تلازم معنا و روش در مدیریت اسلامی با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در هر دانش و پژوهشي، روش بهکارگرفتهشده براي مطالعه در آن، يکي از مسائل مهم و اساسي است. اگر روش بهکاررفته در يک دانش يا پژوهش، نامناسب باشد، اعتبار يافتههاي آن نيز در معرض ترديد قرار خواهد گرفت. اين قاعده در مطالعات موسوم به «علم ديني» بهطور کلي، و «علوم انساني اسلامي» بهطور خاص نيز مطرح است. طبعاً مديريت نيز بهعنوان يکي از علوم انساني، از اين قاعده مستثنا نخواهد بود. ازآنجاکه مطالعات مربوط به مديريت اسلامي هنوز در آغاز راه قرار دارد، جنبهها و ابعاد و مسائل مختلف آن هنوز بهخوبي منقح نشده است. يکي از اين ابعاد و مسائل، - که بسيار هم مهم و تأثيرگذار است - بحث روششناسي است. گرچه در جهان معاصر، روشي که غالباً براي مطالعه در علوم مختلف، اعم از علوم طبيعي و انساني، مورد استفاده قرار ميگيرد، تجربي است، اما از ديرباز روشهاي ديگري همچون روش عقلي، وحياني، نقلي و شهودي نيز مطرح بوده است. در دهههاي اخير نيز از روشهاي ديگري همچون هرمنوتيک، روش تفهمي و تفسيري و برخي روشهاي ديگر در مطالعات و پژوهشهاي علوم انساني نام برده ميشود. علاوه بر اينها، در مطالعات مربوط به علوم انساني اسلامي، از جمله مديريت اسلامي، به روشهايي همچون روش اجتهادي (اميري، 1388؛ عابدي شاهرودي، 1386؛ حسني، 1393، ص 16)، روش تلفيقي (عابدي جعفري و همكاران، 1392، ص 36) ، روش تهذيبي (ميرباقري، 1392، ص12؛ کارگروه بنيادين مديريت اسلامي، 1389، ص 109)، روش فلسفههاي مضاف (ميرباقري، 1392، ص14) و مانند آنها نيز برخورد ميکنيم. همچنين با مراجعه به پاياننامهها و مقالاتي که در اين زمينه نگاشته شدهاند، مشاهده ميشود که محققان براي تجزيه و تحليل دادهها و استخراج نتايج از آنها و اعتباربخشي به يافتههاي خود، از روشهايي همچون پرسشنامة خبرگان روش دلفي يا چيزي شبيه آن. براي نمونه، (ر. ک. جمشيدي و همکاران، 1392)، دادهبنياد (براي نمونه، ر. ک. مهرابي و همکاران، 1390؛ استوار و همکاران، 1396)، تحليل مضمون براي نمونه (ر. ک. عابدي جعفري و همکاران، 1392؛ درخشه و همکاران، 1394)، فراتحليل، فراترکيب و غير آنها استفاده ميکنند.
يکي از مجادلاتي که دستکم از يکصد سال پيش، پيوسته در ميان محققان وجود داشته، اين است که آيا روشهاي مرسوم در علوم طبيعي، براي کار و مطالعه در علوم اجتماعي و انساني نيز مناسباند؟ ديلتاي، وبر و برخي ديگر از انديشمندان غربي، از نخستين کساني هستند که در اين زمينه ترديدهاي جدي روا داشتهاند و معتقد بودند كه علوم اجتماعي با علوم طبيعي تفاوت اساسي دارد و روش خاص خود را ميطلبد (ر.ک. ميرزائي اهرنجاني، 1385، ص136- 160). بههرحال در زمينۀ بحث روششناسي، اعتقاد نگارنده اين است که يکي از عوامل تأثيرگذار بر تعيين روش تحقيق در مطالعات مديريت اسلامي (و بهطورکلي علوم انساني اسلامي)، معنايي است که براي اين مفهوم قائل ميشويم. تا آنجا که جستوجو شد، تا کنون هيچ يک از پژوهشگران در مباحث خود متعرض چنين بحث و مسئلهاي (ترابط و تلازم بين معناشناسي و روششناسي در مديريت اسلامي) نشدهاند. بهعکس؛ آنچه ديده ميشود، اين است که در مقالات و پژوهشهايي که در زمينة روششناسي مديريت اسلامي (يا بهطور کلي علم ديني و اسلامي) ارائه شدهاند، نگارندگان آنها نوعاً بدون هيچ اشارهاي به معنا و مفهوم و تعريف مورد نظر خود از مديريت اسلامي (يا علم ديني و اسلامي)، مستقيماً وارد مباحث مربوط به روششناسي شدهاند يا اگر هم در ابتدا معنا و تعريفي از مديريت اسلامي (يا بهطور کلي علم ديني و اسلامي) ارائه كردهاند، هيچ اشارهاي به ارتباط بين معناشناسي و روششناسي آن نکردهاند (مصباح يزدي، 1379، نقيپورفر، 1376؛ علياحمدي و همكاران، 1383؛ گلشني، 1388؛ بستان نجفي، 1390؛ سوزنچي ب، 1389 و عليپور و حسني، 1390). ازاينرو اعتقاد نگارنده اين است که اين ايده (تلازم معناشناسي و روششناسي در مديريت اسلامي) براي اولين بار است که مطرح ميشود و ازهمينرو ميتواند با مباحثي که ديگر محققان و صاحبنظران در نقد و تکميل آن مطرح ميکنند، بالندهتر و تکميلتر گردد.
در هر صورت، ايدۀ اصلي اين مقاله آن است که بين معنايي که براي مديريت اسلامي در نظر ميگيريم و مباحث مربوط به روششناسي آن، تلازم و رابطۀ تنگاتنگ وجود دارد و اينگونه نيست که با هر تعريف و معنايي از مديريت اسلامي بتوان از هر روشي براي مطالعه و بررسي و تدوين آن بهره برد.
لازم به ذکر است که تعريف مديريت اسلامي تا حدود زيادي بستگي به تعريفي دارد که براي علم ديني و اسلامي بهطور کلي ارائه ميشود. ازاينرو اينکه مديريت اسلامي دقيقاً به چه معناست و چه تعريفي ميتوان براي آن ارائه کرد، در گرو آن است که ابتدا معناي مورد نظر ما از هر يک از واژههاي «علم» و «دين/ اسلام» مشخص گردد؛ چراکه اصطلاح علم ديني از دو واژۀ «علم» و «دين» ترکيب يافته است. بنابراين براي تبيين رابطة بين «معنا» و «روش» در مديريت اسلامي ميتوان الگوي مفهومي زير را ارائه داد:
دربارۀ دو مرحلۀ اول اين الگو، آيتالله مصباح يزدي در کتاب رابطۀ علم و دين توضيحات مبسوط و کاملي ارائه کردهاند که ما را از بحث دربارۀ آنها بينياز ميکند و خوانندگان را به همان کتاب و مباحث استاد مصباح ارجاع ميدهيم. استاد در آن کتاب ابتدا معاني مختلفي را براي هر يک از «علم» و «دين» مطرح ميکنند و سپس با مرور اجمالي ترکيبهاي مختلف اين معاني، محتملترين و مهمترين معاني «علم ديني» را ذکر ميكنند و توضيح ميدهند (ر. ک. مصباح يزدي، 1392، ص 43- 216). ازاينرو – همانگونهکه اشاره شد - آنچه اين مقاله بر آن تمرکز دارد، اين است که تحليل كند: چگونه با توجه به معاني مختلفي که براي مديريت اسلامي ميتوان در نظر گرفت، روش مورد استفاده در پژوهشها و مطالعات مربوط به آن نيز متغير خواهد بود؟ بنابراين، اين مقاله در واقع فقط بر قسمت پاياني اين الگو متمرکز است و در پي آن است که رابطۀ بين هر يک از معاني مفروض مديريت اسلامي را با روششناسي آن تبيين نمايد. لازم به ذکر است که در اين بحث، فعلاً بررسي صحت و سقم هر يک از معاني محتمل براي مديريت اسلامي مدنظر نيست و قصدمان بيشتر بررسي استلزام روششناختي آن معناست.
