اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال دوم، شماره اول، پیاپی 4، بهار 1391، صفحات 5-17

    اسلام و پیش‌گویی آینده؛ فرصت‌ها و تهدید‌‌ها

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    چکیده: 
    آینده پژوهی، مانند دیگر مباحث، یک سلسله کلیاتی دارد؛ تعریف، هدف، پیشینیه تاریخی، شخصیت های معروف رشته، تحولاتی که پیدا کرده است و وضع فعلی آن در جهان، ازجمله این کلیات است. در پرداختن به موضوع آینده پژوهی، برخی پرسش ها به ذهن متبادر می شود؛ مانند این که فایده آن چیست؟ چه نیازی آنان را وادار می سازد تا کسانی در این زمینه مطالعه و فکر کنند و کتاب بنویسند؟ این موضوع چه اهمیتی دارد؟ و.... اصولاً کار اختیاری انسان، تنظیم رفتارها و کنش ها برای رسیدن به چیزی است که در آینده تحقق می یابد. انسان هیچ وقت برای کار موجود و چیزی که اکنون موجود است، تلاش نمی کند. همه تلاش ها برای این است که چه کنیم تا به نتیجه برسیم. بدیهی است آن نتیجه برای آینده است. وقتی در پی تحقق نتیجه ایم، باید بدانیم شرایط تحققش چیست؛ زمان تحقق چه شرایطی باید موجود باشد؛ چه مقداری از آن موجود هست و به چه میزان می توان آن را ایجاد کرد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Abstract: 
    Like any other discipline, Future Study has a number of generalities such as definition, aim, historical background, famous figures who are expert in this discipline, the developments it has experienced, and status in quo. When we deal with Future Study some question may arise. For example, what is the use of Future Study? What makes some scholars do futures studies, think and write books in this concern? What significance does this subject have? Basically, man's volitional act represents regulating of behavior and taking actions to achieve a certain aim which will be achieved in the future. One never tries to achieve something which one does have at that time. All one’s concern is what to do in order to achieve the aim and obviously this aim is related to the future. When we want to achieve an aim we have to be acquainted with the conditions of for achieving it, the conditions required at the time of achieving it, how many of them are required and how many of them can be set out?
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    اسلام و پيش‌گويي آينده؛
    فرصت‌ها و تهديد‌‌ها*
    آينده‌پژوهي، ‌مانند ديگر مباحث، يك سلسله كلياتي دارد؛ تعريف، هدف، پيشينيه تاريخي، شخصيت‌هاي معروف رشته، تحولاتي كه پيدا كرده است و وضع فعلي آن در جهان، ازجمله اين كليات است. در پرداختن به موضوع آينده‌پژوهي، برخي پرسش‌ها به ذهن متبادر مي‌شود؛ مانند اين‌كه فايده آن چيست؟ چه نيازي آنان را وادار مي‌‌سازد تا كساني در اين زمينه مطالعه و فكر كنند و كتاب بنويسند؟ اين‌ موضوع چه اهميتي دارد؟ و... .
    اصولاً كار اختياري انسان، تنظيم رفتارها و كنش‌ها براي رسيدن به چيزي است كه در آينده تحقق مي‌يابد. انسان هيچ‌وقت براي كار موجود و چيزي كه اكنون موجود است، تلاش نمي‌كند. همه تلاش‌ها براي اين است كه چه كنيم تا به نتيجه‌ برسيم. بديهي است آن نتيجه براي آينده است. وقتي در پي تحقق نتيجه‌ايم، بايد بدانيم شرايط تحققش چيست؛ زمان تحقق چه شرايطي بايد موجود باشد؛ چه مقداري از آن موجود هست و به چه ميزان مي‌توان آن را ايجاد كرد.
    داشتن تصويري از آينده
    اين اصل كه انسان، آينده را پيش‌بيني كند، به‌معناي عام كلمه‌اش، براي هر انسان عاقلي يك ضرورت است. وقتي كار اجتماعي شد، به برنامه‌ريزي‌هاي فني احتياج پيدا مي‌كند، غير از كارهاي شخصي و ساده‌اي كه مي‌توان پيش‌بيني‌هايي براي فردا يا پس‌فردا كنيم، ‌كارهاي پيچيده‌اي نيز هست كه به برنامه‌ريزي‌ها و محاسبات دقيق نياز دارد. از مهم‌ترين چيزهايي كه داده‌هاي اين برنامه‌هاست، تصويري از وضع آينده‌اي است كه اين كار مي‌خواهد در آن موقعيت شكل بگيرد. يعني زماني كه قرار است اين پروژه نتيجه بدهد، شرايط چگونه است، چه موانعي براي تحقق هدف وجود دارد و ما بايد چه كارهايي انجام دهيم. عمده‌ آن هم مربوط به همين نكته سوم است. اين‌كه پيش‌بيني كنيم چه شرايط و موانعي وجود دارد، خيلي در رفتار مؤثر نيست. هر دوي اينها براي آن است كه بدانم من چه بايد بكنم تا به نتيجه برسم. عمده اين ضرورت‌ها به اين مسئله بازمي‌گردد كه بتوانيم تشخيص دهيم اكنون چه وظيفه‌‌اي داريم تا در آينده به نتيجه مطلوب برسيم. اگر نتوانيم آينده را درست ترسيم كنيم، نمي‌توانيم تشخيص دهيم در حال حاضر وظيفه‌مان چيست. آن وقت، كار مشوش و بي‌برنامه مي‌شود، نيروها هدر مي‌رود و گاهي نيز نتيجه معكوس مي‌گيريم. پس براي برنامه‌‌ريزي صحيح، بايد ترسيمي از آينده داشته باشيم كه در آن دو عنصر اصلي مشخص شده باشد: اول شرايط مساعد براي دستيابي به نتيجه، و دوم شناخت موانعي كه ممكن است وجود داشته باشد. سپس با توجه به آن شرايط و موانع، برنامه‌ريزي كنيم كه چگونه از آن شرايط بهره‌برداري شود و از آن موانع پيش‌گيري يا با آن مقابله شود. اين نكته را همه كمابيش مي‌فهميم و قابل قبول هم هست. 
