جمعگرایی ـ فردگرایی از دیدگاه فرهنگ جامعه مهدوی
Article data in English (انگلیسی)
مقدّمه
يكي از زواياي مهم جهانىشدن، «فرهنگ» است. در اين بُعد، جهانىشدنِ ارزشهاى فرهنگى، هنجارهاى معنوى و دينى، ترويج و اشاعة فرهنگهاى برتر و... مطرح است. با توجه به ميل فطري همگان براي ايجاد مدينة فاضله و گسترش تفكر جهانيشدن، و وجود مباني قوي شيعه براي ايجاد حكومت جهاني و فرهنگي بودن اين حكومت، يكي از مهمترين مسائلي كه اكنون متفكران شيعي بايد درصدد آن باشند، تبيين و معرفي فرهنگ ناب اسلامي در قالب حكومت جهاني حضرت مهدي است. بر همين اساس يكي از اصليترين مباحث بيان شاخصها و ابعاد فرهنگي جامعة جهاني عصر ظهور در قالب الگوهاي منطقي و مورد پذيرش همگان است. در اين پژوهش برآنيم كه با عرضة ابعاد پنجگانة الگوي هافستد ـ به دليل حجم و گسترة نمونة آماري و اعتبار يافتههاي وي ـ به جامعة جهاني عصر ظهور، به تبيين شاخصهاي اساسي فرهنگ اسلامي بپردازيم. تا كنون شاخصهاي فرهنگي عصر ظهور به عنوان موضوع فرعي ذيل عناوين عامتري چون حكومت امام عصر و يا اوصاف و شرايط عصر ظهور، در قالب پاياننامه و مقاله مطرح شده است، ولي هيچيك از ديد موضوع اصلي به آن نپرداختهاند.
در اين مقاله جمعگرايي ـ فردگرايي به عنوان دومين بُعد از ابعاد پنجگانة الگوي هافستد به جامعة جهاني عصر ظهور عرضه ميشود. در همين راستا پاسخگويي به سؤال اصلي با عنوان «نوع نگرش به بُعد جمعگرايي ـ فردگرايي در عصر ظهور چگونه است؟» و سؤالهاي فرعي با عناوين «فرهنگ مبتني بر ارزشهاي اسلام ناب چه فرهنگي است؟» و «از ديدگاه فرهنگ اسلامي اصالت فرد و جامعه چگونه تبيين ميشود؟» ضروري به نظر ميرسد. لذا بعد از تبيين الگوي هافستد در باب جمعگرايي ـ فردگرائي، با بيان ديدگاه فرهنگ اسلامي دربارة اصالت فرد و جامعه ديدگاه جامعة جهاني عصر ظهور ـ كه ظرف تحقق عيني ارزشهاي اسلامي است ـ در مورد بُعد جمعگرايي ـ فردگرايي مشخص ميشود.
فرهنگ
كمتر مفهومي به اندازة مفهوم فرهنگ در حوزة علوم اجتماعي در معرض تفسيرها و تعبيرهاي گوناگون بوده است. «شايد بتوان گفت تعريف فرهنگ به عاملي كه به زندگي انسان معنا و جهت ميدهد منطقيترين سخن در تعريف اين واژه است.» معني و تفسير فرهنگ بايد با توجه به كاربرد آن باشد. به همين دليل بهتر است با مفهوم فرهنگ ملي كه مفروضات و ارزشهاي بنيادين جامعه را بيان ميكند، آشنا شويم.
فرهنگ ملي
به گفتة كوئن هر جامعهاي فرهنگي دارد چنانكه هر فرهنگي نيز متعلق به يك جامعه است. هافستد كه مطالعات جامعي دربارة تأثير فرهنگ ملي بر سازمانها انجام داده است، براي تأكيد بر ملت به عنوان متغيري مهم در بررسي جامع مديريت و فراگردهاي آن چنين بيان ميكند:
در درون ملتهايي كه مدتي است به وجود آمدهاند عواملي قوي در جهت يكپارچگي بيشتر وجود دارد: از قبيل يك زبان ملي غالب، رسانههاي جمعي مشترك، يك نظام آموزش و پرورش ملي، يك ارتش ملي، يك نظام سياسي ملي، نمايندة ملي در رويدادهاي ورزشي با جاذبة عاطفي و نمادين قوي، يك بازار ملي براي مهارتها، محصولات، و خدمات خاص... .
جامعة مهدوي
خداي متعال در كتابهاي آسمانيش تحقق حكومت الهي را در پهنة زمين وعده داده است: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ» (انبياء: 105). اين آيه را ميتوان نوعي پيشگويي دربارة فراهمشدن زمينة پذيرش دين حق در سطح وسيعي از جامعة انساني به حساب آورد كه با استفاده از افراد و گروههاي بسيار ممتاز و مددهاي غيبي الهي موانع تشكيل حكومت جهاني از سر راه برداشته خواهد شد و عدل و داد بر تودههاي ستمديدة مردم كه از بيداد ستمگران به ستوه آمده و از همة مكتبها و رژيمها نااميد شدهاند گسترش خواهد يافت. در نتيجه وقتي از عصر ظهور و ويژگيهاي منحصر به فرد آن سخن به ميان ميآيد جامعهاي پيش روي است كه در آن، دين و اسلام مبنا و اصليترين محور در تمام شئون است. جامعهاي كه به وسعت تمام جهان است و تحت حكومت واحد جهاني اداره خواهد شد و محور اصلي همة شئون (اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي) خدا محوري خواهد بود.
با توجه به مطالب ذكرشده ميتوان گفت دين در عصر ظهور حضور بسيار قوي و تعيين كنندهاي خواهد داشت و اساس فرهنگ جهاني عصر ظهور را دين مبين اسلام تشكيل ميدهد.
فرهنگ اسلامي
«فرهنگ اسلامي را ميتوان بينش و نگرشي براساس اعتقادات و باورهاي اسلامي و با توجه به ديد كلي اسلام نسبت به انسان، مبدأ و معاد و ارزشهاي اسلامي براي مسلمانان دانست. يعني فرهنگ اسلامي به معناي مجموعة بينشها و ارزشهاي اسلامي است كه با توجه به شرايط موجود در جامعه همچون روحي در كالبد آن جامعه جريان دارد و به اعمال و رفتار افراد معني ميبخشد. در اين صورت هستة مركزي فرهنگ اسلامي را همان توحيد و ايمان به خدا تشكيل ميدهد كه اساس و شالودة دين اسلام است و با ساير اعتقادات اسلامي زنجيرهاي از عادات و آداب را پديد ميآورد كه خود بُعدي از هستي اجتماعي ميشود.»
فرهنگ اسلامي ويژگيهاي برجستهاي دارد كه اهم آنها عبارتاند از: «الهي بودن از حيث مبدأ و معاد نسبت به انسان، انساني بودن فرهنگ اسلامي، ثابت بودن مباني و اصول، پويا بودن فرهنگ اسلامي، جهاني بودن فرهنگ اسلامي.»
