اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال اول، شماره دوم، پیاپی 2، پاییز 1390، صفحات 59-73

    طراحی الگوی مفهومی تحلیل فرهنگی کشور مبتنی بر رویکرد تئوری مفهوم‌سازی بنیادی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    حسین پرکان / استاد دانشكده مديريت و حسابداري دانشگاه شهید بهشتی / hparkan@yahoo.com
    مرتضی سلطانی / دکترای مدیریت منابع انسانی دانشگاه شهید بهشتی / Morteza.soltanee@gmail.com
    چکیده: 
     ارائة تحلیلی جامع و روشمند از فرهنگ برای تصمیم گیری بهینه، همواره از دغدغه های اصلی نظام مدیریت فرهنگی کشور بوده است. بدون دسترسی به اطلاعات صحیح و دقیق از وضعیت گذشته و حال فرهنگ کشور، نمی توان به گونه ای مناسب و اطمینان بخشی تصمیم گرفت. گردآوری اطلاعات صحیح و دقیق و تحلیل کارآمد آن، نیازمند الگوهای جامعی است که تمام ابعاد نظام فرهنگ و تعاملات حساس آن با سایر نظام ها را در مدنظر قرار دهد. در این مقاله، با روش تئوری مفهوم سازی بنیادی و با بهره گیری از یافته های آخری ا ارائه می شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Designing a Conceptual Model for Analyzing the Country's Culture Based on a Fundamental Conceptualization Theory
    Abstract: 
    Providing a comprehensive and systematic analysis of culture for the sake of making better decisions has always been one of the main concerns of our country's cultural management system. One cannot make proper and reliable decisions without having access to correct and exact information about the past and present status of one’s country's culture. Gathering correct and exact pieces of information and analyzing them effectively requires comprehensive patterns and models that take into consideration all the dimensions of a cultural system and its decisive interactions with other systems. Applying a fundamental conceptualization theory method and using the findings of the latest national studies in the field of culture, the present paper provides a comprehensive conceptual model including parts and elements of cultural system, components of culture, levels of culture and their interactions.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدّمه
    فضا و بستر همة فعاليت‌هاي جامعه، فرهنگ است. هيچ جامعه يا حتي سازمان و بنگاهي را نمي‌توان يافت كه فاقد نقش و مسئوليت فرهنگي باشد. رابطة فرهنگ با تشكيلات، مؤسسات و نهادهاي جامعه همانند روابط روح با اعضا و جوارح يك موجود زنده، دو طرفه است. همان‌گونه كه روح را نمي‌توان به اجزاي مختلف تقسيم كرد يا آن را در يك عضو متمركز و ديگر اعضا را از آن محروم نمود، فرهنگ نيز چنين است. نمي‌توان در جامعه‌اي فعاليتي را سراغ گرفت كه بتواند مستقل از فرهنگ آن جامعه ايجاد شود و هويت آن جامعه را دارا باشد؛ چراكه هر فعاليتي در بستر و با پشتوانة فرهنگي خاصي انجام مي‌شود. از طرفي جملگي مؤسسات و نهادها بايد به نقش فرهنگي حوزة فعاليت‌هاي خويش آگاهي داشته باشند و در صيانت از اصول و ارزش‌هاي فرهنگ خود، ترويج آنها و مقابله با آفات فرهنگي بكوشند.
    نظام مديريت فرهنگي کشور در تحليل‌هاي خود از وضعيت فرهنگ کشور، همواره بايد به‌دنبال کشف و مديريت آگاهانة تأثيرات دو طرفه فرهنگ و ساير نهادها، گروه‌ها و تشکيلات باشد. گاهي مسئله‌اي اقتصادي يا سياسي، در گذر زمان، كم‌كم رفتار يا عقايد جامعه‌اي را تغيير مي‌دهد. بي‌توجهي به اين ظرافت‌ها در بلندمدت، بر پيچيدگي تحليل‌ها و برنامه‌ريزي‌ها مي‌افزايد.
    بيان مسئله
    برنامه‌ريزي و تصميم‌گيري صحيح، متکي بر شناخت وضع و شرايط موجود است.
    هرچه شناخت از وضعيت كنوني بهتر و واقعي‌تر باشد، برنامه‌ها و تصميمات نيز
    انطباق بيشتري با آن خواهند داشت. برنامه‌ريزي کلان فرهنگي نيز از اين قاعده مستثني نيست و مستلزم شناخت صحيحي از وضعيت جاري فرهنگ است. شناخت صحيح فرهنگ، خود، تحليل جامع مؤلفه‌هاي فرهنگ و روابط دروني آنها را ايجاب مي‌كند. حاصل اين تحليل، پالايش فرهنگ کشور و برنامه‌ريزي دقيق براي ارتقاي آن خواهد بود. به تعبير رهبر معظم انقلاب «براي رسيدن به همة چيزهايي كه آرزوي ماست و در چشم‌اندازها و افق‌هاي دوردست تصوير مي‌كنيم، بايد فرهنگ كشور، صحيح و پالايش شده در مجراي درست قرار بگيرد».
