بررسی ابعاد و مؤلفههای سرمایهی روان شناختی در آموزههای دینی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
تا نزديك به يك دهه پيش، ارتباط نزديك و عميق بين دو رشتة مهم علوم انساني، يعني «مديريت رفتار سازماني» و «روانشناسي» بيشتر دربارة رفع مشكلات روانشناختي نيروي انساني در محيط كار متمركز بود. از اين منظر، مسائلي همچون بيانگيزگي كاركنان، جابهجايي، غيبت از كار و رفتارهاي انحرافي بيشترين توجه پژوهشگران را به خود جلب ميکرد. از اين رهگذر، دستاوردهاي چشمگيري در يافتن درمانهاي مؤثر و در نتيجة آن، براي رفتارهاي ناكارامد سازماني حاصل شد. اما آنچه ناديده گرفته شده بود جنبة سالم روحي افراد بود (نصر اصفهاني و همكاران، 1393). در قرن بيستويکم، روانشناسي متوجه اين امر شد که انسان بايد انرژي عقلاني خود را صرف جنبههاي مثبت تجربهاش کند (هاشمي نصرت آباد و همکاران،1390) اين موج جديد با عنوان «روانشناسي مثبتگرا» (Positive psychology) به رهبري مارتين سليگمن(Seligman M.) رئيس انجمن روانشناسي آمريکا (American Psychological Association) شروع شد. در اين رويکرد، بهجاي توجه صرف بر بيماريهاي رواني و معضلات گوناگون، روانشناسي بهمثابة «درک علمي و دخالت مؤثر براي کمک به دستيابي به يک زندگي رضايتبخش» در نظر گرفته ميشود (Seligman & Csikszentmihalyi 2000). سيلگمن و همکارانش درصدد برآمدند در جهتدهي دوباره به پژوهشهاي روانشناختي، دو مأموريت جديد را مدنظر قرار دهند:
ـ کمک به افراد با شخصيت سالم براي بهرهمندي از شادي و بهرهوري بيشتر در زندگي؛
ـ کمک به شکوفاسازي قابليتهاي انساني (به نقل از: لوتانز، يوسف، و آوولي: 2007، زارعي متين، 1393، ص489).
مباني نظري پژوهش
در پرتو مفاهيم روانشناسي مثبتگرا، فعاليتهاي پژوهشي گستردهاي در حوزة رفتار سازماني توسط افرادي همچون لوتانز(Luthans)، آوولي(Avolio)، يوسف، نيلسون و کوپر به منظور بهرهمندي از مفاهيم روانشناسي مثبتگرا در تبيين رفتار کارکنان در سازمانها صورت گرفت كه منجر به پيدايش مفهوم «رفتار سازماني مثبتگرا»(Positive Organizational Behavior) گرديد. بهزعم لوتانز (2002)، نيلسون و کوپر (2007)، تورنر بارلينگ و زاحراتوس (Turner N, Barling J, Zaharatos A) (2002)، رفتار «سازماني مثبتگرا» عبارت است از: مطالعه و کاربرد رويکرد مثبتگراي نقاط قوت و ظرفيت روانشناختي منابع انساني که ميتوان آنها را اندازهگيري کرد، توسعه داد و به صورت مؤثر در جهت بهبود عملکرد، مديريت کرد (لوتانز و همكاران، 2007، ص542).
هر متغير روانشناختي را نميتوان داخل در مقولة رفتار سازماني مثبتگرا دانست. به عبارت ديگر، با در نظر گرفتن پنج معيار ذيل، ميتوان يك متغيّر مثبت را در تعريف «رفتار سازماني مثبتگرا» گنجاند:
- متغير مبتني بر نظريه يا پژوهش باشد در واقع، مبتني بودن متغيرهاي تشكيلدهندة رفتار سازماني مثبتگرا بر نوعي نظريه و پژوهش عامل تمايز آنها از مطالب ارائه شده در كتابهاي مثبتگراي پرفروشي است كه در زمينة روانشناسي به تازگي طرفداران بسياري پيدا كرده است.
- به صورت معتبر قابل اندازهگيري باشد.
- در زمينة رفتار سازماني به نسبت، منحصر به فرد باشد؛ بدين معنا كه از ساير رفتارهايي كه در مقولة رفتار سازماني ارائه شده است، مانند خودارزيابيهاي مثبتگرايانه(Positive Self- Evaluation)، تقويت مثبت و مانند آن قابل تفكيك باشد.
- امكان توسعه و تغيير و پرورش آن در انسان وجود داشته باشد. به عبارت ديگر، در صورتي ميتوان متغيري را در زمرة متغيرهاي رفتار سازماني مثبتگرا به حساب آورد كه حالتگونه(State-Like) باشد. مقصود از «حالتگونه بودن» آن است كه آن متغير به نسبت، قابل انعطاف و تغييرپذير باشد؛ مانند اميدواري، خوشبيني، تابآوري و خودكارآمدي.
- داراي تأثيري مثبت بر عملكرد كاري و رضايت فردي باشد كه اين نيز تمايز ميان رفتار سازماني مثبتگرا، روانشناسي مثبتگرا و پژوهشهاي سازماني مثبتگرا ايجاد كرده (لارسون و لوتانز، 2006، ص75-92).