حال بعد از شناسايي فرهنگ اسلامي و مهمترين ويژگيهاي آن كه وظيفة حكومت جهاني امام عصر اجراييكردن اين ارزشهاست جمعگرايي ـ فردگرايي را به عنوان يكي ار ابعاد فرهنگ ملي، به فرهنگ اسلامي برگرفته ار جامعة مهدوي عرضه ميكنيم.
جمعگرايي- فردگرايي در مطالعات هافستد
هافستد در كتابهاي اصلي خود سازمانها و فرهنگها، پيامدهاي فرهنگ براي هريك از ابعاد پنجگانة فرهنگ ملي فصلي اختصاص داده است. در اين مقاله فصل مربوط به جمعگرايي، فردگرايي به اختصار بيان ميشود، بخصوص بر جدولهايي تأكيد ميگردد كه هافستد در آنها تفاوتهاي كليدي بين دو انتهاي پيوستار در هريك از اين ابعاد را معرفي كرده است. اين جدولها نتايج حاصل از تحقيقات گستردة هافستد را نشان ميدهد و تصوّري از دو هستة مطلوب در هريك از ابعاد را فراهم ميآورد. بديهي است كه موقعيتهاي واقعي نقطههايي بين دو نهايت پيوستار را تشكيل ميدهند كه به يكي از آنها نزديك خواهند بود يا آنكه واقعاً حدي ميانه خواهند داشت.
اين بعد پاسخي است كه هافستد براي سؤال دوم خود از دادههاي IBM استنتاج كرده است. او در توصيف سؤال دوم خود گفته است:
سؤال دوم مربوط به رابطه بين افراد در درون يك جامعه بود. پاسخهاي اين سؤال از «هر فردي براي خودش»، كه به معناي فردگرايي است، تا «افراد بايد در طول زندگي به گروههاي مستحكم وصل باشند»، كه گروهگرايي ناميده ميشود، نوسان داشت.
هافستد جمعگرايي را بدينگونه تعريف كرده است:
جمعگرايي به جوامعي اطلاق ميشود كه در آن افراد از بدو تولد به بعد در «گروههاي خودي» منسجم و قوي قرار ميگيرند كه اين گروهها در طول عمر فرد به طور مستمر در عوض وفاداري بيچون و چراي او، از وي حمايت ميكنند.
جمعگرايي به قدرت گروه، نه به سلطة دولت بر فرد، اشاره دارد. نخستين گروه در زندگي انسان خانوادهاي است كه در آن به دنيا آمده است. ساختارهاي خانوادگي در جوامع مختلف متفاوتاند. در جامعهشناسي و انسانشناسي فرهنگي از دو نوع خانواده سخن به ميان ميآيد: «خانوادة گسترده» و «خانواده هستهاي». در خانوادة گسترده، ساختار غالب در جامعههاي جمعگراتر، اعضاي خانواده به والدين و فرزندان محدود نميشود و شمار بيشتري از افراد، مانند پدربزرگها و مادربزرگها، عموها و داييها، عمهها و خالهها، خدمتكاران، و جز اينها را دربر ميگيرد. در چنين خانوادهاي:
هنگامي كه كودكان بزرگ شدند ياد ميگيرند كه خود را بخشي از يك گروه «ما» بدانند؛ ارتباطي كه داوطلبانه نيست، بلكه به وسيلة طبيعت تحميل شده است. گروه «ما» از ديگر افراد جامعه كه به گروههاي «خودشان» تعلق دارند و تعدادشان هم زياد است، متمايز است. گروه ما (يا گروه خودي) منبع عمدة هويت فرد است، و تنها منبع حمايتي مطمئني است كه فرد در برابر سختيهاي زندگي در اختيار دارد. بنابراين، فرد به طور مادامالعمر به گروه خودياش احساس دين ميكند و شكستن اين وفاداري يكي از بدترين چيزهايي است كه يك شخص ميتواند انجام دهد. بين شخص و گروه خودياش يك رابطه وابستگي ايجاد ميشود كه هم عملي است و هم روانشناختي.
در نقطة مقابل جمعگرايي فردگرايي قرار دارد كه هافستد آن را اين گونه تعريف كرده است: «فردگرايي به جوامعي مربوط است كه پيوندهاي ميان افراد سست است: از هر كسي انتظار ميرود كه مواظب خود و خانواده بلاواسطه خود باشد.»
در جوامع فردگرا مصالح فردي بر مصالح گروهي مقدم دانسته ميشود و اين سستي پيوند فرد و گروه را در كوچكي ساختاري گروه نخستين زندگي انساني(خانواده) ميتوان ملاحظه كرد. ساختار غالب خانواده در جوامع فردگرا، «خانوادة هستهاي» است كه شامل حداقلي از اعضا است: زن و شوهر (والدين) و احتمالاً بچهها.
كودكان متولدشده در اين خانوادهها، به محض بزرگ شدن، به سرعت ياد ميگيرند كه دربارة خودشان با عنوان «من» فكر كنند. اين «من»، هويت شخصي آنها، از «من»هاي ديگر افراد متمايز است، و اين ديگران نه طبق عضويت گروهيشان بلكه طبق ويژگيهاي شخصيشان طبقهبندي ميشوند. براي مثال، همبازيها بر اساس سلايق شخصي انتخاب ميشوند. هدف آموزش و پرورش آن است كه كودك را قادر سازد روي پاي خودش بايستد. از كودك انتظار ميرود كه در نزديكترين زماني كه اين هدف تحقق يافت، خانة پدري خود را ترك كند. اين وضعيتِ نادري نيست كه بچهها، پس از ترك خانه، روابط را با والدين خود به حداقل كاهش دهند يا كاملاً قطع كنند. نه از حيث عملي و نه از حيث روانشناختي تصور نميرود فرد سالم در اين نوع از جوامع به گروهي وابسته باشد.
كشورهاي مختلف در نقطههاي متفاوتي بر روي پيوستاري با دو انتهاي جمعگرايي و فردگرايي قرار دارند. هافستد تفاوتهاي كليدي بين جوامع جمعگرا و فردگرا را به تفصيل در كانون بحث قرار داده است. اين تفاوتها دو گروه ايدهآل را براي دو حالت افراطي جمعگرايي و فردگرايي تصوير ميكند كه اگرچند در دنياي واقع اين حالتهاي افراطي كمتر وجود دارند، شناخت بهتري از اين بعد فرهنگي فراهم ميآورند.
هافستد در جدول(1) تفاوتهاي كليدي را در هنجار عمومي، خانواده، مدرسه، و محيط كاري بين جوامع جمعگرا و فردگرا خلاصه ميكند.
جدول(1)تفاوتهاي كليدي بين جوامع جمعگرا و فردگرا
1. هنجار عمومي، خانواده، مدرسه، و محيط كاري
جمعگرا فردگرا
افراد در خانوادههاي گسترده يا ديگر گروههاي خودي متولد ميشوند كه همواره آنها را در برابر وفاداريشان حمايت ميكنند. هر فرد به شيوهاي رشد ميكند كه فقط از خود و خانواده بيواسطه (هستهاي) خود مواظبت كند.
هويت فرد بر شبكة اجتماعي كه فرد به آن تعلق دارد مبتني است. هويت بر فرد مبتني است.
