مبانی انسانشناختی انگیزش نیروی انسانی: رویکرد اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
- Lynch, Thomas D. and Richard Omdal, peter L. cruise (1997). secularization of public administration. Journal of Public Administration Research and Theory, 7(3), P.473-487.
مباني انسانشناختي انگيزش نيروي انساني: رويکرد اسلامي
محمدرضا رحيمي / استاديار و پژوهشگر همکار جامعة المصطفي العالمية، قم، ايران rahimireza11388@gmail.com
عبدالرحيم اخلاقي/ استاديار دانشگاه باميکا، باميان، افغانستان abdulrahimiakhlaqi@gmail.com
دريافت: 31/04/1404 ـ پذيرش: 06/07/1404
چکيده
«انگيزش نيروي انساني» از چيستي و ماهيت، روش، مراحل، ابعاد و مؤلفههايي برخوردار است. اين عناصر در مباني گوناگون هستيشناختي، معرفتشناختي، روششناختي و انسانشناختي ريشه دارند که در ادبيات فلسفي مديريت و روانشناسي مورد بحث انديشمندان قرار گرفتهاند. اسلام همانگونهکه انسان را بهعنوان مخلوق برتر آفرينش معرفي کرده، براي انگيزش نيروي انساني بهعنوان سرمايه و محوريترين رکن در اهداف برنامهها، سياستها و راهبردهاي سازمان نيز مباني ويژهاي را ارائه نموده است که در اين پژوهش با استفاده از آيات قرآن کريم و سنت اسلامي معرفي و تحليل شدهاند. در اين تحقيق بر اساس روش توصيفي ـ تحليلي بهمنظور معرفي مباني انسانشناختي انگيزش نيروي انساني، به مطالعة قرآن کريم پرداخته شده است. در اين مطالعه، ابتدا آيات مربوط به معرفي انسان استخراج شده، سپس با استفاده از روش استنباطي و مراجعه به تفاسير قرآن کريم هر ويژگي انساني تبيين گرديده و سپس ارتباط هر ويژگي با انگيزش نيروي انساني توضيح داده شده است. حاصل اين تحقيق آن است که انسان بندة خدا، مفطور به فطرت الهي، مختار، نيازمند وحي، داراي دو بعد مادي و روحاني، خليفه و امين خداي متعال است که هر کدام از اين مباني انگيزش نيروي انساني، الزامات و کارکردهاي اساسي در زمينة ابعاد، روشها، مراحل و مؤلفههاي انگيزش اين نيرو را در پي دارد.
کليدواژهها: انگيزش، نيروي انساني، مباني انسانشناختي، رويکرد اسلامي، مديريت.
مقدمه
انگيزش نيروي انساني جزء عوامل اثرگذار در بهرهوري نيروي انساني است. اين نيرو زماني ميتواند بهعنوان سرماية اصلي سازمان ايفاي نقش کند که به نيازها و خواستهاي او توجه شود؛ اما اينکه نيازها و خواستهاي انسان متشکل از چه اموري است، در پرتو دخالت عوامل گوناگون متفاوت ميشود. محيط زندگي و تربيت، فرهنگ، تحصيلات و آموزش، جو و فضاي زندگي و عوامل گوناگون ديگر، بهمثابة عوامل آشکارِ تفاوت نيازهاي زندگي افراد با يکديگرند؛ لکن عوامل مبنايي ايجاد تفاوت در نيازهاي افراد، نگاه هستيشناختي، انسانشناختي، ارزششناختي، معرفتشناختي و روششناختي است که زيربناي تفاوت در مسائل و نيازهاي انسانها را شکل ميدهند. در مورد اين مباني، نوشتهها و تحقيقاتي از سوي انديشمندان مسلمان صورت گرفته است. اين تحقيقات به دو صورت عام در مورد مديريت اسلامي بهعنوان يک رويکرد و شاخهاي از علوم انساني اسلامي، و خاص در موضوعات ويژه، مانند اخلاق کار، انجام شدهاند و نتايج خوبي را در مورد مديريت اسلامي و موضوعات مرتبط با آن ارائه دادهاند؛ براي نمونه ميتوان به موارد زير اشاره کرد:
1. مقالة «رويکرد جامع به مباحث انگيزش از ديدگاه قرآن»، بهقلم محمد کاوياني (1392): در اين مقاله، نويسنده کوشيده است با روش تفسير قرآن به قرآن و تحليل محتواي آيات قرآن کريم در باب انگيزش انسان، مباني و علل انگيزش و چگونگي تأثير هر کدام از مباني و علل را بر تحقق انگيزش در انسان مطالعه کند.
2. مقالة «شيوههاي انگيزش رفتار مطلوب در آيات قرآن و روايات اسلامي»، نوشتة عليرضا شيرزاد و محمد کاوياني (1398): نويسندگان در اين مقاله با روش تحليل محتواي کيفي، آيات قرآن کريم را مطالعه نموده، سپس نگاه اسلامي را دربارة ايجاد انگيزه جهت تحقق رفتار مطلوب در افراد ارائه کردهاند.
3. مقالة «تبيين نظري تأثير عدالت توزيعي بر انگيزش منابع انساني از نگاه نهجالبلاغه»، بهقلم علياکبر نيکخو، محمدتقي نوروزي و مجتبي درودي (1395): نويسندگان در اين مقاله تأثير نظري عدالت توزيعي بر انگيزش منابع انساني در آموزههاي نهجالبلاغه را مورد بحث قرار دادهاند.
غير از اين موارد، در کتابهاي مديريت اسلامي هم انگيزش مورد بحث قرار گرفته است؛ براي نمونه، در کتاب مديريت در اسلام، نوشتة عليآقا پيروز و همکاران ايشان در ضمن سه فصل به بحث انگيزش پرداخته شده؛ لکن در موضوع انگيزش نيروي انساني و مباني انسانشناختي آن، طبق جستوجوي صورتگرفته، تحقيقي انجام نشده است. در نوشتة پيش رو بهمنظور پاسخ به اين سؤال که مباني انسانشناختي انگيزش نيروي انساني با رويکرد اسلامي چيست، به مطالعة قرآن کريم و سنت اسلامي پرداخته ميشود. ازاينرو ابتدا مفهومشناسي واژگان کليدي انگيزش و مباني ارائه ميگردد؛ سپس مباني انسانشناختي و ارتباط آن با انگيزش نيروي انساني با روش توصيفي ـ استنباطي، از منابع اسلامي، بهويژه قرآن کريم، استخراج و تحليل ميشود.
1. مفهومشناسي
مفاهيم بهمثابة نقشة راهنماي موضوعات و مسائل، تعاريف گوناگون دارند که هر تعريفي ميتواند مسيري متفاوتي را براي ادامة بحث ايجاد کند. موضوعات کليدي نوشتار پيش رو «انگيزش» و «مباني» است که در ذيل تعريف شدهاند.