بر اثر ايجاد موجهايي همچون روانشناسي مثبتگرا، رفتار سازماني مثبتگرا و پژوهشهاي سازماني مثبتگرا، مفهوم «سرماية روانشناختي» مطرح گرديد. سرماية روانشناختي مبناي نظري و تحقيقاتي دارد و فراتر از بحثهاي کلامي، فلسفي و روانشناسي موفقيت است. سرماية روانشناختي همچـون سـرماية انساني و سرماية اجتماعي از سـرمايههـاي نـاملموس سازماني است كه برخلاف سـرمايههـاي ملمـوس بـا هزينههاي كمتر، قابل مديريت و رهبري بوده، ميتواند نتايج و عوايد درخور توجهي درپـي داشـته باشـد (هويدا و همکاران، 1391 ص44). نوع اخير سرمايه داراي تفاوت ماهوي با سرماية مذکور است. اما عناصر و مؤلفههاي هر سه سرمايه داراي اثرات متعددي بر يکديگرند. «سرماية انساني»(Human Capital) مفهومي اقتصادي است و به دانش توانايي و مهارتهاي فرد اشاره دارد که در اثر تجربه و يا از طريق برنامة آموزش و توسعه ارتقا مييابد. «سرماية اجتماعي» مفهومي جامعهشناختي دارد و بر روابط اجتماعي افراد و سازههاي مرتبط تأکيد ميكند. اما «سرماية روانشناختي» مفهومي است که بر ويژگيهاي فردي تأکيد ميكند؛ يعني من چه کسي هستم؟ (نيومن و همكاران، 2014،). بهزعم لوتانز، يوسف، و اوليو(2007)، امروزه مشخص شده است که سرماية روانشناختي بالاتر و فراتر از نظريه و تحقيق دربارة سرماية انساني (چه چيزي ميدانيد؟) و سرماية اجتماعي (چه کسي را مي شناسيد؟) است (لوتانز، يوسف، و آوولي، 1392 ص19). پژوهشهاي صورتگرفته در اين زمينه، بر اهميت شناخت اين سرماية جديد و تقويت ابعاد چهارگانة آن به منظور حداكثركردن كاركرد افراد در نقشهاي متفاوت در محل كار تأكيد دارد (اوي و همكاران، 2011).
سرماية روانشناختي به اعتقاد لوتانز و همکارانش (لوتانز، 2002 لوتانز و يوسف، 2004 لوتانز، يوسف، و آوولي، 2007) از چهار مؤلفه و منابع رواني مثبت، شامل «اميد»(Hope)، «خوشبيني» (Optimism)، «خودکارآمدي»(Self- Effecacy) و «تاب آوري»(Resiliency) تشکيل شده است (همان، ص128).
بهزعم لوتانز، يوسف، و اوليو (2007) يک فرد داراي سرماية روانشناختي مثبت داراي چهار ويژگي اساسي است:
1. داراي اعتماد به نفس است؛ يعني: اطمينان داشتن به تلاش و کوشش خود براي موفقيت و غلبه بر تکاليف دشوار و چالشبرانگيز؛
2. اسناد مثبت و خوشبينانه دربارة موفقيت در حال و آينده.
3. پايداري نشان دادن نسبت به اهداف خود و در صورت ضرورت، بازنگري مسيرهاي معطوف به اهداف به منظور دستيابي به موفقيت؛
4. داشتن انعطاف در مواجهه با سختيها و مشکلات براي دستيابي به موفقيت (همان).
بهزعم لوتانز اين ويژگيها نه ويژگيهاي سطحي و گذرا هستند و نه ويژگيهاي قطعي و غيرقابل تغيير (برگهيم، 2015، ص28).
نتايج بررسي اوي و همکاران او نشان ميدهد سرماية روانشناختي تأثير مثبتي بر رفتارهاي شهروندي سازماني(Orgnizational Citizenship Behavior) و نيز اين سرمايه تأثير منفي بر رفتارهاي نامناسب کارکنان دارد. اين نتايج نشاندهندة تأثير عملکردي سرماية روانشناختي است (اوي و همكارن، 2011). برگهيم و همکاران او(2015) رابطة بين سرماية روانشناختي، رضايت شغلي، و برداشت ايمني در صنعت دريايي را بررسي كردند. نتايج بررسي آنان نشان ميدهد سرماية روانشناختي بر رضايت شغلي و برداشت ايمني تأثير مثبت دارد (برگهيم و همكارن، 2015). نتايج پژوهش هاشمي نصرتآباد و همکاران او (1390) نشان داد بين سرماية روانشناختي و مؤلفههاي آن با بهزيستي روانشناختي و سرماية اجتماعي از يکسو، و بين بهزيستي روانشناختي با سرماية اجتماعي رابطة مثبت و معناداري وجود دارد. نورالدينوند و همکاران او (1393) رابطة سرماية روانشناختي (اميد، خوشبيني، تابآوري و خودکارآمدي) با هدفهاي پيشرفت و عملکرد تحصيلي دانشجويان سال اول را بررسي كردند. نتايج پژوهش نشان داد سرماية روانشناختي و چهار مؤلفة آن با هدفهاي تبحرگرا، عملکردگرا و عملکرد تحصيلي رابطة مثبت معنادار و با هدف عملکردگريز رابطة منفي و معنادار دارند. بررسيهاي اميرخاني و عارفنژاد (1391) در خصوص تحليل تأثير رفتار شهروندي سازماني و سرمايههاي روانشناختي بر سرمايههاي اجتماعي حاکي از تأييد تأثير سرماية روانشناختي و رفتار شهروندي سازماني بر سرماية اجتماعي است. همچنين نتايج بررسي اثربخشي مداخلة سرماية روانشناختي لوتانز بر فرسودگي شغلي کارشناسان شاغل در شرکت «ايران خودروديزل» توسط عليپور و همکاران او (1392) نشان ميدهد برنامة مداخلهاي لوتانز بر کاهش فرسودگي شغلي، بهويژه خردهمقياسهاي خستگي هيجاني و مسخ شخصيت، مؤثر است.
سرمايه روانشناختي از منظر مباني ديني
با نگاهي به مضامين و مؤلفههاي سرماية روانشناختي، متوجه ميشويم در آموزههاي ديني نيز برخي از مفاهيم تأکيد شده در نظرية «سرماية روانشناختي» در قالب مفاهيمي مشابه و نزديک مورد تأکيد قرار گرفته است. مضاميني ضمني نظير معناداري زندگي، هدفمندي، اميدواري، سرنوشت، هستيگرايي، تعالي، احساس آرامش و صلح و پيوند يافتن با ديگران و جهان هستي، همگي به نوعي داراي پيوندهايي با مفاهيم و سازههاي سرماية روانشناختياند. البته نکتة بسيار مهم تفاوت گزارههاي ديني، بهويژه گزارههاي اسلامي، با ادبيات رايج روانشناسي و مديريت است. گزارة اسلامي از سرچشمة لايزال وحي و احاديث گهربار ائمه اطهار سرچشمه ميگيرد و براساس پارادايم «خدامحوري» شکل يافته است که در آن، خدا محور کائنات، و انسان در مسير قرب به سوي او گام برميدارد، ليکن در منطق حاکم بر روانشناسي امروز، انسانگرايي پارادايم غالب و اساس حرکت زندگي دنيوي صرف است. با در نظر داشتن اين نکتة بنيادي در اين مقال، سازههاي اصلي سرماية روانشناختي از منظر مفاهيم اسلامي، بررسي شده است.