بچهها ياد ميگيرند كه در قالب «ما» فكر كنند. بچهها ياد ميگيرند كه در قالب «من» فكر كنند.
سازگاري همواره بايد حفظ گردد و از تقابل مستقيم اجتناب شود. سخن گفتن فرد از ذهن خود، يكي از ويژگيهاي شخص درستكار است.
ارتباطات برخوردار از بافت بالا ارتباطات با بافت پايين
خطا سبب شرمساري و آبروريزي براي خود شخص و گروه وي ميشود. خطا منجر به تقصير و ضربه به حيثيت شخصي فرد ميگردد.
هدف آموزش و پرورش آموختن چگونگي انجام دادن كار است. هدف آموزش و پرورش آموختن چگونگي يادگيري است.
گواهينامهها زمينة ورود به گروههاي سطح بالاتر را فراهم ميآورد. گواهينامهها ارزش اقتصادي يا عزت نفس بالاتر را گسترش ميدهند.
روابط كارگر ـ كارفرما به صورت الفاظ ـ ترمهاي اخلاقي درك ميشود، مانند پيوند خانوادگي. روابط كارگر ـ كارفرما يك قرارداد است كه انتظار ميرود كه بر مزيت متقابل مبتني باشد.
تصميمات استخدام و ارتقاي گروه خودي كاركنان را در نظر ميگيرد. انتظار ميرود كه تصميمات استخدام و ارتقا فقط بر مهارتها و مقررات مبتني باشد.
مديريت، مديريت گروههاست. مديريت، مديريت افراد است.
رابطه بر وظيفه غالب است. وظيفه بر رابطه غلبه دارد.
جدول (2) جدول (1) را در زمينههاي سياست و افكار تكميل ميكند.
جدول (2) تفاوتهاي كليدي بين جوامع جمعگرا و فردگرا
2. سياست و باورها
جمعگرا فردگرا
مصالح جمعي بر مصالح فردي غلبه دارد مصالح فردي بر مصالح جمعي غالب است
زندگي خصوصي مورد حمله گروه(ها) است هر كسي حق حريم خصوصي دارد
ديدگاهها تحت تأثير عضويت گروهي است از هر كسي انتظار ميرود كه يك ديدگاه خصوصي داشته باشد
قوانين و حقوق بر اساس گروهها تفاوت ميكنند انتظار ميرود كه قوانين و حقوق برايهمگان يكسانباشد
سرانه كم توليد ناخالص ملي (GNP) سرانه زياد توليد ناخالص ملي (GNP)
نقش غالب دولت در نظام اقتصادي نقش محدود دولت در نظام اقتصادي
اقتصاد مبتني بر مصالح جمعي اقتصاد مبتني بر مصالح فردي
اعمال قدرت سياسي به وسيله گروههاي ذينفع اعمال قدرت سياسي به وسيله رأيدهندگان
كنترل مطبوعات توسط دولت آزادي مطبوعات
نظريات اقتصادي وارداتي عمدتاً نامربوط به دليل ناتواني كنار آمدن با مصالح جمعي و انحصارگرا نظريات اقتصادي بومي مبتني بر پيگيري مصالح شخصي
ايدئولوژيهاي برابري بر ايدئولوژيهاي آزادي فردي غلبه دارد ايدئولوژيهاي آزادي فردي بر ايدئولوژيهاي برابري غلبه دارد
سازگاري و توافق عمومي اهداف غايي در جامعه هستند خودشكوفايي توسط هر فرد يك هدف غايي است
نوع نگرش دربارة بعد جمعگرايي ـ فردگرايي در عصرظهور
قبل از بيان ديدگاه اسلام و اينكه جامعة جهاني عصر ظهور با توجه به مباني خود در كجاي پيوستار قرار دارد، توجه به بحث اصالت فرد يا جامعه ضروري به نظر ميرسد. پس ابتدا بايد نظر اسلام دربارة اصالت فرد يا جامعه مشخص شود.
اصالت فرد و جامعه از ديدگاه اسلام
ابتدا بهتر است هر كدام از اينها را معني كنيم:
مكتب اصالت فرد كه ترجمة اصطلاح individualism است، با «فردپرستي، فرديگري، فرديست، فردباوري و آيين فردي» نيز بيان ميشود. مكتب اصالت جامعه مترادف اصطلاح holismيا اصطلاح pluralism است كه ترجمة اصطلاح اول عبارت است از «كلگرايي، تمامگري، اصالت كل» و ترجمة اصطلاح دوم بدين شكل آمده است: «جمعگرايي، جمعگري، گروهگرايي.»
كلگرايي يا كلنگري در جامعهشناسي، گرايشي را ميرساند كه براساس آن بايد همواره كل اصل قرار گيرد تا هم اجزاء و هم مناسبات آنان با يكديگر در درون آن درك و شناسايي شود.
در مقابل، فردگرايي، هر نظريه، هر آيين يا هر اقدامي را ميرساند كه انسان را در فرديتش، شالودة نظام انديشه و تبيين قاعدة رفتاري يا واقعيت اساسي يا به طور كلي والاترين ارزش به حساب آورد.
شايد بتوان گفت از بين دانشمندان اسلامي ابنخلدون نخستين متفكر اجتماعي است كه با توجه به ديدگاه قرآن به شخصيت و واقعيت جامعه پي برده است. در ادامه علّامه طباطبائي نيز اين نظر را پذيرفته و به نوعي اصالت فرد و جامعه را توأما طرح كرده و شهيد مطهّري آن را پرورش داده است. در مقابل، شماري از دانشوران مسلمان به اصالت فرد معتقدند و اصالت جامعه را قبول ندارند، هرچند منكر اهميت ويژة جامعه در اسلام نيستند. براي روشن شدن مطلب ابتدا ديدگاه شهيد مطهّري را به اختصار توضيح ميدهيم و در نهايت انتقاد استاد مصباح را بر اين ديدگاه بيان ميكنيم.
اصالت فرد و جامعه از ديدگاه شهيد مطهّري
ديدگاه شهيد مطهّري در زمينة رابطة فرد و جامعه داراي چند جنبه است:
اولاّ، ايشان براساس آيات قرآني به اصالت فرد در عين اصالت جامعه معتقدند و اين دو را نافي هم نميدانند. شهيد مطهّري نظرية خود را با استفاده از آيات قرآن مجيد در اين باب ارائه كردهاند و بر نقش قرآن در طرح مباحث اجتماعي در بين مسلمين تأكيد دارند.
عبدالرحمنبن خلدون تونسي نخستين متفكر اجتماعي است كه با توجه به نظريات قرآن به شخصيت و واقعيت جامعه پي برده است. قرآن از يكسو در زمينة حاكميت
سنت و قانون لايتغير و كلي حاكم بر جامعه سخن گفته است (اسراء: 4ـ8) و از
سوي ديگر تعليمات اسلامي بر اساس حاكم نبودن جبر اجتماعي بر انسان بنا شده است
و گرنه مسئوليت تكليف امر به معروف و نهي از منكر، جهاد و امثال اينها اصلاً
معنا نخواهد داشت.
