الگوی رهبری امام خمینی ره
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
بيترديد، بررسي شيوة رهبري امام خميني مقدمة ارائة الگويي براي سبك رهبري در مديريت اسلامي است. اين شيوه، كه مبتني بر كتاب و سنت است و ريشه در معارف اسلامي دارد، ميتواند بخشي از مديريت اسلامي نير تلقي گردد؛ زيرا امام خميني در رهبري خود، جز بر آنچه از اسلام به عنوان يك حقيقت جاودانه دريافته بود، عمل نكرد. برايناساس، تحقيق بر روي شيوة رهبري ايشان و كشف ابعاد رهبرياش موضوعي است كه ميتواند براي رهبران جوامع در سطح كلان و نيز مديران سازمانها در سطح خُرد مطلوب و پرجاذبه باشد، بهگونهاي كه علاقهمندان آن رهبر فرزانه بتوانند شيوة امام را الگوي رهبري خود قرار داده، بر اساس آن عمل نمايند. البته الگوهاي حقيقي رهبري اسلامي، پيشوايان معصوم هستند، ليكن با توجه به آنكه امام خميني پيرو واقعي پيشوايان ديني بوده و جايگاه والايي پس از مقام عصمت دارد و نيز به سبب سهلالوصول بودن منابع در نتيجه معاصرت، شيوة رهبري امام خميني، موضوع تحقيق قرار گرفت تا پس از دستيابي به نتايج كاربردي، بتواند براي علاقهمندان مديريت اسلامي منبع و مرجع قرار گيرد. ازآنرو كه تحقيق بر شيوة رهبري امام راحل، ظرفيتي فراتر از يك مقاله و يا حتي يك كتاب ميطلبد، اين مقاله ميكوشد تا به صورت فشرده و به اختصار، مؤلفههاي رهبري ايشان را تنها در سطح ملي، احصا و بررسي كند و بر اساس آنها، الگوي رهبري را تعريف نمايد.
پيش از بيان مسئله و روش تحقيق، تعريف و برداشت خود از رهبري را بيان ميكنيم تا تبيين مسئله به خوبي صورت گيرد:
تعريف «رهبري»
براي «رهبري» تعاريف زيادي ارائه شده، ولي هيچيك از آنها مقبوليت عام نيافته است. البته عناصر مشتركي در بيشتر آنها وجود دارد كه پس از ذكر تعاريف، مطمحنظر قرار ميگيرد:
ـ «رهبري» به عنوان يك فرايند، عبارت است از: قدرت استفاده از نفوذ بدون اجبار براي هدايت و هماهنگ كردن فعاليتهاي اعضاي گروه به منظور دستيابي به هدف (مورهد، 2001، ص 334).
ـ «رهبري» هنر يا فرايند نفوذ بر مردم است، بهگونهاي كه از روي ميل و اشتياق در جهت دستيابي به اهداف گروه تلاش كنند (كونتز، 1990، ص 397).
اگرچه تعاريف مزبور، اندكي با هم متفاوتند، ليكن در بيشتر آنها عناصر مشتركي وجود دارد كه ميتواند به فهم ما از رهبري كمك كرده، به توافق بر روي يك تعريف منجر شود. در بيشتر تعاريف، واژة «توانايي نفوذ» ذكر شده و در برخي نيز به جاي آن، از واژة «تأثيرگذاري» استفاده شده كه با «توانايي نفوذ» مترادف است. همچنين در بيشتر تعاريف، عنصر «اهداف» نيز وجود دارد؛ يعني رهبر تلاش ميكند تا با نفوذ در ديگران، اهداف را محقق سازد. بنابراين، توانايي نفوذ در ديگران جهتدار و به سمت اهداف است.
در يك جمعبندي، ميتوان «رهبري» را «توانايي نفوذ در ديگران به منظور نيل به اهداف» تعريف كرد.
«رهبر» كسي است كه بتواند در رفتار و افكار ديگران نفوذ كند و تغييراتي در رفتار و افكار آنها ايجاد كند. ميتوان گفت: هر جا نفوذي صورت ميگيرد رهبري صورت گرفته است. از سوي ديگر، بالاترين رهبران اگر توان نفوذ در افراد را نداشته باشند طبق اين تعريف، در واقع رهبر نيستند.
تبيين مسئله
با توجه به تعريف رهبري، كه عنصر اصلي در آن، «نفوذ و تاثيرگذاري» است، اكنون به طرح مسئله ذيل ميپردازيم:
در دنيا رهبران زيادي ظهور كردهاند كه دامنة نفوذ آنان در ميان جوامع، گسترده و چشمگير بوده است. اين رهبران فارغ از شخصيت مثبت يا منفي، تأثيرگذاري عميقي از خود بر جاي گذاشتهاند كه نظر هر محققي را به خود جلب ميكند. در ميان اين رهبران، امام خميني با آن نفوذ معنوي و عميق خويش، به اعتقاد دوست و اعتراف دشمن، در قلوب مردم ايران جاي گرفت و بر قلبهاي آنان حكومت كرد. دامنة اين نفوذ به حدي بود كه نهتنها ايران، بلكه جوامع اسلامي و حتي غيراسلامي را نيز فراميگرفت. اين رهبر الهي توانست تودههاي مردم را در جهت اهداف الهي با خود همراه كرده، و آنان را در مسير انقلاب اسلامي و اجراي ارزشها و احكام الهي قرار دهد.
جاي اين پرسش هست كه امام خميني چگونه چنين تأثيرگذاري عميقي در ميان پيروان خود داشت و رمز نفوذ شگفتانگيز ايشان در پيروان چه بود، تا آنجا كه حاضر بودند همة هستي خود را فداي آرمانهاي آن رهبر فرزانه كرده، با اشارت او، جان خود را هدية اهداف والايش كنند؟ اين واقعيتي است كه در زمان دفاع مقدس، بارها شاهد آن بوديم و با تمام وجود آن را احساس ميكرديم. رهبري كه طلوعش در سال 1357 با استقبال ميليوني مردم بزرگوار ايران مواجه شد و غروبش با تشييع ميليونها داغدار همراه گشت. سبك و الگوي رهبري او چگونه بود و از چه شيوهاي براي نفوذ استفاده ميكرد كه گستره و عمق آن، چنين شگفتانگيز است؟
بنابراين، سؤال اصلي اين تحقيق عبارت است از اينكه: شيوة رهبري امام خميني در سطح ملي چگونه است؟
فرضيه تحقيق: امام خميني رهبري مردمي و رفتارهايش منبعث از خدامحوري و بصيرت بود.
