته بود، ميدانست؛ از اينرو، آرامش را بر دلهايشان نازل كرد و پيروزي نزديكي [به عنوان پاداش] نصيب آنها فرمود».(فتح: 18)
آيه به ماجرايي اشاره دارد كه به «بيعت رضوان» معروف است. در سال ششم از هجرت پيامبر همراه مسلمانان براي گذاردن عمره عازم مكه شدند و در نقطهاي به نام «حديبيه» توقف كردند. حضرت عثمان بن عفان را به نمايندگي خود به مكه فرستاد. قريش از بازگشت نمايندة پيامبر جلوگيري كردند .بر اثر تأخير نمايندة آن حضرت اضطراب وهيجان عجيبي درميان مسلمانان پديد آمد و خبر قتل عثمان در بين مسلمانان انتشار يافت. در اين لحظه كه خطر نزديك بود و مسلمانان با ساز وبرگ جنگي بيرون نيامده بودند؛ پيامبر تصميم گرفت كه پيمان خودرا با مسلمانان تجديد كند. هدف از اين بيعت انسجام هرچه بيشتر نيروها، تقويت روحيه، تجديد آمادگي رزمي، سنجش افكار وآزمودن ميزان فداكاري دوستان وفادار بود. از اينرو، براي تجديد پيمان زير ساية درختي نشست وتمام مسلمانان با او باز بيعت نمودند. كلمة رضايت وقتي به خداي سبحان نسبت داده ميشود مراد از آن ثواب او خواهد بود؛ پس رضاي خدا به معناي ثواب دادن و پاداش نيك دادن است.
در نتيجه جمله «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»(فتح: 18) از ثواب و پاداشي خبر ميدهد كه خداي تعالي در مقابل بيعت مؤمنان در زير درخت به ايشان ارزاني داشته است؛ زيرا اين بيعت باعث تقويت جبهة مسلمانان گرديد و مورد رضايت و خواست خداي متعال بود. لذا خداوند براي آنها كه در آن لحظة حساس با پيامبر بيعت كردند، پاداشهايي در نظر ميگيرد، از جمله اينكه تسكين و آرامش را بر قلبهاي آنها نازل ميكند. «كساني كه در راه ما تلاش كنند ما آنها را به راههاي خودمان هدايت و راهنمايي خواهيم كرد و همانا خداوند حتماً با نيكوكاران است».(عنكبوت: 69) در اين آيه نيز براي اينكه در انسانها انگيزش ايجاد كند و آنها را به امر جهاد فراخواند، هدايت و راهنمايي خداوند را به عنوان پاداش معنوي آنها در نظر ميگيرد، و اين وعدة پاداش با دو علامت لام و نون تأكيد آورده شده. مشخص است كه هدايت، هم پاداش معنوي است و هم دنيايي؛ چون هدايت در قيامت معني ندارد.
2ـ2. پاداشهاي آخرتي
ميتوان گفت كه بيشتر پاداشهايي كه براي تشويق مردم و برانگيختن آنها به سوي رفتار مورد نظر در قرآن در نظر گرفته شده، پاداشهاي آخرتي است. با توجه به اعتقادات مسلمانان كه زندگي جاويد و هميشگي را در قيامت ميدانند و از طرفي با ايماني كه به وعدههاي خدا و تحقق يافتن آنها دارند، پاداشهاي اخروي بيشتر ميتواند انگيزه ايجاد نمايد. پاداشهاي اخروي نيز خود به دو دستة مادي و معنوي تقسيم ميشوند.
