اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال دوم، شماره اول، پیاپی 4، بهار 1391، صفحات 35-60

    مدیریت تحوّل در قرآن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمدتقی نوروزی فرانی / استادیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / mtnorozi@yahoo.com
    چکیده: 
    از اواسط دهه‌ی 1970 رشد سریعی در تعداد کتاب ها و مقالات درباره‌ی تغییرات سازمانی، اعم از مدیریت تغییر، شیوه های غلبه بر مقاومت در برابر تغییر، و روش های برنامه ریزی شده‌ی خاص تغییر به وجود آمده است. ازاین رو، در محیط متغیّر و متحوّل، که سازمان های امروزی در آن به حیات خود ادامه می دهند، این سؤال که آیا تغییر و تحوّل روی می دهد سؤالی عجیب و نابجاست. سؤال اصلی این تحقیق آن است که مدیران و رهبران چگونه باید تغییرات گوناگون و فراوانی که هر لحظه سازمان های آنها را تحت تأثیر قرار می دهد، بر اساس دیدگاه اسلام، مدیریت و رهبری نمایند. مقاله‌ی حاضر می کوشد با استفاده از روش تحقیق «توصیفی- تحلیلی» و با استفاده از آیات قرآن، مقدّمات تحوّل و اجزای مدیریت تحوّل را بررسی و ارزیابی نماید و در نهایت، به جمع بندی و نتیجه گیری بپردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Study of Development Management in the Quran
    Abstract: 
    There has been a sharp increase in the number of books and periodical articles on organizational changes, including change management, the methods for overcoming the resistance to change and the planned methods of making changes since mid -1970s. Therefore, it is not sensible to ask whether there is a change and development in a changing and developing environment in which modern organizations are in effect. So, the main question of the present paper is: how, according to Islam, should managers deal with the different changes which influence their organizations minute by minute. Using a descriptive-analytical method and citing evidence from Quranic verses, this paper tries to study and assess the preliminaries of change and the components of change management and then give a conclusion and come up with the results.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدّمه 
    «تحوّل سازمان» نوعي راهبردي به منظور بهسازي سازمان است كه در اواخر دهة 1950 و اوايل دهة 1960 مطرح شد. تحوّل سازمان از سازمان‌ها و همچنين افرادي كه درون سازمان‌ها هستند و چگونگي كاركرد آنها بحث مي‌كند. نيز در زمينة تغييرات برنامه‌ريزي‌شده‌اي كه منجر به ترغيب افراد، گروه‌ها و سازمان‌ها به كاركردي بهتر مي‌شود، سخن به ميان مي‌آورد. در حوزة تحوّل سازمان، توجه به مسائل و مشكلاتي از قبيل روحية ضعيف، بهره‌وري پايين، كيفيت نامطلوب كالاها و خدمات، تعارض بين افراد، تعارض بين گروه‌ها، اهداف بلندمدت و كوتاه‌مدت نامشخص،‌ سبك‌هاي نامناسب رهبري، عملكرد گروهي ضعيف، ساختار سازماني نامناسب، طرّاحي ضعيف وظايف، كم‌توجهي به خواسته‌هاي محيطي، روابط ضعيف با مشتري، تعارض بين اهداف واحدها و مسائلي از اين قبيل حايز اهميت است. 
    در محيط متغيّر و متحوّل، كه سازمان‌هاي امروزي در آن به حيات خود ادامه مي‌دهند، اين سؤال نابجاست كه بپرسيم: كه آيا تغيير و تحوّل روي مي‌دهد يا خير؟ به جاي اين سؤال، بايد اين پرسش را مطرح كرد كه مديران و رهبران چگونه بايد تغييرات گوناگون و فراواني كه هر لحظه سازمان‌هاي آنها را تحت تأثير قرار مي‌دهد، مديريت و رهبري نمايند. در اين زمينه، رهبران و مجريان تحوّل، سازمان به كمك يكديگر، برنامه‌هاي تحوّل سازمان را مديريت مي‌كنند. البته در اين مسير، هر كشور و هر سازماني بايد نسبت به بومي كردن مجموعه معيارهاي مديريت تحوّل اقدام كند و معيارهاي اصلي و فرعي مورد نظر را، به ويژه با توجه به رويكرد اسلامي، طراحي نمايد.
    بيان مسئله
    مديريت تغيير در عمل‌ و نظريه، بخشي از گفتمان قوي مديريت در جهان امروز است. در عمل، تعداد زيادي از شركت‌ها نه تنها يك، بلكه تنوّعي از برنامه‌هاي تغيير سازماني را در طول زمان مي‌پذيرند. در نظرية «مديريت تغيير»، از اواسط دهة 1970، رشد سريعي در تعداد كتاب‌ها و مقالات دربارة تغييرات سازماني، اعم از مديريت تغيير، شيوه‌هاي غلبه بر مقاومت در برابر تغيير، و روش‌هاي برنامه‌ريزي شدة خاص تغيير به‌وجود آمده است. نگاه مختصري به هر مجلة مديريتي، بخش بازرگاني روزنامه‌ها، متون مديريتي يا مجلات (مثل فرچون يا فورب) اين نكته را تأييد مي‌كند كه تغيير سازماني به يك گفتمان كليدي مديريتي تبديل شده است. بين 1960 و 2006 تعداد كتاب‌هاي مديريت تغيير ثبت شده در كتاب‌خانة كنگره آمريكا، از صفر به 404/3 بالغ شده است. در همان دوره، زماني رشد فزاينده‌اي در تعداد كتاب‌هاي نوشته شده در زمينة برنامه‌هاي خاص تغيير، شامل تحوّل سازماني، كيفيت زندگي كاري، فرهنگ سازماني، فرهنگ شركتي، بازمهندسي فرايند تجاري و مديريت كيفيت جامع، به نگارش درآمده است. روند مشابهي در جست‌وجوي وب سايت‌ها در سال 2002 مشاهده مي‌شود كه دلالت مي‌كند براينكه حدود 000/2 مقاله دربارة تغيير سازماني فقط در پنج سال پيش از آن منتشر شده است.  اين در حالي است كه در زمينة مديريت تحوّل با رويكرد اسلام، كار چنداني نشده است، هرچند پس از فرمايش مقام معظّم رهبري در زمينة تحوّلات همه‌جانبة حوزه‌ها، توجهات به اين سمت بخصوص با رويكرد اسلامي، جلب شده است. ولي غير از يك سلسله بروشور و بولتن داخلي، كار جدّي در اين زمينه صورت نگرفته است. مسئلة تحقيق حاضر اين است كه مديران و رهبران چگونه بايد تغييرات گوناگون و فراواني كه هر لحظه سازمان‌هاي آنها را تحت تأثير قرار مي‌دهد بر اساس ديدگاه اسلام، مديريت و رهبري نمايند؟ نگارنده درصدد است با توجه به خلأ موجود، به بررسي اين مسئله بپردازد.
    مفاهيم و اصطلاحات
    الف. تغيير برنامه‌ريزي‌شده 
    تغيير در همه‌جا متداول است تغيير يكي از موضوعات ثابت اواخر دهة 1990 و سدة آتي است. برخي از دانشمندان به دو نوع «تغييرات اتفاقي» و «تغييرات برنامه‌ريزي شده» اشاره كرده‌اند. بيشتر تغييراتي كه در سازمان‌ها روي مي‌دهد اتفاقي است. بدين روي، برخي از مديران تصور مي‌كنند تغيير يك رويداد تصادفي و اتفاقي است، ولي تغييراتي اثربخش و تحوّل‌ساز است كه برنامه‌ريزي شده، آگاهانه و مدبّرانه باشد. تغييرات برنامه‌ريزي شده علاوه بر افزايش توانايي سازمان، در سازگاري با محيط متغيّر، رفتار سازمان را نيز تغيير مي‌دهد.  بيشتر الگوها و روش‌هاي تحوّل سازماني مبتني بر تغييرات آگاهانه و برنامه‌ريزي شده است. 
    ب. تحوّل سازمان 
    در ابتداي شكل‌گيري حوزة تحوّل سازمان، برنامه‌ها و فعاليت‌ها به تغييرات تدريجي معطوف بود. اما امروزه خواسته‌هاي تحميلي بر سازمان چنان وسيع و گسترده‌ است كه در بسياري از موارد، تغييرات اساسي ضروري است. تحوّل سازمان فرايندي است كه توجه خود را به فرهنگ، فرايندها و ساختار مورد استفادة يك نظام جامع معطوف مي‌دارد. فرايندهاي سازماني نقاط كليدي مهمي‌ هستند كه مي‌توانند به عنوان اهرم‌هايي به منظور تحقق تحوّل سازمان مورد استفاده قرار گيرند. «فرايند» به چگونگي انجام كار در سازمان و روش‌‌هاي دست‌يابي به نتايج اشاره دارد. فرايندهاي مهم سازماني عبارت‌ است از: ارتباطات، حلّ مشكلات و تصميم‌گيري، تخصيص منابع، رفع تعارض، تخصيص پاداش‌ها، نحوة برخورد و استفاده از منابع انساني، مديريت راهبردي، چگونگي اعمال اختيار، نوسازي خويشتن و يادگيري مستمر و مداوم.
    پيتر ويل  بر اين باور است كه «توانايي تحوّل سازمان» تمركز بر فرايندهاي سازماني است. به زعم او، تحوّل سازمان فرايندي براي تحوّل فرايندهاي سازماني است. موضوع مهم و اصلي در تحوّل سازماني، بهبود اثربخشي سازماني از طريق تحوّل در فرايندهاي سازماني است. 
