بررسی شیوههای پیشگیری از تعارض سازمانی در سیرهی نبوی (ص)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
امروزه يكي از مباحث مهم در حوزة رفتار سازماني، بروز تعارض در سطوح مختلف سازمان و چگونگي مديريت آن است. در اين خصوص، ديدگاههاي متفاوتي وجود دارد؛ برخي تعارض را بهطور كلي منفي و مخرب ميدانند؛ اما برخي نيز معتقدند كه منفي و مثبت بودن تعارض، به كاركرد آن بستگي دارد؛ يعني در صورت افزايش عملكرد گروه و سازمان، مثبت، و در صورت كاهش عملكرد، منفي و مخرب است (رابينز، 2003، ص170-169). بههرحال، تعارض بهصورت يك رفتار منفي، ميتواند در سازمانها خود را نشان دهد و موجب اتلاف وقت و نيروي افراد و گروهها، و انحراف فعاليتهاي سازماني از اهداف سازمان شود. بنابراين، پيشگيري از اينگونه رفتار در سازمانها، امري اجتنابناپذير است.
نحوة مديريت و پيشگيري از تعارض، به عواملي چون فرهنگ، پيشفرضها و افكار مدير بستگي دارد (رضائيان، 1387، ص73). سازمانهاي اسلامي، به دليل تفاوت زمينههاي فكري و فرهنگي با سازمانهاي غيراسلامي، نيازمند شيوههاي پيشگيري منحصر به خود ميباشند؛ ازاينرو در مديريت اسلامي بايد بر اساس مباني فكري و ارزشي اسلامي اين شيوهها را جستوجو كرد. سيرة عملي پيامبر در برخورد با تعارضات ميان افراد در جامعة ديني و ميان گروههاي مختلف مسلمانان، ميتواند يكي از منابع مهم در اين خصوص باشد.
بنابراين، اين پژوهش با استفاده از روش توصيفي ـ تحليلي، به مطالعة سيرة پيامبر ميپردازد و با بررسي نمونههاي تعارض در عصر آن حضرت و تحليل آنها، بهدنبال پاسخ به اين پرسش است كه پيامبر اكرم چگونه از تعارض ميان افراد و ميان گروهها پيشگيري ميكرد و چه شيوههايي را دراينباره بهكار ميبرد؟
ماهيت تعارض و رابطة آن با همكاري
تعارض، در لغت بهمعناي اختلاف داشتن، متعرض يكديگر شدن و خلاف يكديگر آمدن خبر است (دهخدا، 1337، ج15، ص751)؛ و در اصطلاح مديريت، تعاريف متفاوتي از تعارض وجود دارد. دستهاي از اين تعريفها به بعد فردي توجه دارند و تعارض را يك حالت رواني درون يك فرد ميدانند. اين نوع تعارض، از محل بحث اين پژوهش خارج است. دستهاي ديگر، تعريفهايي هستند كه به بعد اجتماعي توجه دارند و آن را حالت و رفتاري ميدانند كه ميان دو يا چند فرد يا گروه اتفاق ميافتد. اين نوع تعارض، مدنظر پژوهش پيشروست. بههرحال، تعارض رفتاري است كه در مسابقات، بازيها، عدم توافقها، مجادلهها، مشاجرات لفظي، رقابتها، درگيريها و جنگها ظاهر ميشود (ايزدي، 1379، ص13). بنابراين، در تعريف جامع ميتوان گفت: «تعارض، فراگردي است كه در آن، تلاش عمدي شخص الف براي خنثيسازي تلاشهاي شخص ب از طريق نوعي مانعتراشي، به عجز و ناكامي شخص ب در دستيابي به هدفها يا افزايش منافعش منجر ميشود» (رابينز، 1998، ص432).
همكاري، فرايندي است كه در آن، افراد و گروهها براي رسيدن به اهداف مشترك، با همديگر كار ميكنند (گرينبرگ و بارون، 1998، ص374). برخي، همكاري را متضاد تعارض ميدانند غافل از اينكه متضاد تعارض، عدم تعارض، و متضاد همكاري، عدم همكاري است. حذف تعارض، اطمينان به همكاري نميآورد و عدم همكاري نيز دليل بر وقوع تعارض نيست. بهكارگيري برخي از فنون افزايش همكاري، تعارض را كاهش ميدهد؛ ولي حذف يكي از آنها، ديگري را ايجاد نميكند (رابينز، 1974، ص27).
عوامل بروز تعارض
عواملي كه موجب بروز تعارض در سازمانها ميشود، دو نوعاند: فردي و سازماني.
عوامل فردي
اين عوامل از تفاوتهاي فردي ناشي ميشوند. برخي از اين تفاوتها عبارتاند از:
تفاوتهاي ادراكي: در هر سازمان، ممكن است افراد در درك موضوعات مختلف، مانند مسائل سازمان، سلسلهمراتب اداري و سازماني، انگيزهها و نيازها، شخصيت افراد، محيط، روش ارتباط، مفهوم اختيار و مسئوليت، دستورها، نگرشها، با يكديگر اختلاف داشته باشند (مشبكي، 1375، ص323).
ارزشها و اصول اخلاقي: تفاوت در ارزشها و اصول اخلاقي ميتواند منشأ عدم توافقها باشد. بيشتر افراد، مجموعهاي از ارزشها و اصول اخلاقي براي خود دارند. برخي از افراد، تمايل شديد به پذيرش ديگران دارند و با اصول اخلاقي آنان كنار ميآيند؛ اما بعضي ديگر از افراد، ديگران را نميپذيرند و بهشدت به اصول خود پايبند ميباشند. وقتي تعارضات، مبتني بر ارزشها و اصول اخلاقي باشد، به دليل ماهيت شخصي اختلافات، عدم توافق شديدي پيش ميآيد.
تفاوت در مهارتها و تواناييها: نيروي كار، از افراد با سطوح مختلفي از مهارتها و تواناييها تشكيل شده است كه ميتواند زمينة تعارض در سازمان باشد؛ بهويژه هنگامي كه مشاغل به هم وابسته باشند.
شخصيتهاي متفاوت: افراد، هنگام ورود به سازمان ويژگيهاي شخصيتي خود را نيز با خود ميآورند. با توجه به امكان تركيبات فراوان ويژگيهاي افراد، تعارض شخصيتي ميان آنان اجتنابناپذير خواهد بود.
موانع ارتباطي، احساسات و تفاوتهاي فرهنگي، از ديگر عوامل فردي بروز تعارض در سازمان هستند (نلسون و كوئيك، 1997، ص383-382).
عوامل سازماني
اين عوامل از ماهيت سازمان و نحوة سازماندهي كار سرچشمه ميگيرند. برخي از آنها عبارتاند از:
تخصصگرايي: وقتي مشاغل، بسيار تخصصي شوند، كاركنان در كارهاي معيني داراي مهارت ميشوند و از كار ديگران آگاهي ناچيزي مييابند. در نتيجه، فقط بر انجام كار خود تأكيد ميكنند. اين امر ميتواند زمينة بروز تعارض را فراهم كند (رضائيان، 1387، ص44).