1ـ1. انگيزش
انگيزش برابر با واژه Motivation در زبان انگليسي است. اين واژه از ريشة لاتين movere بهمعناي «حرکت» مشتق شده است و به حالتي دروني اشاره دارد که ناشي از کمبود روانشناختي است و کنشهاي هدفمند فرد را جهتدهي ميکند (سيف، 1397، ص232). در تعريف علمي، «انگيزه» ميل به تخصيص انرژي براي تحقق اهداف سازماني است؛ بهشرطي که با نيازهاي فردي همسو باشد. فرايند انگيزش بهصورت زنجيرة پويا آغاز ميشود:
۱. احساس کمبود؛
۲. شکلگيري خواست و تنش رواني؛
۳. کنش جبراني براي دستيابي به هدف؛
۴. ارضاي نياز (در صورت موفقيت).
انگيزهها بهعنوان علل غايي رفتار، محرکهاي دروني ترغيبکنندهاند؛ درحاليکه «انگيزش» بازتاب تعامل اين محرکها با الزامات محيطي است. در مديريت، بهينهسازي انگيزش کارکنان براي تضمين حضور، عملکرد و مشارکت اثربخش، وظيفهاي محوري تلقي ميشود. عملکرد شغلي نيز تابع سهگانة توانايي (دانش/مهارت)، زيرساخت محيطي (امکانات/حمايت) و سطح انگيزش (تعامل نيازها و مشوقها) است (رضائيان، 1387، ص444؛ رابينز، 1387، ص326).
2ـ1. مباني
«مباني» جمع مبنا و در لغت بهمعناي پايه و اساس، اصل، بنياد، بنيان، پايه، شالوده، مأخذ، بنا و ساختار است (عميد، 1370، ص312). در اصطلاح نيز اين واژه مرتبط با معناي لغوي آن منظور شده است؛ ازاينرو در اصطلاح، «مباني» به هستهايي اشاره دارد که اساس و پاية انگيزش نيروي انساني در سازمان با رويکرد اسلامي محسوب ميشود. اين پايه و اساس، در حوزههاي گوناگون هستيشناختي، ارزششناختي، معرفتشناختي و روششناختي قرار دارد که در نوشتار پيش رو فقط مباني انسانشناختي انگيزش نيروي انساني با استفاده از قرآن کريم و روايات اسلامي معرفي و بحث ميشود.
2. روش تحقيق
در اين تحقيق با ابتنا بر اين ديدگاه که اولاً علوم انساني اسلامي و موضوعات مرتبط با آن از لحاظ موضوع، هدف و روش و مسائل بنيادين با علوم انساني رايج تفاوت دارند، ثانياً علوم انساني اسلامي و موضوعات مرتبط با آن امکانپذير است، به بررسي مبناي انسانشناختي انگيزش نيروي انساني پرداخته ميشود و بهروش توصيفي ـ تحليلي، آيات قرآن کريم مورد مطالعه و تحليل قرار ميگيرد؛ به اين معنا که براي جمعآوري آيات قرآن کريم، از کلماتي مانند انسان، صفات مؤمن، مسلم و مشتقات هر يک استفاده شده است؛ سپس اجزا و عناصر مبناي انسانشناختي انگيزش از توصيفاتي که قرآن کريم در مورد هر کدام از موارد فوق دارد، بر اساس نوع دلالت آيه استنباط ميشوند و مورد تحليل قرار ميگيرند؛ ازاينرو به انواع دلالتهاي معتبر، مانند دلالت نص، ظاهري و منطوق، دلالت التزامي و دلالت تضمني آيات و روايات توجه شده است و از اين دلالتها، ويژگيهاي انساني اسلامي استخراج و سپس ارتباط هر ويژگي با انگيزش وي تحليل و بررسي ميشود. نمودار شمارة 1 خلاصة فرايند اين تحقيق را نشان ميدهد.
نمودار 1. فرايند تحقيق
3. مباني انسانشناختي
در ادبيات دانش مديريت، رويکردهاي گوناگوني دربارة چيستي و ويژگيهاي انسان مطرح شده است. دربارة اين رويکردها، طبقهبندي و تقسيمبنديهاي گوناگوني ارائه شده که يکي از مشهوترين آنها، طبقهبندي آقاي علي رضائيان در کتاب مباني سازمان و مديريت است. بيان خلاصه از هر دسته و نظريات طرفدار آن، در جدول شمارة 1 منعکس شده است.
جدول 1. خلاصة مباني انسانشناختي و نظريات طرفدار آن (رضائيان، 1387، ص34ـ99)
مباني انسانشناختي نظريههاي طرفدار
1. انسانها موجوداتي منطقياند که با انگيزههاي مادي اقدام کرده، فرصتها را بهطور عقلاني تحليل ميکنند و براي به حداکثر رساندن منافع شخصي به هر اقدامي دست ميزنند. مکتب مديريت علمي، مکتب اصول علم اداره و مکتب بوروکراسي
2. انسان موجود اجتماعي و خودشکوفاست. فرد در محيط کار در جستوجوي ارضاي روابط اجتماعي است؛ به فشار گروهي پاسخ ميدهد و مترصد خودشکوفايي است. نظرية روابط انساني مطالعات هاثورن، نظرية نيازهاي انساني مزلو، نظرية X و Y مگگريگور، نظرية شخصيت و سازمان گريس آرجريس
3. انسان موجود پيچيده، تحولپذير و داراي نيازهاي متعدد و متنوع است. نظرية کمّي (تحقيق در عمليات)، سيستمي و اقتضايي و نظريات جديد مديريت
يقيناً انسان مورد نظر اسلام با آنچه در نظريات مديريت بيان شد، متفاوت است؛ اما اينکه از نظر اسلام، انسان چه موجودي است، در ادامه با استناد به آيات و روايات اسلامي تحليل و بررسي ميشود.
1ـ3. بندگي در برابر خدا
در برابر انديشههاي ماديمآبانهاي همچون اومانيسم، که هستي انسان را مستقل از پروردگار تفسير ميکنند (رجبي، 1384، ص156ـ160)، آموزههاي اسلام حقيقت انسان را در گرو بندگي بيقيد و شرط در برابر ذات مقدس الهي ميداند. اين نگرش ريشه در باور به آفرينش همة موجودات توسط خداي يکتا دارد؛ چنانکه قرآن کريم با بياني ژرف اشاره ميفرمايد: «خداوند هر جنبندهاي را از آبي آفريد. برخي بر شکم ميخزند و برخي بر دو پا و برخي بر چهار پا راه ميروند. خدا هرچه بخواهد، ميآفريند که او بر هر کاري تواناست» (نور: ۴۵). اين آيه بهروشني گواهي ميدهد که تمامي مخلوقات در هستي خود وابسته به خالق خويشاند؛ تاآنجاکه حتي مشرکان نيز در توجيه پرستش بتها مدعي بودند: «ما آنان را جز براي تقرب به خدا نميپرستيم» (زمر: ۳)؛ هرچند اين استدلال از سوي قرآن بهشدت رد شده است.