قرآن کريم در خصوص شخصيت و تأثير آن بر رفتارهاي انساني از مفهوم «شاکله» استفاده مينمايد و ميفرمايد: «کُلٌّ يعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ» (اسرا: 84)؛ هرانساني مطابق عقايد و فرهنگ شکل يافته و هستهبندي شده در درونـش تـلاش ميکند؛ زيرا اگر ايمان و انگيزه نسبت به چيزي تشديد شود، بدون شک، قاطعانه عملياتي بر طبق آن انجام خواهد شد. «شاكله» در اصل، از مادة «شكل» به معناي مهار كردن حيوان است و «شِكال» به خود مهار گفته ميشود. چون روحيات و سجايا و عادات هر انساني او را مقيّد به روشي ميكند به آن «شاكله» ميگويند، و كلمة «اشكال» به سؤالها و نيازها و تمام مسائلي گفته ميشود كه به نوعي انسان را مقيد ميكند (راغب اصفهاني، 1416ق، ص462).
صاحب مجمع البيان دو معنا براي «شاكله» ذكر كرده است: 1. طبيعت و خلقت؛ 2. طريقه و مذهب. به اين مناسبت، هريك از اين امور انسان را از نظر عمل به نحوي مقيد ميسازد، ازاينرو، به هرگونه عادت و طريقه و مذهب و روشي كه به انسان جهت ميدهد «شاكله» گفته ميشود.
از آية مزبور، استفاده ميشود كه تمام عادات و سنني كه انسان بر اثر تكرار يك عمل اختياري كسب كرده است، همچنين به اعتقاداتي كه با استدلال و يا از روي تعصب پذيرفته كه نقش تعيينكننده دارند به همة اينها «شاكله» گفته ميشود. پس اصولاً ملكات و روحيات انسان، كه معمولاً جنبة اختياري دارد، همين ملكات است كه به اعمال انسان شكل ميدهد و خط او را در زندگي مشخص ميسازد، در صورتي كه پيدايش آن مستند به عوامل اختياري باشد. پس هر كس روي عوامل مخصوصي استعداد و طبيعتي كسب ميكند كه اعمال و كارهايش مطابق همان طبيعت از او صادر ميشود و عوض كردن اگرچه بسيار مشكل است، ولي سلب اختيار نميكند (قريشي، 1376، ج 4، ص65). البته آنچه در خصوص شاکله مهم است اين است. بنابر نظر برخي مفسران «شاکله» امري تغييرپذير است. در واقع، همان مزيت سرماية روانشناختي يعني امکان اصلاح و توسعة آن بر شاکله نيز مترتب است و همين امر لزوم تعليم و تربيت را بيان ميدارد. در اين مقال، سازههاي سرماية روانشناختي با مفاهيم مشابه ديني بررسي شده است.
خودکارآمدي
«خودكارآمدي»، يكي از سازههاي مهم در نظرية شناختي- اجتماعي بندورا(Bandura) است. بهزعم وي، «خودکارامدي» قضاوت فرد در خصوص توانايي خودش به منظور طراحي و اجراي فعاليتهاي مرتبط با عملکرد خويش است (رابينسون و اسنيپس، 2009). بندروا، به تدريج بر اهميت ادراک فرد از خودکارآمدي بهعنوان ميانجي شناختي عمل انسان تأکيد ميکند. وقتي انسان در حال بررسي عمل است و يا به آن مشغول است، قضاوتهايي نيز از توانايي خود در انجام دادن وظايف گوناگون و شرايط آنها به عمل ميآورد (کديور، 1387، ص140). بنابراين، ميتواند بر عملكرد واقعي افراد، هيجانها، انتخابها، مهار رويدادهاي تأثيرگذار، سازماندهي و اجراي دورههاي عمل لازم در جهت دستيابي و به ثمر رساندن سطوح عملكرد، پيشرفت و سرانجام، ميزان تلاشي كه فرد صرف يك فعاليت ميكند تأثير بگذارد. کاپرا و همکاران او (2001) «خودكارآمدي» را باور فرد بر تواناييهايش براي موفق شدن در يك حوزة خاص دانسته و استدلال كردهاند كه سطح تأثيرپذيري افراد و ميزان فعاليت آنها بيشتر بر اساس باورهاست تا بر اساس سنجشهاي عيني. بنابراين، چگونگي رفتار مردم اغلب ميتواند از طريق باورهايي كه آنها دربارة تواناييهايشان دارند به واسطة اينكه واقعاً قادر به انجام چه چيزي هستند، پيشبيني شود (اسماعيليفر و همکاران، 1390، ص27-28).
افراد خودکارآمد داراي اعتماد به نفس بالايي بوده، قادرند تا انگيزه و منابع شناختي خود را در مسير تحقق اهدافشان بسيج كنند (نيومن و همكاران، 2014). به نظر بندروا، عواطف، تفکر و رفتار فرد در هر موقعيت به احساس توانايي او وابسته است. در موقعيتهايي که فرد نسبت به تواناييهاي خود اطمينان حاصل ميکند، رفتار، شناخت و احساسات او کاملاً متفاوت از موقعيتهايي است که فرد در آن احساس ناتوانايي، امنيت يا فقدان صلاحيت ميکند (کديور،1387، ص129). خودکارآمدي انگيزهاي فراهم ميکند که چالشها را انتخاب كنيد و با آغوش باز به استقبالش برويد و از توانمنديها و مهارتهاي خود براي غلبه بر چالشها استفاده کنيد. انرژي و انگيزهاي ايجاد ميکند که به وسيلة آن، اهداف خود را پيگيري و روي زمان سرمايهگذاري كنند (لوتانز، يوسف، و آوولي، 1392، ص30). ادراک خودکارآمدي با مفاهيم منبع کنترل يا انتظار نتيجه فرق دارد. ممکن است كسي بر اين باور باشد که عملکرد خوب، منجر به نتيجة دلخواه ميشود؛ مثلاً، به خود بگويد: اگر خوب امتحان دهم نمرة خوبي ميگيرم (عامل کنترل)، ولي ممکن است بر اين باور نباشد که اطلاعات يا مهارت لازم براي خوب امتحان دادن را دارد (خودکارآمدي) (کديور، 1387، ص141). افراد خود کارآمد داراي پنج ويژگي به شرح ذيل هستند:
1. اهداف متعالي براي خود برميگزينند و خود به حل مشکلات موجود ميپردازند.
