تبیین و مقایسه مبانی معرفت شناسی و فلسفی مدیریت دانش از دیدگاه اسلام و غرب
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«مديريت دانش» يکي از موضوعات نسبتاً نوظهور و محصول دهة 1970 به بعد بهشمار ميرود. اين رشته يک پديدة نوظهور در ميان رشتههاي مديريت است و قريب 45 سال از مطرح شدن آن ميگذرد (استنكاسكي، 2005). محققان بسياري نيز از ساير رشتهها به آن روي آوردهاند؛ دانشمنداني مانند پيتر دراکر در بحث «ارتقاي دانش و اطلاعات»، و پيترسنگ با طرح «سازمانهاي يادگيرنده»، به اين موضوع علمي کمک کردند. گرچه اين رشته جديد به نظر ميرسد، اما مديريت دانش در مفهوم اصلي خود، سابقهاي به اندازة شناخت، يادگيري و ياددهي در انسانها و جوامع بشري دارد.
بهطورکلي، مديريت دانش را ميتوان مفهومي براي توصيف فرايندهايي دانست که از طريق آن، سازمانها به توسعه، سازماندهي و تسهيم دانش با هدف خلق ارزش و دستيابي به مزيت رقابتي ميپردازند (اخوان و خادمالحسيني، 1392). اين رشته به يک چندرشته و يا ميان رشتة پرطرفدار در دانشگاهها در سراسر جهان تبديل شده است (والاس، 2007) و هر روز بر غناي مباحث آن افزوده ميشود.
وسيعترين کار تحقيقاتي در زمينۀ مديريت دانش، در سال 1995 توسط آقايان نوناکا و تاکچي در سازمان خلق دانش به نام «چگونه شرکتهاي ژاپني نوآوري و پويايي را به وجود ميآورند؟» صورت پذيرفته است (منطقي و اکبري، 1392). اين تلاشها، به طور عمده، از سوي دانشمندان غيرمسلمان انجام گرفته است. با جستوجو در ادبيات قلمرو مطالعات مديريت دانش، مشخص شد که شمار اندکي از محققان در زمينة مديريت دانش ديني (اسلامي) فعاليت ميکنند و خلأ تحقيقاتي در اين زمينه کاملاً مشهود است. براي نمونه، عبدالغفار و آونگ در تحقيقي کوشيدهاند اثرات مديريت دانش را در دعوت اسلامي بررسي کنند (عبدالقفار و آونگ، 2009). محمود البکير هم تلاشهايي در جهت مفهومسازي مديريت دانش اسلامي انجام داده است (محمود البكير، 20011). اما تحقيقات ديگر به اهميت مسئلة دانش و مفهوم آن در قرآن پرداخته و به طور مستقيم، به مسئلة مديريت دانش توجهي نداشتهاند.
با توجه به ضرورت تکميل چرخة حيات يا فرايند مديريت دانش، اين تحقيق تلاش دارد به بررسي فرايند مديريت دانش با الهام از منابع اسلامي و مقايسة مباني معرفتشناسي و فلسفي دانش و مديريت آن در وضعيت موجود در تمدن غرب بپردازد. مسئلة اين تحقيق، يعني «تبيين مباني معرفتشناسي و فلسفي مديريت دانش در غرب و بازخواني و مقايسة آن بر اساس معرفتشناسي ديني و مباني اسلام» و همچنين خط سير تأثيرپذيري مديريت دانش از نظرية دانش و چگونگي تأثيرگذاري معرفتشناسي بر قلمرو علم مديريت دانش از اهميت خاصي برخوردار است؛ زيرا اگر اين خط سير کاملاً روشن شود، زمينه براي تحقق هدف بازخواني و بازسازي اين رشته بر اساس معرفتشناسيهاي رقيب، از جمله معرفتشناسي ديني فراهم ميگردد و علاوه بر افزودن بر غناي اين رشته، ما را به سوي تدوين «نظرية مديريت دانش دينبنيان» و تحقق عملي مديريت دانش بر اساس اين نظريه در فرهنگ و تمدن غربي و اسلامي نزديک ميکند.
ضرورت تحقيق با رويکرد اسلامي اين است که آموزههاي اسلام ظرفيت مناسبي در طرح، تکوين و تکميل فرايند مديريت دانش دارد که تاکنون به صورت مدون، منسجم و مستقل از متون اسلامي استخراج نگرديده است.
در اين تحقيق، از روش «فرايند چرخهاي تحليل» استفاده شده است. به باور تركزاده، اين روش به عنوان يک روش تحليل کيفي ساده و عملي، در چرخهاي شامل سه مرحلة «کاهش دادهها»، «سازماندهي» و « تفسير» توسط سارانتاکوس معرفي ميشود که امکان تحليل دادههاي کيفي پراکنده و پربعد را فراهم ميآورد. الگوي تركزاده الگوي توسعهيافتة آن روش و شامل چهار مرحلة «گردآوري اطلاعات»، «کاهش احياگرانة دادهها»، «سازماندهي و تحليل اطلاعات»، و «تفسير و نتيجهگيري» است (تركزاده، 1388). در نهايت، با استفاده از اين روش، نتايج مرتبط با مديريت دانش اسلامي و غربي استخراج شده است.
مفهوم «دانش» و «مديريت دانش»
الف. اهميت و تعريف «دانش»
غالباً در حوزههاي گوناگون علمي، هر واژه با توجه به شرايط استفاده از آن، به گونهاي خاص معنا ميشود. اين موضوع براي دانش نيز صادق ميباشد. با وجود آنكه واژة «دانش» در فلسفه، روانشناسي و جامعهشناسي نيز معاني خاص خود را دارد - كه تلفيقي كاربردي از آنها در مديريت دانش نيز كار برده شده - اما تاكنون هيچگونه مفهومشناسي در رابطه با واژة دانش در مديريت به شكلي فراگير صورت نپذيرفته است (ويلگارد، 1996، ص42).
از سوي بسياري از محققان و صاحبنظران مديريت بر اهميت دانش تأکيد شده است. پيتر دراکر عنوان کرد که دانش منبعي همانند نيروي انساني و سرمايه نيست، بلکه تنها منبع مهم در دنياي امروزي است. تافلر نيز ديدگاه دراکر را تأييد کرده، معتقد است: که دانش مهمترين منبع قدرت است. اين موضوع ثابت شده است كه شرکتهايي که از طريق برنامهريزي در خلق دانش جديد با استفاده از فعاليتهاي تحقيق و توسعه يا فرايندهاي يادگيري غير رسميتر سرمايهگذاري ميکنند، در مقايسه با شرکتهايي که به دانش خلق شده توسط ديگران وابستهاند، عملکرد بهتري دارند. اين موضوع اهميت خلق دانش جديد را به عنوان يک مؤلفة مهم توانايي سازمان براي يادگيري و انطباق، برجسته ميکند (لورمانس، 2003، ص36).
از ديدگاه ديون پورت دانش «ترکيب سيال و متغيري از تجربيات، ارزشها، اطلاعات محيطي و بينش تخصصي است که چارچوبي براي ارزشيابي و تلفيق تجربيات و اطلاعات جديد فراهم ميکند». بارکلي نيز دانش را موضوعي چندلايه، پيچيده، پويا و انتزاعي تعريف مينمايد که در ذهن انسان قرار دارد.
ب. چيستي مديريت دانش
«مديريت دانش» به معناي فعاليتهاي خلق، کسب، اخذ، طبقهبندي و بهکارگيري دانش براي افزايش سطح يادگيري و عملکرد سازماني است.به عبارت ديگر، فرايندي است که سازمان طي آن از سرمايههاي دانش و فکري خود و ديگران ارزش افزوده ميآفريند. در تعريف «مديريت دانش» در فرهنگ اصطلاحات تخصصي، آمده است: مديريت دانش عبارت از «فرايند نظاممند جستوجو، انتخاب، سازماندهي، پالايش و نمايش اطلاعات است، به طريقي که درک کارکنان در زمينة خاص بهبود و اصلاح شود و سازمان بصيرت و درک بهتري از تجربيات خود کسب کند. فرايندهاي مديريت دانش، در حل مسئله، يادگيري پويا، برنامهريزي راهبردي، تصميمگيري، و محافظت دارايي هوشي از فرسودگي و تباهي به سازمان کمک ميکند و منجر به انعطافپذيري فزاينده و افزايش هوش سازماني ميشود (ايزديان و همکاران، 1392).
