اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال ششم، شماره اول، پیاپی 12، بهار و تابستان 1395، صفحات 37-60

    تبیین جایگاه نماد در فرهنگ سازمانی با تکیه بر اندیشه اسلامی

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ علیرضا عباسی صدر / کارشناس ارشد مدیریت دولتی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی  ره / sadr598@chmail.ir
    محسن منطقی / استادیار مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی  ره / manteghi@qabas.net
    چکیده: 
    فرهنگ سازمانی و مطالعه‌ی آن در سازمان های امروزی، یکی از مهم ترین و پیچیده ترین مباحث مطالعات مدیریتی محسوب می شود. عمده مطالعات در این حوزه، توسط اندیشمندان منتسب به مکتب نمادین تفسیری ارائه گردیده است. نتایج گسترده و کاربردی این یافته ها در سازمان و دانش مدیریت قابل کتمان نیست. در این میان، توجه به «نماد»، به عنوان جزئی از فرهنگ، و تأثیراتی که به کارگیری آن بر رفتار کارکنان دارد، مبحثی جدید در حوزه‌ی مطالعات رفتار سازمانی به شمار می رود. مبانی نظری و مفروضات حاکم بر «مکتب نمادین تفسیری»، که مبتنی بر شناخت گرایی ذهنی است، یا ترس از دچار شدن به نمادگرایی، و یا برخورد برخی مسلمان نماها در مواجهه با نمادها، که التزام به نماد را شرک معرفی می کنند، موانعی در توجه به جایگاه نماد در مطالعات مدیریت اسلامی به شمار می روند. تلاش این تحقیق بر آن است که با بررسی تحلیلی - توصیفی نگاه برخی عالمان اسلامی نسبت به نماد، جایگاه نماد را در مطالعات مدیریت اسلامی تبیین نماید. یافته های حاصل از بررسی کلام بزرگانی همچون علامه طباطبائی و شهید مطهری، نگاه ویژه‌ی عالمان دینی به نماد را می رساند، که البته این اهتمام به نماد، متکی بر مبانی معرفت شناختی و مفروضات اسلامی است. روش گردآوری اطلاعات «کتابخانه ای» بوده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Explaining the Position of Symbol in Organizational Culture Based on the Islamic Point of View
    Abstract: 
    Organizational culture and studying it in today's organizations is considered as one of the most important and complicated subjects in management studies. Most of the studies in this area have been carried out by scholars related to the symbolic-interpretive school of thought. The impressive results and implications of their findings about organization and management knowledge are undeniable. In the meantime, attention to symbol, which is a part of culture, and its impact on employees’ behavior is regarded as a new discussion in the area of studies on organizational behavior. Among the obstacles, paying attention to the position of symbol in Islamic management studies are the theoretical principles and assumptions governing the symbolic-interpretive school, which is based on subjective cognition, fear of being stricken in symbolism, or encountering some so-called Muslims in facing symbols, who regard believing in symbols as polytheism. The present descriptive-analytical study seeks to review the viewpoints of some Islamic scholars about symbol and the position of symbol in Islamic management studies. Based on the words of great scholars such as Allameh Tabatabaei, martyr Motahhari and etc., the findings show the especial outlook of the religious scholars on symbol. Of course, their attaching importance to symbols relies on epistemological principles and Islamic assumptions. The data collection in this research is library-based.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    دستورهاي ناظر بر نوع پوشش و قوانين لباسي يکسان يا همان «کد پوشش» (dress code)، احتمالاً هزينه‌هايي براي سازمان در برخي موارد به همراه داشته باشد. مدير سازمان با چنين هزينه‌اي به راحتي کنار مي‌آيد. در مايکروسافت و برخي سازمان‌ها، پوشش رسمي يک هنجار است؛ مثلاً در خطوط هوايي جنوب غربي، پوشش کارکنان به سبک «هالوين» است. البته در بانک‌هاي سرمايه‌گذاري نظير گلدمن ساچز و حيطه‌هاي اداري، نظير «نيمان مارکوس» و «ساکس» پوشش گران‌قيمت و خوش‌دوخت مد روز هنجار برتر است (جونز، 1390، ص203). در جي‌ام، بخش اجرايي در طبقة بالاي دفاتر مرکزي «دترويت»، از ديگر ساختمان جدا مي‌شود و صرفاً براي مديران جي‌اِم باز مي‌شود. راهرو و دالان اختصاصي، مديران ارشد را به هم مرتبط مي‌كند و آسانسور خصوصي آنان به پارکينگ وصل مي‌شود. طراحي ساختمان، خود نمادي از ارزش‌هاي سازمان است؛ مثلاً والت ديزني، مهندس ژاپني مشهور، آراتا ايزوزاکي را براي طراحي تيم ساختمان ديزني استخدام کرد که واحد طراحي ديزني را در «اولارندو فلوريدا» ساخت. اين طراحي غير‌معمول و رنگ‌هاي روشن آن اهميت تخيل و خلاقيت را براي والت ديزني و کارکنان آن به نمايش مي‌گذارد (همان). شانل (Chanel S.A.)، به عنوان يک شرکت کالاي شيك و خانة مد فرانسوي واقع در پاريس، در سال 2004 براي تبليغ برند خود، پيش از 33 ميليون دلار هزينه کرد. اين پول هزينة فيلمي با بازي نيکول کيدمن شد که در بيشتر نماهاي آن لوگوي شانل به چشم مي‌خورد (پايگاه اينترنتي ويکي‌پديا؛ پايگاه اينترنتي صد خبر).