روش تحقيق
از نظر ماهيت روش تحقيق، روش حاكم بر اين تحقيق بر نقل و تحليل عقلي مبتني است. در اين روش، تحليل و تفسير براساس متن و سند مربوط به گفتهها و نوشتههاي برجايمانده از امام خميني صورت ميگيرد و محقق در جستوجوي آن است كه خطوط اساسي متن را مشخص و متمايز ساخته، جنبههاي فرعي را به اين خطوط اصلي پيوند دهد تا ارتباط مفهومي ميان آنها را دريابد، پس با توجه به گزارهها و يافتههاي بهدست آمده از آثار مكتوب ايشان، استنتاجهايي در حوزة رهبري و شيوههاي رهبري ارائه كند. ازاينرو، براي تبيين و تحليل متن، از روش ذهني استفاده ميشود و تحليل دروني متون منظور بر پايههاي عقلاني و اجتهادي انجام ميشود.
به عبارت ديگر، ابتدا با مطالعة كتابخانهاي بر ادبيات انجام شده در زمينة رهبري، مؤلفههاي تشكيلدهندة رهبري در سطح كلان و يا خطوط اصلي در رهبري امام، استخراج و سپس با استفاده از تحليل مستندات تاريخي و مصاحبهها و سخنرانيهاي امام خميني و استفاده از مطالعات پيشين انجام شده، جلوههاي رفتاري مؤلفة رهبري، تبيين ميشود.
آنچه در ابتداي اين تحقيق رخ داده، مطالعة پيشينة تحقيق در موضوع رهبري امام و نيل به نقطهاي است كه محققان به آن دست يافتهاند. درپي آن، سعي شده است تا از طريق مباني و زيرساختهاي فكري امام، مؤلفههاي رهبري ايشان كشف گردد. اين مؤلفهها خطوط اصلي رهبري و خود داراي شاخصها و جلوههاي رفتاري هستند.
ذكر اين نكته لازم است كه براي رهبري امام خميني سطوح متفاوتي را ميتوان در نظر گرفت. در اين پژوهش، عمدتاً رهبري در سطح ملي موضوع بحث قرار ميگيرد.
مؤلفههاي رهبري امام خميني
رهبري امام خميني در سطح ملي، داراي سه مولفة «بصيرت»، «خدامحوري» و «مردمي بودن» است. اين سه را به اين سبب مؤلفه ميناميم كه با يكديگر ارتباط و پيوند مفهومي دارند. «بصيرت» ناظر به (بينش)، «خدامحوري» مربوط به (گرايش) و «مردمي بودن» شكل و نوع رفتارهاي امام را شكل ميدهد. اين مؤلفهها از مباني نظري امام استخراج ميشوند. اينك به شرح هريك از مؤلفهها ميپردازيم:
1. بصيرت
با توجه به تعريف «رهبري»، كه «توانايي نفوذ در جهت رسيدن به اهداف» است، رهبر پيروان خود را به سمت اهداف، راهبري ميكند و اين راهبري مستلزم وجود مقولهاي در رهبر است كه بدون آن اين راهبري رخ نميدهد. رهبر بايد راه و مسير وصول به اهداف را بشناسد، موانع وصول به هدف را بداند، و نسبت به اهداف نيز آگاهي و اطلاعات لازم داشته باشد. برايناساس، بصيرت در رهبري ضروري است.
«بصيرت» از ريشة «بصر» به معناي «علم و آگاهي روشن و شفاف به اشيا و امور» است (ابنفارس 1404ق، ص 253-254). اين آگاهي گاه از رؤيت حسي سرچشمه ميگيرد كه معمولاً بدان «بصر» ميگويند و جمع آن «ابصار» است، و گاه به «توان ادراك شفاف قلب» اطلاق ميشود كه «بصيرت» نام دارد و جمع آن «بصائر» است (راغب اصفهاني، بيتا، ص45-46). به تعبير مجمعالبيان، «بصيرت»، «بينشي است كه با آن، واقعيت آنگونه كه هست مشاهده ميشود» (طبرسي، 1406ق، ص 430). در فرهنگ معاصر نيز «بصيرت» به معناي «تشخيص و تمييز و فهم و بينش» آمده است (آذرنوش، 1384، ص 39).
در اصطلاح اهل تفسير، «بصيرت» بينشي است كه با آن، حق از باطل متمايز ميگردد (طباطبائي، 1394ق، ج 3، ص 219). ازاينرو، به محتواي قرآن و كتب آسماني «بصائر» اطلاق گرديده است (انعام: 104). «بصيرت» در اينجا ميتواند شامل همة اين موضوعات باشد. رهبري كه داراي علم و آگاهي و بصيرت قلبي است، رهبري كه داراي قدرت تشخيص و بينش بالاست، چنين رهبري به معناي واقعي «بصير» است.
«بصيرت» به عنوان يكي از اجزاي اساسي رهبري كارآمد شناخته ميشود اين اصطلاح بهطوركلي، براي توصيف كسي بهكار ميرود كه درك روشني از آينده و اقدامات لازم براي رسيدن موفقيتآميز به آنجا را دارد. به تصريح امام خميني، رهبر بايد بصير و آگاه باشد. ايشان كه خود، رهبري هوشمند و بصير بود و به لزوم بصيرت در رهبران ديني نيز اعتقاد داشت، از رهبران هر ملت ميخواست هوشمندانه عمل كنند و مراقب طرحهاي شيطاني دشمنان باشند و ميفرمود: علماي هر ملتي، ملت خودشان را آگاه كنند به نقشههايي كه اجانب و مستعمرين كشيدهاند براي تفرقهاندازي (موسوي خميني، 1385، ج 6، ص 295). ايشان اين وظيفة مهم را تكليف همة رهبران مذهبي ميدانست (همان).
در فرازي چنين ميفرمايد: «مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد... از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامي و غيراسلامي را داشته باشد» (همان، ج 21، ص 290). امام خميني اين بصيرت را داشت. مهمترين شاخصهاي بصيرت در رهبري امام عبارت است از: دورانديشي و آيندهنگري؛ چشمانداز داشتن و ارائة طرحي براي آينده؛ شناخت ماهيت جريانها و هوشياري در مواجهه با آنها؛ شناخت افراد صالح و ناصالح؛ دشمنشناسي و شناخت توطئههاي دشمن؛ و سرانجام، موقعيتشناسي و وظيفهشناسي. مستند اين شاخصها تصريح امام در بيان آنها و يا مصاديقي از رفتار امام است كه توسط ديگران نقل شده است (پيروز، 1391، ص 11).
«بصيرت» يك اصل بينشي و مقدم بر گرايش خدامحوري است. خدامحوري و يا تكليفگرايي هنگامي ظهور مييابد كه بصيرت حاصل شده باشد و به دنبال گرايش، رفتار شكل ميگيرد.