    ميلز و همكاران او معتقدند: الگوي مدل تغييرات برنامه‌ريزي شده از كرت لوين شروع شده و در طول زمان، به راهبردهاي تحوّل سازماني در سازمان‌ها تكامل پيدا كرده است . بر اساس اين ديدگاه، رهيافت تحوّل سازماني در طول تغيير برنامه‌ريزي شده قرار دارد و تفاوت ماهوي بين آنها وجود ندارد و ازاين‌رو، بسياري از ديدگاه هاي تغيير برنامه‌ريزي شده در تحوّل سازماني نيز مطرح مي‌شود. بر اين اساس، «تغيير و تحوّل»  به‌معناي خروج از وضع و حالتي و رسيدن و مستقر شدن در وضع و حالتي ديگر است، و يا به عبارت ديگر، «تغيير» انتقال است از «جايي كه هست» به «جايي كه بايد باشد.» اساس مفهوم «تغيير و تحوّل»، غيرشدن و يا از حالتي به حالت ديگر درآمدن به‌صورت تدريجي است، اما به‌طور ساده و مجمل، تغيير و تحوّل را در سازمان را مي‌توان اين‌گونه تعريف كرد:
    «تغيير و تحوّل» عبارت است از: دگرگوني يك سازمان از وضعيت موجود از حيث ساختار سازماني، فناوري، نيروي انساني، وظايف و عملكردهاي توليدي و خدماتي، به وضعيت مطلوب و مورد نظر و به‌صورت برنامه‌ريزي شده يا نشده. 
    ج. مديريت تغيير و تحوّل 
    دو ويژگي «كنترل» و «ريسك» مديريت تغيير را از مديريت متداول متمايز مي‌سازد. «كنترل» عبارت است از: قدرت ايجاد تغيير دلخواه، و «ريسك» عبارت است از: احتمال اينكه امور به بيراهه روند و نيز پيامدهاي اين وضعيت. تغيير همواره با مقداري ريسك همراه است؛ زيرا افراد هيچ‌گاه كنترل كاملي بر وقايع ندارند. براي داشتن ميزاني از كنترل بر فرايند تغيير و نيز كاهش مخاطرات، مديريت تغيير و تحوّل لازم است، يعني نياز است تصميم گرفته شود به كجا بايد رفت (وضعيت مطلوب آينده)؛ درك اينكه اكنون سازمان در كجا قرار گرفته است (وضعيت موجود)؛ ترسيم آنچه سازمان بايد انجام دهد تا از جاي كنوني به جاي مطلوب حركت كند (فرايند تغيير)؛ و پي‌گيري پيشرفت و انجام اصلاحات به گونه‌اي كه سازمان به جايي كه مي‌خواهد باشد، برسد(فرايند تغيير). 
    د. تمايز مديريت و رهبري تغيير
    ماهيت تغيير سروكار داشتن با ابهام‌ها و دغدغه‌هايي است كه با عدم كنترل و مخاطرات برجسته همراه است. مهارت‌هاي مديريت ضروري است، اما وجود مشكل در برنامه‌ريزي و كنترل تغيير به‌معناي آن است كه مهارت‌هاي مديريتي كافي نبوده است. مديران همچنين بايد رهبر باشند. در حالي كه مديران بر وظيفه تمركز مي‌كنند، رهبران بر افراد تمركز مي‌كنند. 
    براي رهبريِ تغيير شخص، برنامه‌ريزي و كنترل منابع را در كانون توجه مديريت قرار دارد. همچنين رهبر بايد قادر باشد گروه خود را به سوي وضعيت آيندة مطلوب يعني كانون توجه رهبري هدايت كند.
    پيشينه تحقيق
    مي‌توان استدلال كرد كه تمام نظريات مديريت در گفتمان تغيير امروزي ريشه دارد. به‌طور مشخص، مطالعات تيلور و هاثورن در دو نظرية اولية مديريتي را مي‌توان اولين نظريات تغيير تلقّي كرد، زيرا هدف آنها اين بود كه شيوة سازمان‌دهي كار را تغيير دهند. به بيان ساده، تلاش‌هاي اوليه درصدد يافتن شيوه‌هاي جديد مديريت و شيوه‌هاي جديد ساختاردهي كار مديريت تغيير بودند، حتي اگر به طور خاص، به اين اسم ناميده نشود. در اين زمينه، نظرية «نظام‌هاي اجتماعي - فني» به‌واسطة ارائة ادلة متعدد براي گفتمان مديريت تغيير داراي اهميت است. اين نظريه اولين نظرية مديريتي بود كه اين ديدگاه را برگزيد كه سازمان‌ها به‌صورت نظام‌هاي باز عمل مي‌كنند و در نتيجه؛ رابطة بين نظام كاري و محيط و رابطة متقابل بين فناوري و ساختار و تأثير آن بر گروه‌هاي كاري را به رسميت شناخت. نظرية «نظام‌هاي اجتماعي ـ فني» همچنين چارچوبي براي عملياتي ساختن رهيافت روابط انساني فراهم كرد؛ چيزي كه قبلاً وجود نداشت. ‌علاوه بر آن، زمينه را براي مطالعات بيشتر طرّاحي شغلي و شيوه‌هاي جديد براي نزديك شدن به مسائل سازماني فراهم آورد. با فرارسيدن دهة 1960 نظرية «رهيافت اقتضايي» جايگزين رهيافت‌هاي سنتي قبلي در مديريت و ساختاردهي سازمان شد. «رهيافت اقتضايي» با روش‌هاي موجود مديريت متفاوت بود؛ زيرا به اين نكته اذعان كرد كه وضعيت‌هاي گوناگون راه‌حل‌هاي متفاوتي مي‌طلبد و يك روش به عنوان بهترين، براي پر كردن تمام اقتضائات وجود ندارد. بدين‌روي نظرية «رهيافت اقتضايي» بر يك رهيافت «آن بستگي دارد» مبتني است، و يك مبناي نظري ارائه كرد كه اهميّت متغيّرهاي كليدي را كه قبلاً افرادي همچون تيلور و مايو از آن غفلت كرده بودند ـ همانند اندازه‌، فناوري و محيط بر ساختار سازمان تأثير مي‌گذارند ـ به رسميت شناخت. 
    اولين تلاش‌ها براي ايجاد يك رهيافت نظام‌مند در مديريت تغيير در دوران پس از جنگ جهاني دوم، با كار لوين و اثر او دربارة رهبري سازماني، به عنوان «آموزش حسّاسيت، تحقيق در عمل و تحليل ميدان نيرو» شروع شد. در پي آن، محققان حوزة مديريت با ابتنا بر كار لوين، به مسائل انگيزش كاري، بهره‌وري، و مقاومت در برابر تغيير پرداختند. تحقيقات مديريت تغيير اصالتاً بر حوزه‌هاي مشخص تغيير رفتاري متمركز است؛ تمركز بر رهبري (مثل سبك رهبري)، آموزش (مثل آموزش حسّاسيت)، و يا تغييرات نگرش (مثل مديريت مشاركتي). در نهايت، ابعاد گوناگون تحقيقات اخير برروي تحقيق در عمل، آموزش آزمايشگاهي، مديريت مشاركتي و بازخورد پيمايشي در قالب يك رهيافت نظام‌مند با هدف تغيير بلندمدت ساختار سازماني، عقايد و ارزش‌ها در هم ادغام شده است. با آغاز «جهاني‌سازي» مربّيان و مجريان سازماني بر قدرت عوامل تغيير خارجي و تأثير آن بر زندگي و مرگ سازمان تمركز پيدا كرده‌اند. مديريت تغيير بخش مهمي از آموزش تجاري مدير گرديده و همراه با آن تعدادي خط‌مشي اصولي و الگوي تغيير برنامه‌ريزي شده پديدار شده كه بر تعيين خط‌مشي و مديريت فرهنگ سازماني از طريق يك سلسله از فنون تغيير تمركز دارد؛ همچون كيفيت زندگي كاري، مديريت كيفيت جامع، بازمهندسي فرايند بازرگاني، ورقة ثبت امتيازهاي متوازن، و شش سيگما.  الگوي عمدة مديريت تحوّل در جدول (1) نشان داده شده است: 
    جدول 1 الگوهاي عمدة تحوّل سازماني 

    نام الگو و ارائه كنندة آن    سال    خلاصه اقدامات
    الگوي «سه مرحله‌اي» كرت لوين    1940    فرايند سه مرحله‌اي تغيير
    الگوي «تحوّل» رونالد ليپيت ، جين واتسون  و بروس وستلي     1958    بسط الگوي لوين به فرايند هفت مرحله اي تحوّل

    مدل تحقيق در عمل شپرد     1964    نوعي الگوي هنجاري دستوري براي يادگيري و تغيير برنامه ريزي شده كه و بيانگر روابط بين اهداف، برنامه ريزي و اقدام عملي در فرايند تحوّل است.