    آيا آينده قابل پيش‌بيني است؟
    پرسش‌ ديگر اين‌كه آيا واقعاً آينده قابل پيش‌بيني است؟ اگر چنين است، تا چه اندازه قابل پيش‌بيني است؟ آينده‌اي كه مي‌گوييم، لااقل در سه سطح قابل اطلاق است: اول، هفته يا ماه آينده، دوم نسل آينده، و سوم آينده‌‌اي‌ كه كرانه‌اي براي آن در نظر نمي‌گيريم و ميل به بي‌نهايت دارد. ذكر اين نكته براي آن بود كه توجه داشته باشيم وقتي مي‌گوييم آينده قابل پيش‌بيني است، منظور از آينده،‌ مشخص باشد. جواب اين پرسش آن است كه آينده براي بعضي از كارهاي اختياري انسان قابل پيش‌بيني است. اين‌طور نيست كه راه پيش‌بيني آينده، به‌كلي مسدود باشد؛ اما پاسخ اين پرسش ‌كه تا چه اندازه قابل پيش‌بيني است، كمي مشكل است؛ زيرا حوادثي كه به آينده تعلق مي‌گيرد، به‌ويژه با آن بُرد وسيع مفهوم آينده كه ميل به بي‌نهايت دارد، اگر انسان بخواهد آن را پيش‌بيني كند، يعني دقيقاً حوادث آينده را از لحظه بعد تا بي‌نهايت پيش‌بيني كند، غيرممكن است. لااقل انساني را سراغ نداريم ‌كه بتواند همه حوادث را از لحظه بعد تا بي‌نهايت دقيقاً پيش‌بيني كند. 
    در رواياتي، اميرالمؤمنين يا برخي ديگر از ائمه صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين اشاره دارند كه خدا آينده را به ما نشان داده است و مي‌دانيم چه حوادثي در آينده رخ خواهد داد؛ اينها از مواهب خدادادي و خارج از افق ماست. ما وقتي مي‌گوييم آينده قابل پيش‌بيني هست يا نه، منظورپيش بيني انسان معمولي است كه مي‌خواهيم از آن پيش‌بيني‌ها، براي رفتار و برنامه‌هاي زندگي استفاده كنيم. اگر ذات مقدس حق‌تعالي و كساني كه خدا آن علم را به آنها داده باشد،‌ دقيقاً وقايع آينده را به انسان گفته بودند، مي‌توانستيم آن را مبناي برنامه‌ريزي و تنظيم رفتارقرار دهيم، اما اين كار انجام نشده است و لااقل ما در عالم، كتابي را سراغ نداريم كه در آن حوادث دقيقا از اين لحظه به بعد تا روز قيامت پيش‌بيني شده باشد. البته در طول تاريخ پيش‌بيني‌هايي جزيي شده است؛ حتي در برخي منابع معتبر پيش‌بيني‌هايي از گذشته و حال درباره مسائل جزيي وجود دارد. افرادي هم بر اساس اين ادعا كه از دانش‌هاي خاصي برخوردارند، پيش‌بيني‌‌هايي ‌كرده‌‌اند. 