    ارائة تحليلي جامع و روشمند براي تصميم‌گيري بهينه، همواره از دغدغه‌هاي اصلي نظام مديريت فرهنگي کشور و سازمان‌هاي فرهنگي بوده است. گردآوري اطلاعات صحيح و دقيق و تحليل کارآمد آن، نيازمند روش‌ها و الگوهاي جامعي است که تمام ابعاد نظام فرهنگ و تعاملات حساس آن با ساير نظام‌ها را در مدنظر قرار دهد. بدون معرفي الگويي منسجم و هدفمند براي مجموعة مسائل کلان فرهنگي، امکان ارائة تحليلي صحيح و کاربردي وجود نخواهد داشت. اصولاً در فرآيند تحليل بايد مشخص شود که الگوي پيشنهادي درصدد بررسي، سازماندهي و پيشبرد چه موضوعاتي است. 
    روش‌هاي موجود تحليل وضعيت فرهنگي، مثل روش تحليل هزينه و فايده، روش مطالعة آثار فعاليت‌هاي فرهنگي، روش تحليل هزينه‌ها و كارايي و روش تحليل پيوندها کاستي‌هايي دارد که نمي‌تواند تصميم‌گيرندگان و برنامه‌ريزان را اغنا کند.  استفاده از اين روش‌ها، به توصيف کامل وضعيت موجود فرهنگ کشور منجر نمي‌شود. در الگوهاي موجود به همة اجزاء و عناصر فرهنگ به صورت نظام‌مند توجه نشده است؛ به اين معنا كه ارتباط بين اجزا و عناصر فرهنگ و مؤلفه‌هاي آن و ارتباط بين آنها با ساير نظام‌ها در اين ‌الگوها ديده نمي‌شود يا اينکه هدف اصلي مدل نشان دادن اين ارتباطات نيست. 
    به‌طور کلي در عرصة فرهنگ ملي بيشترين توجه به الگوهاي عام فرهنگي معطوف مي‌شود و سه ديدگاه دربارة اين الگوها وجود دارد:
    ديدگاه اول بيان مي‌دارد كه الگوي فرهنگي برگرفته از ميراث مشترك بشر و چكيدة ذات او است و به همين لحاظ اين الگو را بايد كلاً موضوعي وحدت‌آفرين تلقّي كرد.
    ديدگاه دوم، الگوهاي فرهنگي را مجموعه‌اي از قراردادهاي قاعده‌اي مي‌داند كه براي برنامه‌ريزي فرهنگي ضروري است. براي قاعده‌مند شدن اين الگو، خرد داور نهايي در نظر گرفته مي‌شود.
    ديدگاه سوم، الگوي فرهنگي را بازنماي منافع همة گروه‌هاي اجتماعي مي‌داند.
    در يك بررسي موردي، آنچه هم اكنون انديشة بسياري از متفكران غربي را به خود مشغول كرده است، الگوي فرهنگي «اسلام‌گرايي» و بازگشت به گفتمان سنت‌مدار آن است. به نظر اين گروه، اسلام در بطن خود الگويي فراغربي از زيست فرهنگي انسان و جامعه ارائه داده است كه انديشوران مسلمان در پي كشف اين الگوها و بهره‌گيري از آنها هستند. به هر حال، در بررسي وضعيت جامعة ايراني، متناسب با اين موضوع، پرسش مهمي مطرح مي‌شود و آن اينكه اكنون كه الگوي فرهنگي اسلام‌گرايي دنياي معاصر را دچار تحول اساسي كرده است، چرا به الگوپردازي‌هاي فرهنگي اين انديشه در جامعة ايران توجه نمي‌شود؟ و چرا با وجود نقش بي‌بديل امامت در الگوسازي فرهنگي و اجتماعي، فرهنگ ملي به شايستگي از آن بهره‌برداري نمي‌كند؟ چرا از سرمايه‌هاي معنوي فرهنگ ايراني- اسلامي در چرخة جامعه‌سازي ايماني استفاده نمي‌گيرند؟ و دردناك‌تر از همه، چرا الگوي زيستي و رفتاري بخش‌هايي از جامعه ما بايد الگوهاي بي‌اخلاق، هرز و پوچ غربي باشد؟ 
    طراحي و ترسيم سازوارة فرهنگ ملي، تعيين جايگاه اجزاي خرد و كلان آن و تبيين نوع ارتباط و تعامل آنها، هندسة مناسبات فرهنگي اجتماعي امروزين ما را شكل خواهد داد. متأسفانه فقدان يك طرح فرهنگي و عدم تبيين دقيق و تدبير مهندسي‌شدة اين منشور چندوجهي با عنايت به ضرورت‌هاي گوناگون فرهنگي و اجتماعي، مهم‌ترين ضعف فرهنگ ملي ما محسوب مي‌شود. اين ضعف اساسي سبب شده تا در هندسة كلان مناسبات اجتماعي، تبيين درستي از جايگاه نهادها و سازمان‌هاي فرهنگي صورت نگيرد و نقش درست آنها در فرآيند فرهنگ‌سازي ناديده گرفته شود. اين خلأ مي‌تواند سبب سردرگمي در مجموعه‌هاي فرهنگ‌ساز مردمي و دولتي شود و اجراي كارهاي غير لازم در حوزة فرهنگ عمومي را تشديد كند.