    الگوي سازماني «شش بخشي تغيير ويس بورد»     1976    توصيه به كارگزاران تحوّل به منظور تشخيص مشكلات سازماني و مكان يابي براي كشف اين مسائل
    الگوي هاكمن  و اولدهام     1980    الگويي براي تحوّل سازمان در طراحي و اجراي مجدد شغل
    الگوي «تغيير جامع» رالف كيلمن     1984    پنج مرحلة تحوّل 
    الگوي «عملكرد فردي و سازماني» بورك-ليتوين     1992    ترسيم متغيّرهاي اصلي در فرايند تغيير ناشي از محيط خارجي
    الگوي «گروه سازي» كتزباخ  و اسميت     1993    برنامه هاي ايجاد تغييراز طريق گروه‌سازي
    الگوي «اثربخش تحوّل» كامينگز  و اورلي     1997    مشخص ساختن عناصر كليدي در فرايند تغيير موفق
    الگوي «تجزيه و تحليل جرياني» جري پوراس     1998    الگوي ترسيمي براي نشان دادن مشكلات اصلي سازمان
    الگوي «ماتريس دو بعدي» كلارك و منتن     1997    ارائة ماتريس دو بعدي از عوامل بحراني موفقيت و فرايند تحوّل
    الگوي «رهبري فرايند تحوّل فرهنگي» بروكز     1996    بررسي نقش رهبري در پشتيباني فرايند تحوّل با استفاده از نمادهاي فرهنگي
    الگوي «تحوّل سازماني» سلمان السديري     2001    ارائه الگويي در چهار سطح به‌منظور ايجاد تحوّل در صنعت ساختمان كشور عربستان
    الگوي «مفهومي نقش ارتباطات در ايجاد تحوّل سازماني» الوينگ     2005    ارائة چارچوبي مفهومي به‌ منظور تبيين نقش ارتباطات در تحوّل سازماني
    مدل منتخب «مديريت تحوّل»
    مديريت تحوّل به لحاظ سنّتي بر شناسايي منابع مقاومت در برابر تغيير و ارائة شيوه‌هايي براي مقابله با آنها متمركز بود. مطالعات اخير ايجاد چشم‌انداز و آينده‌هاي مطلوب، به‌دست آوردن حمايت سياسي براي آن‌ها، و مديريت گذار سازمان به سوي آنها را مورد بحث قرار داده است. 
    ابزارهاي عملي براي مديريت تحوّل را مي‌توان در ضمن پنج فعاليت عمده به گونه¬اي كه در نمودار (1) نشان داده شده است، سازمان‌دهي كرد (الگوي اثربخش تحوّل كامينگز و اورلي). در نمودار(1) فعاليت‌هايي كه به مديريت تحوّل اثربخش كمك مي‌كند به ترتيب انجامشان فهرست شده است. فعاليت اول «انگيزش تغيير» است و شامل ايجاد آمادگي براي تغيير ميان اعضاي سازماني و كمك به آنها براي مقابله با مقاومت در برابر تغيير است. اين فعاليت مستلزم ايجاد محيطي است كه در آن افراد ضرورت تغيير را مي‌پذيرند و از لحاظ فيزيكي و روان‌شناختي به منظور تغيير انرژي مي‌گيرند. «انگيزش تغيير» بحث مهمي در شروع تغيير است. شواهد زيادي دلالت مي‌كند بر اينكه افراد و سازمان‌ها درصدد حفظ وضع موجودند و تنها وقتي مشتاق تغييرند كه دلايل جذابي براي آن وجود داشته باشد. فعاليت دوم «ايجاد چشم‌انداز» است. چشم‌انداز يك هدف و دليلي را براي تغيير و وضعيت آيندة مطلوب توصيف مي‌كند. روي هم رفته، دو فعاليت «انگيزش تغيير» و «ايجاد چشم‌انداز» به چرايي و چيستي تغيير برنامه‌ريزي‌شده اشاره مي‌كند. سومين فعاليت مديريت تحوّل «ايجاد حمايت سياسي از تغيير و تحوّل» است. بر اساس اين فعاليت، سازمان‌ها متشكل از افراد و گروه‌هاي قدرتمندي هستند كه مي‌توانند مانع يا حامي تحوّل باشند و كارگزاران تحوّل براي اجراي تغييرات نيازمند حمايت اين افراد و گروه‌هاهستند. چهارمين فعاليت مديريت تحوّل «مديريت گذار از وضع موجود به آيندة مطلوب» است. هدف از اين فعاليت ايجاد يك برنامه براي مديريت فعاليت‌هاي تغيير و نيز برنامه‌ريزي ساختارهاي مديريتي خاص براي فعاليت سازمان در خلال انتقال است. فعاليت پنجم در مديريت تحوّل «حفظ ميزان شتاب براي تغيير» است، به گونه‌اي كه به تكميل كار منتهي شود. اين فعاليت شامل فراهم كردن منابع براي اجراي تغيير، ايجاد يك نظام حمايتي براي عاملان تغيير، ايجاد صلاحيت‌ها و مهارت‌هاي جديد، و اجراي رفتارهاي جديدي است كه براي اجراي تغيير لازم است. 
    هر كدام از فعاليت‌هاي نشان داده شده در نمودار (1) براي مديريت تحوّل مهم است. اگر افراد برانگيخته و متعهد به تغيير نباشند در اين صورت، انجمادزدايي از وضعيت موجود بسيار سخت خواهد بود. در نبودِ چشم‌انداز، احتمال دارد تغيير، سازمان‌نيافته و پراكنده باشد. بدون حمايت افراد و گروه‌هاي قوي، ممكن است تغيير با ممانعت مواجه شود و احتمالاً مختل گردد. اگر فرايند انتقال (گذار) به‌خوبي مديريت نشود سازمان در هنگام انتقال از وضع موجود به آينده، ممكن است از نظر عملكردي با مشكل مواجه گردد. بدون تلاش در زمينة حفظ ميزان شتاب تغيير، سازمان در به سرانجام رساندن تغيير، با مشكل مواجه خواهد شد. ازاين‌رو، اگر در نظر است تغيير و تحوّل موفق باشد لازم است تمام پنج فعاليت به صورت اثربخش مديريت شود. 
    نمودار (1) فعاليت‌هاي ذي‌نقش در مديريت تغيير اثربخش

    تجزيه و تحليل داده‌ها
    در اين نوشتار، براي جمع‌آوري داده‌هاي تحقيق، عمدتاً از مطالعات كتا‌بخانه‌اي استفاده ‌شد و براي اين كار، علاوه بر مراجعة مستقيم به آيات قرآن، براي نظام‌بخشي داده‌ها، از كليدواژه‌هاي هم‌معنا، مخالف معنا، و ملازم معناي متغيّرهاي تحقيق استفاده ‌گرديد. در يك جمع‌بندي كلي از آيات، مي‌توان آنها را در دوبخش دسته‌بندي كرد: بخش اول به مطالب مقدّماتي مي‌پردازد، و بخش دوم مربوط به مديريت تحوّل در قرآن (شامل اجزاي انگيختن تحوّل، آيات ايجاد چشم‌انداز، آيات ايجاد حمايت سياسي، آيات مديريت گذار، و آيات حفظ ميزان شتاب تحوّل) را مورد بحث قرار مي‌دهد.
    در رابطه با بخش اول، از اين‌گونه آيات استفاده مي‌شود:
    اول. پيامبران تا سر حد قدرت، به دنبال تحوّل و اصلاح بودند. «من جز اصلاح نمي‌خواهم تا آنجا كه توان دارم، و توفيق من جز به خدا نيست. بر او توكل كردم و به سوي او باز مي‌گردم.»(هود: 88) همان‌گونه كه مشاهده مي‌شود، آيه مي¬فرمايد: «من يك هدف بيشتر ندارم، و آن اصلاح شما و جامعة شماست، تا آنجا كه در توان دارم.» اين همان هدفي است كه تمام پيامبران آن را پي‌گيري مي‌كردند: اصلاح عقيده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل، و اصلاح روابط و نظامات اجتماعي. 
    دوم. دو عامل «توحيد» و «طرد طاغوت» زمينه‌‌ساز تحوّلند. در اين باره آيه مي‌فرمايد (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ) (نحل: 36)؛ ما در هر امتي رسولي فرستاديم كه خداي يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب كنيد. دعوت به «توحيد» و «مبارزه با طاغوت» اساس دعوت تمام پيامبران و نخستين چيزي بوده كه همة آنها بدون استثنا به آن دعوت مي‌كرده‌اند؛ چرا‌كه اگر پايه‌هاي توحيد محكم نشود و طاغوت‌ها از جوامع انساني و محيط افكار طرد نگردند، هيچ برنامة اصلاحي قابل پياده كردن نيست.  
    سوم. انسان عاملي فعّال در تحوّل است. در اين باره آيه مي‌فرمايد: إِنَّ اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ (رعد: 11)؛ خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي¬دهد. مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند. اين آيه مي‌فرمايد: مقدّرات شما پيش از هر چيز و هر كس، در دست خود شماست، و هرگونه تغيير و دگرگوني در خوش‌بختي و بدبختي اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مي‌كند. شانس و طالع و اقبال و تصادف و تأثير اوضاع افلاكي و مانند اين‌ها هيچ‌كدام اساس ندارد. اراده و خواست ملت‌ها و تغييرات دروني آن‌هاست كه آنها را مستحق لطف يا مستوجب عذاب خدا مي‌سازد. به‌تعبير ديگر، اين اصل قرآني، كه يكي از مهم‌ترين برنامه‌هاي اجتماعي اسلام را بيان مي‌كند، به ما مي‌گويد: هر گونه تغييرات بروني متكي بر تغييرات دروني ملت‌ها و اقوام است، و هرگونه پيروزي و شكستي كه به هر قومي رسيده است از همين‌جا سرچشمه مي‌گيرد. 
    در همين زمينه آية ديگري مي‌فرمايد: «ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَك مُغَيراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلي قَوْمٍ حَتي يُغَيرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ» (انفال:53)؛ اين به سبب آن است كه خداوند هيچ نعمتي را كه به گروهي داده است تغيير نمي‌دهد، جز آنكه آنها خودشان را تغيير دهند، و خداوند شنوا و داناست. موضوع مهمي كه از اين آيه به روشني استفاده مي‌شود اين است كه انسان سرنوشت خاصي ندارد كه از پيش تعيين شده باشد، و تحت تأثير «جبر تاريخ» و «جبر زمان» و «محيط» نيست، بلكه عامل سازدندة تاريخ و زندگي انسان دگرگوني‌هايي است كه در روش و اخلاق و فكر و روح او، به ارادة خودش پيدا مي‌شود. انسان آزاد است و سرنوشت خود را به دست خويش مي¬سازد. تا در وضع او دگرگوني پيدا نشود و با خودسازي، خويشتن را عوض نكند، تغييري در سرنوشتش پيدا نخواهد شد.