2. به استقبال چالش ميروند.
3. بسيار خودانگيخته هستند.
4. براي دستيابي به اهدافشان، از هيچ تلاشي دريغ نميکنند.
5. هنگام رويارويي با مشکلات و موانع، استقامت دارند.
خود کارآمدي از منظر مباني ديني
براساس مولفهها و ويژگيهاي مفهوم «خودکارآمدي»؛ ميتوان مفاهيم گوناگوني را در ميان آموزههاي ديني بر اين مفهوم منطبق دانست (البته در اين انطباق، بايد اصول اساسي مفروض بر گزارههاي ديني، از جمله مباني اسلامي و تمايزهاي ميان گزارههاي مذکور و گزارههاي مبتني بر منطق انسانگرايي را مدنظر داشت.) به نظر ميرسد يکي از مفاهيم کاملاً مرتبط با مفهوم «خودکارآمدي» مفهوم «همت» است. در واقع، يکي از ويژگيهاي افراد خودکارآمد برخوداري از همت بلند در گزينش اهداف متعالي و پيگيري تحقق آنهاست.
«همت»، قوة محرکة انسان است، و تا همت نباشد حرکتي نيست، و هرچه همت عاليتر باشد حرکت و فعاليت بيشتر است. خداوند براي انسان عاليترين همتها را قرار داده که همان مقام خليفةاللهي است؛ آنجا که به ملائکه ميفرمايد: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره: 30)؛ من در روي زمين جانشين قرار ميدهم. رسيدن به اين مقام منوط به وجود اسباب و عللي است که از مهمترين آنها، همّت بلند و کار و تلاش فراوان است. همچنين اميرالمومنان علي در نهجالبلاغه ميفرمايند: «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ»؛ ارزش آدمي به قدر همت اوست. همچنين ميفرمايند: «هركه همتش والا باشد، ارزشش بيشتر است» (رحيمي دهسوري، 1392، ص52).
منظور از «همت» تصميمهايي است که انسان براى انجام کارهاي مهم مىگيرد و به دنبال آن تلاش ميکند. هر قدر اين تصميمها والاتر و اين تلاشها گسترده باشد همت انسان بلندتر است. و اينکه امام ميفرمايند: «ارزش هر کس به اندازة همت اوست»، براي آن است که اشخاص والا همت معمولاً تلاش ميکنند تا به مقامات عالي برسند. پس نبايد ارزش وجودي ظاهري آنها را امروز ملاحظه کرد، بلکه آن نيروي نهفته در درون آنها را که نامش همت است، بايد مقياس و معيار شمرد.
همت، مقدمه و لازمة انجام هر کاري است. به عبارت ديگر، ميتوان همت بلند را علت فاعلي و سبب يا محرک شخصي براي رسيدن به قلههاي بلند عنوان کرد، به صورتي که با علو همت، سعي و تلاش زياد، همت انسان دچار سستي و بيحالي نميشود، و رسيدن به مقامات بلند دنيايي و اخروي، بدون همت بلند، امري محال و نشدني است؛ و چهبسا افرادي که از نظر امکانات و استعدادها، در حد عالي هستند، ولي چون همت بلندي ندارند هيچگونه حرکت و عملي انجام نميدهند و قدم از قدم برنميدارند (رحيمي دهسوري، 1392، ص56).
برخورداري از همت بلند در زندگي آثار و نتايجي به همراه دارد که با مؤلفههاي خودکارآمدي منطبق است:
الف. موفقيت و بردباري: امام علي ميفرمايند: «بردباري و وقار دو همزادند كه از بلندي همت زاده ميشوند» (نهجالبلاغه، ح 460). همت بلند سبب استقامت و ارادة قوي انسان در مقابل مشکلات ميگردد.
ب. کرامت: انسانهايي که همتي بلند دارند مسائل کوچک را براي خود بزرگ نميشمارند و با افراد جامعه کريمانه رفتار ميکنند، و از اينکه ديگران هم به جايي برسند و موفقيتهايي را کسب کنند خوشحال ميشوند.
ج. شجاعت: انسانهايي که همت بلند دارند چون ميخواهند به همتها و اهداف خود برسند در راه رسيدن به اهداف، از چيزي واهمه ندارند و افرادي شجاع هستند. حضرت علي ميفرمايند: «شجاعت مرد به اندازة همت اوست» (رحيمي دهسوري، 1392، ص57).
د. تلاش بيپايان: قرآن به شدت انسان را از حرفزدنهاي بدون عمل منع كرده است و همواره تأکيد ميکند که فضل خدا نصيب کساني خواهد شد که اهل جهد، کوشش و تلاش باشند. (بلوردي و بلوردي، 1389) در آيات 39 تا 41 سورة نجم آمده است: «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعي وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُري»؛ اينکه انسان بجز کار و تلاش خود، سرمايهاي ندارد و اينکه او به زودي نتيجة تلاش خود را ميبيند.
همتهاي بزرگ و هدفهاي والا انسانها را به تلاش باارزش، پيگير و خستگيناپذير فرا ميخوانند. به همين سبب، امام حسين از پيامبر بزرگوار نقل ميكنند: «خدا كارهاي بلند و همتهاي والا را دوست دارد و از كارهاي سست و همتهاي فرومايه كراهت دارد».
كساني كه انديشة بلند و همتهاي والا دارند، نميتوانند همت خود را در دايرة كوچكي درآورند و همواره پس از رسيدن به مقصود، خود را در آستانة مقصد ديگر ميبينند. بنابراين، بايد از آغاز كار، هدفها را بلند درنظر گرفت. واقعيت نيز همين است: تا انسان خود را براي هدفهاي والا آماده نسازد، به سختي، به هدفهاي كوچكتر دست مييابد.
