ارتباطات درونفردی در منابع اسلامی

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«ارتباطات» به فرايند انتقال و تبادل اطلاعات، معاني، مفاهيم و احساسها بين افراد در سازمان، باواسطه يا بيواسطه، اطلاق ميشود كه در سطوح فردي، گروهي و سازماني مطرح است. در منابع مديريتي رايج، از ارتباطات درونفردي بحثهايي صورت گرفته، اما اين تحقيق ميكوشد كه سطح فردي ارتباطات و آن هم «ارتباطات درونفردي» را از منظر اسلام بررسي كند و به اين پرسشها پاسخ دهد كه «ارتباطات درونفردي در منابع اسلامي از چه جايگاه و منزلتي برخوردار است؟» و «نقشها و كاركردهاي سازماني ارتباطات دروني فردي چيست؟»
اهميت ارتباطات درونفردي
ارتباطات در سطوح متفاوتي قابل طرح است كه ارتباطات درونفردي در سنجش با سطوح ديگر ارتباطات جايگاه ويژهاي دارد؛ زيرا ارتباطات درونفردي پاية ارتباطات ديگر است؛ به اين معني كه اگر ارتباطات درونفردي شكل نگيرد و فرد ابتدا وجود خودش را باور نداشته باشد، و انديشة خودش برايش مهم نباشد، يقيناً افراد ديگر به هيچ وجه با وي ارتباط برقرار نخواهند كرد و به گفتار و رفتار او ترتيب اثر نخواهند داد. حضرت علي دربارة ارتباط انسان با خود فرموده است: «كسى كه قدر و منزلت خود را نداند هلاك ميشود.» رسول اكرم نيز در حديثي مشهور ارتباطات درونفردي را مقدمة خداشناسي معرفي نموده است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»؛ هركس خود را بشناسد، خدا را ميشناسد.
بدين ترتيب ارتباطات درونفردي از نظر اهميت زيربناي تمام سطوح ارتباطات ديگر محسوب ميشود و اساس روابط ديگر قرار ميگيرد.
سطوح ارتباطات
سطوح متعارف ارتباطات عبارتاند از: ارتباطات درونفردي، ارتباطات بين فردي، ارتباطات شبكهاي، ارتباطات جمعي، ارتباطات گروهي و ارتباطات برون فردي.
در يك طبقهبندي ديگر ارتباطات در حوزههاي (رابطة انسان با خود، رابطة انسان با خدا، رابطة انسان با ديگران، رابطة انسان با محيط) طرح گرديده است كه سهم پژوهش حاضر صرفاً به يك سطح ارتباطات و به عبارت ديگر يك حوزة آن (درون فردي/ رابطة انسان با خود) مربوط ميشود و ميكوشد موضوع مطرحشده را از منظر عقل و نقل و به عبارت ديگر آن را در منابع اسلامي بكاود، از چيستي ارتباطات درونفردي بحث نمايد، نحوة شكلگيري و نقش سازماني آن را تبيين كند.
ارتباطات درون فردي
به ارتباط هر فرد با خودش ارتباطات درونفردي ميگويند، كه اعمالي آگاهانه از قبيل تفكر، برنامهريزي، به يادآوري، محاسبه، تخيّل و همچنين اعمال ناآگاهانه مانند رؤيا و خواب ديدن را نيز شامل ميشود. ممكن است پرسيده شود كه مقصود از رابطة انسان با خود چيست؟ مگر هر رابطهاى دو طرف ندارد، پس چگونه مىتوان از رابطة يك چيز با خودش سخن گفت؟ همچنين ممكن است توهمي مطرح شود كه ارتباطات درونفردي، از كارايي سازماني چنداني برخوردار نيست يا كمتر در كانون توجه قرار ميگيرد؛ زيرا در سازمان آنچه اهميت دارد رابطة انسان با افراد ديگر، گروه يا سازمان است؛ كه اين توهم با اندك تعمق در افكار و حالات انسان، خود به خود پاسخ داده ميشود؛ به اين دليل كه انسان موجودي است داراي توان و استعداد فراوان كه در وصف او گفته ميشود: «انسان موجودي است از فرش تا عرش» يا «انسان موجودي است ناشناخته» يا «انسان موجودي است پيچيده» كه تمام اين مفروضات و تعاريف، برخاسته از ظرفيتهاي وجودي انسان و حاكي از استعداهاي ذاتي و فطري و ابعاد مختلف اوست. بنابراين، اگر بخواهيم براي انسان و خودش رابطه قائل شويم، بايد نوعى تعدد و ذيوجوه بودن را بپذيريم. در اين صورت مقصود از رابطة انسان با خود، روابطى است كه ميان ابعاد مختلف وجود او برقرار مىشود. مثلاً انسان علاوه بر آگاهى از نفس خود، به افعال و احوال خويش نيز آگاه است؛ انسان به اراده، شادمانى، اندوه و ديگر احوال خود آگاه است؛ يا اينكه گفته ميشود انسان ميتواند بر اعصاب خود مسلط شود و در مقابل برخي امور، خويشتندار باشد و خود را مديريت كند. بنابراين، دو طرفه بودن و دوگانگي اثبات ميشود تا يكي با ديگري رابطه برقرار نمايد.
بدين ترتيب اين ظرفيتهاي وجودي انسان، خود، شالودة اساسي كارهاي بعدي اوست و در ساية شناخت از خود، شوق به تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق، دفع رذايل و كسب فضايل پديد ميآيد. به عبارت ديگر، منشأ پيدايش تمام تشكيلات، گروهها و حتي سازمانها وجود افراد است و وجود گروهها و سازمانها وامدار وجود فرد انساني است تا در پي نياز و همكاري و همفكري يا ارزشهاي مشترك در كنار هم جمع شوند، رابطه برقرار كنند، و گروه يا سازمان واحد تشكيل دهند. در نتيجه از اينجاست كه رابطة انسان با خود يا ارتباطات درونفردي شكل ميگيرد و اهميت مييابد.