1. مهمترين معاني مديريت اسلامي و استلزام روششناختي آنها
پس از مقدمۀ مذکور، اکنون در ادامه با ذکر مهمترين و محتملترين معاني و تعاريفي که ميتوان براي مديريت اسلامي در نظر گرفت، و توضيحي مختصر و اجمالي دربارۀ هر يک از اين معاني، به بررسي استلزام روششناختي آنها ميپردازيم. تذکر اين نکته لازم است که تعاريف ذيل، گاه برگرفته از تعريف عام و کلي علم ديني و اسلامي است و گاه نيز تعريفي است که محقق و نويسندهاي در خصوص مديريت اسلامي ارائه کرده است.
1-1. علمي برخاسته از سرزمين و جغرافيايي اسلامي
شايد سادهترين معنا و تعريفي که براي مديريت اسلامي بتوان در نظر گرفت، اين باشد که آن را به دانشي اطلاق کنيم که در يک يا چند کشور اسلامي تدوين شده و رشد کرده باشد (گلشني، 1394، ص52؛ مصباح يزدي، 1392، ص167)؛ براي مثال، ناميدن «طب چيني» به اين نام، بدان سبب است که اين طب از سرزمين و کشور چين نشئت گرفته است. به هر ترتيب، اگر چنين معنايي براي مديريت اسلامي در نظر گرفته شود، طبعاً دانش موجود مديريت، که تقريباً و بلکه تحقيقاً بهتمامي کشورهاي غيراسلامي - و عمدتاً غربي، بهويژه ايالات متحده آمريکا- شکل گرفته و رشد و توسعه يافته است، مديريت اسلامي نخواهد بود.
در هر صورت، اگر مديريت اسلامي را به اين معنا بدانيم، روش خاصي براي مطالعات آن وجود نخواهد داشت و هر روشي که اعتبار آن در جاي خود به اثبات رسيده و در مطالعات مديريت قابل استفاده باشد، پذيرفتني خواهد بود. بر اين اساس، طبعاً همانگونهکه اکنون در بسياري از مطالعات و پژوهشهاي مربوط به مديريت داير و رايج است، يکي از روشهاي مهم و معتبر براي تدوين مديريت اسلامي، ميتواند روش تجربي باشد و فقط کافي است که اين پژوهش مديريتي مبتني بر روش تجربي، در يک کشور اسلامي صورت گرفته باشد. البته اين بحث وجود خواهد داشت که آيا مقصود ما از علم، تکگزارهها را نيز شامل ميشود يا مرادمان از علم، «مجموعه مسائلي حول يک موضوع خاص» است. در صورت اول، به يک گزاره يا نظريه هم که در کشوري اسلامي تحقيق و ارائه شده باشد، عنوان «مديريت اسلامي» قابل اطلاق است؛ اما در فرض دوم - که ما در مقدمات بحث در اين فصل، همين فرض را برگزيديم - تنها هنگامي ميتوانيم مديريت اسلامي را دانشي تحققيافته و عيني بدانيم که تعداد قابل توجهي از گزارهها و نظريات مختلف دربارة مسائل سازماني و مديريتي، آن هم در يک يا چند سرزمين و کشور مسلمان، ارائه و تدوين شده باشد.
بههرحال، اگر مديريت اسلامي را به علم برخاسته از سرزمين و جغرافيايي اسلامي اطلاق کنيم، علاوه بر روش تجربي، مسائل اين دانش ميتواند بر اساس روش نقلي و مستندات قرآني، روايي و سيرۀ معصومان نيز بررسي و تحليل شود؛ چراکه بر اساس مباني معرفتشناسي ما، يکي از منابع مهم و معتبر براي شناخت، مراجعه به وحي و کلام و سيرۀ پيشوايان معصوم دين است. علاوۀ بر اينها، اگر در موردي بتوان با استفاده از روشهاي قياسي و تحليلي و استدلالهاي عقلي، مسئلهاي مديريتي را اثبات کرد، بر اساس مباني معرفتشناسي و روششناختي ما، آن نيز مجاز و قابل اعتنا و استفاده خواهد بود. به هر شکل، بر اساس اين اصطلاح از مديريت اسلامي، ترکيبي از روشهاي معتبر ميتواند در تدوين مديريت اسلامي استفاده شود.
از آنچه گفته شد، همچنين معلوم گرديد که براي توليد مديريت اسلامي به اين معنا، بين روشهاي کمّي و کيفي نيز تفاوتي وجود ندارد و بسته به مسئله و موضوع مورد پژوهش، انواع مختلف روشهاي کمّي و کيفي معتبر ميتواند مورد استفاده قرار گيرد.
2-1. علم توليدشده توسط دانشمندان مسلمان
اين معنا نيز همانند معناي پيشين، معنا و تعريفي ساده و ابتدايي از مديريت اسلامي است که باز هم براي اسلامي ناميدن مديريت، فقط به خاستگاه آن توجه دارد (مصباح يزدي، 1392، ص167)؛ اما برخلاف معناي قبلي، اين تعريف بجاي تأکيد بر سرزمين و جغرافيا، بر مسلمان بودن توليدکنندگان و ارائهدهندگان نظريات و ديدگاههاي مديريتي تأکيد ميکند و براي اسلامي بودن دانش مديريت، صرفاً به همين اکتفا ميكند که آن دانش توسط انديشمندان مسلمان ارائه و از ذهن آنان برخاسته و نشئت گرفته باشد. نظير اين اصطلاح را، از باب نمونه ميتوان در اصطلاح «فلسفۀ اسلامي» ديد که بر اساس يک تعريف، وصف «اسلامي» در آن اشاره دارد به اينکه اين فلسفه توسط انديشمندان مسلمان توليد و تدوين شده است.