تابآوري
«تابآوري» بهعنوان يکي از سازههاي اصلي شخصيت، براي فهم انگيزش، هيجان و رفتار، مفهومسازي شده است (نريماني و عباسي، 1388). ورنر و اسميث (1992) «خودتابآوري» را «سازوکار ذاتي خود اصلاحگري انسان» ميدانند. افزون بر آن، به باور ورنر (1997) «خودتابآوري» صرفنظر از خطرات تهديدکننده، عاملي بالقوه در همة افراد براي تغيير است (همان).
مندل و همكارانش (2006) دو وجه را در مفهوم «تابآوري» مهم ميدانند: يكي اينكه افراد حادثة تروما و فشار و سختي را تجربه كنند، و دوم اينكه در برابر اين حوادث انعطافپذير باشند و براي بازگشت به عملكرد و كاركردهاي معمول خود، دست به جبران بزنند.
اصولاً بهرغم تعاريف گوناگون از «مفهوم تابآوري»، تمام تعاريف در چندين وجه مشترك هستند:
- تابآوري سطحي از مقابله با سختيها يا درجهاي است كه افراد به مشكلات پاسخ ميدهند.
- تابوري خاصيت و حس سبكي و راحتي به همراه دارد. به عبارت ديگر، فرض ميشود كه افراد تابآوري را بهصورت توانايي ترميم بدبختيها و تحت نفوذ قرار دادن و فائق آمدن بر سختي براساس سطوح گوناگون كاركردهايشان ارائه ميدهند.
- تابآوري توانايي برتري است كه به افراد اجازه ميدهد بر بدبختيها و سختيها غلبه كنند (کشتکاران، 1388).
ويسي و همکاران او (1379) نشان دادند که در شرايط پر استرس، کساني که از سرسختي و تابآوري بالاتري برخوردارند سلامت روان بيشتري دارند نسبت به کساني که از سرسختي و تابآوري پايينتري برخوردارند. به باور ماستن (2001)، هنگامي که فاجعه از سر بگذرد و نيازهاي اولية انساني تأمين گردد، آنگاه تابآوري به ظهور ميرسد در نتيجة فرايند تابآوري، اثرات ناگوار اصلاح يا تعديل ميشوند و يا حتي ناپديد ميگردند (نريماني و همكاران، 1388).
تابآوري از منظر مباني ديني
در تفکـر اسـلامي، مشـکلات و حـوادث زنـدگي در واقـع آزمايشهايي محسـوب مـيشـوند کـه خداونـد براي امتحان بندگانش سر راه آنها قرار داده اسـت. بـا ايـن نگرش، در واقع، قرآن به مردم آموزش ميدهـد بـه هنگام مواجهه با مشکلات و حـوادث، بـه جـاي هـراس و وحشت، در پي يافتن راهحل مناسب باشند تـا از ايـن امتحان سربلند بيرون بيايند. در عين حـال، خداونـد بـه آنها وعدة ياري و کمـک نيـز داده اسـت. خداونـد در آيات 155 و 156 سورة بقـره مـيفرمايـد: حتماً شما را ميآزمـاييم بـه چيـزي از تـرس و گرسـنگي و کاستن از مالها و نقصها و ميوهها، و مژده ده شکيبايان را؛ آنان که چـون ايشـان را مصـيبتي رسـد گوينـد: بـه درستي که ما براي خداييم و به درستي که ما به سـوي او بازگشتکنندهايم.
يکي از مفاهيم ديني، که توسعه و تقويـت آن بـراي بهرهمندي از يک زندگي مؤمنانه ضـروري اسـت، «صـبر» است. صبر از مهمترين ارکان ايمان است و پيامبر اکرم آن را نيمي از ايمان دانسـتهانـد. در قـرآن کـريم، واژة «صبر» بيش از هفتاد بار تکـرار شـده اسـت و جالـب آنکه هيچکدام از ديگر فضيلتهاي ديني به اين اندازه در قرآن تکرار نشده است (احمدي اشتهاردي، 1380).
گسترة تأثيرهاي مثبت اين فضيلت اخلاقي، هم فرد را دربر ميگيرد و جامعـه را، و ميتوان آن را يكي از مهمترين شاخصهـاي سـلامت فـرد و جامعـه دانست. شايد به همين علت است كه خداوند ميفرمايد: «خداوند صابران را دوسـت دارد» (آلعمران: 146).
مؤمن از مشکلات، مصايب و حوادث ناگوار روزگار اظهار شکوه نميکند؛ زيرا خدا او را به صبر سفارش كرده است. مصايب دنيا، آزمايش الهي براي شناخت مؤمنان صابر است: «اي کساني که ايمان آوردهايد، استقامت کنيد و در برابر دشمنان استقامت به خرج دهيد و از مرزهاي خود مراقبت کنيد و از خدا بپرهيزيد. شايد رستگار شويد» (آلعمران: 200).
در مفاهيم اسلامي، «صبر» بر سه نوع است. اميرمؤمنان علي در اين زمينه، حديثي را از پيامبر اکرم نقل فرمودهاند: «الصَّبْرُ ثَلَاثَةٌ: صَبْرٌ عِنْدَ الْمُصِيبَةِ، وَصَبْرٌ عَلَى الطَّاعَةِ، وَصَبْرٌ عَنِ الْمَعْصِيَةِ»؛ صبر بر سهگونه است: صبر بر مصيبت، صبر بر طاعت، و صبر در برابر معصيت.
«صبر بر مصيبت» آن است که خداوند براي امتحان و پرورش مؤمن، گاهي وي را به کمبودهايي در زندگي، همچون فقر، بيماري، فقدان دوستان و آشنايان و خويشان و مانند اينها دچار ميکند تا افزون بر آزمون، او را در شرايطي قرار دهد تا استعدادها و توانمنديهاي سرشته در ذات خويش را به فعليت برساند و رنگ خدايي بگيرد و در مسير متألّه شدن گام بردارد. در اين شرايط است که نقش توسل و توکل، خود را در زندگي به خوبي نشان ميدهد و انسانهاي مؤمن با بهرهگيري و ياري حق ميکوشند تا مشکلات خويش را حل كنند و بر پاية آموزههاي وحياني عمل نمايند؛ يعني وقتي براي انسان سختيها و گرفتاريهايي پيش ميآيد بيتابي نکند و خويشتندار باشد.
