مبانی خطمشیگذاری جامعهی چندفرهنگی با رویکرد اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
اين پژوهش بهدنبال پاسخ به اين مسئلة اساسي است که مباني خطمشيگذاري جامعة چندفرهنگي بر اساس آموزههاي اسلامي چگونه است؟ چندگانگي فرهنگي وضعيتي است که باورها، ارزشها، رفتارها و نمادهاي افراد و شهروندان يک جامعه متفاوت با ديگري باشد (راسخ، ۱۳۹۱، ج2، ص831). جوامع چندفرهنگي معمولاً با تهديدها و مسائلي مانند عدم برقراري روابط درست، فهم ناقص از فرهنگ يکديگر، کاهش اعتماد، افزايش تنش و فقدان همبستگي مواجهاند که به خطمشي فراگير و کثرتگرا نياز دارند (کاکس و بليک1991، ص45). بدون ترديد در چنين جوامعي خطمشي يکجانبهگرا، از کارايي و اثربخشي برخوردار نخواهد بود. زيرا، يکجانبهگرايي نهتنها باعث کاهش تنش و حل بحران نميگردد، بلکه چالشهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را در سطح جامعه گسترش ميدهد و بحران همهجانبه را پديد ميآورد. بدين روي، امروزه بسياري از پژوهشگران علوم سياسي، ارتباطات، جامعهشناسي و مديريت از چندفرهنگگرايي استقبال ميکنند و افزايش بهرهوري، خلاقيت و نوآوري، افزايش نخبگان، تنوع ديدگاهها و چشماندازها، ارائة راهحلهاي جديد و تصميمهاي بهتر را از مزايا و فرصتهاي چندگانگي فرهنگي برميشمارند (ادلر، 1387، ص35). بنابراين لازم است خطمشيگذاران جامعة چندفرهنگي، بر اساس اقتضائات بومي جامعه و عوامل محيطي، خطمشي واقعبينانهاي را اتخاذ کنند و نهتنها از تهديدهاي پنهان و بالقوه چندگانگي فرهنگي هراسي نداشته باشند، بلکه تهديدها را به فرصتهاي بالفعل و آشکار تبديل كنند.
خطمشيگذاري در اصطلاح مديريت، به تصميمها و سياستهايي اطلاق ميشود که براي حل مسائل جامعه توسط مراجع ذيصلاح از قبيل مجلس، دولت و قوة قضائيه که نماينده و حافظ منافع عمومي جامعه هستند، اتخاذ ميگردد (الواني، 1374، ص19 و 24؛ قلي پور، ۱۳۸۷، ص۹۸). به تعبير ديگر، خطمشي، اصول اساسي انتقال از موقعيت موجود به موقعيت مطلوب است (تسليمي، 1378، ص11). ازآنجاکه هر جامعهاي نسبتبه جامعة ديگر، از ارزشها و هنجارهاي خاصي پيروي ميکند و مهمترين دليل تفاوت جوامع، به مباني فرهنگي و نظام ارزشي و هنجاري آنها برميگردد، لذا براي جوامع «تکفرهنگي» و «چندفرهنگي» نميتوان خطمشي يکساني را تجويز کرد (مک کوايل، ۱۳۸۲، ص۱۷۹). افزون بر آن، بهاذعان بسياري از پژوهشگران، نظريههاي خطمشيگذاري متأثر از مباني ليبراليستي، سوسياليستي و سکولاريستي هستند (خانمحمدي و همکاران، ۱۳۹۷، ص۲۵). بدين روي، ضرورت دارد در جامعه چندفرهنگي و نظام اسلامي، خطمشيگذاريها از منابع دين اسلام، يعني قرآن و سنت، استخراج گردد؛ زيرا دين اسلام جامعترين و کاملترين دين در ميان اديان آسماني است که از منابع مستحکم و جامعي برخوردار است و آموزههاي اسلامي ميتواند خطمشيگذاران جامعه را در تبيين اهداف، مباني، اصول و الگوهاي خطمشيگذاري کمک و هدايت نمايد.
براي جامعة چندفرهنگي سه نوع الگوي خطمشيگذاري ارائه شده است:
1. خطمشي وحدتگرا: اين خطمشي بهدنبال وحدت فرهنگي و يکسانسازي جامعه است. به اين معنا که نيازها، ارزشها، الگوها و سبک زندگي و بهطورکلي فرهنگ اقليت ناديده گرفته ميشود و خردهفرهنگها در درون فرهنگ غالب، هضم و حتي حذف ميگردد (پاتک، 2000، ص197 و روزادو، 1996، ص6).
2. خطمشي کثرتگرا: اين خطمشي در پي رشد و گسترش خردهفرهنگها در کنار يکديگر و بهصورت همعرض و ايجاد جامعة موازي است. در اين جامعه، اقليت و اکثريت، هر دو خواهان حفظ جامعه و فرهنگ مستقل خود هستند. در اين نوع خطمشي، خردهفرهنگها در جامعه بهرسميت شناخته ميشوند و امکان بقا و رشد آنها فراهم ميگردد (گيدنز، 1385، ص۳۰۹؛ صالحي اميري، ۱۳۸۵، ص ۴۶).
3. خطمشي وحدت در کثرت يا کثرت در وحدت: اين خطمشي ضمن اينکه بر اشتراکات فرهنگي تأکيد دارد، امکان تکثر خردهفرهنگهاي مختلف را در چهارچوب ارزشها و نمادهاي مشترک مجاز ميداند. تأکيد بر نقاط مشترک، برجسته نمودن آنها و درعينحال بهرسميت شناختن تنوعها و تکثرهاي فرهنگي، ويژگي بارز الگوي وحدت در کثرت است (چلبي، ۱۳۷۵، ص۱۳۷؛ صالحي اميري و عظيمي دولتآبادي، ۱۳۸۷، ص۱۰۰).
از ميان اين سه الگو، بسياري از پژوهشگران الگوي اول را ناکارآمدترين الگو معرفي ميكنند؛ به اجرا و توفيق در زمينة پيادهسازي الگوي دوم با ترديد مينگرند و الگوي سوم را قابل دفاع ميدانند. الگوي سوم ضمن احترام به ارزشها و مؤلفههايي مانند قوم، نژاد، زبان، جنسيت، مذهب، جغرافيا و محيطزيست، با خطمشي کشورهاي چندفرهنگي در سطح جهاني نيز همخواني دارد. افزون بر ويژگيها و مزاياي يادشده اين الگو با مباني و آموزههاي اسلامي نيز سازگار است. اين پژوهش با تأييد نظرية وحدت در کثرت و تأكيد بر آن تلاش ميکند تا مباني خطمشيگذاري جامعة چندفرهنگي را با رويکرد اسلامي تبيين نمايد.
1. مباني هستيشناختي
هستيشناسي بهدنبال شناخت واقعيت و قوانيني دربارة بود و نبود پديدههاي هستي است. به عبارت ديگر، در هستيشناسي بحث دربارة اين است که آيا واقعيتي غير از انسان وجود دارد يا اينکه هستي واقعيت ندارد و همهچيز تصادفي و ساخته و پرداختة ذهن انسان است (بوريل و مورگان، ۱۳۸۳، ص۹). مباني هستيشناسي از اين جهت در خطمشيگذاري اهميت دارد تا بر اين نکته تأکيد نمايد که نظام هستي و خردهنظامهاي متنوع تصادفي نيستند؛ بلکه هستي يک واقعيت عيني است و ارادة خداوند بر کل جهان هستي سيطره دارد. هستيشناسي بحث وسيع و گستردهي دارد. بهنظر ميرسد كه وحدت و کثرت هستي، تنوع و مراتب هستي، روابط هستي و توحيد بهعنوان هستة مرکزي هستيشناسي، با پژوهش حاضر، يعني خطمشيگذاري جامعة چندفرهنگي، ارتباط بيشتري دارند و از اين جهت مورد اشاره قرار ميگيرند.