ثانياً، در كنار قبول هويت واقعي جامعه و استدلال بر «اصالت فلسفي» به «اصالت ارزشي (حقوقي)» و «اصالت معرفتشناسي» نيز قائلاند؛ به اين معني كه معتقدند جامعه هستي و حيات مختص به خود دارد كه متفاوت با هستي تك تك افراد جامعه است و از لحاظ هستيشناسي داراي اصالت است.
ثالثاً، رابطة منطقي بين اين سه نوع اصالت معتقدند و در واقع اصالت معرفتي و اصالت ارزشي را مبتني بر اصالت وجودي ميدانند. جامعه چون داراي طبيعت ويژهاي است قوانين و سنن مختص به خود و در نتيجه علم مستقل خود را داراست. استاد مطهّري معتقدند اگر اصالتي براي هستي جامعه قائل نشويم، سخن از حقوق جامعه گفتن، گزاف است. آنچه در جلد اول كتاب اسلام و مقتضيات زمان آمده از اين جهت درخور توجه است. ايشان پس از بيان تفاوت مخلوط و مركب و ذكر اين مطلب كه رابطة انسان با جامعه به رابطة اجزا در يك مركب نزديكتر است تا به رابطة مخلوط، مصداقهايي از تأثير جامعه در ايجاد خلق و خو و اعتقادات ميآورند. عبارت ايشان چنين است: «اجتماع واقعاً مجموعش يك واحد است، خودش روح دارد، عمر دارد. اين مطلب عجيبي است كه البته كسي كه اين را خوب استنباط كرده و پرورانده است علّامه طباطبائي است.»
استاد مطهّري در اين باب به بيان ديدگاه علّامه طباطبائي دربارة شخصيت جامعه با استنباط از آية 34 سورة اعراف ميپردازند و به نقش گناهان بعضي از افراد جامعه در عموميت بلاها و سرايت آن به همة افراد جامعه اشاره ميكنند. آنگاه با ذكر آية «النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» (احزاب: 6) استدلال ميكنند كه «اسلام براي اجتماع حق قائل است؛ چون براي اجتماع اصالت قائل است؛ چون براي اجتماع حيات قائل است. واقعاً اجتماع يك وحدتي دارد و اعتبار مطلق نيست.»
قائل بودن حق براي جامعه مستلزم قبول هدف براي آن است. اينكه ما براي نسل آينده و فرزند حقي قائل هستيم بر پاية قبول آفرينش است و گرنه چنانچه معتقد به تصادف باشيم نميدانيم از حق جامعه سخن بگوييم. شهيد مطهّري سپس به فرضية اصالت اجتماع محض ـ كه ميگويد: «اجتماع وجود دارد، فرد وجود ندارد» ـ ميپردازند و آن را مهمل و نامربوط ميدانند.
رابعاً، در باب تقدم جامعه ضمن قبول تأثير فوقالعادة جامعه در افراد و گره خوردن سرنوشت جمعي بشر مسئوليت فرد را نفي نميكنند و امكان حركت برخلاف جامعه
را تأييد ميكنند و اين بدين معناست كه ايشان روانشناسي را بر جامعهشناسي مقدم ميدانند.
استاد مطهّري معتقدند ديدگاههاي فردگرا يا جمعگرا كه در غرب ايجاد شده، نوعي افراط است كه به صفآرايي اقتصادي در اين باب منجر شده است. در واقع فردگرايي واكنش به جمعگرايي افراطي است. اگزيستانسياليسم در مقابل كلگرايي هگل و ماركس به وجود آمده است.
خامساً، ايشان در چند موضع بيان كردهاند كه از ديدگاه اسلام روانشناسي فرد بر جامعهشناسي آن تقدم دارد، اما با مراجعه به سخنان ايشان مشخص ميشود كه منظور تقدم فرد بر جامعه نيست آنچنانكه ديدگاه «اصالت فرد» در مقابل ديدگاه «اصالت جمع» بيان ميدارد؛ چراكه همواره به حقيقي بودن تركيب جامعه از افراد تأكيد ميكنند. به نظر ايشان در عين اينكه جامعه يك حقيقت و يك نوع تركيب است، استقلال فرد در يك حد معين محفوظ است و فرد ميتواند جامعة خودش را عوض كند، فرد ميتواند برخلاف سير و جريان رودخانه جامعه سير و حركت كند. ميتواند مسير تاريخ را دگرگون سازد و اين يعني انسان اختيار و آزادي دارد. در اينجا شاهكار اصلي شهيد مطهّري در جمع كردن اين دو امر است و اين در سايه قبول فطرت براي انسان است. بنابراين، تقدم روانشناسي به معناي قبول استعدادهاي ذاتي و فطري در درون انسان است كه امكان استقلال شخصيت وي را در قبال جامعه حفظ ميكند.
انتقاد وارد بر شهيد مطهّري
استاد مصباح در كتاب جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن در بخش دوم به تفصيل از اصالت فرد و جامعه بحث ميكنند. ايشان با قبول اصالت فلسفي فرد، سخن قائلين به اصالت حقيقي و فلسفي جامعه را از دو منظر عقل و قرآن نقد ميكنند:
بعضي از دانشمندان و نويسندگان اسلامي بر اين رفتهاند كه جامعه خود از نوعي
حيات كه مستقل از حيات يكايك افراد است برخوردار ميباشد، هرچند اين حيات
جمعي وجود جدايي از وجود حيات فردي ندارد، بلكه در افراد پراكنده شده و
حلول كرده است. بنابراين، جامعه قوانين و شخصيتي متمايز از قوانين و سنتِ حاكم بر اعضاي خود دارد... .
استاد مصباح بعد از تبيين آن اين ديدگاه را همان ديدگاه دوركيم ميدانند كه قائل به دو وجدان براي انسان شده است و در ادامه ميفرمايند:
اگر سخناني از اين قبيل به معناي اثبات دو «نفس» و «من» در هر انسان باشد به كلي مردود است. نَفس آدمي موجودي است واحد و بسيط كه در عين بساطت داراي مراتب و شئون و قوا و نيروهاي متعدد است: «النَّفسُ في وَحدَتِها كلُّ القُوي». بنابراين، اعتقاد به دو روح و دو هويت براي هر انسان كاملاً سخيف و باطل است.
استاد مصباح بعد از استدلال عقلي بر ردّ دليلهاي قائلان به اصالت فلسفي جامعه، با تمسك به قرآن اصالت جامعه را نيز ردّ مينمايد.
نتيجه: جدا از صحت استدلال هريك از بزرگان ميتوان نتيجه گرفت تمام آنها در پذيرش اصالت فلسفي فرد مشتركاند و بزرگاني چون علّامه مصباح هرچند اصالت جامعه را نميپذيرند منكر اهميت فوق العاده جامعه از منظر اسلام نيستند و صدور احكام اجتمايي دليل بر همين موضوع است. پس، از ديدگاه اسلام هم فرد مهم است و هم جامعه. به عبارت ديگر، در اسلام براي هريك از افراد به شخصه احكام و دستورهايي وجود دارد كه بر استقلال و حفظ شأن و منزلت خود دلالت دارد. همچنين احكام و دستورهايي دال بر توجه به گروهها و تشكلهاي اجتماعي مثل خانواده، بستگان و اجتماع مسلمين دارد كه در ذيل مواردي از هريك را بيان ميداريم.