خرد سليم بهعنوان محور اصلي در پذيرش عبادت، در آيات قرآن مورد تأکيد ويژه قرار گرفته است. خطاب پربسامد قرآن به «صاحبان خرد» و «انديشمندان» گواه اين مدعاست. در مقابل، افرادي که از پيروي آيين توحيدي سر باز ميزنند، در تعابير قرآني به «سفيه» توصيف شدهاند: «وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ (بقره: 130)؛ کيست که از آيين ابراهيم روي گرداند، جز آنکه خرد خود را تباه ساخته است؟!» (بقره: ۱۳۰). اين جايگاه ويژة عقلاني عبادت، از آن روست که فرمانبرداري مخلوق از خالقش، اصلي بديهي و منطقي شمرده ميشود؛ همانگونهکه هر معلولي ناگزير از تبعيت از علت خود است.
در پرتو اين بندگي است که انسان به آزادي حقيقي دست مييابد. پرستش خداي يگانه بندهاي دروني و بيروني غيرالهي را از هم ميگسلد. فطرت توحيدي انسان دو بال دارد: از سويي خضوع در برابر معبود حقيقي، و ازسويديگر رهايي از هر قيد غيرالهي. اين حقيقت در کلام گهربار امام علي تجلي يافته است: «چنان عظمت آفريدگار در جانشان جاي گرفت که هرچه غير اوست، در ديدگانشان خرد شد» (نهجالبلاغه، خطبة 193).
مکتب اسلام همچنين بر فقر ذاتي مخلوقات در برابر غناي مطلق خالق تأکيد ميورزد. انسان بهعنوان موجودي امکانپذير، همواره محتاج فيض بيپايان آن وجود بينياز است. اين وابستگي، نهتنها در لحظة آفرينش، که در تداوم هستي نيز جريان دارد؛ زيرا موجودات ممکنالوجود همواره نيازمند اتصال به سرچشمة زوالناپذير وجودند (طباطبايي، 1417ق، ج4، ص177). بر اساس اين آيات، انسان مخلوق خداي متعال است و ازآنجاکه هر مصنوع و مخلوقي بندة خالق خود ميباشد، انسان نيز بندة خالق خود، يعني خداي متعال است؛ ازاينرو در انگيزش انسان بايد توجه داشت که اولاً انسان يک موجود مادي محض نيست؛ بلکه ابعاد مادي و معنوي دارد و لذا نيازهاي او نيز متناظر با اين دو بعد است؛ ثانياً انسان در هر مرتبه و منزلت و مقامي که قرار داشته باشد، توجه به بندگي وي يک اصل است؛ يعني هر راهکاري براي انگيزش انسان زماني به نتيجه منتهي ميشود که به انسان بهعنوان مخلوق و بندة خداي متعال نگاه کرده باشد؛ وگرنه شايد در کوتاهمدت مؤثر باشد، اما در بلندمدت تأثيري نخواهد داشت؛ بهعبارتديگر، تأثير ظاهري دارد؛ اما تأثير عمقي و ماندگار نخواهد داشت. بنابراين براي درگير کردن نگرش و عمق روح و جان انسان، بايد همة راهکارها و نگاهها به انگيزش مبتني بر مخلوق و عبد بودن انسان باشد.
2ـ3. برخورداري انسان از فطرت الهي
شناخت و کشف ابعاد گوناگون وجود انسان در اديان آسماني، خصوصاً اسلام، از محوريترين مسائل بهشمار ميرود. مطابق قرآن و سنت، انسان داراي طبيعت اوليه است و در پرورش استعدادها و نيروهاي خودش نقش تعيينكننده دارد؛ ضمن اينكه وراثت، خانواده، محيط، غذاها، شرايط زندگي فردي و جامعه نيز بر پرورش شخصيت آدمي تأثيرگذارند؛ اما نه بهگونة تمامالعله؛ بلكه بهصورت جزءالعله روي شخصيت آدمي تأثير دارند. برخي از آنها نقش زمينهساز، برخي شرط لازم و برخي شرط كافي را ايفا ميکنند. البته در اينكه كدام جزء چه نقشي دارد، بحثي است مفصل در كتابهاي تربيتي و اخلاقي. بنابراين هيچ يك از عوامل، مثل تاريخ، جامعه، وراثت و محيط نقش منحصربهفردي در شكلگيري شخصيت آدمي ندارند؛ بلكه هر يك نقشهايي از ميان نقشهاي فوق را در شكلگيري و رشد شخصيت آدمي ايفا ميکنند و تنها متمم و تأثيرگذار واقعي روي شكلگيري و رشد شخصيت آدمي، اراده و تصميم خود اوست (مصباح يزدي، 1379، ص199).
در مورد اينكه سرشت اولية انسان خير يا شر است، دو تصوير متفاوت ارائه شده است. بر اساس يك تصوير، انسان موجودي است که در نظام خلقت جايگاهي ويژه و منحصربهفرد دارد؛ براي هدف مقدس آفريده شده و خداوند توان و استعداد رسيدن به آن هدف مقدس را نيز به او داده است. برداشت ديگر آن است که انسان داراي ضعف و فساد مفرط است؛ تا آنجا که در رديف پستترين مخلوقات و گاهي پستتر از آنها قرار ميگيرد. منطق درست در مورد آفرينش انسان اين است که او با سرشت خداباورانه و حقگرايانه به اين جهان پا ميگذارد؛ ذاتاً به ايمان گرايش دارد و از کفر و هرگونه زشتي و پليدي گريزان است و برخوردار از کرامتي ذاتي و داراي شايستگي جانشيني خدا بر روي زمين است. هر قدمي که انسانها برخلاف اين مسير برميدارند، حرکت برخلاف فطرت و سرشت اولية اوست.
بهعبارتديگر، «فطرت» از آيات محكم تكويني آدمي و «طبيعت» از آيات متشابه تكويني اوست و براي تفسير اين متشابهات، بايد به فطريات محكم او مراجعه کرد؛ وگرنه به تفسير انحرافي از تكوين آدمي ميرسيم؛ امري كه «اصحاب زيغ»، هم در تفسير كتاب تدويني و هم در تفسير كتاب تكويني خداوند سبحان بهكار ميبرند:
هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَأُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ (آلعمران: 7).