منابع مشترك و كميابي: هرگاه چند فرد يا واحد، در منابع سهيم باشند، امكان بالقوه براي بروز تعارض وجود دارد. اين امكان بالقوه، هنگام كميابي منابع مشترك، به فعليت ميرسد.
اهداف متفاوت: هدفهاي كلي يك سازمان، به صورت هدفهاي عملياتي درميآيند و هر دايرهاي اقدام به تأمين بخشي از آنها ميكند ممكن است اين اهداف با هم ناسازگار باشند و موجب بروز تعارض شوند.
سلسله مراتب اختيارات: ماهيت رابطة سنتي رئيس و مرئوس، سلسلهمراتبي است. براي بيشتر كاركنان، اين رابطه قابل قبول نيست؛ زيرا دوست ندارند ديگري به آنان بگويد كه چه كار انجام دهند.
وابستگي كاري: از جمله عوامل بروز تعارض در سازمان، وابستگي كارها و فعاليتهاست. وابستگي كاري وقتي اتفاق ميافتد كه دو يا چند گروه سازماني، بايد براي انجام وظايف خود، به يكديگر وابسته باشند.
تفاوت زياد بين وجهه و اعتبار مشاغل: در برخي از سازمانها تفاوت زيادي بين وجهه و اعتبار مشاغل مديريتي و ديگر مشاغل وجود دارد. اين امر موجب رنجش كاركنان و ايجاد تعارض در سازمان ميشود (نلسون و كوئيك، 1997، ص 381 ـ 382).
ابهام در مسئوليت و پاسخگويي: اگر در سازمان روشن نباشد چه كسي مسئول انجام يك فعاليت معين است، هنگامي كه كاري انجام نگيرد يا بهدرستي صورت نپذيرد، ممكن است به تهمتزني به يكديگر و تعارض بينجامد (رولينسون و ديگران، 1998، ص 405).
تنوع نيروي كار و عدم تجانس اعضا: در سازماني كه نيروي كار آن متنوع است، زمينة بسياري از انواع تعارض وجود دارد؛ زيرا حجم زيادي از تعارضات، از تفاوتهاي فردي ميان كاركنان نشئت ميگيرد (نلسون و كوئيك، 1997، ص384).
رسميت كم، نبود قوانين و مقررات، و عدم رسميسازي، از اين جهت كه ابهام ايجاد ميكنند، موجب بروز تعارض ميشوند (رابينز، 1990، ص421-419).
سيستم پاداش و ارزشيابي، توزيع قدرت (دفت، 1998، ص491)، و...، از ديگر عوامل سازماني بروز تعارض در سازمان ميباشند.
مديران بهمنظور پيشگيري اثربخش از تعارض، بايد عوامل فردي و سازماني آن را بشناسند و آنها را مديريت كنند (نلسون و كوئيك، 1997، ص380). آنان براي اين كار، بايد هم از فنون تغيير نگرشها و رفتار افراد، و هم فنون تغيير ساختار و روابط كاري تعارضساز استفاده نمايند (جوج و جانز، 1999، ص665).
شيوههاي پيشگيري از تعارض در سيرة پيامبر
با توجه به عوامل بروز تعارض، شيوههاي پيشگيري كه از سيرة پيامبر استخراج شدهاند را ميتوان در دو دستة فردي و سازماني قرار داد.
الف) شيوههاي فردي
اين شيوهها در تناظر با عوامل فردي بروز تعارضاند و براي تغيير در باورها، ارزشها و نگرشهاي افراد، همچنين ايجاد انگيزه در افراد براي همكاري با ديگران، در سيرة پيامبر بهكار رفته است. در ادامه، برخي از اين شيوهها را شرح ميدهيم.
1. معرفي اهداف مشترك
افراد ممكن است از وجوه اشتراك خود با ديگران غافل باشند و فقط به تفاوتها توجه كنند. در اين صورت، با معرفي و توجه دادن به اهداف و باورهاي مشترك، نسبتبه ديگران نگرش مثبت پيدا ميكنند و با آنها كمال همكاري را خواهند داشت. بر اثر همين اهداف مشترك بود كه مردم مدينه براي ميزباني از مهاجران، از يكديگر سبقت ميگرفتند؛ تا اينكه كار بهجايي رسيد كه چارهاي جز قرعه نداشتند (واقدي، 1409ق، ج1، ص378). دين اسلام، به هدفي مشترك تبديل شد و وجود هدف مشترك، از تعارض ميان آنان جلوگيري ميكرد. قيسبنخطيم، در جنگ جاهلي اوس و خزرج، به دست خزرجيان كشته شده بود. عدهاي پس از اسلام آوردن ساكنان مدينه، سلاح قيس را نزد فرزندش فرستادند تا وي را تحريك كنند. او در پاسخ آنان گفت: «اگر دين اسلام نبود، بازگرداندن سلاح را ناپسند ميشمرديد» (ابنحجر، 1415ق، ج1، ص510). وي بر پاية التزام به آن مشتركات، حاضر نشد انتقام جاهلانه را پيگيري كند. از اين روايت، ميتوان پي برد كه پس از ورود اسلام به يثرب، دين اسلام بهمثابه هدف مشترك، عامل مهمي براي پيشگيري از اختلافات بوده است.
پيامبر در نخستين پيمان خود با مردم مدينه، اهداف مشترك خود و آنان را بدينصورت ترسيم كردند: با رسول خدا پيمان بستيم كه به خدا شرك نورزيم؛ دزدى و زنا نكنيم؛ فرزندانمان را نكشيم؛ به يكديگر تهمت نزنيم؛ كار زشت انجام ندهيم و در كارهاى نيك نافرمانى نكنيم (ابنهشام، بيتا، ج1، ص433). مهمترين شيوة پيامبر براي ايجاد وحدت و جلوگيري از اختلافات، قوت بخشيدن به گرايش توحيدى در جامعه و ايجاد يك عقيدة مشترك به خداوند بود. بر اساس همين نگرش توحيدي، مسلمانان بايد مطيع خداوند و رسول او باشند. اين اطاعت، مهمترين ثمرة عقيده توحيد و اساسىترين اصل براى ايجاد وحدت و عدم اختلاف به شمار مىرفت (جعفريان، 1383، ص436).
در اين زمينه، گوستاولوبون ميگويد:
پيامبر توانست يك هدف مقدس واحدي براي تمام ملتهاي عرب بنا كند؛ ملتهايي كه ايدة مشترك در آنها وجود داشت. اسلام در ميان ملتهايي كه به آن ايمان آوردند، يك وحدتي ايجاد نمود؛ نظير همان وحدتي كه عشق به شهر روم براي روميان ايجاد كرد. و در نتيجة همان وحدت، همگي آنان داراي مصالح و آرزوهاي مشتركي شدند كه در نتيجه، همان تلاشها و كوششها به هدف واحدي متوجه شد؛ با اينكه پيش از آن داراي مصالح و آمال مختلفي بودند... . (حسيني، 1379، ص 209).