    روش تحقيق
    روش اين تحقيق، تئوري مفهوم‌سازي بنيادي است. راهبرد تئوري مفهوم‌سازي بنيادي نوعي روش‌شناسي عمومي براي تدوين تئوري‌هايي است که ريشه در داده‌هاي گردآوري و تحليل‌‌شده به صورت نظام‌‌مند دارد. هدف غايي اين راهبرد، ارائه تبيين‌هاي جامع نظري دربارة يک پديدة خاص است. به‌طور کلي اين راهبرد داده‌هاي حاصل از منابع اطلاعاتي را به مجموعه‌اي از کدها، کدهاي مشترک را به مقوله، و آن‌گاه مقوله‌ها را به نوعي تئوري تبديل مي‌کند. 
    در اين تحقيق بر اساس راهبرد مذكور فوق و پس از طي روش‌هاي کدگذاري باز، کدگذاري محوري و کدگذاري انتخابي، مفاهيم و مقوله‌ها شکل گرفته و پيوند نظام‌مند مقوله‌ها با يکديگر مشخص شده است. كدگذاري باز عبارت است از نام‌گذاري مفاهيمي كه بيانگر رويدادهاي قطعي و ديگر نمونه‌هاي پديده‌ها هستند. كدگذاري محوري رو‌شي است كه از طريق آن، داده‌ها در فرايندي مستمر با هم مقايسه مي‌شوند تا پيوند بعد از كدگذاري باز بين مقوله‌ها مشخص شود. كدگذاري انتخابي به فرايند انتخاب مقوله محوري، پيوند نظام‌مند آن با ديگر مقوله‌ها، ارزش‌گذاري روابط آنها و درج مقوله‌هايي اشاره مي‌كند كه به تأييد و توسعة بيشتري نياز دارند. 
    داده‌هاي مورد نياز براي تدوين الگو در اين تحقيق از بررسي يافته‌هاي آخرين مطالعات ملي حوزة فرهنگ ـ که عمدتاً شوراي عالي انقلاب فرهنگي و با رويکردي آسيب‌شناسانه صورت داده ـ‌ به‌دست آمده است.
    به دليل حجم بالاي داده‌هاي استفاده شده و تعداد نسبتاً زياد مفاهيم و مقوله‌ها از سويي و محدوديت حجم مقاله از سوي ديگر، در ادامه تنها به ذکر نمونه‌اي از عمليات انجام شده در فرايند طراحي الگو اشاره و در بخش بعد الگوي طراحي شده به طور کامل ارائه مي‌گردد.
    جدول 1. نمونه‌اي از کدها، مفاهيم و مقوله‌ها
    کدها    مفاهيم    مقوله‌ها
    رويكرد جداسازي مديريت فرهنگي و ديني كشور
    وجود فعاليت‌هاي فرهنگي متضاد در ميان عناصر فرهنگ‌ساز جامعه 
    سياست‌هاي موازي و تکراري، گاه خنثي‌کننده و حتي متضاد 
    رويكرد انضباطي در سازمان‌دهي نهادهاي فرهنگي غير دولتي 
    تعدد مراكز و مجاري فرهنگي و سياستگذاري فرهنگي 
    گسترش مديريت سليقه‌اي و موردي در حوزة توليت فعاليت‌ها 
    ...    مديريت و رهبري    فرايندها
    ضعف باور و فقدان عزم و ارادة ملي دربارة چشم‌انداز بيست سالة نظام و اهداف آن 
    عدم نهادينه‌سازي شعائر و ارزش‌هاي انقلاب اسلامي در عرصة مباحث انديشه‌اي 
    نهادينه نشدن شعائر و ارزش‌هاي انقلاب اسلامي در عرصة عمل 
    گويانبودن مفاهيم فرهنگي و ارزشي و عدم تبيين راهبردي آنها كه بعضاً وازدگي در برابر اصطلاحات و ادبيات وارداتي را تاكنون در پي داشته است 
    فقدان مطالعات و پژوهش‌هاي هدفمند دربارة فرهنگ 
    بروز چندگانگي هويتي بر اثر برقرار نشدن انسجام ميان ابعاد سه‌گانة ايراني، انقلابي و اسلامي هويت ملي
    ...    توليد و فرآوري منابع محتوايي    
    ضعف سازمان‌ها و نهادهاي ديني و فرهنگي در جذب نيروهاي كارآمد و متخصص
    نبود نظام آموزشي كاربردي متناسب با نيازها
    فقدان تجربه و تخصص و مهارت لازم در مديران و كاركنان حوزة فرهنگ عمومي 