    پستن نورژ (Posten Norge)، يک شرکت خدمات پستي در نروژ، در سال 2008 براي بازسازي لوگوي خود، 300 ميليون کرون نروژي هزينه کرد.
    توجه به نام، برند، لباس مشترک، جايگاه ويژه و اموري از اين دست، حاکي از اهميت نماد به عنوان يکي از لايه‌هاي فرهنگ سازماني در نگاه مديران است. در دوران معاصر، نگاه به فرهنگ در مطالعات سازماني، نگاه ويژه‌اي است. مفهوم‌سازي فرهنگ سازماني از همان ابتدا، از نگاه نمادين ‌تفسيري متأثر شد. مطالعة فرهنگ سازماني در اين مکتب، مبتني بر شناخت‌شناسي ذهني‌گرا، در برابر شناخت‌شناسي عيني‌گراست (هچ، 1389، ص275). اين امر براي محقق مديريت اسلامي، چالشي جدي فراهم مي‌آورد. از سوي ديگر، جايگاه نماد و کارکرد آن در سازمان و فرهنگ سازماني، قابل ناديده انگاشتن نيست. از سوي ديگر، مباني قابل توجه در اين زمينه، با مباني اسلامي ناسازگارند.
    در اين نوشتار، در پاسخ به اين سؤال که «آيا در مديريت اسلامي براي نماد جايگاهي وجود دارد؟» براي گام نخست، به جايگاه نماد در مطالعات رايج در غرب اشاره گرديده و سپس با بررسي‌ مختصر انديشة برخي انديشمندان اسلام‌شناس، به اهميت و توجه نسبت به نماد در فرهنگ اسلامي پرداخته شده‌ است.
    تأکيدهاي فراوان و متعدد در آموزه‌هاي ديني بر تفکر در مباني معرفتي و فهم آن، و يافتن شناخت عميق از نظام ارزشي اسلام و التزام به آن، نبايد ما را از اهتمام به لاية بيروني فرهنگ اسلامي دور کند. پرداختن فراوان در آموزه‌هاي ديني به لايه‌هاي دروني، بايد اهميت توجه به فرهنگ ديني و البته مغز آن را، که مباني و مفروضات آن هستند، بيشتر کند، نه اينکه ارزش لايه‌هاي بيروني را بکاهد. اما در عمل، خلاف اين را مشاهده مي‌کنيم. رفتار برخي مسلمان‌نماها نيز اين روند را تقويت کرده است؛ مسلمان‌نماهايي که حتي احترام به خانه کعبه را نيز شرک به حساب آورده، بدعت تلقي مي‌کنند.
    بررسي كارواژه‌هاي بحث
    الف. فرهنگ
    واژة «فرهنگ» (culture)، مرکب از «فر»، که پيشاوند است، و «هنگ» از ريشة «ثنگ» اوستايي، به معناي «کشيدن»، و «فرهختن» و «فرهنگ» هر دو مطابق است با ريشة Educate و Endure به معناي «تعليم و تربيت» و «کشيدن»، و به معناي «فرهنج» است که «علم و دانش و ادب» باشد (دهخدا، 1373، ج 1).
    واژة «فرهنگ» در لغت‌نامة لاتين اين‌گونه معنا شده است: 
    ـ مجموعه عقايد، سنت‌ها، و شيوة زندگي يک جامعة مشخص (لانگ من، 2003، ص67)؛
    ـ هنر، موسيقي، و تئاتر (همان)؛
    ـ هنر، انديشه‌ها و شيوة زندگي يک گروه از مردم (كراولي، 1994، ص81).