مباني ارتباطات درونفردي
يكي از كهنترين دستورهاي حكيمانه كه هم انبياي الهي به بشر ابلاغ و هم فيلسوفان بزرگِ اسلامي از آن به صورت استدلالي بحث كردهاند و كشف و شهود عرفاني نيز آن را تأييد نموده تا جايي كه هميشه ارزش و اعتبار خود را حفظ كرده، رابطة درونفردي انسان است. بنابراين، در ارتباط با نفسِ انسان و توجه به خويشتن خويش، هم دلايل نقلي و هم براهين عقلي وجود دارد كه به هريك با عنوان مباني ديني و فلسفي ارتباطات درونفردي، اشاره ميكنيم.
الف. مباني ديني ارتباطات درونفردي
1. حقيقت انسان
قرآن كريم نفس يا روح را حقيقت انسان ميداند و همواره وي را به خودشناسي فرا ميخواند. قرآن كريم كه نخستين و معتبرترين منبع هدايت و محكمترين ارتباط خالق و مخلوق است انسانها را مخاطب قرار داده و آنها را به تدبّر در نفس خود فراخوانده است تا انسان بداند چه بوده، چگونه آفريده شده، چه اهدافي را دنبال ميكند، اكنون در چه نشئهاي حضور دارد و مقصد نهايياش كجاست؟ قرآن كريم خطاب به مؤمنان ميفرمايد: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به خودتان بپردازيد.» (مائده: 105) در آية ديگر آمده: «و روي زمين براي اهل يقين نشانههايي [متقاعدكننده] است و در خود شما؛ پس مگر نميبينيد؟!» (ذاریات: 51) همچنين در آية آمده است: «به زودي نشانههاي خود را در افقها[ي گوناگون] و در دلهايشان به ايشان خواهيم نمود، تا برايشان روشن گردد كه او خود حق است.» (فصلت: 53)
بنابراين، از ديدگاه قرآن نفس، و به تعبيري روح، حقيقت انسان را تشكيل ميدهد و
به لحاظ اهميت و جايگاه نفس انسان، همواره خداوند متعال انسان را به آن توجه داده
تا او در قدم اول حقيقت خود را بشناسد و پس از شناخت و اصلاح خويش قدمهاي بعدي را بردارد.
2) درك انسان
همانگونه كه آيات و روايات، نفس انسان را حقيقت انسان معرفي ميكند آيات و روايات فراواني نيز وجود دارد كه نفس انسان را منشأ درك حقايق و كسب فضايل ميشمارد.
از منظر آيات و روايات درك حقايق از آنِ نفس است؛ امور ديگر مانند اعضا و جوارح همگي ابزار و در خدمت نفساند، از همين جهت خودفراموشي، فراموشي ديگران و از جمله خدافراموشي را به دنبال دارد. رسول اكرم در حديثي مشهور ميفرمايند: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» هركس خود را شناخت، خدا را ميشناسد. خداوند متعال ميفرمايد: «وَ لا تَكُونُوا كَالّذِينَ نَسُوا اللّهَ فَأنْساهُمْ أنْفُسَهُمْ...»؛ و چون كساني مباشيد كه خدا را فراموش كردند و او [نيز] آنان را دچار خود فراموشي كرد. (حشر: 19)
علي نيز در حديثي ميفرمايند: «افضل العقل معرفة الانسان نفسه، فمن عرف نفسه عقل و من جهلها ضلّ»؛ برترين دانايىها شناسايى نفس انساني است، پس هر كه نفس خود را شناخت دانا شد و هر كه آن را ندانست گمراه شد. در كلام نوراني ديگر اميرالمؤمنين فرموده است: «المعرفة بالنّفس أنفع المعرفتين»؛ شناسايى نفس سودمندترين دو معرفت است. آقا جمال خوانساري در شرح اين حديث ميفرمايد: «معرفت نفس يك طرف است و تمام معرفتهاى ديگر يك طرف و آن از همة آنها يا از هريك از آنها كه با آن بسنجند سودمندتر است؛ سودمندتر بودن آن به اعتبار اين است كه از معرفت نفس پى به معرفت حق تعالى و بسيارى از صفات آن ميتوان برد. چنانكه در حديث مشهوري وارد شده «من عرف نفسه فقد عرف ربه»؛ هر كس نفس خود را شناخت پس از آن پروردگار خود را ميشناسد».
3) اعمال و رفتار انسان
از منظر آيات و روايات، نفس علاوه بر اينكه حقيقت انسان را تشكيل ميدهد، درك حقايق و كسب فضايل، اعمال و رفتار انسان همگي از نفس انسان نشئت ميگيرد. قرآن كريم ميفرمايد: «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ»؛(مدثر: 38) هر نفسى در گرو عملى است كه انجام داده است. در آية ديگر آمده: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ»؛(زلزال: 8ـ7) پس هر كس به قدر ذرهاى كار نيك كرده باشد پاداش آن را خواهد ديد. و هر كس به قدر ذرهاى كار زشتى مرتكب شده آن هم به كيفرش خواهد رسيد. علي فرمودند: «فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ وَ ارْتَبَكَ فِي الْهَلَكَات»؛ پس آن كس كه جز به حساب نفس خويش پردازد، خود را در تاريكىها سرگردان، و در هلاكت افكنده است. خداوند متعال ميفرمايد: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّاها فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أفْلَحَ مَنْ زَكّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها»؛(شمس: 10) سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد؛ سپس پليدكاري و پرهيزكارياش را به آن الهام كرد، كه هر كس آن را پاك گردانيد، بيگمان رستگار شد و هر كه آلودهاش ساخت، بيترديد در باخت قرار گرفت. اميرالمؤمنين علي در حديث ديگري ميفرمايد: «الكيّس من عرف نفسه و اخلص اعماله»؛ انسان زيرك كسى است كه بشناسد نفس خود را و خالص گرداند عملهاى خود را. آن حضرت در حديث ديگر فرمودهاند: «عِبَادَ اللَّهِ! اللَّهَ اللَّهَ فِي أَعَزِّ الْأَنْفُسِ عَلَيْكُمْ وَ أَحَبِّهَا إِلَيْكُم»؛ اى بندگان خدا، خدا را، خدا را، در حق نفس خويش، كه از همه چيز نزد شما گرامىتر و دوست داشتنىتر است.