    ضعف و ناتواني در جذب نيروهاي نخبه و مولد انديشه و فرهنگ در دستگاه‌هاي فرهنگي کشور 
    ضعف در نظامات منابع انساني در حوزة فرهنگ عمومي 
    به‌كارگيري نيروهاي نخبه و مولد انديشه و فرهنگ در مسئوليت‌هاي نامناسب و خارج از تخصص‌هاي شغلي 
    ...    تربيت و تأمين منابع انساني    
    فقدان پيشگامي هوشمندانه در شناخت فعاليت‌ها و تحركات فرهنگي معارضان و مخالفان نظام 
    نگرش‌هاي مقطعي و موردي در قبال تحولات فرهنگي 
    ضعف نخبگان در قدرت پيش‌بيني وقايع فرهنگي در ابعاد جهاني و عدم امکان تصميم‌گيري سريع در قبال تحولات جهاني
    نشناختن بيماري‌هاي فرهنگي و رهيافت‌هاي ضد فرهنگي 
    نشناختن دقيق نيازهاي مخاطبان در شرايط مختلف و فعاليت‌هاي يک طرفه که گاه با اقدامات غير ضروري همراه است
    تلاش براي تطبيق افكار اسلامى بر نظريات غربى 
    ...    نوآوري و توسعه    
    ضعف بستر مناسب فن‌آوري‌هاي اطلاعاتي و ارتباطي براي ترويج فرهنگ اسلامي ـ ايراني 
    وجود ساخت و زير ساخت اطلاعاتي – ارتباطاتي در حد متوسط 
    ناتواني ابزارهاي جديد فرهنگي در ارتقاي دين باوري
    وابستگي شديد صنعت چاپ كشور به واردات 
    عدم بهره‌برداري بهينه از بستر فن‌آوري‌هاي اطلاعاتي و ارتباطي موجود در ترويج فرهنگ اسلامي‌ـ ايراني، تبيين پيام‌هاي اسلامي و معرفي صحيح، منطقي و به‌روز اسلام ناب محمدي و دستاوردهاي انقلاب اسلامي به افكار عمومي جهانيان
    دشواري سرمايه‌گذاري در بخش فرهنگ به دليل طولاني‌شدن زمان بازگشت سرمايه
    ...    پشتيباني    
    توزيع غيرهدايتگر يارانه‌ها
    عدم ساماندهي مناسب نظام توزيع نشريات 
    دسترسي نداشتن مردم به خدمات اولية فرهنگي در بسياري از مناطق كشور به دليل محروميت‌هاي گسترده 
    گسترش ترويج اديان، مذاهب و عرفان‌هاي غيراسلامي و خرافي 
    ترويج انديشه‌ها و باورهايي كه در پي وابستگي ايران و مستقل نبودن آن از جنبه‌هاي گوناگون‌اند (آگاهانه يا غيرآگاهانه‌)
    توجه نداشتن به اقتصاد مخاطبين 
    ...    توزيع، عرضه و ترويج    
    ساختار نامناسب در بخش گردشگري، ضعف تأسيسات زيربنايي و اقامتي،‌ تبليغات سوء خارجي، تبيين نشدن مسائل گردشگري، وجود سليقه‌هاي متفاوت فرهنگي در كشور 
    نبود تعريف مشخص مبتني بر وظايف حكومت و دولت دربارة‌ با خدمات‌رساني فرهنگي و ديني 
    اهتمام جدي و كافي نداشتن به خط و زبان فارسي 
    حمايت جدي نكردن از آثار جاذب، تكنيكي، پرمحتوا و ارزشي 
    افراط وتفريط در ارائة محصولات بدون توجه به جنبه‌هاي الگويي و رفتاري آن 
    اهميت بيش از حد به موسيقي نسبت به مباحث ارزشي و ديني 
    ...    توليد كالاها و خدمات    
    همان‌گونه كه مشاهده مي‌‌شود، در اين تحقيق داده‌هاي به‌دست آمده از منابع اطلاعاتي در قالب جداولي سير تكاملي خود را پيموده‌اند. بدين صورت كه بر اساس رويه‌هاي سه‌گانة كدگذاري، ابتدا نكات كليدي داده‌ها احصا و براي هر نكته يك كد معين شده و سپس با مقايسة كدها، چند كد كه به يك جنبة مشترك پديده مورد بررسي اشاره دارند عنوان يك مفهوم به خود گرفته‌اند، آن‌گاه چند مفهوم يك مقوله را تشكيل داده و نهايتاً مقوله‌ها در قالب يك الگو متجلي شده‌اند.