    ذكر اين نكته نيز لازم است كه مسئلة رهبري نقش مؤثري در سرنوشت اقوام و ملل دارد؛ ولي نبايد فراموش كرد كه ملت‌هاي بيدار همواره رهبران لايق را به رهبري خويش مي‌پذيرند و رهبران نالايق و زورگو و ستم‌كار در برابر خشم و ارادة آهنين ملت‌ها در هم كوبيده مي‌شوند. 
    در رابطه با بخش دوم، در يك جمع‌بندي كلي از آيات مربوط به مديريت تحوّل، مي‌توان آنها را در پنج بخش دسته‌بندي كرد: آيات مربوط به انگيختن تحوّل، آيات مربوط به ايجاد چشم‌انداز، آيات مربوط به ايجاد حمايت سياسي، آيات مربوط به مديريت گذار، و آيات مربوط به حفظ ميزان شتاب تحوّل. در ادامه، هر يك از موارد به بحث گذاشته مي‌شود:
    الف. انگيختن تحوّل
    به دليل آنكه تغيير و تحوّل سازماني مستلزم حركت از شناخته شده به ناشناخته است، افراد غالباً از آن حمايت نمي‌كنند. در نتيجه، لازم است افراد نسبت به تحوّل برانگيخته شوند و از مقاومت آنها در برابر تغيير جلوگيري شود. 
    دربارة مقاومت در برابر تغيير، آيه مي‌فرمايد: «هيچ پيامبري به سراغ آنها نمي‌آمد، مگر اينكه او را به باد استهزا مي‌گرفتند.» (حجر:11) اين استهزا و به چند دليل بود:
    شكستن ابهت پيامبران و متفرّق ساختن افراد حق‌جو و حق‌طلب از گرد آنان؛
    ضعف و ناتواني‌شان در مقابل منطق نيرومند رسولان الهي؛
    پيامبران سنّت‌شكن بودند و با وضع نابسامان محيط به مبارزه بر¬ مي‌خاستند، اما جاهلان متعصّب، كه اين سنت‌هاي غلط را جاوداني و ابدي مي¬پنداشتند، از اين كار تعجب مي¬كردند و به استهزا بر مي‌خاستند.
    سرپوشي بر وجدان خفتة خود بگذارد، مبادا بيدار شود تا تعهد و مسئوليت بيافريند.
    بسياري از پيامبران دستشان از مال دنيا تهي و زندگاني‌شان بسيار ساده بود.
    آن‌ها كه شخصيت را بر اثر كوردلي، در لباس نو و مركب زيبا و زندگاني مجلّل مي‌دانستند، تعجب مي‌كردند كه آيا يك انسان فقير و تهيدست ممكن است رهبر و راهنماي اين همه جمعيت ثروتمند و مرفه گردد؟ و به دنبال آن به استهزا بر مي‌خاستند.
    مي‌ديدند قبول دعوت پيامبران، آنها را در برابر شهواتشان محدود مي‌سازد و آزادي‌هاي حيواني‌شان را سلب مي‌كند و براي آنها وظايف و مسئوليت‌هايي ايجاد مي‌نمايد. به همين دليل به استهزا بر مي‌خاستند تا خود را از اين وظايف راحت كنند. 
    در زمينة ايجاد آمادگي براي تحوّل نيز مي‌توان به آيات ذيل استدلال كرد:
    اول. «إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يِصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (يوسف:90 )؛ هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايي و استقامت بورزد (سرانجام پيروز مي‌شود)؛ چرا كه خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمي‌كند.
    دوم. «ما در هيچ شهر و آبادي پيامبري نفرستاديم، مگر اينكه اهل آن‌را با ناراحتي‌ها و خسارت‌ها گرفتار ساختيم، شايد (به‌خود آيند و به سوي خدا) بازگردند.» (اعراف: 94) اين به سبب آن است كه مردم تا در ناز و نعمتند، كمتر گوش شنوا و آمادگي براي پذيرش حق دارند؛ ولي هنگامي كه در تنگناي مشكلات قرار مي‌گيرند و نور فطرت و توحيد آشكار مي‌گردد بي‌اختيار به ياد خدا مي‌افتند و دلهاي‌شان آمادة پذيرش مي‌گردد. اما اين بيداري، كه در همه يكسان است، در بسياري از افراد زودگذر و ناپايدار است و به مجرّد برطرف شدن مشكلات، بار ديگر در خواب غفلت فرو مي‌‌روند ولي براي جمعي نقطة عطفي در زندگي محسوب مي‌شود و براي هميشه، به سوي حق باز مي‌گردند. 
    سوم. «و بگو حق‌ آمد و باطل‌ نابود شد و (اصولاً) باطل‌ نابودشدني‌ ‌است.» (اسرا: 81) ‌در‌ اين آيه‌، ‌به‌ يك‌ اصل‌ كلي‌ و اساسي‌ ديگر و يك‌ سنت‌ جاودان‌ الهي‌ برمي‌خوريم كه‌ ماية‌ دل‌گرمي‌ همة‌ پيروان‌ حق‌ ‌است: سرانجام،‌ حق‌ پيروز ‌است‌ و باطل‌ قطعاً‌ نابودشدني‌ ‌است‌. باطل‌ صولت‌ و دولتي‌ دارد، رعد و برقي‌ مي‌زند، كرّ و فري‌ نشان‌ مي‌دهد، ولي‌ عمرش‌ كوتاه‌ است. 
    چهارم. «مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الاخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ» (شوري:20)؛ آناني كه زراعت آخرت را بخواهند به آنها بركت مي‌دهيم و بر محصول‌شان مي‌افزاييم، و آنها كه فقط كشت دنيا را مي‌طلبند كمي از آن به آنها مي‌دهيم؛ اما در آخرت هيچ نصيبي ندارند! جالب اينكه دربارة كشت‌كاران آخرت مي‌فرمايد: نزد له في حرثه (زراعتشان را افزون مي‌كنيم) و نمي‌فرمايد از تمتع دنيا نيز بي‌نصيبند، اما دربارة كشت‌كاران دنيا مي‌فرمايد: مقداري از آن را كه مي‌خواهند به آنها مي‌دهيم. پس مي‌افزايد: در آخرت هيچ بهره‌اي ندارند. بدين‌سان، نه دنياپرستان به آنچه مي‌خواهند مي‌رسند و نه طالبان آخرت از دنيا محروم مي‌شوند، با اين تفاوت كه گروه اول با دست خالي به سراي آخرت مي‌روند و گروه دوم با دست‌هاي پر!  و 
    ب. ايجاد چشم‌انداز
    اين مؤلّفه دو بعد كليدي تحوّل سازماني را بررسي مي‌كند: توصيف آيندة مطلوب و تقويت تعهد حركت به‌سوي آن. در اين زمينه مي‌توان به آيات ذيل استدلال كرد:
    اول. «أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَ رِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَآنهارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَ اللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (توبه:109)؛ آيا كسي كه شالودة آن‌را بر پرهيز از خدا و خشنودي او بنا كرده بهتر است يا كسي كه اساس آن‌را بر كنار پرتگاه سستي بنا نموده كه ناگهان در آتش دوزخ فرو مي‌ريزد؟ و خداوند گروه ستمگر را هدايت نمي‌كند.
    دوم. «أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْيُ الْعَظِيمُ» (توبه:63)؛ آيا نمي‌دانند هر كس با خدا و رسولش دشمني كند، براي او آتش دوزخ است كه جاودانه در آن مي‌ماند. اين يك رسوايي بزرگ است! «يحادد» از مادة «محادة» و از ريشة «حد» است به‌معناي طرف و نهايت چيزي است، و چون افراد دشمن و مخالف در طرف مقابل قرار مي‌گيرند اين ماده (محادة) به‌معناي عداوت و دشمني نيز آمده است؛ همان‌گونه كه در گفت‌وگوهاي روزمرّه، از مفهوم سلبي كلمة «طرف دارد» معناي «مخالفت و دشمني» را مي‌فهميم. 
    سوم. «وَبَشِّرِ الَّذِين ءامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الآنهارُ كُلَّمَا رُزِقُواْ مِنْهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُواْ هَـذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُواْ بِهِ مُتَشَابِهاً وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» (بقره:25)؛ به كساني كه ايمان آورده‌اند و عمل صالح دارند، بشارت ده كه باغ‌هايي از بهشت برايشان است؛ نهرها از زير درختانش جاري است؛ هر زماني كه ميوه‌اي از آن به آنها داده شود، مي‌گويند: اين همان است كه قبلاً به ما روزي شده بود (ولي چه‌قدر اين‌ها از آنها بهتر و عالي‌تر است)، و ميوه‌هايي كه براي آنها مي‌آورند همه (از نظر خوبي و زيبايي) يكسانند؛ و برايشان همسراني پاك و پاكيزه است؛ و جاودانه در آن خواهند بود. 