    پيش‌گويي منجمان و استفاده از علوم غريبه
    نمونه‌اي كه تا حدي هم قابل اعتناست،‌ افكار منجمان است. از ديرباز ـ شايد چند هزار سال پيش ـ آثاري وجود داشته‌ است مبني بر اين‌كه علم نجوم به‌مثابه علمي كه بتواند بر اساس موقعيت ستارگان، آينده را پيش‌بيني كند، در ميان بشر وجود داشته است. به‌هر‌حال، پيش‌بيني براساس اوضاع ستارگان، علمي است كه از هزاران سال پيش در ميان بشر سابقه داشته است و افراد زيادي هم به آن مراجعه و از آن استفاده ‌كرده‌اند. البته مي‌دانيم كه بسياري از اين پيش‌بيني‌ها هم واقعيت نداشت؛ ولي به‌هرحال، چيزي بوده است مثل بسياري از علوم بشري كه ظنوني را ايجاد يا احتمالاتي را تقويت ‌كرده است. عده‌‌اي هم مشتري آن بودند؛ به‌ويژه صاحبان قدرت خيلي دنبال اين مسائل بودند. معمولاً فراعنه، اكاسره و قيصرها منجماني داشتند كه اوضاع آينده را پيش‌بيني مي‌كردند. يكي از مراحل نازل‌ترش هم رمّال‌ها و فالگيرها هستند كه با وسايلي كه بي‌اساس و خرافات است، رمل مي‌اندازند و محاسباتي مي‌كنند. برخي علوم غريبه‌ نيز هست كه بر اساس حروف و اعداد و اوفاق، روي اسم‌ها محاسباتي مي‌كنند و بر اساس آنها پيش‌بيني‌هايي دارند؛ به‌ويژه بر روي اسم مادر خيلي تكيه مي‌كنند. بسياري از اينها خرافي و بي‌اساس است و شواهد زيادي نشان مي‌دهد كه اصلي ندارد. در برخي موارد هم آثار جزئي داشته است؛ البته برخي از علوم نوين نيز زمينه‌ را براي برخي از پيش‌گويي‌ها فراهم مي‌سازد. به‌هر‌حال هنوز خيلي‌ها اين مسايل را باور دارند. يكي از شواهدش تقويم‌هايي است كه الان كمتر مي‌بينيم؛ ولي پيش از انقلاب انواع آن وجود داشت و در ابتداي آن مي‌نوشتند اوضاع و احوال ستارگان در سال آينده بر سلامت ذات ملوكانه ... دلالت دارد. در هر صورت، اين يك فرهنگي است در اين جامعه و در جوامع ديگر نيز وجود دارد.
    مراكزي براي جن‌گيري
    بسياري از خرافاتي كه در جامعه ما ديگر از مد افتاده است، هنوز در كشورهاي پيشرفته دنيا اعتبار فراوان دارد و از اين طريق پول‌هاي كلاني پيدا مي‌كنند. هنوز در پيشرفته‌ترين كشورهاي دنيا ـ البته ما آنها را پيشرفته‌تر نمي‌دانيم، آنها خودشان را پيشرفته‌ترين كشورهاي دنيا مي‌دانند ـ مراكزي براي جن‌گيري وجود دارد كه به برخي از افراد مبتلا به امراضي خاص، مي‌گويند جن در بدنشان رفته است. اينها را مي‌بندند، كتك مي‌زنند و يا كارهايي روي آنها انجام مي‌دهند تا جن از تنشان بيرون برود. فيلم‌هاي اين مراكز را نيز امروزه در تلويزيون‌هايشان نشان مي‌دهند. من در تلويزيون كشور آلمان مراكزي را ديدم كه مريض‌هايي را نزد كشيشاني مي‌آوردند؛ اين مريض‌ها را با طناب‌هايي محكم به نيمكتي مي‌بستند و كارهايي انجام مي‌دادند. براي مثال،‌ فرد به بيماري صرع يا بيماري‌هاي ديگري مبتلا بود و مي‌گفتند اينها غالبا در اثر جن‌زدگي است؛ با اينها مدتي كار مي‌كردند و براي مداوايشان مبالغ كلاني پول مي‌گرفتند. الحمدلله در كشور ايران اين‌ مسائل خيلي رواج ندارد؛ ولي در پيشرفته‌ترين كشورها، مراكزي به‌طور رسمي اعلام و تبليغ مي‌كنند كه ما اين كارها را انجام مي‌دهيم و مشترياني دارند. 
    به‌هرحال، بخشي از پيش‌بيني‌ها هم با استفاده از علوم غريبه صورت مي‌گيرد كه هميشه در ميان بشر كمابيش طرفداراني داشته است.
    پيش‌بيني‌هايي با منشأ دين و وحي
    ولي آن‌چه براي ما مهم‌تر است، پيش‌بيني‌هايي است كه در دين و براساس وحي و الهام انجام گرفته است. با توجه به مفهوم آينده، اين موضوع نمونه‌‌هاي زيادي دارد كه يك اطلاق آن شامل ابعاد نامتناهي مي‌شود. براي نمونه، درباره‌ قيامت و زنده شدن انسان‌ها و تحولي كه در عالم پديدار مي‌شود، در قرآن آمده است: «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَتْ*وَإِذَا الْجِبَالُ سُيِّرَتْ»؛( تكوير، 1ـ3) در آن هنگامي كه خورشيد درهم پيچده مي‌شود و در آن هنگام كه ستارگان بي‌فروغ مي‌شوند و در آن هنگام كه كوه‌ها به حركت در مي‌آيند. اين يك پيش‌بيني است. مراتبي از آن در روايات، آن‌هم با اختلاف اعتباري كه از لحاظ سند و دلالت در روايات هست، بيان شده است. به‌هرحال،‌ اين طيفي از پيش‌گويي‌هاست كه برخي از آنها صريح قرآن است و هم از لحاظ سند و هم از لحاظ دلالت، جاي مناقشه ندارد؛ اما بعضي‌ از آنها كه در روايات آمده است از لحاظ دلالت، و برخي ديگر هم از لحاظ سند و هم از لحاظ دلالت، قابل مناقشه است؛ ولي به‌هرحال واقعيت‌هايي است. 