قرآن نيز اين سيرة پيامبر را مورد تأييد قرار داده و آن را يكي از راهكارهاي وحدت و همكاري ميداند: «بگو: اى اهل كتاب! بياييد از آن كلمة حق كه ميان ما و شما يكسان است، پيروى كنيم كه بجز خداى يكتا را نپرستيم؛ و چيزى را با او شريك قرار ندهيم؛ و برخى، بعضي ديگر را بهجاى خدا به ربوبيت نپذيريم...». (آلعمران: 64)
در واقع، قرآن مىآموزد كه اگر كسانى حاضر نبودند در تمام اهداف مقدس با شما
همكارى كنند، بكوشيد دستكم با تأكيد بر اهداف مهم مشترك، همكارى آنها را جلب كنيد (مكارم شيرازي، 1374، ج2، ص 594).
حضرت در نامههايي كه به پادشاهان و بزرگان نصارا مينوشتند، به مشتركات ميان اسلام
و مسيحيت اشاره ميكردند. ايشان در بخشي از نامة خود به هرقل، پادشاه روم، آية يادشده
را نوشتند و بر باور مشترك ميان خود و آنان تأكيد فرمودند (صالحي دمشقي، 1414ق، ج11،
ص 353). همين عبارت، در نامة آن حضرت به مقوقس فرمانرواي قبط نيز بيان شده است (كلاعي، 1420ق، ج2، ص14).
يكي از مشتركاتي كه پيامبر از آن بهره برد، شعار «جئت بالحنفيه دين ابراهيم» بود؛ زيرا در جامعة جاهلي، عدهاي از اعراب معتقد به دين حضرت ابراهيم بودند و نام و ياد وي را گرامي ميداشتند. ازاينرو استفادة پيامبر از اين واژة «حنيف» براي ايجاد پيوند ميان خود و افراد، كارآمد بود (مجلسي، 1363، ج22، ص 36).
2. شفافسازي
يكي از شيوههاي مؤثري كه رسول خدا بهمنظور جلوگيري از تعارضات بهكار ميبردند، توجيه افراد نسبتبه اهداف و تصميمات خود بود. پيامبر پيش از هر مأموريت نظامي، اصحاب خود را دربارة هدف آن مأموريت، توجيه و آگاه ميفرمود تا بدانند براي كه، چرا و چگونه بايد بروند (كليني، 1407، ج5، ص27).
پيامبر در ابتداي دعوت علني، با بيان اصول دعوت خويش، بهصراحت به مسئلة رهبري پس از خود نيز پرداخت؛ درحاليكه اسلام در مرحلة نوپايي بود و اين برنامه در تصور سران قريش نيز نميگنجيد. پيامبر در نهايت صراحت، هدف برنامة خود را ترسيم كرده و چيزي را پنهان نداشته است. معرفي اصول اساسي و معيار عدم انحراف افراد از اين اصول، از افتادن افراد در دام اختلاف در اين موارد جلوگيري ميكند. آن حضرت به دو معيار اصلي (تمسك به قرآن و عترت) اشاره نمود تا افراد بعد از رحلت آن حضرت، به اختلاف و تفرقه دچار نشوند. ايشان در مناسبات مختلف، از جانشين خود خبر ميداد (مفيد،1413ق، ج1، ص50).
در بيعت عقبة دوم، وقتي بيعت اهالي مدينه به انجام رسيد، رسول خدا دوازده نفر از آنان را بهعنوان نقيب انتخاب كرد تا مسئول امور مربوط به قوم خود باشند و وظايف آنان را تشريح نمود؛ سپس بهمنظور دفع سوءظنها و تعارضات، هدف خود را چنين بيان فرمود: «موسي از بنياسرائيل، دوازده نفر نقيب برگزيد. پس مبادا يكي از شما از انتخاب ديگري ناراحت شود؛ چون جبرئيل است كه انتخاب ميكند» (ابنسعد، 1418ق، ج1، ص222).
وقتي انصار پس از فتح مكه احساس كردند رسول خدا آنان را رها ميكند و همراه قوم خود در مكه ميماند، رسول خدا براي از بين بردن اين تصور و جلوگيري از تعارض، فرمود: «اگر هجرت نبود، من خود را يكي از انصار ميدانستم. اگر مردم راهي، و انصار راهي ديگر بروند، من راهي را خواهم رفت كه انصار انتخاب كردهاند. انصار ياران نزديك، و ديگران تودة مردم هستند» (بيهقي، 1405ق، ج5، ص180). اگر پيامبر مقصود خود را بهطور روشن بيان نميكردند، ممكن بود انصار، هم نسبت به مهاجران و هم به پيامبر بدبين شوند و بر اثر آن، تعارض شكل بگيرد.
پيامبر در جنگ حنين نيز با بيان روشن مقصود خويش، از اختلاف ميان مسلمانان و تعارض آنان با خود، پيشگيري كرد. ايشان از غنايم به افراد تازهمسلمان ـ كه به «مؤلفة القلوب» معروف شدند ـ بيشتر عطا كرد، ولي براي انصار سهمي نداد (ابنهشام، بيتا، ج2، ص 496). سپس رسول خدا همة انصار را جمع كرد و فرمود: «اگر مسئلة هجرت نبود، خود را در زمرة انصار قرار ميدادم. آيا دوست نداريد ديگران همراه غنايم باشند و شما همراه رسول خدا؟ اين كار براي تأليف قلوب بود، نه براي قبيلهگرايي و اعتناي به آنان» (حسينيانمقدم، 1388، ص166). بدينصورت، با بيان دليل تصميم خود، از اختلاف جلوگيري كرد.
3. آگاهي دادن از پيامدهاي تعارض منفي
يكي از عواملي كه در تغيير نگرش افراد مؤثر است، آگاهي از نتيجه و پيامد كار ميباشد. با تذكر پيامدهاي تعارض، نگرش افراد عوض ميشود و از تعارض خودداري ميكنند. پيامبر براي جلوگيري از اختلاف، مردم را از تفرقه و جدايي انذار كرده، از پيامدهاي ناگوار آن خبر دادهاند و فرمودند: «جماعت، ماية رحمت، و تفرقه موجب عذاب است» (پاينده، 1382، ص433).
در جاي ديگر، اختلاف و دوري از مردم را عامل خروج از جرگة اسلام و برگشت به جاهليت دانستهاند و فرمودند: «هر كه يك وجب از جماعت دور شود، خدا طوق مسلمانى از گردن وى بردارد» (برقي، 1371ق، ج1، ص94). البته منظور حضرت، جماعتي است كه بر حق باشند (صدوق، 1376، ص333).
پيامبر هنگام حركت به جنگ احد، در خطبهاي كه براي سپاه اسلام خواندند، پيامد تعارض را متذكر شدند و فرمودند: «از اختلاف با يكديگر بپرهيزيد كه ماية ضعف و ناتوانى است و خداوند آن را دوست ندارد» (واقدي، 1409، ج1، ص222ـ223). بدينترتيب، به دو پيامد ناگوار تعارض اشاره كردند: نخست، هدر رفتن انرژي گروه و افراد، و تضعيف عملكرد آنان؛ دوم، ناخشنودي خداي متعال از اختلاف. خداي متعال نيز اين پيامد منفي، يعني تضعيف سازمان و جامعه اسلامي را گوشزد كرده و ميفرمايد: «وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين» (انفال: 46)؛ و خدا و رسولش را اطاعت كرده با يكديگر نزاع نكنيد كه بر اثر آن، زبون و ضعيف ميشويد و قدرت و عظمت شما از ميان ميرود و در راه دين حق پايدار و صابر باشيد كه خداوند با صابران است.