2ـ2ـ1. پاداشهاي آخرتي مادي
در اين زمينه آيات فراوان است و خداوند مكرر به آدميان پاداش معنوي و نعمتهاي بهشتي را وعده ميدهد تا براي دستيابي به آن تحريك شوند و با انگيزة خدايي عمل صالح انجام دهند. در اينجا به برخي آيات اشاره ميشود: «[پاداش آنان] باغهاي جاويدان بهشت است كه در آن وارد ميشوند در حالي كه با دستبندهايي از طلا و مرواريد آراستهاند و لباسشان در آنجا حرير است».(فاطر: 33)
آيه درصدد تشويق كساني است كه به بيان آية قبل در نيكيها پيشي گرفتهاند: «مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ». در سوره الرحمن نيز به دوازده نعمت از نعمتها و پاداشهاي مادي بهشت اشاره شده است: «فِيهِمَا عَيْنَانِ تجرِيَانِ... فِيهِمَا مِن كلُِّ فَاكِهَةٍ زَوْجَانِ...مُتَّكِِينَ عَلي فُرُشِ بَطَائنهَُا مِنْ إِسْتَبرَْقٍ وَ جَني الْجَنَّتَينِْ دَانٍ...فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثهُْنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لَا جَانٌّ...كَأَنهَُّنَّ الْيَاقُوتُ وَ الْمَرْجَانُ...هَلْ جَزَاءُ الْاحْسَانِ إِلَّا الْاحْسَانُ...وَ مِن دُونهِِمَا جَنَّتَانِ...مُدْهَامَّتَانِ...فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ... فِيهِمَا فَاكِهَةٌ وَ نخَْلٌ وَ رُمَّانٌ...فِيهِنَّ خَيرَْاتٌ حِسانٌ... حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ في الخِْيَامِ...لَمْ يَطْمِثهُْنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لَا جَانٌّ...مُتَّكِِينَ عَلي رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍ حِسَانٍ»؛ (الرحمن: 50ـ76) باغهاي بهشتي، درختان متنوع و پر طراوت، ميوههاي مختلف و رنگارنگ آنها، حتي طرز قرار گرفتن ميوهها و در دسترس بودن براي همۀ بهشتيان، همسراني كه از هر جهت همچون ياقوت و مرجاناند، چشمههاي آب جاري ودر حال فوران، حورياني كه در خيمههاي بهشتي مستورند، تختهايي كه با پارچههاي زيبا تزيين شده و بر آن تكيه ميزنند و مانند اينها.
اين پاداشهاي قطعي و تخلفناپذير، براي هر كس انگيزه ايجاد و او را به اين امر ترغيب ميكند تا با آيندهنگري خود زمينة زندگي ابدي را به صورت مناسب فراهم آورد. يكي از دغدغههاي مهم انسان در دنيا تأمين آيندة خود و فرزندان خويش است كه چگونه زندگي درخور و بدون نگراني فراهم آورد. در خصوص زندگي آخرت كه هميشگي است اين نگراني بيشتر خواهد بود؛ چراكه مشكلات آنجا بر خلاف امور دنيا حل شدني نيست و اگر كسي به اين موضوع دقت و تأمل كند، بيترديد انگيزه قوي براي فعاليت در جهت سعادت اخروي ميپردازد. هدف قرآن از ذكر اين همه پاداش به انسان همين مطلب است.
البته درست است كه ميوهها و شرابها و لباسها و ظروف و غذاهاي بهشتي با آنچه در اين دنياست بسيار فرق دارد، و ما زندانيان اين دنياي محدود نميتوانيم افقهاي وسيع عالم آخرت را به خوبي درك كنيم ولي هرچه هست اين نعمتها، مادي است. يكي از دليلهاي معاد جسماني را وجود همين نعمتهاي مادي بهشت دانستهاند. گاه اين پاداشهاي مادي، چنان در آيات پشت سر هم ذكر شده كه دل انگيز و جذب كنندگي فوق العاده دارد: «در آن [باغ بهشتي] چشمههاي جاري است.در آن تختهاي زيباي بلندي است و قدحهايي كه در كنار آن چشمهها نهاده شده و بالشها و پشتيهاي صف كشيده و فرشهاي فاخر گسترده».(غاشيه: 12ـ16)