    «فرهنگ» همان «نتيجة فعاليت انساني» است؛ «برنامه‌ريزي جمعي ذهن»، «روح جمعي» يا نوعي «پيوند اجتماعي» است که افراد را در کنار يکديگر نگه مي‌دارد (جوينت و وارنر، 1385، ص10). «فرهنگ» کلمة راهنمايي براي همة الگوهاي تفکر و اساس عمل است و امور معمولي و بي‌اهميت در زندگي را نيز در‌بر‌مي‌گيرد؛ اموري مانند سلام و احوال‌پرسي، غذا خوردن، احساسات آشکار و يا نا آشکار، رعايت فاصلة فيزيکي خاص از ديگران، عشق‌ورزي و حفظ بهداشت بدني (هافستد، 1991، ص5). «فرهنگ» الگويي است از پيش‌فرض‌هاي مسلم انگاشته شده دربارة يک مجموعة خاص از مردم براي گذران امور روزانة خود چگونه بايد بينديشند، عمل کنند و چه احساسي داشته باشند (جوينت و وارنر، 1385، ص10). مفهومي گسترده است که تمام الگوهايي که در جامعه آموخته مي‌شوند، در آن غنا مي‌يابند و از طريق نمادها منتقل مي‌شوند (ساروخاني، 1370‌، ص165) و بر دانش، اعتقادها، ارزش‌ها، هنجارها، آداب و رسوم، هنر، زبان، کاربرد فناوري، قواعد مشترک اعضاي جامعه يا اجتماع دلالت دارد. فرهنگ از طريق فرايند اجتماعي شدن (Socialization) و ساير مصنوعات، به‌ويژه تماس بين فرهنگي و صنعت فرهنگي، از نسلي به نسل ديگر منتقل مي‌شود. به‌طور‌کلي، مي‌توان گفت: فرهنگ نحوه و روش زندگي است (ميرزايي، 1393، ص799). 
    ب. فرهنگ سازماني
    تعاريفي که از «فرهنگ» گفته شده تعاريفي عام است. ما غالباً به فرهنگ در سطح کلان انديشيده‌ايم؛ مانند فرهنگ آمريکايي، فرهنگ انگليسي، فرهنگ فرانسوي، فرهنگ آلماني، فرهنگ اسکانديناويايي و نظاير آن. اما امروزه اين مفهوم را توسعه داده‌ايم، به‌گونه‌اي که «سطح سازماني» يا «شرکت» را نيز شامل مي‌شود. بنابراين، شخص مي‌تواند از فرهنگ شرکت آي. بي. ام، فرهنگ جنرال موتورز، فرهنگ شِل و نظاير آن سخن به ميان آورد (جوينت و وارنر، 1385، ص11). اين کلمه از سوي برخي پژوهشگران و مديران سازماني براي نشان دادن فضاي سازماني و اعمالي که سازمان‌ها در خصوص ادارة افرادشان انجام مي‌دهند يا براي اشاره به ارزش‌هاي حمايتي و مجموعه‌اي از باورهاي سازماني به کار رفته است (شاين، 1383، ص17).
    «فرهنگ سازماني» (organizational culture) به عنوان نظام اعتقادات و باورهاي اساسي، ارزش‌ها و الگوهاي اساسي رفتاري، که عموماً افراد سازمان به‌ آن پايبند بوده و در طول زمان نيز توسعه يافته‌اند»، تعريف مي‌شود (زارعي‌متين، 1388، ص301). همچنان‌که شخصيت هر فرد او را از ديگران متمايز مي‌کند، فرهنگ سازماني نيز هر سازمان را از سازمان ديگر متمايز مي‌کند (قلي‌پور، 1388، ص187).
    فرهنگ هر گروه الگويي است از مفروضات مشترک که گروه فرا‌مي‌گيرد، به گونه‌اي که مشکلات انطباق‌پذيري خارجي و هماهنگي داخلي آن را حل مي‌کند، و به سبب عملکرد و تأثير خوبش، معتبر دانسته مي‌شود و از اين حيث، به مثابة روش صحيح ادراک، تفکر و احساس در خصوص آن مشکلات، به اعضاي جديد گروه آموزش داده مي‌شود (شاين، 1383، ص30).
    تعريف «فرهنگ سازماني» بين دو حد «روش انجام دادن کارها» و «روش فکر کردن دربارة کارها» قرار مي‌گيرد (زارعي‌متين، 1388، ص301). «فرهنگ سازماني» شيوة عمل يک سازمان است و متشکل از ارزش‌ها، باورها، فرض‌ها، نمادها، و مصنوعاتي که عملکرد سازمان و اعضاي آن را هدايت مي‌كنند. فرهنگ سازماني تأثير زيادي بر پيامدهاي سازمان، از جمله عملکرد، کشش و جذابيت، تخصيص منابع، نگهداري، رضايت و رفاه کارکنان دارد (ميرزايي، 1393، ص803). اگر ما دريابيم که مفروضات معيني در تمام واحدهاي سازمان مشترکند، در اين صورت، مي‌توانيم قانوناً از فرهنگ سازماني واحدي سخن بگوييم (شاين، 1383، ص 33).