رسول خدا در روزهاي آخر عمر خود نيز وقتي سپاه اسلام را به فرماندهي اسامةبنزيد به جنگ روميان ميفرستادند، با آن حال بيماري بيرون آمدند و پس از تشويق لشكر به استقامت و پايداري، به پيامد اختلاف اشاره كردند و فرمودند: با يكديگر نزاع و مخالفت نكنيد كه ناتوان خواهيد شد (واقدي، 1409ق، ج3، ص1117).
4. مبارزه با ارزشهاي جاهلي تعارضساز
ارزشي كه هر فرد يا گروه براي اشيا، اعمال، شيوهها و پديدههاي مختلف قائل است، ميتواند جهت رفتار آنها را مشخص كند. برخي از ارزشها و سنتهاي جاهلي، مانند تفاخر به نسب و خاندان، تكاثر به مال و خويشان، تحقير زنان، و عصبيت قبيلهاي باعث اختلافات ميشد. براي نمونه، حمايت از افراد قبيله يك ارزش مهم تلقي ميشد؛ اگرچه فرد مورد حمايت، ظالم هم بوده باشد. در تفكرهاي جاهلي گفته ميشد: برادرت را يارى كن؛ چه ظالم باشد، چه مظلوم (سبحاني، 1385، ص50).
مبارزه با قبيلهگرايي و عصبيت، يكي از اقدامات رسول خدا در تغيير ارزشهاي جاهلي بود. آن حضرت فرمودند: «دعوتكننده به عصبيت، پيكارگر از روي عصبيت و هر كسي كه بر عصبيت بميرد، از ما نيست» (سجستاني، 1409ق، ج2، ص753).
پيامبر همواره مراقبت بود كه در ميان مسلمانان پاي تعصبات قومي به ميان نيايد. در جنگ احد، جوان مسلمان ايراني به نام رُشيد پس از وارد كردن ضربهاي به يكي از افراد سپاه دشمن گفت: «اين ضربت را بگير كه منم يك جوان ايراني.» پيامبر ناراحت شد و عتاب كرد كه چرا نميگويي: منم يك جوان انصاري؟ (واقدي، 1409ق، ج1، ص261) تلاش پيامبر بر اين بود كه پاي تفاخر نژادي به ميان كشيده نشود و از برانگيخته شدن تعصبات قومي ديگران جلوگيري شده، وحدت صفوف اسلام حفظ گردد.
پيامبر عنايت داشت تا عاداتي را كه موجب اختلاف ميشد، از بين ببرد. يكي از عادات غلط در آن زمان، جنگ و خونريزي بود. بنابراين، رسول خدا براي از بين بردن اين عادات نادرست، انگيزه و هدف از جنگ را تغيير داد. اميال شخصي و قبيلهاي در محورهاي تأمين معشيت، خونخواهي و دفاع از قبيله، موجب بروز اختلافات و درگيري ميان افراد و گروهها ميشد؛ اما پس از بعثت پيامبر، قرآن انگيزه و هدف از جنگ را دفاع از دين و عقيده، نشر دين، مقابله با تجاوزگران به حقوق مسلمانان و از بين بردن فتنه ميداند (ر.ك: بقره: 189ـ191؛ توبه: 29). با نشر اين انگيزه در بين مسلمانان، درگيريهاي جاهلي و قبيلهاي، جاي خود را به همدلي و همكاري بين آنان و مبارزه با دشمنان اسلام داد.
ربا و انتقامجويي، دو عامل مهم براي ايجاد يا بروز كينههاي جاهلي و قبايلي بود. رسول خدا براي جلوگيري از اين اختلافات، ربا و خونهاي جاهلي را نفي كرد. حتي در خطبة حجةالوداع نيز بر اين امر تأكيد نمود و خون و مال مسلمانان را براي هميشه حرام اعلام كرد تا از تعارضات در جامعة اسلامي پيشگيري نمايد. ازاينرو فرمود: «خون و اموال شما بر يكديگر تا روز قيامت حرام است... همانا هر خوني كه در جاهليت بود، برداشته شده است» (واقدي، 1409ق، ج3، ص1103).
5. نشر و توسعه ارزشهاي اخلاقي
ماهيت برخي از ارزشها چنان است كه وقتي افراد و گروهها به اين ارزشها پايبند باشند، مانع بروز بسياري از تعارضات ميشوند؛ مانند مهر و محبت، رعايت انصاف، و وفاي به عهد.
رسول خدا علاوه بر تغيير ارزشهاي جاهلي، به ترويج ارزشهاي مثبت نيز اقدام فرمود كه به نوبة خود، در پيشگيري از تعارضات مؤثر بوده است. برخي از جمله اين ارزشها عبارتاند از:
1- 5. وفاي به عهد و پيمان
نقض پيمان موجب بياعتمادي و تنفر افراد نسبتبه همديگر ميشود و تعارضات را شدت ميبخشد. ترويج اين ارزش در سازمان و تشويق افراد به آن، موجب همكاري بيشتر آنان با يكديگر و جلوگيري از تعارض ميشود.
رسول خدا، هم خودشان پايبند به عهد و پيمان، و امانتدار بودند (محدث اربلي، 1421ق، ج1، ص35) و هم مردم را به پايبندي به پيمان و عدم خيانت در امانت توصيه ميكردند و ميفرمودند: «كسي كه امانتدار نيست، ايمان ندارد و كسي كه به پيمان خود پايبند نيست، دين ندارد» (راوندي، بيتا، ص5).
از امام صادق نقل شده است كه رسول خدا با مردي در كنار سنگي قرار گذاشت. گرمي آفتاب، رسول خدا را در آن مكان رنج ميداد. اصحاب گفتند: «چه ميشود كه به سايه برويد؟» حضرت فرمود: «وعدهگاه ما همينجاست و اگر نيامد، خلف وعده از جانب او خواهد بود» (طبرسي، 1412ق، ص24). در سيرة رسول خدا به هيچ قرارداد و پيماني كمتوجهي نميشد. ايشان به كارگزاران خود تأكيد ميكرد كه به عهد و پيمان خود ملتزم باشند و از هرگونه خيانتي خودداري كنند. آن حضرت در نامة خود به معاذبنجبل، هنگامي كه او را براي فرمانداري يمن ميفرستاد، چنين فرمود: «و تو را به تقواي الهي، صداقت در گفتار، وفاي به عهد و اداي امانت و ترك خيانت سفارش ميكنم» (ابنشعبه حراني، 1404ق، ص178).
2- 5. محبت و دوستي
يكي از عواملي كه ميتواند از تعارض در سازمان جلوگيري كند، وجود فضاي انس و محبت در محل كار است. هرچه در سازمان بين افراد و گروهها، انس و تعلقخاطر بيشتر باشد، تعارض كمتري در آن سازمان بهوجود ميآيد. يكي از اقدامات رسول خدا ترويج ارزش محبت و دوستي ميان افراد است. رسول خدا خود چنان علاقهاي به مردم داشت كه خداي متعال اين صفت پيامبر را يكي از عوامل وحدت و همكاري مسلمانان معرفي كرده است: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...» (آلعمران: 159)؛ با رحمت الهى، در برابر آنان مهربان شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مىشدند. اين آيه بهصراحت بيان ميكند كه وجود محبت در يك جامعه يا سازمان، همكاري بهوجود ميآورد؛ و برعكس، نبود آن موجب تنفر و جدايي افراد از همديگر ميشود.