نگاه فرايندي به سيستم مديريت دانش در سازمان، بهويژه در سازمانهاي مبتني بر دانش، موجب ميشود تا هم جايگاه اين فرايند متناسب با مأموريت سازمان به خوبي و به درستي تعريف و تبيين شود و در نقشة فرايندهاي سازمان به خوبي ارتباط و تعامل آن با ساير فرايندهاي سازماني مشخص و تعريف شود، و هم شاخصهاي اثربخشي و کارايي براي فرايند تعريف شود، و مجموعه فعاليتهايي که موجب تبديل وروديهاي فرايند به خروجيهاي آن ميشود و منابع و امکانات لازم براي اين فعاليتها کاملاً مشخص شوند و در نتيجه، بتوان با محاسبه و پايش شاخصها، در جهت هدفگذاري و بهبود فعاليتهاي دانش در سازمان اقدام نمود (اعرابي و موسوي، 1388).
مديريت دانش بر سه موضوع اصلي انسان، ساختار و فناوري تأکيد و سعي دارد تا با ايجاد ساختار مناسب و زيرساختارهاي فناوري لازم در سازمان و با محور قرار دادن انسان، با توليد و استفادة صحيح از منابع دانش، به اهداف سازماني دست يابد (ايزديان و همکاران، 1392). مديريت دانش فرايندي چالش برانگيز است؛ زيرا شناخت ارزش واقعي دانش دشوار و به كارگيري مطلوب آن به گونهاي كه براي سازمان مزيت رقابتي ايجاد كند، دشوارتر است. اينك مديران تلاش ميكنند از طريق مديريت دانش، دانش انباشته در ذهن اعضاي سازمان را استخراج كرده، آن را در ميان تمامي افراد تسهيم كنند. در اين حالت، دانش ذخيره شده در سيستم، تبديل به يك منبع قابل استفادة دائمي ميگردد و مزيت رقابتي پايدار براي سازمان فراهم ميٱورد (ويج، 1999، ص87).
ج. الگوي کارکردي مديريت دانش
الگوي کارکردي مديريت دانش را ميتوان مطابق شکل (1) در نظر گرفت. اين شکل کارکرد عملياتي مديريت دانش را در کمک به کاربران آن، به منظور دستيابي به اهداف توسعهاي و موفقيت در فعاليتهايشان نشان ميدهد. هر يک از عناصر به شکل يک فلش چهارسويه نمايش داده شده که نماينگر مبادلة دانش ميان دو يا چند فرد است. اين در حالتي است که افراد به هم نزديک ميشوند و موفقيتهاي خود را در بهکارگيري دانش و کاربردهاي عملي و موفق آن بيان ميکنند. مديريت دانش ميتواند به عنوان ابزاري براي ذخيره، بازيابي، گسترش و مديريت اطلاعات مربوط به نيازهاي کاربر مورد استفاده قرار گيرد. مطابق اين الگو، هرگونه موفقيتي در هر عملکرد انسان (يا مدير موفق)، بازدهي از درک دانش و رشد دانش اوست، هر چند به عنوان يک انسان، او ممکن است تحت تأثير وضعيتي خاص و يا محدود به دستکاري پيکرة دانش و يا روششناسي دانش و يا تغيير کاربران دانش براي دستيابي به موفقيت مجبور شود (Muhamadul Bakir, 2011).
کاربران دانش UK=Users of nowledge انسان M=MAN
بازده دانش OK=Output of Knowledge پيکرة دانش BK=Body Knowledge
رشد دانش KG=Knowledge Growth نوع دانش TK=Type of Knowledge
درک دانش KU=Understanding of Knowledge روششناسي دانش MK=Methodology of Knowledge
مدير موفق SM=Successful Manager کاربرد دانش AK=Application of Knowledge
شکل 1. الگوي کارکردي مديريت دانش (محمد بکر، 2011، ص365)
دانش و مديريت آن در وضعيت موجود تمدن غرب
بيشک، هر تمدني دستکم يک مسئلة بنيادين دارد که ديگر مسائل آن را تحتالشعاع خود قرار ميدهد و به طور معمول، همة امکانات سختافزاري و نرمافزاري يک تمدن در جهت حل اين مسئله بنيادين به کار گرفته ميشود. مشهور اين است که مسئلة بنيادين تمدن غرب «تسخير عالَم» است و اين تسخير از طريق تغيير معنا و حتي مبناي علم و دانش و اِعمال مديريتي خاص (کارکردگرا و عملگرا) بر روي اين نوع علم و دانش صورت گرفته است. تنها تحليلهاي تاريخي براي پيبردن به نحوة شکلگيري يک مسئله بنيادين کافي نيست و به يک نظرية بنيادين روششناختي نياز است تا با استفاده از آن، مباني معرفتي و عوامل زمينهاي (محيطي، فردي، اجتماعي و...) به صورت همزمان بررسي شود. تأمل در ماهيت اين سؤال که «مسئلة بنيادي در يک تمدن چگونه شکل ميگيرد؟» نشان ميدهد که اين سؤال يک سؤال بنيادي روششناختي است و پاسخ بايد بر اساس يک نظريه بنيادين روششناختي داده شود. پرسش از چگونگي شکلگيري خود مسئله در يک تمدن اهميت بسياري دارد؛ زيرا درک نحوة شکلگيري يک مسئله، به طور غيرمستقيم، پاسخ اين سؤال را نيز روشن ميکند که نظريهها چگونه شکل ميگيرند؛ زيرا نظريهها در اصل راهحلهايي هستند که در پاسخ به مسائل اساسي بهوجود ميآيند. افزون بر اين، با همين منطق ميتوان حوزههايي از انديشه و عمل را، که به وسيلة هر نظريه فعال ميشوند، رديابي کرد و تأثير اين نظريهها را نه تنها در طرح مسائل جديد، کشف و ايجاد علوم و دانشهاي جديد و کاربردهاي تازه تحليل نمود، بلکه ميتوان بازخورد اين نظريات را در مباني معرفتي و زمينهاي اوليهاي که مسئله از آنها به وجود آمده است، نيز بررسي كرد.
افزون بر اين، هر مسئلة مهمي که در يک تمدن شکل ميگيرد به نحوي به مسئلة بنيادي يا سؤال بنيادي آن تمدن بازميگردد. مسئلة بنيادي يا سؤال بنيادي هر تمدن نيز از يکسو، ريشه در مبادي، مباني و اصول معرفتي پذيرفته شده در آن تمدن دارد، و از سوي ديگر، به عوامل غيرمعرفتي و بسترهاي تاريخي و فرهنگي مؤثر بر شکلگيري آن تمدن و عوامل زمينهاي موجود در بافت آن تمدن بازميگردد. مسائل گوناگون يک تمدن در طول تاريخ، از مسئلة بنيادين آن تمدن زاييده شده و در نظام معنايي حاکم بر آن مسئله بنيادين معنا ميشود. نظريههاي گوناگوني براي حل اين مسائل ايجاد ميگردند و انديشه عالمان آن تمدن را هماهنگ و اعمال عاملان مستقر در آن، تمدن را جهت ميدهد (موسيخاني و همكاران، 1392). در ادبيات مديريت، چرخة حيات يا فرايند مديريت دانش، متفاوت و متعدد بيان شده است. براي نمونه، به برخي از آنها اشاره ميشود:
فرايند مديريت دانش در ادبيات مديريت غرب
1. فرايند مديريت دانش از ديدگاه ويگ: فرايند يا چرخة مديريت دانش شامل چهار گام اصلي، مانند خلق، حفظ، تسهيم و کاربرد است (قليجلي، 1388، ص62).
2. فرايند مديريت دانش از ديدگاه بيوکويتز و ويليامز: فرايند مديريت دانش به طور کلي، شامل ايجاد، حفظ و بهکارگيري دانشي است که براي سازمان ارزش افزوده ايجاد ميکند (همان، ص72).
3. فرايند مديريت دانش از ديدگاه بيرکين شاو و شيهان: فرايند مديريت دانش شامل ايجاد و خلق، آمادهسازي، انتشار، و تجاريسازي است (رضاييان، 1382).