    ج. نماد
    واژة «نماد» -نَ‌ يا ‌نُ‌- به معناي اسم مصدري «نمود»، و به معناي فاعلي «ظاهر کننده» هم آمده است. «نماد» يعني: نماينده و ظاهر کننده (دهخدا، 1373، ج 13). «نماد» يعني نمود، نما، نماينده (عميد، 1387، ص1919). اين واژه در لاتين، به معناي «يک عکس، کلمه، يا نشانه است که نمايانگر چيز ديگري باشد» تعريف مي‌شود (لانگمن، 2003، ص308). نماد، كه در لغت به معناي «نُمود» است، حاصل مصدر از نمودن است و نمودن – نَ، نِ، نُ- به معناي نشان دادن، آشکار کردن، ارائه دادن، هويدا کردن، به نظر رساندن، در نظر جلوه‌گر ساختن، نمايش دادن، معرفي کردن و شناساندن. همچنين به معناي فاعل آمده که ظاهرکننده و نماياننده باشد و مترادف با «نمادن» و «نمودن» (مصدر) نيز گرفته شده، به معناي نشان دادن، ظاهر کردن و نمايان گردانيدن. به تعبير ديگر، «نماد» به معناي «نمود، نشان، سمبل، آنچه مظهر چيزي است» و به معناي «جهان هستي» به کار مي‌رود. معناها و تعريف‌هايي که براي واژة «نماد»، مصدر (نمودن) و حاصل مصدر (نمود) آن بيان شده، با وجود تفاوت و اختلاف در تعبير، بيان‌کنندة مفهوم واحدي هستند يا اينکه به لوازم معنا اشاره دارند، و آن معناي واحد «ظهور و ارائه حقيقتي است که در قالب مصدر به صورت ظهور کردن و ارائه دادن» بيان مي‌شود (پارسا، 1373، ص11- 13). «نماد» هر چيزي است که تجلي نوعي پيوند آگاهانه يا ناآگاهانه با نوعي مفهوم يا معناي گسترده‌تر باشد (هچ، 1389، ص296).
    نمادها به نحوي اثربخش، معاني اخلاقي، زيبايي‌شناختي، شناختي و انگيزشي را براي اعضاي سازمان خلاصه‌سازي مي‌کنند (چامپوكس، 1996، ص107). «نماد» نشانه‌اي است که ميان صورت و مفهوم آن، نه شباهت عيني است و نه رابطة همجواري، بلکه رابطه‌اي است قراردادي، نه ذاتي و خود به خودي (محسنيان‌راد، 1385، ص202). اگر لايه‌هاي فرهنگ را به صورت لايه‌هايي محاط بر لايه‌هاي زيرين در نظر بگيريم ـ همان تعبير لايه‌هاي پيازي هافستد (شکل 1)ـ «نماد» آن لاية بيروني است؛ يعني فرهنگ، که به صورت لايه‌لايه تصور شده است، در دل خود و لايه‌هاي زيرين خود ـ به ترتيب ـ مباني، ارزش‌ها،... را دارد، تا به خارجي‌ترين لايه، يعني نماد مي‌رسد (هافستد، 1991، ص788).
    نماد در ادبيات ديني
    پيش از پرداختن به نظر عالمان و انديشمندان غربي و اسلامي راجع به نماد، جا دارد براي فهمي بهتر از نماد، به اصطلاحاتي مرتبط اشاره كنيم. تأمل بر اين اصطلاحات و از سوي ديگر، توجه به تعريفي که از «نماد» ارائه شد، واژة «نماد» را در ذهن محقق مديريت اسلامي مأنوس‌تر خواهد ساخت.