تمام آيات و روايات پيشگفته كه از باب مباني ديني ارتباطات درونفردي طرح شد، ناظر به حقيقت انسان و نفس اوست كه هويت اصلي انسان را شكل ميدهد. خداوند متعالي علاوه بر نفس، انسان را حقيقت او معرفي كرده است، نفس انسان را منشأ درك حقايق و كسب فضايل قرار داده كه انسان با درك از خويشتنِ خويش ميتواند خدا را بشناسد و به رستگاري و سعادت دنيا و آخرت دست يابد و در صورت غفلت از خود و ناديده گرفتن و انكار نفس، هم خدا را فراموش و هم هويت خويش را به هيچي و پوچي تبديل ميكند. شناخت و باورمندي نفس انسان، اساسيترين مبنا و پايه تفكرات و خالصترين اعمال و رفتار انسان را تشكيل ميدهد و از همين جهت است كه خداوند در آيات متعدد انسان را به نفسش فراخوانده است تا در آن تدبر نمايد، درست بشناسد، و از هرگونه پليدي و آلودگي پاك و منزه نگه دارد و كارهاي صالح انجام دهد.
ب. مباني فلسفي ارتباطات درونفردي
فيلسوفان اسلامي و دانشمندان اخلاق با استمداد از انبيا و اولياي الهي هريك كوشيدهاند با استفاده از استدلالهاي عقلي و نقلي، كشف و شهود عرفاني حقيقت انسان را معرفي، كمال انساني را ترسيم و راههاي نيل به كمال و موانع رسيدن به كمال را تشريح كنند تا انسان در جادههاي ضلالت سرگردان نماند و از سرچشمههاي حقيقت بينصيب نباشد؛ بدين ترتيب حكماي اسلامي حقيقت انسان را نفس يا روح انساني معرفي نمودهاند.
در فلسفة اسلامي، نفس رابطة نزديكي با بدن و قواي بدن دارد و در واقع نفس در تعريف خود حد فاصل بين عقل و بدن به حساب ميآيد؛ زيرا عقل ذاتاً و فعلاً مجرد است كه تصور معانى و تركيب قضايا و قياسها با آن حاصل مىشود، اما نفس از نظر ذات، مجرد و از نظر فعل مادي است؛ يعني نفس بايد با آلات و ابزار بدن ـ كه كاملاً مادي است ـ كارهاي خود را انجام دهد و اهداف خود را تحقق بخشد.
نفس انسان
ابنسينا، بنيانگذار فلسفة مشّا، در يك تقسيم اساسي قواي نفس انساني را در دو دسته تقسيم كرده است كه فلاسفة بعد از وي (مكتب اشراق و حكمت متعاليه همانند شيخ اشراق و ملّاصدرا) هريك همين دستهبندي را پذيرفته و با آن مخالفت ننمودهاند. در اين دستهبندي نفس انسان داراي قواي متعددي است كه يكي از آنها، قواي مستخدمة نفس انسان است كه تحت عنوان عقل نظري و عقل عملي از آن بحث ميشود.
الف. عقل نظري و مراتب آن
عقل نظري را مرادف با «قوّة عالمه» ميدانند كه ادراكات خاص انساني را بر عهده دارد. همة علوم و معارف مدون، كه از آن به حكمت ياد ميكنند، با اين قوه درك ميشوند. حكما براي قوة عالمه يا عقل نظري درجات و مراتبي را برشمردهاند:
عقل هيولاني: اين مرتبه ناظر به انساني است كه هنوز تعقل نكرده، ولي استعداد تعقل را دارد.
عقل بالملكه: اين عقل بديهيات را درك ميكند، كه سرماية ديگر علوم است.
عقل بالفعل: اين عقلْ بالفعلْ تعقل ميكند؛ يعني از طريق بديهيات به نظريات رسيده است.
عقل بالمستفاد: اين عقل همة بديهيات و نظريات را درك ميكند و در حقيقت هر چيزي را كه قابل فهم بشر است بالفعل درمييابد.
ب. عقل عملي و مراتب آن
عقل عملي كارهاي ويژة انسان را انجام ميدهد كه فوق كارهاي حيواني است. به اين «قوة عماله» نيز گفته ميشود. حكما مراتب ذيل را براي آن برشمردهاند:
تجليه: يعني نوراني ساختن ظاهر با به كار بستن احكام شرايع؛ و اين نخستين مرحلة سير و سلوك است كه واجبات انجام شود و محرمات ترك شود.
تخليه: دومين مرحلة سير كمالي انسان، پيراستن درون از بديهاي اخلاقي، مانند حسادت، تنگنظري و تكبر است.
تحليه: سومين گامي كه انسان به سوي كمال برميدارد آراستن باطن به فضيلتهاي اخلاقي است، به اين معنا كه پس از طي مراحل پيشين، فرد فضايل اخلاقي را در خود ايجاد كند؛ فضايلي مانند ايثار، گذشت و وفا.
فنا: يعني خود را نديدن و بلكه نديدن هرچه غير خداست. فناي نفس داراي مراتب است كه همگي به توحيد افعالي، توحيد صفاتي و توحيد ذاتي منجر ميشود.
كمال نفس انساني
از مباني ديني و فلسفي ارتباطات درونفردي اين نتيجه به دست ميآيد كه نفس، منشأ كمال انسان است و نفس انساني طي يك مرحله اساسي و گام به گام به كمال نزديك ميشود.(تجليه، تخليه، تحليه، فنا)
با توجه به تعاريفي كه از نفس انساني ارائه شد كمال نفس، از منظر فيلسوفان مسلمان اين است كه حالت خداگونه پيدا كند: «غاية الكمال التشبه بالمبدأ.»
شيخ اشراق با لحاظ ابعاد مادي و روحي انسان، در كمال نفس انسان ميگويد: كمال نفس آدمى به لحاظ اينكه جوهر مجرد است، اين است كه به حقايق از واجب تا جهان مادى، معرفت پيدا كند و نظام هستى از مبدأ تا معاد در او نقش بندد و به لحاظ اينكه با تصرف تدبيرى به تن وابسته است، كمال او اين است كه بر قواى بدنى خود مسلط باشد و خشم و شهوت و انديشهاش را در تدبير زندگى به كار برد.