پيامبر در راستاي تشويق مردم به محبت، محبوب خود را كسي ميداند كه با مردم مهربان باشد. ايشان در اين زمينه فرمودند: «محبوبترين و نزديكترين شما به من در روز قيامت، خوشخلقترين شماست؛ آنان كه با مردم، و مردم با آنان انس و الفت ميگيرند» (كوفي اهوازي، 1402ق، ص30).
3- 5. رعايت انصاف
اگر افراد و مسئولان سازمان انصاف داشته باشند، تعارض كمتري در آن سازمان روي خواهد داد؛ زيرا بنا به فرمايش اميرمؤمنان، انصاف، دلهاي افراد را به همديگر پيوند ميدهد (تميمي آمدي، 1410ق، ص60) و دوستي و محبت را استمرار ميبخشد (تميمي آمدي، 1410، ص58) ؛ و در نهايت، با ايجاد پيوند ميان مردم، از اختلاف جلوگيري ميكند. حضرت امير ميفرمايد: «انصاف، اختلاف را برميدارد و موجب پيوند افراد ميشود» (همان، ص88).
رسول خدا از طريق تشويق مردم به رعايت انصاف توانستند از بسياري از تعارضات جلوگيري كنند. آن حضرت در آخر خطبههاي خود، به رعايت انصاف سفارش فرمودند: «خوشا به حال كسي كه با مردم انصاف داشته باشد». ايشان انصاف را سرور بقية اعمال معرفي ميكردند: «انصاف با مردم، سرور اعمال است» (كليني، 1407ق، ج2، ص144-145).
اينها نمونههايي از ارزشهايي هستند كه پيامبر با ترويج آنها از تعارض ميان افراد و گروهها جلوگيري ميكرد.
6. تشويق و سفارش به همكاري
سفارش به همكاري از طرف مدير نيز ميتواند انگيزة همكاري را در افراد و گروهها ايجاد كرده و از تعارض جلوگيري نمايد. رسول خدا از اين روش نيز در مديريت و پيشگيري تعارض ميان افراد و گروهها استفاده ميكردند. آن حضرت وقتي معاذبنجبل را به يمن ميفرستادند، به او توصيه كردند: «مردم را نويد بده و تنفر ايجاد نكن؛ آسان بگير و سخت نگير» (ابنهشام، بيتا، ج2، ص590). با توجه به اين روايت، آن حضرت تلاش ميكردند كه از تنفر و نگرش منفي افراد نسبتبه مسئول خود جلوگيري كنند.
وقتي آن حضرت گروهي را به مأموريت ميفرستادند، سفارش ميكردند كه با همديگر همكاري داشته باشند و از اختلاف و تعارض خودداري كنند. براي نمونه، پيامبر عمروبنعاص را در مقام فرماندهي سريه، به ذات السلاسل فرستاد. عمرو عاص در ميانة راه درخواست نيروهاي كمكي نمود. پيامبر، ابوعبيدة جراح را بههمراه دويست نفر به ياري وي اعزام فرمود و به ابوعبيده و همراهان وي تأكيد كردند كه با عمروعاص همكاري كنند و از اختلاف بپرهيزند. ابوعبيده وقتي ديد عمروعاص اصرار دارد امام جماعت باشد و ياران ابوعبيده فرماندة خود را ترجيح ميدهند، به عمرو گفت: «اين را بدان كه آخرين دستور رسول خدا اين بود كه اختلاف نكنيم. مطمئن باش، به خدا سوگند اگر تو از من اطاعت نكنى، من از تو اطاعت خواهم كرد». در نتيجه از عمروعاص اطاعت كرد (واقدي، 1409ق، ج2، ص 770ـ771) و به اين طريق، از اختلاف دو گروه جلوگيري شد.
افزون بر اين، روايتهاي زيادي از آن حضرت در تشويق مردم به اتحاد و همكاري، و آثار و بركات آن وجود دارد. روايتهاي «الجماعة خير» (پاينده، 1382، ص395) و «يدالله علي الجماعه» (ابنابي الحديد، 1404ق، ص123) گوياي همين امر است.
7. تنبيه نيروهاي تنشزا
يكي از شيوههايي كه رسول خدا در جلوگيري از تعارض ميان گروهها بهكار بردهاند، تنبيه افراد اختلافانگيز است. البته تنبيه در سيرة آن حضرت، شدت و ضعف داشت؛ چنانكه رسول خدا در فتح مكه، با عزل سعدبنعباده، از تعارض ميان سپاه اسلام و مسلمانان تسليمشدة مكه جلوگيري كردند.
سعد كه در فتح مكه پرچمدار نيروهاي مدينه بود، با شعار «امروز، روز انتقام است»، عواطف دروني خود را دربارة قريش مكه ابراز كرد. اين سخن، برخي از اصحاب را نگران كرد. بدينترتيب، زمينة تعارض ميان مهاجران و انصار، و نيروهاي مدينه با مردم مكه فراهم شد، رسول خدا بهمنظور از بين بردن اين زمينة تعارض فرمودند: «امروز، روز رحمت است». سپس سعد را از فرماندهي بركنار و اميرالمؤمنين را به آن مقام نصب كردند (شيخ مفيد، 1413ق، ج1، ص135).
روزي به رسول خدا خبر رسيد كه منافقان در مسجد جمع ميشوند و سخنان تفرقهانگيز نقل ميكنند. پيامبر به مسلمانان دستور داد تا آنان را با وضع خفتباري از مسجد بيرون اندازند (آيتي، 1378، ص 236). دستور ويرانسازي مسجد ضرار، بهمنزلة يكي از نمادهاي اختلاف، در همين راستا بود (بلاذري، 1417ق، ج1، ص282). ايشان از اين طريق، منافقان را تنيبه كردند و از شكاف مسلمانان جلوگيري نمودند.
ب) شيوههاي سازماني
رسول خدا در مواردي نيز با ايجاد تغييرات در امور سازماندهي افراد، تقسيم كار و منابع، عوامل ساختاري، و عوامل سازماني، از بروز تعارض ميان افراد و گروهها پيشگيري ميكردند. در ادامه برخي از اين شيوهها را بررسي ميكنيم.
1. وضع و ابلاغ قوانين و مقررات
معين نبودن اختيارات، وظايف و حقوق افراد و گروهها، گاهي موجب تجاوز آنها از حدود خود و تعدي به حقوق ديگران ميشود؛ در نتيجه، تعارض بين افراد و گروهها پديد ميآيد. همچنين معلوم نبودن معيار و استاندارد عملكرد، اختلافات در تفسير و ارزيابي عملكرد افراد و گروهها را در پي دارد و اين امر نيز ممكن است به نوبة خود، اختلاف و تعارض را در سازمان به وجود آورد. وضع قوانين و مقررات ميتواند از اين تعارضات پيشگيري كند.