    جايگاه ظن در رفتارهاي انسان
    همه زندگي انسان‌ها بر قطع مبتني نيست. براي نمونه، زندگي خودتان را بررسي كنيد، ببينيد چند مورد از حركاتي كه امروز انجام داديد، مبتني بر شناخت‌هاي يقيني بود. براي يك‌مرتبه اين كار را انجام دهيد، تا دريابيد چند درصد معلومات ما يقيني است. آن‌وقت نتيجه خواهيم گرفت كه ظن در زندگي ما چه‌قدر ارزش دارد. اگر ما ظن را معتبر ندانيم و به آن اعتماد نكنيم، معلوم نيست زندگي ما دوامي داشته باشد؛ عموم شناخت‌هاي ما ظني است؛ البته اگر گفتيم نتايج فلان علم، ظني است، اين بدان معنا نيست كه آن علم پوچ است. براي مثال، مگر عمده مسائل فقه ما ظني نيست. عده‌اي‌ فقه را اين‌گونه‌تعريف كرده‌‌اند: الظنُّ بالاحكام الشرعيه يا استنباط احكام شرعي با ادله ظني؛ البته منظورمان ظن عقلايي است؛ يعني درصدش طوري باشد كه قابل‌توجه باشد و اعتماد به آنها مانع اعتماد به يقينيات و ظنيات معتبرتر نشود. به‌هرحال،‌ ظنيات هم در زندگي انسان ارزش دارد؛ اما گاهي مي‌رسد به اين‌كه محتملات هم ارزشي داشته باشد؛ يعني مواردي كه ارزشش زير پنجاه درصد است، آنها هم مي‌تواند تأثيراتي داشته باشد. بنابراين، پاسخ اين پرسش كه آيا مي‌شود آينده را پيش‌بيني كرد، آري است؛ اما اين‌كه چه اندازه ارزش دارد، موارد آن مختلف است؛ برخي از آنها يقيني و بعضي نيز ظني است. برخي نيز كه كمتر از 50 درصد ارزش دارد، اوهام و خرافات است و اعتباري ندارد؛ ولي به‌هرحال بي‌مشتري هم نيست. 
    مسئله اصلي‌تر آن است كه اصلاً چرا قرآن يا ساير منابع ديني برخي مسائل را پيش‌بيني كرده‌‌اند و چه استفاده‌اي از آنها مي‌توانيم بكنيم؟ روشن است كه چرا قرآن آينده‌اي چون قيامت را پيش‌بيني مي‌كند؛ اصلي‌ترين اعتقاد ما و مؤثرترين اعتقاد در رفتار، اعتقاد به قيامت است: «إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ»؛ (ص: 26) كساني كه از راه خدا گمراه شوند عذاب شديدي به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند. وجود اين‌همه مفاسد و جنايت‌‌ها به‌دليل فراموش كردن قيامت است؛ اما پيش‌گويي درباره ساير آينده‌هاي نزديك‌تر مانند بيان علائم آخر‌الزمان كه در بسياري از روايات بدان‌ها پرداخته ‌شده است، براي چيست؟
    انگيزه‌هاي افراد براي اطلاع از آينده
    انگيزه‌هايي كه افراد براي اطلاع از آينده دارند، مختلف است. همه دوست دارند ببينند فردا چه رخ مي‌‌دهد. براي مثال، در جلسات مذهبي بسياري از افراد مي‌پرسند آيا فلان علامت درباره آخرالزمان درست است يا خير؟ آيا واقع مي‌شود يا نه؟ يا مي‌پرسند سال آينده را چگونه پيش‌بيني مي‌كنيد؛ انقلاب اسلامي را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؛ نظرتان درباره آينده بيداري اسلامي چيست؟ انسان دوست دارد بداند در آينده چه وقايعي رخ مي‌دهد. براي برخي، همين دانستن موضوعيت دارد و مطلوب بالذات است. بسياري از افراد دانستن همين نكته را كه فردا چه مي‌شود، براي خود يك امتياز مي‌دانند؛ اولاً وجدانش راضي مي‌شود؛ ثانياً امتيازي است نسبت به ديگران و اين‌كه او مي‌‌داند و افراد ديگر نمي‌دانند. عده‌‌اي ‌نيز از اين اطلاعات دو نوع بهر‌ه‌برداري مي‌كنند؛ يكي دكان‌دارهايي هستند كه مي‌خواهند از اين راه منافعي نصيب‌شان شود و پيش‌بيني‌هايي كه مي‌كنند، بر‌اي اين است كه از مردم پول بگيرند و مريد جمع كنند كه اين استفاده‌‌اي نادرست است؛ برخي نيز از پيش‌بيني و آگاهي از اطلاعات آينده براي برنامه‌ريزي در رفتار فعلي‌شان بهره مي‌برند؛ يعني چون قرار است اين‌طور شود، وظيفه‌ فعلي ما چيست. اين كسب اطلاع از آينده، معقول و خداپسند است. اين براي انسان مفيد است تا از چيزي كه مي‌تواند در رفتار امروز او اثر داشته باشد، آگاه باشد. پس براي كسب اطلاع از آينده،‌ سه انگيزه مطرح است؛ براي برخي صرف همين دانستن مطلوب است و عده‌ا‌ي‌ مي‌خواهند از آن سوءاستفاده كنند؛ اما عقلا از اين دانستن، استفاده ديگري مي‌كنند. راه صحيح استفاده از اين آينده‌نگري، پيش‌بيني و پيش‌گويي‌ها آن است كه بدانيم در رفتار فعلي‌ انسان چه اثري دارد؛ يعني خود را آماده كنيم براي رفتاري كه آن زمان بايد انجام دهيم. 
