جایگاه شخصیت در رفتار سازمانی براساس اندیشۀ آیتالله مصباح یزدی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
همۀ سازمانها از افراد تشکيل ميشوند و بدون افراد نميتوانند وجود داشته باشند. عملکرد سازمانها بهطور قابلملاحظهاي تحت تأثير چگونگي رفتار افراد قرار ميگيرد. ويژگيهاي متفاوت رفتار افراد در موقعيتهاي گوناگون نياز مديران به فهم رفتار افراد در محل کار، براي بهرهگيري بهتر و حداکثر مشارکت را بهتر نمايان میسازد. پژوهشگران با مطالعۀ رفتار سازماني ميکوشند تا چرايي و چگونگي تنظيم عمليات سازمانها و روابط بين کارکنان و مديران سازمان را تبيين کنند (استرلند و کانول، 1390، ص 251ـ252).
رفتار سازماني در جستوجوي دانش همهجانبۀ رفتار در محيطهاي سازماني از طريق مطالعۀ منظم فرد، گروه و فراگردهاي سازماني است (رابينز، 1374، ص 5). مطالعۀ رفتار سازماني کمک ميکند تا افراد خود و ديگران را به شيوهاي بهتر درک کنند، روابط بينفردي آنها در سازمانها بهبود یابد و محيط کاري متجانسي در سازمانها ايجاد شود. همچنين به مديران کمک ميکند تا شخصيت کارکنان را بهتر بشناسند و براي نتايج بهتر آنها را به کار برانگيزند. بدينسان مديران ميتوانند فنون انگيزشي را مطابق ماهيت فردي کارکنان بهکار گيرند. رفتار سازماني همچنين به فهم مشکلات افراد در سازمان، تلاش براي پيشبيني رفتار انسانها و استفاده از آن براي اثربخشتر کردن سازمان و نيز موفقيت نهايي سازمان ميپردازد (خانکا، 1389، ص 8ـ9).
يکي از مباني پذيرفتهشده در علوم رفتاري اصل «تفاوتهاي فردي» ميان انسانهاست. اين تفاوتها در محل کار به شکلهاي گوناگوني بروز ميکند. برای مثال، افراد با توجه به ساختهاي رواني متفاوت، در اهتمام به پاداشها، در مقابل انواع مشاغل، متفاوت عمل ميکنند. يا برخي از افراد مشاغل چالشي را براي بروز تواناييهايشان ترجيح ميدهند. بعضي ديگر ممکن است مشاغلي را که امنيت شغلي به دنبال داشته باشد دوست بدارند. همچنين علاقه افراد در نحوه دریافت دستمزد متفاوت است. بعضي ممکن است دريافت دستمزد زماني را بپسندند، در حالي که ديگران ممکن است دریافت کارانه را ترجیح دهند.
علاوه بر اختلافات مزبور، افراد در ويژگيهاي فردي (نظير شخصيت) نيز با یکدیگر متفاوتند (خانکا، 1389، ص 48). ازاینرو درک موضوع شخصيت بهمثابه يکي از ويژگيهاي فردي، براي فهم پيچيدگيهاي رفتار سازماني کارکنان در محيط سازمان ضروري به نظر ميرسد.
نظريات شخصيت متعددي در تاريخ روانشناسي به چشم ميخورد. فرويد، يونگ، آدلر، اريک فروم، آلپورت، مازلو و ديگر محققان هريک از زاويه خاصي شخصيت و ابعاد آن را بررسی کردهاند. در بررسي هر نظريه شخصيتي، مشاهده ميشود که نگاه به ماهيت انسان بر نظريهپردازهاي شخصيت تأثیر بسزایی دارد. برداشتهاي گوناگوني که از دوگانههاي «اراده آزاد ـ جبرگرايي»، «طبيعت ـ تربيت»، «گذشته ـ حال»، «بيهمتايي ـ عموميت»، «تعادل ـ رشد» و «خوشبيني ـ بدبيني» وجود دارد، موجب شده است تفاوتهاي معناداري در نظريات گوناگون پديد آيد (شولتز و شولتز، 1400).
دانش مديريت جديد نيز در مطالعۀ شخصيت، تنها به عوامل جسمي ـ زیستی توجه ميکند و جنبه روحي و رواني انسان را کنار گذاشته و از آن غفلت کرده است (شعاعي و حکيمي، 1400). از سوي ديگر مفهوم «شخصيت» موضوعي جهاني و مربوط به همۀ فرهنگهاست و در فرهنگ اسلامي نيز به آن اشاره شده است. (شجاعي، 1395). ازاینرو با توجه به اثرگذاري نوع نگاه به انسان در مديريت و اهميت مباني فکري بهمثابه پيشنيازي بر دانش مديريت (واثق و رحيمي، 1401)، لازم به نظر ميرسد در جايگاه شخصيت در رفتار سازماني از منظر انديشمندان و متفکران مسلمان تأمل گردد.
در ميان بزرگان معاصر انديشۀ اسلامي، آيتالله مصباح يزدي در علوم عقلي و نقلي صاحبنظر بوده و بسياري از دستاوردهاي علوم جديد در زمينه روانشناسي، مديريت و حقوق را با محک عقل و نقل ديني سنجيده است. ايشان سخنرانيها و مقالاتي در زمینه مديريت و پيشنيازهاي آن ارائه نموده است (برای مثال: مصباح يزدي، 1375الف؛ همو، 1375ب؛ همو، 1379). همچنين با توجه به اهميت ابتکارات ايشان در حوزۀ انسانشناسي مبتني بر هرم سهبعدي نفس، ميتوان براي استخراج ابعاد و تحليل جايگاه شخصيت در رفتار سازماني، به آثار مکتوب و شفاهي ايشان بهمنزله يکي از متفکران آشنا به منابع اسلامي مراجعه نمود.
«شخصيت» يکي از منابع و علل ايجاد تفاوت در رفتار و از مهمترين مباحث مطرح در رفتارسازماني به شمار میآید و نظرات و ديدگاههاي متفاوتي در رابطه با تعاريف «شخصيت» و عوامل تشکيلدهنده آن تا کنون مطرح شده است. انسانها علاوه بر ويژگيهاي جسماني، در شيوههاي خاص رفتار، تفکر و احساس خود نیز با يکديگر متفاوتند. اين تفاوت در ويژگيهاي روانشناختي و صفات شخصيتي بر عملکرد شغلي اثر حائز اهميتي دارد و شناخت و درک دقيق آن و نسبت آن با رفتارهاي انساني ميتواند راهگشا باشد.
در سال 1920م، مقارن با دوران رکود اقتصادي بزرگ در غرب، بررسي نقش توجه به عامل انساني در محيط کار، در سير تکوين نظريههاي مديريت مطرح شد (رضائيان، 1380، ص 49). اين انقلاب ابتدا توسط التون مايو رهبري شد و جوهر آن اين باور بود که کليد بهرهوري بالاتر رضايت کارکنان است (کندالکار، 2007، ص 25). مطالعات هاثورن، نظريه «نيازهاي انساني» مازلو، نظريههاي داگلاس مک گريکور، ارجريس و سايران از جمله نظريات مطرح در اين زمینه هستند.
يکي از نتايج مطالعات هاثورن اين بود که نگرشهاي فردي و عوامل شخصي آثار حائز اهميتي بر بهرهوري کار دارد (رضائيان، 1380، ص 54). نظريه «سلسلهمراتب نيازها»ی مازلو بیشتر براي ايجاد انگيزه در کارگران نقل و به کار گرفته ميشود. نظريه مازلو بهطور کلي پنج نياز انسان را بيان ميکند: نيازهاي زیستی، ايمني، تعلق، عزت (اجتماعي)، و خودشکوفايي (کندالکار، 2007، ص 27).
کريس آرجريس در نظريۀ «شخصيت و سازمان» خود برخي از اقدامات متأثر از رهيافتهاي سنتي مديريت را با شخصيت افراد بالغ ناسازگار ميدانست (رضائيان، 1380، ص 57). مطابق نظر آرجريس بروز مسائلي مانند غيبت، ترک خدمت و ازخودبيگانگي در ميان کارکنان نشانه وجود ناسازگاري ميان شخصيت کارکنان بالغ با اقدامها و فعاليتهاي مديريتي سازمان است (رضائيان، 1380، ص 54، به نقل از: شرمرهورن، 1996).