چنين تفسيري هرگز نميتواند بيانگر واقعيت انسان باشد (جوادي آملي، 1380، ص352)؛ زيرا آدمي هرگز با سرشتي بيتفاوت در برابر خير و شر آفريده نشده است و ازسويديگر، بهدليل جنبة اصالت ملكوتي سرشار از فضايل، و فرع بودن طبيعت رفاهطلب آدمي، روشن ميشود كه گرايش انسان بهلحاظ اصل حقيقت خود، بهسوي فضايل و سعادت و ملكات الهي است و سمتوسوي وجود انسان و چهرة جان او همواره با ايمان و خير و مسائل ارزشي جهت يافته است؛ چنانكه امام كاظم بهنقل از پيامبر در مورد پرسش وابصةبنسعد اسدي فرمودند: «يَا وَابِصَةُ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّتْ إِلَيْهِ النَّفْسُ ـ وَالْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّ بِهِ الصَّدْرُ ـ وَالإِثْمُ مَا تَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ وَجَالَ فِي الْقَلْبِ وَإِنْ أَفْتَاكَ النَّاسُ وَأَفْتَوْكَ» (حر عاملي، 1398، ص166).
از اين بيان پيامبر روشن ميشود كه فطرت و سرشت آدمي به خير و نيكي گرايش دارد و آن را نميتوان ذاتاً متمايل به پليدي دانست و نه بيتفاوت ناميد؛ ازاينرو تا زماني كه فطرت بر عقل و قلب انسان حاكم است و اسير هوا و هوس و طبع نشده، انسان در مسير سعادت و خير در حركت است؛ اما بهمحض اسارت انسان در چنگ هيولاي نفس، بدبختي انسان آغاز ميشود (جوادي آملي، 1376، ص293ـ295)؛ يعني در فرهنگ قرآن حكيم، هر صنف از انسانها، بلكه هر موجودي از موجودات هستي، مظهر اسمي از اسماي خداوند است؛ اما نبايد توقع داشت كه تبهكاران مظهر اسماي جمال، مهر، لطف، رحمت، عفو، احسان و مانند اينها باشند؛ بلكه بر اساس حركت جوهري، آنان بهسوي مشابهت حيواني («كالأنعام» / فرقان: 44) و بهسمت حيوانيت و سپس پستتر از آن (بقره: 74) در حركتاند و در اين مسير تا آنجا پيش ميروند كه از جماد هم پستتر ميشوند و اين امر به آنجا ميانجامد كه فقط نامي از اسماي الهي بر آنها صادق شده، صورت حقيقيشان حيواني ميشود (فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَان، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَان) (نهجالبلاغه، خطبة 87) و توصيفاتي كه دربارة حيوانات بهكار ميرود، دربارة آنها هم صادق ميشود (جوادي آملي، 1376، ج14، ص337).
آيات 4، 5 و 6 سورة تين را ميتوان شاهدي بر تقدم جهت فطري انسان يا گرايش انسان به نيكيها بر جهت طبعي و حيواني او دانست: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْانسَانَ فىِ أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ. ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ. إِلاّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ (تين: 4ـ6)؛ بهراستي انسان را در نيکوترين حالت و اعتدال آفريديم؛ سپس او را به پستترين مراتب بازگردانديم؛ مگر کساني که ايمان آورده و کارهاي شايسته کردهاند».
بر اساس ظاهر اين آيات، انسان در آغاز خلقت و آفرينش خويش از قوام و اعتدال نيکويي برخوردار است؛ ولي عدهاي که بهدليل اعمال ناشايست خود اين قابليتها و صلاحيتهاي فطري را تضييع کردهاند، خود را به درجات پستي ميکشانند. مراد از «احسن التقويم»، همان زمينهها، صلاحيتها و قابليتهاي فطري است که زمينة رسيدن انسان به کمال نهايي را فراهم ميکنند. البته تفسيرهاي ديگري نيز از «احسن تقويم» شده است؛ مثلاً گفتهاند که منظور از «احسن تقويم»، جواني و شادابي اعضا و جوارح انسان، و منظور از «اسفل سافلين» دوران پيري و ناتواني بشر است؛ ولي با توجه به اينکه پيري و ناتواني براي همة افراد بشر است و مؤمن و کافر در آن با يکديگر فرق ندارند و ازآنجاكه آية شريفه افراد مؤمن و صاحب اعمال صالح را از رسيدن به اين مرحله استثنا کرده است، نادرست بودن اين تفسير روشن ميشود (طباطبايي، 1417ق، ج20، ص541ـ542).
پس برخورد عقل و طبع انسان تعيينکنندة اصلي در نيكفرجامي يا بدفرجامي اوست. اگر در اين رويارويي، غالبيت با عقل بود، جنبة صلاح و نيکي انسان نمو و رشد ميكند؛ ولي اگر طبع و غرايز غالب شود، جنبة شر و پستي انسان سيطره مييابد؛ پس اصل بر نيک بودن سرشت انسان است: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوّاهَا. فَأَلْهَمَهَا فٌجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (شمس: 7ـ8)؛ سوگند به نفس و آن که او را استوا در خلقت بخشيد و به آن فجور و تقوا الهام کرد». اين الهام، دانش شهودي و حضوري است که قبل از تعليم و تعلم در جان آدمي جوانه ميزند و اين علم شهودي از باور و ايمان جدا نيست؛ به همين دليل، علم به فجور و تقوا همراه با گرايش به خير و انزجار از شر، در درون انسان جايگزين شده است. آگاهي به خير و شر و گرايش به تقوا و گريز از بدي، مربوط به فطرت انسان است؛ ولي طبيعت آدمي خواستار اموري است که گاه با خواستههاي فطرت در تضاد است؛ لذا وجود انسان صحنة نبرد و کارزار خواستههاي فطري و طبيعي اوست (جوادي آملي، 1376، ج14، ص419ـ420).
بينش فطري انسان متوجه خير و شر واقعي اوست و خواهان خير و گريزان از شر است؛ اما انسان گاه به تبعيت از طبيعت، دوستدار چيزي ميشود که مکروه فطرت است يا از چيزي منزجر ميشود که مورد توجه و محبوب فطرت است؛ اما پس از پيروزي فطرت و حقيقت انساني، انسان يک وحدت و انسجام حقيقي پيدا ميکند؛ بهگونهايکه يک هماهنگي و موافقت بين خواستههاي فطرت و طبع او ايجاد ميشود؛ و اينگونه است که همه در راستاي رضايت الهي حركت ميکنند (جوادي آملي، 1376، ج14، ص420ـ424). لذا از نظر قرآن، انسان همة کمالات را بهطور بالقوه دارد و بايد آنها را به فعليت برساند و شر اصلي براي رساندن انسان به کمالات بالقوه، طبع يا هوا و شهوات اوست (مطهري، 1394، ج2، ص273).
بر اساس اين مبنا، انگيزش نيروي انساني در سازمان بايد بر فطرت پاک و برخوردار از فضايل الهي مبتني شود. هرگونه تبيين و توضيح در مورد ماهيت انگيزش، مؤلفهها، مراحل و ابعاد آن بايد به نيک و فطري بودن سرشت انساني معطوف شود. انسان از نظر اسلام موجود خيرخواه و نيکسرشت است. اين نيکسرشتي سبب ميشود که انگيزش وي و راهکارهاي دستيابي به آن بسي متفاوت با وضعيتي باشد که انسان را بدذات و هيولاي بيرحم بدانيم.