2. خدامحوري
اين اصل بر مباني هستيشناسي و انسانشناسي امام استوار است. در نگرش بنيادين امام، «توحيد» محور اصلي هستيشناسي امام است. ايشان توحيد را ملاك قرار داد. اصولاً در همة معارف و انديشهها اين اصل را معيار قرار ميداد. بر همين اساس، انديشة مديريتي امام نيز نوعي انديشة توحيدي است و يا به تعبير ديگر، رهبري امام در مديريت نظام، «توحيدمدار» بود؛ زيرا او خود اذعان داشت:
اعتقادات من و همة مسلمين همان مسائلي است كه در قرآن كريم آمده است و يا پيامبر اسلام و پيشوايان بحق بعد از آن حضرت بيان فرمودهاند كه ريشه و اصل همة آن عقايد- كه مهمترين و با ارزشترين اعتقادات ماست – اصل توحيد است (موسوي خميني الف، 1385، ج 5، ص 387).
مهمترين و اساسيترين عامل در موفقيتهاي حضرت امام را ميتوان در اطاعت از خدا و تنها براي او رفتار كردن و در يك كلمه، خدامحوري دانست. امام هيچ تحولي را در غياب خداوند تفسير و تحليل نميكرد. در پيروزيها، همواره قدرت و لطف خدا را يادآور ميشد.
ايشان بارها اين مضمون را در گونهگونة كلمات خود بر زبان ميآورد و بيان ميكرد:
هر چه هست از خداست. او همه چيز را از خدا ميدانست؛ هضم در ارادة خدا بود؛ حلّ در حكم الهي بود: «انقلاب را خدا پيروز كرد». «خرمشهر را خدا آزاد كرد». «دلهاي مردم را خدا جمع كرد». او همه چيز را از منظر الهي ميديد و عامل به احكام بود. خداي متعال هم درهاي رحمت را به روي او باز كرد (حسيني خامنهاي، 1388، ص 175).
امام خميني مظهر و مصداق روشن خدامحوري بود و آنچه برايش مهم بود انجام تكليف الهي بود و هيچگاه رضاي مخلوق را بر رضاي خالق مقدم نميداشت. در كردار و گفتارش، اخلاص و خدامحوري را سرلوحه قرار داده، همواره بدان سفارش ميكرد: «سعي كنيد كه انگيزهها، انگيزههاي الهي باشد. سعي كنيد كه به مردم خودتان، هرجا هستند، به كشور خودتان هر جا هستند، تزريق كنيد كه انگيزههايشان الهي باشد» (موسوي خميني الف، 1385، ج 20، ص 205).
اتصال با منبع اصلي قدرت، ارتباط با خدا، همه چيز را از او دانستن و همة كارها را براي خدا كردن، راز اقتدار و ماندگاري و نفوذ مردان خداست. راز اين نفوذ عجيب كه اين مرد بزرگ در دل تودههاي عظيم مسلمان در كشورهاي گوناگون راه يافت و راز اين نفوذ عظيم، از خود عبور كردن، براي خود تلاش نكردن، خدا را ديدن و از خدا الهام گرفتن و براي خدا به تمام معنا مجاهدت كردند. اين ارتباط با خدا و اتصال با او در او آرامشي به وجود ميآورد، كه ديگران وحشت زده ميشدند؛ اما او آرام بود! آنجا كه ديگران به تزلزل ميافتادند او قاطع و مصمم بود (حسيني خامنهاي، 1388، ص 269).
مهمترين شاخص اين مؤلفه عمل بر اساس تكليف است. «تكليفگرايي» جايگاه مهمي در فهم شيوة رهبري حضرت امام دارد. ايشان تصريح ميكند كه تمام رفتارهاي ايشان بر اساس تكليف بوده است:
ما بنا داريم به تكليف عمل كنيم. ما مكلّفيم با ظلم مقابله كنيم... ما مكلفيم از طرف خداي تبارك و تعالي كه با ظلم مقابله كنيم، با اين خونخوارها مقابله كنيم» (موسوي خميني ب، 1385، ص 322).
نبايد نگران باشيم كه مبادا شكست بخوريم. بايد نگران باشيم كه مبادا به تكليف عمل نكنيم. نگراني ما از خود ماست. اگر ما به تكاليفي كه خداي تبارك و تعالي براي ما تعيين كرده است عمل كنيم، باكي از اين نداريم كه شكست بخوريم چه از شرق و چه از غرب، چه داخلي و خارجي، و اگر به تكليف خودمان عمل نكنيم شكست خورده هستيم، خودمان را شكست دادهايم (همان، ج 15، ص 70).
تكليف همة ما اين است كه همه در هر محلى كه هستيم به تكليف خودمان عمل [بكنيم]؛ تكاليف شخصى، تكاليف اجتماعى، و تكاليف سياسى (همان، ج 10، ص 342).
امام خميني در ساية عمل به تكليف، به آرامش دست مييافت و پيروان خود را نيز از نگراني خارج ميساخت. ايشان درتحليل جنگ و پاسخ به شبههاي كه برخي القا كرده بودند، فرمودند: «ما در جنگ، براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. راستي مگر فراموش كردهايم كه ما براي اداي تكليف جنگيدهايم و نتيجه، فرع آن بوده است؟»(همان، ج 21، ص 284).
3. مردمي بودن
عموم پيامبران الهي صادقانه با مردم رفتار ميكردند، حرف دل خويش را با آنان در ميان مينهادند، حرف دل ايشان را ميشنيدند، در سختي و راحتي همراهشان بودند و در غم و شادي آنها شريك بودند و خود را تافتة جدا بافته از مردم نميدانستند و حتي خود را به خاطر رفاه و آسايش و پيشرفت مادي و معنوي آنها به زحمت ميانداختند؛ چنانچه قرآن مجيد دربارة اين خصيصة پيامبر اكرم چنين ميفرمايد: لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤمنين رئوف رحيم) وبه: 128)؛ پيامبري از ميان خودتان برايتان آمد كه آنچه شما را به رنج و زحمت ميافكند بر او سخت گران است؛ بر آسايش و نجات شما حريص و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.
همچنين در جاي ديگري ميفرمايد:
«فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظاً غليظ القلب لانفضوا من حولك» (آلعمران: 159)؛ پس تو به رحمت الهي با آنان نرمخو شدي، و اگر درشتخوي و سختدل بودي بي شك، از گرد تو پراكنده ميشدند.