الگوی «خامي ـ پختگي» آرجريس از شخصيت، نظريههاي «مفهوم خود» و نظريۀ اجتماعي شخصيت بيش از ديگر نظریههاي شخصيت به رفتار سازماني ارتباط دارد (لوتانز، 1372، ص 178و208).
در رابطه با اثر شخصيت در رفتار سازماني تحقيقات متعددي صورت گرفته است. برای مثال، علاقهمنديهاي شغلي بازتابي ـ هرچند نسبي ـ از ويژگيهاي شخصيتي محسوب ميشوند و پژوهشهاي بسياري حکايت از وجود همبستگيهاي نسبتاً قوي بين ويژگيهاي شخصيتي و علاقهمنديهاي شغلي دارد (اشتون، 1401، ص 414). براي نمونه، افراد علاقهمند به زمينههاي کاري خلاقانه و هنري، گرايش زيادي به گشودگي دارند و افرادي که به زمينههاي شغلي شامل تعامل اجتماعي و رهبري علاقه نشان ميدهند از سطوح بالاتر برونگرايي برخوردارند (همان، ص 423).
عملکرد در شغل نيز با صفات شخصيتي مرتبط است (کندالکار، 2007، ص 58). صفات مرتبط با عامل وجداني بودن براي پيشبيني عملکرد شغلي در مشاغل گوناگون، حائز اهميت هستند. همچنين ويژگيهاي مرتبط با آزمونهاي صداقت در پيشبيني عملکرد شغلي مؤثرند (همان، ص 311، به نقل از: هرتز و داناوان، 2000).
همچنين در پژوهشي توسط ساتين و همکارانش (2009) ارتباط شخصيت با درآمد، وجهه شغلي و رضايت شغلي نشان داده شد (همان، ص 312). مطابق مطالعاتی ديگر، تفاوتهاي شخصيتي افراد ميتواند منبع توسعه خلاقيت و یا ريشه بسياري از مشکلات سازماني باشد (کرمي و بياتي، 1397). اهمالکاري سازماني نيز يکي از مشکلات سازمانهاست که با برخي از ويژگيهاي شخصيتي همبستگي دارد (آقايوسفي و همكاران، 1395).
علاوه بر تأثير ويژگيهاي شخصيتي کارکنان بر عملکرد و رضايت شغلي، اثر صفات شخصيتي يک مدير نيز ميتواند نقش مهمي در نتيجهبخشي يک سازمان داشته باشد. هرسي و همکارانش يکي از هفت قدرت مهم يک مدير را ويژگيهاي شخصيتي وي معرفي ميکنند (هرسي و همکاران، 1979). همچنين شناخت و سنجش خصايص شخصيتي براي بسياري از هدفها (مانند گزينش، هدايت و رهبري) امري اساسي است (عبدالعليپور و بساك، 1399).
در تحقيقات داخلي، برخي از پژوهشگران به توصيف الگوهاي رفتاري انسان و نسبت آن با شخصيت پرداختند. رضائيان و عبدالهي نيسياني (1392) در «ارائه و تبيين مدل سيستمي رفتار از منظر قرآن کريم» به توصيف الگوی قرآني رفتار انسان پرداختهاند که شباهتهايي با الگوی «A-B-C» در علم مديريت دارد، با اين تفاوت که به انسان به شکل جعبه سياه نگاه نميکند و براي انسان ويژگيهاي خاصي برميشمرد.
در پژوهش جاسبي و نوربخش لنگرودي (1376) با عنوان «مباني رفتار انسان از ديدگاه اسلام» رفتار انسان براساس شاکله يا شخصيت هر فرد صورت ميگيرد و اين شاکله متأثر از نيت، مذهب و خلقوخوي اوست و اين عوامل خود تأثيرگرفته از اختيار، محيط و نيازهاي انساني به شمار ميآید.
مطابق مقالۀ «تبيين مباني انسانشناختي مديريت منابع انساني با تأکيد بر نظرات علامه طباطبائي» (رحيمي و گنجعلي، 1396)، نويسندگان معتقدند: مکاتب مديريت منابع انساني از بعد مادي انسان فراتر نرفته و مطالعۀ نظرات علامه طباطبائي قابليت ارتقای نظامهاي مديريت منابع انساني رايج را دارد.
همچنين در مقالات ديگري مانند «فهم رفتار سازماني مبتني بر فقه» (منطقي و همكاران، 1398) و «بررسي تطبيقي مباني رفتار فردي از ديدگاه رفتارگرايي و علمالنفس فلسفي» (محمدينسب و همكاران، 1399) نيز به توصيف جايگاه رفتار از نگاه اسلام و علمالنفس فلسفي پرداخته شده است.
1. بررسی مباني نظري
1-1. رفتار سازماني
به زبان ساده «رفتار» عبارت است از: پاسخ به محرک معيني که مستقيم و غيرمستقيم قابل مشاهده است. رفتار بهطور مستقيم از طريق مطالعه پاسخهاي افراد به محيط کاري آنها مشاهده ميشود. مشاهده غيرمستقيم به چگونگي توصيف شفاهي فرايندهاي تصميمگيري و نگرشها توسط افراد اشاره دارد. رفتار انسان معلول علل معيني است. رفتار نتيجه تعامل ويژگيهاي فرد و ويژگيهاي محيطي است که در آن رفتار رخ ميدهد. به عبارت ديگر، رفتار برايندي از فرد و محيط است (خانکا، 1389، ص 48).
رفتار سازماني شاخهاي ميانرشتهاي است که دربردارنده مطالعه نظاممند تأثير فرد، گروه و ساختار بر رفتار کارکنان بوده و منظور از آن درک، پيشبيني، هدايت و پایش رفتار افراد است (شفيعي، 1395، ص 4).
سطوح تجزيه و تحليل در رفتار سازماني، فردي، گروهي و سازماني است. براي رسيدن به اثربخشي سازماني لازم است در رابطه با شناخت رفتارهاي سازماني افراد اطلاعاتي کسب شود و اين جز با تحليل واکنشهاي فردي (مانند ادراکات و انگيزههاي افراد)، گروههايي که به آن تعلق دارند (مانند ارتباطات و هنجارهاي بين آنها) و فرهنگ و ساختار سازماني که در آن مشغولند، ممکن نيست (رضائيان، 1389، ص 14).
2-1. سيستمي بودن رفتار انسان
بهترين راه فهم علت رفتار انسان، مفهوم «سيستم» است. «سيستم» مجموعهاي از اجزا و روابط ميان آنهاست که توسط ويژگيهاي معين، به هم وابسته ميشوند و اين اجزا با محيطشان يک کل را تشکيل ميدهند (رضائيان، 1388، ص 27).
هر سيستم شامل چهار قسمت معين (درونداد، فرايند، برونداد و بازخورد) است. هر چه از محيط به شکل اطلاعات وارد سيستم ميشود بهمثابه مواد خام عمل ميکند. «فرايند» ارزشيابي يا انتقال درونداد دريافت شده است. رفتار آشکار کارمند براساس درونداد و فرايند، «برونداد» است. در پي اقدامات سيستم، بازخورد از طريق گزينههايي براي تغييرات، سيستم را بهرهمند ميسازد. حتي تغيير در يک عامل کوچک ميتواند تغييرات نسبتاً بزرگي را در رفتار به دنبال داشته باشد (خانکا، 1389، ص 54).
مطابق پژوهشي که رضائيان و عبدالهي نيسياني انجام دادند، قرآن کريم هنگامي که به تحليل رفتار انسان ميپردازد نگاهي نظاممند (سيستمي) به ابعاد گوناگون رفتار انسان دارد. در اين الگو متغيرهايي به صورت ورودي الگوهاي رفتاري انساني را تحت تأثير قرار ميدهند. اين الگوهاي رفتاري پردازشهايي را اعمال میکند که به خروجيهايي به صورت اقدامات و کنشهاي انساني منجر ميشود (رضائيان و عبدالهي نيسياني، 1392).