رسول خدا در سال اول هجرت خود به مدينه، دست به تدوين منشور مدينه زد. در اين منشور، وظايف هريك از گروههاي موجود در مدينه و مهاجران بهطور شفاف تعيين گرديد و وظايف عمومي نيز مشخص شد. در اين منشور قانوني، همة گلوگاههاي ايجاد اختلاف افراد و گروهها مسدود گرديد. قتل نفس، عهدشكني، پناه دادن به قاتل، و پناه دادن به مشركان از جمله عواملي بودند كه در اين منشور، تحريم و ممنوع شدند (ابن هشام، بيتا، ج1، ص501-503). با دقت در بندهاي مختلف اين پيمان، بهخوبي ميتوان به تلاش و طرح پيامبر براي تشكيل امت واحده و رفع تشنج و اختلاف از يثرب پيبرد؛ چراكه حضور گروههاي مختلفي كه در مدينه زندگى مىكردند، بر طبق سنتهاى جاهلى، زمينهاي براي نزاع و اختلاف بود. افزون بر آن، قبايل يهودى علاوه بر مسائل قبيلهاى، نگاه تازهاى به مسلمانان پيدا كرده بودند و بدينترتيب، بر زمينههاى اختلاف و تعارض افزوده ميشد (جعفريان، 1383، ص 435).
رسول خدا در بيعت زنان نيز قوانين و مقررات مربوط به گروه زنان را در ضمن بيعت با آنان معلوم نمود. محورهاي اين بيعت، مواردي بودند كه موجب اختلاف در ميان خانواده و جامعه ميشوند. شرك به خدا، خيانت، فحشا، فرزندكشي، نسبت دادن فرزند ديگري به شوهران، دزدي و مخالفت با پيامبر، عواملي بودند كه تحريم شدند و زنان در انجام ندادن آنها با پيامبر بيعت كردند (ابنهشام، بيتا، ج1، ص433؛ طبري، 1387ق، ج2، ص 356).
2. مشاركت دادن نيروها در تصميمگيري
يكي از شيوههاي پيشگيري از تعارض، مشاركت دادن كاركنان در تصميمگيري است. توجه به افكار ديگران موجب انس و الفت بين اعضاي سازمان و پيوندهاي اجتماعي ميشود؛ افراد، احساس مالكيت در سازمان پيدا ميكنند؛ روحية مسئوليتپذيري و شركت در امور ارتقا مييابد و افراد ميكوشند در جهت پيشرفت سازمان - كه آن را متعلق به خود ميدانند - از تعارض خودداري كنند.
در منابع اسلامي، از مشاركت دادن در تصميمگيري، به «شور» تعبير ميشود. شور بهمعناي استخراج نظر با استفاده از تبادل افكار است (راغب اصفهاني، 1374، ج2، ص362). اين شيوه در سيرة رسول خدا بهروشني ملاحظه ميشود؛ چنانكه از حضرت رضا وارد شده است: «رسول خدا هميشه با اصحاب خود مشورت ميكرد؛ سپس بر آنچه ميخواست تصميم ميگرفت» (برقي، 1371ق، ج2، ص601).
قرآن نيز اين سيره را تأييد كرده و الفت و عدم تفرق را در كنار مشورت قرار داده است: «... و براى دلجويى از آنان، در كار جنگ مشورت نما؛ ليكن آنچه را كه خود تصميم گرفتى با توكل به خدا انجام ده كه خدا آنان را كه بر او اعتماد كنند دوست دارد و يارى مىكند» (آلعمران، 159).
نمونة اين سيره، مشورت پيامبر در جنگ بدر است كه در اصل جنگ، تعيين محل جنگ و دربارة اسيران، با اصحاب خود مشورت كردند. پيامبر پس از اطلاع از تصميم مشركان، ياران خود را آگاه ساخت و از آنان نظرخواهي كردد. عدهاي از مهاجر نظر خود را در تأييد حضرت اعلام نمودند. آنگاه پيامبر باز هم فرمود: «أشيرو علي أيها الناس.» مقصود آن حضرت، اظهارنظر انصار بود؛ زيرا آنها از طرفي اكثريت داشتند و از سوي ديگر، پيماني كه با پيامبر در عقبه بسته بودند، پيمان دفاعي بود. ازاينرو رسول خدا ميخواست نظر آنان را دراينباره بهدست آورد تا آنان نيز اعلام همكاري كنند و در آينده مخالفتي نداشته باشند. سعدبنمعاذ نيز نظر خود را در ياري و همكاري با پيامبر طرح كرد (ابناثير، 1385، ج2، ص120).
رسول خدا نهتنها خود مشورت ميكرد، بلكه تأكيد داشت كه مسلمانان نيز اين كار را انجام دهند. حضرت علي ميفرمايد كه وقتي پيامبر مرا به يمن اعزام ميكرد، فرمود: «يا علي... و لاندم من استشار» (طوسي، 1414ق، ص 136).
3. رعايت تجانس نيروهاي همكار
يكي از اقدامات پيامبر، در دوران رسالت، پيمان برادري ميان افراد و گروهها بود. رسول گرامي در پيمانهاي برادري كه نوعي انتخاب همكار بهشمار ميآمد، شئونات اجتماعي، اخلاقي و روحي اصحاب را در نظر داشته است؛ براي مثال، برادري افرادي كه از نظر علم و عرفان اشتراك داشتند، مانند جعفر و معاذ، سلمان و ابودرداء، سعيدبنزيد و ابيبنكعب، عمار و همچنين افرادي كه در تجارت و سرمايه و بازار تخصص داشتند، مانند عبدالرحمنبنعوف و سعدبنربيع، طلحه و كعببنمالك، و افرادي كه بيشتر روحية نظامي آنان غلبه داشت، مانند عتبةبنغزوان و ابودجانه، مورد توجه قرار گرفت. حتي عبد يا آزاد بودن افراد نيز در نظر گرفته شد؛ مانند حذيفه كه يكي حليف بنيمخزوم بود و ديگري حليف بنيعبدالاشهل؛ همچنين خباب و تميم كه يكي مولي عتبهبنغزوان بود و ديگري مولي خراشبنصمه (هدايتپناه، 1383، ص 28ـ29). اين پيوند ميان گروههايي ايجاد ميشد كه از نظر فرهنگ گفتاري و رفتاري تفاوتهاي زيادي با هم داشتند (حسينيانمقدم، 1388، ص153). براي مثال، سطح سواد مهاجران بالاتر از سطح سواد انصار بود (ابنسعد، 1418ق، ج2، ص 16)؛ انصار در كشاورزي، و مهاجران در تجارت مهارت داشتند (حسينيانمقدم، 1388، ص154)؛ از اينرو، رعايت اشتراكات افراد دو گروه ميتوانست رابطة اين دو گروه را مستحكمتر كند.