بر اين اساس، در اين معنا و تعريف از مديريت اسلامي نيز تأکيدي بر روش خاصي وجود ندارد و در نتيجه، پژوهشها و مطالعات مربوط به مديريت اسلامي ميتواند از طريق روشهاي متعدد و مختلف کمّي و کيفي صورت پذيرد و طبعاً از جملۀ اين روشها ميتوان به روش تجربي اشاره کرد. البته از ديرباز پيوسته اين مناقشه وجود داشته و دارد که آيا روشهاي مرسوم در علوم تجربي و طبيعي، در علوم انساني هم کارساز است و ميتواند بهکار گرفته و استفاده شود يا خير؟ با صرفنظر از اين مناقشه و پذيرش و اعتبار روش موسوم به «روش تجربي» براي مطالعه و پژوهش در علوم انساني، طبق اين معنا از مديريت اسلامي، اگر دانشمندان مسلمان مسائلي را در حوزۀ دانش مديريت صرفاً با استفاده از روش تجربي (و بدون استناد به هيچ يک از آموزههاي مطرح در آيات و روايات و سيره و معارف اسلامي) بررسي و مطالعه کرده و به گزارهها و نظريههايي دست يافته باشند، بر آنها عنوان مديريت اسلامي اطلاق خواهد شد. همچنين براي مثال، با فرض پذيرش روشهاي تفهمي و تفسيري، اگر دانشمند مسلماني با استفاده از چنين روشهايي مطالعات و پژوهشهاي مديريتي خود را سامان داد، نتايج آن مطالعات ميتواند بهعنوان دانش مديريت اسلامي تلقي گردد و مورد استفاده قرار گيرد (البته بهلحاظ مباني معرفتشناختي اسلامي، اعتبار اين روشها محل تأمل است و نياز به بحث و بررسي دارد). علاوه بر اينها، باز هم مثل معناي پيشين، رجوع به آيات و روايات اسلامي و سيرة پيشوايان معصوم، در صورتي که توسط يک محقق و انديشمند مسلمان و با رعايت قواعد و ضوابط خاص خود صورت پذيرد، راهي خواهد بود براي تدوين و گسترش و پيشرفت دانش مديريت اسلامي. استفاده از روش قياسي و تحليلها و استدلالهاي عقلي نيز مشروط بر آنکه توسط دانشمندي مسلمان بهکار گرفته شود، همچنان مجاز و معتبر خواهد بود. در هر صورت، مهم اين است که بر اساس مباني معرفتشناختي، اعتبار يک منبع معرفتي را اثبات کرده و پذيرفته باشيم و دانشمندي مسلمان با استفاده از آن منبع معرفتي معتبر (خواه تجربه، خواه عقل، خواه وحي و نقل، خواه کشف و شهود، يا هر راه و منبع ديگر که اعتبار آن مفروض گرفته ميشود)، پاسخي براي يک مسئلۀ مديريتي ارائه کرده باشد. البته در اينجا نيز همچنان اين مطلب مدنظر خواهد بود که در اين گونه مباحث، آنچه بيشتر و نوعاً مدنظر است، «مجموعۀ قابل توجهي از گزارهها» است. بر اين اساس به يک يا چند گزارۀ محدود که با استفاده از روشهاي مختلف توسط دانشمندان مسلمان توليد شده باشد، نميتوان عنوان «مديريت اسلامي» را اطلاق کرد و بايد منتظر ماند تا اين گزارهها به تعدادي قابل توجه که نوعاً در علوم ديگر (هرچند نوپا و نوظهور) وجود دارد، بالغ گردد.
در هر صورت، طبق اين معنا نيز همانند معناي پيشين، براي توليد و تدوين دانش مديريت اسلامي، مجموعهاي از روشهاي مختلف کمّي و کيفي قابل استفاده و کاربرد خواهد بود.
3-1 چگونگي و نحوۀ مديريت مديران مسلمان
معناي ديگري که ميتوان براي مديريت اسلامي در نظر گرفت، اين است که عملکرد و چگونگي مديريت مديران مسلمان در طول تاريخ را مديريت اسلامي بناميم (مصباح يزدي، 1379، ص285). برخلاف دو معناي پيشين، اين تعريف بجاي آنکه نگاه خود را به انديشمندان و نظريهپردازان مسلمان يا کشور اسلامي معطوف دارد، مديريت اسلامي را در صحنۀ عمل و نحوۀ عملکرد مديران مسلمان جستوجو ميکند. طبق اين معنا، مسائلي از اين قبيل كه سلاطين، وزرا و دانشمندان مسلماني كه با حاكميت اسلامي ارتباط داشتهاند، چه خطمشياي را دنبال نمودهاند و منطقة تحت نفوذ خود را چگونه اداره كرده و ميكنند، مضامين اصلي «مديريت اسلامي» را تشكيل خواهد داد. در چنين ديدگاهي، براي مثال، شيوة مديريت و حكومت حضرت علي در صدر اسلام و صدور فرمانها و دستورالعملهاي آن حضرت به کارگزاران خود براي اداره مناطق و شهرهاي تحت نفوذ، و بهطور کلي بررسي كيفيت مديريت ائمة معصوم و شخص نبي اكرم، از الگوهاي مديريت اسلامي بهشمار ميروند. البته اين بررسي به حضرات معصومين اختصاص نخواهد داشت و همۀ مديران مسلمان را، از صدر اسلام تاکنون، را شامل خواهد شد.
اگر مديريت اسلامي را به اين معنا بدانيم، برخلاف دو معناي پيشين، در اينجا ديگر روش تجربي مرسوم (استقرا) کارايي نخواهد داشت. همچنين روشهاي قياسي و مبتني بر استدلالها و تجزيه و تحليلهاي صرفاً عقلي بهکار نخواهد آمد؛ بلکه مطالعه و بررسي اسناد و تاريخ خواهد بود که ميتواند راهگشا باشد و مورد استفاده قرار گيرد. ازاينرو اگر چنين معنايي براي مديريت اسلامي پذيرفته شود، روش مطالعات آن بسيار شبيه مطالعات مربوط به پژوهشهاي تاريخي خواهد شد و از قواعد مربوط به اينگونه پژوهشها تبعيت خواهد کرد. البته بايد توجه داشت که در اين معنا، صِرف گزارش تاريخ مدنظر نيست؛ بلکه اين مرور تاريخي با «تحليل» نيز همراه خواهد بود. ازاينرو ميتوان آن را روش «تاريخي- تحليلي» يا نوعي خاص از روش «توصيفي- تحليلي» دانست. همچنين اگر اين مديران مسلمان، حضرات معصومين مانند پيامبر گرامي اسلام و اميرالمؤمنين علي باشند، ممکن است در اين بررسي، ملاحظه و اِعمال برخي قواعد ديگر (نظير قواعد مربوط به مطلق و مقيد، عام و خاص، تعارض ادله، حجيت ظاهر، حجيت خبر واحد و مانند آنها) که مربوط به روش اجتهادي است نيز ضروري و مورد نياز باشد. همچنين بر اساس اين معنا از مديريت اسلامي، ممکن است بتوان از روشهايي همچون دادهبنياد يا تحليل مضمون نيز بهطور مستقل يا بهضميمۀ روش اجتهادي، براي انجام برخي مطالعات در زمينۀ مديريت اسلامي استفاده کرد.