1-1. وحدت و کثرت هستي
اغلب فيلسوفان مسلمان و در رأس آنها صدرالمتألهين وحدت در کثرت هستي را پذيرفتهاند و آن را تبيين و اثبات کردهاند. مراد از وحدت هستي اين است که هستي در عين اينکه شخصي است داراي کثرت، تعدد و اختلاف انواع و آثار آنان نيز است. نفس انسان نمونهاي از يک واحد شخصي است؛ زيرا هر فردي يک شخص است؛ ولي درعينحال با قواي ظاهري و باطني خود متحد است. نفس، عين قواي خود است و قوا عين نفساند. به عبارت ديگر حقايق هستي، هم وحدت و اشتراکي با يکديگر دارند و هم اختلاف و تمايزي. مابهالاشتراک و مابهالامتياز آنها به ضعف و شدت آنها برميگردد (مصباح يزدي، ۱۳۷۰، ج۱، ص۳۸۷).
از منظر آموزههاي اسلامي، خدا وجود مطلق، خالق موجودات، پروردگار عالم وجود، روزيدهنده و مالک تمام هستي است و هر چيزي جز او تصور شود، وجودِ استقلالي ندارد و تمام عالَم هستي از فيض الهي نشأت ميگيرند و محتاجِ خداوندند. قرآن در اين زمينه ميفرمايد: «اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَيْءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (رعد: ۱۶)؛ آفريننده هر چيزي خداست و او يگانه و مقتدر است. قرآن کريم انسان را نمونهي از آفريدههاي الهي معرفي ميكند که همواره محتاج خداست: «ياأَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ» (فاطر: ۱۵)؛ اي مردم! شما به خدا نيازمنديد و خدا بينياز و شايستة حمد و ستايش است.
قرآن در آيه 117سورة بقره در مورد خِلقت آسمان و زمين و اراده خداوند فرمود: او هستىبخش آسمانها و زمين است و هنگاميکه فرمان وجود چيزى را صادر كند، تنها مىگويد: «موجود باش!» و آن فورى موجود مىشود. در نظام هستي، تمام موجودات فناشدنياند و فقط خداوند ماندگار و جاودانه است (الرحمن: ۲۶ و ۲۷).
مجموعة اجزاي عالم هستي منسجم و يکپارچه است که بهلحاظ ارتباط وجودي با خداي متعال ارتباط دارند. آنها بهصورت هدفمند و احسن خلق شدهاند. قرآن فرمود: «الَّذي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَه» (سجده: ۷). بنابراين، هدف از خلقت، معرفت الهي، تسبيح و تقديس خالق هستي است: «و إن ِمن شىٍ إلاّ يسَبِّح بحمدِهِ» (اسراء: ۴۴). بنابراين در نظام آفرينش، تمام هستي از خداست و همگي بهسوي خدا برميگردند (شوري: ۵۳).
خداوند در نظام هستي، هم خالق، هم هادي و هم فرمانرواست. قرآن فرمود: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» (طه:50)؛ پروردگار ما همان است که خلقت هر چيزي را به آن داد و سپس هدايتش کرد. خداوند در ميان موجودات به انسان نگاه ويژه و محبتآميزي دارد و از همين جهت براي انسان رهبراني فرستاد تا از آنها پيروي نمايند و نعمتهاي الهي را پاس دارند. قرآن فرمود: بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شمارا دوست بدارد و گناهان شمارا ببخشد (آلعمران: 31). در آية ديگر فرمود: آنچه را رسول خدا براى شما آورده است، بگيريد و اجرا كنيد و از آنچه نهى كرده است خوددارى نماييد (حشر: ۷).
بنابراين از منظر هستيشناسي اسلامي، خداوند، آفريننده، روزيدهنده، مالک و هدايتگر موجوداتِ متکثر است. خداوند بر اساس علم و حکمت، نظام هستي را هدفمند آفريده و زمينة رشد و کمال را براي همة موجودات و بهويژه انسان فراهم نموده است. بدين ترتيب، يگانه راه رسيدن به کمال و قرب الهي، اطاعت از خدا، پيامبران و اولياي الهي است.
2-1. تنوع و مراتب هستي
در منابع اسلامي نمونههاي بسياري وجود دارد، حاكي از اينكه در نظام هستي، نهتنها حيات بشر بلکه آسمان و زمين نيز از تنوع برخوردار است. خداوند در سورة روم در چند آية متوالي، (روم: 20 – 25) آيات و نشانههاي بزرگ نظام هستي، مانند خلقت انسان، خلقت آسمان و زمين، روز و شب، آرامش انسان در شب و تلاش او در روز، نزول باران، اطاعت آسمان و زمين از دستورات او و حتي مرگ و زندگي انسان را يادآوري نموده و وجود تنوع و تفاوتها را نشانهاي از عظمت و قدرت خداوند معرفي کرده است.
تنوع در نظام هستي از جهات مختلفي قابل تصوير است که يکي از آنها تنوع بهلحاظ سلسلهمراتبي و حاکميتي يا ولايي است. در سلسلهمراتب هستي، هر موجودي که از کمالات وجودي بيشتري برخوردار باشد، قوي، و هر موجودي که از کمالات کمتري برخوردار باشد، ضعيف شمرده ميشود. در هستيشناسي اسلامي، نظام هستي بهصورت هرمي و سلسلهمراتبي تصوير و تبيين شده است که يکي از تعابير مشهور آن، «هِرم هستي» يا «مراتب تشکيک هستي» است؛ به اين معنا که اختلاف موجودات در استعدادها و تواناييهاي وجوديشان نهفته است. جمادات، نباتات، حيوانات، انسانها، ملائکه و ساير موجوداتِ فرامادي، داراي کمالات وجودي متفاوتياند؛ اما اين اختلاف و تفاوت بهمعناي اين نيست که هيچ وحدتي ميان اين مراتب مختلف وجود نداشته باشد (شريفي، ۱۳۹۳، ص۳۰۰). در سلسلهمراتب هستي، خداوند بهلحاظ تکوين و تشريع، در عاليترين مرتبة هستي قرار دارد و در مرتبة بعدي، ولايت تکويني و تشريعي اهلبيت پيامبر، ملائکه، انبيا و اولياي معصوم قرار دارد (جمعي از نويسندگان، ۱۳۹۵، ص۹۶). قرآن کريم ضمن بيان سلسلهمراتب هستي، اطاعت از خدا، پيامبر و اولياي الهي را بهصورت سلسله مراتبي بيان کرده است؛ از جمله در آية ذيل فرمود: «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم» (نساء: ۵۹). در اين آيه، اطاعت از خدا در عاليترين مرتبه و اطاعت از پيامبر و اولوالأمر - که مراد، سرپرستي پيشوايان معصوم است - در طول اطاعت خداوند قرار گرفتهاند.
3-1. روابط علّي و معلولي هستي
يکي از مباحث کليدي در مباني هستيشناسي، روابط موجودات است؛ به اين معنا که موجودات متنوع، از يکديگر بيگانه نيستند؛ بلکه در يکديگر تأثير و تأثر دارند؛ به عبارتي، با يکديگر داراي رابطة علّي و معلولياند (شريفي، ۱۳۹۳، ص۲۹۳). روابط علي و معلولي نهتنها در کلام فيلسوفان، بلکه در آيات قرآن و روايات نيز مورد توجه بوده است. قرآن کريم با تبيين قانون عليت، پيدايش هر پديده و رويدادي را از مجراي علل معرفي کرده و خلقت و آفرينش هر موجودي را به خالق يا علتالعلل و فاعل اصلي نسبت داده است. خداوند در مورد آفرينش انسان فرمود: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُون» (طور: ۳۵)؛ آنها بىهيچ آفريدهشدهاند يا خود خالق خويشاند؟ در اين آيه، خداوند انسان را بهصورت عام به اصل علت توجه ميدهد و در آياتي نظير آية ذيل، به علت هستيبخش اشاره ميکند و آفرينش را به خودش نسبت ميدهد: «أَ فَرَأَيْتُمْ ما تُمْنُونَ أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ» (واقعه: 59)؛ به من خبر دهيد؛ نطفهاى كه در رحِمها مىريزيد، آيا شما آن را مىآفرينيد يا ما خالق آنيم؟!