4. فرايند مديريت دانش از ديدگاه دالکر: براساس مطالعه و مقايسة رويکردهاي قبلي، دالکر فرايند «مديريت دانش يکپارچه» را طرح نمود که در جدول ذيل ارائه ميشود: (قليجلي، 1388، ص76)
جدول1. فرايند مديريت دانش يکپارچه دالکر (منطقي و اکبري، 1392)
ويگ (1993) مهير و زاك (1996) مک الوري(1999) بيوکويتز و ويليامز (2000) بيرکن شاو و شيهان (2002) دالکر (2005)
خلق کسب يادگيري فردي و گروهي کسب خلق خلق/ کسب
تأمين پالايش اعتباريابي بيانيه دانش کاربرد آمادهسازي خلق/ کسب
تدوين ذخيرهسازي/ بازيابي کسب اطلاعات يادگيري انتشار خلق/ کسب
تبديل توزيع اعتباريابي دانش کمک تجاريسازي خلق/ کسب و متنيسازي
توزيع نمايش/ کاربرد يکپارچگي دانش ارزيابي ...................... تسهيم، توزيع و دسترسي
کاربرد ................... ...................... ايجاد/ حفظ ...................... درك، کاربرد و به روزرساني
تحقق ارزش ................. ................... ...................... ...................... ......................
پارادايمها و گفتمانهاي موجود در قلمرو مطالعات مديريت دانش در تمدن غرب
در قلمرو مطالعات مديريت دانش موجود در تمدن غرب، چهار پارادايم يا گفتمان نظري شناسايي شده است. در پارادايم يا گفتمانِ مسلط، که در امتداد پارادايم اثباتگرايي مطرح گرديده و در ادبيات اين رشته با نامهاي «پارادايم هنجاري، کارکردگرا، نوکردگرا يا عملگرا» از آن ياد ميشود، استعارهاي که براي دانش در نظر گرفته ميشود، دانش بهمثابة دارايي است و تنها به کارکردهاي اقتصادي دانش توجه ميگردد. دانش بر اساس تفکرات عصر روشنگري معنا ميشود و نقش آن در سازمان و جامعه چيزي جز پيشبيني، کاهش بياطميناني و تخصيص بهينة منابع نيست. در ديگر گفتمانها، نظير گفتمان «تفسيري» يا ساختگرايي، گفتمان «انتقادي» و گفتمان «محاورهاي» (پستمدرن) نيز استعارههايي براي دانش در نظر ميگيرند و براي آن نقشهايي متناسب با مباني فلسفي خود قائل هستند. خلاصهاي از چهار گفتمان موجود در قلمرو مديريت دانش در جدول 1 آمده است (موسيخاني و همكاران، 1392).
جدول 2. چهار گفتمان موجود در قلمرو مطالعات مديريت دانش در تمدن غرب (اسكالتز و استابل، 2004)
بعد معرفتشناختي
دوگانگي(duality) دوگانهگرايي(dualism)
بُعد نظم اجتماعي اختلاف (عدم توافق) گفتمان محاورهاي(پست مدرن)
استعارة دانش: نظم و انضباط (قريب 3 درصد از ادبيات)
نقش دانش در سازمانها: ساختارشکني ادعاهاي دانش جمعبندي شده، خلق دانشهاي چندگانه گفتمان انتقادي
استعارة دانش: قدرت (قريب 1 درصد از ادبيات)
نقش دانش در طبقه محروم سازماني: اصلاح نظم اجتماعي
اجماع (توافق) گفتمان ساختگرايي (تفسيري)
استعارة دانش: ذهن(قريب 25 درصد از ادبيات)
نقش دانش در سازمانها: هماهنگي کنش، بافت مشترک، کشف ارزشهاي يکپارچه، ايجاد فهم گفتمان نوکارکردگرايي(اثباتگرايي هنجاري)
استعارة دانش: دارايي (بيش از 70 درصد از ادبيات)
نقش دانش در سازمانها: روشنگري پيشرو، پيشبيني، کاهش بياطميناني، تلخيص بهينه منابع
الگوي پايههاي ساختمان دانش
اين روش توسط پروبست، گيلبرت، راوب و همكاران(2000) به نام «روش پايههاي (سنگبناي) ساختمان مديريت دانش» نامگذاري شده است (گيلبرت و همکاران، 2000). طراحان الگوي يادشده، مديريت دانش را به صورت چرخهاي ديناميکي ميبينند که در چرخش دايم است. عناصر اين الگو عبارتند از:
1. شناسايي دانش: اين مرحله با بيان اين پرسش که بر روي کشف دانش تأکيد ميکند آيا ميدانيم چه ميدانيم؟ در اين مرحله، منابع دانش درون و بيرون با هم شناسايي ميشود.
2. کسب دانش: در اين مرحله، دانش بايد از ابزارهاي داخلي و خارجي، نظير دانش مشتريان، توليد، همکاران، و رقبا، اطلاعات را از منابع شناسايي شده در مرحلة شناسايي و کشف به دست آورد.
3. توسعة دانش: اين امر شامل توسعة قابليتها، محصولات، ايدههاي جديد، فرايندها و مسائلي از اين دست ميشود.
4. تسهيم دانش: مسائلي همچون چگونگي به اشتراکگذاري دانش موجود و انتقال آن به محل مناسب و چگونگي انتقال دانش، بهگونهاي که در سازمان قابل دسترسي و استفاده باشد و نيز چگونگي انتقال دانش از سطح فردي به سطح دانش گروهي و سرانجام، سطح دانش سازماني، از جمله اموري است که در دستور کار اين بخش از مديريت دانش قرار ميگيرد.
5. استفاده از دانش: در اين بخش، موانعي كه بر سر راه استفادة مفيد از دانش جديد وجود دارد بايد شناسايي و رفع شود تا از آن (دانش) بهطور عملي، در ارائة خدمات و محصولات استفاده گردد.
6. نگهداري دانش: ذخيره، نگهداري و روزآمد کردن دانش در اين مرحله انجام ميگيرد.
7. ارزيابي دانش: نحوة رسيدن به هدفهاي معين و استفاده از نتايج آن به عنوان بازخورد براي تعيين يا اصلاح هدف به اين بخش مربوط ميشود (افرازه، 1386).
مديريت دانش و فلسفه و مباني معرفتشناختي آن
تقريباً غيرممکن است متني اصيل براي آشنايي با مديريت دانش وجود داشته باشد، بدون اينکه از فلسفه در آن ذکري نشده باشد. بيشتر متون مربوط به مديريت دانش سرشار از ارجاع به فلاسفه و فلسفههاست. شگفتانگيز اينکه با وجود اشارة متون اصلي مديريت دانش به فلاسفه و نظريههاي فلسفي، به دشواري ميتوان متوني را يافت که در جزئيات امر، بين معرفتشناسي و شيوة عمل در مديريت دانش روابطي کاملاً روشن و معين برقرار کرده باشد. گويا با وجود اين رابطه و اعتراف صاحبنظران مديريت دانش نسبت به آن، تبيين دقيق اين رابطه کار سادهاي نيست (نعمتي شمسآباد و همکاران، 1394).
برخي از صاحبنظران معتقدند: بسياري از بحثهاي سنتي فلسفه (فلسفة تحليلي غرب) بهطورکلي، براي کاربردي شدن در قلمرو مديريت دانش محدويت دارند؛ زيرا ارجحيت آنها تمرکز بر توليد دانش فردي يا شخصي است و دربارة به اشتراكگذاري و کاربرد دانش در يک بافت مشارکتي و همکارانه بحث نميکنند (آرونز، 2004)
از نظر آرونز در عرصة فلسفه، آن نظرية فلسفي براي وظايف مديريت دانش مناسب است که بتواند تمايز بين اشکال گوناگون دانش، اعم از دانش نفسالامري، دانش عملي، دانش ضمني، دانش فناورانه و رابطة بين آنها را در عمل تبيين کند. اين نظرية فلسفي بايد به فهم ما نسبت به فرايندهاي زيرين و اساسي مديريت دانش کمک کند. درخواست مديريت دانش از فلسفه چنين چيزي است. اين درخواست ميتواند بين مباني مديريت دانش و يک نظرية فلسفي رابطة خوبي برقرار کند (همان).