در اين آيات به بيان قسمتي از نعمتهاي مادي بهشت پرداخته، ميگويد: در آن بهشت چشمهها جاري است: «فِيها عَيْنٌ جارِيَةٌ». گرچه «عين» در اينجا «نكره» است و نكره معمولاً براي بيان يك فرد ميآيد، ولي به قرينة ساير آيات قرآن معني جنس دارد، و شامل چشمههاي مختلف ميشود؛ چنانكه قرآن ميفرمايد: «پرهيزگاران در ميان باغهاي بهشت و چشمهها قرار دارند».(ذاريات: 15)
بعضي نيز گفتهاند در هر قصري از قصرهاي بهشتيان چشمهاي جاري است و مفرد بودن «عين» در اينجا ناظر به آن است، چشمهاي كه مطابق ميل بهشتيان به هر طرف كه بخواهند جريان مييابد، و به شكافتن نهر و ساختن بستر نيازي ندارد. البته وجود چشمههاي متعدد علاوه بر افزودن بر زيبايي و طراوت، اين فايده را نيز دارد كه هر يك نوشابه مخصوصي دارد و ذائقة بهشتيان را هر زمان با انواع شراب طهور شيرين و معطر ميكند. بعد از ذكر چشمهها به سراغ تختهاي بهشتي ميرود، و ميفرمايد: در آن باغهاي بهشتي تختهاي بلند وجود دارد: «فِيها سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ». بلندبودن اين تختها براي آن است كه بهشتيان بر تمام مناظر و صحنههاي اطراف خود مسلط باشند، و از مشاهده آن لذت برند. ابن عباس ميگويد: اين تختهاي بلند چنان هستند كه وقتي صاحبان آنها اراده كنند بر آن بنشينند تواضع ميكنند و فرو مينشينند، و بعد از جلوس به حال اول بازميگردند. اين احتمال نيز وجود دارد كه توصيف اين تختها به «مرفوعة» اشاره به گرانبها بودن آنهاست، و آن گونه كه بعضي گفتهاند از قطعات طلا ساخته شده، و مزين به زبرجد و در و ياقوت است. از آنجا كه استفاده از آن چشمههاي گوارا و شرابهاي طهور بهشتي، به ظرفهايي نياز دارد، در آية بعد ميافزايد: قدحهاي زيبا و جالبي در كنار اين چشمهها گذارده شده (وَ أَكْوابٌ مَوْضُوعَةٌ). هر زمان اراده كنند قدحها از چشمهها پر ميشود، و در برابر آنان قرار ميگيرد، تازه به تازه مينوشند، و سيراب ميشوند و لذت ميبرند؛ لذتي كه توصيفش براي ساكنان دنيا ممكن نيست. باز به نكتههاي بيشتري از جزئيات نعمتهاي بهشتي پرداخته، ميافزايد: در آنجا بالشها و پشتيهايي بر تختها وجود دارد كه صف داده شده است «وَ نَمارِقُ مَصْفُوفَةٌ». نمارق جمع نمرقه (بر وزن غلغله) به معني پشتي كوچك است كه بر آن تكيه ميكنند و معمولاً به هنگام استراحت كامل از آنها استفاده ميشود، و تعبير به «مصفوفه» اشاره به تعدد و نظم خاصي است كه بر آنها حاكم است، اين تعبير نشان ميدهد كه آنها جلسات انس دسته جمعي تشكيل ميدهند، و اين اجتماع كه خالي از هر گونه لغو و بيهودگي است، و تنها از الطاف الاهي و نعمتهاي بيپايان او، و نجات از درد و رنجهاي دنيا و عذاب آخرت، در آن سخن گفته ميشود چنان لطف و لذتي دارد كه چيزي با آن برابري نميكند. در آخرين آيه مورد بحث به فرشهاي فاخر بهشتي اشاره كرده، ميفرمايد: در آنجا فرشهايي گرانبها و بسيار زيبا گسترده شده «وَ زَرابِيُّ مَبْثُوثَةٌ». زرابي جمع زريبه به معني فرشهاي عالي خوابدار است كه هم نرم و راحت است، و هم گرانبها و پر قيمت. پيداست به موازات اين وسائل آسايش و لذت، چه وسائل ديگري در آنجا وجود دارد كه مشت نمونة خروار است. در اين آيات هفت نعمت مهم بهشتي ذكر شده كه هريك از ديگري زيباتر است. كوتاه سخن اينكه بهشت جايگاهي است بينظير از هر جهت و خالي از هر گونه ناراحتي و جنگ و