4-1. علم غير مخالف با آموزههاي اسلامي
از جمله معاني و تعريفهايي که ميتوان براي مديريت اسلامي ذکر کرد، اين است که يک قيد سلبي براي آن در نظر بگيريم و بگوييم: مديريت اسلامي عبارت است از مجموعه گزارهها يا نظريههايي که با تعاليم و آموزههاي اسلامي مخالفت و مغايرتي نداشته باشد (نبوي، 1386، ص 33). البته اين عدم تنافي تنها به خود آن گزارهها يا نظريهها اختصاص ندارد؛ بلکه مباني و اهداف آنها را نيز شامل ميشود (ر.ک. مصباح يزدي، 1392، ص177). ازاينرو بهتعبير دقيقتر، طبق اين اصطلاح، دانش مديريت آنگاه علم و دانشي اسلامي تلقي خواهد شد که اهداف، مباني، نظريات و گزارههاي مطرح در آن، با آنچه در تعاليم و آموزههاي اسلامي آمده است، تنافي و تعارضي نداشته باشد. براي مثال، همانگونهکه بورل و مورگان در کتاب خود بهطور مبسوط توضيح دادهاند، نظريهها و مکاتب موجود در دانش مديريت، با مکاتب و پارادايمهاي موجود در دانش جامعهشناسي ارتباطي وثيق دارند و از آنها ريشه ميگيرند (بوريل و مورگان، 1384، ص36-39). از سوي ديگر، در جامعهشناسي نظريهها و مکاتبي وجود دارند که به مسائل اجتماعي رويکردي جبرگرايانه دارند و آنها را بهگونهاي تحليل و تفسير ميکنند که خارج از حوزۀ اراده و اختيار انسان قرار ميگيرند. اين در حالي است که بر اساس مباني و آموزههاي اسلامي، جبرگرايي در مورد انسان و جامعۀ انساني امري مردود و ناپذيرفتني است. بر اين اساس، آن دسته از مکاتب و نظريههاي مديريتي که از اينگونه مکاتب و رويکردهاي جامعهشناختي نشئت ميگيرند، مخالف مباني و آموزههاي اسلامياند و نميتوان آنها را مديريت اسلامي ناميد. همچنين بخش مهمي از مباحث مربوط به دانش سازمان و مديريت - که به «رفتار سازماني» (Organizational Behavior) موسوم است - در مباحث و مکاتب روانشناسي ريشه دارد؛ و در روانشناسي نيز همانند جامعهشناسي، ديدگاهها و نظريههايي وجود دارد که اختيار انسان را نفي ميکند. براي مثال، در مباحث مربوط به روانشناسي شخصيت، برخي نظريهها شخصيت انسان را صرفاً مولود وراثت و نقشۀ ژنتيکي فرد، يا محيط بهتنهايي، يا حاصل ترکيبي از عوامل ژنتيکي و محيطي ميدانند و هيچ نقشي براي اراده و اختيار انسان قائل نيستند (اتيكنسون و همكاران،1381). طبعاً اين دسته از ديدگاهها و نظريات، مخالف مباني و آموزههاي اسلامياند و قابل پذيرش نخواهند بود (رجبي، 1380، ص150-170؛ مصباح يزدي، 1368، ص173-219؛ همو، 1367، ص380-293). به همين ترتيب، آن دسته از مباحث رفتار سازماني در مديريت نيز که مبتني بر چنين ديدگاهها و نظريات روانشناختي باشند، مردودند و از دايرۀ دانش مديريت اسلامي خارج خواهند شد.
اکنون با توجه توضيحات مذکور دربارۀ اين معنا و تعريف از مديريت اسلامي، روشن است که در اينجا نيز مثل معناي اول و دوم، براي توليد و تدوين دانش مديريت اسلامي، محدوديت روشي وجود ندارد و همۀ روشهاي معتبر ميتوانند مورد استفاده قرار گيرند؛ و تنها نکتۀ مهم اين است که نتايج حاصل، با آموزههاي ديني و اسلامي مخالف نباشد. بنابراين براي مثال ميتوان با استفاده از روش تجربي به پژوهش و مطالعه دربارة مسائل و موضوعات مطرح در دانش مديريت پرداخت و نتايج حاصل از آن را مشروط بر آنکه با آموزههاي اسلامي تنافي و تعارضي نداشته باشد، بهعنوان «مديريت اسلامي» تلقي کرد و پذيرفت. با اين حساب و از اين منظر، بسياري از نظريات و مطالب مطرحشده در دانش مديريت موجود را ميتوان علم ديني و مديريت اسلامي بهحساب آورد؛ چراکه تاکنون تنافي و تعارض آنها با آموزههاي اسلامي به اثبات نرسيده است (البته در تحليلي عميقتر ممکن است دانش مديريت موجود را بهلحاظ مباني، غيرسازگار با مباني و آموزههاي اسلامي ارزيابي کنيم و بدين ترتيب، از اسلامي دانستن و ناميدن آن اجتناب نماييم).
بر اين اساس ميتوان گفت، مديريت اسلامي دانشي است که هماكنون بالفعل وجود دارد و گرچه روش اصلي در مطالعات آن تا کنون تجربي بوده، اما در ادامه، روشهاي مختلف ديگر (از جمله استفاده از آموزههاي ديني و رجوع به آيات و روايات اسلامي و سيرۀ معصومين) نيز ميتواند بهکار گرفته شود و براي توليد دانش مديريت اسلامي هيچ محدوديت روشي وجود ندارد.
5-1. علم سازگار با آموزههاي اسلامي
در اصطلاح قبلي، معيار اسلامي دانستن مديريت اين بود که با آموزههاي اسلامي تنافي و تعارضي نداشته باشد. اکنون اصطلاح مفروض ديگر براي مديريت اسلامي اين است که پا را فراتر از اين بگذاريم و براي اسلامي دانستن دانش مديريت، شرط کنيم که نهتنها بايد با اسلام مخالف نباشد، بلکه بهنحوي اسلام آن را تأييد هم بكند؛ با اين توضيح که مقصود از اسلام در اين اصطلاح، محتواي کتاب و سنّت است.
در واقع طبق اين اصطلاح، نظريهها و گزارههايي را ميتوان مصداق مديريت اسلامي دانست که براي محتواي آنها مؤيداتي در کلمات شارع مقدس يا اولياي معصوم دين پيدا شود (مصباح يزدي، 1392، ص181).
آيتالله مصباح يزدي معتقد است كه در اينجا چون «علم» را مقيد به روش يا منبع خاصي نکردهايم، براي ديني و اسلامي ناميدن نظريهاي طبق اين اصطلاح، لازم نيست که آن نظريه به منابع ديني مستند باشد يا از روش نقلي استفاده کند؛ بلکه يک نظريه ممکن است با استفاده از شيوۀ آزمايش تجربي يا استدلال عقلي اثبات شود و صرفاً به اين دليل که با آنچه اولياي اسلام گفتهاند، مطابقت دارد، ديني و اسلامي تلقي گردد. بنابراين اصطلاح، ديني و اسلامي بودن يک نظرية مديريتي به اين معناست که از ميان نظريات مختلفي که در يک مسئله ارائه شده، اين نظريه با آموزههاي اسلامي موافق يا موافقتر است (ر. ک. مصباح يزدي، 1372، ص13-17).
اما از سوي ديگر، شايد بتوان گفت: اگر بناست براي اسلامي دانستن يک گزاره و نظريۀ مديريتي، علاوه بر عدم مخالفت، سازگاري و توافق آن با کتاب و سنت نيز احراز گردد، ظاهراً راهي جز اين نميماند که آن نظريه و گزاره را بهنحوي از متون ديني استخراج نماييم؛ و اين کار جز با سازوکارهاي مربوط به روش اجتهادي (روش نقلي) ممکن و ميسر نيست.