«صبر بر طاعت» آن است که انسان در برابر وسوسههاي شيطاني مقاومت کند و اجازه ندهد تا وسوسههاي ابليس او را از انجام کارهاي عبادي و نيک بازدارد؛ چنانکه بايد براي انجام عبادت و کارهاي نيک در برابر هرگونه فشار بيروني و دروني خود را حفظ کند و اجازه ندهد تا دلبستگي به دنيا و زن و فرزند و يا سختي انجام کار نيک، وي را از انجام آن بازدارد.
صبر بر طاعت بهويژه در مسائل جهادي و انفاق مال بيشتر خودنمايي ميکند؛ زيرا انسان کمتر حاضر است تا از مال و جان خويش بگذرد. بنابراين، با صبر در اطاعت خداوندي انسان ميتواند گامهاي بلندي را در خودسازي و تزکية نفس از طريق انجام فرمانهاي الهي و معصومان بردارد. صبر در مقام انجام وظيفه اين است که انسان تلاش کند تا وظيفهاش را خوب انجام دهد.
«صبر در برابر معصيت» به معناي آن است که انسان در برابر وسوسهها و انجام کارهاي زشت و گناهان، خود را حفظ کند و اجازه ندهد تا گناهان لذتآور و مورد کشش نفس، وي را به سوي انجام آن بکشاند. بنابراين، مبارزه با خواستههاي نفساني و هواهاي آن و مخالفت با وسوسههاي گناه نيازمند صبر و شکيبايي است که به آن «صبر معصيت» گفته ميشود.
نکتة مهم در خصوص صبر، اين است که صفت صبر بيش از آنكـه ذاتـي و اوليـه باشـد، صفتي ثانويه و اكتسابي است. صبر ميتواند محصول معرفت باشد. به همين سبب است كه در روايتي از امام علي نقل شده: «صـبر ميـوة يقـين اسـت» (شمشيري و همكاران، 1390، ص85).
اميد
«اميد» عبارت است از: نگرش مثبت به آينده بر اساس انتظار داشتن نتايج مثبت مربوط به حوادث و شرايط زندگي و يا جهان. بهزعم فردريکسون (2009)، اميد زماني که بحرانها به نقطة بسيار بالاي خود ميرسند پنجرههاي خلاقانهاي در پيشروي ما باز ميكند (فردريكسون، 2009).
«اميد» يک سازة انگيزشي است که بر انتخاب هدف و تداوم مسير به منظور تحقق آن تأثير ميگذارد (رابينسون و اسنيپس، 1994). بلاک و اسنايدر بر پيوند ميان اميد، ارادة ذهني و درک واقعي اهداف تأکيد ميکنند (اسنايدر، 1994). «اميد» يک حالت شناختي و متفکرانه است که فرد را قادر ميسازد تا اهداف واقعبينانه، اما چالشي را تعيين کند و از طريق ساماندهي نيروي اراده، انرژي و حس کنترل دروني، به آن اهداف دست پيدا کند (زارعي متين، 1393، ص494).
بهزعم اسنايدر (2000)، اميد نوعي روند فكري و داراي دو جزء «تفكر عامل» (ارادههاي هدفمند) و «مسيرها» (طرحهاي هدفمند) است، و هر دو بعد از طريق رفتارهاي هدفمند در تشكيل و تعيين ميزان اميد، ضروري و موجب سازگاري و سلامت جسمي و رواني هستند. مسيرها جزء شناختي اميد و نشاندهندة توان فرد در خَلق راههاي معقول براي دستيابي به اهداف هستند. «تفكر عامل» جزء انگيزشي اميد و نشاندهندة برداشت شخصي دربارة توانايي براي رسيدن به اهداف گذشته، حال و آينده است. «تفكر عامل» يعني: اعتقاد به اينكه فرد ميتواند از طريق راههاي فرضي، به سوي هدفي مشخص حركت كند و بدان دست يابد؛ بهويژه در زمان رويارويي با موانع، وجود تفكر عامل در ايجاد انگيزة لازم براي قدم گذاشتن در مسيرهاي ديگر حايز اهميت است (کرماني و همکاران، 1390ص8).
اميد از منظر مباني ديني
مسئلة اميد به آينده در قرآن كريم، بارها و به شيوههاي گوناگون بيان گرديده و قرآن اين نسخة شفابخش الهي (يونس: 57)، بارها انسان را به اميدواري تشويق كرده است. تفكر در قصههاي قرآن، ما را به اين حقيقت رهنمون ميسازد كه يكي از اهداف بيان اين قصهها، تحكيم روح اميد در دل اهل ايمان است: (هود: 120) و خداوند از طريق بيان زندگي اين انسانهاي نمونه، كه مظهر كامل و تام اسماي نيكوي الهي هستند، به پرورش روحية اميد و تقويت آن در ساير افراد بشر ميپردازد. البته اميدبخشي قرآن كريم تنها در دايرة دنيا محدود نميشود، بلكه آخرت آدمي را نيز فراميگيرد. بشارت به بهشت، اميدي است كه قرآن كريم براي زندگي جاودان آخرت مطرح ميسازد و با بيان جزئيات آن، شوق مؤمنان را براي رسيدن به آن بيشتر ميكند (توبه: 21 و22). اگر از دوزخ هم سخن به ميان آمده، براي اين است كه انسانها براي رسيدن به بهشت تلاش كنند و زاد و توشة لازم را براي سفر آخرت فراهم آورند. قرآن كريم براي آنكه تيرگي يأس و نااميدي را از دل مؤمنان بزدايد، از زبان پيامبر بزرگي همچون يعقوب ميفرمايد: «ولَا تَيأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَاْيَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُون» (يوسف: 87).