جدال، با انواع ميوههاي رنگارنگ، و نغمههاي دلپذير و چشمههاي آب جاري، و شرابهاي طهور، و خدمتگزاراني شايسته و همسراني بيمانند، و تختهايي مرصع، و فرشهايي فاخر، و دوستاني با صفا و ظروف و قدحهايي جالب در كنار چشمهها، و خلاصه نعمتهايي كه نه بالفاظ محدود اين جهان قابل شرح است، و نه در عالم خيال قابل درك، و همة اينها در انتظار مقدم مؤمناني است كه با اعمال صالح خود اجازة ورود در اين كانون نعمت الاهي را كسب كردهاند: «ايشان رزقي معلوم دارند، ميوههايي و ايشان گرامي هستند، در بهشتهاي پر نعمت، بر تختهايي رو به روي هم، قدحها از آب بهشتي از هر سو برايشان حاضر ميشود، آبي زلال و لذت بخش، براي نوشندگان نه در آن ضرر و فسادي است و نه از آن مست ميشوند، و پيش ايشان حوريان درشت چشم پركرشمه و نازند، گويي از سفيدي، سفيدة تخم مرغاند قبل از آنكه دست خورده شود.(صافات: 41ـ49)
2ـ2ـ2. پاداشهاي معنوي آخرتي
پاداشهاي معنوي كه خداوند براي تشويق انسانها در نظر گرفته و از اين طريق در آنها انگيزه ايجاد ميكند، چون شرح و بيان ندارد و جز با رسيدن و درك كردن احساس نميشود، شرح زيادي در آيات قرآني براي آن به چشم نميخورد، در عين حال تعبيرات سر بسته و فشردة جالبي در اين زمينه ديده ميشود كه بازگوكنندة عظمت بالاي اين پاداشهاست.
از اين پاداشها به عنوان فلاح، فوز، رضوان، محبت خدا و ...ياد شده است: «در منزلگاه صدق و حقيقت نزد خداوند با عزت و سلطنت جاوداني متنعماند».(قمر: 55)
در اين آيه براي كساني كه رفتار مطلوب داشتهاند: «ان المتقين»(قمر: 54)پاداش در نظر گرفته تا آنها را به اين كار شايستهشان ترغيب نمايند. پاداشي كه لذت آن را فقط درك كنندگانش ميتوانند بيان كنند. قربي است كه بعدي در آن نيست. تنعمي است كه نقمت با آن نيست و سروري است كه غمي با آن نميباشد و بقايي است كه فنايي با آن وجود ندارد. پاداشي كه تمام امتيازات پاداشهاي ديگر را در بردارد؛ زيرا دو ويژگي دارد كه شامل همه امتيازات ميشود: نخست آنكه آنجا جايگاه صدق است و هيچگونه باطل و بيهودگي در آن راه ندارد، سراسر حق است و تمام وعدههاي خداوند دربارة بهشت در آنجا عينيت مييابد، و صدق آن آشكار ميشود، ديگر اينكه در جوار و قرب خداست؛ همان چيزي كه از كلمة «عند» استفاده ميشود، كه اشاره به نهايت قرب و نزديكي معنوي است نه جسماني، آن هم نسبت به خداوندي كه هم مالك است و هم قادر؛ هرگونه نعمت و موهبت در قبضه و در فرمان حكومت و مالكيت اوست: «همانا اهل ايمان به پيروزي و رستگاري رسيدهاند».(مؤمنون: 1)
در اين آيه نيز قرآن كريم از عنصر پاداشدهي براي ايجاد انگيزه و تحريك مردم به رفتار مطلوب(ايمان) استفاده ميكند و پاداشي كه در نظر ميگيرد، فلاح اين افراد است.
كلمة فلاح به معناي ظفر يافتن و به دست آوردن و رسيدن به آرزوست و اين خود به دو نحو است: يكي دنيايي و ديگري آخرتي، اما ظفر دنيايي رسيدن به سعادت زندگي است؛ يعني به چيزي كه زندگي را گوارا سازد و ظفر اخروي در چهار چيز خلاصه ميشود: بقايي كه فنا نداشته باشد، غنايي كه دستخوش فقر نشود، عزتي كه با ذلت آميخته نباشد و علمي كه با جهل همراه نباشد. خلاصه، اشاره به اين پاداشها كه براي انسانهاي مطلوب در نظر گرفته شده، به قدري جذب كننده و دلرباست، كه هر انساني را به وجد ميآورد و او را به حركت و تلاش براي برخورداري از آنها وا ميدارد.