    چهارم. «و آنها كه ايمان آورده‌اند و اعمال صالح انجام داده‌اند اهل بهشتند و هميشه در آن خواهند ماند.» (بقره: 82)
    پنجم. «و هر كس از خداوند و پيامبرش اطاعت كند (و قوانين او را مـحـتـرم بـشـمـرد) خـداونـد وي را در باغ‌هايي از بهشت وارد مي‌كند كه همواره آب از زير درختانش جاري است. جاودانه در آن مي‌ماند و اين پيروزي بزرگي است. و آنكه نـافـرماني خدا و پيامبرش كند و از مرزهاي او تجاوز نمايد، او را در آتشي وارد مي‌كند كه جاودانه در آن خواهد ماند، و برايش مجازاتي خواركننده است.»(نسا: 14)
    ششم. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ مَن يُطِعْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا» (احزاب: 70و71)؛ اي‌ كساني‌ ‌كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد، ‌از‌ ‌خدا‌ بپرهيزيد و سخن‌ حق‌ و درست‌ بگوييد،‌ ‌تا‌ ‌خدا‌ اعمالتان ‌را‌ اصلاح‌ كند و گناهانتان‌ ‌را‌ بيامرزد. و ‌هر‌ كس‌ از‌ ‌خدا‌ و رسولش‌ اطاعت كند ‌به‌ رستگاري‌ (و پيروزي‌) عظيمي‌ نايل‌ ‌شده‌ ‌است‌. ‌در‌ حقيقت‌، «تقوا» پاية‌ اصلاح‌ زبان‌ و سرچشمة‌ گفتار حق‌ ‌است‌، و گفتار حق‌ يكي‌ ‌از‌ عوامل‌ مؤثر در اصلاح‌ اعمال‌، و اصلاح‌ اعمال‌ سبب‌ آمرزش‌ گناهان؛ چرا ‌كه‌ «إِن‌َّ الحَسَنات‌ِ يُذهِبن‌َ السَّيِّئات‌« (هود:114)؛ اعمال‌ نيك‌، گناهان‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌بين‌ مي‌برند. 
    هفتم. «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَي أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» (زمر: 53)؛ بگو اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‌ايد، از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همة گناهان را مي‌آمرزد. دقت در تعبيرات اين آيه، نشان مي‌دهد كه از اميدبخش‌ترين آيات قرآن مجيد نسبت به همة گنه‌كاران است، و شمول و گستردگي آن به حدي است كه طبق روايتي، امير مؤمنان علي فرمودند: در تمام قرآن، آيه‌اي وسيع‌تر از اين آيه نيست «ما في القرآن آية اوسع من (يا عبادي الذين اسرفوا) ...» به اين دليل، آية مزبور گسترده‌ترين آيات قرآن است كه شمول آن هر گونه گناهي را در‌بر مي‌گيرد، و نيز به همين دليل، از اميدبخش ترين آيات قرآن مجيد محسوب مي‌شود.  و 
    ج. ايجاد حمايت سياسي
    تلاش در جهت تغيير و تحوّل سازمان، ممكن است موازنة قدرت ميان گروه‌ها را برهم بزند و در نتيجه، منجر به تضادها و تلاش‌هاي سياسي شود. امروزه كارگزاران تغيير و تحوّل به‌طور فزاينده‌اي توجهات را به قدرت و فعاليت سياسي جلب مي‌كنند. در اين زمينه، مي‌توان به آيات ذيل استدلال كرد: 
    اول. «وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» (عنكبوت: 69)؛ و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند قطعاً هدايتشان خواهيم كرد، و خدا با نيكوكاران است. مي‌فرمايد: راه‌ ‌خدا‌ گرچه‌ مشكلات‌ فراوان‌ دارد؛ مشكل‌ ‌از‌ نظر شناخت‌ حق‌، مشكل‌ ‌از‌ نظر وسوسه‌هاي‌ شياطين‌ جن‌ و انس‌، مشكل‌ ‌از‌ نظر مخالفت‌ دشمنان‌ سرسخت‌ و بي‌‌رحم‌، و مشكل‌ ‌از‌ نظر لغزش‌هاي‌ احتمالي،‌ اما آنچه‌ ‌به‌ ‌شما‌ ‌در‌ برابر ‌اين‌ مشكلات‌ نيرو و اطمينان‌ مي‌دهد و از شما حمايت‌ مي‌كند اين حقيقت است كه مي‌فرمايد: «كساني‌ ‌كه‌ ‌در‌ راه‌ ‌ما جهاد كنند ‌ما آنها ‌را‌ ‌به‌ راه‌هاي‌ خويش‌ هدايت‌ مي‌كنيم‌، و خداوند ‌با‌ نيكوكاران‌ ‌است.» در اين آيه، ‌هم‌ تعبير ‌به «جهاد» تعبير وسيع‌ و مطلقي‌ ‌است‌ و ‌هم‌ تعبير «فينا». بنا ‌بر‌ ‌اين،‌ ‌هرگونه‌ جهاد و تلاشي‌ ‌را‌ ‌كه‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ و ‌براي‌ ‌او‌ و ‌به‌ منظور وصول‌ ‌به‌ اهداف‌ الهي‌ صورت‌ گيرد، شامل‌ مي‌شود، خواه‌ ‌در‌ راه‌ كسب‌ معرفت‌ ‌باشد‌، يا جهاد ‌با‌ نفس‌، يا مبارزه‌ ‌با‌ دشمن‌ يا صبر ‌بر‌ طاعت‌، يا شكيبايي‌ ‌در‌ برابر وسوسه‌ معصيت‌، يا ‌در‌ مسير كمك‌ ‌به‌ افراد مستضعف‌، و يا انجام‌ ‌هر‌ كار نيك‌ ديگر. كساني‌ ‌كه‌ ‌در‌ ‌اين‌ راه‌ها ‌به‌ ‌هر‌ شكل‌ و ‌هر‌ صورت‌ ‌براي‌ ‌خدا‌ مجاهده‌ كنند مشمول‌ حمايت‌ و هدايت‌ الهي‌ هستند. 
    دوم. «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا» (شرح: 5و6)؛ بنابراين، مسلّماً با سختي آساني است و مسلّماً با سختي آساني است. در اين آيه، به پيامبرش مهم‌ترين بشارت را مي‌دهد و انوار اميد را بر قلب پاكش مي‌پاشد و مي‌فرمايد: قطعاً با سختي آساني است. باز تأكيد مي‌كند: قطعاً با سختي آساني است. غم مخور! مشكلات و سختي‌ها باقي نمي‌ماند، كارشكني‌هاي دشمنان براي هميشه ادامه نخواهد يافت، و محروميت‌هاي مادي و مشكلات اقتصادي و فقر مسلمانان دوام نخواهد داشت. آن كس كه مشكلات را تحمّل كند و در برابر طوفان‌ها ايستادگي به خرج دهد روزي ميوه شيرين آن را مي‌چشد؛ روزي كه فرياد دشمنان خاموش، كارشكني‌ها بي‌رنگ، جاده‌هاي پيشرفت و تكامل صاف، و پيمودن مسير حق آسان خواهد بود. به همة انسان‌هاي مؤمن و مخلص و تلاشگر نويد مي‌دهد كه هميشه در كنار سختي‌ها آساني‌ است، حتي تعبير به بعد نمي‌كند، بلكه تعبير به «مع» مي‌كند كه نشانة همراهي است. آري، چنين است كه با هر مشكلي آساني آميخته، و با هر صعوبتي سهولتي همراه است، و اين دو هميشه با هم بوده و با هم خواهند بود. اين نويد الهي است كه دل را نور و صفا مي‌بخشد، و به پيروزي اميدوار مي‌‌كند، و گرد و غبار نوميدي را از صفحة روح انسان مي‌زدايد. 
    سوم. «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي ءامَنواْ وَ اتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَ الارْضِ وَ لَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» (اعراف:96)؛ و اگر مردم شهرها و آبادي‌ها ايمان بياورند و تقوا پيشه كنند بركات آسمان و زمين را بر آنها مي‌گشاييم، ولي (آن‌ها حقايق را) تكذيب كردند، ما هم آنان را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم. متأسفانه آنها صراط مستقيم را، كه راه سعادت و خوش‌بختي و رفاه و امنيت بود، رها ساختند و پيامبران خدا را تكذيب كردند و برنامه‌هاي اصلاحي آنها را زير پا گذاشتند. ما هم به جرم اعمالشان، آنها را كيفر داديم.
    چهارم. «وَ لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (اسرا:36)؛ ‌از‌ آنچه‌ نمي‌داني‌ پيروي‌ مكن‌؛ چرا‌كه‌ گوش‌ و چشم‌ و دل همه‌ مسئولند. ‌در‌ اين آيه،‌ ‌به‌ يكي‌ ‌از‌ مهم‌ترين‌ اصول‌ زندگي‌ اجتماعي‌ اشاره‌ ‌شده‌ ‌است‌؛ اصلي ‌كه‌ ناديده‌ گرفتن‌ ‌آن‌ نتيجه‌اي‌ جز هرج‌ و مرج‌ اجتماعي‌ و ‌از‌ ‌بين‌ رفتن‌ روابط انساني‌ و پيوندهاي‌ عاطفي‌ نخواهد داشت‌. و ‌اگر‌ به‌راستي‌ ‌اين‌ برنامة‌ قرآني‌ ‌در‌ ‌كل‌ جامعة‌ انساني‌ و همة‌ جوامع‌ بشري‌ به‌طور دقيق‌ اجرا شود بسياري‌ ‌از‌ نابساماني‌ها، ‌كه‌ ‌از‌ شايعه‌سازي‌ و جوسازي‌ و قضاوت‌هاي‌ عجولانه‌ و گمان‌هاي‌ بي‌ اساس‌ و اخبار مشكوك‌ و دروغ‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد، برچيده‌ خواهد شد. ‌در‌ ‌غير‌ ‌اين‌ صورت‌، هيچ‌كس‌ ‌از‌ گمان‌ بد ديگري‌ ‌در‌ امان‌ نخواهد ‌بود‌، هيچكس‌ ‌به‌ ديگري‌ اطمينان‌ پيدا نخواهد كرد، و آبرو و حيثيت‌ افراد همواره‌ ‌در‌ مخاطره‌ قرار خواهد گرفت.‌  
    پنجم. «مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَ مَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا» (كهف:17)؛ ‌هر‌ كس‌ ‌را‌ ‌خدا‌ هدايت‌ كند هدايت‌ يافتة‌ واقعي‌ ‌است‌، و ‌هر‌ كس‌ ‌را‌ گم‌راه‌ كند هرگز ولي‌ و راهنمايي‌ ‌برايش‌ نخواهي‌ يافت‌. آنها ‌كه‌ ‌در‌ راه‌ ‌خدا‌ گام‌ بگذارند و ‌براي‌ ‌او‌ ‌به‌ جهاد برخيزند ‌در‌ ‌هر‌ قدمي‌ آنان‌ ‌را‌ مشمول‌ لطف‌ ‌خود‌ مي‌سازد؛ نه‌ فقط ‌در‌ اساس‌ كار، ‌كه‌ ‌در‌ جزئيات‌ ‌هم‌ لطفش‌ شامل‌ حال‌ ‌آن‌ها‌ست‌.  