    الگوي پيشنهادي تحقيق
    بر مبناي تحليل‌هايي از جنس فوق، اجزاي مختلف الگو شکل گرفت. در الگوي پيشنهادي سعي بر اين بوده است كه نقايص الگوهاي پيشين چون فقدان رويكرد راهبردي، ضعف نگاه نظام‌مند، توجه نداشتن به بافت، تأكيد بيش از حد بر تحليل‌هاي هزينه‌اي و ناتواني در ارزيابي كيفي برطرف و نگاهي جديد در نظام موضوعات فرهنگ ارائه گردد. مهم‌ترين وي‍ژگي‌هاي الگوي پيشنهادي را مي‌توان بدين صورت بيان كرد:
    ـ رويكرد راهبردي و كلان در مديريت فرهنگي؛
    ـ شكل‌گيري الگوي فرهنگ در بافت ديني و توجه به شاخص‌هاي آن در مرحلة طراحي؛
    ـ رويكرد كلان نظام‌مند در سطح ملي به فرهنگ و تعيين عناصر ورودي، فرايند و خروجي فرهنگ و پيامدهاي آن در جامعه؛
    ـ برقراري ارتباط جامع بين فرهنگ به عنوان يك نظام با ساير نظام‌هاي اقتصاديـ مالي، اجتماعي- انساني، سياسي- قانوني و فناوري- اطلاعاتي؛
    ـ تحليل سطوح فرهنگ و نگاه واقع‌بينانه به فرهنگ اسلامي در نظام بين‌الملل؛
    توجه به فرصت‌ها و تهديدات كلان ملي و بين‌المللي فراروي فرهنگ؛
    ـ‌ توجه به چشم‌انداز بيست سالة جمهوري اسلامي ايران در تحليل فرهنگ.
    تحليلي که بر اساس اين الگو صورت خواهد گرفت داراي اين ويژگي‌ها است: 
    ـ‌ تحليل در سطح كلان است. 
    ـ اين تحليل بر اطلاعات و دانش موجود (مطالعات انجام‌شده و دانش نخبگاني) به عنوان مواد تحليل استوار است؛ لذا بر داده‌هاي خرد حوزة فرهنگ تمايل و تمركز ندارد. 
    ـ بيش از آنكه معطوف به چيستي وضعيت مؤلفه‌هاي دروني فرهنگ باشد، بر چگونگي تحولات فرهنگي متمركز است. بررسي روابط عناصر و موجوديت‌هاي فرهنگي در جهت يافتن چگونگي تحولات،‌ اهتمام اصلي تحليل است.
    ـ نگاه رو به جلو در تحليل فرهنگي با در نظر گرفتن اسناد بالا دستي فرهنگي نظام، از الزامات اين الگو است و شاخص‌ها و معيارهاي تحليل، مبتني بر اين نوع نگاه مي‌باشد. 

    نمودار 1: الگوي پيشنهادي تحقيق

    در ادامه بخش‌هاي مختلف الگوي پيشنهادي معرفي خواهد شد.
    الف. اجزا و عناصر نظام‌وارة فرهنگ
    نظام موضوعات کلان فرهنگ در قالب اجزاي سيستم به شکل زير مي باشد: 

    جدول 2. عناصر نظام‌وارة فرهنگ
    عناصر ورودي‌    عناصر فرايندي    عناصر خروجي    عناصر پيامدي    مخاطبان
    سرمايه‌هاي انساني
    قوانين و مقررات
    سياست‌ها و برنامه‌ها
    محتوا و منابع اطلاعاتي
    مجموعه‌ها و ساختارها
    منابع مالي
    زيرساخت‌ها و تجهيزات
    فناوري    فرايندهاي مديريت و رهبري
    فرايندهاي توليد و فرآوري منابع محتوايي
    فرايندهاي تربيت و تأمين منابع انساني
    فرايندهاي نوآوري و توسعه
    فرايندهاي توليد كالاها و خدمات
    فرايندهاي توزيع، عرضه و ترويج
    فرايندهاي پشتيباني سخت‌افزاري    كالاها و فرآورده‌ها
    خدمات    حفظ، احياء و تعالي ارزش‌ها
    جهت‌دهي باورها و بينش‌ها
    تغيير و تعالي رفتارها
    پيامدهاي برون‌فرهنگي    فرد
    خانواده
    سازمان
    ب. سطوح فرهنگ
    سطح فرهنگ، به درجه‌اي اشاره مي‌كند كه پديدة فرهنگ، براي بيننده قابل رؤيت است. از نظر شاين برخي از اختلافات در تعريف فرهنگ به نبودن تمييز بين سطوح فرهنگ باز‌مي‌گردد. 
    در يک دسته‌بندي، فرهنگ را مي‌توان به سه سطح تقسيم کرد: فرهنگ فراملي، فرهنگ ملي، و خرده فرهنگ‌ها. 
    1. فرهنگ فراملي: فرهنگ فراملي را مي‌توان به سه بخش عمده تقسيم کرد: فرهنگ منطقه‌اي، فرهنگ جهان اسلام، فرهنگ بين‌المللي. پديده‌هاي فرهنگي که در مقياس ملي از مقبوليت عام بهره‌مند باشند وراي استقلال و تفاوت‌هاي سياسي و فرهنگي کشورها، به طرق مختلف به فرهنگ‌هاي ديگر راه مي‌يابند. در اين صورت فرهنگ صادرکننده، مقبوليت خود را به فرهنگ ديگر تحميل مي کند.