اسلام و ارزشهاي فردي انسان
با توجه به مطالب پيشگفته و اصالت فرد در اسلام در ادامه به بعضي از آياتي اشاره ميكنيم كه بر اهميت فرد وارزشهاي فردي دلالت ميكند.
1. شناساندن جايگاه و كرامت انسان به او
اين مهم از خلال متون قرآني ناظر به بزرگداشت آدمي دانسته ميشود؛ مانند اين آيات كه خداوند آدمي را به دستهاي خويش آفريد و آن را آراست و در او از روح خود دميد: «آنگاه او را درستاندام كرد، و از روح خويش در او دميد، و براى شما گوش و ديدگان و دلها قرار داد؛ چه اندك سپاس مىگزاريد.» (سجده: 9)
نيز اينكه خداوند به آدم نامهايي آموخت و فرشتگان را به سجده و تعظيم در برابر آن دستور داد: «و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت؛ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه كرد و فرمود اگر راست مىگوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد.» (بقره: 31)
همچنين گزينش انسان براي رسالت و پيامبري در جهان دارد: «به يقين، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است.» (آلعمران: 33)
زيرا انسان زماني كه بداند از نسل اصيل و متشخص و باكرامتي است، اين احساس و آشنايي شكلدهندة شخصيت قوي و مستقل او خواهد بود، بلكه او را واميدارد تا در حفظ و مراقبت شخصيت خويش از آلودگيها و انحرفات بكوشد.
2. متوجه نمودن انسان به دسيسههاي شيطاني
آيات ناظر به داستان آدم و حوا و اقامتشان و طرح نقشة شيطان براي فريفتن و بيرون كردن آن دو، بازگو كنندة اين حقيقتاند:
پس شيطان، آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتهايشان برايشان پوشيده مانده بود، براى آنان نمايان گرداند و گفت: «پروردگارتان شما را از اين درخت منع نكرد، جز [براى] آنكه [مبادا] دو فرشته گرديد يا از [زمرة] جاودانان شويد» و براى آن دو سوگند ياد كرد كه: من قطعاً از خيرخواهان شما هستم. (اعراف: 20ـ21)
زماني كه انسان آگاهي يابد كه شيطان براي شكست و خواري بشرِ نخستين توطئهها و نقشههايي به كار گرفته است، درك ميكند كه اين نقشهها براي او هم طرح خواهد شد. اين انديشه در او سبب ايجاد شخصيت مستقل ميشود و بلكه او را واميدارد تا براي نياكانش از وي انتقام گيرد. حداقل انتقام او در اينجا مخالفت با شيطان و پيروي نكردن از اوست. قرآن آشكارا در اينباره چنين ميفرمايد:
اى فرزندان آدم، زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد؛ چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از ايشان بركَند تا عورتهايشان را بر آنان نمايان كند. در حقيقت او و قبيلهاش شما را از آنجا كه آنها را نمىبينيد مىبينند. ما شياطين را دوستان كسانى قرار داديم كه ايمان نمىآورند. (اعراف: 27)
شماري ديگر از آيات و (فاطر: 5ـ6) و (نور: 21) نيز به همين نكته اشاره دارد.
3. شناساندن جايگاه انسان در دنيا
اين مهم، از طريق نصوص ناظر به رابطة انسان با آفريدگارش و ديگر آفريدههاي هستي دانسته ميشود. مانند اين آيه قرآن كريم: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّك لِلْمَلاَئِكةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره: 30)؛ و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمين جانشينى خواهم گماشت.
شمار ديگري از آيات (انعام: 165؛ هود: 61؛ ذاريات: 56؛ جاثيه: 13) نيز به اين مهم اشاره دارند.
از اين رهگذر انسان درك ميكند كه او براي رهبري و عمران اين جهان آفريده شده است و اين رهبري بايد در پرتو بندگي شايسته از خداوند متعال صورت پذيرد. اين نگرش در وي احساس ويژهاي زنده ميكند، كه او موجودي است مستقل و داراي منزلت و جايگاه عالي و بلكه او را واميدارد تا از كيان خويشتن دفاع كند، هرچند برايش سنگين و پرهزينه باشد.
4. برقراري ارتباط قلبي با خدا
اين مطلب از خلال متون قرآني و حديث ناظر به نعمتها و حقوق الهي فهميده ميشود؛ مانند اين آيه:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(بقره: 21)؛ اى مردم، پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودهاند آفريده است، پرستش كنيد؛ باشد كه به تقوا گراييد.
و آيۀ:
«قُلْ أَ غَيْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِيًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»(انعام: 14)؛ بگو: آيا غير از خدا پديدآورندة آسمانها و زمين سرپرستى برگزينم؟ و اوست كه خوراك مىدهد، و خوراك داده نمىشود. بگو: من مأمورم نخستين كسى باشم كه اسلام آورده است، و [به من فرمان داده شده كه:] هرگز از مشركان مباش.
آيات ديگري نيز (انبيا: 92؛ حجر: 99) به اين مهم اشاره دارند.
افزون براين نصوص، چنين رابطهاي از طريق وضع عبادات نيز تحقق مييابد؛ عبادتهايي مانند نماز، زكات، روزه، حج، تلاوت قرآن كريم، ذكر، دعا و استغفار. هرگاه آدمي درك كند كه نعمتهاي خداوند كاملاً فراگير حال اوست، در او تحول ايجاد ميشود و به عبادت همت ميگمارد، به گونهاي كه غرق عبادت و بندگي ميشود و ديگر جاذبههاي دنيايي در او اثر نميگذارد. بلي، اين رابطه با خدا قلب آدمي را به نيروي ايماني تقويت ميكند و او را مثبتانديش و متكي به خود بار ميآورد.
5. بازداشتن از انحلال شخصيت
اين مطلب از نكوهش تقليد كوركورانه و نسنجيده دانسته ميشود:
و چون به آنان گفته شود: از آنچه خدا نازل كرده است پيروى كنيد، مىگويند: نه، بلكه از چيزى كه پدران خود را بر آن يافتهايم، پيروى مىكنيم. آيا هرچند پدرانشان چيزى را درك نمىكرده و به راه صواب نمىرفتهاند [باز هم در خور پيروى هستند]؟ (بقره: 170)
6. مسئول بودن شخص در برابر عملكردهايش
اسلام به شخص ميآموزد كه مسئول اعمال خويش است و نه ميتواند بار خويش را به عهدة ديگران گذارد و نه قادر است بار مسئوليت عملكرد ديگران را بپذيرد.
و كارنامة هر انسانى را به گردن او بستهايم، و روز قيامت براى او نامهاى كه آن را گشاده مىبيند بيرون مىآوريم. «نامهات را بخوان؛ كافى است كه امروز خودت حسابرس خود باشى. (بقره: 13ـ14)
آيات ديگري نيز (بقره: 48؛ لقمان: 33؛ فاطر: 18؛ مدثر: 38) به اين مهم اشاره دارند.