در هر صورت، اگر سخن آيتالله مصباح را در تفسير و تبيين اين معنا بپذيريم، (همان، ص181-184)، طبق اين اصطلاح از مديريت اسلامي، باز هم مثل برخي معاني پيشين، محدوديت روشي وجود ندارد و تمامي روشهايي که اعتبارشان در جاي خود اثبات شدهاند ميتوانند در مطالعات مربوط به مديريت اسلامي مورد استفاده قرار گيرند.
6-1. علم استنباطشده از منابع ديني
معناي ديگري که براي مديريت اسلامي قابل فرض و تصور است، اين است که بگوييم دانش مديريت آنگاه ديني و اسلامي خواهد بود که پاسخ به مسائل خود را از منابع اصيل ديني طلب کند و آنها را با روش نقلي صحيح، از کتاب و سنت بهدست آورد. چنين علومي را که از منابع ديني (قرآن و روايات اسلامي) استنباط و استخراج ميشوند، اصطلاحاً «علوم نقلي» مينامند. وجه اين نامگذاري نيز آن است که تکيه و استناد محقق براي مدعاي خود، بر کلام و مطلبي است که از خداوند يا پيامبر و امامان معصوم براي ما نقل شده است. روشي هم که در مطالعه و پژوهش اينگونه علوم بهکار ميرود، «روش نقلي» ناميده ميشود. البته گاه در موضعي سادهانديشانه و افراطي چنين تلقي ميشود که براي همۀ مسائل مطرح در همۀ علوم انساني، از جمله مديريت، نسخه و پاسخي آماده در معارف اسلامي و آيات و روايات وجود دارد. براي مثال، تصور ميشود که با مراجعه به قرآن ميتوان راهحلي براي جلوگيري از تورم پولي در جامعه يا کنترل فساد اداري پيدا و ارائه کرد. براي آشنايان با معارف اسلامي روشن است که اين ادعا با واقعيت فاصله دارد (ر.ک. مصباح يزدي، ص285)؛ اما با عقبنشيني از چنين موضعي، ميتوان معنايي معتدلتر را براي علم ديني و مديريت اسلامي مطرح کرد. اين معنا عبارت است از اينکه مسائل مديريت (يا هر يک از علوم انساني ديگر) را در منابع اسلامي (قرآن و سنّت) بررسي كنيم و آيات يا احاديثي را كه سخني بهصراحت يا اشارت دربارة آنها دارد، استخراج و جمعآوري كنيم و پس از تحليل و جمعبندي، مضامين آنها را پاسخهايي به پرسشهاي مطرحشده در علم مديريت تلقي نماييم و ضمناً سيرة مديران معصوم را نيز بهعنوان سنّت عملي مورد توجه قرار دهيم و بدين ترتيب، مطالب بهدست آمده، بهعنوان راهحلهاي ارائهشده از طرف دين براي مسائل مديريت، تنظيم و تدوين گردد و بهعنوان مديريت اسلامي عرضه شود. در اينجا همين موضع و ديدگاه دوم و تعديلشده مدنظر است.
در هر صورت، اگر مراد از مديريت اسلامي، علم برآمده و استخراجشده از منابع ديني و آيات و روايات باشد، روش متناسب با آن، روش نقلي خواهد بود. براي بهرهگيري از روش نقلي و استفاده از آيات و روايات، لازم است محقق با قواعد و مباحث خاصي آشنايي داشته باشد و به تعبير بهتر و درستتر، لازم است در آنها صاحبنظر باشد. از جملۀ اين قواعد ميتوان به مواردي همچون عام و خاص، مطلق و مقيد، مجمل و مبين، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، حاکم و محکوم، وارد و مورود، حجيت ظاهر، حجيت خبر واحد، حجيت اجماع، حجيت شهرت، تعارض ادله، قواعد مربوط به سند روايات و مانند آنها اشاره کرد. البته براي بهکار بردن اين قواعد، لازم است پيش از آن، محقق با علومي همچون ادبيات عرب، فقه، اصول فقه، درايه و رجال، تفسير و برخي علوم ديگر آشنا شود و تبحر لازم را در آنها کسب کرده باشد. اين همان روشي است که در حوزههاي علميه و در ميان فقها و علما و طلاب علوم ديني رايج است و گاه از آن با عنوان «روش اجتهادي» نيز نام برده ميشود.
بنابراين، اگر مقصود از «مديريت اسلامي» علم برآمده از منابع نقلي باشد، چنين علمي براي پاسخ به مسائل خود بايد از روش نقلي صحيح استفاده کند و روش تجربي و نظاير آن، مفيد فايده و راهگشا و معتبر نخواهد بود.
7-1. علمي با روش معتبر از نظر اسلام
در معاني پيشين، روش در خود آن معنا قيد نشده و نيامده بود و به همين دليل نيز بدين لحاظ (بهلحاظ قيد شدن خود روش در معنا و تعريف مديريت اسلامي) محدوديت روشي در مطالعه و بررسي مسائل مديريت اسلامي ايجاد نميشد؛ و اگر هم با محدوديت روشي مواجه بوديم، به لحاظهاي ديگر بود؛ اما در اين معنا، خود روش در تعريف مديريت اسلامي اخذ شده و اساساً چيزي غير از روش، قيد تعريف قرار نگرفته است. تنها قيدي که وجود دارد، اين است که آن روش، در تعاليم و آموزههاي اسلامي معتبر دانسته شده باشد. از سوي ديگر، روشهاي مختلفي که علوم گوناگون براي بررسي و حل مسائل خود از آن استفاده ميکنند، بهطور کلي به سه روش «تجربي»، «عقلي» و «نقلي» قابل تقسيم است و همۀ اين روشها در اسلام تأييد شدهاند (ر.ک. عليپور و حسني، 1390، ص7-8؛ مصباح يزدي، 1392، ص96-100).
ازاينرو اگر از مديريت اسلامي چنين معنايي اراده شود، در روششناسي آن، انواع روشهاي عقلي، نقلي و تجربي معتبر خواهند بود. همچنين دانش مديريت موجود را نيز که عمدتاً بر مبناي روش تجربي فراهم آمده است، طبق اين معنا ميتوان مديريت اسلامي ناميد. البته بهلحاظ روشي، گرچه تا کنون بيشتر روش تجربي استفاده شده است، اما بههرحال استفاده از روشهاي عقلي و نقلي نيز در مطالعات مديريت معتبر خواهد بود و نميتوان روش کار و مطالعه در مديريت اسلامي را محدود به روش تجربي دانست.