در حكومت اميرمؤمنان ، مردمي بودند مبناي روابط و مناسبات و سلوك حكومتي بود. ازاينرو، در عهد خويش با مالك اشتر ميفرمايند: «مهربانى و محبت ورزيدن و لطف به رعيت را پوشش دل خود قرار ده، و با آنان حيوان درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى؛ زيرا رعيت دو دستهاند: يا برادر ايمانى تو هستند، و يا نظير تو در آفرينش...» (نهجالبلاغه، ن 53).
حضرت امام از مردم ايران با عنوان «ملت بزرگ و بهترين مردم» تعبير ميكرد؛ ميفرمود:
«مردم عزيز ايران حقاً چهره منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند» ( موسوي خميني، 1385الف، ج 21، ص 327).
در جاي ديگر از گفتار امام، ملت بزرگ ايران بالاتر و بهتر از مردم حجاز در عصر رسول خدا و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسينبن علي معرفي شدهاند (همان، ج 21، ص 410). امام همواره بر اين تأكيد داشت كه مردم عامل پيروزي نهضت بودند و عنصر مهم بقاي نهضت نيز هستند. ايشان در اينباره ميفرمايد: «ملت بود كه اين نهضت را پيش برد، و ملت است كه بايد از اين به بعد نيز به پيش ببرد» (همان، ج 13، ص 121).
امام هميشه به مديران جامعة اسلامي يادآوري ميكرد كه نظر مردم مهم است و بايد نظر آنان جلب گردد. ايشان با تأكيد بر اين امر، ميفرمايد: «جلب نظر مردم از اموري است كه لازم است. پيغمبر اكرم جلب نظر مردم را ميكرد؛ دنبال اين بود كه مردم را جلب كند، دنبال اين بود كه مردم را توجه بدهد به حق» (همان، ج 17، ص 251).
الف. ديدگاه امام خميني نسبت به مردم: مهمترين معيار توجه به مردم در آثار امام، معيار ارزشي است. بر اين اساس، امام عمدتاً در توجه به مردم، به دو گروه «مستضعف و مستكبر» توجه داشت. مستكبران در ديدگاه امام كساني هستند كه به نحوي خواهان ايجاد سلطة مادي، اقتصادي، فرهنگي و يا سياسي هستند و از اقشار محروم جامعه بهرهكشي ميكنند. در ديدگاه ايشان، «سلامت و صلح جهان بسته به انقراض مستكبرين است و تا اين سلطهطلبان بيفرهنگ در زمين هستند مستضعفين به ارث خود، كه خداي تعالي به آنها عنايت فرموده، نميرسند» (انصاري، 1388، ص 188). به همين سبب، امام هميشه ميخواست كه مسئولان كشور، مستضعفان را فراموش نكنند:
خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور با پشت كردن به دفاع از محرومين، در رو آوردن به حمايت از سرمايهدارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار شوند. معاذالله كه اين با سيره و روش انبيا و اميرالمؤمنين و ائمة معصومين سازگار نيست. دامن حرمت و پاك روحانيت از آن منزه است، تا ابد هم بايد منزه باشد و اين از افتخارات و بركات كشور و انقلاب و روحانيت است كه به حمايت از پابرهنگان برخاسته است و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را زنده كرده است» (موسوي خميني، 1385الف، ج 20، ص 341).
مستضعفان از ديدگاه امام كساني هستند كه مورد ظلم و استثمار ـ اعم از فرهنگي، سياسي يا اقتصادي ـ واقع شدهاند و چون اسلام دين عدالت و حامي مستضعفان است با آن همنوا هستند و ارزشهاي آن را درك كرده و بدان معتقدند.
امام خميني پيروزي انقلاب را بهطور عمده، مديون فداكاري و ازخودگذشتگي اين قشر عظيم از جامعه ميداند و معتقد است: با آگاهي دادن و آموزش اين دسته از مردم، ميتوان نيروي عظيمي را كه به صورت بالقوه در ايشان موجود است، به صورت بالفعل درآورد. بدينروي، همواره به نقش مستضعفان در انقلاب اشاره ميكند: «ما مجدداً ميگوييم يك موي سر اين كوخنشينان و شهيددادگان به همه كاخ و كاخنشينان جهان شرف و برتري دارد» (همان، ج 20، ص 342).
تمام اديان آسماني از بين تودهها برخاستهاند و با كمك مستضعفين بر مستكبرين حمله برده است. مستضعفين بر تمام اديان حق دارند. مستضعفين به اسلام حق دارند نهضت ما هم با مستضعفين پيش رفت (همان، ج 7، ص 327).
در يك جمعبندي ميتوان نكات ذيل را ارائه كرد:
از نظر امام، جامعهاي داراي قداست و ارزش است كه بر پاية جهانبيني و ارزشهاي اسلامي استوار باشد، نه هر جامعه و مليتي (مليگرايي).
ملت بزرگوار ايران به خاطر قيام براي نهضت اسلامي و تلاش در به ثمر رساندن، آن و حفظ و تداوش، بحق چهرة منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند. از ديدگاه امام خميني، صاحبان انقلاب مستضعفان و پابرهنگاني هستند كه قشر عظيم مردم را تشكيل ميدهند و انقلاب اسلامي مديون فداكاري و ازخودگذشتگي آنان است.
ب. تفاوت رهبري مردمي امام خميني با ديگر رهبران مردمي: امام خميني كسي نبود كه در انديشة تثبيت پايههاي حكومت خويش باشد و براي تداوم آن بخواهد مردم را در صحنه نگاه دارد؛ زيرا اين شيوة رهبري با اصل خدامحوري سازگاري ندارد. ايشان به تكليف الهي خويش، پايبند بود و به انگيزة الهي و از سر تكليف، حكومت ديني را بر پا كرد، و با اعتقادي كه به مردم و نقش آنان در اين نهضت و جايگاه آنان نزد پروردگار داشت، رهبري مردمي و خدمتگزار بود.
امام خميني مظهر و مصداق روشن خدامحوري بود. ايشان درون را از شائبة غير خدا پيراسته و تمام جلوههاي نفساني را كنار زده و با اكسير خدامحوري، ماهيت دانش و كردار خود را دگرگون كرده بود. هيچگاه رضاي مخلوق را بر رضاي خالق مقدم نداشت. اخلاص و خدامحوري را سرلوحه كردار و گفتارش قرار داده بود.
بدون انگيزة الهي و خدامحوري، وصف «مردمي بودن» به معناي حقيقي آن، تحقق نمييابد. تنها به واسطة تسلط بر هواي نفس و حب دنياست كه وصف مردمي بودن به طور واقعي محقق ميشود. كساني كه تابع هواهاي شخصي و گروهي خود هستند از مردم و مردمي بودن پوششي براي رسيدن به مطامع و منافع فردي و جمعي خويش ساختهاند و نگاه ابزاري به مردم ميكنند. اما امام خميني واقعاً رهبري مردمي بود. او براي خدا به مردم محبت ميكرد و به آنان عشق ميورزيد. براي خدا به آنان خدمت ميكرد. و اين حقيقتي است كه در جلوههاي مردمي بودن بيشتر روشن خواهد شد.