يكي از پاداشهايي كه خداوند در نظر گرفته، ناديده گرفتن پيشينة بد افراد است؛ البته در صورتي كه تغيير رفتار بدهند، چون ممكن است انسانها گاهي دچار خطايي شوند، و به علت آن خطا ديگر انگيزة پيشرفت و ترقي را از دست بدهند و بپندارند كه سوء پيشينه مانع ترقي آنهاست، اما خداوند براي ايجاد انگيزه در چنين افرادي پاداشي در نظر ميگيرد، و آن ناديده گرفتن سوء رفتار قبليشان است كه اين خود از لحاظ انگيزش بسيار مهم است: «و كساني كه مرتكب اعمال بد و ناشايست شدند و پس از آن توبه كرده، ايمان آورند، همانا پروردگار تو بعد از اين [توبه و ايمان آنان] بخشنده و مهربان است.»(اعراف: 153)
اين آيه اعلام ميكند به رغم خطاي بزرگي كه آنها مرتكب شدهاند، اين طور نيست كه هيچ راه بازگشت وجود نداشته باشد، بلكه اگر آنها تغيير رفتار دهند و توبه كنند، رحمت و مغفرت الاهي فراروي آنهاست. پاداش غفران و بخشش الاهي به انسان بسيار اميد ميدهد و او را براي نجات از رنج و مشكلات دنيا آماده ميسازد؛ زيرا جز معصومان هر كس در معرض گناه و لغزش قرار دارد و دربارة آيندة خويش نگران است كه با تحمل اين همه زحمت در دنيا، در آخرت هم آسايشي نداشته باشد. با اين وصف پاداش مغفرت در رفع نگراني و اميد واري آدميان نقش اساسي دارد.
نتيجهگيري
تشويق يكي از روشهاي قرآن براي ايجاد انگيزه است. تشويق با محوريت پاداش اقسام مختلفي دارد كه ميتوان با توجه به آيات قرآن كريم تقسيمهايي چون پاداشهاي دنيايي و آخرتي و همچنين مادي و معنوي براي آن برشمرد. در اين ميان مهم، نحوة استفاده از روش تشويق است. لذا در تشويق بايد نكات ذيل توجه داشت:
1. تشويق بايد بجا و با ميزان و نوع عمل متناسب باشد و روحية شخص در انتخاب شكل آن ـ تشويق كلامي، يا غير كلامي، مادي يا معنوي ـ ملاحظه شود. براي مثال كارمندي كه داراي مشكلات مالي است، تشويق كلامي براي او نميتواند انگيزاننده باشد. لذا مدير، با پي بردن به نيازمنديهاي گوناگون كاركنان، ميتواند دريابد كدام عامل تشويقي براي كارمند حكم پاداش را دارد. نكتة ديگر اينكه هرگونه قدرداني و تشويق به مقتضاي حال و صلاحديد مدير انجام گيرد. بر اين اساس، امكان دارد برخي از انواع قدرداني اولويت داشته باشد يا مدير از اعمال برخي از آنها معذور باشد. به فرمودة اميرمؤمنان: «هرگاه دستت از جبران [اعمال و قدرداني عملي] كوتاه شد، با زبانت سپاسگزاري كن».
2. استفاده از تشويق داراي حدود معين است. نه آن قدر تشويق كه اثر آن خنثي شود و وظيفة مدير تلقي گردد و نه به قدري محدود كه آفت شود و نقش بازدارنده داشته باشد. شناخت دقيق زمينهها و شرايط موجود نقش به سزايي در اعمال تشويق مناسب دارد. هرگونه تشويقي بر مبناي ارزشيابي صحيح و به موقع مدير صورت ميپذيرد. اميرمؤمنان ميفرمايد: «بزرگترين مراتب حماقت زيادهروي در تحسين و توبيخ است».
3. تشويق وسيلة برانگيختن است و نبايد خود به صورت هدف درآيد و تمام ذهن و فكر شخص را به خود مشغول كند كه در اين صورت نقش بازدارنده مييابد و موجب فراموشي هدف اصلي ميشود.
4. به هنگام تشويق بايد علت آن براي شخص روشن باشد و اين كار بايد به گونهاي صورت گيرد كه شخص خود را مستحق آن ببيند و از تأييد دروني وي برخوردار باشد.
5. تشويق بايد به موقع انجام گيرد تا تأثير مشخص و كارا و مثبتي داشته باشد.