4. ادغام گروهها
يكي از روشهاي جلوگيري از تعارض و ايجاد ديد فراگروهي در افراد سازمان، تغيير در ساختار و ادغام گروههاست. رسول خدا براي جلوگيري از تعارضات بود كه همة گروههاي مدينه را تحت گروه واحدي به نام انصار قرار داد و پرچم «راية الانصار» را براي آنان برافراشت؛ و همة افرادي را كه از مكه به مدينه هجرت كرده بودند، «مهاجر» ناميد و پرچم واحدي به نام «راية المهاجر» براي آنان قرار داد (رك به: طبري، 1387ق، ج2، ص431؛ طبرسي، 1417ق، ج1، ص 176)؛ درحاليكه تعداد اين گروهها و پرچمها در دوران جاهليت فراوان بود و پرچم نيروها براساس تعداد آنان و وابستگي افراد به قبيله تنظيم ميشد. تعداد نيروها براي داشتن پرچم، از ده نفر كمتر و از هزار نفر بيشتر نميشد (حسينيانمقدم، 1388، ص75).
5. رعايت مساوات بين افراد و گروهها
تبعيض قائل شدن بين افراد و گروهها ميتواند باعث بروز تعارض بين مدير و كاركنان، و بين افراد يا گروههاي مختلف شود. در اينگونه موارد، اجراي مساوات ميتواند بهترين شيوه براي پيشگيري از اين نوع تعارضات باشد.
رسول خدا در بسياري از موارد، براي جلوگيري از دشمنيها و اختلافات، مساوات برقرار ميكرد و منابع و امتيازات را بهطور مساوي بين اصحاب تقسيم مينمود؛ چنانكه در جنگ بدر، حتي براي گروهي هم كه در جنگ حاضر نبودند، سهمي از غنيمت قرار داد (واقدي، 1409ق، ج1، ص 101).
رسول خدا بهگونهاي ميان دو گروه انصار و مهاجر مساوات برقرار كرده بود كه هرگاه منصبي را به مهاجر ميداد، منصب همشأن آن را نيز به انصار ميداد. ازاينرو، وقتي رسول خدا رحلت كرد، سخنگوي انصار خطاب به مهاجران گفت: «اي گروه مهاجر! رسول خدا هرگاه به يكي از شما منصبي ميداد، منصبي همشأن او نيز به يكي از انصار ميداد. ازاينرو، خلافت بايد شورايي و مركب از مهاجر و انصار باشد» (حسينيانمقدم، 1388، ص116-117). در اين مورد، آن حضرت مساوات را ميان اوس و خزرج نيز رعايت مينمود و هر گاه امتيازي به يكي ميداد، ديگري را از آن امتياز بينصيب نميگذاشت. براي مثال، وقتي اوسيان افتخار كشتن كعببناشرف يهودي را بهدست آوردند، خزرجيان جلسه تشكيل دادند و گفتند: «نبايد همة پيروزي نصيب اوسيان گردد؛ بنابراين بايد مردي از يهود را كه در دشمني با رسول خدا، همشأن كعببناشرف است شناسايي كنيم و وي را بكشيم.» آنان سلامبنابي الحقيق را كه در خيبر ميزيست، شناسايي كردند و با اجازة رسول خدا او را به قتل رساندند تا مبادا در دايرة رقابت، از اوسيان عقب بمانند (ابنهشام، بيتا، ج2، ص273-274). پيامبر با اجازه دادن به اين كار، خواست بين اين دو گروه مساوات برقرار نمايد تا از رشد تعارض جلوگيري كند.
آن حضرت، اين روش را حتي در نگاه كردن به اصحاب خود به اجرا ميگذاشت. نقل شده است كه «رسول خدا نگاهش را ميان اصحابش تقسيم ميكرد و بهطور مساوي گاه به اين و گاه به آن مينگريست» (كليني، 1407ق، ج 8، ص 268).
6. انتصاب مسئول مورد پذيرش افراد و گروهها
انتخاب مسئول گروه از ميان افراد مورد پذيرش اعضاي گروه، موجب ميشود كه اعضاي گروه با مسئول مورد علاقة خود همكاري كرده، و از اختلاف با او خودداري كنند. همچنين در صورتي كه گروههاي سازمان، مديريت اعضاي گروه ديگر را قبول نداشته باشند، انتصاب مسئول بيروني كه مورد پذيرش آنهاست، ميتواند از تعارض آن دو بخش پيشگيري كند.
رسول خدا در چنين مواردي، براي جلوگيري از اينگونه تعارضات، افرادي را كه در گذشته مسئوليت داشتند و مورد پذيرش قوم خويش بودند، در مسئوليت خود ابقا مينمود. در اين زمينه به چند نمونه اشاره ميشود:
يكي از اين نمونهها، ابقاي باذانبنساسان بر حكومت يمن است. باذان از طرف خسرو پرويز بر يمن حكومت ميكرد. پيامبر خبر كشته شدن خسرو پرويز به دست پسرش را به مأموران باذان داد و به او سفارش كرد كه اگر اسلام بياورد بر مسئوليت خود باقي خواهد ماند. وقتي باذان خبر مرگ خسرو پرويز را شنيد، اسلام آورد و ايرانيان مقيم يمن نيز به تبعيت از وي اسلام آوردند (مطهري، 1368، ص75-77). آنگاه رسول خدا وي را در مسئوليت خود ابقا نمود (صالحي دمشقي، 1414، ج11، ص338).
رسول خدا حتي در ملاقات نمايندگان قبيلة سعد هذيم، انتخاب مسئول گروه را بر عهدة اعضاي آن گروه گذاشتند. نمايندگان مسعد هذيم محضر پيامبر رسيدند و اسلام آوردند. آن حضرت هنگام وداع با آنان فرمود: يكي از افراد خود را به امارت خويش بگماريد. وقتي اين گروه بهسوي قوم خود بازگشتند، همه افراد قبيله مسلمان شدند (همان، ص 249).
در برخي موارد، به دليل تعصبات قبيلهاي در اعضاي گروههاي يك سازمان، هيچ گروهي عضو گروه ديگر را بهعنوان مدير سازمان قبول ندارند. رسول خدا در مواجهه با چنين مواردي، بهمنظور جلوگيري از تعارض از روش انتصاب مسئول بيروني استفاده ميكرد. دو گروه اوس و خزرج، به دليل سابقة دشمنيشان، امامت جماعت ديگري را نميپذيرفتند؛ ازاينرو، مصعببنعمير را براي امامت جماعت انصار انتخاب كرد (ابنهشام، بيتا، ج1، ص 434-435).
نتيجهگيري
رسول خدا در عصر خود با تعارضات مختلفي ميان افراد و گروهها مواجه بود. سيرة آن حضرت در برخورد با مسئلة تعارض ميان افراد و گروههاي مختلف، ميتواند الگوي مناسبي براي ادارة تعارض در سازمانها باشد. با مطالعة سيرة رسول خدا و بررسي اقدامات آن حضرت براي پيشگيري از تعارض، به اين نتيجه ميرسيم كه آن حضرت به هر دو بُعد فردي و سازماني (محيطي) تعارض توجه داشته و براي پيشگيري از تعارض، از شيوههاي مختلفي استفاده كرده است. آن حضرت با معرفي اهداف مشترك افراد و گروهها، شفاف نمودن تصميمات خود و وظايف افراد، و آگاهي دادن از پيامدهاي منفي تعارض، زمينههاي جهل و ابهام افراد را برطرف ميكرد و با مديريت بينش افراد كه نخستين سطح تغيير در رفتار است، از تعارض پيشگيري مينمود؛ از سوي ديگر، با حذف يا تغيير برخي ارزشهاي جاهلي تعارضساز و ترويج ارزشهاي اخلاقي، تمايلات و نگرشهاي مثبتي ميان افراد و گروهها ايجاد ميكرد؛ سپس با استفاده از ابزار تنبيه و تشويق، افراد را به همكاري و عدم اختلاف سوق ميداد؛ در برخي موارد هم كه وضعيتهاي محيطي و ساختاري ممكن است موجب تعارض شوند، از طريق وضع قوانين و برطرف نمودن ابهام، ادغام گروهها، سازماندهي مناسب، و توزيع عادلانة منابع، اين وضعيتها را مديريت كرده، از تعارض پيشگيري مينمود.