    ششم. «إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ ءامَنوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَ الاخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (نور:19)؛ كساني كه دوست دارند زشتي‌ها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد برايشان در دنيا و آخرت عذاب دردناكي است، و خداوند مي‌داند و شما نمي‌دانيد. قابل توجه اينكه نمي‌فرمايد: كساني كه اشاعة فحشا دهند، بلكه مي‌فرمايد: دوست دارند چنين كاري انجام دهند و اين نهايت تأكيد در اين زمينه است. به دليل آنكه انسان موجودي اجتماعي است، جامعة بزرگي كه در آن زندگي مي‌كند از يك نظر، همچون خانة اوست، و حريم آن همچون حريم خانة او، پاكي جامعه به پاكي او كمك مي‌كند و آلودگي آن به آلودگي‌اش. بر همين اساس، در اسلام با هر كاري كه جوّ جامعه را مسموم يا آلوده كند به شدت مبارزه شده است. اصولاً گناه همانند آتش است. هنگامي كه در نقطه‌اي از جامعه آتش روشن شود بايد تلاش كرد آتش خاموش، يا دست‌كم محاصره گردد. اما اگر به آتش دامن زنيم و آن را از نقطه‌اي به نقطة ديگر ببريم، حريق همه‌جا را فرا خواهد گرفت و كسي قادر بر كنترل آن نخواهد بود. از اين گذشته، عظمت گناه در نظر عامّة مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگي‌ها، خود سدّ بزرگي در برابر فساد است. اشاعة فحشا و نشر گناه و تجاهر به فسق، اين سد را مي‌‌شكند، گناه را كوچك مي‌كند، و آلودگي به آن را ساده مي‌نمايد. و 
    د. مديريت گذار
    اجراي تغيير و تحوّل مستلزم حركت از وضعيت موجود به وضعيت آيندة مطلوب است كه در خلال آن، فرد يا سازمان ياد مي‌گيرد چگونه شرايط لازم را فراهم كند تا به آيندة مطلوب برسد. وضعيت گذار ممكن است كاملاً متفاوت از وضعيت حال باشد و از اين‌رو، مستلزم ساختارها و فعاليت‌هاي مديريتي خاص. در اين‌باره، مي‌توان به آيات ذيل استناد كرد: 
    اول. «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» (نحل:97)؛ هر كس عمل صالح كند در حالي كه مؤمن است، خواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه مي‌بخشيم، و پاداش آنها را به بهترين اعمالي كه انجام مي‌دادند، خواهيم داد. در اين آيه، به صورت يك قانون كلي، نتيجة عمل صالح همراه با ايمان را از هر كس و به هر صورت كه تحقق يابد، در اين جهان و جهان ديگر، بيان مي‌كند، و مي‌فرمايد: هر كس عمل صالح انجام دهد اگر مؤمن باشد، خواه مرد يا زن، به او حيات پاكيزه مي‌بخشيم و پاداششان را به بهترين شكلي كه انجام مي‌دادند، خواهيم داد و بدين‌سان معيار، تنها ايمان و عمل صالح زاييده از آن است و ديگر هيچ قيد و شرطي، نه از نظر سن و سال، نه از نظر نژاد و نه از نظر پايه و رتبة اجتماعي در كار نيست. نتيجة عمل صالح مولود ايمان در اين جهان، حيات طيّبه است؛ يعني تحقق جامعه‌اي قرين با آرامش، امنيت، رفاه، صلح، محبت، دوستي، تعاون و مفاهيم سازندة انساني كه از نابساماني‌ها و درد و رنج‌هايي كه بر اثر استكبار و ظلم و طغيان و هواپرستي و انحصارطلبي به وجود مي‌آيد و آسمان زندگي را تيره و تار مي‌سازد در امان است. از سوي ديگر، خداوند آنها را طبق بهترين اعمالشان پاداش خواهد داد. 
    دوم. «وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا» (اسرا:16)؛ و هنگامي كه بخواهيم شهر و دياري را هلاك كنيم نخست اوامر خود را براي مترفان آنها (ثروتمندان مست شهوت) بيان مي‌داريم، سپس هنگامي كه به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات يافتند آنها را به شدت درهم مي‌كوبيم! طبق آيه، خداوند هرگز پيش‌ ‌از‌ اتمام‌ حجت‌ و بيان‌ دستوراتش،‌ كسي‌ ‌را‌ مؤاخذه‌ و مجازات‌ نمي‌كند، بلكه‌ نخست‌ ‌به‌ بيان‌ فرمان‌هايش‌ مي‌پردازد؛ ‌اگر‌ مردم‌ ‌از‌ ‌در‌ اطاعت‌ وارد شدند و آنها ‌را‌ پذيرا گشتند چه‌ بهتر - ‌كه‌ سعادت‌ دنيا و آخرتشان‌ ‌در‌ آن‌ است‌ - و ‌اگر‌ ‌به‌ مخالفت‌ برخاستند و همه‌ ‌را‌ زير پا گذاشتند اين‌جاست‌ ‌كه‌ فرمان‌ عذاب‌ ‌در‌بارة‌ آنها تحقق‌ مي‌پذيرد و ‌به‌ دنبال‌ ‌آن،‌ هلاكت‌ ‌است‌. ‌اگر‌ درست‌ ‌در‌ ‌آيه‌ دقت‌ كنيم‌ چهار مرحلة مشخص‌ ‌براي‌ ‌اين‌ برنامه‌ بيان‌ ‌شده‌ ‌است‌: مرحلة‌ اوامر (و نواهي‌)، مرحلة‌ فسق‌ و مخالفت‌، مرحلة‌ استحقاق‌ مجازات،‌ و مرحلة هلاكت‌. و همة ‌اين‌ مراحل‌ ‌با‌ «فاء تفريع»‌ ‌به‌ يكديگر عطف‌ شده‌ است.  
    سوم. «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْسًا لَّهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ» (محمد: 8و9)؛ ‌و كساني كه كافر شدند مرگ بر آنان! و اعمالشان نابود باد! اين‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ ‌است‌ ‌كه‌ ‌از‌ آنچه‌ خداوند نازل‌ كرده‌ كراهت‌ داشتند. بدين‌روي، خدا ‌اعمالشان‌ ‌را‌ نابود ساخت. ‌اين آيه‌ ‌علت‌ سقوط آنها و نابودي‌ اعمالشان‌ ‌را‌ چنين‌ بيان‌ مي‌دارد: «‌اين‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ ‌است‌ ‌كه‌ ‌از‌ آنچه‌ ‌خدا‌ نازل‌ كرده‌ كراهت‌ داشتند، بدين‌روي، خداوند اعمالشان‌ ‌را‌ نابود ساخت.» خداوند پس ‌از‌ ‌هر‌ چيز، آيين‌ توحيد ‌را‌ نازل‌ فرمود، اما آنها ‌به‌ ‌آن‌ پشت‌ كردند و‌ رو ‌به‌ شرك‌ آوردند. خداوند ‌به‌ حق‌ و عدالت‌ و پاكي‌ و تقوا دستور داد، اما آنها همه‌ ‌را‌ پشت‌ سر افكندند و ‌به‌ ظلم‌ و فساد روي‌ آوردند. آنها ‌حتي‌ وقتي‌ نام‌ خداي‌ يگانه‌ ‌را‌ مي‌بردند، ابراز تنفّر مي‌كردند. 