6. از جمله اساسيترين نكاتي كه در تشويق بايد به آن توجه كرد، رعايت اعتدال و تشخيص موارد اعمال آن است. علي در سخني حكمتآميز به اين اصل اساسي اشاره فرموده است: «أَلثَّناءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الْأِسْتِحْقاقِ مَلَقٌ وَالتَّقْصيرُ عَنِ الْأِسْتِحْقاقِ عَي أَوْ حَسَدٌ؛ ستايش بيش از اندازه استحقاق، چاپلوسي است و كمتر از مقدار شايستگي فرد، عجز ناتواني يا حسد است».
- ابنمنظور، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408 ق.
- انصاري قرطبي، ابيعبدالله محمد بن محمد، الجامع لاحكام القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1345.
- بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، بيروت، احياء التراث العربي، 1408.
- پي رابينز، استيفن، مباني رفتارسازماني، ترجمه علي پارسائيان و محمد اعرابي، چ سيزدهم، تهران، دفتر پژوهشهاي فرهنگي، 1385.
- تميمي آمدي، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، تهران، بينا، 1377.
- جواديآملي، عبدالله، شرح حكمت متعاليه، تهران، الزهرا، 1372.
- جيمز اي. اف. و همكاران، مديريت، سازماندهي، رهبري، كنترل، ترجمه، علي پارسائيان و سيدمحمد اعرابي، چ دوم، تهران، دفترپژوهشهاي فرهنگي، 1379.
- الحراني، ابي محمد الحسن بن علي بن الحسين بن شعبه، تحف العقول، كتابفروشي اسلاميه، 1384 ه.ق
- دهخدا، علي اكبر، لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، 1352
- رابينر، استيفن پي دي سنزو، و ديويد اي، مباني مديريت، ترجمه: محمد اعرابي، محمد علي حميد رفيعي وبهروز اسراري ارشاد، تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي، چ4، 1385
- رشيدرضا، محمد، تفسير القرآن الحكيم، مصر، دارالمنار، 1373 ق.
- رضائيان، علي، انتظار عدالت و عدالت درسازمان، تهران: سمت چ1، 1384،
- رضائيان، علي، مديريت رفتار سازماني، تهران، سمت، 1379،چ اول
- سبحاني، جعفر، فرازهاي از تاريخ پيامبراسلام، چ سيزدهم، قم، مشعر، 1381.
- شجاعي، محمدصادق، ديدگاههاي روانشناختي مصباحيزدي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1385،
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، 1362
- طبرسي، ابوعلي الفضلبن الحسن، مجمع البيان، ترجمه سيدابراهيم مير باقري و همكاران، تهران، فراهاني، 1360
- طريحي، فخرالدين، مجمع البحرين، دار مكتبته الهلال، بيروت، 1985م
- طوسي، ابو جعفر محمد بن الحسن بن علي، التبيان في تفسير القرآن، تحقيق احمد حبيب قيصرالعاملي، مكتب اعلام اسلامي، قم، 1409ق
- عسكريان، مصطفي، روابط انساني و رفتار سازماني، تهران، اميركبير، چ2، 1383
- فؤاد، عبدالله عمر، مجموعه مقالات چهارمين كنفرانس مديريت اسلامي، مركز آموزش مديريت دولتي، چ1، 1372
- كريمي، يوسف، روانشناسي تربيتي، تهران، ارسباران، چاپ ششم، 1384.
- گريفين و مورهد، رفتار سازماني، ترجمه سيد مهدي الواني و غلامرضا معمارزاده، تهران: مرواريد، چ8، 1383
- لطفآبادي، حسين، روانشناسي تربيتي، تهران، سمت، 1386.
- محمدي ريشهري، محمد، ميزان الحكمة، چ چهارم، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1371
- معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران، امير كبير، 1362
- معين، محمد، فرهنگ معين، انتشارات رشد، تك جلدي، ص168
- مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، مدرسة الا مام علي بن ابيطالب، چ4، 1374
- مكارم شيرازي، ناصر، وهمكاران، تفسير نمونه، دارالكتب اسلاميه، تهران، 1353-1366
- نصر، سيدحسين، نياز به علم مقدس، ترجمه حسن ميانداري، چاپ سپهر، 1379.