جلوههاي مردمي رهبري امام خميني
امام خميني با شناخت دقيق از روحيات، خواستهها و فرهنگ مردم خود، با آنها رابطهاى مستحكم و صميمانه ايجاد كرده بود. اين رابطه به گونهاى بود كه آحاد ملت ايشان را همچون پدرى مهربان و دلسوز مىدانستند و به اين حقيقت اعتراف داشتند كه امام چيزى جز صلاح و مصلحت آنها نمىخواهد. رابطة صميمانه امام با مردم را مىتوان در مراسم ميليونى تشييع جنازة او و با حضور دايمى مردم بر سر مزار شريف و حرم مطهرش، بهويژه پس از هشتسال جنگ و ده سال حكومت كه طبيعتاً همراه با مشكلات فراوان بود، مشاهده نمود.
مراجعه به سيرة نظري و عملي امام، نكات محوري را درباره مردمي بودن امام و خدمتگزاري به مردم براي ما روشن ميسازد. اين نكات را در قالب جلوههاي مردمي بودن امام، در ذيل ميآوريم:
1. احترام و تواضع نسبت به مردم
حضرت امام در موارد متعددي در پيامها و سخنان خويش، از مردم با كمال تواضع و احترام تقاضاي خود را مطرح ميكرد. گاهي عاجزانه درخواست ميكرد و تا اين حد به آنان احترام ميگذاشت. ايشان در پيامي به ملت ايران به مناسبت قيام 19 دي مردم قم فرمود:
من با كمال تواضع دست خود را به سوى ملت نجيب ايران دراز مىكنم، از روحانيون عظيمالشأن تا خطباى ارجمند، از جوانان محترم حوزههاى علميه تا دانشجويان دانشگاهها، از بازاريان محترم تا كارگران و دهقانان و جناحها و طبقات محترم داخل و خارج كشور- ايدهم اللَّه تعالى- و از همه صميمانه و با عرض تشكر خواستارم كه پيوستگى و وحدت كلمة خود را حفظ و از مناقشات تفرقهانداز احتراز نمايند (همان، ج 3، ص 317).
در جاي ديگر ميفرمايد:
... من از همه، ...، از همة مسلمانها، عاجزانه، با كمال عجز و تواضع، استدعا مىكنم كه اين اسلامى كه الآن به دست شما افتاده است وارونه نشانش ندهيد؛ همانطور كه هست عرضه كنيد. اگر اسلام را همانطور كه هست عرضه كنيد، دنيا قبولش مىكند؛ متاع خوبى است... (همان، ج 8، ص 5).
در جاي ديگر، امام شدت تواضع را به اوج خود رسانده، كلماتي بر زبان جاري ميسازد كه گرچه قلم از نوشتن آن شرمسار است، اما براي نشان دادن اوج روحي اين مرد بزرگ، چارهاي جز ذكر آن نيست:
از 15 خرداد تا حالا كه آمديم، خون داديم؛ يعنى شما خون داديد. من كه نشستهام اينجا. من هم هيچ حقى ندارم. شما خون داديد. شماها به ميدان رفتيد؛ شماها مبارزه كرديد؛ ماها هيچ حقى نداريم. ما بايد براى شما خدمت كنيم. خودمان نبايد استفاده كنيم، نه استفادة عنوانى. خاك بر سر من كه بخواهم استفادة عنوانى از شما بكنم! خاك بر سر من كه بخواهم خون شما ريخته بشود و من استفادهاش را ببرم! [گريه و ابراز احساسات شديد جمعيت و شعار درود بر خمينى]... (همان، ج 8، ص 57).
امام دربارة مردم به مسئولان مىفرمايند: «اينها آقاى ما هستند، اينها به ما منت دارند. با اينها با كمال تواضع رفتار كنيد» (همان، ج 19، ص 255).
و در جاى ديگر، با صراحت اعلام ميدارند: «من دست اينها را مىبوسم» (همان، ج 11، ص 101).
2. تشكر و قدرشناسي از مردم
امام خميني با مردم بسيار دوستانه و صميمي سخن ميگفت و ميفرمود: «مردم، مردم خوبي هستند. ما از مردم تشكر بايد بكنيم. ما همه مرهون آنها هستيم» (همان، ج 8، ص 409).
امام بارها تأكيد ميفرمود كه بار سختيها و مصائب انقلاب را مردم ستمديده به دوش كشيدهاند. هميشه از ديدار مردم، بهويژه قشر مستضعف، احساس شوق و شادماني ميكرد. قدرشناسي و تشكر از ايثار و زحمات و حضور بيدريغ اين مردم بزرگوار همواره مطمعنظر امام بود. از جمله، ميفرمود:
پيروزي را براي ما و شما اينها به دست آوردند، و اينها ولي نعمت ما هستند، و ما بايد اين معنا را در قلبمان احساس كنيم كه با اين ولي نعمتهاي خودمان رفتاري بكنيم كه خدا از آن رفتار راضي باشد (همان، ج 18، ص 280).
نمونهاي از قدرشناسي و همدردي امام با مردم خاطرهاي است كه حاج سيد احمد آقا فرزند امام، نقل ميكند:
امام در مسير مهاجرت از عراق و امتناع كويت از پذيرش امام، يك شب ديگر در بغداد ماندند؛ چون بنا بود فردا صبح روز جمعه، ساعت 9 به پاريس پرواز كنند. اكنون ظهر روز پنجشنبه است و در خدمت امام نشستهايم. همه ناراحت و نگران از اوضاع و حوادث آيندهايم، ولي امام خيلي آرام و مصمم بودند؛ گويي هيچ خبري نشده است و تازه ما را دلداري هم ميدادند. از تهران هم گزارش دادند كه مردم خيلي سراسيمه و ناراحت شدهاند و تظاهرات و راهپيماييهاي زيادي انجام پذيرفته و همه نگران اوضاعاند... امام ... چنين فرمودند: من شرمنده و مديون مردم هستم من در مقابل اين مردم احساس حقارت ميكنم. آنها براي ما، خود را به زحمت مياندازند و ما با كمال راحتي در اينجا نشستهايم (سبحانينيا و عسگري 1383، ص 110).
كسي كه خود از وطن آواره بود، بيآنكه تكليفش مشخص شود از مرز به فرودگاه، از بصره به بغداد رانده ميشد، بعد هم معلوم نبود به كجا و چه حوادثي براي او رخ خواهد داد، با اين حال، خود را در كمال راحتي ميپندارد و نگران است كه مردم اينقدر خود را براي خاطر او به زحمت مياندازند.