8-1. علمي با مسائل ديني
در فرض قبلي، براي ديني دانستن يک علم، متدولوژي و روش بهکار گرفتهشده در آن علم، ملاک و مبنا قرار گرفت. اکنون فرض ديگر آن است که کاري به روش نداشته باشيم و تنها ملاک براي ديني دانستن يک علم اين دانسته شود که موضوع آن علم از موضوعات ديني باشد. در اينجا علم را بهمعناي «مجموعة مسائلي دربارۀ موضوعي مشخص» ميگيريم و مقصود از دين نيز محتواي کتاب و سنّت است. براي مثال، علم خداشناسي عبارت است از مجموعه مسائلي حول محور خدا؛ و خدا اساس دين و به يک معنا مهمترين موضوعي است که دين مبين اسلام به آن پرداخته است. بنابراين طبق تعريف مفروض فعلي، خداشناسي را ميتوان علمي ديني و اسلامي به شمار آورد؛ چراکه مسائل آن عيناً در دين هم مطرح است (ر.ک. مصباح يزدي، 1392، ص198-199).
در هر صورت، طبق اين اصطلاح، اگر بتوان نشان داد که موضوع دانش مديريت موجود، جزو موضوعات مطرح در کتاب و سنت است، آنگاه ميتوان از مديريت اسلامي سخن گفت. توجه به اين نکته مهم است که طبق اين تعريف، لازم نيست حکمي که دربارة آن مسائل صادر ميکنيم، برگرفته از کتاب و سنّت باشد؛ بلکه صرف اينکه موضوع آنها در دين (کتاب و سنّت) وجود داشته باشد، کافي است.
بر اين اساس، در اين معنا نيز مانند برخي معاني پيشين، مطالعه و پژوهش در مديريت اسلامي محدود به روش خاصي نيست و آميزهاي از روشهاي مختلف عقلي (قياسي)، نقلي و تجربي ميتواند بهکار گرفته شود. به عبارت ديگر، مديريت اسلامي طبق اين معنا، همانند برخي معاني ديگر، بهلحاظ روش، دانشي چندگانه و چندروشي خواهد بود و بهاصطلاح از «تکثر روشي» بهره خواهد برد. بدين ترتيب، اصرار بر کاربست روشهاي تجربي و منع از بهکارگيري روشهاي ديگر (و از جمله مراجعه به کتاب و سنّت و آيات و روايات)، اصراري بيوجه و بيدليل تلقي خواهد شد. به همين منوال، تأکيد بر انحصار استخراج مديريت اسلامي از سيرۀ اداري و مديريتي پيامبر و امامان معصوم يا کتاب و سنّت، و پرهيز از روشهاي تجربي نيز تعصبي بيجا و بيمنطق به حساب خواهد آمد. طبق اين معنا، تنها چيزي که براي ديني و اسلامي ناميدن مديريت نياز داريم، اين است که ثابت کنيم موضوع آن از موضوعاتي است که مورد اهتمام اسلام (کتاب و سنّت) قرار گرفته است؛ و اين مسئله هيچگونه محدوديت روشي براي ما ايجاد نخواهد کرد؛ حتي در معناي پيشين که در خود تعريف، اين محدوديت و قيد وجود داشت که بايد روشي معتبر نزد دين باشد، ملاحظه کرديم که عملاً و در نهايت، بهلحاظ روش، چندان محدوديتي ايجاد نشد و از تکثر روشي برخوردار شديم. بنابراين طبق اين معناي اخير، به طريق اولي از چنين مزيتي بهرهمند خواهيم بود.
9-1. علمي که موضوعش ارادۀ الهي (قول يا فعل الهي) باشد
از نظر آيتالله جوادي، مجوز به کار بردن وصف «ديني» دربارۀ يک رشته يا گزارۀ علمي آن است که موضوع آن، ارادۀ تشريعي يا تکويني الهي، يا بهتعبيري ديگر، قول يا فعل خداي متعال باشد (ر.ک. جوادي آملي، 1386؛ واعظي، 1387؛ سوزنچي، 1389؛ خسروپناه، 1389). بر اين اساس، علوم حوزوي، از آن جهت ديني و اسلامياند که به مطالعۀ قول خداوند ميپردازند و در راستاي کشف ارادۀ تشريعي خداي متعال گام برميدارند. از سوي ديگر، ازآنجاکه هستي همۀ حقايق عالم وابسته به ارادۀ تکويني خداي متعال است و با امر تکويني او بهوجود ميآيند إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ؛ (يس: 82)، ساير علوم نيز آنگاه كه به مطالعۀ هر بخش و هر جنبهاي از عالم هستي ميپردازند، اگر با اين لحاظ و نگاه باشد که در حال مطالعۀ فعل الهي هستند، در جرگۀ علوم ديني وارد خواهند شد (جوادي آملي، 1386، ص141-144). پديدههاي عالم هستي را ميتوان با نظري الهي نگريست و آن را مخلوق اراده خداوند دانست و ميتوان آن را با ديدي مادي و طبيعي و مستقل از خالق نگاه کرد. در صورت اول با علم ديني، و در صورت دوم با علم غيرديني سروکار داريم (واعظي، 1387، ص15-16).
بر اين اساس، در دانش مديريت نيز اگر مطالعۀ پديدههاي سازماني و مديريتي با اين نگاه و توجه به اين حقيقت انجام شود که همۀ آنها در نهايت به ارادۀ تکويني خداي متعال بازميگردند و با اذن و ارادۀ حضرت حق پديدار ميشوند، آنگاه با دانشي ديني و اسلامي مواجه خواهيم بود.
بدين ترتيب طبق اين معنا، آنچه اسلامي بودن دانش مديريت را تضمين ميکند، نوع نگاه پژوهشگر و دانشمندي است که به مطالعۀ پديدههاي سازماني و مديريتي ميپردازد؛ اما اينکه در اين مطالعه و پژوهش از چه روشي استفاده ميکند، مدخليتي در اين امر ندارد. ازاينرو اگر در مطالعات سازماني و مديريتي، روش تجربي بهکار گرفته شود، اما انگيزۀ پژوهشگران آن باشد که مظاهر فعل الهي را مطالعه و کشف کنند، حاصل اين تلاشها علمي ديني (مديريت اسلامي) خواهد بود؛ همانگونهکه اگر با همين انگيزه و اينبار با استفاده از روش نقلي و رجوع به آيات و روايات اسلامي و سيرۀ پيشوايان اسلام، به ديدگاه و نتيجه و نظريهاي دربارة مسائل مديريتي و سازماني دست پيدا کنيم، باز هم حاصل کار، دانشي ديني (مديريت اسلامي) خواهد بود. البته همانگونهکه پيش از اين متذکر شديم، استخراج ديدگاههاي اسلام بر اساس مراجعه به آيات و روايات اسلامي، طبق اصول و قواعد خاصي صورت ميگيرد و نيازمند کسب دانشها و تخصصهاي خاص خود است. همچنين طبق اين معنا، براي استفاده از روشهاي قياسي و عقلي نيز - در صورت امکان و ضرورت- منعي وجود نخواهد داشت و پژوهشگران ميتوانند از آنها نيز براي مطالعه و توليد دانش مديريت اسلامي بهره ببرند.
در هر صورت، بر اساس اين معنا از مديريت اسلامي نيز مثل برخي معاني پيشين، براي کار و مطالعه در مورد مديريت اسلامي ميتوان از انواع روشهاي معتبر عقلي، نقلي و تجربي (با رعايت شرايط مربوط به هر يک) بهره برد و به روش خاصي محدود و مقيد نخواهيم بود.