    2. فرهنگ ملي (ايران): در مطالعات و اظهارنظرهاي گوناگون شكل‌گيري فرهنگ كنوني ايران را تحت تأثير سه عنصر يا نيرو مي‌دانند: عنصر فرهنگي ايران باستان، عنصر اسلامي، و عنصر غربي. 
    تجربة تاريخي ايران نشان مي‌دهد كه فرهنگ عمومي اين كشور در مجموع فرهنگي متجانس و يكدست نبوده است و «روي هم افتادن لايه‌هاي تمدني گوناگون»، سبب برخورد و چالش سه فرهنگ ايران باستان، اسلامي و صنعتي شده است. 
    3. خرده فرهنگ‌ها: هر فرهنگ را مي‌توان به خرده‌فرهنگ‌هاي متعددي تقسيم کرد؛ و خرده‌فرهنگ‌هاي حاصل نيز به موجوديت‌هاي فرهنگي کوچک‌تر از خود، بخش‌پذيرند. البته اين فراگرد تجزيه را فقط تا جايي مي‌توان ادامه داد که خرده‌فرهنگ‌هاي حاصل، شخصيت مستقل و قابل تمييزي داشته باشند. 
    خرده‌فرهنگ به طور گسترده به عنوان گروه‌هاي اجتماعي تعريف شده است که راجع به‌ علايق و آداب و رسوم مشترک شکل گرفته‌اند. عبارت «خرده‌فرهنگ» براي معين‌کردن موقعيت اجتماعي گروه‌هاي اجتماعي و مطالعۀ آنها در ارتباط با تشکيلات اجتماعي بزرگ‌تر مانند جماعت‌ها، همگان، توده‌ها، جامعه و فرهنگ است. خرده‌فرهنگ‌ها را مي‌توان به سه دستة کلي زير تقسيم کرد: اقوام، صنوف، سازمان‌ها. 
    ج. مؤلفه‌هاي فرهنگ
    بر اساس نظرية شاين، فرهنگ بر روي سه سطح باورها و مفروضات، ارزش‌ها و هنجارها، و مصنوعات شکل مي‌گيرد. در سطح ظاهري فرهنگ، مصنوعات ديده مي‌شوند که بر ارزش‌ها و هنجارهاي رفتاري تکيه دارند و ارزش‌ها و هنجارها نيز بر عميق‌ترين سطح، يعني باورها و مفروضات استوارند. 
    ـ باورها و مفروضات: باورها و مفروضات هستة فرهنگ را شکل مي دهند. مفروضات بر آنچه مردم به واقعيت آن اعتقاد دارند، دلالت داشته، از اين رهگذر بر ادراکات، نحوة تفکر و احساسات آنها نفوذ مي‌کنند. مفروضات پذيرفته شده‌اند و خارج از سطح آگاهي متداول و بيرون از سطح دسترسي ذهن خودآگاه قرار دارند. تصور مردم دربارة مفروضات، مشابه تصوري است که احتمالاً ماهي‌ها از آب پيرامون خود دارند. مفروضات از ديدگاه اعضاي يک فرهنگ، حقايقي قطعي و غيرقابل بحث محسوب مي‌شوند که مي‌توانند در همة جنبه‌هاي زندگي فرهنگي رخنه كنند و بر تجربيات افراد، سايه بيفکنند و به آنها رنگ بدهند. 
    ـ ارزش‌ها و هنجارها: ارزش‌ها آن دسته از اصول، اهداف و استانداردهاي اجتماعي محسوب مي‌شوند که با دريافت حمايت از يک فرهنگ به بهايي ذاتي دست مي‌يابند. ارزش‌ها آنچه را اعضاي يک فرهنگ مراقب حفظ آن هستند (نظير عدالت و آزادي، استقلال و هويت ملي، سنت‌ها، منابع و وفاداري)، تعريف مي‌کنند. ارزش‌ها، مباني شکل‌گيري قضاوت‌ها را دربارة آنچه صحيح يا غلط است، سازمان مي‌دهند و بر ضوابطي اخلاقي و معنوي دلالت مي‌نمايند و معمولاً با عواطف، احساسات و هيجانات قوي، مورد حمايت قرار مي‌گيرند. 
    ـ مصنوعات: مصنوعات بقاياي قابل رؤيت، قابل لمس، و قابل شنيدن و رفتارهاي مبتني بر مفروضات، باورها، ارزش‌ها و هنجارهاي فرهنگي محسوب مي‌شوند. 