در هستيشناسي اسلامي، خداوند علت هستيبخش معرفي شده است و تمامي موجودات متنوع به خدا ربط دارند. به عبارت ديگر، تمام موجودات، مخلوق و معلول خدا بهشمار ميروند.
4-1 جايگاه توحيد در نظام هستي
اولين و بنياديترين مبناي هر نظريه و تفکر ديني در هستيشناسي اسلامي، اصل توحيد است. اين اصل، ضمن اينکه بيانگر يگانگي خداي متعال است، بهمعناي وحدت، همبستگي و هماهنگي بين همة اجزاي متنوع جهان است. اصل توحيد، وجود هدف در خلقت و آزادسازي و آزادي نوع بشر از قيد بندگي انواع چندگانة خدايان را تبيين ميکند و هرگونه ارتباطي را که بشر را بردة مخلوقات قرار دهد، نفي ميکند. بر اساس اصل توحيد، ساختارهاي فکري مبتني بر دوگانهپرستي، نژادپرستي، قبيلهگرايي، قومگرايي و تفوق فاميلي مردود است. اين اصل ضمن نفي جدايي دين از سياست، جامعه و تمامي فرهنگهاي متنوع را به اطاعت از خداي واحد دعوت ميکند (مولانا، ۱۳۸۹، ص۱۲۰).
2. مباني انسانشناختي
انسانشناسي به تبيين روابط انسان در دايرة هستي، مانند رابطة انسان با خدا، رابطة انسان با خود، رابطة انسان با همنوعان، زيردستان و بالادستان و رابطة انسان با محيط ميپردازد. يکي از مسائل اساسي در انسانشناسي اين است که آيا انسان همين ظاهر مادي و همرديف پديدههاي طبيعي و ماشيني است که تابع جبر و اسير محيط است يا انسان موجود فرامادي و برخوردار از اختيار، کمالات و گرايشهاي خير و شر است که ميتواند براي سعادت دنيوي و اخروي خود و همنوعان خود خطمشي عادلانهاي اتخاذ نمايد.
از منظر آموزههاي اسلامي، انسان موجود عاقل، کمالطلب، خداجو، مکلف، بااراده و چندبعدي است. يکي از ابعاد مهم انسان، ابعاد فرهنگي، يعني تنوع قومي، نژادي، زباني، جنسيتي و بهطورکلي تنوع فرهنگي است. هدف دين اسلام اين است که تمام انسانها به سعادت، کمال و مقام قرب الهي دست يابند. ازاينرو پيام اسلام فرازماني، فرامکاني، فراقومي و فراجنسيتي است و در چنبرة زمان خاص، زبان خاص، سرزمين مشخص، نژاد، قوم و جنسيت معين نميگنجد و محصور نميگردد. بنابراين فلسفة دين و هدف بعثت، هدايت تمام انسانهاست. از آنجاکه تنوع قومي، زباني و جنسيتي مهمترين ابعاد فرهنگي انسان را تشکيل ميدهند و با پژوهش حاضر ارتباط دارند، اين ابعاد بهصورت مختصر در ذيل تبيين ميشوند.
1-2. تنوع قومي
قرآن کريم از تفاوتهاي قومي بهعنوان يک امر فطري خبر ميدهد؛ اما برتريهاي قومي را بهعنوان يک ارزش خودساختة انساني، مردود ميداند. از منظر قرآن، انسان بايد خود را از اسارت «خون»، «قبيله»، «رنگ»، «نژاد»، «مال»، «مقام» و«ثروت» رها سازد و امورى سست، متزلزل، مادى و زودگذر را معيار شايستگي و برتري قرار ندهد. دين اسلام ارزش واقعى انسان را در کسب کمالاتي چون ايمان، تقوا و عدالت قرار داده و حتى براى موضوعاتي چون علم و دانش، اگر در مسير ايمان و ارزشهاي اخلاقى قرار نگيرد، اهميت قائل نشده است. قرآن کريم فرمود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات: 13)؛ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد (اينها ملاك امتياز نيستند). گرامىترين شما نزد خداوند، باتقواترين شماست.
مفسران در شأن نزول اين آيه به نکتة مهمي اشاره کردهاند که حاکي از عمق اين دستور اسلامي و نفي برتريهاي نژادي، زباني و امثال اينهاست. «بعد از فتح مكه، پيامبر اكرم دستور داد: اذان بگويند. «بلال» به پشتبام كعبه رفت، و اذان گفت. عتاب بن اسيد كه از آزادشدگان بود، گفت: شكر مىكنم خدا را كه پدرم از دنيا رفت و چنين روزى را نديد! و حارث بن هشام نيز گفت: آيا رسول اللَّه غير از اين کلاغسياه! كسى را پيدا نكرد؟! (مکارم، ۱۳۷۴، ج 22، ص 199).
با استفاده از آية فوق و همچنين آياتي نظير آية «أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة» (انعام: ۹۸) و آية «خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة» (اعراف: ۱۸۹) ميتوان گفت كه منشأ اساسي انسانها يکي است؛ پدر و مادر همة انسانها، آدم و حوايند و خميرماية آنها از خاک است: «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُراب» (حج: ۵). از اين منظر، تفاوت در نسلهاي فرزندان آدم ناشي از برخي عوارض خارجي و شرايط محيطي، مانند تغذيه، اختلاف آبوهوا، روش و سبک زندگي است که ظاهر و زبان آنها بـه شـکـلهـاي متفاوتي پديدار گشته و در چهارسوي عالم پراکنده شدهاند (صفار، ۱۳۸۶، ص۲). بنابراين از منظر قرآن، جوامع انساني از شعب و قبايل گوناگوني تشکيل يافتهاند اما امتياز و شايستگي افراد به قبيله، قوم، نژاد، زبان و جنسيت خاصي اختصاص ندارد؛ بلکه همگي ظرفيت رسيدن به کمال عالي را دارند و شايستهتر از همه فردي است که باتقواتر از ديگران باشد.
2-2. تنوع زباني
قرآن کريم تفاوت زبانها و تنوع رنگها را از آيات و سنتهاي الهي معرفي کرده است؛ آنجا كه فرمود: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ» (روم: 22)؛ و از آيات او آفرينش آسمانها و زمين، و تفاوت زبانها و رنگهاى شماست. تفاوتهاي زباني بهلحاظ مختلفي قابلتوجه است؛ براي مثال، نغمههاي صوتي دو برادر شبيه هم نيستند و اگر به زبانهايي مثل عربى، فارسى، انگليسي، تركي و شبيه اينها دقت شود، روشن ميشود كه هيچيک از حيوانات بهاندازة انسان متفاوت سخن نميگويد. بنابراين، اگر اين لغات از طرف خالق و پروردگار عالم باشد، پس او از ابتدا چنين كرده و اگر از طرف بندگانش باشد، بازهم خدا اسبابش را فراهم نموده است (مکارم، ۱۳۷۴، ج 19، ص 117).
قرآن کريم علاوه بر اينکه تفاوتهاي زباني را از سنتهاي الهي معرفي کرده تفاوتهاي زباني را محترم شمرده است و از همين جهت خداوند هيچ پيامبري را نفرستاده، مگر آنکه با زبان همان مردم سخن گفته باشد. در قرآن آمده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ» (ابراهيم: 4)؛ ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم. بنابراين، اگر تنوع زباني تهديدي براي جوامع بشري و نقص در کمال انسان بهحساب ميآمد، بدون ترديد خداوند پيامبرانش را با زبانهاي متفاوت بهسوي جوامع بشري ارسال نميکرد. علاوه بر آن، امروزه زبانشناسان، از زبان و تنوع زباني بهعنوان يکي از مؤثرترين پديدههايي فرهنگي و تمدني بشر نام ميبرند و زبان را مهمترين عامل انتقال و نشر فرهنگ و ميراث گذشته معرفي ميکنند که يکي از مؤلفههاي هويت شمرده ميشود (آذر شب و همايوني، ۱۳۹۴، ص ۸۹)؛ يعني اگر زبان نبود، ارتباطات انساني بهعنوان قلب متحرک جامعه مختل ميشد. بدون زبان، تعامل، تفهيم و تفاهم انساني به وجود نميآمد و در نتيجه شيرازه و بنيان نظام اجتماعي شکل نميگرفت.