10-1. علمي که ماية عزت و پيشرفت جامعة اسلامي شود
بهگفتۀ آيتالله مصباح يزدي، برخي گمان ميکنند، مقصود از مديريت اسلامي اين است كه جامعة اسلامي بهگونهاي اداره شود كه مسلمانان به هدف خود برسند و در دنيا عزيز باشند. به تعبير ديگر، اين عده معتقدند كه مراد از «مديريت اسلامي»، اداره جامعه بهگونهاي است كه عزت اسلامي مسلمانان محقق شود. بنابراين، مديريتي كه در دوراني كوتاه، پيشرفت، توسعه و ترقي كشورهايي از قبيل هند، ژاپن، کرة جنوبي و... را بهارمغان آورد و بند اسارت آنان را گسست، از نوع مديريت اسلامي است (مصباح يزدي، 1379، ص284-285).
طبق اين معنا، در واقع اسلامي بودن مديريت هيچ شرطي غير از اين ندارد که بتوان عزت و پيشرفت جامعه اسلامي را بههمراه داشته باشد. بنابراين، مديريت آنگاه غيراسلامي است که بهجاي پيشرفت و عزت، بر مشکلات مردم و جامعه بيفزايد و موجب گردد زندگي و معيشت آنان روزبهروز سير نزولي بپيمايد.
اگر چنين معنايي براي مديريت اسلامي پذيرفته شود، طبعاً باز هم مثل برخي معاني پيشين، از حيث روش با محدوديت خاصي مواجه نخواهيم بود. بر اين اساس، دانش مديريت اسلامي ميتواند از روشهاي مختلف و معتبر عقلي، نقلي و تجربي حاصل آيد. البته ميتوان پيشبيني کرد که آنچه در عمل واقع خواهد شد، عمدتاً بهرهگيري از روشتجربي و ابزارهاي مختلف مربوط به آن (همچون مشاهده، مصاحبه، پرسشنامه و...) خواهد بود. البته آيتالله مصباح متذکر ميشود که طرحکنندگان چنين معنايي، در واقع اساساً منکر وجود چيزي بهنام مديريت اسلامي هستند؛ اما بهدليل برخي ملاحظات و ايجاب نکردن شرايط اجتماعي، اين اعتقاد خود را صريحاً بيان نميکنند و تلاش دارند آن را پشت پردة چنين بيانهايي پنهان كنند (ر.ک. مصباح يزدي، 1379، ص284).
11-1. علم مبتني بر جهانبيني و ارزشهاي اسلامي
بهاعتقاد برخي از انديشمندان مسلمان، صحيحترين معنا براي علوم انساني اسلامي و از جمله مديريت اسلامي، اين است كه به تأثير جهانبيني و نظام ارزشي اسلام بر اين علوم توجه کنيم. به عبارت ديگر، علوم انساني موجود و از جمله مديريت، مبتني بر اصول موضوعه و پيشفرضهايي در حوزههايي نظير هستيشناسي، انسانشناسي، معرفتشناسي و مانند آنهاست، که طبعاً با تغيير آنها اين علوم نيز دستخوش تغيير خواهند شد. براي مثال، اينکه ما انسان را موجودي تکساحتي و صرفاً مادي يا دوساحتي و مرکب از بعد مادي (جسم) و غيرمادي (روح) بدانيم، موجب ارائۀ دو تحليل متفاوت از چگونگي و چرايي رفتارهاي او خواهد شد. همچنين اسلام داراي نظام ارزشي عميق، گسترده و منسجمي است كه علوم انساني را تحت تأثير قرار ميدهد و بهويژه در علوم انساني کاربردي و تجويزي همچون مديريت، در روشهاي عملي ما اثر ميگذارد و به حركت ما جهت و سمتوسويي خاص ميبخشد (مصباح يزدي، 1379، ص286-287؛ همو، 1375، ص23). البته غير از آيتالله مصباح که اين معنا را صحيحترين معنا براي مديريت اسلامي ميداند، همين تعريف يا تعاريفي شبيه و نزديک به آن، توسط محققان و صاحبنظران متعدد ديگري نيز ارائه شده است (ر. ک. سوزنچي، 1389ب، ص 335؛ نجاري، 1386، ص21-22)؛ براي مثال، مديري که نظام ارزشهايش مادي است، طبعاً درصدد ايجاد منافع شخصي عاجل و سريع است؛ ازاينرو چنين مديري به اين موضوع اهميت نميدهد كه آيا كالاي توليدشده، براي ديگران ضرر دارد يا منفعت؛ و به همين دليل در صورت لزوم، از تقلب، ظاهرسازي و اغفال مردم براي رسيدن به هدف خود بهره ميبرد؛ توليد محصولاتي همچون سيگار و مشروبات الکلي از اين زمره است؛ اما انسان معتقد به ارزشهاي الهي و اسلامي، به تعاون و همكاري در طريق كمال اعتقاد دارد؛ ازاينرو چنين مديري نفع خودش را از منافع ديگران جدا نميبيند؛ بلكه رضاي خداي متعال را در مقدّم داشتن ديگران بر خود ميداند؛ يعني براي جلوگيري از اضرار به ديگران، ضرر را به جان ميخرد.
پس طبق اين معنا از مديريت اسلامي، مهمترين تأثير اسلام بر مديريت، يکي از طريق جهانبيني و ديگري از طريق نظام ارزشي است. ازاينرو براي تدوين مديريت اسلامي بايد تأثير مبانياي همچون هستيشناسي، الهياتي، معرفتشناسي، انسانشناسي و ارزششناسي اسلام بر مديريت را مورد بررسي و مداقه قرار داد. براي اين کار بايد در هر يک از حوزههاي مذکور گزارههايي را که در مجموع بيانگر ديدگاه اسلام در آن حوزه هستند، استخراج و تدوين نمود و سپس تأثير آن گزارهها را در مسائل و مباحث مختلف دانش مديريت دنبال کرد. به عبارت ديگر، بهنظر ميرسد كه طبق اين معنا از مديريت اسلامي، روش مناسب براي کار و مطالعه در مورد مديريت اسلامي، ابتدا بررسي اسناد و سپس استفاده از تحليلهاي عقلي است؛ بدين معنا که ابتدا با بررسي اسناد و متون اسلامي، مباني اسلامي در هر يک از موارد مذکور (معرفتشناسي، هستيشناسي، الهياتي، انسانشناسي، ارزششناسي و...) و همچنين نظام ارزشي اسلام استخراج گردد و سپس بر اساس تحليلهاي عقلي بررسي شود که پذيرش هر يک از آنها چه آثاري ميتواند در مديريت و سازمان داشته باشد. البته در بخش اول اين مطالعه، که بررسي اسناد اسلامي (عمدتاً آيات و روايات) است، ناچار خواهيم بود که به استفاده از روش اجتهادي روي بياوريم و استفاده از روش تجربي و سازوکارهاي مرتبط با آن، بهنظر نميرسد در اينجا چندان کارايي و قابليت کاربرد و استفاده داشته باشد. بدين ترتيب، بر اساس اين معنا از مديريت اسلامي، از مجموع روشهاي سهگانۀ عقلي، نقلي و تجربي، آنچه بيشتر بهکار خواهد آمد، روشهاي اول و دوم است و استفاده از روش تجربي چندان تناسبي با اين معنا ندارد.