    د. تعاملات فرهنگي
    فرهنگ پديده‌اي بسيار انتزاعي است که فهم آن مستلزم ادراک تفهمي است. شناخت فرهنگ اجتماعي که نقش مهمي در شکل‌دهي به رفتار اجتماع ايفا مي‌کند، مقدمة شناخت جامعه و هدايت هدفمند آن است. شناخت فرهنگ مستلزم ملاحظة تعاملات عناصر و پديده‌هاي فرهنگي است. 
    تعاملات فرهنگي را مي‌توان از دو ديدگاه متفاوت تجزيه و تحليل کرد: 
    1. تحليل تعاملات عناصر محتوايي و مؤلفه‌هاي فرهنگ؛
    2. تحليل تعاملات و مراودات موجوديت‌هاي فرهنگي.
    با تأمّل بر سير نظريه‌هاي فرهنگي در بستر حوزه‌هاي مطالعاتي نظرية سازمان، روان‌شناسي و ساير رشته‌هاي علوم اجتماعي، ملاحظه مي‌شود که بر حسب منظر مطالعه‌کنندة فرهنگ، گونه‌هاي متفاوتي از تعاملات فرهنگي مورد توجه وي قرار مي‌گيرند. اگر محتواي انتزاعي و کليت مفهومي فرهنگ در مدنظر محقق قرار گيرد، چارچوب تحليلي وي مشتمل بر تعامل مؤلفه‌ها و عناصر مفهومي شکل‌دهندة فرهنگ، نظير مفروضات و باورها، ارزش‌ها و هنجارها، مصنوعات و نمادها خواهد بود؛ در حالي که اگر مصاديق عيني و مشخص موجوديت‌هاي فرهنگي در مدنظر وي باشند، چارچوب تحليلي وي بر تعامل مصاديق معين فرهنگ در ساختاري سلسله‌مراتبي معطوف مي‌شود. در اين ساختار سلسله‌مراتبي است که خرده‌فرهنگ‌ها، فرهنگ ملي و فرهنگ جهاني در مدنظر قرار مي‌گيرد. 
    1. تعاملات مؤلفه‌هاي فرهنگ
    الگوهاي متعددي براي تعريف مؤلفه‌هاي فرهنگي و تبيين روابط ميان آنها ارائه گرديده است، از آن جمله مي‌توان به الگوي سه لاية فرهنگي شاين و الگوي پويايي‌هاي فرهنگي «هچ» اشاره کرد. 
    2. ارتباط موجوديت‌هاي نظام فرهنگ با ساير نظام‌ها
    اصطلاح موجوديت فرهنگي بر يک واحد اجتماعي مشخص و معين و برخوردار از هويت فرهنگي متمايز از ساير واحدهاي اجتماعي دلالت دارد.  به‌طور کلي، ارتباط موجوديت‌هاي نظام فرهنگ با ساير نظام‌ها به دو دسته تقسيم مي‌شود: 
    ارتباط اثرگذار: منظور اثرهايي است که نظام فرهنگ از طريق ارتباط با ساير نظام‌ها، در آنها مي‌گذارد.
    ارتباط اثرپذير: منظور آثاري است که ساير نظام‌ها از طريق ارتباط با نظام فرهنگ، در نظام فرهنگي و اجزاي آن مي‌گذارند. 
    وضعيت فرهنگي در هر مقطع به يك نهاد، صنف، گروه و عامل وابسته نيست، آموزش و پرورش، دانشگاه، محيط‌هاي اداري و كارگري، قوانين، رسانه‌هاي ارتباط جمعي، شبكه‌هاي اطلاع‌رساني، آداب و سنن محلي، قومي يا ملي، بافت خانواده، حوزه‌هاي علميه و عواملي از اين دست هريك به سهم خود واقعيت فرهنگي جامعه را رقم مي‌زنند. اما مهم اين است كه سهم اين عوامل يكسان نيست و اثرگذاري هريك متفاوت است. 
    با مشخص شدن ابعاد جامعه در کنار فرهنگ و ارائة معناي اجمالي از آنها، زمينۀ لازم براي ارائة الگوي ارتباط فرهنگ با ساير ابعاد جامعه به ميزان زيادي فراهم آمده است. يگانه کمبودي که در اين زمينه وجود دارد ارائه روشي است که بر اساس آن بتوان ارتباط ابعاد جامعه با يکديگر را در قالب آن ترسيم كرد. با توجه به ماهيت متداخل ابعاد جامعه، بايد روشي اتخاذ کرد که نحوة اثرگذاري و اثرپذيري ابعاد بر يکديگر را به خوبي انعکاس دهد و مواضع و گونه‌هاي مختلف اين اثرگذاري را از يکديگر تفکيک نمايد. 