اگر نگاه و تعريف اولي را در مورد انسان مبنا قرار دهيم، تمرکز اصلي بر چگونگي بهحرکت آوردن اين موجود نيکخواه و پاکطينت است و لذا بهشکلي چينش ميشود که اين موجود برخوردار از فطرت پاک الهي را بهحرکت درآورد؛ اما اگر نگاه به انسان مبتني بر بدذات بودن او باشد، انگيزش و بهتبع آن، ابعاد، مراحل و راهکارهاي انگيزش بهشکل ديگر خواهد بود؛ بهطوريکه بايد همه چيز در حرکت دادن انسان، معطوف به تحريک نيروهاي خوب و سرکوب نيروهاي شر باشد؛ يعني در اين حالت، وجود نيروهاي دروني شر يک امر ذاتي است؛ لذا ما بايد نيروهاي خوب تحريککنندة انسان را از بيرون جستوجو کنيم و بهشکلي آنها را شناسايي، دستهبندي و چينش کنيم که قوت و حرکت نيروهاي شر دورني را از بين ببرند و ازطرفديگر، زمينة حرکت انسان بهسوي نيکيها و تعهدات کاري و سازماني را فراهم کنند.
3ـ3. آزاد و مختار بودن انسان
اصل آزاد و مختار بودن انسانها و بهعبارتديگر انتخابگر بودن ايشان، امري است که تقريباً همة دانشمندان مسلمان به آن اعتقاد دارند. انسانها تحت اراده و مالکيت هيچ کسي جز خداوند نيستند و در انتخاب همه چيز آزادند. مهمترين مورد که بهروشني آزاد و مختار بودن انسان را نشان ميدهد، انتخاب مکتب و دين است. از نظر همة انديشمندان، آزاد و مختار بودن انسانها در انتخاب دين و آيين، با توجه به آية «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ» (بقره: 256)، يک امر قطعي و مسلم است. در آية 99 سورة يونس نيز خداوند براي پيامبرش بيان ميکند كه ايمان اجباري نيست، كه اگر چنين ميبود، خداوند همة مردم را بهنحوي مؤمن ميکرد: «وَلَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ»؛ و در آية 54 سورة نور بيان شده است كه وظيفة پيامبر فقط ابلاغ است و ايشان جز اين وظيفهاي ندارند: «قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ». بر اساس اين آيه، انتخاب دين، ايمان آوردن و عمل به تکاليف الهي، بايد آزادنه و با اختيار کامل صورت گيرد (کواکبيان، 1386، ص73ـ74).
علاوه بر آيات يادشده، امام علي دراينباره بيان فرموده است كه پيامبران براي ارشاد و نه اجبار مردم فرستاده شدهاند:
فبعث فيهم رسله وواتر اليهم انبيائه، ليستادوهم ميثاق فطرته ويذكروهم منسي نعمته ويحتجوا عليهم بالتبليغ ويثيروا لهم دفاين العقول ويروهم آيات المقدرة (نهجالبلاغه، خطبة 1)؛
پس پيامبراني را از پي يكديگر به ميان ايشان فرستاد تا از مردم بخواهند كه آن عهد را كه خلقت ايشان بر آن سرشته شده، بهجاي آرند و نعمت او را كه از ياد بردهاند، فرا ياد آورند و از آنان حجت گيرند كه رسالت حق به آنان رسيده است و خردهاشان را كه پشت پردة غفلت مستور گشته است، برانگيزانند و نشانههاي قدرتش را كه بر سقف بلند آسمان آشكار است، به آنان بنمايانند.
حجت عقلي نيز بر آن است كه وقتي خالق هستي يكي است كه همة آدميان را آزاد آفريده و حتي آنها را براي عبادت خويش مجبور نکرده است، پس همة آنها از حيث رابطة ازلياي كه با خالق خويش دارند ـ كه مهمترين رابطة هر انسان در عالم هستي است ـ آزادند؛ پس روابط انساني نميتواند چنين رابطهاي را مخدوش کند (پورعزت، 1387، ص155).
در انگيزش نيروي انساني، مختار بودن انسان نقش کليدي و اساسي دارد. هر تعريف و تبيين از انگيزش نيروي انساني بايد با ابتنا بر مختار بودن انسان صورت گيرد. در حقيقت بايد گفت: مختار بودن انسان است که سبب طرح انگيزه و انگيزش انسان ميشود؛ وگرنه موجود بياراده و بياختيار، توسط يک عامل بيروني سوق داده ميشود و انگيزه دادن و برانگيختن دربارة آن بيمعناست. لذا در بستر مختار بودن انسان است که انگيزش و مباحث مربوط به آن معنا مييابد.
4ـ3. كمالجو بودن انسان
انسان در قرآن موجودي کمالجوست. آيات ۴۴ و ۴۵ سورة اعراف کساني را که مانع تکامل انسان و موجب انحراف او از مسير ايمان ميشوند، «ظالم» و «کافر» ميخوانند. انسان به دو گونة «بالفعل» (موجود ناکامل) و «آرماني» (کاملشده) تقسيم ميشود. تفاوت انسان با ملائک در تکاملپذيري اوست. انسان ميتواند به مراتبي برسد که فرشتگان هم نرسيدهاند. رسيدن به کمال، از طريق انجام وظايف فردي، مانند نماز و روزه، و وظايف اجتماعي، مانند تشکيل حکومت و رعايت قوانين، ممکن است. اين دو بخش بهصورت نظاممند بههم پيوستهاند و نقص در يکي، کل مسير تکامل را مختل ميکند. سد کردن راه کمال افراد جامعه چنان زشت است که گاه جهاد براي رفع آن ضرورت مييابد (رحيمي، 1384، ص174).
شرايط اجتماعي بايد بهگونهاي تنظيم شود که با تبليغ حق و روشنگري، مسير کمال را هموار کند؛ اما بدون اجبار و تحميل (پورعزت، 1387، ص161). در انگيزش نيروي انساني بايد «کمالجويي» محور اصلي در نظر گرفته و تمام مراحل، مؤلفهها و راهکارها بر اين اساس طراحي شود.
5ـ3. نيازمندي انسان به بعثت پيامبران
از ديدگاه اسلام، انسان همواره به وحي نياز دارد؛ زيرا عقل او بهتنهايي قادر به درک کامل مصالح و مفاسد خويش نيست. ضرورت وحي و بعثت پيامبران نشاندهندة ارتباط مستمر خداوند با انسان و هستي است و تأکيد ميکند که هدايت الهي محدود به زمان يا مکان خاصي نيست؛ بلکه هميشگي است. اين اصل با چهار مقدمه اثبات ميشود:
۱. خداوند حکيم انسان را براي هدفي متعالي آفريده است؛
2. انسان موجودي ابدي است که بايد در مسير «صراط مستقيم» بهسوي سعادت جاودانه گام بردارد؛
۳. تنها خداوند به حقيقت انسان، ابعاد وجودي او و نيازهايش آگاهي کامل دارد؛
۴. تنها خداوند ميتواند اين نيازها را بهدرستي برآورده سازد.