علاوه بر قرآن کريم، که احترام زبانها را لازم شمرده است، انبياي الهي نيز با همذاتپنداري و همزباني با مردم، با زبان همان مردمي که در ميان آنها بودهاند، با آنان سخن گفته و پيام الهي را نشر کردهاند. از همين جهت، پيامبر اسلام برخي از ياران خود را به فراگيري زبان بيگانه تشويق ميکرد و از جمله زيدابن ثابت را موظف ساخت تا زبان سرياني بياموزد و در مذاکره با يهوديان، سخنگوي پيامبر باشد (رهبر،۱۳۶۰، ص۴۶۵). امام رضا نيز بهعنوان يکي از پيشوايان ديني در مناظره با دانشمندان مختلف، با زبان خودِ آنها سخن گفته و آنان را راهنمايي کرده است. مهمترين دليل تأثير و نفوذ کلام امام رضا علاوه بر علم، فضايل، کمال روحي و نفوذ معنوي، تسلط ايشان بر زبانهاي مختلف بوده و توانسته است از اين طريق، عدة زيادي از دانشمندان را قانع كند و با استفاده از استدلالهاي عقلي و ديني بر آنها غلبه يابد (خادمي و همکاران، ۱۳۹۵، ص۴۳).
3-2. تنوع جنسيتي
تنوع جنسيتي از منظر آموزههاي اسلامي يک امر طبيعي است. همانگونهکه منشأ خلقت اولية زن و مرد يکي بوده، هدف نهايي - که همان سعادت و کمال باشد - نيز يکي است و براي هر دو ميسور و قابل وصول است. بنابراين، تفاوت جنسيتي نهتنها نقصي در اصل انسانيت زن و مرد ايجاد نميکند، بلکه هر کدام ضمن برخورداري از حق و حقوق انساني در کنار همديگر به رشد و کمالات يکديگر کمک ميکنند. به تعبير ديگر، تفاوتهاي جنسيتي سنتي از سنتهاي الهي است؛ بهنحويکه اگر اين تفاوتها نبود، کمال انسان محقق نميگرديد و نيازهاي طبيعي انسان رفع نميشد. قرآن کريم فرمود: و يكى از آيات او اين است كه براى شما از خود شما همسرانى خلق كرد تا بهسوي آنان ميل كنيد و آرامش گيريد (روم: 21). از منظر آموزههاي اسلامي، تفاوتهاي جنسيتي ريشه در واقعيت دارد و قراردادي و اعتباري نيست. زن و مرد در تمام احکام عبادي و حقوق اجتماعي شريکاند و هر دو در زمينههاي مختلف، مثل آموزش، تربيت، انجام معاملات و بسياري از امور ديگر فرقي ندارند؛ مگر در مواردي که طبيعت زنانگي و مردانگي آنها اقتضاي تفاوت داشته باشد. علامه طباطبايي در ذيل آية «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» فرمود:
كلمة «قيم» بهمعناى آن کسي است كه مسئول قيام به امر شخصى ديگر است؛ و كلمة «قوام» و نيز «قيام» مبالغه در همين قيام است؛ و مراد از جمله:«بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» آن زياديهايي است كه خداى تعالى به مردان داده، بهحسب طاقتى كه بر اعمال دشوار و امثال آن دارند؛ چون زندگى زنان يك زندگى احساسى و عاطفى است كه اساس و سرمايهاش رقت و لطافت است. در ادامه فرمود: از عموميت علت بهدست مىآيد كه حكم قيم بودن مردان بر زنان نيز عموميت دارد و منحصر به شوهر نسبتبه همسر نيست. آن جهات عمومى كه عامة مردان در آن جهات بر عامة زنان قيموميت دارند، عبارت است از حكومت و قضا كه حيات جامعه بستگى به آنها دارد؛ و قوام اين دو مسئوليت در مردان بالطبع بيشتر و قوىتر است تا در زنان. همچنين دفاع از سرزمين با اسلحه، كه قوام آن بر داشتن نيروى بدنى و هم نيروى عقلى است، هر دوي آنها در مردان بيشتر است تا در زنان (طباطبائي، 1374، ج4، ص543).
پيامبر اسلام در ميان انبياي الهي بهدليل رسالت جهانياش، بيش از همه تلاش نموده و سرآمد همه بوده است. او با استفاده از آيات الهي، مردم را به کرامت انساني آشنا کرد؛ تحميل عقيده، ستيز و ستم به پيروان اديان و خردهفرهنگها را ممنوع اعلام کرد. او نهتنها شرايع و پيامبران پيشين را تکذيب نکرد، بلکه برعکس، همة اديان الهي را تصديق کرد. قرآن کريم فرمود: بگويد به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل شده و به آنچه به موسى و عيسى دادند و به آنچه انبيا از ناحية پروردگارشان داده شدند، به همة اينها ايمانداريم و ميان اين پيغمبر و آن پيغمبر فرق نمىگذاريم و ما در برابر خدا تسليم هستيم (بقره: 136). پيامبر اسلام خطاب به تمام انسانها فرمود: اي مردم! همانا پروردگار شما يکي است، پدر شما يکي است؛ همگي فرزند آدم و آدم از خاک است؛ هيچ عربي بر عجم برتري ندارد و فضيلت فقط در تقواست (حراني، ۱۳۶۳، ص ۳۴).
پيامبر اسلام در همان آغاز رسالت با خطمشي مناسب در قبال قبايل متعصب و چندتکه، امت واحد تشکيل داد و توانست همه را زير پرچم اسلام جمع کند و مطيع دستورات قرآن بسازد. رحمت و مهر او فراگير بود؛ حتي با کساني که سالها با او دشمني کرده بودند، کريمانه و با گذشت رفتار کرد. روز فتح مکه برخي انتظار انتقام را داشتند و شعارشان اين بود: امروز روز کشتار، جنگ و انتقام است؛ امروز روز شکسته شدن حرمتهاست (مفيد، ۱۴۱۳ق، ج ۱، ص۶۰). پيامبر اسلام در ردّ اين شعار فرمود: «اليوم يوم المَرحمه» (معروف الحسني، ۱۴۱۶، ص584)؛ امروز روز مهرباني است. بدين ترتيب، آن حضرت از همان آغاز رسالت، جلوي هرگونه خشونت در برابر خردهفرهنگهاي غيرمسلمان را گرفت؛ نگراني و ترس مشرکين قريش را برطرف ساخت و به آنان آزادي داد و فرمود: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»ُ؛ برويد که همگي آزاديد (قمي، 1404، ج۱، ص۲۱۱).
برنامهها و خطمشيهاي پيامبر، به سرزمين مشخص مانند مکه و افراد معين مثلاً عربها اختصاص نداشت، بلکه رفتار کريمانه و پيام هدايت او تمام بشريت را دربر ميگرفت. او نهتنها نسبتبه سرنوشت مسلمانان حساس بود، بلکه هر نوع آزار و بيعدالتي را در قبال کافران نيز روا نداشت. فرمود: «مَنْ أذى ذميّا فَقَدْ آذانِي» (نباطي، ۱۳۸۴، ج۳، ص۱۳)؛ هرکس به کافر ذمي (مسيحي، يهودي و زرتشتي که در پناه اسلاماند) آزار رساند، به من آزار رسانده است. پيامبر خدا آموزههاي قرآن را به کار ميبست که نهتنها توهين به آدمهاي کافر، بلکه توهين و استفاده از کلام زشت را حتي در مورد بتهاي کافران نيز منع کرده است (انعام: 108).