در برخي از تعابير مقام كمال، همان مقام قرب به خداوند متعال معرفي شده است. بنابراين، مقام قرب همان مقام كمال است؛ به اين معني كه انسان در مقام فنا، چشمش چشم خدا و گوش او گوش خدا و ارادة او ارادة خدا ميشود. آدمي خيال ميكند كه آنچه دارد از خود اوست، لذا ميگويد چشم من گوش من، اما وقتي حجابها دريده و درهاي معرفت به روي انسان باز شد، صاحب اصلي تمام اينها را پيدا ميكند و ميداند و مييابد كه از خود هيچ ندارد و اين مقام همام مقام قرب است.
خداوند متعالي در حديث قدسى مىفرمايد: «اى بندة من، مرا اطاعت كن تا تو را مانند خود قرار دهم، همانطور كه من مىگويم باش پس موجود مىشود، تو نيز بگويى بشو، پس موجود شود.»
بنابراين، ظهور كرامات و كمال انسان بر اثر ارتباطات درونفردي و بندگى خالصانه خداوند حاصل مىشود و اين چيزي است كه بايد به مباني ديني و فلسفي نفس انساني توجه شود.
نقش سازماني ارتباطات درونفردي
«نقش» مستلزم رفتار خاصي است كه به تعيين رابطة فرد با ساير افراد گروه كمك ميكند. دانشمندان مشهور مديريت، به طور عام چهار نقش براي ارتباطات برشمردهاند: كنترل، ايجاد انگيزه، ابراز احساسات و اطلاعات. اما چون بحث حاضر مربوط به ارتباطات درونفردي با نگرش اسلامي است، اين موضوع از منظر اسلام كاويده و چند مورد مهم از كاربرد سازماني ارتباطات درونفردي بررسي ميشود. بدين ترتيب، در اين پژوهش از نقشهاي ذيل در ارتباطات درونفردي بحث خواهد شد: خودكنترلي، عزت نفس، اعتماد به نفس، وجدان كاري.
الف. خودكنترلي
يكي از نقشهاي سازماني ارتباطات درونفردي خودكنترلي است. افرادي كه به ارزشهاي والاي نفس توجه دارند هميشه تلاش ميكنند خودكنترل باشند، از رذايلي كه به كمال نفس آسيب ميرساند دوري گزينند و براي كسب فضايل و ارزشهاي انساني بكوشند.
خودكنترلي نوعي مراقبت دروني است كه براساس آن، وظايف اجرا و رفتارهاي ناهنجار و غيرقانوني بدون آنكه نظارت يا كنترل خارجي در بين باشد ترك ميشود؛ بدين معني كه فرد بدون توجه به كنترل خارجي تلاش خود را براي كاري صرف كند كه بر عهدة او گذاشته شده و مرتكب موارد نادرستي از قبيل خيانت، كمكاري، سهلانگاري، نگردد.
شهيد مطهّري كلمة «تقوا» را به معناي خودكنترلي و خودنگهداري دانسته است. تقواى الهى يعنى انسان خود را از آنچه خدا نهى كرده است نگهدارد تا از عواقب آن مصون بماند.
البته در اينكه تقوا دقيقاً به معني خودكنترلي باشد جاي بحث و تأمل است، ولي در كل ميتوان گفت تقوا مفهوم عامتر و دقيقتري دارد كه خودكنترلي ميتواند يكي از مصاديق مهم آن تلقّي شود.
اهميت خودكنترلي
كنترل يك وظيفة مهم مديريتي محسوب ميشود؛ زيرا وظايف ديگر مديريتي مانند برنامهريزيها و سازماندهيها و تصميمگيريها با كنترل سنجيده ميشود كه تا چه ميزاني در تأمين اهداف سازمان مؤثر بوده است. بنابراين، كنترل، هم زمان زيادي را دربر ميگيرد و هم هزينة فراواني ميطلبد.
به رغم آنچه در محدوديت و معايب كنترل بيروني ذكر شد، خودكنترلي داراي مزايايي است، مانند دربرگرفتن هزينه و زمان كمتر و چه بسا كارايي بيشتر. البته ذكر مزاياي خودكنترلي و معايب كنترل بيروني هيچگاه به اين معني نيست كه از مزاياي كنترل بيروني غافل يا بينياز باشيم، بلكه هدف اين است كه به اهميت و مزاياي خودكنترلي توجه داده شود؛ زيرا خودكنترلي، هم ريشه در اعتقادات و باورهاي ديني ما دارد كه خود يك ارزش ديني است و هم عقل انساني آن را اقتضا دارد كه هيچ فردي نميتواند آثار مثبت آن را ناديده بگيرد يا انكار كند.
در متون ديني يكي از واژههايي كه فراوان به كار رفته و همگان به سوي آن دعوت شدهاند، تقواست. قرآن كريم ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ»؛(حجرات:1) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، [در هيچ كار] بر خدا و رسول او تقدم مجوييد و تقواي الهي را پيشه كنيد كه خدا شنوا و داناست.
تقوا در ادبيات ديني يك كنترل دروني و معيار و ملاك ايمان به شمار ميآيد و كرامت انساني و امتيازها در جامعة اسلامي بر اساس تقوا سنجيده ميشود. خداوند متعال نيز نزول بركات را منوط به تقوا و كنترل نفس انسان دانسته است: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّما».(اعراف: 99) در آية ديگر خداوند ميفرمايد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم»؛(حجرات:13) بهترين شما با تقواترين شماست. در آيات ديگر فرموده است: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى»؛(بقره: 197) [براي زندگي ابدي خود] توشه جمع كنيد، و بهترين توشه پرهيزكاري است»؛ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرا»ً؛(طلاق: 4) هر كس متقى و خداترس باشد خدا [مشكلات] كار او را آسان مىگرداند؛ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»؛(طلاق: 2) هر كس خدا ترس و پرهيزكار شود، خدا راه بيرون شدن [از گناهان و بلاها و حوادث سخت عالم] را بر او مىگشايد؛ «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئاتِهِ وَ يُعْظِمْ لَهُ أَجْراً»؛(طلاق: 5) هر كه از خدا بترسد، خدا گناهانش را ميپوشاند و او را پاداش بزرگ [بهشت ابد] عطا ميكند.