3. عشق به مردم
جلوة ديگري از مردمي بودن امام را عشق او به مردم تشكيل ميداد. امام پس از عشق و علاقه به خدا و اوليا، بيشترين عشق و علاقه را به مردم داشت و عشق به مردم را عشق به خدا ميدانست و پيوسته ميفرمود: «دو چيز را دشمنان ما نشناختهاند: يكي اسلام و ديگر مردم ما را» (رجايي، 1385، ج 1، ص 122).
وي با تمام وجود، امت را دوست داشت. ازاينرو، خود را وقف آنان كرد و هر چه در توان داشت در راستاي مصالح ملي به كار گرفت. او خود را وامدار مردم ميدانست. آنان را ولي نعمت خويش ميخواند و خود را خدمتگزار معرفي ميكرد. يكي از ياران امام عشق و علاقة امام به مردم را چنين ترسيم ميكند:
علاقة امام به مردم يك علاقة عادي نيست، يك عشق است. واقعاً امام براي مردم ميسوزد و مانند يك پدر مهربان هميشه براي فرزندان خود آرزوي سعادت ميكند. امام بارها در كنار تلويزيون، كه صحنههاي فقر و محروميت نشان داده ميشود، گريه كردهاند. هنگام اقامت در قم، روزها متجاوز از شش ساعت با مردم ملاقات داشتند؛ اما ابداً ابراز خستگي نميكردند و در ملاقات با مسئولان، سفارش ميكردند كه شما بايد خدمتگزار مردم باشيد و به اعضاي دفتر اخطار ميكردند كه مبادا با مردم بدرفتاري شود (همان، ص 201-202).
قلب مهربان امام چنان براي مردم ميتپيد كه كمترين رنج آنان را تحمل نميكرد و هيچگاه اجازه نميداد مردم به خاطر ايشان به زحمت بيفتند، گرچه در حد كنار زدن مردم از جلوي راه باشد (وجداني، 1362، ج 4، ص 131-132).
عشق و علاقة امام به مردم موجب شده بود تا ايشان رابطة زيادي با مردم داشته باشد و برنامه ملاقات عمومي با مردم جزو برنامههاي اصلي ايشان باشد
ميزان ارادت حضرت امام به مردم در حدى بود كه در ملاقات عمومى، به آرامش روحى دست مىيافت و بعضى از ناراحتىهاى جسمى ايشان نيز درمان ميشد. اين موضوع، كه پزشكان معالج امام آن را دريافته بودند، بهعنوان يك روش درمانى براي ايشان بهكار ميرفت. آنان به اين نتيجه رسيده بودندكه ممنوع الملاقات كردن حضرت امام به علل پزشكى، حالت خاصى در ايشان ايجاد مىكند كه جز ملاقات مردمى آن حالت را از بين نميبرد. به همين سبب، در شرايطى خاص و با وجود ملاحظات پزشكى، پزشكان ملاقات عمومى را توصيه مىكردند. اين روش درماني كه ناشى از علاقة شديد امام به مردم بود، مىتواند در روانشناسى بهعنوان «مردم درمانى» ناميده شود.
4. همدردي و همسطحي با مردم (سادهزيستي امام)
حضرت علي در زمينة همدردي پيشوايان ديني با اقشار جامعه ميفرمايند: «ان الله تعالي فَرض علي ائمه العدل ان يقَدّروا انفُسَهم بضَعفَه الناس كيلا يتبّع بالفقير فقرُه» (نهجالبلاغه، 1372، خ 209)؛ خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده است كه زندگي خويش را با ناتوانان جامعه برابر نهند تا تهيدستي به مستمند فشار نياورد.
امام خميني سيرة حضرت علي را نصبالعين زندگي خود قرار داده بود و همواره همسطح مردم زندگي ميكرد. مسكن، خوراك، پوشاك، و هزينة زندگي شخصي ايشان هميشه در حد زندگي متوسط و بلكه پايين جامعه بود. ايشان هيچگاه اسير زرق و برق دنيا و تجملپرستي نشد. همين سادهزيستي ايشان تسكين دل محرومان بود و آنان وقتي ميديدند كه حسينيهاي كه محل اقامت رهبر است حتي سفيدكاري هم نشده و از ريخت و پاشهايي كه در خيلي از منازل انجام ميگيرد در آن خبري نيست، زندگي برايشان قابل تحمل ميشد و درد محروميت را فراموش ميكردند. با اين حال، آن پيشواي فرزانه تا آنجا كه از دستش بر ميآمد، به درد محرومان ميرسيد و تكية كلام ايشان با مسئولان اجرايي كشور، رسيدگي به حال آنان بود.
يكي از همراهان امام در نجف اشرف ميگويد:
چون مرتب به نجف خبر ميآوردند كه مردم ايران در زندان تحت شكنجهاند، امام حاضر نبودند حتي در روز، يك ساعت به كوفه بروند و از هواي خنك و مطبوع آنجا استفاده كنند و در همان هواي گرم نجف، در خانهاي كه حتي وسايل معمولي خنك كننده نبود، تابستان را ميگذراندند (وجداني، 1362، ج 1، ص 11-12).
نمونة ديگري از همدردي امام با مردم خاطرهاي است كه حجتالاسلام والمسلمين سيدمحمدباقر حجتي نقل ميكند. اين خاطره مربوط به سالهايي است كه مردم به خاطر جيرهبندي نفت در مضيقه بودند. ايشان ميفرمايد:
يك بار كه خداوند رحمان به اين بنده توفيق عنايت فرمود كه به دستبوسي امام تشرف حاصل كنم، آن جناب در سرماي سوزان در رواق كوچك خانة خود، روي صندلي نشسته بودند و سرماي آزاردهندة جماران دست و صورت ايشان را تقريباً از سرخي به كبودي متمايل ساخته بود. علت را جويا شدم كه چرا وسيلة گرمكنندهاي... نزد ايشان گذاشته نميشود؟ پاسخ شنيدم كه امام ميخواهند با مردم همدرد باشند (رجايي، 1385، ج 1، ص 130-131).