    هريک از نظام‌هاي موجود در جامعه بايد به گونه‌اي عمل کنند که آرمان‌هاي جامعه را رشد دهند. از طرف ديگر اين نظام‌ها با يکديگر نيز تعامل دارند و اگر فرآيند داده‌ها و ستاده‌ها به يکديگر را به‌درستي تنظيم نکنند مطلوبيتي نخواهد داشت. بنابراين بايد به هريک از نظام‌ها توجه کافي شود و نبايد به بهانة اصلاح فرهنگي ساير بخش‌ها را تخريب يا بر عکس، براي بهبود بخش اقتصاد از ساير بخش‌ها چشم‌پوشي کرد. از اين‌رو، همواره بايد حالت توازن بين آنها حفظ شود؛ زيرا اگر اقتصاد فقط به افزايش رفاه توجه کند، فرهنگ قادر به افزايش فضايل انساني نخواهد بود. بدين ترتيب براي ساماندهي فرهنگ کشور بايد با يک ديدگاه نظام‌مند به موضوع توجه نمود. اگر هريک از اين بخش‌ها با توجه به باورها و ارزش‌هاي فرهنگي خود ساخته شود، توفيق حاصل خواهد شد؛ در غير اين صورت وقتي نظام اقتصادي، از جاي ديگري وارد شود، فرهنگ آن جامعة خاص نيز به همراه آن وارد مي شود و در نتيجه بر عملکرد افراد جامعه اثر مي‌گذارد و در نهايت سبب ايجاد يک دوگانگي در جامعه مي‌گردد. 
    نتيجه‌گيري
    تحليلي جامع از وضعيت فرهنگي كشور نيازمند بهره‌گيري از الگويي است كه قابليت توجه به عناصر، مؤلفه‌ها و سطوح مختلف فرهنگ را دارا و در عين حال توانايي نمايش روابط و تعاملات ميان اين سه را نيز داشته باشد. طراحي چنين الگويي ممكن نيست مگر در صورت اتخاذ رويكرد نظام‌مند در تعيين ابعاد فرهنگ و داشتن سمت و سوي راهبردي در تبيين ارتباط نظام فرهنگ با ساير نظامات. چنين الگويي قادر خواهد بود همه‌جانبه به معضلات و چالش‌هاي فراروي فرهنگ بنگرد و راهكارهاي درخوري براي حل آنها ارائه دهد.
    در الگوي مفهومي پيشنهادي در اين تحقيق، عناصر، مؤلفه‌ها و سطوح فرهنگ احصا و عناصر نظام فرهنگ شامل ورودي‌ها، فرايندها، خروجي‌ها و پيامدها در تعامل با مؤلفه‌هاي فرهنگ شامل باورها و اعتقادات، ارزش‌ها، دانش‌ها، نمادها، رفتارها و مصنوعات معرفي مي‌گردند. اين تعاملات در سطوح مختلف فراملي، ملي و محلي (خرده فرهنگ‌ها) قابل تبيين‌اند.

     
     

    References: 
    • رضواني، محمدرضا، تحليل روش‌ها و شاخص‌هاي ارزيابي فرهنگ، هنر و ارتباطات در کشورهاي مختلف جهان، تهران، هيئت نظارت و ارزيابي فرهنگي و علمي دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1382.
    • آقايي فيشاني، تيمور، مديريت در ايران آينده، تهران، مير، ١٣٧٩.
    • دانايي فرد، حسن، «تئوري پردازي با استفاده از رويکرد استقرايي: استراتژي مفهوم سازي تئوري بنيادي»، دانشور رفتار، سال دوازدهم، ش 11، 1384.
    • فرهي بوزنجاني، برزو، ‌طرح توسعه فرهنگ عمومي (اخلاق اجتماعي)، تهران، كميسيون فرهنگي دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1383.
    • مشبكي، اصغر و علي‌اصغر پورعزت، «مديريت فرهنگ جامعه»، سخن سمت، ش 8، 1382.
    • موحدي، مسعود، تعيين ويژگي‌هاي فرهنگ ملي اسلامي، تهران، کميسيون فرهنگي دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1383.
    • ناظمي، مهدي، سياست‌هاي ساماندهي فرهنگي کشور، تهران، کميسيون فرهنگي دبيرخانه شوراي عالي انقلاب فرهنگي، 1383.
    • Hatch, M, Organization Theory, Modern, Oxford Uinversity Press, 1997.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پرکان، حسین، سلطانی، مرتضی.(1390) طراحی الگوی مفهومی تحلیل فرهنگی کشور مبتنی بر رویکرد تئوری مفهوم‌سازی بنیادی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 1(2)، 59-73

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین پرکان؛ مرتضی سلطانی."طراحی الگوی مفهومی تحلیل فرهنگی کشور مبتنی بر رویکرد تئوری مفهوم‌سازی بنیادی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 1، 2، 1390، 59-73

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پرکان، حسین، سلطانی، مرتضی.(1390) 'طراحی الگوی مفهومی تحلیل فرهنگی کشور مبتنی بر رویکرد تئوری مفهوم‌سازی بنیادی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 1(2), pp. 59-73

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    پرکان، حسین، سلطانی، مرتضی. طراحی الگوی مفهومی تحلیل فرهنگی کشور مبتنی بر رویکرد تئوری مفهوم‌سازی بنیادی. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 1, 1390؛ 1(2): 59-73