3. مباني جامعهشناختي
يکي از مباني تأثيرگذار در خطمشيگذاري جامعة چندفرهنگي، شناخت جامعه، انواع و سطوح جامعه است. شناخت جامعه به اين دليل ضرورت دارد که خطمشيها براي حل مشکلات جامعه اتخاذ ميگردد. خطمشيگذاران به هر ميزاني که شناختشان از جامعه و واقعيتهاي اجتماعي، بيشتر و عميقتر باشد، خطمشي مطلوب و واقعبينانه را طراحي خواهند کرد.
1-3. تعريف جامعه
«جامعه» به نظام روابط متقابل ميان افرادي که فرهنگ مشترک دارند، گفته ميشود (گيدنز، ۱۳۸۵، ص۵۶). جامعه مجموعة انسانهايي است که يک سلسله نيازها، عقايد، ايدهها و آرمانها آنها را به هم پيوند ميدهد (زارع، ۱۳۹۳، ص۹۷). در ارتباط با اصالت و وجود حقيقي يا اعتباري جامعه، ميان دانشمندان اسلامي نظريههايي ارائهشده است؛ اما وجود جامعه بهصورت حقيقي يا در ضمن وجود فرد، قابل انکار نيست و آنچه از منظر اسلام اهميت دارد، اين است که افراد جامعه - خواه بهصورت فردي و خواه بهصورت جمعي - در جامعه مسئوليت دارند و دربرابر به کارهايي که انجام ميدهند، بايد پاسخگو باشند.
قرآن کريم در مورد مسئوليت فردي انسان فرمود: و همگى روز رستاخيز، تکوتنها نزد او حاضر مىشوند (مريم:95)! همچنين فرمود: روز قيامت به آنها گفته مىشود: همة شما تنها بهسوي ما بازگشت نموديد؛ همانگونهكه روز اوّل شما را آفريديم! (انعام: ۹۴). افزون بر مسئوليت فردي، خداوند انسان را بهصورت خانوادگي نيز مسئول معرفي کرده است. قرآن فرمود: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خود و خانوادة خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگهاست نگه داريد (تحريم: 6). بالاتر از سطح خانواده، قرآن در مورد گروه مؤمنين نسبتبه يکديگر فرمود: مردان و زنان باايمان يار و ياور يكديگرند. امر به معروف و نهى از منكر مىكنند (توبه:71). همچنين قرآن کريم نسبتبه عملکرد امتها فرمود: «وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (جاثيه: 28)؛ در آن روز هر امتى را مىبينى كه از شدت ترس و وحشت بر زانو نشسته هر امتى بهسوي كتابش خوانده مىشود؛ و به آنها مىگويند: امروز جزاى آنچه را انجام مىداديد، به شما مىدهند.
2-3. انواع جامعه
از منظر اسلام ميتوان جامعه را به ديني و الحادي تقسيم کرد. مراد از جامعة ديني جامعهاي است که در آن تلاش ميگردد ارزشهاي ديني حاکم باشد و انسانها از هر نوع نژاد، زبان، دين و آيين، در کنار يکديگر بهصورت مسالمتآميز از حقوق و کرامت انساني برخوردار شوند و هر نوع فساد، ظلم، فقر و بيعدالتي از جامعه رفع گردد. براي جامعة مطلوب از منظر اسلام، ويژگيهايي برشمرده شده است که ميتوان از آنها تحت عناويني چون حاکميت ديني، عقلگرايي، عدالت اجتماعي، تلاش مديران براي فراهم نمودن زمينههاي تعالي و تکامل معنوي آحاد جامعه، توسعة اقتصادي و رفع فقر و محروميت، احساس آزادي و برابري در پرتو قوانين اسلامي، عزم آحاد ملت جهت بالا بردن سطح علمي و برطرف نمودن جهل و حرکت در جهت توليد علم و خودباوري، گسترش ابزار اطلاعاتي و ارتباط جمعي، امنيت فراگير و عدالت اجتماعي در ابعاد فرهنگ، تربيت و اقتصاد نام برد (سروري مجد، 1392، ص۷۲؛ نگارش، ۱۳۸۷، ص۱۰۵۶).
تأکيد پژوهشگران بر مؤلفههاي مزبور، حاکي از اين واقعيت است که در جامعه ديني، افراد، خانواده، گروه و حکومت اسلامي، همگي سلسلهمراتبي از مسئوليت را دارا هستند تا نيازهاي جامعه تأمين شود و زمينه تکامل مادي و معنوي تمامي افراد فراهم گردد. به عبارت ديگر، جامعه از منظر اسلام سطح گسترده و مسئوليت وسيعي دارد که فرد، خانواده، گروهها و حکومت اسلامي بهصورت متقابل در قبال يکديگر مسئوليت دارند. براي مثال، اگر در جامعة ديني، مردم مکلفاند تا به کمک يکديگر بشتابند و رفتار درست و مسالمتآميزي داشته باشند، مردم وظيفه دارند در برابر دستورات حکومت ديني تسليم باشند؛ و بالعکس، حکومت و نهادهاي حکومتي نيز لازم است براي تأمين نيازهاي مادي و معنوي تمام شهروندان تلاش كنند و در تدوين و اجراي قوانين از مسير انصاف و عدالت خارج نشوند.
از منظر آموزههاي اسلامي، ميان مردم و حاکم ديني، رابطه عميق و ناگسستني وجود دارد؛ بهنحويکه سرنوشت آنها با هم يکي ميگردد و حتي در قيامت باهم محشور ميشوند. قرآن فرمود: «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» (اسرا: ۷۱). بازپرسي افراد و حاکمان جامعه، از لوازم ادارة امور و سنت الهي است که حتي پيامبران الهي در دادگاه عدل الهي مورد پرسش قرار ميگيرند. خداوند متعال فرمود: «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» (اعراف: 6)؛ پس هرآينه از كساني كه بهسوي پيامبر فرستاده شدهاند، پرسش خواهيم کرد و از خود پيامبران نيز خواهيم پرسيد.
3-3. سطوح جامعه
1-3-3. سطح خانواده
خانواده اولين و کوچکترين واحد اجتماعي است که از منظر اسلام مرکز رشد عاطفي، تربيتي و شخصيتي افراد بهشمار ميرود. قرآن خانواده را کانون محبت و دوستي معرفي نموده (روم: ۳۱) و علاوه بر تأکيد بر امر ازدواج، به تبيين روابط اعضا، اداي حقوق و بيان وظايف متقابل آنها پرداخته است. قرآن از مرد بهعنوان سرپرست خانواده ياد کرده (نساء: ۳۴) و به همه دستور داده است که به پدر و مادر خود نيکي کنيد (اسراء: ۲۳). دستور به نيکي کردن و تبعيت از والدين، حاکي از اين حقيقت است که در خانواده، سلسله مراتبي از تبعيت و ولايت وجود دارد. اين ولايت و سرپرستي سبب ميشود که در سطحي از اقدامات اجتماعي، خانواده يک واحد محسوب شود و يک اقدام واحد هماهنگ انجام دهد (جعفري ۱۳۹۸، ص۳۷۱).
2-3-3. سطح تشکّلهاي ايماني، قومي و زباني
افراد جامعه براي تأمين نيازهاي مالي، سياسي، فرهنگي و...، به تأسيس و تشکيل گروههايي اقدام ميکنند تا با سرعت و سادگي بتوانند به اهداف خود نائل آيند. نمونهاي از اين نوع تشکلها، تشکل ديني و ايماني است که بهنحوي در آموزههاي اسلامي و بهويژه در قرآن کريم به ولايت و سرپرستي اهل ايمان اشارهشده است. قرآن کريم فرمود: مردان و زنان باايمان يار و ياور يكديگرند؛ امر به معروف و نهى از منكر مىكنند (توبه71). همچنين در جاي ديگر فرمود: همانا کساني که ايمان آورده و به مدينه هجرت نمودهاند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد کردند و کساني از اهل مدينه که مهاجران را پناه دادند و ياري نمودند، آنها اولياي يکديگرند (انفال: ۷۲). در آية ديگر، خداوند ولايت يهود و نصاري را نفي نموده، به اهل ايمان سفارش ميکند که آنها را سرپرست خود قرار ندهيد و هرکس از شما يهود و نصاري را سرپرست خود قرار دهد، از زمرة آنان بهشمار ميرود (مائده: ۵۱). پيوند ديني ميان اهل ايمان ميتواند سبب ايجاد تشکلهايي شود که وظايف خاصي را در جامعه اسلامي به عهده دارند. براي مثال، ايجاد سپاه از سوي پيامبر اسلام و تعيين يک فرمانده براي آن و همچنين تشکيل تيم هجرت به حبشه، تيم ششنفره و دوازدهنفرة يثرب، تيم پشتيباني در جنگ احد و تيمهاي عمل در جنگ احزاب، نمونههايي از تشکيلات و گروههاي ايماني هستند که براي اهداف متفاوت اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي در زمان پيامبر ايجاد شدند (جعفري ۱۳۹۸، ص۳۷۴ و کريمي، ۱۳۹۲، ص۱۴۴).