امام علي وقتي مالك اشتر را به استانداري مصر منصوب كرد، در نخستين سفارش، او را به تقوا فراخواند.
علي ميفرمايد:
من نفس خود را با پرهيزكارى مىپرورانم، تا در روز قيامت كه هراسناكترين روزهاست در امان، و در لغزشگاههاى آن ثابتقدم باشد. من اگر مىخواستم، مىتوانستم از عسل پاك، و از مغز گندم، و بافتههاى ابريشم، براى خود غذا و لباس فراهم آورم، اما هيهات كه هواى نفس بر من چيره گردد، و حرص و طمع مرا وا دارد كه طعامهاى لذيذ برگزينم، در حالى كه در «حجاز» يا «يمامه» كسى باشد كه به قرص نانى نرسد، يا هرگز شكمى سير نخورد؛ يا من سير بخوابم و پيرامونم شكمهايى كه از گرسنگى به پشت چسبيده، و جگرهاى سوخته وجود داشته باشد، و من به همين رضايت دهم كه مرا اميرالمؤمنين خوانند.
مراتب خودكنترلي
در مباني ارتباطات درونفردي اشاره شد كه نفس انسان قدرت درك و توانايي انجام دادن كارهاي زيادي را دارد كه از طريق بدن اموري را انجام ميدهد. بنابراين، نفس داراي قدرت و اختيار است كه ميتواند كاري را انجام دهد و اگر خواست اصلاً انجام ندهد يا خلاف آن را انجام دهد. بدين ترتيب انساني كه از نيروي اختيار برخوردار است ميتواند خودكنترل باشد و خودكنترلي درجات و مراتب متفاوت پيدا كند؛ يك وقت انسان كنترلش در حدى است كه از گناهان بزرگ و از اصرار بر گناهان كوچك اجتناب مىكند. اين، نخستين درجة تقوا (خودكنترلي) است كه به آن، عدالت محقق مىشود. درجة بالاتر اين است كه انسان خودش را از كوچك هم حفظ و بالاتر اينكه از مكروهات هم خود را نگهدارى كند.
الگوها و مصاديق خودكنترلي
شهيد مطهّري در مورد علّامه حلي ميفرمايد:
علامه حلّى مىگويد من يازده سال با خواجه نصيرالدين طوسى زندگى كردم، يك مباح از او نديدم، نه اينكه يك آدم دورىگزين از همه چيز بود، بلكه آنچنان كارش را تنظيم كرده بود كه همة كارها برايش يا واجب مىشد يا مستحب، اگر مىخوابيد آن خواب برايش مباح نبود حتماً مستحب بود، چون در وقتى مىخوابيد كه به خواب نياز داشت. اگر غذا مىخورد، آن غذا را وقتى مىخورد و آنچنان مىخورد كه آن غذا را بايد مىخورد، خوردنش بر او واجب يا حداقل مستحب بود.
ابوذر غفاري، از اصحاب پيامبر، ميگويد: «عرض كردم يا رسول اللَّه، مرا وصيت فرما. حضرت فرمود: وصيت ميكنم تو را به پرهيزكارى؛ زيرا كه تقوا سرآمد همة كارهاست.»
آنچه از آيات و روايات در باب تقوا (خودكنترلي) به دست ميآيد اين است كه خودكنترلي محدود به حيطة خاص سازماني نيست، بلكه يك مفهوم عام و فراتر از آن را دربر ميگيرد و كسي كه از مزاياي خودكنترلي برخوردار باشد، شايستگي بالاتري دارد و ناخودآگاه از غيبت، تهمت، سرقت، رشوه، اختلاس، هدر دادن منابع و امكانات، تلف كردن وقت، نفاق و تعارض، دروغ و ظلم، اجتناب ميورزد. از منظر ديني فردي كه از ويژگي خودكنترلي برخوردار است لطف خداوند در دنيا شامل حالش گرديده، زندگي دنيايياش توأم با بركت است و همچنين اجر اخروياش نيز ضايع نميشود.
ب. عزت نفس
يكي از مهمترين كاربردهاي سازماني ارتباطات درونفردي، عزت نفس است. ارتباطات درونفردي و شناخت نفس انساني باعث عزت و كرامت آن ميگردد. عزت در مقابل ذلت است، عزت حالتى است در انسان كه نمىگذارد مغلوب كسى شود و شكست بخورد. همينگونه عزيز قوم به كسى گفته ميشود كه بر همه قاهر و غالب است و كسى بر او قاهر نيست. خداى سبحان عزيز است، بلكه همة عزتها از اوست؛ چون او ذاتى است كه هيچ چيز از هيچ جهت بر او قهر و غلبه ندارد و او بر همه چيز و از هر جهت قهر و غلبه دارد و هركس ديگري كه از عزت سهمى دارد عزت او از عزت خداوند متعال سرچشمه گرفته است. «فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً»؛(آلعمران، 139) همة عزت مخصوص خداوند است.
در فرهنگ اسلام عزت نفس محور اخلاق و رفتار انساني شمرده ميشود كه مجموعهاي از گزارههاي ديگر اخلاقي به دور آن مىگردد. كسي كه نفسش را عزيز بداند و آن را به گناه نيالايد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال وي ميگرداند كه در هيچ امري خوار نشود.
الگوها و مصاديق عزت نفس
از نمونهها و مصاديق بارز عزت نفس، حضرت يوسف است كه بر اثر مراقبت از نفس و توجه به خويشتن، خداوند متعال او را از حقارت و ذلت نجات داد. نه تنها خدعه و بناي مراودة همسر عزيز مصر وى را به منجلاب فسق و فجور نكشاند، بلكه خداوند همين توطئه را وسيلة بروز و ظهور عصمت و پاكى يوسف قرار داد و او را به اوج عزت و اقتدار رساند. خداوند متعال ميفرمايد: «وَ كَذلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ يَتَبَوَّأُ مِنْها حَيْثُ يَشاءُ نُصِيبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»؛(یوسف: 56) و اين چنين ما يوسف را در زمين [مصر] بدين منزلت رسانيديم كه هر جا خواهد جاى گزيند و فرمان براند. هر كس را كه ما بخواهيم به لطف خاص خود مخصوص مىگردانيم و اجر هيچ كس از نيكوكاران را ضايع نمىكنيم.