اين شيوه سپردن مسؤليت، به پرورش شخصيت فرد كمك ميكند؛ زيرا انسان زماني كه اين مسئوليت منحصر به خودش را درك ميكند، باعث ميشود احساس استقلال نمايد و همين او را دقيق و حساس بار ميآورد و در برابر آنچه دور و بر او ميگذرد، واكنش نشان ميدهد.
اسلام و ارزشهاي جمعگرايي
اسلام همانگونه كه راهها و روشهايي براي رشد و پرورش بعد فردگرايي در انسان پيشنهاد ميكند، روشها و راههاي لازم را به منظور رشد و شكوفايي بعد جمعگرايي ارائه ميدهد كه اينك به شماري از آنها اشاره ميكنيم:
1. تأكيد بر جمعگرايي در عبادات
مراسم عبادي ممكن است به تنهايي ادا شود، ولي اسلام بر بعد جمعگرايي و اجتماعي بودن آن تأكيد دارد و در مورد تخلف از آن هشدار ميدهد. مثلاً نمازي كه با جماعت ادا شود بر نمازي كه به تنهايي خوانده شود ثوابش بيشتر است. روزه نمادي از مشاركت جمعي و برابري در گرسنگي، در برههاي از زمان است كه از بامداد شروع ميشود و تا غروب آفتاب ادامه دارد. اين در حالتي است كه مجال تصرف در جلوبردن يا عقب انداختن آن ماه وجود ندارد. حج كنگرهاي است عمومي، براي همة مسلمانان كه به پاس هدفي مقدس و متعالي در روز عرفه گردهم ميآيند.
و در ميان مردم براى [اداى] حج بانگ برآور تا [زائران] پياده و [سوار] بر هر شتر لاغرى كه از هر راه دورى مىآيند به سوى تو روى آورند، تا شاهد منافع خويش باشند، و نام خدا را در روزهاى معلومى بر دامهاى زبانبستهاى كه روزى آنان كرده است ببرند. پس، از آنها بخوريد و به درماندة مستمند بخورانيد. (حج: 27ـ28)
بازدهي مطلوب در فرايند يادگيري و آموزش علم از طريق گروهي تحقق مييابد. گروهي كه براي فراگيري كلام الهي و فهم آن در محلي تجمع ميكنند، بر آنان آرامش رحمت الهي نازل ميشود. و فرشتگان در جمعشان حضور مييابند و خداوند از آنان در عالم ملكوت به نيكويي ياد ميكند. همينگونه است، در نمازهاي جمعه و اعياد و نماز استسقا و نمازهاي ديگر. بنابراين، زماني كه بر جمعگرايي در عباداتي كه اداي آن به تنهايي ممكن است اين قدر تأكيد و سفارش شده است، در امور و فعاليتهايي چون دعوت، تربيت، جهاد، بازسازي و عمران كه بدون جماعت ممكن نيست، بر اصل جمعگرايي بسيار بيشتر تأكيد شده است و در آن حضور و مشاركت جمعي الزامي است.
2. تذكر به وحدت دشمنان بر مقابله با حق
خداوند دربارة وحدت و جمعي عمل كردن دشمنان در برابر حق هشدار داده است (انفال: 73؛ توبه: 67). واقعيت مؤيد اين امر است، به ويژه در عصر كنوني ميبينيم كه كشورهاي غير اسلامي در قالب سازمانها و پيمانهايي نظامي، چون پيمان ورشو و پيمان ناتو، و معاهدات بازارهاي مشترك تجاري، مانند بازار مشترك اروپا، و پارلمانها و تشكلهاي سياسي، مثل اتحاديه پارلماني اروپا، گردهم ميآيند و مجامعي تشكيل ميدهند و با هم توافق ميكنند. همة اين نقشهها، براي تسلط بر سرزمينهاي اسلامي است. تا منابع و ثروتهاي آن را به غارت ببرند و مسلمانان را تضعيف و آنان را به پذيرش كفر و ذلت وادار كنند.
«وَ لَنْ تَرْضي عَنْكَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصاري حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ» (بقره: 120)؛ و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمىشوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى.
آيات ديگري نيز (بقره: 217؛ كهف: 20؛ ممتحنه: 2) به اين مهم اشاره دارد.
قرآن كريم با ذكر مواضع كفار در اينجا، مسلمانان را متوجه ميسازد كه در مقابله با دشمنان متحد و هماهنگ باشند، تا همة آنان در قالب نيرويي توانمند به مقابله كفر و بيديني، سركوب كردن كفار، و از ميان برداشتن آنان برخيزند تا آزادي براي بشر تحقق يابد: «همگى با مشركان بجنگيد، چنانكه آنان همگى با شما مىجنگند، و بدانيد كه خدا با پرهيزگاران است.» (توبه: 36)
3. جمعگرايي يك سنت در آفرينش
خداوند متعال در كتابش از هماهنگ بودن پديدههاي هستي خبر ميدهد؛ پديدههايي مانند رابطة روز و شب و ماه و خورشيد در گسترة منظومة شمسي. آنجا كه ميفرمايد چهارپايان و پرندگان با تفاوتي كه در صفتها و اشكالشان دارند هريك براي اداي وظيفهاي در آفرينش با هم وحدت و هماهنگي دارند.(يس: 37ـ40) خداوند متعال ميفرمايد: «و هيچ جنبندهاى در زمين نيست و نه هيچ پرندهاى كه با دو بال خود پرواز مىكند؛ مگر آنكه آنها [نيز] گروههايى مانند شما هستند.» (انعام: 38)
واقعيت مؤيد اين موضوع است. زنبورهاي عسل در زندگي گروهي همكاري ميكنند؛ گروهي خانه آماده ميكنند، برخي آن را پاك نگه ميدارند، برخي عهدهدار نگهباني و حمايتاند، دستهاي براي مكيدن دانههاي گلها بيرون ميروند، تا شهد گوارايي را فراهم آورند. همچنين است زندگي مورها و ديگر موجودات. زماني كه اين سنت آفرينش در قرآن كريم ذكر ميشود، منظور از آن متوجه ساختن انسانها به اين حقيقت است كه آنان جدا از ديگر مخلوقات الهي نيستند، بلكه آنان پارهاي از آن مخلوقاتاند كه زندگيشان مبتني بر تعاون و همكاري است.
4. تقويت اصل برادري در ميان مردم
همة بشر فرزندان آدم و حوا و همه از يك خانوادهاند. مسلمانان به پشتوانة داشتن مبادي اعتقادي مشترك، با هم برادرند.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» (حجرات: 10)؛ در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا پروا بداريد؛ اميد كه مورد رحمت قرار گيريد.