شکل 1: سيستم رفتاري انسان
درونـدادهاي فـردي رفتـاري مشـتمل بـر ويژگيهايي است که کارکنان قبل از ورود به سازمان دارند. ايـن خصوصـياتْ رفتـار آنها را تحت تأثير قرار ميدهد ويژگيهاي فردي مردمشناختی (دموگرافیک) و زندگینامه (بيوگرافي) افـراد (ماننـد سـن، جـنس، وضـعيت تأهـل، مـذهب، خصوصـيات شخصـيتي، ارزشها، چـارچوب احساسـي ذاتـي و نگرشهاي اوليه) از جمله وروديهاي فردي رفتاري است. در الگوی سيستمي رفتار فـردي، ادراک و انگيزش، احساسات و عواطف و تصميمگيري فردي بهمثابه عناصـر فراينـدي، نگرشهاي شغلي و رفتار بهنجار و نابهنجار بهمنزله عناصر بروندادي تلقي ميشوند (شفيعي، 1395، ص 13).
همچنين مفهوم «پويايي سيستم» در ارتباط با رفتار انسان قابل طرح است. سيستمها در طي زمان تغيير ميکنند. اين تغييرات بر پويايي سيستم دلالت دارد. ازاينرو سيستمهاي تغييرپذير را «سيستمهاي پويا» نيز مينامند (رضائيان، 1388، ص 40).
3-1. شخصيت
تعاريف گوناگوني در روانشناسي و مديريت از «شخصيت» ارائه شده است که به برخي از مهمترين آنها اشاره ميشود:
«شخصيت» مجموع راههايي است که يک نفر بدانوسيله در برابر ديگران از خود واکنش نشان ميدهد يا بدانوسيله ارتباط متقابل ايجاد ميکند. «شخصيت» همان شخصيت پوياي درون فرد است که از سيستمهاي رواني و فيزيکي تشکيل شده و تنها عامل تعيينکننده سازش فرد با محيطش است (رابينز، 1374، ص 145). آنگاه که مسئله شخصيت مطرح است، به جاي توجه به اجزاي تشکيلدهنده شخص، به کل مجموعه ـ که چيزي بيش از مجموع اجزاي تشکيلدهنده شخص است ـ توجه ميشود (همان).
رابينز ويژگيهاي عمده شخصيتي را که بر رفتار سازماني اثر ميگذارند در شش گروه خلاصه کرده است: اثر کانون پایش، قدرتطلبي، ماکياوليگري، عزت نفس يا مناعت طبع، و ميل به ريسکپذيري (همان).
اشتون معتقد است: ويژگيهاي شخصيتي به اختصار، به تفاوتهاي ميان افراد در گرايش به رفتار، تفکر، يا احساس خاص با برخي از روشهاي مرتبط با مفهوم در گسترهاي از موقعيتهاي مرتبط و در طول دورههاي زماني بلندمدت اظلاق ميشود (اشتون، 1401، ص 67).
«شخصيت» از نگاه لوتانز به معناي نحوۀ تأثيرگذاري انسانها بر ديگران، فهم و نظري که درباره خودشان دارند، الگوهاي صفات دروني و بروني قابل اندازهگيري، و تأثير و تأثر شخص ـ موقعيت بهکار میرود (لوتانز، 1372، ص 167).
در رابطه با مفهوم «شخصيت» و ارتباط آن با اجزاي ديگر روان انسان، نظرات گوناگوني مطرح گرديده است. ميتوان فرايندهاي گوناگون روانشناختي را اجزاي يک جورچین، و شخصيت را تصوير کاملکننده آن دانست. از نگاه برخي انديشمندان، برخلاف منطق رياضي، شخصيت موضوعي است که کل آن از مجموع اجزاي تشکيلدهندهاش بيشتر است (لوتانز، 1372، ص 164-165).
از منظر خانکا، «شخصيت» مجموعه سيستمهاي رواني ـ جسماني يک فرد است که رفتار او را در يک وضعيت / محيط خاص، تعيين ميکند (خانکا، 1389، ص 61).
1-3-1. تعيينکنندگان شخصيت
عوامل مؤثر بر شخصيت از ديد انديشمندان به دستههاي گوناگوني تقسيم شده است. براي مثال، مک کللند اين عوامل را به چهار نظریه بنيادي دستهبندي کرده است: «خصوصيات»، «طرحواره»، «انگيزهها»، و خود «الگو» (خانکا، 1389، ص 62).
افراد ديگري مانند اسکات و ميشل تعيينکنندگان شخصيت را به «گروههاي موروثي» و «عوامل فرهنگي» طبقهبندي نمودهاند (همان).
افراد متعددي نيز تعيينکنندگان شخصيت را به سه گروه بزرگ «وراثت»، «محيط» و «وضعيت» تقسيم کردهاند (همان).
رابينز معتقد است: شخصيت يک انسان بالغ به وسيله دو عامل «ارث» و «محيط» شکل ميگیرد و با موقعيتهاي گوناگون تعديل ميشود (رابينز، 1374، ص 145).
با توجه به اينکه سيستم انسان متعامل، هم شامل اجزاي زیستی است و هم رواني، عوامل متعددي مانند وراثت، محيط، بلوغ، آمادگي و يادگيري در شخصيت انسان مؤثرند. برخي از انديشمندان عوامل ديگري (مانند عوامل ذهني، تجربههاي شخصي و اهداف و انگيزههاي فردی) را نیز در شخصيت وي مؤثر ميدانند (بشيري، 1391).
در ادامه، سه عامل «وراثت»، «محيط» و «موقعيت» بررسی ميشود:
4-1. وراثت
«وراثت» به کسب اشتراکات زیستی، فيزيکي و رواني از والدين اشاره دارد که بيشتر در قامت بدني، جذابيت چهره، جنسيت، خلقوخو، ترکيب عضلاني و حتي بازتاب منعکس ميشود (کندالکار، 2007، ص 61). مطالعاتي که بر روي رضايت شغلي انجام گرفته است اين نظر را تأیید حمايت ميکند که وراثت مطمئناً نقش مهمي در تعيين شخصيت فرد ایفا ميکند. تحقيقات نشان داده است: رضايت شغلي فرد در طول زمان، بهطور قابلملاحظهاي ثابت باقي ميماند (اشتون، 1401، ص 424).
5-1. محيط
هر کس در محيطي خاص متولد و در آن بزرگ شده است. محيط بر شخصيت افراد اثر ميگذارد. اگر شرايط اقتصادي ـ اجتماعي جامعه پيشرفتهتر باشد، کودکان آيندهنگرتر خواهند بود. محيط را بايد از منظر هنجارها، اخلاق و ارزشهايي که رعايت ميشود و نگرش گروه اجتماعي نگريست. اين عوامل ـ درواقع ـ فرهنگ جامعه را شکل ميدهند که سازمانها نيازهاي منابع انساني خود را از آن استخراج ميکنند. زمينه فرهنگي براي ارزيابي شخصيت مهم است. خانواده از طريق اعمال الگو، پاداش و تنبيه، شخصيت کودکان را شکل ميدهد (کندالکار، 2007، ص 61). ازاینرو بهطورکلي يکي از عوامل مؤثر بر شخصيت افراد «محيط» آنها خواهد بود.
6-1. موقعيت
«موقعيت يا وضعيت» عاملي است که به دو عامل «ارث» و «محيط» اضافه شده است. شخصيت فرد در حالي که داراي ثبات رويه و پايدار است، ولي در موقعيتهاي گوناگون، سيال است و تغيير ميکند (کندالکار، 2007، ص 61). خواستها و تمايلات گوناگون در موقعيتهاي مختلف، موجب ميشود شخص در هر موقعيتي جنبۀ خاصي از شخصيت خود را ابراز نمايد. بنابراين نبايد الگوهاي شخصيتي را به صورت جداگانه و منفک از بقيه، مورد توجه قرار داد (رابينز، 1374، ص 148).
شکل 2: تعيينکنندگان شخصيت
2. روش پژوهش
اين پژوهش از نوع پژوهشهاي بنيادي بوده و با روش «توصيفي ـ تحليلي» انجام شده است. روش گردآوري دادهها مراجعه به آثار آيتالله مصباح يزدي بهمثابه يکي از متفکران آشنا به منابع اسلامي است.