علي فرمود: «مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُه»؛ آبروى تو چون يخى جامد است كه درخواست، آن را قطره قطره آب مىكند پس بنگر كه آن را نزد چه كسى فرو مىريزى؟ پيغمبر اكرم فرمود: «اطْلُبُوا الْحَوائِجَ بِعِزَّةِ الْانْفُسِ»؛ حاجتهايتان را بخواهيد، ولى عزت نفس را از دست ندهيد. انسان مانند موجودات ديگر، فقير و نيازمند است. فقط خداوند متعال است كه فقر و نياز در او راه ندارد. انسان نيازمند نيز كه نفس و وجودش منتسب به خداست نبايد فقر و حاجتش را با دوست و رفيق يا افراد ديگر به گونهاي بيان كند كه عزت و آبرويش پايمال شود. از منظر اسلام تا آنجا كه شرافت، عزت و كرامت نفس انسان حفظ ميشود ميتوان جلو رفت؛ آنجا كه بر كرامت و عزت نفس انسان خدشه وارد مىآيد بايد توقف كرد. نيازمندى و نداشتن بهتر از دارايي با ذلت است. اميرمؤمنان در نهج البلاغه ميفرمايد: «الْمَنِيَّةُ وَ لَاالدَّنِيَّةُ، التَّقَلُّلُ وَ لَاالتَّوَسُّلُ»؛ مرگ و نه پستي، به كم قانع بودن و نه دست پيش كس و ناكس دراز كردن. على در يكى از خطبههايى كه در صفين ايراد فرموده بيان داشتهاند: «فَالْمَوْتُ فى حَيوتِكُمْ مَقْهورينَ وَ الْحَيوةُ فى مَوْتِكُمْ قاهِرينَ»؛ زندگىاى كه با توسرى خورى و زيردستي باشد، مردن از آن بهتر است، و مردنى كه با پيروزى باشد بر چنين زندگى هزاران بار ترجيح دارد.» آن حضرت به امام حسن مجتبي سفارش ميكند: «وَ لا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً»؛ پسرم، بندة انسان ديگرى مباش، خدا تو را آزاد آفريده است. در بخشي ديگر از همان نامه، امام ميفرمايند: «مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ كَانَ أَبْقَى لَه»؛ هر كس قدر و منزلت خويش بداند حرمتش باقى است. حضرت در جملة ديگر فرمودهاند: «حِفْظُ مَا فِي يَدَيْكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِي يَدَيْ غَيْرِكَ»؛ آنچه كه در دستدارى، پيش من بهتر است از آنكه چيزى از ديگران بخواهى. همچنين حضرت علي فرمودهاند: «وَ مَرَارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ وَ الْحِرْفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ»؛ تلخى نااميدى بهتر از درخواست كردن از مردم است. شغل همراه با پاكدامنى، بهتر از ثروت فراوانى است كه با گناهان به دست آيد.
شهيد مطهّري مينويسد: «با اينكه از امام حسين كلام زيادى نقل نشده، اگر به نسبت حساب كنيم، در ميان ائمه ايشان بيشتر از همه در مسئله كرامت و عزت نفس ايراد سخن داشته.» آن حضرت فرمود: «مَوْتٌ فى عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَيوةٍ فى ذُلٍّ»؛ مردن با عزت از زندگى در ذلت بهتر است. جملة معروف سيدالشهداء: «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» عجيب است و از آن جملههايى است كه تا دامنة قيامت از آن حرارت و نور مىتابد، حماسه و كرامت و عزت و شرافت نفس مىبارد.
بنابراين، يكي از مهمترين نقش سازماني ارتباطات درونفردي عزت نفس است. كسي كه نفسش را عزيز بداند و آن را به معصيت نيالايد و آن را به ديد وديعه و امانت الهي بنگرد همواره در جستوجوي عزت خواهد بود و به هيچ ذلتي تن نخواهد داد؛ زيرا عزت را مخصوص خدا ميداند و ميكوشد با اطاعت از خدا گفتار و رفتار او نيز رنگ خدايي بگيرد.
ج. اعتماد به نفس
يكي ديگر از كاركردهاي ارتباطات درونفردي اعتماد به نفس است؛ يعني به هر ميزاني كه نفس انسان به سمت كمال ميل كند و سير صعودي را بپيمايد، به خوداتكايي ميرسد و به قدرت دروني خود واقف ميگردد. اطلاعات، قدرت و انتخاب آگاهانه در انسان، سرچشمة همة اعمال ارادي وي تلقّي ميشود كه حركت تكاملي او را شكل ميدهد و موجب ميشود اعمال انسان در حقيقت به خود او نسبت داده شود، و ابتكارات و خلاقيتهاي جديدي را ايجاد كند.
خداوند سبحان از نفس كماليافته با عبارت «نفس مطمئنه» ياد ميكند كه مراحل «اماره» و «لوامه» را پشت سر گذاشته و به مرحلة اطمينان قدم گذاشته است: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ. ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً. فَادْخُلي في عِبادي. وَ ادْخُلي جَنَّتي»؛(فجر:27ـ30) هان! اى نفس آرامش يافته، به سوى پروردگارت باز گرد؛ در حالى كه از او خشنودى و او هم از تو خشنود است؛ پس در ميان بندگانم درآى و در بهشت من وارد شو.