خداوند با ارسال پيامبران و کتابهاي آسماني، مانند قرآن (انعام: 114؛ نور: 50)، راه سعادت واقعي و قانون هماهنگ با فطرت انسان را نشان داده است. قانونگذاري کامل، تنها از آن خداست که آفريننده و عالم مطلق است (يوسف: 40)؛ حتي اگر انسان تنها باشد، براي رسيدن به کمال، نيازمند هدايت الهي است؛ چنانکه امام صادق فرمود: «لو کان الناس رجلين، لکان احدهما الامام؛ وقال: إنّ آخر من يموت الامام لئلاّ يحتاج احد هما علي الله عز وجل ترکه بغير حجة؛ اگر تنها دو نفر در جهان باقي بمانند، يکي از آنها امام است تا زمين از حجت الهي خالي نباشد» (مجلسي، بيتا، ص21).
مطابق اين مبنا، در تعريف انگيزش و تبيين ماهيت آن و نيز معرفي مراحل و راهکارهاي آن، بايد به احکام، قوانين و دستورهاي اعلامشده از سوي انبياي الهي توجه کرد و بر اساس اين احکام، انگيزة شخصي را تبيين و تشريح نمود.
6ـ3. نيازمندي انسان به دين
در مديريت رايج، سازمانها و ادارات دولتي عاري از دينداري و ارزشهاي دينياند و سكولاريسم امري است كه اگرچه بهصورت رسمي حضورش در ادارة دولت مورد توجه قرار نگرفته، اما عملاً ادارة دولت بهگونهاي پيش رفته است كه دين در آن جايي ندارد (Lynch, 1197, p.482). برخلاف اين رويكرد، اسلام بر حضور جدي دين در عرصة ادارة دولت و زندگي اجتماعي، بهويژه سياست، تأكيد دارد. بهعبارتديگر، زندگي اجتماعي صرفاً با اتکا به اصول اخلاقي اداره نميشود و نميتوان با توجه به آن اصول، از قانون، حکومت و مديريت منابع مادي و انساني بينياز شد؛ چراکه هم تجربه ناکارآمدي آن را اثبات کرده و هم از لحاظ علمي آنقدر واضحالبطلان است که به هيچ بحث و برهاني نياز نيست؛ يعني صرف تصور جامعه، زندگي اجتماعي و عدم نياز به حکومت، بطلان آن را واضح ميسازد و ذهن هيچ دليلي براي آن طلب نميکند.
اين مبنا از مباني مهم انگيزش در اسلام بهشمار ميآيد و به اين معناست که دينْ سياسي است؛ يعني اينگونه نيست که اسلام تنها به جنبههاي فردي زندگي انسان توجه کرده و از لحاظ کردنِ زندگي اجتماعي و مناسبات سياسي و ادارة جامعه چشم پوشيده و اين حوزه را به عقل و تشخيص خود انسانها واگذار کرده باشد. در واقع اين مبنا از سوي همة صاحبنظران حکومت اسلامي بهمثابة يك امر ضروري تلقي شده و باور همگان بر اين است كه نبود حکومت مستلزم ايجاد هرجومرج در جامعه و نابود شدن همة منابع انساني و غيرانساني است.
اين مبنا از آيات و روايات گوناگوني که بهصورت مستقيم و غيرمستقيم در پي تبيين مسائل اجتماعي و سياسي جامعهاند، استفاده ميشود. براي مثال، آيات 2 سورة نور و 103 سورة آلعمران از اين دسته آياتاند. آية اول مردم را براي اجراي احكام الهي و آية دوم ايشان را به همدلي و وحدت دعوت ميکند: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ» (نور: 2) و «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا» (آلعمران: 103). آيات قرآني که جامعه را به انجام وظايف جمعي فرافردي ـ نظير اجراي حدود (قطع دست دزد و حد زناکار)، دفاع از مرزها در برابر تجاوز دشمن و صيانت از حريم امت اسلامي ـ فراميخوانند، دلالت بر آن دارند که انسان در بهکارگيري ابزارهاي نهادي براي تحقق اين تکاليف، از اختيار عمل برخوردار است. ازآنجاکه انجام اين الزامات ـ که ماهيتي سازمانيافته و سلسلهمراتبي دارند ـ بدون وجود مرجعيت هماهنگکننده (حکومت/سازمان) ناممکن است، ميتوان استنباط کرد که اسلام بهطور ضمني به جامعه حق تأسيس نهادهاي حکمراني را اعطا کرده است.
پرسش بنيادين آن است که چگونه ممکن است شارع مقدس انجام امور اجتماعي کلان را واجب شمارد، اما مقدمة ضروري تحقق آن، يعني تشکيل ساختار حکومتي را ناديده انگارد؟ بر اين اساس، نزد انديشمندان مسلمان، دولت پديدهاي اصيل و برآمده از سنت نبوي است که با هدف استقرار عدالت، اشاعة حق، حفظ وحدت اجتماعي، و هدايت جامعۀ انساني در چهارچوب شريعت بنيان نهاده شده است.
بر اين مبنا، انگيزش نيروي انساني قطعاً مورد توجه اسلام قرار گرفته است و دين در اين عرصه سخن و مطالب درخور توجه دارد؛ چراکه دين يک امر فردي و مخصوص حوزة زندگي شخصي نيست؛ بلکه زندگي سازماني، سياسي و اجتماعي را هم دربرميگيرد. پس در اين حوزه حتماً سخن و راهکار مخصوص به خود را دارد که بايد مورد توجه قرار گيرد.
7ـ3. اصالت روح در انسان
اسلام انسان را موجودي دوبعدي (مادي ـ معنوي) ميداند که اصالت وجودي او نه به جسم، که به روح و جنبههاي فرامادياش وابسته است. قرآن با کاربرد واژة «توفي» در آياتي چون «...إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا...» (انعام: ۶۱)، بر اين حقيقت تأکيد ميکند که هويت حقيقي انسان فراتر از کالبد فيزيکي است و به «نفس» يا «روح» او مرتبط است. ويژگيهاي منحصربهفردي چون تعقل، استدلال، عشق و ايمان که انسان را از ساير موجودات متمايز ميسازد، در بعد روحاني او ريشه دارد، نه جسم مادي؛ ازاينرو انسانيت انسان و امتياز وجودي او در گرو تجلي همين بعد متعالي است (مطهري، 1394، ج2، ص507).