3. يافتههاي پژوهش
1-3. استلزامات رفتار سازماني بهمثابه فعل اختياري انساني
در تمام رشتههاي علوم انساني، «انسان» به عنوان يکي از موضوعات تحقيق، مورد مطالعه و بحث قرار ميگيرد. انسان و ابعاد وجودي او ستون فقرات علوم انساني را تشکيل ميدهد. هرکدام از اين علوم به نحوي درباره يکي از ابعاد يا عوارض انسان گفتوگو ميکند؛ زيرا در همه علوم انساني پيوسته اين سؤال مطرح ميشود که خود «انسان» چيست؟ وقتي موضوع اين علوم روشنتر شود، بحث از ابعاد و تجليات وجودي موضوع «انسان» بهتر و دلنشينتر خواهد شد.
در تمام اين رشتهها شناخت انسان يک نياز به شمار میآید (مصباح يزدي، 1379، ص 15). منظور از «انسانشناسي» اين است که خاصيت انسان شناخته شود؛ هدف از آفرينش او و هدف از کمال انسان معلوم گردد؛ و کيفيت تحليل اين هدف تکاملي و همچنين کيفيت شکل گرفتن اراده و اختيار انسان بررسي شود (همان).
انسان موجودي داراي روح مجرد (مصباح يزدي، 1398الف، ص 444) و مجهز به نيروي اراده و اختيار است که بايد مسير تکامل خود را در پرتو راهنماييهاي عقل و شرع برگزيند. بنابراين بهکارگيري شيوههاي فشار و حصر و سلب آزادي، علاوه بر اينکه انگيزۀ کار و فعاليت را تضعيف ميکند و قوۀ ابتکار و خلاقيت را نابود ميسازد، نوعي ستيزهجويي با ارادۀ حکيمانۀ الهي تلقي ميگردد (مصباح يزدي، 1374). ازاینرو اولين ويژگي پذيرفته شده براي انسان در دستگاه فکري آيتالله مصباح يزدي، «آزادي در انتخاب و اختيار» است.
براي اينکه آدمي بتواند چيزي را انتخاب کند و اين انتخاب کاري لغو تلقي نشود، شروطي لازم است: اولين شرط اين است که گزينههاي پيشرو را بشناسد. دوم اینکه گرايشهاي متضادي در زمينة آن فعل داشته باشد تا زمينهاي براي انتخاب و اختيار، فراهم گردد. سوم اينکه قدرت تصميمگيري و انتخاب داشته باشد تا بين گرايشهاي متضاد، يکي را انتخاب کند. چهارم اینکه نتيجه انتخاب را بتواند به مرحلۀ عمل درآورد. درواقع براي تحقق فعل در عالم خارج، بايد شرايط انجام فعل و قدرت عملکردن به آن را داشته باشد.
مايههاي سه شرط از اين مقدمات، از استعداد شناخت و تمايلات و نيروي تصميمگيري و انتخاب، همه در نهاد انسان بهطور فطري قرار داده شده است؛ اما شرايط عمل مربوط به خارج از وجود انسان است. بايد در خارج شرايطي فراهم باشد ـ علاوه بر ابزار عمل و دست و پا و ساير وسایل که در انسان هست ـ تا انسان بتواند کاري را انجام دهد (مصباح يزدي، 1398ب، ص 387).
اولين شرط يا همان شناخت را بعد «بينشي»، دومين شرط يا وجود گرايشهاي متضاد را «بعد گرايشي» و سومين شرط يا وجود قدرت تصميمگيري را «بعد توانشي» نيز مينامند. بنابراين بهطورکلي ميتوان گفت: «تحقق اعمال اختياري در گرو برخورداري از توانايي، بينشها و گرايشهاست (مصباح و همكاران، 1397، ص 162).
با توجه به اينکه هر فعل اختياري به سبب وجود عنصر «اختيار» نيازمند سه شرط فوق است و نيز رفتار سازماني يکي از مصاديق فعل اختياري است، ميتوان نتيجه گرفت: رفتارهاي سازماني وابسته به ابعاد بينشي، گرايشي و توانشي است.
شکل 3: استلزامات رفتار سازماني
2-3. هرم سهبعدي نفس
براي دستيابي به جايگاه شخصيت در رفتار سازماني انسان لازم است به شناخت انسان توجه ويژهاي شود. يکي از ابتکارات آيتالله مصباح يزدي در زمينه انسانشناسي، تحليل هرم سهبعدي نفس است. ايشان به منظور درک روشن نفس، از تشبيه معقول به محسوس کمک گرفته و نفس را به هرمي تشبيه کرده است که سه سطح جانبي دارد. ايشان در اين زمينه ميگويد:
تشبيه به هرم بدين لحاظ است که نقطه رأس هرم نمايانگر وحدت مقام نفس باشد که همه سطوح مفصل و متعدد بهاجمال در آن نقطه متحد ميشوند يا به وحدت ميرسند؛ چنانکه برعکس نيز از نقطه واحد رأس با همين مقام وحدتي که دارد، شئون مختلفي پديد ميآيد يا ظاهر و متجلّي ميشود. در نتيجه همه اين چهرهها در حاقّ وجود نفس و در اعماق آن يکي هستند و تنها براي تجسم محسوس به رأس هرم تشبيه شده است (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 32).
سه بعد نفس يا همان سه سطح جانبي هرم شامل سه بعد «آگاهي»، «قدرت» و «محبت» است که در ادامه تبيين ميشود:
1. بعد آگاهي و شناخت نفس (بينشي)؛ از مقوله علم و ادراک است. علم از ابعاد روشن نفس است. در ذات نفس، علم نهفته است و ميتوان گفت: عين وجود نفس است.
2. بعد قدرت (توانشي)؛ هر انساني با اندک تأمل، تواناييهايي را در وجود خود درک ميکند و منظور صرفاً کارها و تلاشهاي جسماني نيست و فعاليتهاي مخفي دروني فرد را نيز شامل ميشود.
3. بعد محبت (گرايشي)؛ سومين بعد هرم نفس است و با تعابير متفاوتی ميتوان بدان اشاره کرد. کمترين چيزي که در اين مرتبه بر آن تأکيد ميشود «حبّ نفس» است. اين حب نفس در شاخههاي فرعي خود به گرايشهاي ديگري تقسيم ميشود و موجب ظهور اميال گوناگونی در انسان ميگردد.
اين سه بعد از يکديگر جدا نيستند و برهم اثراتي متقابل دارند که در ادامه مطرح ميگردد:
3-3. تأثير متقابل سه بعد هرم نفس بر يکديگر
همانگونه که گفته شد، نفس سه جنبۀ «بينشي»، «گرايشي» و «توانشي» دارد که در اعماق نفس يکي هستند. ازاینرو اگرچه در ظاهر تفاوتهايي براي آنها در نظر ميگيرند، اما روابطي تنگاتنگ و پيچيده با يکديگر دارند.
گرايشهاي انسان مبتني بر نوعي شناخت نسبت به متعلق آنهاست، بهطوري که ممکن نيست انسان چيزي را که هيچ شناختي از آن ندارد دوست داشته باشد، يا از آن بيزار و متنفر باشد و به آن اميد داشته باشد يا از آن بترسد (مصباح يزدي، 1398الف، ص 44). بدینسان ميتوان گفت: ميان بعد بينشي و گرايشي آدمي نوعي ترتب منطقي وجود دارد و بعد بينشي مقدم و مبنايي براي بعد گرايشي است (جمعي از نويسندگان، 1390، ص 361).
ازاینرو يک گرايش با توجه به نوع بينش ممکن است دو نتيجه متضاد در پي داشته باشد. اگرچه انگيزهها فطري هستند و در همه انسانها وجود دارند، اما شکل گرفتن و جهتيابي اين گرايشها در گرو عامل بيروني علم و شناخت است و درجات معرفت ميتواند موجب شکوفایي آن در شکلهاي گوناگون شود. ازاینرو مراتب علم و شناخت انساني يکي از عواملي است که موجب تنوع در گرايشهاي او ميشود.
برای مثال، گرايش لذتطلبي نيز مانند ساير تمايلات فطري، تحت تأثير درجات شناخت و معرفت شکل پيدا ميکند و متبلور ميشود و تحت تأثير کمي و زيادي و سطحي بودن و عميق بودن و کميت و کيفيت علم و شناختي که داريم، اين تمايلات و گرايشها نيز انقباض و انبساط پيدا ميکنند و يا اهداف دور و يا نزديکي را نشانه ميروند (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 163-165).