از منظر اسلام، انسان برگزيدة خداوند، خليفه و جانشين او در زمين، نيمه ملكوتي و نيمه مادي، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خويشتن، مسلط بر طبيعت و زمين و آسمان است كه وجودش از ضعف و ناتواني آغاز ميشود و به سوي كمال سير ميكند و هرچه اين مراحلِ كمال طي ميشود نفس انسان به خوداتكايي و اعتماد بيشتري دست مييابد؛ زيرا نفس هرچه از مراحل آغازين فاصله ميگيرد دوران خامي را پشت سر ميگذارد، به پختگي و كمال نزديكتر ميشود. بديهي است با احساس اين قابليت نفس، خوداتكايياش نيز بيشتر ميگردد كه با وجود آن گردش روزگار و تقلب ليل و نهار هيچگاه وي را متأثر نميكند. امام علي كه يك الگوي برخوردار از اين نوع كمال است و اعتماد به نفس بالايي كه دارد ميفرمايد: «به خدا سوگند! اگر عربها در نبرد با من پشت به پشت يكديگر بدهند، از آن روى بر نميتابم.»
د. وجدان كاري
يكي از نقشهاي ارتباطات درونفردي وجدان كاري و اخلاقي است. وجدان يك امر فطرى و به عبارت ديگر يكى از مراتب نفس انسان است. در تعريف وجدان كاري گفته شده: حالت ثابت درونى است كه شخص را به انجام دادن دقيق كار، با ميل و رغبت و اشتياق ترغيب مىكند. در تعريف ديگر آمده است: وجدان كاري گرايشي دروني انسان به انجام دادن كار با كيفيت و كميت مناسب و بالا، بدون اسراف منابع است.
اثرگذاري وجدان در اين است كه هر انساني از اين جهت كه انسان است ـ بدون هيچ دين و يا ايماني ـ از اين قوه برخوردار است كه با آن ميتواند زشت و زيبا، و حسن و قبح امور را درك كند. از همين جهت امام حسين در روز عاشورا در تحريك وجدان لشكريان مخالف فرمود: «فَامْنَعُوا جُهَّالَكُمْ وَ طُغَاتَكُمْ وَ كُونُوا فِي الدُّنْيَا أَحْرَاراً إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِيْنٌ»؛ نادانها و سركشان خود را (از غارت خيمهها) منع كنيد؛ اگر دين نداريد دستكم در دنيا آزادمرد باشيد. قرآن كريم نيز در آگاهي فطري نفس انسان فرموده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛(شمس:7و 8) قسم به جان آدمى و آن كس كه آن را آفريده و منظم ساخته، سپس فجور و تقوا را به او الهام كرده است.
بنابراين، افرادي كه با نفس خود رابطة قوي و وجدان آگاه داشته باشند ميتوانند حسن و قبح يك كار را درك كنند، عدالت و انصاف را سرلوحه كارش قرار دهند؛ از ستم و فساد، هتك حرمت افراد و هدردادن منابع دوري گزينند.
راههاي تقويت و استمرار ارتباطات درونفردي
خداوند متعال ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛(آلعمران:200) اى اهل ايمان، صبور باشيد و يكديگر را به شكيبايي سفارش كنيد، در پيوند با يكديگر و خداترس باشيد تا رستگار گرديد. ارتباطات درونفردي با اينكه بسيار مهم است و نفس منشأ الهي دارد كه درك حقايق با آن صورت ميگيرد، اما اين نفس با آن همه ويژگيهاي مثبتي كه دارد براي رسيدن به كمال نيازمند محافظ و پاسباني است كه گاه و ناگاه بر او نظارت كند و از وي حساب بگيرد. در قرآن كريم آمده: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحيم»؛(یوسف:53) نفس خويش را از عيب و تقصير مبرا نمىدانم؛ زيرا نفس امّاره، انسان را به كارهاى زشت و ناروا وا مىدارد جز آنكه خداى من رحم كند، كه خداى من بسيار آمرزنده و مهربان است.
رسول اكرم در حديثي فرموده است: «سرسختترين دشمنانت نفس تو است كه بين دو پهلويت جا دارد.»
بنابراين، ارتباطات درونفردي نيز مانند هر ارتباط ديگر ممكن است به موانعي برخورد كند و نظم ارتباطي قواي نفس انسان مختل شود. از اينرو، براي تقويت و استمرار ارتباطات درونفردي و عدم اختلال در اين نظام ارتباطي، توجه به چهار اصل اساسي ضرورت دارد:
مشارطه
مشارطه، يعني شرطبندي كردن و تعهد گرفتن از نفس كه دنبال گناه نباشد و آنچه سبب غضب الهي است از او صادر نشود و در طاعات واجب كوتاهي نكند. اين اصل(مشارطه) را به گام اول در كنترل بيروني (تعيين استاندارد) تشبيه كردهاند؛ زيرا در تعيين استانداردها و معيارها، شفافيت وظايف و يادآوري آنها مهم است كه افراد خود را متعهد به انجام دادن آن بدانند تا بدون هيچگونه عيب و نقصي اجرا كنند.
مراقبه
مراقبه به معناي مواظب بودن و زير نظر گرفتن ظاهر و باطن خويش است. مراقبه در دو مورد به كار ميرود: يكي اينكه انسان نفس خود را زير نظر بگيرد و ديگري اينكه خداوند هر انسان بلكه هر موجودي را زير نظر دارد. دربارة هر دو مورد آياتي از قرآن كريم و احاديثي از معصومان وجود دارد. خداوند خطاب به مؤمنان ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ»؛(مائده: 105) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، به خودتان بپردازيد. و در آية ديگر ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً»؛(نساء:1) خداوند مراقب اعمال شماست. امام حسين در دعاي عرفه ميفرمايند: «عَمِيَتْ عَيْنٌ لاَ تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيباًً»؛ كور باد چشمى كه تو را نمىبيند با آنكه هميشه تو مراقب و همنشين او هستى. در بخش ديگري از همان دعا آمده است: «أَمْ كَيْفَ تَغِيبُ وَ أَنْتَ الرَّقِيبُ الْحَاضِرُ»؛ چگونه غايبى با آنكه تو همه جا حاضر و همه را نگهبانى.