در منابع حديث معروف اسلامى روايات زيادى در زمينه حق مؤمن بر - برادر مسلمانش، و انواع حقوق مؤمنين بر يكديگر، و ثواب ديدار برادران مؤمن و مصافحه، و معانقه، و ياد آنها كردن، و قلب آنها را مسرور نمودن، و مخصوصا بر آوردن حاجات مؤمنان و كوشش و تلاش در انجام اين خواستهها، و زدودن غم از دلها و اطعام، و پوشاندن لباس و اكرام و احترام آنها وارد شده است كه بخشهاى مهمى از آن را در اصول كافى در ابواب مختلف تحت عناوين فوق مىتوان مطالعه كرد
5. دعوت به صلة رحم
«صله» در لغت به معناي احسان و دوستي آمده و مراد از «رَحِم» خويشاوندان و بستگان است. در اصطلاح، صلة رحم محبت و سلوك با خويشان و نزديكان است. در شرع مقدّس اسلام و آيات و روايات، معناي خاصي براي رحم ذكر نشده است. از اينجا ميفهميم كه اين كلمه نيز مانند ساير كلمات، بر معناي عرفي متداول حمل ميشود.
شايد رحم به معناي خويشاونداني باشد كه از طرف پدر و مادر و نيز فرزندان به يكديگر وابستهاند، هرچند اين وابستگي به چند واسطه باشد. عروةبن يزيد از امام صادق دربارة تفسير آية «وَ الذينَ يصلونَ ما اَمرَ اللهُ بهِ اَن يوصلَ» (رعد: 31) پرسيد. آن حضرت پاسخ داد: مراد از كساني كه خداوند پيوستن به آنان را فرمان داده، خويشاوندان توست. بنابراين، صلة رحم، پيوند با تمام خويشان ميباشد. بديهي است كه خويشاوند هر قدر به انسان نزديكتر باشند؛ وظيفة او در حفظ پيوند، شديدتر و لازمتر است. اسلام بر استوار ساختن پيوندهاي خويشاوندي و استحكام روابط خانوادگي بسيار تأكيد و توجه كرده و صلة رحم و رسيدگي به بستگان را ارزش الهي شمرده و واجب كرده است. همچنين خداي متعال آن را در رديف پرستش خويش قرار داده و فرموده است: «و خدا را بپرستيد و چيزى را با او شريك مگردانيد و به پدر و مادر احسان كنيد و دربارة خويشاوندان... .»(نساء: 36)
در جاي ديگر ميفرمايد: «او از همديگر درخواست مىكنيد پروا نماييد؛ و زنهار از خويشاوندان مَبُريد، كه خدا همواره بر شما نگهبان است.» (نساء: 1)
اميرمؤمنان علي نيز به فرزندش چنين سفارش ميكنند:
خويشانت را گراميبدار، زيرا آنان بال و پَرِ تو هستند كه با آنان پرواز ميكني و اصل و ريشه تو ميباشند كه به ايشان باز ميگردي و دست [ياور] تو هستند كه با آنها [به دشمن] حمله ميكني [و پيروز ميشوي].
اين همه تأكيد و سفارش دربارة صلة رحم در قرآن و احاديث، بيانگر ضرورت و نقش حياتي آن است. راوي ميگويد: به امام صادق عرض كردم: «كساني با من خويشاوندي دارند، اما با من همعقيده نيستند، آيا براي آنان بر عهدهام حقي است؟ فرمود: بلي؛ حق خويشاوندي را چيزي قطع نميكند و اگر با تو همعقيده باشند، براي آنان دو حق است: يكي حق خويشاوندي و ديگري حق اسلام.»
اسلام خانواده را مهمترين واحد اجتماعي ماية تكامل و بهروزى ميشمارد و محيط خانوادهاي را كه بر اساس معيارهاى دينى پايهريزى شده باشد جايگاه آسايش جسم و جان و آرامش روح و روان ميداند. خداوند در قرآن ميفرمايد: «و از نشانههاى او اينكه از [نوع] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد.» (روم: 21)
قرآن كريم بر همبستگى ميان اعضاي خانوادة گسترده فراوان تأكيد ميكند و لذا خانواده در جامعة قرآنى به پدر و مادر و فرزندان محدود نمىشود، بلكه روابط خانوادگى از اين محدوده فراتر ميرود و بسيارى از اقوام نزديك را نيز دربر مىگيرد: «و حق خويشاوند را به او بده و مستمند و در راهمانده را [دستگيرى كن] و ولخرجى و اسراف مكن.» (اسراء: 26)
خانوادة گسترده، نهادى است كه اگر داراى ساير خصوصيات يك جامعة قرآنى باشد مىتواند هم براى مردان و هم براى زنان كانون سعادت و آرامش باشد. اجمالاً به برخى از مزايا و فوايد چنين خانوادهاى اشاره ميشود:
الف. خانوادة گسترده، خصوصيات اخلاقى اعضاي خود را تصحيح و تعديل مىكند؛ چراكه عضو چنين خانوادهاى اعمال خود را نه فقط تحت نظارت يك فرد، بلكه در معرض قضاوت خانوادهاى بزرگ مىبيند.
ب. زنان در خانوادة گسترده اسلامى قادر خواهند بود بيشتر به فعاليتها و مشاغل خارج از خانواده بپردازند بدون اينكه زيانى متوجه همسر و فرزندان يا سالخوردگان خانواده شود؛ زيرا همواره اشخاص بالغ ديگرى در خانه حضور دارند كه آنان را در كارهاى داخلى يارى رسانند.
ج. چنين خانوادهاى از وسعت و تنوع روحى و عاطفى برخوردار مىباشد و اين موهبت را به طور يكسان در اختيار كودكان و بزرگسالان قرار مىدهد، و تجربه نشان داده است كه اين امر در استحكام پيوند زناشويي نقش مؤثرى دارد.
د. در يك جامعة قرآنى، مطلقاً نيازى به تأسيس نهادهايى چون «خانة سالخوردگان»، «دهكدة بازنشستگان»، «كلوب افراد مجرد» و نظاير آن وجود ندارد، چراكه نيازهاى روانى و عاطفى افراد از زن و مرد، پير و جوان در خانة گسترده تأمين ميشود.
7. صريح بودن امر به جماعت
در نهايت اينكه اسلام به اين روشها و راهكارهاي مزبور اكتفا نكرده، بلكه به پايبندي به جماعت با ذكر فوايد آن پرداخته است تا آنكه راهي براي سهلانگاري و تأويل باقي نماند. خداوند متعال ميفرمايد: «وَ تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده: 2)؛ و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تعدى دستيار هم نشويد.
و آيات ديگري نيز (آلعمران: 103 و105؛ انفال: 46) به اين مهم اشاره دارند.
اين نصوص و غير آن همه بيانگر اهميت زيستن با جماعتاند و تأكيد دارند كه دور بودن، تكروي و گوشهگيري همه دال بر پذيرش پراكندگي وذلت و خواري در دنيا و عذاب دردناك در آخرتاند.
نتيجهگيري
با توجه به مواردي بيانشده جايگاه فرد و جامعه در فرهنگ اسلامي مشخص ميشود. شرايط ويژة عصر ظهور (اقليمي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي) ارزشهاي فردي و اجتماعي را در مطلوبترين حد خود شكوفا ميكند. ديدگاه اسلام دربارة فردگرايي و جمعگرايي در موارد زير خلاصه ميشود.