همچنين بينشها و گرايشها ميتوانند بر توانشهاي آدمي اثر بگذارند. برای مثال کسی که شناخت و گرايش به کاري پيدا ميکند بهطور کلي توانايياش براي تصميمگيري درباره آن فعل افزايش ميیابد.
از سوي ديگر، گرايشها نيز بر بينشها و ادراکها تأثير ميگذارند. اميال و گرايشها در اينکه چه چيزهايي بيشتر مورد اهتمام قرار گيرد، مؤثرند. برای مثال، کسي که گرايش زيادي به منافع مادي و ثروت دارد با پيشنهاد پاداش يا حقوق بيشتر، ادراک مثبتي نسبت به مدير پيدا ميکند و به دستورهای او بيشتر توجه ميکند. بدینسان اميال و انگيزهها در اينکه فرد به چه چيزي بيشتر توجه کند و آنها را احساس کند، مؤثرند (جمعي از نويسندگان، 1390، ص 362).
شکل4: تأثير متقابل سه بعد هرم نفس
همچنين اگر توانايي انجام کاري در کسی بيشتر شود، گرايش او به آن کار هم ميتواند تغيير کند. برای مثال کسی که نيازمند بوده و ناگهان ثروت زيادي به او رسیده است، احتمال اينکه گرايش بخشندگي در او تقويت شود، افزايش پيدا ميکند؛ زیرا قبل از آن امکان بخشيدن مال را نداشت و پس از آنکه توانايياش را پيدا کرد احتمال گرايش و تمايل او به فعل بخشيدن نيز بيشتر خواهد شد. بنابراین توانمنديها نيز ميتوانند در تغيير گرايشها اثر بگذارند. همچنين کسي که با تمرين و تلاش و تمرکز، توانايي تفکر کردن خود را ارتقا ميدهد به شناختهاي جديدي دست پيدا ميکند. بنابراین روشن است که با تغيير تواناييها، بينشها و شناختها ميتوانند تحت تأثير قرار گيرند.
با توجه به توضيحات گذشته، ميتوان ارتباط متقابل سه بعد «بينش»، «گرايش» و «توانش» را نتيجه گرفت. ازاینرو رفتار سازماني تحت تأثير روابط متقابل و پيچيده سه بعد هرم نفس خواهد بود. از سوي ديگر ميتوان نوعي تقدم و ترتب منطقي براي بينشها و شناختها قائل بود. بدینروی در هرم نفس، بعد بينشي در پايين تصوير و مبنايي براي توانشها و گرايشها قرار ميگيرد.
همانگونه که سه بعد «بينش»، «گرايش» و «توانش» ميتواند بر رفتارهاي انسان اثر بگذارد، متقابلاً کنشها و رفتارهاي آدمي نيز ميتوانند بر سه بعد هرم نفس او تأثير بگذارند. روشن است که رفتارهاي جوارحي مانند روابط گروهي با اعضاي گروه، همکاري با ساير کارکنان، تبعيت از رهبران و مديران و ديگر رفتارهاي سازماني، تحت تأثير بينشها، گرايشها و توانشها قرار دارد.
رفتارها و کنشهاي جوانحي (مانند تخيل، حافظه، تفکر و استدلال) نيز از اميال و گرايشها و شناختها تأثير ميپذيرد. براي مثال، افراد بيشتر به تخيل چیزهایي ميپردازند که نسبت به آنها شناخت دارند و به آنها تمايل دارند، و امور ناپسند را زودتر فراموش ميکنند. آنها بيشتر درباره چيزهايي فکر ميکنند و براي آنها به دنبال استدلال ميگردند که علاوه بر داشتن بينش، به نتيجۀ آنها نيز تمايل بيشتري دارند. همچنين ممکن است دلبستگي به چيزي يا تنفر از آن مانع فهم درست آن شود.
از سوي ديگر رفتارها نيز بر بينشها و گرايش و تواناييهاي فرد اثر ميگذارد و آنها را تقويت يا تضعيف ميکند؛ زيرا با انجام دادن کار و تکرار آن، به تدريج، هم شناخت و بينش فاعل از فعل خود و پيامدهايش بيشتر ميشود و هم به انجام دادن آن عادت مينماید و گرايش بيشتري به آن پيدا ميکند و هم توانايي فرد براي انجام آن فعل افزايش ميیابد. بدینروی اين ترتيب کنشها نيز ميتواند خود پيشنياز بينش و گرايش در مرتبۀ ديگري باشد (جمعي از نويسندگان، 1390، ص 363).
براي مثال، کسي که رشوه گرفتن را ناپسند ميداند، پس از اينکه يک بار اين فعل قبيح را انجام داد، از منافع مادي آن بيشتر مطلع ميشود و تمايلات و گرايشهاي مادي قدرتمدارانه او نيز افزايش ميیابد و همين سبب ميشود که به تدريج، به فعل قبيح عادت کند و آن را تکرار نماید.
بدینروی بينش، گرايش و توانش و رفتارهاي انسان به گونهای در هم تنيده شده و بر يکديگر اثرگذارند که نميتوان آن را در سه مرحلۀ طولي جدا از هم دستهبندي کرد و در مجموع، همعرض يکديگرند (همان، ص 363).
اما قابل ذکر است که شروع کنش اختياري مبتني بر بينش و گرايش ابتدايي است و شروع گرايش به امري خاص نيز مبتني بر بينش ابتدايي است.
بنابراين با توجه به اينکه رفتار سازماني مصداقي از رفتار اختياري محسوب ميشود، ميتوان رفتار سازماني را متأثر از سه بعد و مؤثر بر آنها دانست.
شکل 5: تأثير متقابل رفتار و هرم نفس
در ادامه، با تحليل و مطالعۀ تعريف «شخصيت» از نگاه آيتالله مصباح يزدي به اجمال به رابطه شخصيت و رفتار سازماني اشاره ميشود:
4. تعريف «شخصيت» براساس انديشة آيتالله مصباح يزدي
«شخصيت» عبارت است از: تأليفي از خلق وخوها، معتقدات، عادات و ملکاتي که بر اثر افعال اختياري آدمي حاصل ميشود. «شخصيت» امري کمابيش ثابت و پايدار است و به مجموع کارهاي آني، لحظهاي و زودگذر «شخصيت» گفته نميشود. اين امر نسبتاً ثابت و پايدار از ابعاد و وجوهي فراهم ميآيد که هريک از آنها نتيجه تکرار اعمال و حالات اختياري آدمي است. بنابراين اگر يکي از خصايص فرد نتيجه رفتار اختياري او نباشد، خواه نتيجه رفتار غيراختياري و ناخواسته وي باشد و خواه مقتضاي عوامل زيستي (مانند بلندقامتي يا کوتاهقدي، لاغري يا چاقي، رنگ مو و رنگ چشم) آن خصيصه از مقوّمات شخصيت او نخواهد بود. همچنين اگر امري منشأ هيچ عمل اختياري نشود، تأثير و دخالتي در شخصيت نخواهد داشت (مصباح يزدي، 1391ب، ص 214).
به اجمال ميتوان گفت: شخصيت انسان ساخته و پرداختۀ رفتار اختياري اوست، و چون عامل مباشر در رفتار اختياري ارادۀ آزاد شخص است، بايد گفت: اراده سهم اساسي و درجه اول را در شکلگيري و تحول شخصيت دارد (همان).
5. جايگاه شخصيت در رفتار سازماني براساس انديشة آيتالله مصباح يزدي
همانگونه که پيش از اين گفته شد، رفتار فرد توسط سه بعد «بينش»، «گرايش» و «توانش» ساخته ميشود. اين سه بعد عوامل دروني تشکيلدهنده کنشهاي انساني هستند. با توجه به اينکه شخصيت به انسان نسبت داده ميشود و بيرون از او نيست، لازم است زيرمجموعۀ هرم سهبعدي نفس باشد. ازاینرو عنصر اصلي در تعيين شخصيت سه بعد «بينش»، «گرايش» و «توانش» خواهد بود، با اين تفاوت که شخصيت قيد «پايدار بودن» و «ثبات نسبي» را داراست. بنابراين ميتوان شخصيت را بخشي از هرم نفس به شمار آورد که ثابت و نسبتاً پايدار است و بينشها و گرايشها و توانشهاي لحظهاي و زودگذر را شامل نميشود. شخصيت را ميتوان در مرکز هرم نفس در نظر گرفت؛ به اين معنا که پايدارتر است و دوري از مرکز هرم به معناي ناپايداري و لحظهاي بودن شناختها، گرايشها و توانمنديهاست.