    انگيزه قرآن و روايات
    پيش‌گويي‌هايي كه در قرآن و روايات آمده نيز با همين هدف است كه از يك سو مي‌خواهد با بيان آينده‌هاي مطلوب، در مردم اميد ايجاد كند؛ وقتي انسان اين فرايند را مي‌بيند كه روز‌به‌روز فساد، ظلم، پيروي از هوي‌و هوس‌ها و گناهان بيشتر مي‌شود، كم‌كم نااميد مي‌شود و مي‌گويد اين چه زندگي‌اي است! وقتي اين سير نزولي را مي‌بيند، نااميد مي‌شود! كمابيش شرايط اجتماعي در دوران‌هاي مختلف همين‌طور بوده است. غالباً هم كساني هستند كه ياد گذشته مي‌كنند و مي‌‌گويند خوش به حال گذشته‌ها كه چنين بودند؛ البته خيلي از اين موارد بي‌جا و خيلي از آنها هم به‌جاست. به‌هرحال، اين‌كه انسان بخواهد از اطلاعات آينده براي برنامه‌ريزي‌ و اميدبخشي استفاده كند، مفيد است. اولين اثرش اين است كه وقتي بداند آينده‌هاي خوبي در پيش است، اميدوار مي‌شود كه هميشه اين سير، نزولي نيست و زماني هم صعودي خواهد شد. هرچند مفاسدي در جامعه زياد شده است، محاسني هم زياد شده است كه چه‌بسا آنها بر مفاسد خيلي رجحان داشته باشد. انسان نبايد هميشه دنبال عيب‌‌يابي باشد. به قول معروف: عيب آن جمله بگفتي، هنرش نيز بگو. گفتن اينها باعث مي‌شود كه انسان نسبت به آينده اميدوار باشد. وقتي اميد پيدا شد، انگيزه فعاليت بيشتر مي‌شود و انسان رنگ و بوي زندگي مي‌گيرد. نااميدي يعني مرگ، عدم فعاليت، ركود و سقوط. با نااميدي كاري از پيش نمي‌رود؛ هر كاري نيازمند اميد است؛ بنابراين وقتي انبيا و اوليا به مردم اميد بدهند كه روزي پيش خواهد آمد كه ظلم‌ها نابود خواهد شد و ظالمين به‌سزاي اعمالشان خواهند رسيد، در مردم ايجاد اميد مي‌كند. وقتي در آنها اميد ايجاد شد، فعال مي‌شوند؛ آن‌وقت زندگي جريان مي‌گيرد و يك جامعه زنده خواهيم داشت.
    اما اگر افراد به نااميدي، دلسردي و وارفتگي دچار شدند، جامعه، جامعه‌‌اي‌ مرده‌ خواهد بود. از چنين جامعه‌‌اي نمي‌توان اميد حيات داشت. پس اين بالاترين خدمتي است كه انبيا مي‌كنند و زمينه اميد را براي مردم فراهم مي‌كنند تا نسبت به آينده اميدوار باشند. آياتي مانند «لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ»؛(توبه: 33)  «جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»؛ (اسراء: 81)  و امثال آن، نويد قطعي مي‌دهند «كهأَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ»؛ (انبيا: 105)  اينها خيلي اميدبخش است و مانع مي‌شود كه جامعه به ركود و دلسردي مبتلا شود. پس پيش‌‌بيني آينده اولاً شدني است و ثانياً فايده دارد. البته رمال‌ها، جن‌گيرها، حقه‌بازها و شيادها از اين پيش‌گويي‌ها سوء‌استفاده مي‌كنند؛ اما اين بدان معنا نيست ‌كه به‌طور كلي پيش‌گويي دروغ است. به‌هرحال،‌ حقايقي وجود دارد و آن‌چه قرآن بيان كرده، درست است. چيزهاي ديگري هم هست كه اعتقادات ظني ايجاد مي‌كند و بي‌اثر نيست. اعتقادات ظني هم تا حدود زيادي در زندگي ما مؤثر است. 
    آثار پيش‌بيني در رفتار انسان
    نكته ديگر اين‌كه، اگر واقعاً پيش‌بيني يقيني و صحيحي نسبت به آينده هست مانند ظهور‌ حضرت بقيه‌الله الاعظم اروحنافداه، آيا اين اعتقاد هميشه آثار صحيحي در مردم دارد يا ممكن است سوءاستفاده‌هايي هم بشود؟ آيا اين اعتقاد باعث ايجاد حركت در جامعه مي‌شود يا چه‌بسا موجب ركود است؟ اين مسئله مهمي است كه بايد با بحث‌هاي تحليلي‌ و عقلي آن را بررسي كنيم. 