حضرت امام هرگز راضي نبودند كه زندگي متفاوتي از زندگي قشر محروم جامعه داشته باشند. روزهاي سخت جنگ تحميلي بود و دشمن با حملات هوايي و موشكي ناجوانمردانهاش شهرهاي بيدفاع كشورمان را هدف قرار داده بود. افراد متمكن با پناه بردن به محلهاي امن، خود را از تيررس دشمن نجات داده بودند، ولي افراد محروم جامعه با استقامت و پايداري وصفناپذيري به سكونت خود در شهرها ادامه ميدادند. در اين هنگام، قرار شد كه براي امام پناهگاهي احداث شود تا چنانچه حملهاي هوايي صورت گرفت. جان ايشان، كه در واقع جان امت بود، در امان باشد. امام وقتي از موضوع باخبر شدند، گفتند: به هيچ وجه من آنجا نخواهم رفت. پناهگاه ساخته شد، ولي تا آخرين لحظه از حيات پربركت امام، اين پناهگاه امام را در خود نديد. اين در حالي بود كه تمام مسئولان كشور از امام خواهش ميكردند كه از پناهگاه استفاده كنند؛ و ليكن ايشان بر تصميم خود مصر بودند يك بار در پاسخ به خواست برخي از مسئولان كه از ايشان ميخواستند از پناهگاه استفاده كنند، فرمود: آخر چه فرقي است ميان من و آن پاسداري كه در اينجا پاسداري ميكند و از من و خانوادهام مراقبت ميكند؟ من هرگز محل خود را ترك نخواهم كرد و ميخواهم موشك به سر من اصابت كند و من شهيد بشوم (ستوده، 1373، ج 2، ص 21).
خدمتكار امام (سيد مرتضي) نقل ميكند كه روزي مثل هميشه براي تهية نان به نانوايي ميرود و نانوا وقتي متوجه ميشود او نان را براي امام ميخواهد، نان را با خشخاش ميپزد. زماني كه نان را نزد امام ميبرند، ايشان ميفرمايند: نانوا براي همة مردم اين جوري نان ميپزد؟ وقتي گفتم: خير، سفارشي است، فرمودند: «برگردانيد؛ مثل مردم و از همان نانهايي كه به همه ميدهند بخريد» (سبحانينيا و عسگري، 1383، ص 110).
زندگى و معيشت امام خمينى نمونهاى كامل از زهد و قناعت و سادهزيستى بود و اين شيوه، تنها مربوط به دوران قبل از مرجعيت و رهبرى او نمىشد، بلكه معتقد بود: رهبر بايد زندگىاش همسان معمولىترين اقشار جامعه و حتى پايينتر از آنها باشد. او در تمام دورة عمرش، به زندگى زاهدانه پايبند بود.
در زمان رهبري امام، نهتنها بر دارايى غيرقابل ذكر امام چيزى افزون نشد، بلكه قطعه زمين موروثى از پدرش در خمين، در زمان حيات امام و به دستور ايشان, به مستمندان محل واگذار گرديد و از ملك ايشان خارج شد. تنها ملك غيرمنقول امام خمينى، منزل قديمى ايشان در قم است كه از زمان تبعيد امام در سال 1343 عملاً اين منزل در اختيار اهداف نهضت و مركز تجمع طلاب و مراجعان مردمى بوده و هست و عملاً جنبة شخصى ندارد. در صورت دارايى ايشان - كه در سال 1359 تنظيم شد و در زمان رحلت پس از بررسى قانونى، رسماً اعلام گرديد، دارايي ايشان بجز كاهش، تغييرى نكرده است. بجز تعدادى كتاب، و اثاثية شخصى، چيزي قابل ذكري ندارد. مختصر وسايل اوليه و مستعملى كه در خانة ايشان براى گذران زندگى سادة او موجود است، متعلق به همسرشان است. دو قطعه قالى مستعملِ موجود هم ملك شخصى ايشان نيست و بايد به سادات نيازمند بدهند. وجه نقد شخصى ندارد. اگر چيزى هست مربوط به وجوهات شرعى است كه مردم براى مصارف شرعى در اختيار مرجع خود گذاشتهاند كه بايد به مصارف خود برسد و ورثه را در آن حقى نيست. بدينروي، دارايى برجاىمانده از مردى كه قريب نود سال عمر خود را در كمال محبوبيت گذرانده بود، شامل عينك، ناخنگير، شانه، تسبيح، قرآن، سجادة نماز، عمامه، لباس روحانى او و كتابهايي در زمينة معارف دينى بود. اينها فهرست دارايى كسى است كه نهتنها رهبر يك كشور نفتخيز و غنى چند ده ميليونى بود، بلكه بر قلب ميليونها مردم حكومت مىكرد (انصاري، 1388، ص 197-198).
آري، امام مردمي بود، با مردم و همسطح آنان و بلكه پايينتر از آنان زندگي ميكرد و هيچ امتياز ويژهاي براي خود و حتي نزديكانش طلب نميكرد و بلكه به شدت از اعطاي امتياز به نزديكانش پرهيز داشت.
5. خدمت به مردم و توصية مسئولان به خدمتگزاري نسبت به آنان
امام خدمت به مردم را وظيفة شرعي ميدانست و ميفرمود:
اگر به من بگوييد خدمتگزار بهتر از اين است كه بگوييد رهبر، رهبري مطرح نيست. خدمتگزاري مطرح است. اسلام ما را موظف كرده است كه خدمت بكنيم (موسوي خميني، 1385الف، ج 10، ص 463).
در جاي ديگر، ميفرمود: «من با مردم ايران برادر هستم و خود را خادم و سرباز آنان ميدانم» (همان، ج 5، ص 354).
ايشان معتقد بود: هر كس به هر اندازه كه توان و وسع دارد، بايد به اين مردم خوب خدمت كند. هرگز فراموش نكند كه اين مردم بودند كه افراد، بهخصوص مسئولان انقلاب، را به جايي رساندهاند؛ ميفرمودند:
براي اين مردم ستمديده خدمت كنيد؛ اين مردمي كه شما را به اينجا رساندهاند، و اگر اينها نبودند حالا يا در حبسها بوديد يا در قبرستانها. براي اينها بايد خدمت بكنيد... هر كس به هر اندازهاي كه ميتواند (همان، ج 19، ص 377).
در جاي ديگر، خطاب به مسئولان نظام، سقوط رژيم شاهنشاهي و مقاومت در برابر مشكلات را از بركات مردم، به ويژه محرومان جامعه دانسته، چنين ميفرمايد:
همة اينها از بركات اينهايي هستند كه شما به امداد آنها برخاستهايد؛ و آنها لايق اين هستند كه ما با تواضع به خدمت آنها برويم و براى آنها خدمت كنيم. همة ما خدمتگزار آنها بايد باشيم. آنها به ما منت دارند كه ما را از اين قيدى كه ابرقدرتها به دست و پاى ما بسته بودند، نجات دادند. آنها بر كشور ما منت دارند كه اسلام عزيز را در اين كشور حاكم كردند. ما و شما براى آنها كارى نمىكنيم. آنها ما را رساندند به آنجايى كه بتوانيم در مقابل همة قدرتها بايستيم و سرفراز باشيم كه ما نه در طرف شرق هستيم و نه در طرف غرب هستيم و نه احتياجى به وابستگى آنها داريم. ما يك ملت مستقل هستيم؛ يك كشور مستقل آزاد و سرفراز هستيم (همان، ج 17، ص 426).