    چهارم. «وَ إِذا ذُكِرَ اللّه‌ُ وَحدَه‌ُ اشمَأَزَّت‌ قُلُوب‌ُ الَّذِين‌َ لا يُؤمِنُون‌َ بالآخرة» (زمر:45)؛ آري،‌ هنگامي‌ ‌كه‌ آنها ‌از‌ ‌اين‌ امور نفرت‌ داشتند طبعاً گامي‌ ‌در‌ ‌اين‌ مسير برنمي‌داشتند و تمام‌ تلاش‌ها و كوشش‌هايشان‌ ‌در‌ مسير باطل‌ ‌بود‌، و طبيعي‌ ‌است‌ ‌كه‌ چنين‌ اعمالي‌ حبط و نابود گردد. و 
    ه‍ . حفظ ميزان شتاب تغيير
    در اين‌باره، لازم به ذكر است كه در اجراي تغيير و تحوّل، بايد توجه خاصي به حفظ انرژي و تعهد براي اجراي آن مبذول كرد تا هيجان و فعاليت‌هاي اولية تغيير در مواجهه با مشكلات عملي، از بين نرود. فراهم نمودن منابع براي تغيير، ايجاد يك نظام حمايتي براي كارگزاران تغيير، ايجاد صلاحيت‌ها و مهارت‌هاي جديد، و تقويت رفتارهاي جديد از جمله فعاليت‌هايي است كه مي‌تواند به حفظ ميزان شتاب تغيير به منظور به بار نشستن و تكميل آن كمك كند. در اين زمينه، مي‌توان به آيات ذيل استدلال كرد: 
    اول. «الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ وَ الَّذِينَ ءامَنوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ءامَنوا بِمَا نُزِّلَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ ءامَنوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِن رَّبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ» (محمد:1ـ3)؛ كساني‌ ‌كه‌ كافر شدند و مردم‌ ‌را‌ ‌از‌ راه‌ ‌خدا‌ بازداشتند اعمالشان‌ ‌را‌ نابود مي‌كند. و كساني‌ ‌كه‌ ايمان‌ آوردند و عمل‌ صالح‌ انجام‌ دادند و ‌به‌ آنچه‌ ‌بر‌ ‌محمّد‌ نازل‌ ‌شده ـ و همه‌ حق‌ ‌است‌ و ‌از‌ سوي‌ پروردگار - نيز ايمان‌ آوردند، خداوند گناهانشان‌ ‌را‌ مي‌بخشد و كارشان‌ ‌را‌ اصلاح‌ مي‌كند.‌ ‌اين‌ ‌به‌ خاطر ‌آن‌ ‌است‌ ‌كه‌ كافران‌ ‌از‌ باطل‌ پيروي‌ كردند و مؤمنان‌ ‌از‌ حقي‌ ‌كه‌ ‌از‌ سوي‌ پروردگارشان‌ ‌بود. اينگونه‌ خداوند ‌براي‌ مردم‌، زندگي‌شان‌ ‌را‌ توصيف‌ مي‌كند. ‌در‌ ‌آية‌ نخست،‌ وضع‌ حال‌ كافران‌، و ‌در‌ ‌آية‌ دوم‌ وضع‌ حال‌ مؤمنان‌ ‌را‌ بيان‌ كرده است. ‌در‌ ‌آية‌ سوم هم‌ ‌آن‌ دو ‌را‌ ‌با‌ ‌هم‌ مقايسه‌ مي‌كند ‌تا‌ ‌با‌ روشن‌ شدن‌ ‌اين‌ خطوط، آمادگي‌ ‌براي‌ پيكار مكتبي‌ ‌با‌ دشمنان‌ بي‌رحم‌ و ستمگر حاصل‌ شود. جان‌ مطلب‌ اينجا‌ست‌ ‌كه‌ دو خط «ايمان» و «كفر» ‌از‌ دو خط «حق‌« و «باطل‌« منشعب‌ مي‌شود، «حق‌« ‌يعني:‌ واقعيت‌هاي‌ عيني‌ ‌كه‌ ‌از‌ همه‌ بالاتر، ذات‌ پاك‌ پروردگار ‌است‌، و ‌به‌ دنبال‌ ‌آن‌ حقايق‌ مربوط ‌به‌ زندگي‌ انسان‌ و قوانين‌ حاكم‌ ‌بر‌ رابطة‌ ‌او‌ ‌با‌ ‌خدا‌، و روابط آنها ‌با‌ يكديگر. «باطل» ‌يعني:‌ پندارها، خيال‌ها، نيرنگ‌ها، افسانه‌هاي‌ خرافي‌، كارهاي‌ بيهوده‌ و بي‌هدف و ‌هرگونه‌ انحراف‌ ‌از‌ قوانين‌ حاكم‌ ‌بر‌ عالم‌ هستي‌. آري‌، مؤمنان ‌از‌ حق‌ پيروي‌ مي‌كنند، ‌به‌ همان‌ معنا ‌كه‌ گفته‌ شد، كافران ‌از‌ باطل‌، و همين‌ سبب پيروزي‌ آنها و شكست‌ اين‌ها ‌است. 
    دوم. «أفَمَن كَانَ عَلَي بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاءهُمْ» (محمّد:14»؛ آيا كسي‌ ‌كه‌ دليل‌ روشني‌ ‌از‌ سوي‌ پروردگارش‌ دارد همانند كسي‌ ‌است‌ ‌كه‌ زشتي‌ اعمالش‌ ‌در‌ نظرش‌ تزيين‌ ‌شده و ‌از‌ هواي‌ نفس‌ پيروي‌ مي‌كند!؟ ‌آية‌ مورد بحث‌ ‌از‌ مقايسه‌ ‌بين‌ »مؤمنان‌« و «كفار» سخن‌ مي‌گويد؛ ‌از‌ دو گروه‌ متفاوت‌ ‌در‌ همه‌ چيز ‌كه‌ يكي‌ داراي‌ ايمان‌ و عمل‌ صالح‌ ‌است‌ و ديگري‌ داراي‌ يك‌ زندگي‌ ‌به‌ تمام‌ معنا حيواني؛ ‌از‌ دو گروهي‌ ‌كه‌ يكي‌ ‌در‌ زير چتر ولايت‌ پروردگار قرار گرفته‌ و ديگري‌ كه سرپرست‌ است. گروه‌ اول‌ ‌در‌ مسير ‌خود،‌ ‌از‌ شناخت‌ صحيح‌ و يقين‌ و دليل‌ و برهان‌ قطعي‌ برخوردارند. «راه» و «هدف» ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ روشني‌ مي‌بيند و ‌به‌ سرعت‌ پيش‌ مي‌روند. اما گروه‌ دوم‌ گرفتار سوء تشخيص‌ و عدم‌ درك‌ واقعيت‌ و تاريكي‌ مسير و هدف‌ ‌شده‌، ‌در‌ ظلمات‌ اوهام‌ سرگردانند. عامل‌ ‌اين‌ سرگرداني‌ همان‌ پيروي‌ ‌از‌ هوا و هوس‌هاي‌ سركش‌ ‌است؛، چرا‌كه‌ هوا و هوس‌ پرده‌ ‌بر‌ روي‌ عقل‌ و فكر مي‌افكند، زشتي‌ها ‌را‌ زيبا، و زيبايي‌ها ‌را‌ زشت‌ نشان‌ مي‌دهد؛ ‌آن‌‌چنان‌ ‌كه‌ گاهي‌ ‌به‌ اعمال‌ شرم‌آور و ننگين‌ ‌خود‌ فخر و مباهات‌ مي‌كند! 
    سوم. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ» (محمد:33)؛ اي‌ كساني‌ ‌كه‌ ايمان‌ آورده‌ايد، از خدا اطاعت‌ كنيد و از پيامبر اطاعت‌ كنيد و اعمال‌ ‌خود‌ ‌را‌ باطل‌ مسازيد. ‌از‌ نكات‌ مهمي ‌كه‌ ‌در‌ آيات‌ قرآن‌، ‌از‌ جمله‌ ‌آية‌ مورد بحث‌ ‌به‌ ‌آن‌ هشدار داده‌ ‌شده،‌ ‌اين‌ ‌است‌ ‌كه‌ مؤمنان‌ مراقب‌ باشند اعمالشان‌ همچون‌ كفّار، نابود نشود. به‌‌تعبير ديگر، اصل‌ عمل‌ مطلبي‌ ‌است و نگاه‌داري‌ ‌آن‌ مطلبي‌ مهم‌تر،‌ عمل‌ پاك‌ و سالم‌ و مفيد عملي‌ ‌است‌ ‌كه‌ ‌از‌ آغاز، سالم‌ و بي‌عيب‌ ‌باشد‌ و ‌تا‌ پايان‌ عمر محافظت‌ و مراقبت‌ شود. ‌‌مسئلة‌ «حفظ ايمان‌ ‌تا‌ پايان‌ عمر» مهم‌ترين‌ شرط بقاي‌ آثار عمل‌ ‌است‌؛ چرا‌كه‌ قرآن‌ ‌به‌ صراحت‌ مي‌فرمايد: «كساني‌ ‌كه‌ بي‌ايمان‌ ‌از‌ دنيا بروند تمام‌ اعمالشان‌ نابود مي‌شود. ‌از‌ اينجاست‌ ‌كه‌ ‌به‌ اهميت‌ نگه‌داري‌ اعمال‌ پي‌ مي‌بريم. آية مورد بحث‌ اشارة سربسته‌اي‌ ‌به‌ ‌اين‌ امر كرده‌، مي‌فرمايد: «و ‌لا‌ تبطلوا اعمالكم.»‌ 
    چهارم. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (حجرات:1)؛ اي كساني كه ايمان آورده‌‌ايد چيزي را بر خدا و رسولش مقدّم نشمريد و پيشي مگيريد و تقواي الهي پيشه كنيد كه خداوند شنوا و داناست. آيه مفهوم گسترده‌اي دارد و هرگونه پيشي گرفتن را در هر برنامه‌اي شامل مي‌شود. مسئوليت انضباط رهروان در برابر «رهبران» ـ آن‌هم يك رهبر بزرگ الهي ـ ايجاب مي‌كند كه در هيچ كار و هيچ سخن و برنامه‌اي بر آنها پيشي نگيرند و شتاب و نكنند. البته اين بدان معنا نيست كه اگر پيشنهاد يا مشورتي دارند در اختيار رهبر الهي نگذارند، بلكه منظور جلو افتادن و تصميم گرفتن و انجام دادن پيش از تصويب آن‌هاست. حتي نبايد دربارة مسائل بيش از اندازه لازم سؤال و گفت‌وگو كرد، بايد گذاشت كه رهبر، خودش به موقع، مسائل را مطرح كند، آن‌هم رهبر معصوم كه از چيزي غفلت نمي‌كند. و اگر كسي از او سؤالي مي‌كند ديگران نبايد پيش‌قدم شده، پاسخ سؤال را عجولانه بگويند. در حقيقت، همه اين معاني در مفهوم آيه جمع است. 