    غير از يقينيات كه از راه وحي پيدا مي‌شود، ادعاهايي هست كه قابل اعتماد نيست. مواردي كه جنبه علمي، هرچند ظني داشته باشد، بايد با استفاده از قرائني كه هست بتواند آينده را پيش‌بيني كند. براي نمونه،‌ شبيه پيش‌بيني آب و هوا و اين‌كه مثلاً چند روز ديگر باران مي‌آيد يا نمي‌آيد. اگر كسي بگويد به من الهام شده است كه فلان روز باران مي‌آيد، اين قابل اعتماد نيست، مگر اين‌كه آن شخص مورد اعتماد باشد؛ اما گاهي علائم و قرائني هست كه چون درباره‌ آن بسيار تحقيق شده است،‌ به‌مثابه يك علم است و اگر نگوييم صددرصد، چه بسا هشتاد درصد واقع مي‌شود. وقتي هشتاد درصد واقع مي‌شود، انسان به صحت آن ‌اعتقاد ظني پيدا مي‌كند. اعتقاد ظني نيز در عمل انسان اثر دارد. پس مي‌توان آينده را پيش‌بيني كرد؛ منتها در محدوده‌‌اي خاص و تا آن‌جايي كه واقعاً روش‌هاي علمي ايجاب كند. البته علم به همان معنايي كه شامل نتايج ظني هم مي‌شود، نه آن علم به معناي منطقي كه نتيجه‌اش قطعي و يقيني باشد. 
    صرف‌نظر از روش‌هاي علمي تجربي، آيا اعتقاد به اين‌كه فلان چيز واقع شود، اين موجب ركود نمي‌شود؟ انسان وقتي نمي‌داند چه خواهد شد، براي آنچه دلش مي‌خواهد، تلاش مي‌كند؛ اما اگر بداند كه قرار است چه رخ بدهد،‌ مي‌گويد چه من تلاش بكنم چه نكنم، اين كار واقع خواهد شد؛ پس براي چه تلاش كنم؟ اتفاقاً همين سوءاستفاده از بسياري از پيش‌بيني‌هاي قرآن و روايات شده است؛ مانند پيش‌بيني‌هايي كه درباره‌ ظهور امام زمان عليه‌السلام شده است و اين‌كه قبل از ظهور آن حضرت هر كس به‌نام امام معصوم قيام كند، شكست خواهد خورد؛ روايات با اين مضامين، زياد است. عده‌‌اي از اين پيش‌گويي‌ها سوءاستفاده مي‌كنند و اين سوءاستفاده‌ها كم‌كم از يك مسئله شخصي، به مسئله‌اي ‌جمعي تبديل مي‌‌شود؛ آن هم نه‌تنها در افراد بي‌سواد و بي‌اثر جامعه، بلكه در افراد مؤثر و فرهيخته جامعه اثر مي‌گذارد. براي مثال، نمونه‌اي ‌عيني را بيان مي‌كنم. شخص را كه با اخلاق و بسيار اهل توسل بود مي‌شناختم كه هرسال ايام خاصي در منزلش مجلس توسل به اهل‌بيت عليهم‌السلام برگزار مي‌كرد. از كساني كه زياد در اين مجالس شركت مي‌كردند، امام خميني رضوان‌الله‌عليه بود. در آن زمان ما يك كار علمي را شروع كرده بوديم. اين شخص به من مي‌گفت: همين كارها را مي‌كنيد كه ظهور آقا به تأخير مي‌افتد! اين شخص اعتقاد داشت كه بايد بگذاريم دنيا فاسد شود و هيچ اقدام درستي انجام نگيرد تا امام زمان عليه‌السلام زودتر تشريف بياورند و اصلاح كنند. اين يك نمونه شخصي بود. امام خميني بارها بر نادرستي اين مطلب تأكيد كردند؛ ولي هنوز افراد ناداني مي‌پندارند بيان پيش‌گويي‌ها درباره ظهور ولي‌عصر ارواحنا فداه بدين معناست كه هيچ كاري نكنيد! اصلاً فايده پيش‌گويي‌ها و وجه معقوليت بيان آنها اين است كه عامل حركت ما بشود. وقتي انبيا و اوليا به مردم خبري مي‌دهند و مطلبي را بيان مي‌كنند، انسان‌ها بايد از آن بهترين استفاده را ببرند و بيشترين سعادت را براي مردم ايجاد كنند. آيا اين‌همه مطالب در قرآن و روايات درباره‌ آينده براي اين است كه فقط بدانيد چنين خواهد شد و هيچ كاري نكنيد؟! آيا انسان عاقل از پيش‌گويي‌‌ها چنين نتيجه‌اي مي‌گيرد؟! يا براي اين است كه بگويند چنين مي‌شود تا شما بدانيد اكنون وظيفه‌تان چيست و در شما اميد ايجاد كنند؛ نه اين‌كه مانع حركت‌ و انجام دادن وظايف واجب‌تان شود. مي‌گويند امر به معروف نكنيد؛ زيرا در ظهور امام زمان عليه‌‌السلام تأخير مي‌افتد! اين انكار ضروريات دين است. البته چنين فردي توجه ندارد كه چه لوازم وپيامدهايي دارد. از كساني كه در اين‌باره خيلي خون‌دل خورد، امام خميني بود. ايشان بسيار زحمت كشيد تا اين فكر غلط را از بسياري از افراد دور كند. 