    در ادبيات ديني، شامل متن مصحف شريف، روايات و نوشته‌هاي بزرگان دين، لغت و اصطلاحي را نمي‌توان دقيقاً مترادفي يگانه براي «نماد» قلمداد کرد. اما واژه‌هايي وجود دارد که حاکي از مقصود ما‌ست، که به اهم آنها اشاره مي‌گردد:
    1. شعائر الله
    در برخي آيات، شترهاي قرباني، خود حج، صفا و مروه از شعائر الهي معرفي شده‌اند و بر احترام و گراميداشت آنها تأکيد شده است:
    - «إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ» (بقره: 158)؛ همانا (دو كوه) صفا و مروه از نشانه‏هاى (دين و پرستش) خداست. پس كسى كه حج خانة خدا كند يا عمره بجا آورد، بر او گناهى نيست (بلكه واجب است) كه بر آن دو طواف كند (ميان آن دو سعى نمايد؛ از‌آن‌رو كه مشركان قبل از اسلام بتى را در هر يك از صفا و مروه نصب كرده بودند و در هر شوط، به‌ آنها احترام مي‌گذاشتند سبب حرمت سعى شما نمى‏شود) و هر كه كار نيكى افزون بر حد واجب انجام دهد (بر تعداد سعى و طواف بيفزايد) خداوند سپاسگزار و داناست. 
    - «وَالْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فيها خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَأَطْعِمُوا الْقانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (حج: 36). و شترهاى تنومند را براى شما (در مراسم حج) از شعائر خدا قرار داده‏ايم. در آنها، براى شما خير (دنيا و آخرت) است. پس (در هنگام قربانى) در‌حالى‌كه سرپا ايستاده باشند نام خدا را بر آنها ببريد (و نحر كنيد) و چون پهلوهايشان بر زمين خورد (و تذكيه شدند) از آنها بخوريد و به تنگ‌دستان قانع و فقيران اهل توقع نيز اطعام كنيد. اينچنين آنها را رام شما كرده‏ايم، شايد كه شكرگزاريد.
    - «ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» (حج: 32)؛ اين است (برنامة حج)، و هر كس شعائر خدا را (علامت‏هاى حج او و هر علامت دينى را) بزرگ شمارد بى‏ترديد، (تعظيم شعائر الهى) نشئت يافته از تقواى دل‏هاست (مشکيني، 1381، ص336).
    - «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ وَلاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَلاَ الْهَدْيَ وَلاَ الْقَلائِدَ وَلاَ آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْواناً وَإِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَلا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوى‏ وَلا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ» (مائده: 2)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، شعائر و حدود الهى (و مراسم حج را محترم بشماريد! و مخالفت با آنها) را حلال ندانيد، و نه ماه حرام را، و نه قرباني‌هاى بى‏نشان و نشاندار را، و نه آنها را كه به قصد خانة خدا براى به دست آوردن لطف پروردگار و خشنودى او مى‏آيند. اما هنگامى كه از احرام بيرون آمديد صيدكردن برايتان مانعى ندارد و خصومت با جمعيتى كه شما را از آمدن به مسجدالحرام (در سال حديبيه) بازداشتند، شما را وادار به تعدّى و تجاوز نكند! و (همواره) در راه نيكى و پرهيزگارى با يكديگر تعاون كنيد و (هرگز) در راه گناه و تعدّى همكارى نكنيد. از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد كه مجازات خدا شديد است! (مکارم شيرازي، 1373، ص107).
    2. آيه
    «آيه» را نيز مي‌توان به عنوان نماد در نظر گرفت؛ زيرا به‌گونه‌اي حکايت‌گري دارد. بر اساس آيات قرآن، همة پديده‌ها و مخلوقات نماد قدرت الهي‌اند و از آنها به «آيات الله» تعبير شده است:
    «إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِايَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّنَ بِغَيرِ حَقٍ‏ّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ، أُوْلَئكَ الَّذِينَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فىِ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ» (آل‌عمران: 21-22)؛ همانا كسانى كه به آيات خدا كفر مى‏ورزند و پيامبران را به ناحق مى‏كشند و از مردم، كسانى را كه به قسط و عدل امر مى‏كنند به قتل مى‏رسانند، آنان را به عذابى دردناك بشارت ده. آنها كسانى‏اند كه عمل‏هاى (خيرشان) در دنيا و آخرت تباه شده است (كارهاى خيرشان آثار نيك دنيوى و پاداش اخروى ندارد) و آنها را هيچ ياورى (شفاعت‌كننده‏اى در آخرت) نخواهد بود (مشکيني، 1381، ص53).
    3. سنت
    واژة سنت را بايد در بيان آيات و اصطلاح روايي، به صورت جداگانه بررسي کرد.
    الف. سنت در آيات: در آيات قرآن کريم، «سنت» با معناي خاصي در قالب «سنة الله» و مختص خداوند آمده است:
    ـ «سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً» (احزاب: 62)؛ (اين نوع عذاب) سنت (جاري) خداست دربارة كسانى (نظير آنها) كه پيش از اين در‌گذشته‏اند، و هرگز در سنت خدا تبديلى نخواهى يافت (همان، ص471).