با مطالعة کارهاي ريشهاي و نظريههاي پاية مديريت دانش، بهويژه کارهاي افراد سرشناس و نظريهپردازان مديريت دانش، مانند اسويبي (1994) و نوناکا و تاکهاوچي ميتوان فهميد که کارهاي پيشرو در قلمرو مديريت دانش بر روي بينشهاي فلسفي عميقي بنا شده و بينشهاي فلسفي همچنان در قلمرو مديريت دانش کارساز است.
رابطة بين فلسفه و مديريت دانش را ميتوان با تحقيق دربارة چگونگي «تعريف دانش» و مفهوم آن در هر يک از اين دو رشته (فلسفه و مديريت دانش) آغاز کرد و به اين سؤال پاسخ داد که چرا اين مفهوم براي هريک از اين دو رشته مهم و معنادار است و هر رشته دربارة اين مفهوم چه ميگويد؟
از ديدگاه سنت فلسفة تحليلي غرب که بيشتر ادبيات مديريت دانش تحت تأثير آن (بهويژه تحت تأثير شرح دکارتي از دانش و پيروان او) است، دانش عبارت است از: يک باور صادق و موجه انفرادي (يا شخصي). در اين ديدگاه، براي اينکه اصالتاً چيزي را بدانيد اولاً، بايد آن را باور داشته باشيد. ثانياً، بايد توجيه خوبي براي درستي اين باور بياوريد و آن باور واقعاً و در حقيقت امر، بايد درست باشد. ترجيح رويکرد سنتي معرفتشناسي - يا نظرية دانش - اين است که دانش چيست و به جاي اينکه در جستوجوي چگونگي خلق و يا استفاده از دانش باشد، در پي اين است که چگونه ميتوان هويت دانش را احراز کرد و يا آن را شناسايي نمود.
به نظر آرونز (2004)، اين رويکرد به دانش، آشکارا با تعاريفي که نوعاً در ادبيات مديريت دانش وجود دارد، مغاير است. بررسي تعاريف دانش توسط برخي از صاحبنظران مديريت دانش از جمله روميزن (2002)، و ديونپورت و پروساك (2002) اين نظر را تأييد ميکند كه در مديريت دانش، به دانش از منظر باورِ شخصي صادقِ موجه نگاه نميشود، بلکه تصور ميشود دانش يک ابزار عملي براي چارچوببندي تجربيات، به اشتراكگذاري بينشها و همکاري در وظايف عملي است. از منظر مديريت دانش، دانش چيزي بيش از فهمِ فردي از واقعيتهاي درست جهان است. دانش در اين نگاه، يک ابزار عملي براي دستکاري و کنترل جهان است. از همين نقطه نظر است که ايواري (2000) اين چهار خصوصيت را براي دانش پيشنهاد ميکند: دانش همگاني است؛ دانش فعاليت معين است؛ دانش توزيع شده است؛ دانش فرهنگي- تاريخي است.
همانگونه که مشاهده ميشود، براي ايجاد انسجام فکري بين تعريف دانش از نگاه معرفتشناسي در سنت تحليلي غرب و بين آنچه در مديريت دانشِ موجود در تمدن غرب مرسوم است، با دشواريهاي بنيادين روبهرو هستيم. تفاوت اصلي به اين واقعيت برميگردد که فلاسفة تحليلي از ابتدا درگير مسئلة شکاکيت بودهاند، در حاليکه مديريت دانش در جستوجوي دانش از حيث عملگرايي است. اين يک تفاوت بنيادي است و موجب مفهومسازي کاملاً متفاوتي از دانش و اهميت آن در قلمرو مطالعات مديريت دانش شده است.
با وجود اين اختلاف در تعاريف «دانش» در فلسفة غرب و مديريت دانش، نميتوان رابطة بين معرفتشناسي غرب و مديريت دانش موجود در تمدن غرب را ناديده گرفت. در اين معرفتشناسي، به مسئلة «صدق» و رابطة دانش با واقعيتهاي مادي جهان توجه شده است و مديريت دانش ميتواند از اين ايده استفاده کند در حاليکه به نظر ميرسد در تعاريف مديريت دانش از «دانش»، رابطة دانش با ايدة «صدق» از دست رفته است. مطابق تعاريف مديريت دانش، دانش بيشتر شبيه باور است (اين باور ممکن است از هر طريقي به دست آمده باشد)، و جنبة مهمِ موجه بودن و صادق بودن، که لازمه دانش است، از دست رفته و ناديده گرفته شده است. در صورتي که اين ديدگاه در مديريت دانش گسترش يابد، مديريت دانش همان «مديريت باور» يا «مديريت تجربه» است و استفاده از عنوان «مديريت دانش» براي اين رشته محل اشکال است.
با وجود اينکه ادبيات مديريت دانش بيشتر تحت تأثير فلسفة تحليلي است، اما در نظريههاي دانشي، که اخيرًا مطرح شده و تا حدي متناسب با رويکرد قارهاي است، ايدههايي وجود دارد که مديريت دانش ميتواند از آنها استفاده کند. براي نمونه، نگاه هرمونتيکي به دانش و ايدهاي که دانش را به عنوان يک عمل اجتماعي مطرح ميکند، در مباحث مربوط به توليد و استفاده از دانش کاربرد دارد (آرانوس، 2004).
آرونز، که رشتة اصلي او فلسفه و عضو «مکتب علمي مديريت اطلاعات و سيستمها» در دانشگاه «موناش» استراليا بوده و به مديريت دانش علاقهمند است، عقيده دارد: کارهاي اخير انجام شده، چه در زمينة «فلسفة علم» و چه در زمينة «معرفتشناسي اجتماعي» و «جامعهشناسي معرفت» ميتواند بينشهاي نظري مفيدي براي مديريت دانش ايجاد کند.
به طور خلاصه، دربارة نسبت معرفتشناسي و مديريت دانش ميتوان گفت:
- مديريت دانش نياز دارد تا از يک ديدگاه فلسفي و معرفتشناختي با ماهيت مسائلي که با آن روبهروست، برخوردار باشد.
- مديريت دانش ميتواند محمل تعريف مسائل جديدي براي فلسفه و معرفتشناسي باشد و در تعامل با فلسفه، پايههاي خود را مستحکمتر کند.
دانش و مديريت دانش در تمدن ديني؛ مفهومسازي مديريت دانش دينبنيان
کليد درک نسبت دانش و مديريت در تمدن ديني و مفهومسازي مديريت دانش ديني، مسئلة بنيادين تمدن ديني، يعني کشف حقيقت و حرکت جمعي به سوي اوست. برخلاف تمدن غرب، که مسئله اصلي او سلطه بر عالم است و همه چيز در جهت بهرهبرداري و نفع مادي است، در تمدن ديني، مسئلة اصلي اين است که «حق چيست؟» حق مطلق چه چيزي را اراده کرده و ارادة ما چگونه ميتواند در مسير اراده او قرار گيرد؟ و چگونه ميتوان ارادههاي جمعي را در جهت ارادة حق بسيج کرد؟ کنشهاي ارادي فردي و اجتماعي انسانها آگاهانه است و به هر ميزان، آگاهيهاي فردي و اجتماعي يقينيتر و حقيقيتر باشد، ميتوان اميد داشت که اين کنشها به ارادة حق نزديکتر شود و ادارة امور به حق و عمل بر محور حق و عدالت انجام گيرد. سازههاي مفهومي دانش و تدبير، آگاهي و اراده، شناخت حق و عمل بر اساس آن، و در يک کلام دانش و مديريت در نظام معنايي تمدن ديني و فرهنگ توحيدي، در هم تنيده، بههمپيوسته و همراه يکديگر محسوب ميشوند. برخي از مقدماتي که بر اساس آنها ميتوان مسئلة مديريت دانش را به عنوان يک واقعيت اجتماعي در تمدن ديني مطرح ساخت عبارت است از:
- مدينة اسلام، همان مدينة فاضله علم و دانش است و کسب دانشهاي لازم براي تعين تمدن ديني لازم است.
- در حال حاضر، دانشهاي فراواني وجود دارد و روز به روز دانشهاي جديدي کشف و انباشته ميشود که جمع بين آنها براي فرد، گروه و سازمان خاصي ممکن نيست و نياز به همکاري جمعي و تعاون دارد.