    آنچه از آينده بيان كرده‌اند، براي اين است كه ما را راهنمايي كنند تا بدانيم امروز چگونه بايد حركت كنيم. اين‌كه در روايات، وقايع آخرالزمان را بيان مي‌كنند، براي اين است كه مواظب باشيد به آن مفاسد مبتلا نشويد، پيشگيري كنيد، از خودتان مراقبت كنيد تا در آن فتنه‌ها نيفتيد، به آن آفت‌ها مبتلا نشويد؛ نه اين‌كه فقط يك خبر باشد؛ نه اين‌كه هيچ اقدامي نكنيد، چون امام زمان مي‌آيند و همه چيز را اصلاح مي‌كنند. اين مسئله به‌ويژه براي ما شيعيان اهميت دارد كه معناي صحيح اين پيش‌بيني‌ها را بفهميم. اينها بايد مايه اميد، حركت و منشأ آثار و بركات شود. براي نمونه، يك روحاني مثل امام خميني (ره) در اين كشور وظيفه‌اش را فهميد و عمل كرد؛ بنگريد كه چه اتفاقي افتاد. چه تحولي در عالم ايجاد كرد كه بعد از سي ‌سال، آثارش در چند كشور اسلامي ديگر نمايان شده است. اين‌كه بعد از صد سال چه خواهد شد، خدا مي‌داند؛ يعني اين اطلاعات چنان پتانسيلي دارد تا چنين حركتي را ايجاد كند كه چنين افرادي را پرورش دهد. اگر امام خميني (‌ره) در خانه خودش نشسته بود و فقط ذكر مي‌گفت، آيا اين‌همه رشد در كشور پيدا مي‌شد؟! آيا اين‌همه اسلام پيشرفت مي‌كرد؟! آيا اين‌همه مردم با تشيع آشنا مي‌شدند؟!
    بركات انقلاب اسلامي
    اگر حركتي را كه در جنگ 33 روزه لبنان اتفاق افتاد، ريشه‌يابي كنيد، در‌مي‌يابيد كه اين يكي از بركات كوچك انقلاب امام است. تشكيل حزب‌الله در لبنان به دستور ايشان بود. آقاي سيدحسن نصرالله حفظه‌الله، طلبه‌اي در شهر قم بود؛ چند طلبه لبناني بودند كه اين‌جا درس مي‌خواندند. اينها در جبهه‌هاي جنگ شركت مي‌كردند. امام به آنها فرمود شما به لبنان برويد و در آن‌جا فعاليت كنيد. اينها به امر امام رفتند و با تأكيد و تشويق ايشان، حزب‌الله لبنان را تشكيل دادند. بعد از آن، افراد ديگري نيز بدان‌‌ها پيوستند و اقليتي شيعه را در لبنان پايه‌ريزي كردند. حزب‌الله، گروهي از ميان شيعيان لبنان است. اين‌كه اقليتي از اقليت يك كشور كوچك اسلامي توانست اسرائيل، بزرگ‌ترين قدرت نظامي منطقه را به‌ زانو درآورد، از بركات حركت امام بود.
    اگر درست تحليل كنيد، در‌مي‌يابيد حركت‌هايي كه در شمال افريقا، مصر و ليبي انجام شد و ان‌شاءالله در ساير كشورها هم صورت مي‌‌گيرد، به تعبير خودشان از بركات جمهوري اسلامي ايران است. امريكايي‌ها در جريان وال‌استريت گفتند ما اين حركت را از مصري‌ها ياد گرفتيم و مصري‌‌ها هم گفتند ما حركت‌مان را از ايران ياد گرفتيم؛ يعني حركتي كه در امريكا اتفاق افتاده است و هيچ بعيد نيست كه روزي نظام امريكا را متزلزل و نابود كند، يكي از بركات حركت امام خميني است؛ يك روحاني كه با دست خالي و بدون هيچ عِده و عُدّه‌اي قيام كرد و فقط انگيزه‌اش انجام وظيفه بود. 
    آن اميدي كه در دل امام ايجاد شده بود، از همين پيش‌بيني‌هاي قرآن و احاديث بود؛ اين‌كه حق پيروز است:لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ(انفال: 8) و إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا؛(اسراء: 81) اينهاست كه به انسان اميد مي‌دهد تا حركت كند و اين حركت چنين آثار و بركاتي دارد. حالا آيا اين پيش‌بيني قرآن، كار خوبي بوده است يا ركود به‌همراه آورده؟ گاهي عيب از ماست كه بد مي‌فهميم و چيزي را كه عامل حركت است، عامل ركود مي‌‌دانيم. اگر نور را علامت ظلمت دانستيم، نقص از ماست. بايد فهم‌ خود را عوض كنيم؛ والا بيانات قرآن حركت‌آفرين، نورآفرين، اميدآفرين و سعادت‌آفرين است. 