    ـ «ما كانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فيما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً» (احزاب: 38)؛ هيچ منعى بر پيامبر در آنچه خدا بر او واجب كرد، نيست. اين سنت الهى دربارة يشينيان نيز جارى بوده و فرمان خدا روى حساب و برنامة دقيقى است (مکارم شيرازي، 1373، ص397).
    ـ «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتي‏ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً» (فتح: 23)؛ اين سنت الهى است كه در گذشته نيز بوده و هرگز براى سنت الهى تغيير و تبديلى نخواهى يافت! (همان، ص514).
    سنت‌هاي الهي مبتني بر علم و حکمت الهي است و با قدرت الهي جاري مي‌شود. از‌اين‌رو، نمادي از علم، قدرت و حکمت خداوند به شمار مي‌آيند. براي انسان موحد، در مواجهه با پديده‌اي همچون زلزله - به عنوان يک عذاب الهي- معاني ديگري تداعي مي‌كند. اين نمايان‌گري به واسطة نماد بودن اين واقعه است. تأکيدهاي خداوند متعال به اجراي هر سنت در محل خاص خود، و تغيير‌ناپذيري و تبديل‌ناپذيري آن، اين نمايان‌گري را تقويت مي‌کند.
    ب. سنت در روايات: آنچه در ادبيات روايي ما از «سنت» فهميده مي‌شود عبارت است از: سخن، رفتار و تقرير معصوم (مسعودي، 1389، ص3) که شامل هر‌گونه تجويز و توصيف اعمال و رفتار مسلمان واقعي مي‌شود. با تعريفي که از «نماد» ارائه شد، اين مجموعه، دربردارندة نمادهاي اسلامي است.
    جايگاه نماد در نگاه غرب
    بررسي جايگاه نماد در ديدگاه انديشمندان غربي، بحثي گسترده است که از مجال اين نوشتار خارج است. بحث از نماد و نشانه را مي‌توان از آثار ارسطو و افلاطون آغاز کرد و در حوزه‌ها و رشته‌هاي گوناگون سرنخ‌هاي اين موضوع را يافت - در قرون اخير نيز در رشته‌هاي گوناگون علمي، به شكل‌هاي گوناگون، بحث‌هابي دربارة نماد مطرح شده است؛ نظرات و نوشته‌هاي افرادي همچون؛ وايت(Leslie White) در انسان‌شناسي؛ فرويد، يانگ و لاکان در روان‌شناسي؛ دوسوسور، بارت، پيرس ، و دريدا در هنر، نشانه‌شناسي و زبان‌شناسي؛ هربرت ميد، بلومر و مايرز(Myers) در جامعه‌شناسي، روان‌شناسي اجتماعي و علوم ارتباطات؛ ادگار شاين و ماري جو هچ در مديريت که هرکدام نيز بر اساس مکتب، رشته و نگاه خود، از زاوية خاصي به بحث نماد و نشانه پرداخته‌اند (ر‌.ک: عباسي‌صدر، 1394).
    در اينجا، به تناسب نگاه مديريتي و سازماني، به بررسي تفکرات شاين و هچ بسنده شده و فقط به نظر وايت اشاره مي‌گردد که از نظر نويسنده، افراطي‌ترين توجه را به نماد دارد:
    الف. لسلي وايت
    لسلي وايت با نگاهي انسان‌شناسانه مبتني بر يافته‌هاي داروين دربارة تکامل انسان از ميمون، با تکية تمام بر داروينيسم، همنوع بودن انسان و ميمون را مطرح کرده است و تنها تفاوت انسان و ديگر حيوانات را در خلق و فهم نمادها مي‌داند. نماد: خاستگاه و پايه رفتار انسان اثر لسلي وايت، انسان‌شناس مطرح قرن بيستم، با نگاه و رويکرد داروينيسم به ارتباط نماد و رفتار پرداخته است. وي در اين اثر مطرح مي‌کند که انسان (ذهن انسان) و گاو و يا هر حيوان ديگر تفاوتي بنيادين با يكديگر ندارند. آنچه هست، يک تفاوت درجه است. از نظر وايت، تنها تفاوت ميان انسان و ديگر