شکل 6: جايگاه شخصيت در هرم نفس
از سوي ديگر مطابق تعريفي که براي شخصيت ذکر شد، تعيينکننده اصلي شخصيت آدمي نيز افعال اختياري هستند. در طرف مقابل، شخصيت آدمي يکي از عوامل تعيينکنندۀ افعال اختياري اوست. چون شخصيت از ابعاد و وجوهي فراهم ميآيد که هريک از آنها نتيجه تکرار اعمال و حالات اختياري آدمي است، قيد «تکرار رفتار» بهمثابه عنصر اصلي متمايزکنندۀ رفتار در تعيين شخصيت مدنظر قرار داده شده است.
با توجه به اينکه رفتار سازماني يکي از مصاديق فعل اختياري است، رفتار سازماتي بهمثابه يک فعل اختياري تحت تأثير شخصيت افراد خواهد بود و شخصيت نيز زيرمجموعۀ سه بعد هرم نفس.
البته از آن نظر که شخصيت از تکرار اعمال و حالات اختياري حاصل ميشود، تمام کارهاي اختياري زودگذر يک فرد نميتواند عامل حتمي و الزامي مؤثر در شخصيت باشد. از سوي ديگر، ممکن است برخي رفتارهاي سازماني زودگذر و لحظهاي مستقيماً متأثر از شخصيت فرد نباشد و از جنبههاي ناپايدار نفس نشئت گرفته باشد و با تغيير شرايط و زمان و مکان متفاوت شود. اما بهطور کلي ميتوان شخصيت را عاملي مؤثر در رفتارهاي سازماني دانست.
همچنين با توجه به اينکه شخصيت، خود برآمده از سه بعد هرم نفس است، نميتواند عامل دروني مجزايي تلقي شود، بلکه ترکيب خاص و حالت ويژهاي از «بينش» و «گرايش» و «توانش» است که شرط پايداري و لحظهاي نبودن را نيز داراست. بنابراين ميتوان شخصيت را عامل دروني و ثانوي مؤثر در رفتار سازماني دانست.
شکل 7: جايگاه شخصيت در رفتار سازماني
به طور خلاصه ميتوان گفت: شخصيت حالت خاصي از هرم سه بعدي نفس و تحتتأثير تکرار رفتار اختياري است.
6. تعيينکنندگان شخصيت براساس انديشة آيتالله مصباح يزدي
در بخش قبلي بينشها، گرايشها و توانشها بهمثابه عوامل دروني تأثيرگذار بر رفتار سازماني بحث و بررسي شد. همچنين لازم است عوامل خارجي که ميتواند به طور غيرمستقيم بر رفتار سازماني اثرگذار باشد نيز مطالعه شود.
عوامل بيروني مؤثر شامل سه عامل انساني، طبيعي و الهي است که در ادامه به بررسي اين سه عامل اشاره ميگردد:
1-6. عوامل انساني
انسان از بدو تولد با مظاهر گوناگوني از اجتماعات انساني در تعامل است و نيازهاي غريزي، عاطفي و عقلاني خود را در زير سايه جامعه تأمین ميکند. خانواده، مدرسه، مساجد و نهادهاي اجتماعي گوناگوني که انسان طي زندگي خود با آنها مرتبط است، نشاندهندۀ گستردگي و وسعت اثرگذاري جامعه بر فرد هستند.
يکي از مظاهر اثرگذاري عامل انساني بر شخصيت، «وراثت» است. براي بررسي تأثير وراثت بر شخصيت، لازم است اثر آن بر هرم سه بعدي نفس مطالعه گردد. وراثت ميتواند بر تضعيف و تقويت گرايشها اثرگذار باشد.
يک سلسله گرايشها و تمايلات بهطور خودبهخود در انسان پيدا ميشود و جهت حرکت او را در زندگي تحت تأثير قرار ميدهد؛ مثلاً، عوامل طبيعي، وراثتي، اجتماعي و محيطي در اعمال، رفتار و جهتگيريهاي زندگي انسان مؤثر است. حتي گاهي بدون توجه و بهگونهاي ناخودآگاه و بدون بهکارگيري عقل يا دستور و تعليمي، خود به خود خواستههايي در او پيدا ميشود و مسير حيات او را تغيير ميدهد (مصباح يزدي، 1391الف، ج 2، ص 141).
به طور خلاصه وراثت در تضعيف و تشديد گرايشها نقش دارد و اين مداخله در تمايلات ميتواند در شخصيت افراد نيز به صورت غيرمستقيم اثرگذار باشد. اگرچه اين تأثير وابسته به اختيار و اراده فرد است، اما چون قابليت تأثير در امري براي عامل بودن آن کفايت ميکند، ميتوان «وراثت» را عاملي غيرمستقيم و بيروني در شخصيت افراد اثرگذار دانست.
يکي ديگر از عوامل اثرگذار بر شخصيت، «محيط» جامعه شامل محيطهاي بسياري از جمله خانواده، آموزشگاهها و مدارس، مشاغل، باشگاهها، انجمنها، احزاب، مجالس و محافل علمي و مذهبي، مطبوعات، سينما، راديو و تلويزيون است. جامعه و ـ درواقع ـ انسانهايي که جامعه را تشکيل ميدهند امکان اثرگذاري و اثرپذيريهاي گوناگوني از يکديگر دارند. اين مداخلات ممکن است در حوزه بينشها، گرايشها و توانشهاي فرد صورت بگيرد.
جامعه ميتواند تغييراتي در دستگاه تحريکي انسان ايجاد کند. اين تغييرات ميتواند گرايشها را تشديد و تضعيف کند، اما نميتواند گرايشهاي فطري را حذف نماید يا گرايش جديدي ايجاد کند.
از سوي ديگر جامعه ميتواند از طريق آموزشها و تعليمات گوناگون نهادهاي اجتماعي در دستگاه ادراکي و شناختي افراد دخالت کند.
جامعه دو گونه از دانستنيها را به فرد ميآموزد: يکي آنهايي که جنبه ابزاري دارند؛ مانند زبان، خط و اعتباريات صرف؛ و ديگري آنهايي که در تکوين شخصيت آدمي تأثير دارند؛ مانند علوم و معارف حقيقي و علوم و معارفي که اعتباريات داراي منشأ حقيقي را ميشناسانند (مصباح يزدي، 1391ب، ص 197).
2-6. عوامل طبيعي
محيط زندگي انسان، بهویژه در سالهاي نخستين زندگي، در چگونگي رشد و حتي در شکل و وضع بدن و چهرۀ او تأثير فراوان دارد. اينکه آدمي در کداميک از مناطق کره زمين، منطقه گرمسير يا سردسير يا معتدل متولد شود و رشد کند، در رنگ و شکل بدن و اعضاي او تأثير بسزايي دارد. به همينسان محيط زندگي ميتواند در برخي ويژگيهاي رواني و روحي افراد نيز اثرگذار باشد. حتي آلودگي محيط در فکر انسان اثر ميگذارد و با کم و زياد شدن اکسيژن و برخي از گازهاي ديگر، رفتار انسان را تحت تأثير قرار ميدهد و موجب کمطاقتي و بيحوصلگي او مىشود.
همچنين نور محيط، بهداشت محيط و يا حضور در اماکن خاص ميتواند تأثيراتي بر شخصيت افراد بگذارد. برای مثال، با توجه به برخي روايات، حضور در اماکن مقدس ميتواند در تعليم و تربيت افراد اثرگذار باشد و بدينروی با اثرگذاري بر هرم نفس به طور غير مستقيم شخصيت آنها را تغيير دهد (ر.ك: جمعي از نويسندگان، 1390).