- تدبيرهاي لازم در زمينة دانشهاي ضروري حال و آيندة تمدن ديني بر عهدة توليت جامعة ديني است و زمامداران حکومتهاي اسلامي نميتوانند و نبايد اين وظيفه را ناديده بگيرند.
- اين تدبيرها بسيار گسترده است و بايد در نظامي هماهنگ در سطح خرد (فرد، گروه، سازمان و بين سازمانها) و کلان (ملي و منطقهاي و جهاني) به آنها توجه کرد.
- بدون برنامهريزي و مديريت در افق جهاني و اتخاذ تصميمهاي حکيمانه، عملاً نميتوان به اين مهم دست يافت.
بر اساس مقدمات ياد شده، عقل عملي مستقر در تمدن ديني و حاکم بر مديريت ديني حکم ميکند دانش را به عنوان يکي از موضوعات مهم و حياتي مديريت در نظر داشته و به مسئله «مديريت دانش» به عنوان يکي از مسائل کليدي در احياي تمدن ديني توجه کنيم. مديريت دانش در تمدن ديني به منزلة يک قرارداد اجتماعي است که به حوزه عقل عملي مربوط ميشود و در صورتي که اين اعتبار مورد توافق جمعي عاملان تمدن ديني قرار گيرد، در عمل آثار و برکات فراواني خواهد داشت. در تمدن ديني، در عمل با مسئله تدبير، برنامهريزي، تصميمگيري و اجرا دربارة امور متنوع مرتبط با نيازهاي دانشي جامعه مواجه هستيم. جامعه همانگونه که به امنيت، آزادي، عدالت و رشد اقتصادي نياز دارد، به دانش و آگاهي نيز محتاج است. نيازهاي دانشي ابعاد متفاوتي دارد و به مسائل فرعي گوناگوني تقسيم ميشوند. مجموعهاي از مسائل هماهنگ و مرتبط با تدبير و ادارة امور و کنشهاي دانشي در ادارة تمدن ديني را ميتوان تحت عنوان «مسئلة مديريت دانش دينبنيان» قرار داد.
در تمدن ديني، دانش حاکم است و چشم و گوش و قلب انسان در مقابل به دست آوردن دانش مسئول است. دانش در تمدن ديني، چراغي است که راه را نشان ميدهد و مدير را در صراط مستقيم حق نگه ميدارد. در اين تمدن، نه تنها دانش چراغ است، بلکه در قلمرو شناخت برخي موضوعات، نقش کليد و در برخي، نقش ميزان دارد و پابهپاي نقل معتبر، کاشف ارادة الهي است. در تمدن ديني، دانش از عقل حاصل ميشود و عقلِ مورد نظر دين، تنها به عقل ابزاري و تجربي يا عقل عرفي و عمومي محدود نيست. عقل، منزلتي ويژه در هندسة معرفت ديني دارد و در کنار نقل، راهگشاي مسائل نظري و عملي است (موسيخاني و همكاران، 1392). ازاينرو، مديريت دانش از ديدگاه اسلام را تبيين ميكنيم:
الف. مفهومسازي اسلامي مديريت دانش
مطابق شکل2 به باور مسلمانان، دانش از خدا منشأ ميگيرد و او آن را به شيوههاي گوناگون نظير وحي، ادارک حسي، استدلال، شهود (مشاهده و استنتاج) به انسان منتقل ميکند. اصل علم، هدية خدا به بشر است و از طريق مجاري متعدد، مانند وحي به پيامبران هديه ميشود و گوش و چشم و قلب ابزار کسب معرفت است. ازاينرو، هر مسلمان بايد در راه دانش، فراگيري و آموزش آن به ديگران در راستاي شناخت و اداي واجبات تکليفي دينش بکوشد. اما براي اداي آنها، به شناخت و اجتهاد در آن تکاليف و اوامر الهي نياز دارد. اين نوع از مديريت دانش از درک و مفاهيم اسلامي شکل ميگيرد که توضيح آن از طريق «الگوي کارکردي مديريت دانش اسلامي» ممکن است (العطاس، 1980).
شکل 2: ديدگاه فراگير و مفهومي اسلام به دانش و معرفت (محمد و خديجه، 2012)
(KE=Knowledge Existence خدا (منبع دانش) AK= Acquired Knowledge دانش اکتسابي
KG= Knowledge Growth رشد دانش HK=Human Knowledge دانش بشري
RK=Revelation Knowledge دانش الهامي KI=Knowledge Investigation تحقيق در دانش
ب. الگوي کارکردي مديريت دانش اسلامي
در اين الگو، دانش قرين با انسانيت در نظر گرفته شده است؛ يعني انسان وظيفه دارد دانش خود را مطابق نيازها، ضروريات و تواناييهايش توسعه دهد. اين رويکرد، روشي مستقيم در جستوجوي منبع دانش (خدا) برگرفته از اجتهاد متخصصان، خبرگان و اجماع سازنده در روشناي تفسير قرآن است. بازده و خروجي اين فرايند بايد به قدر کافي ارزشمند و متقاعد کننده باشد تا جذب کنندة اذهان منطقي و متفکر بهگونهاي باشد که ارزشهاي خود را بشناسد و آنها را قدر نهند و عملاً براي رسيدن به افزايش اثربخشي محصولات و دستاوردهاي دانش به کار بندد و در نهايت، جانشين (خليفه) خدا (Vicegerent of God) گردد (اخوان و خادمالحسيني، 1392).
شکل 3. اثر درک اسلامي از علم و دانش در مديريت دانش (محمد و خديجه، 2012)
کاربران دانش UK: Users of Knowledge خدا (منبع دانش) G=God
KS: Knowledge Source
بازده دانش OK: Output of Knowledge پيکرةدانش BK: Body Knowledge
رشد دانش KG: Knowledge Growth نوع دانش TK: Type of Knowledge
درک دانش KU: Understanding of Knowledge روششناسي دانش of Knowledge MK: Methodology
مدير موفق SM: Successful Manager کاربرد دانش AK: Application of Knowledge
ج. تبيين مقدماتي مسئله مديريت دانش در تمدن ديني
در تمدن ديني، در عمل با مسئلة تدبير، برنامهريزي، تصميمگيري و اجرا دربارة امور متنوع مرتبط با نيازهاي دانشي جامعه روبهرو هستيم. جامعه همانگونه که به امنيت، آزادي، عدالت و رشد اقتصادي نياز دارد، به دانش و آگاهي نيز محتاج است. نيازهاي دانشي ابعاد گوناگوني دارند و به مسائل فرعي متعددي تقسيم ميشوند. مجموعهاي از مسائل هماهنگ و مرتبط با تدبير و ادارة امور و کنشهاي دانشي در ادارة امور تمدن ديني را ميتوان تحت عنوان «مسئلة مديريت دانش دينبنيان» قرار داد. برخي از مسائل مطرح شده در اين قلمرو بنيادي، بعضي کليدي، و برخي ديگر نيز عادي هستند، و تا وقتي پاسخ برخي از سؤالات بنيادي مرتبط با مطالعات مديريت دانش دينبنيان روشن نشود، طرح مسائل فرعي موضوعيت ندارد. افزون بر سؤالهاي بنيادي مطرح شده دربارة مديريت دانش، سؤالهايي در زمينة با غايت و فرجام، آرمان و چشمانداز، مطلوبيتها، اهداف کيفي و کمي، عوامل بيروني و دروني تأثيرگذار و مداخله کننده و همچنين وسايل، تمهيدات، ابزارها، رسالتهاي عملي و مأموريتها، راهکارها، راهبردها، تاکتيکها، سياستهاي اجرايي، قواعد، فرايندها، فنون و فناوريهاي مديريت دانش در تمدن ديني نيز در بدنه اين قلمرو قابل طرح هستند. ذيل عنوان «مديريت دانش دينبنيان»، بايد براي کشف، انتخاب، اکتساب، جذب، ترکيب، درونيسازي، و توليد دانشها و همچنين توزيع، انتشار و انتقال آنها در سطح تمدن ديني چارهاي انديشيد (موسيخاني و همكاران، 1392).