حيوانات، توان به کارگيري نمادها توسط انسان است. درک و تصور معناي يک نماد توسط حواس ممکن نيست. معناي يک نماد تنها به خاطر ميانجي‌ها و وسايل نمادين و معمولاً توليد سخن، مي‌تواند مبادله شود. يک سگ هم مي‌تواند پاسخ مناسب يک پيام صوتي را بياموزد. اما اين کلام براي يک سگ فقط نشانه است، درحالي‌که کلام براي انسان، نماد است؛ يعني بين معنا و شکل فيزيکي آن تفاوت وجود دارد. انسان مي‌تواند با سگ - و با همة جانوران ديگر - نقشي فعال در تعيين ارزش محرک صوتي ايفا نمايد (نمادسازي کند) سگ نمي‌تواند اين کار را انجام دهد. تمام فرهنگ (تمدن) به نماد وابسته است. اين به کار انداختن قوة نمادين است که فرهنگ را به هستي کشانده و اين استفاده از نماد است که دوام فرهنگ را ممکن مي‌سازد. بدون نماد، فرهنگي وجود نداشت و بشر صرفاً يک حيوان بود، نه يک موجود انساني. از‌آن‌رو که نماد نوع بشر را انسان ساخته، پس با هر عضوي از اين نژاد همراه است. يک نوزاد، تا آنجا که به رفتار او مربوط مي‌شود يک انسان نيست. تا زماني که نوزاد سخن گفتن را کسب نکند هيچ چيزي وجود ندارد که رفتار او را از لحاظ کيفي از رفتار يک ميمون جوان متمايز کند. کودک زماني يک انسان مي‌شود که از نمادها استفاده کند و دليل انسان‌شدنش نيز همين است. تنها با استفاده از سخن است که کودک مي‌تواند به امور انساني نوع بشر وارد شود و ايفاي نقش نمايد(White, 1944). يافته‌هاي وايت با توجه به تفاوت‌هاي بنيادين در نگاه به مبدأ هستي، سير تکامل و تطور انسان، نگاه انسان‌شناسانه مادي و مانند آن از فضاي بحث ما دور است. اما در طيف توجه به نماد يا عدم توجه به آن، وايت را مي‌توان در افراطي‌ترين حالت توجه به نماد قرار داد.
    ب. شاين
    شاين محور بررسي هر سازماني را فرهنگ آن مي‌داند. بر مبناي نظر او، فرهنگ سازماني در سه سطح قابل بررسي است: سطح مصنوعات و تجليات خارجي، سطح ارزش‌ها، سطح زيربنايي و مباني.
    سطح اول. مصنوعات، مظاهر و جلوه‌هاي ظاهر فرهنگ سازماني: اين سطح از فرهنگ دربرگيرندة آن دسته از جلوه‌هاي ظاهري، اعم از فيزيکي، کلامي، و رفتاري است که در بدو ورود، به يک سازمان قابل لمس است. معماري، محيط فيزيکي، زبان، فناوري، آيين‌ها، مراسم و تشريفات، نمادها، اسطوره‌ها، تکيه‌کلام‌ها، داستان‌ها، نحوة پوشش، آرايه‌ها و هر آن چه در سازمان ملموس و قابل مشاهده است، نمونه‌اي از اين مظاهر فرهنگي است. اين سطح به سبب اهداف تجزيه و تحليل فرهنگي، همچنين شامل آن‌گونه رفتار آشکار گروه و فرايندهاي سازماني مي‌شود که چنين رفتارهايي در آن معمول و رايج است. مهم‌ترين نکته در خصوص اين سطح فرهنگ آن است که مشاهده‌اش آسان و کشف رمز آن مشکل است. مصريان و اقوام مايايي ساکن مکزيک، هر دو هرم‌هاي ديدني و بزرگ مي‌ساختند. اما مفهوم اهرام در هر فرهنگي بسيار متفاوت است: در يک فرهنگ آرامگاه، و در فرهنگ ديگر، هم معبد و هم آرامگاه مطمح‌نظر است. مشاهده‌گر مي‌تواند شرح دهد که چه چيزي مي‌بيند و احساس مي‌کند، اما نمي‌تواند از اين مسئله به تنهايي بفهمد که اين چيزها در يک گروه معين چه معنايي دارد، يا اينکه آيا آنها حتي مفروضات بنيادي مهمي را منعکس مي‌سازند يا خير (شاين، 1383، ص39).