3-6. عوامل فراطبيعي
«عامل الهي» سومين عامل از عوامل بيروني است که ميتواند در شخصيت افراد اثرگذار باشد. عامل الهي شامل هرگونه رابطه فرد با عوامل فرامادي است که ميتواند در سه بعد بينش، گرايش و توانش او اثرگذار باشد. ارتباط غيبي با پروردگار از طريق وحي و الهام، ارتباط با فرشتگان و ارتباط با شيطان را ميتوان در اين دسته فرض کرد. در برخي موارد مانند وحي نبوي و ارتباط فرشتگان و روح با پيامبران اين عامل به افراد خاصي مانند پيامبران مربوط ميشود و برخي ديگر از عوامل مانند الهامات الهي يا وساوس شيطاني ميتواند عاملي اثرگذار بر شخصيت عموم مردم محسوب شود. گاهي حوادثي رخ ميدهد که انسان را بهطور کامل از ياد خدا غافل ميسازد. در چنين مواقعي الهامات الهي ميتواند فرد را آگاه کند و ازاینرو بايد از خدا خواست که در آن مواقع ياد خود را به انسان الهام نماید و دلها را بيدار سازد (مصباح يزدي، 1382، ص 318).
بنابراين بهطورکلي ميتوان گفت: اثر عوامل وراثت، محيط و عوامل ماورای طبيعي بر شخصيت افراد پذيرفتني است؛ اما لازم به ذکر است که «اختيار» يکي از مهمترين ويژگيهاي آدمي و عاملي اساسي در ساختن شخصيت انسان و ايجاد اختلافات فردي است. عوامل فيزيکي، زيستي، رواني و اجتماعي هرگز تعيينکنندۀ افعال اختياري بشر نيستند، بلکه فقط زمينهساز گزينش و اختيار اويند. بیشک، ميزان استفاده افراد بشر از اين نعمت خدادادي، مانند ساير نعم الهي، يکسان نيست (مصباح يزدي، 1391ب، ص 213).
پس انسان در برابر هيچيک از عوامل وراثت، محيط و سن حالت انفعالي محض ندارد. اراده است که تعيينکننده قاطع رفتار و شخصيت انسان است، هرچند خود اراده نيز در طول عمر، به يک سان و بر يک حال نميماند و قوّت و ضعف ميپذيرد (همان، ص 223).
4-6. عوامل دروني
تأثير عوامل پيشگفته ـ از جمله وراثت، محيط طبيعي و جغرافيايي، محيط انساني و اجتماعي و عوامل فراطبيعي ـ در ارادۀ انسان و رفتار اختياري او، هرگز با تأثيرات عوامل روحي و فطري، اعم از ادراکها و شناختها و گرايشها، برابري نمیکند. اين عوامل نه به طور جداگانه و نه در مجموع نميتوانند به طور مستقل و منحصربهفرد شخصيت افراد را معين کنند. در حقيقت، اراده فرد نه معلول هريک از اين عوامل است و نه معلول برايندي از مجموع آنها.
اين عوامل فقط زمينه را براي اعمال اراده و اختيار انسان فراهم ميسازند تا وي با توجه به گرايشها و ادراکها و شناختهاي فطري و روحي خود، رفتاري آزادانه و خودخواسته صورت دهد؛ و چون شخصيتِ انساني آدمي حاصل رفتار ارادي و اختياري اوست، بايد گفت: امور روحي و باطني سهم اصلي و اساسي در شکلگيري و تحول شخصيت دارد.
شکل8: تعيينکنندگان شخصيت
7. بازخورد رفتار
رفتارهاي انساني بر عوامل انساني، طبيعي و عوامل فراطبيعي اثرگذار است و يک حلقه بسته را تشکيل ميدهد. بنابراين ميتوان گفت: رفتارهاي آدمي هستند که عوامل بيروني را نيز تحت تأثير قرار ميدهند. در رابطه با اثر رفتارهاي آدمي بر جامعه، آيتالله مصباح يزدي اينگونه بيان ميکند:
دين و مذهب، عرفان، فلسفه و حکمت، علوم تجربي و عقلي و نقلي، اخلاقي، حقوق، شيوههاي قومي، ميثاقهاي اجتماعي، شعائر، تشريفات، آداب و رسوم و... همگي از آراء و معتقدات، خلقوخوها و اعمال و رفتار افراد آدمي سرچشمه گرفتهاند و سپس وسعت و عمق يافتهاند و در اذهان و نفوس سايرين رخنه و رسوخ کردهاند (مصباح يزدي، 1391ب، ص 224).
همچنين رفتارهاي انسان ميتواند بر عوامل طبيعي و فراطبيعي نيز اثراتي بگذارد و ازاینرو بازخوردي از سمت خروجي رفتاري آدمي به سمت عوامل بيروني وجود خواهد داشت.
شکل 9: جايگاه شخصيت در رفتار سازماني و تعيينکنندگان شخصيت
بنابراين به طور کلي ميتوان گفت: شخصيت آدمي در هستۀ مرکزي هرم نفس او قرار دارد و ثبات و پايداري نسبي نسبت به ساير جنبههاي نفس دارد و موجب تکرار برخي رفتارهاي او ميگردد. رفتارها و کنشهاي انساني نيز متقابلاً بر شخصيت وي اثراتي ميگذارد. شخصيت شامل هر سه بعد «بينشي»، «گرايشي» و «توانشي» است. معتقدات، گرايشها و توانمنديهايي در افراد وجود دارد که نسبتاً پايدار است و شخصيت افراد را تشکيل ميدهد. عوامل بيروني نيز بهمثابه زمينهساز و به شکل غيرمستقيم و ثانوي بر شخصيت اثرگذارند؛ بدين شکل که اين عوامل هرم سهبعدي نفس را تحت تأثير خود قرار ميدهند؛ اما به سبب فعال بودن نفس و وجود عنصر اراده، اين تأثيرگذاري تنها به شکل ايجاد زمينه قابل قبول است و تأثير يقيني و صددرصدي نخواهد داشت. عوامل زمينهاي بيروني شامل عوامل انساني، عوامل طبيعي و عوامل فراطبيعي هستند. از سوي ديگر رفتارهاي انسان بر عوامل بيروني تأثيراتي ميگذارد و حلقه بازخورد (فيدبک) را تشکيل ميدهد.
بحث و نتيجهگيري
«شخصيت» يکي از چالشبرانگيزترين موضوعات محل بحث در رفتار سازماني است و تعاريف متعددي براي آن ذکر شده است. در اين مقاله به تمايزهای شخصيت در انديشۀ آيتالله مصباح يزدي و تحليل آن اشاره شد و ويژگيهايي مانند سهبعدي بودن شخصيت، اثر اختيار بر شخصيت، تقسيم عوامل به دروني و بيروني، سيستمي بودن شخصيت، ثانوي بودن عوامل بيروني نسبت به عوامل دروني، اهميت عوامل فراطبيعي و پويا بودن شخصيت مدنظر قرار گرفت.
شخصيت سهبعدي
شخصيت نيز مانند هرم نفس، سه بعد «بينشي»، «گرايشي» و «توانشي» دارد. اعتقادات ثابت، خلق و خوهاي پايدار و ملکات رفتاري ـ همه ـ در تحليل شخصيت افراد بررسي ميگردند. در رابطه با ارائه صفات شخصيتي ميتوان اين ويژگي را مدنظر قرار داد و شخصيت را به سه ساحت بزرگ تقسيم نمود (جهانگيري، 1398، ص 98).
اثر اختيار بر شخصيت
يکي از نقايص عمدهاي که در نگاه رايج رفتار سازماني وجود دارد بيتوجهي به عنصر «اختيار» در بحث شخصيت است. اراده آزاد افراد معمولاً در فصول مربوط به اثر شخصيت در رفتار سازماني ناديده گرفته ميشود و تنها به سه تعيينکنندۀ «محيط»، «وراثت» و «موقعيت» بسنده ميشود، و حال آنکه مهمترين عنصر در تشکيل شخصيت، «اختيار» آدمي است. انسان با اراده ميتواند در صفات شخصيتي خود دخل و تصرفهايي کند. اگرچه اين تغييرات در عموم افراد کمتر ديده ميشود، اما برخي تحولات عظيمي که در عرفا و انسانهاي خاص ديده ميشود ناشي از همین عنصر «اختيار» است.
عوامل تعيينکننده شخصيت (محيطي و فردي)
در رفتار سازماني رايج، تعيينکنندههاي محيطي و فردي بررسي ميگردند و اين شباهت در انديشۀ آيتالله مصباح يزدي نيز مشاهده ميشود. اين عوامل به دو دستۀ «بيروني» و «دروني» تقسيم ميشود که از خارج و داخل، شخصيت را تحتتأثير قرار ميدهند.