از منظر آموزههاي اسلامي، جعل و تشکيل گروههاي قومي، زباني و منطقهاي، نهتنها محدوديتي ندارد و بهعنوان يک چالش يا تهديد مطرح نيست، بلکه يک امر طبيعي و فرصت تلقي شده و حتي خداوند جعلِ گروهها را به خودش نسبت داده است. از اين منظر، اگر تشکيل تيم و ايجاد گروه امر ناپسندي بود، خداوند آن را به خودش نسبت نميداد و پيامبر اسلام و اولياي الهي نيز در اين جهت گام برنميداشتند. قرآن کريم فرمود: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا» (حجرات: 13)؛ اى مردم! ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.
3-3-3. سطح حکومت اسلامي
بالاترين سطح جامعه از منظر اسلام، سطح حکومت اسلامي است. از منظر اسلام، اصلاح و بهبود جامعه، و بالعکس فساد و تباهي جامعه، به خطمشيهاي حاکمان و دانشمندان وابسته است. پيامبر اسلام فرمود: «صِنْفَانِ مِنْ أُمَّتِي إِذَا صَلَحَا صَلَحَتْ أُمَّتِي وَ إِذَا فَسَدَا فَسَدَتْ أُمَّتِي قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ هُمَا قَالَ الْفُقَهَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ» (صدوق، ۱۳۶۲، ج۱، ص۳۷). بنابراين، رهبران و دانشمندان شايسته جامعه را بهسوي سعادت و پيشرفت هدايت ميکنند؛ و بالعکس، رهبران و دانشمندان فاسد، جامعه را بهسوي ذلّت و فساد سوق ميدهند.
جامعة اسلامي به قوانين و مقرراتي نياز دارند. مهمترين ويژگي جامعة اسلامي در امتياز با جوامع غيراسلامي در اين نکته نهفته است که در جوامع اسلامي، دين منبع قوانين و خطمشيگذاريها تلقي ميشود و دين بر تمامي قوانين، سيطره و حکومت دارد. از اين جهت، ضرورت دارد تا دينشناسي بهعنوان يکي از مباني خطمشيگذاري جامعة چندفرهنگي مورد توجه خطمشيگذاران قرار بگيرد.
4. مباني دينشناختي
دينشناسان ادعا دارند که در ادوار مختلف، هيچ جامعهاي را نميتوان پيدا کرد که نقش دين را انکار کرده باشد و حتي کساني که براي انکار خداوند انرژي فراواني صرف نمودهاند، به نحوي بر تأثير عميق دين بر زندگي بشر گواهي دادهاند (پترسون و همکاران، ۱۳۷۹، ص۱۸). افزون بر نگاه هستيشناسانه و واقعگرايانه، با نگاهي معرفتشناسانه نيز ميتوان به تأثيرگذاري دين در زندگي بشر اذعان کرد؛ زيرا دين، معرفت فراعادي براي سعادت و کمال در اختيار انسان قرار ميدهد. اگر خداي متعال بشر را بهسوي کمال دعوت کند، اما راهي براي شناخت سعادت و چگونگي تحقق کمال حقيقي در اختيار انسان قرار ندهد، نقض غرض کرده است (الهي راد، ۱۳۹۵، ص۱۱۷). بنابراين، زماني ميتوان گفت، دين در جامعه محقق شده و تأثيرگذار است که آموزههاي ديني در متن جامعه حضور داشته باشد و خطمشيهاي جامعه از منابع اصيل ديني، يعني قرآن و سنت، استخراج گردد.
1-4. تعريف دين
دين در لغت بهمعناي جزا، طاعت، عادت، حكم، انقياد، مكافات و حساب آمده و در معناي شريعت و مقابل كفر نيز استعمال شده است (دهخدا، ۱۳۷۳، ج۲۵، ص۵۷۲). پژوهشگران علوم اسلامي با مراجعه به آيات قرآن و احاديث، دين را بهمعناي جزا و پاداش، اطاعت و بندگي، شريعت و قانون، ملک و سلطنت، اعتقادات و تسليم معناي کردهاند و آثار دين را ايمان، معرفت، حب و بغض و طلب علم برشمردهاند (خسرو پناه، ۱۳۸۱، ص۲۸، آمدي،1410، ص87؛ مجلسي، ۱۴۰۳، ج4، ص247 کليني، ۱۴۲۹، ج1، ص30).
دين نوعي ارتباط ميان خدا و انسان است که آموزههاي آن بهعنوان مجموعهاي از اعتقادات و دستورات اخلاقي و احكام عملي، از طريق وحي و سنت معصومين براي هدايت بشر ابلاغ شده است و زندگي انسان را در سطح فرد، گروه و جامعه تحت تأثير قرار ميدهد.
2-4. سطوح تأثير دين
1-2-4. سطح فردي
انسان، برخوردار از ساحتهاي مختلفي چون ساحتهاي بينشي، گرايشي و کنشي يا رفتاري است. دين، تمامي اين ساحتها را در بخش فردي و اجتماعي تحت تأثير قرار ميدهد. تأثير دين در امور بينشي يا دانش اين است که ويژگيها، ابزارها و منابع دانش را معرفي نموده و ضمن دستهبندي دانش به واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح، انسان را به دانشي که به بهبود امور دنيوي و سعادت اخروي کمک کند، تشويق کرده است. امام علي فرمود: بهترين دانشها آن است که انسان را هدايت کند و بدترين دانشها دانشي است که معاد و سرنوشت انسان را تباه نمايد (واسطي، ۱۳۷۶، ص۲۳۸).
افزون بر امور بينشي، دين در امور گرايشي و رفتاري انسان نيز تأثير دارد. وجودِ گرايشهاي خير و شر، امري مسلم و انکارناپذير است. يکي از دلايل گرايشهاي مختلف انسان، اصل اختيار است که انسان ميتواند با اختيار خويش، خدا را پرستش کند يا با اختيار خود طغيان نمايد و از اطاعت و پرستش خدا سرپيچي کند. در اين ميان، نقش دين اين است که ضمن معرفي هدف و راه درست، رفتار مطلوب و نامطلوب را تبيين ميکند.
2-2-4. سطح اجتماعي
دين نقش مؤثري در سطح جامعه دارد. شهيد مطهري دربارة تأثير دين و ايمان مذهبي نوشته است: آن چيزي که حق را محترم، عدالت را مقدس، دلها را به يکديگر مهربان و اعتماد متقابل را برقرار ميكند؛ تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمي نفوذ ميدهد؛ به ارزشهاي اخلاقي اعتبار ميبخشد؛ مقابله با ستم را مشروع ميكند و همة افراد را مانند اعضاي يک پيکر به هم پيوند ميدهد و متحد ميکند، ايمان مذهبي است (مطهري، ۱۳۷۲، ج۲، ص۴۷). نقش دين را در سطح جامعه بهصورت خلاصه ميتوان در موارد ذيل مورد اشاره قرار داد:
همبستگي اجتماعي: نقش دين در همبستگي اجتماعي چنان شديد است که جامعهشناسي مانند دورکيم، دين را مظهر همبستگي جامعه معرفي کرده است که دينداران با انجام مناسک مذهبيشان، ناخودآگاه به تحکيم پيوند اجتماعي ميپردازند (يوسفيان، 1391، ص۱۷۴). افزون بر اعتراف انديشمندان علوم اجتماعي، قرآن کريم همبستگي جامعه را از نعمتهاي الهي شمرده است. قرآن فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً» (آلعمران: 103). همگى به ريسمان خدا [قرآن و اسلام، و هرگونه وسيلة وحدت] چنگ زنيد، و پراكنده نشويد! و نعمت خدا را به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او ميان دلهاي شما، الفت ايجاد كرد و به بركتِ نعمتِ او برادر شديد. در جاي ديگر فرمود: هرگاه دو گروه از مؤمنان باهم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهيد (حجرات: 9).