محاسبه
محاسبه يعني به حساب نفس رسيدن يا نفس را به حساب كشيدن و هيچ چيزي را مهمل نگذاشتن. آيات و روايات فراواني دربارة حسابرسي روز قيامت وجود دارد كه خوب است پيش از آن انسان خودش اعمال نيك و بد خود را محاسبه نمايد. «وَ نَضَعُ الْمَوازينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَ إِنْ كانَ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنا بِها وَ كَفى بِنا حاسِبينَ»؛(انبیا: 47) و ما ترازوهاى عدل را به روز قيامت خواهيم نهاد و به هيچ كس ستم نخواهد شد و اگر عملى به قدر دانه خردلى باشد در حساب آريم و تنها علم ما براى حسابگرى كفايت خواهد كرد.
خداوند متعال مؤمنان را به محاسبة نفس فراخوانده است: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَد»؛(حشر: 18) اى اهل ايمان، خدا ترس شويد و هر كسى نيك بنگرد تا چه عملى براى فرداى قيامت خود پيش مىفرستد. اين اصل (محاسبه) در مقايسه با گامهاي كنترل بيروني به «مقايسه و تطبيق اطلاعات به دست آمده با استانداردهاي از پيش تعيين شده» شباهت دارد؛ زيرا در اين اصل فرد عملكرد خود را دقيقاً ميسنجد تا درستي يا نادرستي آن را كشف كند.
معاتبه
به باور علماي اخلاق انسان بايد هر روز به حساب نفس خود برسد، هر زماني كه خود را مقصر و خيانتكار يافت بدون مسامحه بايد در مقام سرزنش برآيد؛ زيرا در غير اين صورت تجري نفس بيشتر و به خيانت معتاد ميشود و در نهايت بازداشتن آن مشكل ميگردد.
نتيجهگيري
ارتباطات درونفردي از منظر اسلام شالودة ارتباطات ديگر (گروهي و سازماني) به حساب ميآيد و تا زماني كه ارتباطات درونفردي شكل نگرفته ارتباطات ديگر نيز پديد نميآيد و برفرض هم كه شكل بگيرد بنيان سست و ضعيفي خواهد داشت. ارتباطات درونفردي از مباني عميق ديني برخوردار است كه براهين عقلي و استدلالهاي منطقي نيز آن را تأييد ميكند. ارتباطات درونفردي علاوه بر اينكه تعاملات درونفردي را ترسيم ميكند، از نقشها و كاركردهاي سازماني نيز برخوردار است. خودكنترلي، عزت نفس، اعتماد به نفس و وجدان كاري مهمترين نقشهاي سازماني ارتباطات درونفردي است.
- نهج البلاغة، ترجمه دشتى، چاپ چهارم، قم، تحقیقاتی امیرالمومنین، 1389
- نهج الفصاحة، با اهتمام غلام حسین مجیدی خوانساری، قم، انصاریان، 1385
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، الميزان فی تفسیر القرآن، ترجمه سيد محمد باقر موسوى همدانى، چ پنجم، قم، جامعة مدرسين حوزه علميه قم1374.
- خوانسارى، آقا جمال الدين، شرح غرر الحكم و درر الکلم، تهران، دانشگاه تهران، 1366.
- رضاییان، علی، مبانی مدیریت رفتار سازمانی، چ هفتم، تهران، سمت، 1385
- رضاییان، علی، مبانی سازمان و مدیریت، چ هشتم، تهران، سمت، 1385
- الوانی، سیدمهدی، مدیریت عمومی، چ بیست و هفتم، تهران، نی، 1385
- الطوسى، خواجة نصيرالدين، شرح الاشارات و التنبيهات، قم، بلاغت، 1375.
- فیاضی، غلام رضا، علم النفس فلسفی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1389.
- مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، بيروت ـ لبنان، مؤسسة الوفاء 1404 هجرى قمری.
- عاملى، حر، وسائل الشيعة، مؤسسه آلالبيت، قم، 1409ق.
- سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، چ سوم، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
- ری ام. برکو، اندرودی. ولوین، دارلین آر. ولوین، مدیریت ارتباطات، ترجمه سیدمحمد اعرابی و داود ایزدی، چ چهارم، تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1384.
- دیوید گیل و بریجت ادامز، الفبای ارتباطات، ترجمه رامین کریمیان، مهران مهاجر و محمد نبوی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، 1384.
- رابینز، استیفن پی، رفتار سازمانی ج2، ترجمه علی پارساییان و سیدمحمد اعرابی، چ نهم تهران، دفتر پژوهشهای فرهنگی 1385.
- شيخ اشراق، مجموعه مصنفات، تصحيح و مقدمه هانرى كربن و سيدحسين نصر و نجفقلى حبيبى.چ دوم، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1375.
- عباس شفيعي، ابوطالب خدمتي، عليآقا پيروز، زیر نظر دکترحسن میرزایی اهرنجانی، رفتارسازمانی با رویکرد اسلامی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1385.
- عليآقا پيروز، ابوطالب خدمتي، عباس شفيعي، سيدمحمود بهشتينژاد، زیر نظر سیدمهدی الوانی، مدیریت در اسلام، چ پنجم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1386.
- مصباح، محمدتقی، پیش نیازهای مدیریت اسلامی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385.
- سجادى، سيدجعفر، فرهنگ اصطلاحات فلسفى ملاصدرا، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1379
- ديلمى، حسن، ارشاد القلوب إلى الصواب، ترجمه سيدعباس طباطبائي، چ پنجم، قم، جامعه مدرسین، 1376.
- نقیپورفر، ولی الله، اصول مدیریت اسلامی و الگوهای آن، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات مدیریت اسلامی1383.
- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، چ پنجم، قم، صدرا، 1388
- منطقی، محسن، گامى به سوى نهادينه كردن وجدان كارى در سازمانها، معرفت، ش 17، تابستان 1375.
- حسینزاده، محمد علی، مدیران و اخلاق اسلامی، چ دوم، قم، بوستان کتاب، 1386.
- نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، چاپ نهم، قم، هجرت، 1382.
- طيب، سيدعبدالحسين، اطيب البيان في تفسير القرآن، چ دوم، تهران، اسلام، 1378.
- شيخ الرئيس ابنسينا، المبدأ و المعاد، به اهتمام عبدالله نورانى، تهران، موسسه مطالعات اسلامى، 1363.
- حلى، ابننما، مثير الأحزان، چ سوم، قم، مدرسه امام مهدی، 1406ق.