ثانوي بودن عوامل انساني، طبيعي و فراطبيعي در مقابل اثر عوامل دروني بر شخصيت
در رفتار سازماني رايج، اصليترين عوامل تعيينکننده شخصيت «محيط»، «وراثت» و «موقعيت» است، در حالي که اين عوامل در انديشۀ آيتالله مصباح يزدي جايگاه ثانوي دارد و نسبت به جايگاه عوامل دروني «بينش»، «گرايش» و «توانش» در رتبۀ نازلتري است.
سيستمي بودن شخصيت (بازخورد رفتار به دو جزء شخصيت و عوامل بيروني)
شخصيت در ارتباط با اجزا و ارکان ديگري نیز تعريف ميشود. وروديها و خروجيهايي دارد و تحت تأثير رفتار است. ازاینرو ميتوان شخصيت را به شکل يک سيستم تحليل کرد. کنشهاي گوناگون افراد در موقعيتهاي مختلف ميتواند شخصيت آنها را به تدریج دگرگون کند. همچنين رفتار بازخوردی به عوامل بيروني دارد و آنها را تحت تأثير قرار ميدهد. رفتار افراد در جوامع انساني در طول زمان تغييراتي ميکند و عوامل انساني را تحت تأثير قرار ميدهد. افراد با ساخت فناوریها و اختراعات گوناگون و استفاده از ابزار جديد، عوامل بيروني را تغيير ميدهد و اين عوامل خود در شخصيت آنها تحولاتي ايجاد ميکند.
اثر عوامل فراطبيعي بر شخصيت
عوامل فراطبيعي مانند وحي، الهامات الهي و وساوس شيطاني ميتواند بر شخصيت افراد اثرگذار باشد. پذيرش انسان بهمثابه موجودي داراي روح مجرد، مستلزم آن است که اثر عوامل مجرد بر انسان و شخصيت او پذيرفته شود.
پويایی شخصيت در طول زمان و در موقعيتها
شخصيت اگرچه امري نسبتاً پايدار و ثابت است، اما با توجه به اينکه روح انسان امکان صعود و سقوط دارد و در نتيجه اراده و اختيار انسان ممکن است بر خواستههاي متنوعي تعلق گيرد، ازاینرو ميتوان شخصيت را امري پويا و قابل تغيير دانست. بنابراين شخصيت ميتواند در موقعيتهاي زماني و مکاني تغييراتي داشته باشد، هرچند ثبات نسبي نيز در آن وجود دارد.
- آقایوسفی، علیرضا و همکاران، 1395، «رابطه ویژگیهای شخصیتی و اهمالکاری سازمانی در کارکنان بیمارستان»، مطالعات روانشناسی صنعتی و سازمانی، دوره سوم، ش 2، ص 41ـ64.
- استرلند، جانتان و دیانا کانول، 1390، مفاهیم کلیدی مدیریت استراتژیک، ترجمة مهدی مشفق و محمد تقوی، تهران، دانشگاه امام صادق (ع).
- اشتون، مایکل سی، 1401، شخصیت و تفاوتهای فردی، ترجمة فرهاد براقیزاده، تهران، دانژه.
- بشیری، ابوالقاسم، 1391، «درآمدی بر نظریه شخصیت بر مبنای اندیشه دینی»، روانشناسی و دین، سال پنجم، ش 1، ص 5ـ36.
- جاسبی، عبدالله و محسن محمد نوربخش لنگرودی، 1376، «مبانی رفتار انسان از دیدگاه اسلام»، آیندهپژوهی مدیریت، ش 34، ص 5ـ20.
- جمعی از نویسندگان، 1390، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، زیرنظر محمدتقی مصباح یزدی، تهران، مدرسه.
- جهانگیری، مصطفی، 1398، شخصیت اخلاقی، پایاننامه کارشناسی ارشد، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- خانکا، اس. اس، 1389، رفتار سازمانی، ترجمة غلامرضا شمس مورکانی، تهران، آییژ.
- رابینز، استیفن پی، 1374، مدیریت رفتار سازمانی، ترجمة علی پارساییان و سیدمحمد اعرابی، تهران، مؤسسة مطالعات و پژوهشهای بازرگانی.
- رحیمی، احسان و اسدالله گنجعلی، 1396، «تبیین مبانی انسانشناختی مدیریت منابع انسانی اسلامی با تأکید بر نظرات علامه طباطبائی»، اندیشه مدیریت راهبردی (اندیشه مدیریت)، ش 22، ص 49ـ81.
- رضائیان، علی، 1380، مبانی سازمان و مدیریت، تهران، سمت.
- رضائیان، علی، 1388، تجزیه و تحلیل و طراحی سیستم، تهران، سمت.
- رضائیان، علی، 1389، مبانی مدیریت رفتار سازمانی، تهران، سمت.
- رضائیان، علی و علی عبدالهی نیسیانی، 1392، «ارائه و تبیین مدل سیستمی رفتار انسان از منظر قرآن کریم»، چشمانداز مدیریت دولتی، ش 4(4)، ص 89-113.
- شجاعی، محمدصادق، 1395، «نگاهی به مفهوم شخصیت در منابع اسلامی»، اسلام و پژوهشهای روانشناختی، ش 2(5)، ص 51-61.
- شعاعی، علیاصغر و عبدالمؤمن حکیمی، 1400، «بررسی تطبیقی شخصیت در قرآن و دانش مدیریت»، مطالعات تفسیر تطبیقی، ش 6، ص 184-209.
- شفیعی، عباس، 1395، درآمدی بر رفتار سازمانی با رویکرد اسلامی (سطح تحلیل فردی)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- شولتز دوان پی و سیدنی الن شولتز، 1400، نظریههای شخصیت، ترجمة یحیی سیدمحمدی، تهران، رشد.
- عبدالعلیپور، آرش و اسماعیل بساک، 1399، «شخصیتشناسی و ارتباط آن در رفتار سازمانی»، در: پنجمین کنفرانس بینالمللی نوآوری و تحقیق در علوم تربیتی، مدیریت و روانشناسی، تهران.
- کرمی، حمید و محمدعلی بیاتی، 1397، «مروری بر ویژگیهای شخصیتی کارکنان (مدل پنج عامل شخصیتی)»، مطالعات اقتصاد، مدیریت مالی و حسابداری، دوره چهارم، ش 1، ص 80-92.
- لوتانز، فرد، 1372، رفتار سازمانی (رویکرد مبتنی بر شواهد)، ترجمة عبدالمحمد طاهری و محمد شعبانی، تهران، آوای نور.
- محمدینسب، مهدی و همکاران، 1399، «بررسی تطبیقی مبانی رفتار فردی از دیدگاه رفتارگرایی و علمالنفس فلسفی»، اندیشه مدیریت راهبردی، دوره 14، شماره 2، ص 423-458.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1374، «تبیین مفهوم مدیریت اسلامی»، تعاون، ش 48، ص 38-41.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1375الف، «تبیین مفهوم مدیریت اسلامی»، معرفت، ش 48، ص 14-20.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1375ب، «ارزشهای اسلامی در مدیریت»، معرفت، ش 17، ص 17ـ22.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1379، پیشنیازهای مدیریت، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1382، بر درگاه دوست، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1391الف، پند جاوید، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1391ب، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1394، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1398الف، انسانشناسی، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1398ب، معارف قرآن (خداشناسی)، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح، علی و همکاران، 1397، مبانی علوم انسانی اسلامی از دیدگاه آیتالله مصباح یزدی، ، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- منطقی، محسن و همکاران، 1398، «فهم رفتار سازمانی مبتنی بر فقه»، مدیریت فرهنگ سازمانی، دوره هفدهم، ش 2، ص 299-316.
- واثق، قادرعلی و غلامحسین رحیمی، 1401، «بررسی اندیشههای اسلامی ـ مدیریتی علامه مصباح یزدی و شهید صدر»، اسلام و پژوهشهای مدیریتی، ش 23، ص 25ـ46.
- Hersey, P., Blanchard, K. H., & Natemeyer, W. E., 1979, "Situational leadership, perception, and the impact of power", Group & organization studies, N. 4(4), p. 418-428.
- Kondalkar, v. g., 2007, Organization Behavior, New Age International, Limited.