برپايي عدالت: عدالت از مطالبات جدي خداوند است. قرآن فرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان»ِ (نحل: ۹۰). قرآن يکي از دلايل بعثت پيامبران را برپايي عدالت در جامعه معرفي کرده است. قرآن فرمود: همة پيامبران را با دلايل روشن، كتاب و ميزان فرستاديم تا مردم به عدل و داد قيام كنند (حديد: ۲۵). قرآن کريم عدالتطلبي را در زندگي دنيا محصور ندانسته و تأمين عدالت واقعي را در زندگي پس از مرگ نويد داده است (مصباح يزدي، ۱۳۹۲، ص۴۹۳).
تنظيم روابط اجتماعي: پيشرفت نظام اجتماعي مبتني بر روابط و همکاري است. همکاري واقعي هنگامي تحقق مييابد که ارتباطات ميان اعضاي جامعه بهطور واقعي و همهجانبه برقرار گردد. قرآن فرمود: «كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا فيه» (بقره: ۲۱۳)؛ مردم در آغاز يك دسته بودند و تضادى در ميان آنها وجود نداشت؛ تا اينکه بهتدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد. در اين حال خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى كه بهسوي حق دعوت مىكرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كند.
حمايت از فضايل اخلاقي: اديان الهى در دعوت به کسب فضايل اخلاقي، آرمانها، آدابِ مثبت و خصلتهاى نيکو، و بالعکس، در اجتناب از رذايل اخلاقي و منکرات، نقش مؤثرى داشتهاند. قرآن کريم فرمود: همانها كه از فرستادة خدا، پيامبر «امّى» پيروى مىكنند؛ پيامبرى كه صفاتش را، در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مىيابند؛ آنها را به معروف دستور مىدهد و از منكر بازميدارد؛ اشياي پاكيزه را براى آنها حلال مىشمارد و ناپاكيها را تحريم مىكند و بارهاى سنگين و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، از دوش و گردنشان برميدارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و او را حمايت و ياري كردند و از نورى كه با او نازل شده است، پيروى نمودند، آنان رستگاراناند (اعراف:157).
3-2-4. سطح بشريت
افزون بر تأثيرگذاري دين در امور فردي و اجتماعي، دين در سطح بشريت و تمام فرزندان آدم در هر زمان و هر نقطهاي از عالَم دخالت ميكند و تأثيرگذار است. قرآن به پيامبر خاتم دستور داده است که پيام الهي را براي بشريت ابلاغ نمايد. فرمود: «وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ» (انعام: ۱۹)؛ اين قرآن بر من وحيشده است تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مىرسد، بيم دهم.
مفسرين از كلمة«و من بلغ» رسالت جهانى قرآن و دعوت عمومى و همگانى آن را استفاده نموده و افزودهاند: «در حقيقت، تعبيرى از اين کوتاهتر و جامعتر براى اداى اين منظور تصور نمىشود و دقت در وسعت آن مىتواند هرگونه ابهامى را در مورد عدم اختصاص دعوت قرآن به نژاد عرب و يا زمان و منطقه خاصى برطرف سازد» (مکارم،۱۳۷۴، ج۵، ص۱۸۰). قرآن در جاي ديگر خطاب به پيامبر اسلام فرمود: «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً» (اعراف: 158)؛ بگو: اى مردم! من فرستادة خدا بهسوي همة شما هستم.
بنابراين، قلمرو دخالت دين اسلام تمامي انسانها را در همة زمانها و همة مکانها دربر ميگيرد و بر امور فردي، گروهي و اجتماعي آنها تأثير ميگذارد. شهيد مطهري معتقد است كه اسلام از طرفي ادعاي جاودانگي دارد و از طرف ديگر در همة شئون زندگي مداخله کرده است؛ از رابطة فرد با خدا گرفته تا روابط اجتماعي افراد، روابط خانوادگي، روابط فرد و اجتماع، و روابط انسان و جهان (مطهري، 1372، ص178). از جمله ويژگيهاي کامل و جامع دين خدا، جامعيت و همهجانبگي است. منابع چهارگانة اسلامي (کتاب، سنّت، عقل و اجماع) کافي است که عُلماي مسلمان، نظر اسلام را دربارة هر موضوعي کشف نمايند. علماي اسلام هيچ موضوعي را بهعنوان اينکه بلاتکليف است، تلقّي نميکنند (مطهري، 1372، ص241).
بنا به اعتقاد مفسرين، در جامعيت و جهاني بودن دين اسلام هيچ ترديدي وجود ندارد؛ اما منظور از جامعيت، تمام امورى است كه براى پيمودن هدايت انسان لازم است؛ نه اينكه قرآن يك دايرةالمعارف بزرگ است كه تمام جزئيات علوم رياضى، جغرافيا، شيمى، فيزيك، گياهشناسي و امثال اينها در آن آمده باشد. قرآن كتاب تربيت و انسانسازى است و براى تكامل فرد و جامعه در همة جنبههاى معنوى و مادى نازلشده و در اين زمينه چيزي را فروگذار نکرده است (مکارم، ۱۳۷۴، ج۱۱، ص۳۶۲).
نتيجهگيري
جامعة چندفرهنگي استعداد فراواني براي تنش و تهديد دارد. ازاينرو جامعة چندفرهنگي نيازمند خطمشي جامع و چندجانبهگراست. اين نوع جوامع، نهتنها با خطمشي يکجانبهگرا قابل مديريت و خطمشيگذاري نيستند، بلکه يکجانبهگرايي، چالشهاي بالقوه را به بحران بالفعل و آشکار تبديل ميکند و بحران را در سطح جامعه گسترش ميدهد. خطمشيها بايستي بر اساس مباني و پيشفرضهاي حاکم بر جامعه اتخاذ شوند و ضمن سازگاري با ارزشها و هنجارهاي جامعه، بتوانند جامعه را از وضعيت موجود به وضعيت مطلوب هدايت كنند. در اين پژوهش، مباني هستيشناختي، انسانشناختي، جامعهشناختي و دينشناختي براي طراحي الگوي خطمشيگذاري جامعة چندفرهنگي از منظر اسلام تبيين گرديد. بر اساس مباني هستيشناختي، عالَم هستي ضمن اينکه از وحدت و کثرت برخوردار است، سلسلهمراتبي است. در سلسلهمراتب هستي، خداوند بهصورت تکويني و تشريعي در رأس هرم هستي قرار دارد. کانون اصلي هستيشناسي اسلامي، اصل توحيد است. اين اصل، ضمن اينکه بيانگر يگانگي خداي متعال است، بيانگر کثرت و تنوع هستي است. بر اساس اين مبنا، نهتنها جدايي دين از سياست مردود است، بلکه هدف آفرينش، عبوديت و اطاعت از خداي يگانه است. بر اساس مباني انسانشناسي، انسانها با نژادها، زبان، جنسيت و اعتقادات متنوع، همگي جزئي از نظام کلان هستياند. خداوند سرچشمة تمامي انسانها را يکي دانسته و ضمن معرفي تقوا بهعنوان معيار شايستگي، بهتمامي انسانها حق حيات داده و خردهفرهنگهاي متنوع را به زندگي مسالمتآميز دعوت کرده است. براساس مباني جامعهشناختي، در جامعه اسلامي نهتنها پيروان دين اسلام، بلکه کافران ذمي از حقوق و کرامت انساني برخوردارند. در جامعة ديني، بالاترين سطح جامعه را حکومت اسلامي تشکيل ميدهد. بر اساس آموزههاي اسلامي، پيشرفت مادي و معنوي، و بالعکس، انحطاط و عقبماندگي جوامع، در گرو خطمشيهايي است که حاکمان طراحي ميکنند. بنابراين، حکومت اسلامي نهتنها در قبال بهبود امنيت، سياست و اقتصاد جامعه مسئول است، بلکه در قبال توسعة فرهنگي، رشد معنوي، تکامل و پيشرفت همهجانبة جامعه مسئوليت دارد و در برابر تمامي فرهنگها بدون هيچ نوع تعصب و تبعيض بايد پاسخگو باشد. قوانين و خطمشيها در جامعة ديني بايد منشأ ديني داشته باشند يا حداقل با آموزههاي ديني ناسازگار نباشند. بر اين اساس، دينشناسي يکي ديگر از مباني خطمشيگذاري جامعة ديني و چندفرهنگي است. آموزههاي ديني، تمامي افراد جامعه را از تفرقه و تضييع حقوق يکديگر برحذر ميدارند و همگي را به وحدت، همکاري و احترام متقابل دعوت ميکنند.