نتيجهگيري
از مباحثي که در اين مقاله ارائه شد، مشخص گرديد که براي تعيين روش در مطالعات مربوط به مديريت اسلامي، پيش از هر چيز لازم است معنا و مقصود مورد نظر از اين واژه را مشخص سازيم. اين در حالي است که در بسياري از مباحث مربوط به مديريت اسلامي ديده ميشود که محققان بدون توجه به اين نکتۀ بسيار مهم و اساسي، به طرح بحث و ابراز موافقت و مخالفت ميپردازند. در هر صورت، در مورد بحث روششناسي در مديريت اسلامي بايد توجه داشت که براي اين اصطلاح، معاني مختلفي ميتوان در نظر گرفت و هر کدام از اين معاني استلزام روششناختي خاصي را بههمراه دارد. برخي از اين معاني ما را بهسمت روش تجربي - که در حال حاضر در بسياري از پژوهشهاي مديريتي متداول است - رهنمون ميگردند؛ درحاليکه طبق برخي معاني ديگر، روش مناسب براي مطالعه در مديريت اسلامي، روش نقلي و توصيفي- تحليلي (اجتهادي) يا عقلي- تحليلي خواهد بود. ماهيت برخي معاني نيز بهگونهاي است که اقتضاي روش خاصي را ندارد و با هرگونه روش معتبر تجربي، عقلي يا نقلي قابل جمع است. به عبارت ديگر، بر اساس اين معاني، مديريت اسلامي دانشي «چندروشي» خواهد بود و از تکثر روش بهره خواهد برد.
- اتکينسون، ريتا ال. و همکاران، 1373، زمينه روانشناسي، ترجمه محمدتقي براهني و همکاران، تهران، رشد.
- استوار، صادق و همکاران، 1396، «الگوي اثرگذاري حوزۀ علميه بر فرايند خطمشي عمومي از منظر مقام معظّم رهبري»، اسلام و پژوهشهاي مديريتي، سال هفتم، ش اول، پياپي 15، ص 75-94.
- اميري، علينقي، 1388، «مديريت اسلامي؛ رويکرد فقهي اجتهادي»، روششناسي علوم انساني، ش58.
- بستان نجفي، حسين، 1390، گامي به سوي علم ديني 2: روش بهرهگيري از متون ديني در علوم اجتماعي، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
- بوريل، گيبسون و گارت مورگان، 1383، نظريههاي کلان جامعهشناختي و تجزيه و تحليل سازمان، ترجمة محمدتقي نوروزي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- جمشيدي، ناصر و همکاران، 1392، «طراحي مدل عدالت سازماني با الهام از نهجالبلاغه و اعتباربخشي آن با استفاده از نظر خبرگان»، مديريت فرهنگ سازماني، دوره يازدهم، ش 3، ص 51- 75.
- جوادي آملي، عبدالله، 1386، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، قم، اسراء
- حسني، سيدحميدرضا، 1393، روششناسي اجتهاد و اعتبار سنجي معرفتي آن، در: علم ديني؛ ديدگاهها و تحليلها، قم، مجمع عالي حکمت اسلامي.
- خسروپناه، عبدالحسين، 1389، «چيستي و گستره علم ديني از نظرگاه آيت الله جوادي آملي»، اسراء، ش 6، ص 27ـ48.
- درخشه، جلال و همکاران، 1394، «تحليل مضموني اعتماد در انديشه آيتالله خامنهاي»، جستارهاي سياسي معاصر، سال ششم، ش سوم، ص 53ـ72.
- رجبي، محمود، 1380، انسانشناسي، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- سوزنچي، حسين، 1389الف، «علم ديني از منظر آيت الله جوادي آملي»، اسراء، ش 4، ص 63-88.
- ـــــ ، 1389ب، معنا، امکان و راهکارهاي تحقق علم ديني، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
- عابدي جعفري، حسن و حميدرضا معصومي مهر، 1392، مديريت اسلامي (مدلها و موانع تحقق آن در جامعه و سازمانها)، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- عابدي شاهرودي، علي، 1386، «نظريه علم ديني بر پايۀ سنجش معادلات علم و دين»، در: علم ديني؛ ديدگاهها و ملاحظات، سيدحميدرضا حسني و ديگران، چ سوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- عابدي جعفري، حسن و همکاران، 1390، «تحليل مضمون و شبکه مضامين: روشي ساده و کارامد براي تبيين الگوهاي موجود در دادههاي کيفي»، انديشه مديريت راهبردي، سال پنجم، ش دوم، ص 151-198.
- علياحمدي، عليرضا و حسين علياحمدي، 1383، مباني و اصول مديريت اسلامي، تهران، توليد دانش.
- عليپور، مهدي و سيد حميدرضا حسني، 1390، پارادايم اجتهادي دانش ديني «پاد»، چ دوم، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
- کارگروه بنيادين مديريت اسلامي، 1389، پيشنويس نقشه جامع مديريت اسلامي، قم، دانشگاه قم.
- گلشني، مهدي، 1394، از علم سکولار تا علم ديني، چ ششم، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
- مصباح، محمدتقي، 1367، معارف قرآن (1- 3: خداشناسي، کيهانشناسي، انسانشناسي)، قم، مؤسسة در راه حق.
- ـــــ ، 1368، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات اسلامي.
- ـــــ ، 1372، «سلسله گفت و شنودهايي در مورد مباحث بنيادي علوم انساني»، مصباح، سال دوم، ش هشتم، ص 9-24.
- ـــــ ، 1375، «تبيين مفهوم مديريت اسلامي»، در: جمعي از علما و دانشمندان، نگرشي بر مديريت در اسلام (مجموعه مقالات ارائه شده در چهارمين سمينار بينالمللي مديريت اسلامي)، تهران، مرکز آموزش مديريت دولتي.
- ـــــ ، 1379، پيشنيازهاي مديريت اسلامي، تحقيق و نگارش غلامرضا متقيفر، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ،1392، رابطه علم و دين، تحقيق و نگارش علي مصباح، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- مهرابي، اميرحمزه و همکاران، 1390، «معرفي روششناسي نظريه دادهبنياد براي تحقيقات اسلامي»، مديريت فرهنگ سازماني، ش 23، ص 5-30.
- ميرباقري، سيدمهدي، 1392، «مروري بر رويکردهاي موجود در مديريت اسلامي» در: مديريت اسلامي (سلسله نشستهاي انجمن مديريت اسلامي، ش دوم)، قم، زلال کوثر.
- ميرزائي اهرنجاني، حسن، 1385، زمينههاي روششناختي تئوري سازمان، تهران، سمت.
- نبوي، محمد حسن، 1386، مديريت اسلامي، چ يازدهم، قم، بوستان کتاب.
- نجاري، رضا، 1386، مباني مديريت اسلامي، چ سوم، تهران، دانشگاه پيام نور.
- نقيپورفر، وليالله، 1376، اصول مديريت اسلامي و الگوهاي آن، چ دوم، تهران، مرکز آموزش مديريت دولتي.
- واعظي، احمد، 1387، «علم ديني از منظر آيتالله جوادي آملي»، روششناسي علوم انساني، ش54، ص 9ـ33.