فرايند مديريت دانش در منابع اسلامي
با توجه به تعاريفي که از مديريت دانش در ادبيات رايج نقل شد، بهطورکلي، ميتوان گفت: مديريت دانش از منظر اسلام تلاش براي تحقق داناييهاي کارکنان، مديران و ذينفعان دروني و بيروني سازمان، از طريق فرايند سکوت، کسب، نگهداري، به کارگيري و انتشار دانش، برگرفته از آموزههاي اسلام براي نيل به اهداف متأثر از نظام ارزشي اسلام است. در منابع اسلامي، براي مديريت دانش فرايندي بيان شده است که ميتوان آن را از آيات و روايات به دست آورد. (منطقي و اکبري، 1392).
در منابع اسلامي آمده است: مردى خدمت رسول خدا رسيد و گفت: يا رسول الله، دانش چيست؟ فرمود: سکوت کردن. گفت: سپس چه؟ فرمود: گوش فرادادن. گفت: سپس چه؟ فرمود: حفظ کردن. گفت: سپس چه؟ فرمود: به آن عمل کردن. گفت: سپس چه، اى رسول خدا؟ فرمود: انتشار دادن (کليني، 1429ق، ج 1، ص48).
رواياتي که به فرايند خاصي از مديريت دانش اشاره نموده، فراوان است. در اينجا، براي نمونه، به برخي از آنها اشاره ميشود:
الف. در حديثي آمده است: «اَولُ الْعلْمِ الْإِنْصات» (ديلمي، 1408ق، ج 1، ص15)؛ اولين فرايند دانش، سکوت است.
واژة «انصات» و «سکوت»، که در احاديث نقل شد، ميتواند حاکي از سکوتي همراه با تفکر، دقت در مسائل و شناسايي دانش باشد. به عبارت ديگر، اين سکوت، سکوت انفعالي نيست، بلکه سکوت فعالانه، همراه با تفکر به منظور شناسايي دانش است. امام صادق ميفرمايند: «الصمتُ شعارُ الْمحقِّقينَ»؛ سکوت شعار پژوهشگران است (مصباحالشريعه، 1400 ق، ص101).
ب. رسول اکرم دربارة کسب دانش فرمودند: «طَلَب الْعلْمِ فَرِيضَۀٌ علَى کُلِّ مسلمٍ و مسلِمَه» (همان، ص13)؛ کسب دانش بر هر مرد و زن مسلمان واجب است.
دومين فرايند مديريت دانش از منظر اسلام، گوش دادن به منظور کسب دانش است؛ يعني پس از آنکه دانش ضروري سازمان با سکوت و تفکر شناسايي شد، مدير عالي يا رهبري دانش، که مسئول امور دانشي سازمان است، لازم است کارکنان دانشي را براي کسب و تحصيل دانش، بسيج کند و آنها را از حيث مادي و معنوي حمايت و تشويق نمايد. کسب دانش به توانمنديها، مهارتها و تمايلات نيروي انساني، مانند تفکر، پرسش، تواضع، صبر و استقامت و امثال آن وابسته است تا کارکنان، دانش لازم سازمان را کسب کنند و از صفات و رفتارهاي منفي، مانند تکبر، حسادت، پنهانکاري و امثال آن، که مخلّ امور يادگيري است، اجتناب ورزند. در حديثي، امام صادق طمع، بخل، خودنمايي، تعصب، خودستايي، حقيقتگريزي، لفاظي، کمحيايي، فخرفروشي، و ترك عمل به دانش را از آفات دانشمندان برشمردهاند (همان، ص20).
ج. پيامبر گرامي دربارة حفظ و نگهداري دانش فرمودند: «قَيدوا الْعلْمَ بِالْکتَابَۀ» (مجلسي، 1403ق، ج 58، ص124)؛ دانش را با نوشتن، نگهداري کنيد.
يکي از فرايندهاي مهم در مديريت دانش، نگهداري دانش است. افراد و سازمانهاي دانشي پس از آنکه دانش مورد نياز خود را کسب کردند، لازم است آن را حفظ كنند تا مبادا دانش ايجاد شده از حافظة سيستم پاك شود و يا ذهن و حافظة افراد آن را فراموش كند، همانگونه که گفته شده است: «لکُلِّ شَيء آفَۀٌ، و للْعلْمِ آفات» (حسيني زبيدي، 1414 ق، ج 12، ص9)؛ هر چيز آفتي دارد، اما براي دانش آفات زيادي است. يکي از آفتهاي دانش، «فراموشي» است. رسول اکرم فرمودند: «آفَۀُ الْعلْمِ النِّسيان» (برقي، 1371، ج 1، ص17).
افراد يا کارکنان دانشي ميتوانند دانش را از طريق حضور در کلاسهاي آموزشي و از طريق وسايل و امکانات سمعي و بصري، پرسش، نگارش و امثال آن، نگهداري کنند تا هم به صورت شخصي از آن نفع ببرند و هم براي افراد و سازمانها، نشر و توزيع کنند. زندگي امروز، زندگي سازماني است. سايه و چتر فعاليت سازمانهاي امروزي دوران تولد تا مرگ افراد را دربر ميگيرد. گستردگي فعاليت سازمانها نشان از امکانات، تجهيزات و آمادگي همهجانبة آنها دارد و يکي از مهمترين قلمروهاي فعاليت آن، حفظ و صيانت از دانش سازمان است. سازمانهاي امروزي علاوه بر اينکه از روشهاي فردي همانند گفتاري، شنيداري، پرسشي و نگارشي در نگهداري دانش استفاده ميکنند، با استفاده از تعريف اصطلاحات، حافظة الکترونيکي، ديجيتالي کردن دانش، جايگزين کردن لوحهاي فشرده به نوار ويدئويي و امثال آن، که هر روزه با امکانات و تجهيزات جديدتر و پيشرفتهتري توليد ميشود، ميتوانند دانش لازم و ضروري خود را نگهداري كنند (گيلبرت و همكاران، 1385، ص270). بدينروي، يکي از فرايندهاي مديريت دانش، نگهداري دانش است. با نگهداري دانش، سازمانها ميتوانند به طبقهبندي و اولويتبندي دانش بپردازند و هنگام لزوم، آن را به کار گيرند و به آن عمل كنند (منطقي و اکبري، 1392).
د. پيامبر اكرم دربارة عمل و بهکارگيري دانش، فرمودند: «إذا علمَ العالمُ فَلَم يعمل کانَ کَالمصباح يضيء ُ للنّاس ويحرِقُ نَفسه» (ديلمي، 1408ق، ج 1، ص15)، هرگاه دانشمندي دانش خود را به کار نگيرد، همانند چراغي است که به مردم روشني ميبخشد، ولي خويشتن را ميسوزاند.
دانش و عمل با هم رابطه دارند. دانشي که به کار گرفته نشود آفت و وبال است. «الْعلْم بِغَيرِ عملٍ وبال» (تميمي آمدي، 1410 ق، ص279). دانش مورد نياز، زماني که تحصيل شد، لازم است مورد استفادة سازمانها قرار گيرد، مشکلات آنها را حل كند، فرايند کاري کارکنان را تسهيل بخشد، به توليد رونق دهد و بهطورکلي، اهداف مادي و معنوي سازمان را تأمين كند. دانشي که براي کسب آن زحمت کشيده شود، هزينه مالي اختصاص داده شود، وقت صرف گردد، اما از آن استفاده نشود و منشأ عمل قرار نگيرد، وبال و موجب عذاب و گرفتاري انسان خواهد بود. بنابراين، همانگونه که فعاليت و عملِ ناآگاهانة افراد، آثار سوء دارد، دانش بدون عمل نيز آثار مخربي بر زندگي فردي و سازماني افراد خواهد گذاشت.
ه . رسول اکرم در ارتباط با نشر و اظهار دانش فرمودند: «إِذَا ظَهرَت الْبِدع في أُمتي فَلْيظْهِرِ الْعالمُ علْمه فَمنْ لَم يفْعلْ فَعَليه لَعنَۀُ اللّه» (كليني، 1429، ص161) هنگامي که بدعت در ميان امت من آشكار گردد، دانشمندان بايد دانش خود را آشکار سازند؛ دانشمندي که چنين نکند، بر خداست که وي را لعنت کند.