همة شيوههاي پيشگيري از تعارض كه از سيرة رسول خدا استخراج شدهاند، ميتوانند در سازمانهاي امروزي كاربرد داشته باشند؛ يعني مديران سازمانها ميتوانند با شناسايي عوامل بروز تعارض در سازمان، اين شيوهها را به كار گيرند و از تعارضات منفي جلوگيري نمايند.
- ابن أبيالحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، تحقيق ابراهيم محمد ابوالفضل، قم، مكتبة آية الله المرعشي، 1404ق.
- ابن اثير، عليبن محمد، الكامل في التاريخ، بيروت، دار الصادر، 1385.
- صدوق، محمدبن علي، الأمالي، چ ششم، تهران، كتابچي، 1376.
- ابنحجر، احمدبن علي، الإصابه فى تمييز الصحابه، تحقيق عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
- ابنسعد، محمد، الطبقات الكبرى، تحقيق عبدالقادر عطا، چ دوم، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418ق.
- ابنشعبه حرانى، حسن، تحف العقول عن آل الرسول، تحقيق علياكبر غفارى، چ دوم، قم، جامعه مدرسين، 1404ق.
- ابنهشام، عبدالملك، السيره النبويه، تحقيق مصطفى السقا و ابراهيم الأبيارى و عبد الحفيظ شلبى، بيروت، دار المعرفه، بىتا.
- ايزدي يزدان آبادي، احمد، مديريت تعارض، تهران، دانشگاه امام حسين، 1379.
- آيتى، محمد ابراهيم، تاريخ پيامبر اسلام، چ ششم، تهران، دانشگاه تهران، 1378.
- برقى، احمدبن محمد، المحاسن، تحقيق جلال الدين محدث، چ دوم، قم، دارالكتب الإسلاميه، 1371ق.
- بلاذري، احمدبن يحيي، أنساب الأشراف، بيروت، دار الفكر، 1417ق.
- بيهقي، احمدبن حسين، دلائل النبوة، تحقيق عبدالمعطى قلعجى، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق.
- پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، چ چهارم، تهران، دنياى دانش، 1382ش.
- تميمىآمدى، عبدالواحدبن محمد، غرر الحكم و درر الكلم، چاپ دوم، قم، دارالكتاب الإسلامي، تحقيق سيد مهدي رجائى، 1410ق.
- جعفريان، رسول، سيره رسول خدا، چ سوم، قم، دليل ما، 1383.
- حسيني، سيدحسين، محمد پيامبر وحدت، تهران، اطلاعات، 1379.
- حسينيان مقدم، حسين، مناسبات مهاجرين و انصار در عصر نبوي، قم، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه، 1388
- دهخدا، علي اكبر، لغتنامه دهخدا، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1337.
- راغب اصفهانى، حسينبن محمد، ترجمه و تحقيق مفردات الفاظ قرآن، تحقيق غلامرضا خسروي، چ دوم، تهران، مرتضوي، 1374.
- راوندى، فضلاللهبن علي، النوادر، تحقيق احمد صادقى اردستانى، قم، دار الكتاب، بىتا .
- رضائيان، علي، مديريت تعارض و مذاكره، چ سوم، تهران، سمت، 1387.
- سبحانى، جعفر، فروغ ابديت، چ بيست و يكم، قم، بوستان كتاب، 1385.
- سجستاني، سليمانبن اشعث، سنن، تحقيق كمال يوسف الحوت، بيروت، دارالجنان، 1409 ق.
- صالحي دمشقي، محمدبن يوسف، سبل الهدى و الرشاد فى سيرة خير العباد، تحقيق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دار الكتب العلمية، 1414ق.
- طبرسي، حسنبن فضل، مكارم الاخلاق، چ چهارم، قم، شريف رضي، 1412ق.
- طبرسي، الفضلبن الحسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، قم، آل البيت، 1417ق.
- طبري، محمدبن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، چ دوم، بيروت، دار التراث، 1387ق.
- طوسى، محمدبن حسن، الأمالي، قم، دار الثقافه، 1414ق.
- كلاعي، سليمانبن موسي، الاكتفاء بما تضمنه من مغازي رسول الله و الثلاثة الخلفاء، بيروت، دار الكتب العلميه، 1420ق.
- كليني، محمدبن يعقوب، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري و محمد آخوندي، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1407ق.
- كوفى اهوازى، حسينبن سعيد، الزهد، تحقيق غلامرضا عرفانيان يزدى، چ دوم، قم، المطبعه العلميه، 1402ق.
- مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، چ دوم، تهران، اسلاميه، 1363.
- محدث اربلى، عليبن عيسي، كشف الغمه في معرفه الأئمه، قم، رضى، 1421ق.
- مشبكي، اصغر، رفتار سازماني، تهران، نشر ترمه، 1375.
- مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران، قم، صدرا، 1368.
- مفيد، محمدبن محمد، الإرشاد في معرفه حجج الله على العباد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلاميه، 1374ش.
- واقدى، محمدبن عمر، المغازي، تحقيق مارسدن جونس، چ سوم، بيروت، اعلمي، 1409ق.
- هدايتپناه، محمدرضا، حديث برادري در سيره نبوي، قم، بوستان كتاب، 1383ش.
- يعقوبي، احمدبن ابييعقوب، تاريخ اليعقوبى، بيروت، دار صادر، بىتا.
- Daft, Rechard L, Organizational Theory & Desighn, South- west poblishing company, 1998, sixth ed.
- George, Jennifer M. & Gareth R. Jones, Organizational Behavior, Addison – Wesley, 1999, second edition.
- Greenberg, Jerald & Robert A. Baron, Organizational Behavior, prentice Hall Inc, 1997, sixth edition.
- Nelson, Debra l. & JawesCampbell Quick; Organizational Behavior, New York, West Publishing Company, 1997, second edition.
- Robbins, Stephen p, Essential Of Organizational Behavior, Prentice Hall, 2003.
- Robbins, Stephen p, Managing Organizational Conflict: A Nontraditional Approach, Prentice Hall,Lnc.1974.
- Robbins, Stephen p, Organizational Theory: structure, design, and applications, Prentice Hall Inc, 1990, third edition.
- Robbins, Stephen p, Organizational Behavior: Concepts, Controversies, and Applications, Prentice Hall, 1998.
- Rollinson, Derek , Broadfield Aysen & Edwarda David J, Organizational Behavior and Analysis, Addison-Wesley, New York, 1998.