1. اسلام قائل به اصالت فرد و اهميت جامعه است و بيان ميدارد كه فرد و جامعه بر هم ديگر اثر گذارند.
2. فرد ميتواند و امكان حركت برخلاف جامعه را دارد. به عبارت ديگر در عين اينكه جامعه وهنجارهاي آن بر فرد اثر ميگذارند، استقلال فرد محفوظ است و او ميتواند جامعة خودش را عوض كند.
3. براساس فطرتي كه در قرآن مطرح است اساساً روانشناسي انسان بر جامعهشناسي او مقدم است. فطرت است كه به انسان اجازة قبول هر گونه هنجار و قاعدة اجتماعي را نميدهد و حتي او را به مخالفت و مقابله با قواعدي كه خلاف رشد و تعالي است، فراميخواند.
4. از ديدگاه اسلام هم فرد مهم است و هم جامعه و به عبارت ديگر در اسلام براي هريك از افراد احكام و دستورهايي وجود دارد كه دال بر استقلال و حفظ شأن و منزلت خود است و همچنين احكام و دستورهايي وجود دارد كه به گروهها و تشكلهاي اجتماعي مثل خانواده، بستگان و اجتماع مسلمين تعلق دارد.
5. از ديدگاه اسلام انسان داراي منزلت و كرامت بالايي است.
6. اسلام با توجه به اين مقام و كرامت دستورهايي براي تكتك افراد معين كرده كه در قالب تكاليف مشخصي ظهور مينمايد.
7. اسلام با توجه به فطرت انسان او را در مسير معيني هدايت ميكند و او را از انحلال شخصيت و تبعيت بيقيد و شرط از جامعه نهي ميكند.
8 . هر كس در مقابل اعمال خود مسئول است و همچنين افراد در مقابل جامعه خود نيز مسئولاند.
9. با توجه به اهميت جامعه، اسلام افراد را به تشكلهاي اجتماعي متذكر ميشود و اهميت آن را با ارزشي كه به جامعه و خانواده ميدهد مشخص ميكند.
10. در اسلام جامعه به حدي اهميت دارد كه در احكام اسلامي افراد حتي در مقابل گناه ديگران نيز مسئولاند.
11. اصل برادري بين مسلمانان مسئوليت فرد را نه تنها در مقابل خانودة خود، حتي در مقابل جامعة خويش نيز ميرساند.
12. در اسلام خانواده جايگاه رفيع و بالايي دارد و در جامعة قرآني خانواده فقط شامل پدر و مادر و فرزندان نميشود، بلكه روابط خانوادگي از اين محدوده فراتر رفته، بسياري از اقوام را نيز دربر ميگيرد.
13. در جامعة مهدوي به واسطة اجراي صحيح احكام اجتماعي و عمل به تكاليف شخصي جايگاه هريك از افراد و جامعه مشخص و معين است.
14. در جامعة مهدوي بسياري از احكام اجتماعي كه ظرفيت اجرايي آنها در حل حاض وجود ندارد محقق ميشود و افراد همواره تكاليف اجتماعي را بر خود واجب ميدانند.
- افتخاري، اصغر و علي اکبر کمالي، رويکرد ديني در تهاجم فرهنگي تهران، سازمان مدارک فرهنگي انقلاب اسلامي، 1377.
- بالادستيان، محمد امين، ويژگيها و خاستگاه اساسي فرهنگ، قم، مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني، پايان نامه،1380.4.
- بریجانیان، ماری، فرهنگ اصلاحات فلسفه و علوم اجتماعی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1371.
- بنيانيان، حسن، فرهنگ توسعه خط مشي گذاري، بيجا، بينا، 1386
- تي.اس.اليت،درباره فرهنگ، ترجمه حميد شاهرخ، تهرانع مرکز، 1369.
- جمعي از نويسندگان، فرهنگ و دين، هيئت مترجمين زير نظر بهاء الدين خرمشاهي تهران، طرح نو، 1374.
- دژکام، علی، تفکر فلسفی غرب از منظر استاد مطهری، تهران، اندیشه 1375.
- ربانی خوراسگانی، علی، «بررسی و تحلیل جامعه شناختی دیدگاه اصالت فرد و جمع»، بصیرت، ش 22 و 21.
- ساروخانی، باقر، دائرةالمعارف علوم اجتماعی، تهران، کیهان1370
- ساروخانی، باقر، مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، تهران، 1370.
- عمید، حسن، فرهنگ عمید، تهران، جاویدان، 1355.
- عوقی، وحید، «فاصله قدرت از دیدگاه فرهنگ جامعه مهدوی» اسلام وپژوش های مدیریتي، ش1، پاييز 1389.
- عوقي، وحيد، «تبيين شاخصهاي فرهنگی عصر ظهور با نگاه مديريت» پايان نامه، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1388.
- کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کوهکمرهای، چ دوم، تهران، اسوه، 1373.
- کوئن، بروس، مباني جامعه شناسي، ترجمه و اقتباس غلامعباس توسلي، چ يازدهم، تهران، سمت، 1379.
- لاريجاني، صادق، «نسبت دين و جامعه مدني»، انديشه حوزه، سال 4، ش 2، 1377.
- مجلسی، محمدباقر بحارالانوار، چ سوم، بيروت، داراحیاء التراث العربی، 1403.
- مصباح، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1379.
- ـــــ، پرسش ها و پاسخ ها (5-1) (مشکات)، قم، مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني، 1388.
- مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، نورالانوار2، مرکز خدمات کامپیوتری نور.
- مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، تهران، صدر، 1367.
- ـــــ، مجموعه آثار، قم، صدر، 1368.
- ـــــ، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، 1370.
- ـــــ، فلسفه تاریخ تهران، صدرا، 1370.
- ـــــ، تعلیم و تربیت اسلامی تهران، صدرا، 1367.
- ـــــ، جامعه و تاریخ تهران، صدرا، 1369.
- ـــــ، مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، تهران، صدرا، بيتا.
- ـــــ، گفتار معنوی، تهران، صدرا، 1372.
- مقام معظم رهبری، «درآمدي برفرهنگ ومهندسي فرهنگي»، مهندسي فرهنگي، ش 1، 1385.
- مندراس، هانري و ژرژگورويچ، مباني جامعه شناسي، ترجمه باقر پرهام، تهران، اميرکبير، 1349.
- نيکلاي برديابف، «تقدير فرهنگ»، ترجمه حشمتالله ملاصالحي، کيهان فرهنگي، ش 21 خرداد و تير 1374.
- والتز، پیترجی، پی، «فرهنگ رفتار مصرف کننده و پخش بندی بازار جهانی» در مدیریت در عرصه فرهنگها مباحث و دیدگاه ها، ترجمه محمدتقی نوروزی، تهران سمت و مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1383.
- هافستد، گرت، «تصوریرهایی از اروپا: گذشته، حال و آینده»، در مدیریت در عرضه فرهنگ ها مباحث و دیدگاهها، ترجمه نوروزی، تهران، سمت و مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خمیني، 1383.
- Greet Hofsted,Cultures and Organizations.London:MC Graw-Hill 1991.
- Greet Hofsted,Cultures Consequences. London Sage 2001