6. جلب مشاركت مردم و احترام به آراء آنها
بها دادن به مردم، چه در دوران پيروزي و چه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، اقدامي سطحي و موردي نبود. امام خميني به طور عميق و اعتقادي به مردم بها ميداد و در عين اينكه معتقد بود بايد زمينههاي ارتقا و تعالي افكار مردم را فراهم كرد، در عين حال، به آراء عمومي بسيار اهميت ميداد. بارها تأكيد ميكرد كه در هر شرايط، نگهداري مردم در صحنة انقلاب لازم و ضروري است و معتقد بود كه بدون پشتيباني مردم، كاري از پيش نميرود:
در هر صورت، ما بايد دنبال اين معنا باشيم كه مردم را نگه داريم و همين طوري كه آقايان ميگويند بدون پشتيباني مردم نميشود كاركرد (همان، ج 19، ص 37).
تا ملت در كار نباشد، نه از دولت و نه از استانداران كاري نميآيد... همه بايد كوشش بكنيد كه رضايت مردم را جلب بكنيد در همة امور (همان، ج 18، ص 378).
حضور شما مردم عزيز و مسلمان در صحنه است كه توطئههاي ستمگران و حيلهگران تاريخ را خنثا ميكند. حضور شما در صحنه است كه گرد يأس و درماندگي بر چهرههاي منافقين و متحدان بيآبرويش ميپاشد. حضور شما مردم شجاع و با ايمان است كه خط اصيل اسلام را بر ايران و به اميد خدا بر جهان حاكم خواهد كرد ... (همان، ج 14، ص 473).
دشمنان اسلام و نهضت، در خارج و داخل، تبليغات زهرآگين خود را شروع كردند، و چنين وانمود مىكنند كه مردم در اين انتخابات بيتفاوتاند و به سردى و سستى گراييدهاند. مىخواهند شما را متهم كنند كه از جمهورى اسلامى رو برگردانيدهايد. از شما ملت مبارز انتظار دارم كه با شركت همگانى خود، ياوهسرايان را رسوا كنيد (همان، ج 9، ص 259).
من استدعا مىكنم از تمام گروهها، از تمام دستجات مختلف كه در اين وقتى كه يك نفر از آقايان رأى را برده است و ملت به او رأى داده است، ديگران عقبنشينى نكنند. ديگران كمك كنند. مملكت، مملكت خود شماست. خود شما بايد كمك كنيد؛ اعانت كنيد (همان، ج 12، ص 132).
امام خميني از مردم ميخواستند نسبت به سرنوشت خود بيتفاوت نباشند. ايشان به نظر و رأى مردم با ديدة احترام مىنگريست. جملة معروف «ميزان رأي ملت است» (همان، ج 8، ص 173) بيانگر توجه خاصى است كه ايشان به نظر مردم داشت.
جمعبندي و نتيجهگيري
الگوي رهبري امام خميني در سطح ملي، با توجه به مطالب مزبور از سه مولّفه تشكيل شده است كه در رأس آنها، «بصيرت» قرار دارد. «بصيرت» از نوع بينش و شناخت است، «خدامحوري» از جنس گرايش، و «مردمي بودن» نيز از سنخ رفتار است كه جلوههاي آن نيز مطرح گرديد. بر اساس اين الگو، امام رهبري مردمي بودند كه مردمي بودن ايشان از خدامحوري سرچشمه ميگرفت. و از همين جا تفاوت مردمي بودن امام با ديگر رهبران دنيا آشكار ميشود. خدامحوري از نوع گرايش به خداست؛ يعني امام با انگيزة الهي و بر اساس تكليف الهي رهبري مردمي بود. اين خدامحوري و تكليفگرايي نيز پس از شناخت و بصيرت بود؛ شناختي كه معظم له نسبت به مردم داشت. او حقيقتاً مردم را ميشناخت، از دشمنان و توطئههاي آنان آگاهي داشت؛ نسبت به سعادت آتي مردم طرح و برنامه داشت؛ به وظيفه خود آگاهي داشت. همة اينها امام را شرعاً مكلّف به خدمتگزاري ميكرد و او را در زمرة رهبران مردمي قرار ميداد. از اين ديدگاه امام رهبري الهي، بصير و خدمتگزار بود. به همين سبب، امام نفوذ عميق و گستردهاي در ميان مردم داشت؛ زيرا تنها با انگيرة الهي، و از روي بصيرت به مردم خدمت ميكرد.
- نهجالبلاغه، 1372، تصحيح صبحي صالح، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
- ابن فارس، احمدبن زكريا، 1404 ق، معجم مقائيس اللغه، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
- موسوي خميني، سيد روحالله، 1385الف، صحيفه امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- ـــــ ، 1385ب، همراه با امام در پاريس؛ مركز فرهنگي دانشجويي امام و انقلاب اسلامي جهاد دانشگاهي، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- انصاري، حميد، 1388، حديث بيداري، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- آذرنوش آذرتاش، 1384، فرهنگ معاصر عربي ـ فارسي، تهران، ني.
- پيروز، عليآقا، 1391، مطالعات انقلاب اسلامي، سال نهم، ش 29.
- حسيني خامنهاي، علي، 1388، پژواك ولايت: مجموعه سخنرانيهاي رهبري معظم انقلاب در مراسمات سالگرد رحلت امام، قم، معارف.
- راغب اصفهاني، حسينبن محمد، بيتا، مفردات القران، قم، مكتبه الرضويه.
- رجايي، غلامعلي، 1385، برداشتهايي از سيرة امام خميني، تهران، عروج.
- سبحانينيا، سعيد و رضا عسگري، 1383، مهر و قهر، اصفهان، مركز نشر فرهنگي شهيد مدرس.
- ستوده، احمدرضا، 1374، پا به پاي آفتاب، تهران، پنجره.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1394ق، الميزان في تفسيرالقران، بيروت، اعلمي.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1406ق، مجمع البيان في تفسير القرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- وجداني، مصطفي، 1362، سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني ، قم، پيام آزادي.
- Koontz,Harold & Heinz Weihrich, (1990) Esencials of management,New york,Mc.grow-
- Hill.
- Moorhead,Gregory & Ricky w, Griffin, (2001) Organizational Bavior: managing pople and Organization, New york:Houghton Mifflin.