اما زيربناي اميد در قرآن كريم، در ارتباط با الله است. از سوي ديگر، اميد نيز در راستاي تكامل انسان است كه اين تكامل از منظر قرآن، بهسوي خليفةاللهي و جانشيني خدا در روي زمين است: (بقره: 30). ازاينرو، اميد واقعي نيز در راستاي تجلي اين صفت الهي نهادينه شده در وجود بشر بوده و آدمي موظف است در جهت دستيابي به اين اميد راستين، به ساير اميدها و اهداف دنيوي خويش روي آورد. تنها در اين صورت است كه در اين دنياي وحشتزا و هراسانگيز امروز و در كشاكش عوامل و موانع فراوان شيطانى و نفسانى، آرامش واقعي پديد ميآيد و حيات واقعي محقق و راه رسيدن به كمال سهل و آسان ميگردد (محققيان و پرچم، 1391).
همچنين در اسلام يأس و نااميدي گناه بزرگي معرفي گرديده و افراد نااميد بيايمان معرفي شدهاند: «و چه کسي از رحمت پروردگارش نااميد ميشود بجز گمراهان؟» (حجر: 15) بنابراين، انسان مؤمن، که همواره رو به کمال حقيقي خود دارد و تمام حوادث و پيشامدها را مقدمة کمال و وسيلة وصول يار ميشمارد، هرگز در مواجهه با حوادث و محروميتها، ناملايمات و فشارها در کشمکشهاي رواني قرار نگرفته، و تسليم يأس و نااميدي نميگردد.
خوشبيني
«خوشبيني» نقش مهمي در سازگاري با رويدادهاي استرسزاي زندگي دارد. هنگام روبهرو شدن با يک چالش، افراد خـوشبـين حالت اطمينـان و پايـدار دارنـد (حتـي اگـر پيشرفت، سخت يا کند باشد). اما بدبينها مردّد و ناپايدارنـد. اين تفاوت ممکن است در شرايط سخت بيشتر باشد. خوشبينها بر اين باورند که ناملايمـات ميتواننـد به شـيوة موفقيتآميزي اداره شوند. اما افراد بدبين انتظار بدبختي دارنـد. بهزعم اسنايدر و لوپز (2002) خوشبيني بـا بهـرهگيـري از راهبردهـاي کنار آمـدن فعـال ارتبـاط دارد. خـوشبينـي نگـرشهـا و گـرايشهـاي مثبـتِ برنامـهريـزي بـراي بهبـود، جسـتوجوي اطلاعات و بازسازي موقعيتهاي بد بر حسب مثبتترين جنبههايشـان را پـيشبينـي ميکند. خوشبينها جبرگرايي، سرزنش و فرار را کمتر به کار ميبرند، بر جنبههاي منفي موقعيـت متمرکـز نمـيشـوند، يـا در زمينة سرکوب نشانههايشان کوشش نميکنند و موفقيتهـاي غيرقابل تغيير را به جـاي تـلاش در فـرار از آنهـا، مـيپذيرنـد.خوشبينها همچنين به واسطة کنارآمدن در برابر بيماريهـاي شديد و نگرانيهاي مربوط به تهديدهاي سـلامتي، از بـدبينهـا متمايز ميشوند. بهطورکلي، خوشبينهـا نسـبت بـه بـدبينهـا گـرايش بيشــتري بـه کــاربرد راهبردهـاي مســئلهمـدار دارنــد (موسوينسب و همكاران، 1385).
خوشبيني از منظر مباني ديني
دين اسلام خوشبينانهترين نگرش و نگاه به خدا، انسان، جهان هستي و زندگي را فراروي بشر قرار ميدهد. خداوند متعال در آيات متعدد قرآن كريم، انسان را به تفكر، تدبر و تعقل دربارة نشانههاي انفسي و آفاقي دعوت كرده، از او ميخواهد به يادآوري و توجه به نعمتها، زيباييها و شگفتيهاي جهان هستي بپردازد تا از اين راه، به مبدأ و خاستگاه اين نعمتها و زيباييهاي وجودي پي ببرد، به او ايمان آورد، سرِ تسليم و بندگي به درگاه پاكش بسايد و شكرگزار نعمتهاي او باشد. احساس امنيت واقعي فقط در ساية خداباوري حاصل ميشود، زيرا ميل به احساس امنيت، زاييدة ترس از محركهاي واقعي يا خيالي است. اما مؤمن و موحد با استناد به دو منبع گرانسنگ وحياني (قرآن كريم) و نقلي (روايات)، به پديدهها و رويدادهاي اضطرابزا و نگرانكنندة زندگي اسناد منطقي ميدهد؛ به اين بيان كه برخي از رويدادها را از جانب خداوند براي آزمايش خويش ميداند و برخي از آنها را محصول رفتارهاي نابهنجار خويش در نظر ميگيرد و در برابر رويدادهاي نوع اول، صبر و بردباري پيشه ميكند و آنها را نردبان ترقي و تكامل مادي و معنوي خويش قرار ميدهد. در برابر رويدادهاي نوع دوم هم احساس پشيماني و ندامت ميكند و درصدد تلافي و جبران برميآيد. مؤمن مشكلات و سختيها را موقتي و قابل حل در نظر ميگيرد و در همه حال، به قدرت بينهايت خداوند متعال متكي شده، به او توكل ميكند. همچنين با يادآوري، نيايش و توكل به خداوند بر نگرانيها فائق ميآيد (حسني و همکاران، 1390).