    اين پيش‌بيني‌ها عامل جبر نمي‌شود؟
    اگر قرار است قطعاً حادثه‌اي در يك زماني رخ دهد، آيا اين باعث نمي‌شود كه رفتارهاي انسان نسبت به آن جبري باشد؟ به تعبير ديگر، اگر قضا و قدر قطعي است، آيا اين باعث نمي‌شود كه در مقابلش نتوان هيچ عكس‌العملي انجام داد؟ بحث فلسفي مسئله قضا و قدر و ارتباطش با اختيار انسان، موضوعي است كه صدها كتاب درباره آن نوشته شده است. بحث ساده‌اي كه مطرح است اين‌كه، گاهي در پيش‌بيني حادثه‌اي، تمام جزئياتش از نظر زمان، مكان و تمام لوازم و مقارناتش مشخص است. در اين صورت، اين شبهه‌ مطرح مي‌شود كه اگر پيش‌بيني قطعي است و قرار است اين كار به‌وسيله فلان كساني انجام شود، پس من چه كاره‌ام و چه نقشي مي‌توانم داشته باشم؟ در اينجا چنين پيش‌بيني‌هايي نداريم؛ پيش‌بيني در چارچوب‌هاي مشخصي است؛ يك خطوطي را معين مي‌كند كه اين خطوط، قطعي است؛ اما درون آن خطوط فضاهاي بازي وجود دارد. اين فضا‌هاي باز، محل اعمال اختيار است. بسياري از مسائل را مي‌دانيم كه در زندگي انسان قطعي است. براي مثال، ‌مي‌دانيم امشب حتماً هوا تاريك خواهد شد. فردا صبح به‌طور حتم خورشيد طلوع خواهد كرد. آيا اينها موجب جبر مي‌شود؟! چارچوبي را ترسيم مي‌كند براي اين‌كه بدانيد وقتي هوا تاريك است، نمي‌توانيد بعضي از فعاليت‌‌ها را انجام دهيد؛ براي نمونه، نمي‌توانيد در شب، بدون چراغ، مطالعه كنيد؛ درحالي‌كه در روز مي‌توانيد اين كار را انجام دهيد؛ اما هيچ‌كدام جبرآور نيست. اين‌كه چه چيزي را در چه زماني مطالعه كنيد به اختيار شماست؛ يعني يك شرايط و چارچوبي يقيني را ترسيم مي‌كند؛ أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُّشَيَّدَةٍ(نساء: 78)  «يالَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ»؛(آل‌عمران: 154)  پيش‌بيني‌هايي است كه اين‌ها به‌طور حتم كشته خواهند شد؛ اما بيان نكرده است كه چه كساني آنها را مي‌كشند.لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ اينها در همان‌جايي كه تقدير شده است، انجام خواهد شد؛ اما در چه زماني و به‌وسيله چه كسي، مشخص نيست. پس در عموم پيش‌بيني‌هايي كه شده، هيچ‌گاه تمام جزئيات به‌طور دقيق پيش‌بيني نشده است؛ يك چارچوب‌هايي يا دايره‌اي مشخص شده كه در درونش فضاي بازي براي مانور هست و شما مي‌توانيد در آن فضا مهره‌ها را جابه‌جا كنيد و حتي شما جاي يك مهره را بگيريد يا شما برويد و ديگري جاي شما را بگيرد يا نوع فعاليت‌ها را عوض كنيد؛ براي مثال،‌ اگر از شمشير استفاده مي‌كرديد، مي‌توانيد بعد‌ها تفنگ و پس از آن سلاح قوي‌تر به كار بريد.
    در روايات، درباره تغيير تقديرات و بداء مطالبي بيان شده است: «ما عُبِدَ اللهُ بِشَيْءٍ مِثْلِ الْبَدَاء».  اعتقاد به بداء، بهترين وسيله عبادت خداست؛ يعني اگر اعتقاد نداشته باشيم كه مقدرات، مقدرات غيرقطعي قابل تغيير است،‌ انسان تلاش نمي‌كند و در حالت ركود باقي مي‌ماند؛ اما در اثر اعتقاد به بداء حتي اگر امري مقدر هم شده باشد، مي‌توان به اذن‌الله و با دعا و توسل آن را تغيير داد. براي مثال، در برخي دعاهاي شب‌هاي ماه رمضان،  مي‌گوييد خدايا اگر اسم من را جز اشقيا نوشته‌اي، اسمم را محو كن و جزو سعدا بنويس؛ يعني قابل تغيير است. در دعاي بعد از نماز زيارت امام رضا عليه‌‌السلام عبارتي  با اين مضمون است كه قضاي قطعي را هم تغيير مي‌دهي. بي‌شك منظور از قطعي، قطعي نسبي است؛ زيرا ا‌گر مراد، قطعي قطعي باشد، تناقض به‌وجود مي‌آيد. هم قطعي هست و هم تغييرش مي‌دهي؛ يعني نسبت به آن متغيرهايي كه به‌طور دائم در حال تغيير است، قطعي است.
     به‌هرحال، اعتقاد به آينده قطعي حتي درباره حادثه‌اي خاص، مادامي كه تمام جزئياتش مشخص نشده باشد، هيچ منافاتي با فعاليت انسان ندارد و چه‌بسا اطلاع از آن باعث ايجاد اميد در انسان شود و براي رسيدن به موفقيت، بر تلاشش بيفزايد و زودتر به نتيجه برسد. وفّقنا الله وإيّاكم لما يحبّ ويرضي والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته.

     

     
     

     

    References: 
    • كليني، محمدبن يعقوب، كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي‌تا.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1391) اسلام و پیش‌گویی آینده؛ فرصت‌ها و تهدید‌‌ها. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2(1)، 5-17

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."اسلام و پیش‌گویی آینده؛ فرصت‌ها و تهدید‌‌ها". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2، 1، 1391، 5-17

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1391) 'اسلام و پیش‌گویی آینده؛ فرصت‌ها و تهدید‌‌ها'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2(1), pp. 5-17

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. اسلام و پیش‌گویی آینده؛ فرصت‌ها و تهدید‌‌ها. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 2, 1391؛ 2(1): 5-17