ترويج و گسترش دانش در منابع اسلامي، به روشهاي گوناگوني انجام شده و قابل تبيين است. با استفاده از منابع اسلامي، به طور کلي، ميتوان انتشار دانش را به روش «رسمي» مانند جلسات آموزشي، نامههاي رسمي، سخنراني و مناظرات، و «غيررسمي» مانند دعا و مناجات، مباحثات درسي دو نفره و چند نفره، گفتوگوي دوستانه، داستان و اشعار تقسيم كرد. براي نمونه، در منابع اسلامي، نهجالبلاغه حاوي خطبهها، نامهها و کلمات حکمتآميز اميرالمؤمنين علي است که توسط سيدرضي جمعآوري شده و انتشار يافته است. مجموعه کتب حديثي اهلبيت مانند الكافي توسط مرحوم کليني، منلايحضره الفقيه، توسط شيخ صدوق، التهذيب و الاستبصار توسط شيخ طوسي در ابواب گوناگون عقايد، احکام، اخلاق جمعآوري گرديده و انتشار يافته است. همچنين سلسله معارفي از عقايد و اخلاق در صحيفة سجاديه در قالب دعا انتشار داده شده است.
بدينروي، با انتشار دانش، اصل فرايندي مديريت دانش از منظر منابع اسلامي، کامل ميشود. با تکميل فرايند مديريت دانش و خلق دانش نوين و مستمر در سازمان، تصميمگيري بهبود مييابد؛ مزيت رقابتي پايدار براي سازمان به وجود ميآيد؛ و بهطورکلي، عملکرد سازمان افز ايش مييابد. البته فرايندهاي مديريت دانش، پويا و پيوسته است؛ يعني هر فرايند با فرايند ديگر در ارتباط است و رابطة آن نيز پيوسته است و يکديگر را پوشش ميدهند و تکميل ميکنند. براي نمونه، انتشار دانش با آنکه خود يک فرايند مستقل است، اما به فرايند حفظ و نگهداري دانش نيز کمک ميکند و اين فرايندها از يكديگر گسسته نيست.
با استفاده از رواياتي که بدانها اشاره شد، ميتوان فرايند مديريت دانش را از منظر اسلام، به شكل نمودار ذيل ارائه داد:
شکل4. فرايند مديريت دانش با الهام از منابع اسلامي (منطقي و اکبري، 1392)
نتيجهگيري
با مراجعه به آيات و روايات، به دست آمد که کسب دانش، نگهداري دانش، به کارگيري دانش و انتشار دانش، چرخۀ حيات يا فرايند مديريت دانش از منظر منابع اسلامي هستند. همچنين فرايند مزبور از سکوت تا انتشار دانش، همگي يک فرايند پويا و پيوسته به شمار ميروند که توقف و گسست در هر چرخه يا فرايند، کل حيات سيستم را به مخاطره مياندازد، و بعکس، حرکت مستمر و تکاملي دانش نه تنها موجب خلق دانش جديد در سازمان ميگردد، بلکه تصميمگيري را بهبود ميبخشد، مزيت رقابتي پايدار را براي سازمان ايجاد ميکند و بهطورکلي، عملکرد سازمان را افزايش ميدهد.
بررسيها نشان ميدهد که با توجه به تفاوت نگرش تمدن ديني نسبت به دانش در مقايسه با تمدن غرب، مسئلة مديريت دانش در اين تمدن تا حد زيادي با مسئلة مديريت دانش در تمدن غرب متفاوت است. نگرش همهجانبة تمدن ديني به دانش و مديريت آن، موجب طرح مسائل جديدي ميشود و به نظريههاي جديدي نياز است که سابقة قبلي ندارد. حتي اگر صورت مسئلة اسلامي و ديني با غرب در قلمرو مديريت دانش يکسان باشد، لزوماً پاسخ به اين مسئله يکسان نخواهد بود و نميتوان بهسادگي راهحلها و نظريههاي موجود را بدون واکاوي مبادي و مباني آنها به طور مستقيم در جامعه ديني به کار برد. اين سخن به معناي نفي استفاده از تمدن غرب در اين زمينه نيست.
همانگونه که از مطالب بالا به دست ميآيد، دانش و لوازمش از آغاز دين با آن همراه بوده، لازمه تحقق هدف غايي از آفرينش انسان و افزار او در اين مسير است. زماني که انسان قادر به مديريت دانش براي خود، بر مبناي ساختاري شود که مديريت دانش اسلامي بنا ميگذارد، قادر به درك هستي خواهد بود. در اين زمينه و در ديدگاه کلان، حضور مدير دانشي ارشد اسلامي براي رهبري، نظارت و کنترل با واسطه و بيواسطة دانش ضروري است تا از مسير صحيح و درست خود خارج نگردد.
سنت و سيرة رسول اكرم و روش ايشان در ابلاغ وحي به انسانها، چگونگي دعوت ايشان و مراحل سهگانة دعوت، تصميمگيريهاي تاريخي ايشان، نظير غزوة خندق، مديريت هجرت مسلمانان به حبشه و روش عرضة دانش اسلامي به نجاشي و نمونههاي ديگر، نظير آزادسازي اسيران بدر به شرط سوادآموزي به ده تن از مسلمانان و چگونگي ايجاد تغيير در جامعة جاهلي ريشهدار آن روز ميتواند دستماية تحقيقاتي براي يک نمونه مديريت دانش موفق باشد. همة اين مطالب نشاندهنده نقش اساسي دانش در تمدن ديني است. گويا مديريت ديني بدون دانش و مديريت آن ممکن نيست. در همه اصول تمدن ديني، اهميت دانش مانند روشنايي آفتاب، چنان بارز و آشکار است که چون در همه جا حضور دارد، از او غفلت ميشود. اين حقيقت به اصل اصيل حقمحوري در اين تمدن بازميگردد که در همة عرصهها و کنشهاي تمدن ديني حضور دارد.
روشن است که شکلگيري مسئلة مديريت دانش در غرب نيز مبتني بر مباني معرفتي و عوامل غيرمعرفتي خاصي (نظير گسترش جامعة اطلاعاتي و جامعة دانشي با استفاده از فناوريهاي اطلاعاتي و ارتباطي) است که بدون شناخت اين مباني و عوامل، درک درستي از اين مسئله و نظريههاي وابسته به آن در اين تمدن به دست نميآيد و براي مقايسة اين مديريت دانش با مديريت دانش مطلوب تمدن ديني، نميتوان به اشتراک لفظ مديريت دانش اکتفا کرد.
براي پرهيز از گرفتاري در مغالطههاي گوناگوني که در قلمرو اين مسئله وجود دارد، بايد به روح معاني حاکم بر الفاظي که اين مسائل را شرح و بسط ميدهند، توجه کنيم. شکي نيست که بدون شناخت نظام معنايي، که تمدن غرب را به وجود آورده است، نميتوان رشتههاي علمي موجود در اين تمدن (از جمله رشتة «مديريت دانش»)، را که در ساية اقتدار اين تمدن به بازتوليد نظام معنايي تمدن غرب دامن ميزند، به درستي درک کرد. برخي تفاوتها به تفاوت معناي دانش در تمدن غرب و تمدن ديني بازميگردد که در تحليل مسئلة مديريت دانش، بايد به آنها توجه کرد.
معنا و حتي مبناي اولية دانش در طول تاريخ، دستخوش تحريفها و دگرگونيهايي شده است که نميتوان اين نوع تحريفها را در تحليل موضوع، مسئله، روش و هدف رشتة «مديريت دانش» ناديده انگاشت. در قلمرو مطالعات اين رشته در تمدن غرب، معناي دانش تحت تأثير انديشههاي معرفتشناخني متنوعي قرار گرفته است و اجماعي براي معناي دانش وجود ندارد؛ اما آنچه مسلم است دانش به معناي معرفت عام در نظر گرفته ميشود و به دانشهاي تجربي و آزمونپذير محدود نيست.
بهطورکلي، ميتوان گفت: موضوع مديريت دانش، پديدههاي اجتماعي است. رايانه، فناوري اطلاعات و نظاير اينها تضمين کنندة موفقيت مديريت دانش نيست. مديريت دانش، پايانناپذير است؛ زيرا حرکت از داده به اطلاعات و اطلاعات به دانش هيچگاه پايان نميپذيرد. يکي از عللي که مديريت دانش هرگز پايان نمييابد اين است که طبقهبنديهاي دانش هميشه در حال تغيير است؛ زيرا فناوريهاي جديد، رويکردهاي مديريت و موضوعات مربوط به مشتريان هميشه در حال تکامل و تحول بوده است.