نتيجهگيري
دين اسلام خوشبينانهترين نگرش و نگاه به خدا، انسان، جهان هستي و زندگي را فراروي بشر قرار ميدهد. خداوند متعال در آيات متعدد قرآن كريم، انسان را به تفكر، تدبر و تعقل در نشانههاي انفسي و آفاقي دعوت كرده، از او ميخواهد به يادآوري و توجه به نعمتها، زيباييها و شگفتيهاي جهان هستي بپردازد تا از اين راه، به مبدأ و خاستگاه اين نعمتها و زيباييهاي وجودي پي ببرد، به او ايمان آورد، سرِ تسليم و بندگي به درگاه پاكش بسايد و شكرگزار نعمتهاي او باشد. امروز روانشناسي پس از سالها نگرش منفي به مسائل انساني و واکاوي نقاط ضعف انساني، به دنبال کاوشي مجدد در انسان و شناسايي ظرفيتها و نقاط قوت وي به منظور تقويت آنهاست، با اذعان بر اينکه سرآمدي و حفظ مزيت رقابتي ديگر به وسيلة منابع سنتي کمياب (فيزيکي، مالي و فناوري) امکانپذير نيست. مديريت کارآمد سازمانهاي امروزي نيز بايد به سمت پارادايم جديدي تغيير جهت دهد و آنچه به عنوان سرماية «روانشناختي» از آن ياد ميشود، ميتواند به عنوان اساس مزيت رقابتي پايدار از طريق سرمايهگذاري روي افراد، رشد و توسعه يابد. اين در حالي است که تعاليم ديني مملو از مفاهيم سازنده به منظور توسعة اين سرمايه در درون سازمانهاي گوناگون است، ليکن شناسايي، تبيين و نظريهپردازي براساس اين مفاهيم و دستيابي به چارچوبهاي راهنماي کاربردي امري ضروري و بر عهدة پزوهشگران رشتههاي گوناگون، از جمله مديريت و رفتار سازماني است. در اين مقال، ضمن توجه به مفروضات بنيادي متمايزکنندة ادبيات ديني و آموزههاي اسلامي، با ادبيات رايج روانشناسي و مديريت، سازههاي اصلي سرماية روانشناختي با مفاهيم مشابه ديني آنها و آموزهاي مرتبط در دين اسلام بررسي شد و همين بررسي اندک نشانگر غناي شگرف آموزههاي ديني در حوزه مذکور است.
- اسماعيليفر، ندا و همكاران، 1390، «سهم خودکارآمدي در پيشبيني شادکامي» انديشه و رفتار (روانشناسي كاربردي)، ش 19، ص34-27.
- بلوردي طيبه، و همكاران، 1389، «قرآن کريم و فرهنگ همت و کار مضاعف، جلوة کار شايسته در آيات قرآن کريم»، کوثر، ش 36، ص73-49.
- راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1416، مفردات الفاظ القرآن دارالقلم، بيروت، دارالفكر.
- رحيمي دهسوري، جواد، 1392، «موانع و راهکارهاي ارتقاي فرهنگ کار و همت در جامعة اسلامي»، پژوهش و انديشه، ش 29، ص52- 81.
- زارعي متين، حسن، 1393، مديريت رفتار سازماني پيشرفته، تهران.
- شمشيري، بابک، 1390، «مفهوم صبر در قرآن و دلالتهاي فلسفي و تربيتي آن»، تربيت اسلامي، سال ششم، ش 13، ص98-79.
- قريشي، علياکبر، 1376، قاموس قرآن، چ هفتم، تهران، دارالكتبالاسلاميه.
- کديور، پروين، 1387، روان شناسي تربيتي، چ دوازدهم، تهران، سمت.
- کشتکاران، طاهره، 1388، «رابطة الگوهاي ارتباطي خانواده با تابآوري در دانشجويان دانشگاه شيراز»، دانش و پژوهش در روانشناسي كاربردي، ش 39، ص88-68.
- لوتانز فرد، و همكاران، 1392، سرماية روانشناختي سازمان، ترجمة عبدالرسول جمشيديان و محمد فروهر، تهران، آييژ.
- محقيقان زهرا، پرچم اعظم، 1391، «ماهيت اميد؛ مقايسهاي تطبيقي بين اسلام و مسيحيت»، معرفت اديان، سال چهارم، ش 13، ص26-7.
- موسوينسب سيدمحمدحسين و همكاران، 1385، «تأثير ارزيابي استرس و راهبردهاي رويارويي در سلامت روان»، مجلة پزشكي هرمزگان، ش 1، ص83 – 90.
- نريماني، محمد و همكاران، 1388، «بررسي ارتباط بين سرسختي روانشناختي و خود تابآوري با فرسودگي شغلي،مديريت بهره وري»، فراسوي مديريت، ش 8، ص92-75.
- نصر اصفهاني، علي و همكاران، 1393، «تحليل تأثير سرمايه روانشناختي بر رفتارهاي شهروندي سازماني و مؤلفههاي آن در قالب الگوسازي معادلات ساختاري»، دانش و پژوهش در روان شناسي کاربردي، ش 56، ص116- 124.
- هاشمي نصرتآباد و همكاران، 1390، «نقش سرمايه روانشناختي در بهزيستي رواني با توجه به اثرات تعديلي سرمايه اجتماعي»، پژوهشهاي روانشناسي اجتماعي، ش 4، ص123 - 144.
- هويدا، رضا، و همكاران، 1391، «رابطة مؤلفههاي سرمايه روانشناختي و مؤلفههاي تعهد سازماني»، پژوهشهاي علوم شناختي و رفتاري، ش 2، ص43 – 56.
- Avey, J. B., Reichard, R. J., Luthans, F., & Mhatre, K. H. (2011). Meta‐analysis of the impact of positive psychological capital on employee attitudes, behaviors, and performance. Human resource development quarterly, 22(2), 127-152.
- Newman, A., Ucbasaran, D., Zhu, F., & Hirst, G. (2014). Psychological capital: A review and synthesis. Journal of Organizational Behavior, 35(S1), S120-S138.
- Bergheim, K., Nielsen, M. B., Mearns, K., & Eid, J. (2015). The relationship between psychological capital, job satisfaction, and safety perceptions in the maritime industry. Safety Science, 74, 27-36.
- Fredrickson, Barbara L (2009) Why Choose Hope?, available: https://www.psychologytoday.com/blog/positivity/200903/why-choose-hope
- Larson, M., & Luthans, F. (2006). Potential added value of psychological capital in predicting work attitudes. Journal of leadership & organizational studies, 13(2), 75-92.
- Luthans, F., Avolio, B. J., Avey, J. B., & Norman, S. M. (2007). Positive psychological capital: Measurement and relationship with performance and satisfaction. Personnel psychology, 60(3), 541-572.
- Robinson, C., & Snipes, K. (2009). Hope, optimism and self-efficacy: A system of competence and control enhancing African American college students academic well-being. Multiple Linear Regression Viewpoints, 35(2), 16-26.
- Seligman, M. E., & Csikszentmihalyi, M. (2000). Positive psychology: An introduction (Vol. 55, No. 1, p. 5). American Psychological Association.
- Snyder, Charles D. The Psychology of Hope: You Can Get Here from There. New York: The Free Press, 1994