- نهجالبلاغه، ۱۳۸۹، ترجمة محمد دشتى، چ چهارم، قم، تحقيقاتي اميرالمؤمنين.
- نهجالفصاحه، ۱۳۸۲، ترجمة ابوالقاسم پاينده، چاپ چهارم، تهران، دنياي دانش.
- ابنشعبه حراني، حسنبن علي، ۱۳۶۳، تحفالعقول، تصحيح علياکبر غفاري، چ دوم، قم، جامعة مدرسين.
- آدلر. جي، نانسي، ۱۳۸۷، ابعاد بينالمللي رفتار سازماني، ترجمة علي ياور فصيحي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- آذرشب، محمدعلي و سعدالله همايوني، ۱۳۹۴، «واکاوي فرهنگ و نقش آن در سياستگذاريهاي برنامهريزي آموزش زبان»، علم زبان، سال سوم، ش ۵، ص89-115.
- الواني، سيدمهدي، 1374، تصميمگيري و تعيين خطمشي دولتي، چ چهارم، تهران، سمت.
- الهيراد، صفدر، ۱۳۹۵، انسانشناسي، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- بوريل، گيبسون و مورگان گارت، ۱۳۸۳، نظريههاي کلان جامعهشناسي و تجزيهوتحليل سازمان، ترجمة محمدتقي نوروزي، تهران، و قم، سمت و مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- پترسون، مايکل و همکاران، ۱۳۷۹، عقل و اعتقاد ديني، ترجمة احمد نراقي و ابراهيم سلطاني، تهران، طرح نو.
- تسليمي، محمدسعيد، 1378، تحليل فرايندي خطمشي گذاري و تصميمگيري، تهران، سمت.
- جعفري، محمدحسن، ۱۳۹۸، تدوين خطمشي ديني در نظام جمهوري اسلامي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- جمعي از نويسندگان، 1395، نقشه جامع مديريت اسلامي، قم، دانشگاه قم.
- چلبي، مسعود، 1375، جامعهشناسي نظم، تهران، نشر ني.
- خادمي، فاطمه، عشرت صادقي و امالبنين چابکي، 1395، «راهبردهاي تقريب اديان و مذاهب در سيرة رضوي»، فرهنگ رضوي، ش ۱۳، ص31-54.
- خانمحمدي، کريم، شمسالله مريجي و روحالله عباسزاده، ۱۳۹۷، «مؤلفههاي نظريه هنجاري رسانههاي جمعي در قرآن کريم»، اسلام و علوم اجتماعي، ص25-68.
- خسروپناه، عبدالحسين، 1381، كلام جديد، چ دوم، قم، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه.
- دهخدا، علياکبر، 1373، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران.
- راسخ، کرامتالله، 1391، فرهنگ جامعهشناسي و علوم انساني، جهرم، دانشگاه آزاد اسلامي جهرم.
- رهبر، محمدتقي، ۱۳۶۰، پژوهشي در تبليغ، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
- سروري مجد، علي، 1392، «قرآن و جامعه آرماني»، سراج منير، سال چهارم، ش ۱۲، ص69-89.
- شريفي، احمدحسين، ۱۳۹۳، مباني علوم انساني اسلامي، تهران، آفتاب توسعه.
- صالحي اميري، سيدرضا، 1385، «مديريت تنوع قومي مبتني بر نظريه سرمايه اجتماعي»، راهبرد، ش ۴۰، ص 21ـ40.
- صدوق، محمدبن علي، ۱۳۶۲، خصال، تصحيح علياکبر غفاري، قم، جامعة مدرسين.
- صفار، حسين، ۱۳۸۶، «وحدت ملي و همبستگي اسلامي از نگاه قرآن و سنت»، ترجمة صفر سفيدرو، حصون، ش ۱۴، ص۲۳-۳۹.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، چ پنجم، قم، جامعة مدرسين.
- فخرزارع، سيدحسين، ۱۳۹۳، «جامعه از منظر قرآن»، پژوهشنامه معارف قرآني، سال پنجم، ش ۶، ص94-122.
- قليپور، رحمتالله، ۱۳۸۷، تصميمگيري سازماني و تعيين خطمشي عمومي، تهران، سمت.
- قمى، عليبن ابراهيم، 1404ق، تفسير قمي، تصحيح طيب موسوى جزائرى، چ سوم، قم، دارالکتاب.
- کريمي، محمدعارف، ۱۳۹۲، راهکارهاي اثربخشي کار تيمي از منظر اسلام، پاياننامه کارشناسي ارشد، قم، مؤسسة علوم انساني جامعة المصطفي العالميه.
- کليني، محمدبن يعقوب، الکافي، ۱۴۲۹ق، قم، دارالحديث.
- گيدنز، آنتوني، ۱۳۸۵، جامعهشناسي، ترجمة منوچهر صبوري، چ هجدهم، تهران، نشر ني.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار ، چ دوم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مصباح، محمدتقي، ۱۳۷۰، آموزش فلسفه، چ چهارم، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
- مطهري، مرتضي، 1381، مجموعه آثار، چ سوم، تهران، صدرا.
- معروف الحسني، هاشم، ۱۴۱۶، سيره المصطفي، بيروت، دارالتعارف.
- مفيد، محمدبن محمدبن نعمان، ۱۴۱۳ق ، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، مؤسسة آل البيت.
- مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- مککوايل، دنيس، ۱۳۸۲، درآمدي بر نظريه ارتباطات جمعي، ترجمة پرويز اجلالي، تهران، وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي.
- مولانا، حميد، ۱۳۸۹، «ابعاد نظري در باب اسلام و ارتباطات»، معرفت، ش ۱۵۱، ص111-128.
- نباطي عاملي، عليبن محمدبن علي، ۱۳۸۴ق، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، تصحيح رمضان ميخاييل، نجف، المکتبة الحيدريه.
- نگارش، حميد، ۱۳۸۷، «قرآن و ويژگيهاي جامعة اسلامي»، پيام، ش ۸۷، ص۱۰۴-۱۲۱.
- واسطي، عليبن محمد، 1376، عيون الحکم و المواعظ، تصحيح حسين حسني بيرجندي، قم، دارالحديث.
- يوسفيان، حسن، 1391، کلام جديد، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- Cox, Taylor H. & Blake, Stacy; 1991, "Managing cultural diversity: implications for organizational competitiveness", Academy of Management Executive, V. 5, p. 45-56.
- Pathak, Sonal, 2011, "Managing Cultural Diversities"; International Journal of Enterprise Computing and Business Systems (Online); V. 1 Issue 1 January; p. 3-11.
- Rosado, Caleb, 1996. "Toward a Definition of Multiculturalism in Delbert Baker", Make Us One. Boise, ID, Pacific Press, p. 39-59.