برخوردار بودن انسان از اصالت روح بهمعناي اين است که تبيين ماهيت انگيزش، مؤلفهها، ابعاد و راهکارهاي آن، بايد با لحاظ اين مبنا تحليل و ارائه شود. قطعاً انگيزش موجودِ داراي روح بسي متفاوت با انگيزش موجودي است که فقط داراي جنبة مادي است. ابعاد و مؤلفههاي انسانِ داراي روح قطعاً با موجود صرفاً مادي متفاوت است.
8ـ3. اجتماعي بودن انسان
قرآن کريم با تأکيد بر ابعاد فطري اجتماعي انسان، زندگي جمعي را نه پديدهاي تصادفي يا صرفاً قراردادي، که بخشي از سنت تکويني الهي ميداند. اين حقيقت در آيات متعددي تبيين شده است:
۱. آية ۱۳ سورة حجرات: «يا أَيهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا...». مطابق اين آيه، تنوع قومي، نژادي و فرهنگي بهعنوان ابزار شناسايي و تعامل اجتماعي در متن آفرينش انسان تعبيه شده است. اين تفاوتها، نهتنها مانع همزيستي نيستند، بلکه بستر ضروري براي شکلگيري روابط مبتني بر «تعارف» (شناخت متقابل)اند. البته اصالت تقوا بهجاي تمايزات ظاهري (إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ)، نشان ميدهد که گوناگوني اجتماعي، ابزاري براي تعالي اخلاقي و همکاري است، نه تفاخر يا تفرقه (سبحاني، 1370، ص273).
۲. آية ۵۴ سورة فرقان: «...فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا...». مطابق اين آيه، پيوندهاي نسبي و سببي (خويشاوندي و ازدواج) بهعنوان ساختار ذاتي خلقت، پايههاي انسجام اجتماعي را شکل ميدهند. اين روابط تنها يک توافق بشري نيستند؛ بلکه در طرح الهي آفرينش بهگونهاي هدفمند تعريف شدهاند.
۳. آية ۳۲ سورة زخرف: «...وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيا...». بر اساس اين آيه، نابرابري در استعدادها و موقعيتهاي مادي، نه نشانة بيعدالتي، که سازوکاري الهي براي تکميل نيازهاي متقابل و پيشبرد زندگي اجتماعي است. اين تفاوتها جامعه را بهسمت تعاون و تقسيم کار سوق ميدهد (مطهري، 1392، ص18ـ24).
قرآن اجتماعي بودن را در فطرت انسان جاي داده است؛ بهگونهايکه تمايزات قومي، پيوندهاي خويشاوندي و تکثر استعدادها، همگي بهمثابة اجزاي ضروري يک «نظام تکويني» عمل ميکنند تا حيات جمعي انسان ممکن شود. اين نگاه زندگي اجتماعي را از سطح يک «انتخاب عقلاني» يا «اجبار بيروني» فراتر ميبرد و آن را به ذات آفرينش انسان پيوند ميزند.
اجتماعي بودن انسان در تبين مؤلفهها، ابعاد و راهکارهاي دستيابي به انگيزش نيروي انساني مؤثر است؛ ازاينرو انگيزش نيروي انساني بايد با لحاظ اجتماعي بودن او تعريف شده، مؤلفهها، ابعاد، مراحل و راهکارهاي دستيابي به آن تحليل و تبيين شود.
9ـ3. خلافت الهي، امانتي از سوي خداوند نزد انسان
قرآن کريم انجام هر تغييري در سرنوشت انسانها را تابع ارادة آنها ميداند و از فرصتهاي برابر براي انسانها خبر ميدهد. در اين آيات، همة انسانها اين فرصت را دارند كه با انجام وظايف خلافت الهي (وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئكَةِ إِنّىِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنّىِ أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ / بقره: 30) و حفظ امانت الهي، خود را به عاليترين مقام منيع انسانيت برسانند. دربارة معناي خلافت، يادآوري اين نكته لازم است كه خلافت بهمعناي تفويض امور به انسانها و خالي شدن صحنة هستي از خداوند نيست؛ زيرا خداوند محيط مطلق، حاضر محض، مدبر مطلق ، قادر و عالم مطلق است و در مورد چنين موجودي استخلاف نميتواند بهمعناي تفويض باشد. معناي خلافت آن است كه اگر امكان دارد كه فعلي مظهر فعل ديگر، صفتي مظهر صفت ديگر و ذاتي مظهر ذات ديگر باشد و تفاوتشان فقط در ظاهر و مظهر بودن منحصر شود و يكي اصل باشد و ديگري آيت و مرآت او، استخلاف در مورد خداوند فرض صحيح پيدا ميكند؛ بنابراين آنجا كه انسان كار صحيح و درست انجام ميدهد، همان دست خداست كه بهصورت آدمي كار خير را در اين مظهر خاص انجام ميدهد، نه شخص انسان: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ» (نساء: 79)؛ ولي وقتي انسان كار شر و زشتي را انجام ميدهد، خليفة خدا نيست و آيت او محسوب نميشود؛ زيرا تبهكاري شر و نقص است و به خود انسان برميگردد و هرگز به كمال صرف راه ندارد: «وَما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» (جوادي آملي، 1376، ج14، ص127ـ128).
خلافت انسان از خداوند متعال در اسلام داراي چهار ويژگي اصلي است:
۱. تابعيت محض از توحيد: همة انسانها تحت حاکميت واحد الهي قرار دارند و اساس خلافت، توحيد خالص است؛
۲. برقراري روابط اجتماعي بر اساس بندگي خدا: انسان بايد از هرگونه استثمار، جهل و طغيان رها شود و روابط خود را بر پاية عدالت و آزادي حقيقي استوار کند؛
۳. روحية برادري در جامعه: پس از زوال ظلم، روابط اجتماعي بايد مبتني بر اخوت و همدلي باشد؛
۴. خلافت بهمثابة امانت الهي: اين امانت دو جهت دارد:
- جهت الهي: مديريت جهان بايد بر اساس هدايت خداوند باشد، نه هواهاي نفساني؛
- جهت انساني: مسئوليتپذيري انسان ناشي از آزادي و اختيار اوست و او ميتواند زمين را اصلاح يا فاسد کند.
آيات ۷۲ و ۷۳ سورة احزاب بر اين مفهوم تأکيد ميکنند (صدر، 1421ق الف، ص128): «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَأَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلَهَا الإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُومًا جَهُولاً * لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَالْمُنافِقاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَكانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا». خداوند امانت (خلافت و مسئوليت) را به همة موجودات عرضه کرد؛ اما تنها انسان با وجود ظلوم و جهول بودن، آن را پذيرفت. انسان بهدليل برخورداري از «استعداد تکامل» و «اختيار» قادر به حمل اين امانت است؛ برخلاف ساير موجودات که فاقد اين ويژگيهايند.