    پنجم. «وَ لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ.» (حشر:19)؛ و همچون‌ كساني نباشيد‌ ‌كه‌ ‌خدا‌ ‌را‌ فراموش‌ كردند و ‌خدا‌ نيز آنها ‌را‌ ‌به ‌خود‌ فراموشي گرفتار كرد، و آنها فاسق‌ و گنه‌كارند. قابل‌ توجه‌ اينكه‌ قرآن‌ ‌در‌ اينجا به صراحت مي‌فرمايد: فراموش‌ كردن‌ ‌خدا‌ سبب «‌خود‌ فراموشي‌» مي‌شود. دليل‌ ‌آن‌ نيز روشن‌ ‌است‌؛ زيرا ‌از‌ يك‌ سو، فراموشي‌ پروردگار سبب‌ مي‌شود ‌كه‌ انسان‌ ‌در‌ لذات‌ مادي‌ و شهوات‌ حيواني‌ فرورود و هدف‌ آفرينش‌ ‌خود‌ ‌را به‌ دست‌ فراموشي‌ بسپارد و ‌در‌ نتيجه،‌ ‌از‌ ذخيرة‌ لازم‌ ‌براي‌ فرداي‌ قيامت‌ غافل‌ بماند. ‌از‌ سوي‌ ديگر، فراموش‌ كردن‌ ‌خدا‌ همراه‌ ‌با‌ فراموش‌ كردن‌ صفات‌ پاك‌ ‌اوست‌ ‌كه‌ هستي‌ مطلق‌ و علم‌ بي‌ پايان‌ و غناي‌ بي‌‌انتها ‌از‌ ‌آن‌ ‌اوست‌ و ‌هر‌ چه‌ ‌غير‌‌اوست‌ وابسته‌ ‌به‌ ‌او‌ و نيازمند ‌به‌ ذات‌ پاك اوست. همين‌ امر سبب‌ مي‌شود‌ انسان‌ ‌خود‌ ‌را‌ مستقل‌ و غني‌ و بي‌ نياز بشمرد، و ‌بدين‌سان، واقعيت‌ و هويّت‌ انساني‌ خويش‌ ‌را‌ فراموش‌ كند. اصولاً يكي‌ ‌از‌ بزرگ‌ترين‌ بدبختي‌ها و مصايب‌ انسان‌ ‌خودفراموشي‌ ‌است‌؛ چرا‌كه‌ ارزش‌ها و استعدادها و لياقت‌هاي‌ ذاتي‌ ‌خود‌ ‌را،‌ ‌كه‌ ‌خدا‌ ‌در‌ ‌او‌ نهفته‌ و ‌از‌ ديگر‌ مخلوقات‌ ممتازش‌ ساخته‌، ‌به‌ دست‌ فراموشي‌ مي‌سپرد، و ‌اين‌ مساوي‌ ‌با‌ فراموش‌ كردن‌ انسانيت‌ خويش‌ ‌است‌. و چنين‌ انساني‌ ‌تا‌ سرحدّ يك‌ حيوان‌ درنده‌ سقوط مي‌كند و همّتش‌ چيزي‌ جز خواب‌ و خور و شهوت‌ نخواهد ‌بود‌. اين‌ها همه‌ عامل‌ اصلي‌ فسق‌ و فجور، بلكه‌ ‌اين‌ ‌»خود‌ فراموشي»‌ بدترين‌ مصداق‌ فسق‌ و خروج‌ ‌از‌ طاعت‌ ‌خدا‌ست‌، ‌به‌ همين‌ دليل،‌ ‌در‌ پايان‌ ‌آيه،‌ مي‌فرمايد: «اين‌گونه‌ افراد فراموش‌كار فاسقند.» «أُولئِك‌َ هُم‌ُ الفاسِقُون‌َ.»  و 
    نتيجه گيري
    اين تحقيق با هدف بررسي مديريت «تحوّل در اسلام» از دريچة قرآن صورت گرفت. يافته‌هاي اين تحقيق، كه بر اساس الگوي كامينگز و اورلي و استفاده از آيات قرآن بود، نشان داد: اولاً، پيامبران تا سر حدّ امكان به دنبال اصلاح و تحوّل جامعه بودند. ثانياً، توحيد و طرد طاغوت زمينه‌ساز هر حركت تحوّلي است. ثالثاً، انسان عاملي فعّال در توسعه است، به گونه‌اي كه عامل سازندة تاريخ و زندگي او دگرگوني‌هايي است كه در روش و اخلاق و فكر و روح او به ارادة خودش پيدا مي‌شود. تا وقتي در وضع او دگرگوني پيدا نشود و با خودسازي، خويشتن را عوض نكند تغييري در سرنوشتش پيدا نخواهد شد. رابعاً، مقاومت در برابر پيامبران و احياناً استهزاي آنان به خاطر اموري بوده است كه وقوف بر آنها مي‌تواند راه را براي مقابله با مقاومت فراهم آورد. خامساً، ضايع نشدن اجر نيكوكاران از سوي خداوند، ابتلاي آبادي‌ها و شهرها به ناراحتي‌ها و خسارت‌ها به منظور بازگشت آنها به سوي خداوند، بشارت به اين‌كه باطل نابود شدني است و حق پايدار است، بيان اينكه زراعت براي آخرت بركت به دنبال دارد، همگي موجب بر انگيختن تحوّل مي‌شود. سادساً، مبنا قرار دادن تقوا و خشنودي خدا، مخالفت و دشمني نكردن با خدا، ايمان و عمل صالح، و تقوا و سخن حق چشم‌اندازهاي مطلوبي به دنبال دارد. سابعاً، مجاهده در راه خدا، تأكيد بر اين‌كه حتما با هر سختي آساني وجود دارد، اجتناب از پيروي از غير علم، گشايش بركات آسمان و زمين در صورت پيشه كردن تقوا، وحرمت اشاعة فحشا موجب حمايت سياسي از تغيير و تحوّل مي‌شود. ثالثاً عمل صالح همراه با ايمان، حيات طيّبه را به دنبال دارد و مديريت گذار را تسهيل مي‌كند، و فسق ثروتمندان مست شهوت عذاب الهي را به دنبال دارد، و به همراه كفر، كه موجب حبط اعمال مي‌شود، مانعي بر سر راه مديريت گذار مي‌گردد. و در نهايت، كفر و سد از راه خدا، پيروي از هواي نفس، و اطاعت نكردن از خدا و رسول شتاب تغيير را مي‌گيرد.

     
     

    References: 
    • برومند، زهرا، بهبود و بازسازي سازمان فنون علم رفتاري براي بهبود سازمان، تهران، هور، 1373.
    • تسليمي، محمدسعيد، مديريت تحوّل سازماني، چاپ چهارم، تهران، سمت، 1381.
    • جعفرپور، محمود و بهرام‌زاده، مهدي، تغييرات برنامه ريزي شده سازماني و مؤلفه هاي وابسته، تهران، پلک، 1388.
    • راغب اصفهاني، حسن‌بن محمد، المفردات في غريب القر آن، بي‌جا، دفتر نشر کتاب، 1404 ق.
    • رضائيان، علي، شاهباز، ناصر، مقبل با عرض، عباس، مشبکي، اصغر، طراحي مدل تحوّل سازماني در مديريت هزينه مورد زنجيره تامين گروه صنعتي ايران خودرو، مدرس علوم انساني-پِژوهش هاي مديريتي در ايران، 61، 1388.
    • زمرديان، اصغر، مديريت تحوّل استراتژي‌ها كاربردها و الگوهاي نوين، تهران، سازمان مديريت صنعتي، 1373.
    • فرنچ، وندال، بل، سسيل اچ، مديريت تحوّل در سازمان(ويرايش جديد)، ترجمه مهدي الواني و حسن دانايي‌فرد، تهران، صفار ـ اشراقي، 1385.
    • مشبکي، اصغر، تيمورنژاد، کاوه، رويکرد راهبردي و عملياتي به مديريريت تحوّل سازماني(مديريت نوآوري و طراحي)، تهران، هيأت، 1378.
    • مکارم شيرازي،ناصر و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، چاپ بيست و چهارم،دار الکتب الاسلاميه، 1380.
    • Cumming, Thomas G.,Worley,Cristopher G, Organization Development and change, 6th edition, south-western college publishing, 1997.
    • French, Wendell L, Bell, Cecil H.,Zawacki, Robert A.(1994) Organization development and Transformation managing Effective Change, Irwin Mc graw Hill
    • French, Wendell L, Bell, Cecil H.,Zawacki, Robert A(1989), Organization development theory, Practices and research, Universal Book Stall New Delhi
    • Harward Business Essentials(2003), Managing Change & transition, HBS Press
    • Harvey, Donald F. Brown, Donald R.,(1998), An experiential Approach to Organization development, Prentice – Hall
    • Mills, Jean Helms, Dye, Kelly and Mills, Albert J. (2009), Understanding Organizational Change, Routledge
    • Partridge, Lesley(2007),Managing Change Learning Made Simple, ELSEVIER
    • Randall, Julian(2004), Managing Change/ Changing managers Routlebye.
    • Wentris, Gwen(2004),Successful Change managers, Continuum.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوروزی فرانی، محمدتقی.(1391) مدیریت تحوّل در قرآن. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2(1)، 35-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدتقی نوروزی فرانی."مدیریت تحوّل در قرآن". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2، 1، 1391، 35-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوروزی فرانی، محمدتقی.(1391) 'مدیریت تحوّل در قرآن'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2(1), pp. 35-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نوروزی فرانی، محمدتقی. مدیریت تحوّل در قرآن. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2, 1391؛ 2(1): 35-60