- اخوان، پيمان سيدپيمان، خادمالحسيني، 1392، «تبيين مديريت دانش از ديدگاه اسلام»، دو فصلنامه علمي پژوهشي مديريت اسلامي، ش 2.
- اعرابي، محمد و همكاران، 1388، «الگوي استراتژيك مديريت دانش براي ارتقاي عملكرد پژوهشگاهها»، فصلنامه پژوهش و برنامهريزي در آموزش عالي، ش 51.
- افرازه، عباس، 1386، مديريت دانش، مفاهيم مدلها، اندازهگيري و پيادهسازي، مؤلف، تهران.
- ايزديان، زينب و همكاران، 1392، «الگويي جهت مديريت شرکتهاي دان شبنيان مستقر در پارکهاي علم و فناوري»، فصلنامه تخصصي پارکها و مراکز رشد، ش 27.
- برقي، احمدبن محمد، 1371ق، المحاسن، تصحيح جلالالدين محدث، چ دوم، قم دارالکتبالاسلاميه.
- تركزاده، جعفر 1388. «روش پژوهش فرآيند چرخهاي تحليل، روشي براي گردآوري، تحليل و استنتاج از دادههاي کيفي پر بعد در مسير توسعۀ دانش مديريت اسلامي» فصلنامۀ علمي پژوهشي روششناسي علوم انساني.
- تميمى آمدي، عبدالواحدبن محمد1410، غررالحكم و دررالكلم، تصحيح سيدمحمد رجايي، قم، چ دوم، دارالكتاب الاسلامي.
- حسيني زبيدي، 1414ق، تاجالعروس من جواهر القاموس، تصحيح علي هلالي، علي سيري، بيروت، دارلفكر.
- ديلمي، حسنابن محمد، 1408ق، اعلام الدين في صفات المؤمنين، قم، مؤسسه آلالبيت.
- زيباکلام، 1384. «معرفت شناسي اجتماعي، طرح و نقد مکتب ادينبورا (الإصدار اول)» تهران، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها، سمت.
- قليجلي، بهروز، 1388، مديريت دانش، تهران، سمت.
- کلينى، محمدبن يعقوب، 1429ق، الکافي، قم، دارالحديث.
- گيلبرت، پروست، و ديگران، 1385، مديريت دانش، ترجمة علي حسينيخواه، تهران، يسطرون.
- مجلسي، محمد باقر، 1403ق، بحارالانوار، چ دوم، بيروت، دارالاحياء التراث العربي.
- مصباح الشريعه، 1400، منسوب به امام صادق، بيروت.
- منطقي محسن و همكاران، 1392، «مديريت دانش با الهام از منابع اسلامي»، اسلام و پژوهش هاي مديريتي، سال سوم، پياپي ۷، ص۵۹ -76.
- موسيخاني و همكاران، 1392، «مديريت دانش ديني(دين بنيان)» طرح مسئلة «مديريت دانش» در «تمدن ديني»، دو فصلنامه علمي- تخصصي اسلام و مديريت، ش3، ص42-7.
- ـــــ ، 1393، «مديريت دانش دين بنيان طرح مسئلة مديريت دانش در تمدن ديني»، دو فصلنامه اسلام و مديريت، ص1-42.
- نعمتي شمسآباد و همكاران، 1394، «از نظرية دانش (معرفت شناسي) تا مديريت دانش ارائة مدل مفهومي تأثيرپذيري مديريت دانش از معرفت شناسي»، فصلنامة علوم مديريت ايران، ص25-48.
- Aarons, J. (2004). From Philosophy to Knowledge Management and Back Again. Federal Knowledge Working Group (KMWG). wiki. NASA. Retrieved 2012, from http://wiki.nasa.gov/cm/: http://wiki.nasa.gov/cm/Federal Knowledge Working Group (KMWG).wiki/1001867 main_Aarins J 2004.pdf
- Aarons, J. (2004). From Philosophy to Knowledge Management and Back Again,
- Abdul Ghafar, H. & H. Awang (2009). "Knowledge Management and its Impact on
- AL-Attas, S.M. and A.-N. Al-Attas, 1980. The Concept of Education in Islam: A Framework for an Islamic Philosophy of Education, Kuala Lumpur: Muslim Youth Movement of Malaysia (ABIM); (reprint, Kuala Lumpur: International Institute of Islamic Thought and Civilization (ISTAC) www.mef-ca.org/files/attas-textfinal. Pdf
- Barclay, Rebecco O.: Murray, Philip C. Knowledge praxis: what is knowledge management ?.{on – line}. Available http://Media – access.com
- Cohen, Wesley & Leviathan. 1990. Absorptive Capacity: A New Perspective On Learning And Innovation. Administrative Science Quarterly, voI.35: 128-152.
- Dalkir, Kimiz (2005). Knowledge Management in Theory and Practice. Amsterdam:Elsevier. Hlupic, v., A. Pouloudi & G. Rzevski (2002). Towards an Integrated Approach to Knowledge Management: ‘Hard’, ‘Soft’ and Abstract’ Issues. Knowledge and Process Management, V. 9 N. 2. pp 90–102.
- Davenport, T. H. & Prusak, L. (1998). Working Knowledge: How Organizations Manage What the Know. Boston, Massachusetts, Harvard Business School Press
- Davenport, T. H., & Prusak, L. (2000). Working Knowledge: How organizations manage what they know. Boston, MA: Harvard Business School Press.
- Educations, 1(2), pp.61-68.
- Federal Knowledge Working Group (KMWG), Wiki. NASA, Retrieved 2012,
- from http://wiki.nasa.gov\cm\: http://wiki.nasa.gov\cm\Federal Knowledge
- Hatch J. Defining organizational knowledge: Turning individual knowledge into organizational intellectual capital. Retrieved 24 April 2012 from: http://knol.google.com/k/, jamie-hatch/definingorganizationalknowledge/ 1pcw8flfr6sz5/2,2010.
- Iivari, J. (2000). Reflections on the Role of Knowledge Management in information Economy. In I. B. Linger (Ed.), Australian Conference for Knowledge Management and Intelligent Decision Support. Melbourne, Australia: Knowledge Management for Information Communities.
- Islamic Da'wah: A Historical Perspective", Journal of Islamic and Arabic
- Loermans, J. (2002). Synergizing the learning organization and knowledge management, Journal of Knowledge Management. 6(3), 285-294.
- Muhamadul Bakir Hj. Yaakuba, Khatijah Othmanb , Ahmad F. Yousifc, 2013, " A Preview on the Conceptualization of Contemporary Knowledge from Islamic Knowledge Management Perspective", Journal of Emerging Economies and Islamic Research, www.jeeir.com
- MuhamadulBakir ,Hj. Yaakub (2011). Islamic Conceptualisation of Knowledge Management”, American Journal of Economics and Business Administration, 3(2):363-369.
- Nonaka, I., & Takeuchi, H. (1995). The Knowledge-creating Company: How Japanese Companies Create the Dynamics of Innovation. OUP USA: Oxford University Press.
- Rumizen, M. (2002). The Complete Idiot's Guide to Knowledge Management. Hemel Hempstead: Prentice Hall.
- Schultze, U. & C. Stabell (2004), »Knowing What You Don't Know? Discourses and Contradictions in Knowledge Management Resarch«, Journal of Management.
- Stankosky, M. (2005). Creating the Discipline of Knowledge Management:The Latest in University Research. (M. Stankosky, Ed.) Elsevier Inc.
- Sveiby, K.-E. (1994). Towards a Knowledge Perspective on Organisation. Doctoral Dissertation: Department of Business Administration University of Stockholm.
- Thomas H. Davenport, Gilbert J. B. Probst, Heinrich von Pierer (Foreword by), (2002), Knowledge Management Case Book ISBN: 978-3-89578-181-0, 336 pages.
- W. Bukowitz & R. Williams, The Knowledge Managment Field Book.
- Wallace, D. P. (2007). Knowledge Management: Historical and Cross-Disciplinary Themes. Westport: Libraries Unlimited Knowledge Management Seriesiii.
- Wiesbaden: Gabler.
- Wiig.Karl.M,(1999), Knowledge management: an emerging discipline rooted in a long history. Knowledge Research Institute.Inc,1999.
- Working Group (KMWG), wiki/1001867main _Aarins J 2004.pdf.