علت انتخاب انسان ظلوم و جهول: ظلم و جهل انسان نشاندهندة امکان وصفپذيري او به «عدل» و «علم» است (مکارم شيرازي، ج17، 1374، ص456). تنها موجودي که ميتواند به عدالت و معرفت برسد، شايستة پذيرش امانت الهي است.
در مقصود از امانت، تفسيرهاي مختلفي مانند «ولايت الهيه»، «اختيار و آزادي اراده» (صدر، 1421ق ب، ص38)، «تکاليف الهي» و «قابليت تکامل نامحدود» مطرح شده است. اين تفسيرها مکمل يکديگرند و همگي به مسئوليت انسان در قبال پروردگار اشاره دارند. البته در روايات زيادي، امانت الهي به «پذيرش ولايت اهلبيت» تفسير شده است؛ زيرا رسيدن به کمال بدون تبعيت از اولياي الهي ممکن نيست (مکارم شيرازي، ج17، 1374، ص456).
همة انسانها بهعنوان خليفة الهي آفريده شدهاند (مکارم شيرازي، ج17، 1374، ص456)؛ اما برخي بهدليل آلودگي به وسوسههاي شيطاني يا نفاق اجتماعي، از فطرت پاک خود دور ميشوند. در «انگيزش نيروي انساني» بايد به جايگاه رفيع انسان بهعنوان امين الهي توجه کرد. راهکارهاي انگيزشي بايد مبتني بر شناخت مؤلفههاي وجودي او (مانند اختيار، مسئوليتپذيري و هدف تکاملي) طراحي شوند. ميتوان گفت: «حيات انساني ذيل خلافت الهي معنا مييابد و انگيزش واقعي، همسو با حرکت بهسوي تحقق اين امانت است».
جمعبندي و نتيجهگيري
در اين تحقيق، مباني انسانشناختي انگيزش نيروي انساني با استفاده از آيات قرآن کريم و روايات بررسي و تحليل شد. مباني انسانشناختي متکفل تبيين ويژگيهاي انسان است. از اين مباني است که چيستي، مؤلفهها، فرايند و روش انگيزش نيروي انساني بهدست ميآيد. بر اساس نظر اسلام، انسان بندة خدا، مفطور به فطرت الهي، آزاد و مختار، کمالجو، نيازمند وحي و دين، داراي دو بعد مادي و روحاني، خليفه و امين خداي متعال است. اين در حالي است که در ادبيات مديريتي، انسان تکساحتي ديده شده است. برخي انسان را موجود مادي تابع اميال و غرايز شخصي تعريف کردهاند؛ برخي او را موجود احساسي و عاطفي ديدهاند که بر اساس واکنش به نظر جمع و گروه عمل ميکند و برخي او را موجود پيچيده تلقي کردهاند که نميتوان در مورد کارها و اقداماتش مبنا و اصول ثابتي را معرفي کرد. بر اساس آنچه بيان شد، ميتوان گفت: نگاه اسلام به انسان نگاه جامع و ناظر به همة ابعاد و زواياي وجود اوست که در بحث انگيزش نيز اين جامعيت، به جامعيت مفهومي و کارکردي منتهي ميشود؛ لذا در انگيزش نيروي انساني، فقط نيازهاي مادي ملاک و معيار نيست؛ بلکه علاوه بر آن، نيازهاي روحي و معنوي و نيازهاي خودآگاه و ناخودآگاه فرد نيز مورد توجه قرار ميگيرد و زمينهساز روشها، ابعاد و مؤلفههاي متفاوت و البته جامع انگيزش در سازمان ميشود.
- قرآن کریم، ترجمة آیتالله مکارم شیرازی.
- نهجالبلاغه (1379). گردآورنده: سید رضی. ترجمة عبدالحمید آیتی. تهران: بنیاد نهجالبلاغه و دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- پورعزت، علیاصغر (1387). مختصات حکومت حقمدار. تهران: امیرکبیر.
- پیروز، علیآقا، خدمتی، ابوطالب، شفیعی، عباس و بهشتینزاد، محمود (1402)، مدیریت در اسلام، قم: پژ.هشگاه حوزه و دانشگاه.
- جوادی آملی، عبدالله (1376). تفسیر موضوعی قرآن کریم. قم: اسراء.
- جوادی آملی، عبدالله (1380). ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت. قم: اسراء.
- حر عاملى، محمدبنحسن (1398). وسائل الشیعه. قم: نشر اسلامیه.
- رابینز، استیفن (1387). تئوری سازمان (ساختار و طرح سازمانی). ترجمة سیدمهدی الوانی و حسن داناییفرد. تهران: صفار.
- رجبی، محمود (1384). انسانشناسی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- رحیمی، محمدرضا (1384). اسلام و دموکراسی از منظر اندیشمندان معاصر شیعی. پایاننامة مقطع کارشناسی ارشد. قم: مجتمع آموزش عالی فقه و معارف اسلامی.
- رضائیان، علی (1387). مبانی سازمان و مدیریت. تهران: سمت.
- سبحانی، جعفر (1370). مبانی حکومت اسلامی. قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعة مدرسین حوزة علمیة قم.
- سیف، علیاکبر (1397). روانشناسی پرورشی نوین. تهران: دوران.
- شیرزاد، علیرضا و کاویانی، محمد (1398). شیوههای انگیزش رفتار مطلوب در آیات قرآن و روایات اسلامی. اخلاق وحیانی، 8(1)، 59ـ80.
- صدر، سیدمحمباقر (1421ق الف). الاسلام یقود الحیاة. قم: مرکز الابحاث و الداراسة التخصصیة.
- صدر، سیدمحمباقر (1421ق ب). خلافة الانسان. قم: مرکز الابحاث و الداراسة التخصصیة.
- طباطبایی، سیدمحمدحسین (1417ق). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی حوزة علمیة قم.
- عمید، حسن (1370). فرهنگ فارسی عمید. تهران: امیرکبیر.
- کاویانی، محمد (1392). رویکرد جامع به مباحث انگیزش از دیدگاه قرآن. فصلنامة علمی پژوهشی اسلام و روانشناسی، 7(13)، 67ـ93.
- کواکبیان، مصطفی (1386). مبانی مشروعیت در نظام ولایت فقیه. تهران: نشر نی.
- مجلسی، محمدباقر (بیتا). بحارالانوار. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1379). جامعه و تاریخ. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مطهری، مرتضی (1392). جامعه و تاریخ. قم: صدرا.
- مطهری، مرتضی (1394). مجموعه آثار. قم: صدرا.
- مکارم شیرازی، ناصر (1371). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
- نیکخو، علیاکبر، نوروزی، محمدتقی و درودی، مجتبی (1395). تبیین نظری تأثیر عدالت توزیعی بر انگیزش منابع انسانی از نگاه نهجالبلاغه،. اسلام و پژوهشهای مدیریتی، 7(1)، 21-45.