    يکي از جنبه‌هاي قابل مشاهدة فرهنگ سازماني، نمادهاي موجود در سازمان است. يک «نماد فرهنگي» عبارت است از: يک فعاليت، شيء، و رويداد که در خدمت انتقال يک معناي فرهنگي قرار دارد. لباس‌هاي متحدالشكل کارکنان شرکت‌هايUPS و فدرال اکسپرس، که نمايان‌گر آن شرکت هستند، مثال خوبي براي نماد است. اگر‌چه نماد کاملاً قابل مشاهده است، اما اهميت و معنايش چندان آشکار نيست (اسكرمرهوم، 2002، ص49). برخي معتقدند: پاسخ شخصي فرد به مصنوعات فيزيکي مثل ساختمان‌ها و شيوة چيدن وسايل دفتري، مي‌تواند به سمت شناسايي تصويرهاي اصلي و استعاره‌هاي بنياديني هدايت شود که عميق‌ترين سطح فرهنگ را منعکس مي‌کند. اين امر در صورتي درست خواهد بود که سازماني که فرد در حال کشف فرهنگ آن است، همان فرهنگ بزرگي را داشته باشد که پژوهش‌گر داراست. مشکل اين است که نمادها مبهم‌اند و فرد تنها مي‌تواند بينش و نگرش خود را در خصوص منظور و مفهوم احتمالي برخي چيزها بيازمايد؛ البته در صورتي که او اين فرهنگ را در سطح ارزش‌هاي آن و مفروضات اساسي‌اش نيز تجربه کرده باشد. اگر کسي بخواهد به درک مصنوعات دست يابد بايد تلاش کند ارزش‌هاي حمايت شده، هنجارها و مقرراتي که اصول عملي روزمره را فراهم مي‌کند و اعضاي گروه رفتارشان را از آن طريق هدايت مي‌کنند، تجزيه و تحليل نمايد (شاين، 1383، ص40).
    سطح دوم. ارزش‌ها: در اين قسمت، چرايي جلوه‌هاي ظاهري (سطح اول) مشخص مي‌شود. ارزش‌ها بايدهاي درون سازماني را مشخص مي‌سازد و تعيين مي‌کند چه چيزي در سازمان مهم است، و به چه چيزي بايد توجه کرد. طبيعي است که حاکميت هر يک از اين روش‌ها، رفتارها، ابزارها و جلوه‌ها ظاهر متفاوتي را در سازمان به وجود خواهند آورند (همان، ص44).
    سطح سوم. مفروضات و باورهاي بنيادي: در ژرف‌ترين سطح فرهنگ، مفروضات ناخودآگاه و مسلم دربارة چگونگي حل مسائل سازماني جاي گرفته است. اين مفروضات اساسي به اعضا مي‌گويند که چگونه دربارة اين امور فکر کنند. ذهن انسان به ثبات ادراک نياز دارد. بنابراين، هر‌گونه مبارزه با فرضية اساسي و يا زير سؤال بردن آن سبب اضطراب و حالت تدافعي مي‌شود. آنها نشان‌دهندة مفروضات غير‌قابل بحث و خدشه‌ناپذير درخصوص برقراري رابطه با محيط و ‌نيز ماهيت انسان، فعاليت انسان و روابط انسان هستند. اين سطح، غير‌قابل مشاهده و کاملاً پنهان است (همان، ص45-52). 

    شکل(‌1): سطوح فرهنگ از نظر شاين (شاين، 1383، ص50)
    ج. ماري جو هچ
    الگوي «پويايي‌هاي فرهنگي»، مبتني بر نظرية شاين (فرهنگ به عنوان پيش‌فرض‌ها، ارزش‌ها و مصنوعات) ساخته شده است. اما اين الگو به جاي تمرکز روي اين عناصر، بر پويايي‌ها و فرايندهاي پيوند‌دهندة اين عناصر تمرکز مي‌کند. بر اساس الگوي «پويايي‌هاي‌ فرهنگي»، تعامل عميق و تأثيرگذاري متقابلي ميان پيش‌فرض‌ها، ارزش‌ها، مصنوعات و نمادها - که بر اساس مصنوعات ساخته مي‌شوند - وجود دارد و تغيير در يکي از آنها مي‌تواند ديگري را تحت تأثير قرار دهد (هچ، 1389، ص479).

    شکل(2): الگوي پويايي‌هاي فرهنگي (هچ، 1997، ص363)
    الگوي «پويايي‌هاي فرهنگي» فرهنگ را به عنوان فرايندي که از طريق آن مصنوعات و نمادها در بستر ارزش‌ها و پيش‌فرض‌هاي سازماني خلق مي‌شوند، تبيين مي‌کند شکل2. نيمة بالاي الگوي «پويايي‌هاي فرهنگي» را فرايندهاي جلوه‌گري و هستي‌بخشي توصيف مي‌کند، در‌حالي‌كه نيمة پايين الگو آنچه را پس از تبديل شدن مصنوعات به بخشي از مجموعه منابع نمادين سازمان رخ مي‌دهد، توصيف مي‌کند. احتمال تغيير فرهنگي زماني روي مي‌دهد که پيش‌فرض‌ها به صورت نمادين، درون فرايند تفسير، به چالش طلبيده شوند. براي مثال، در فرهنگي که به تنبلي انسان معتقد است، ظهور فردي سختکوش اين پيش‌فرض بنيادين را، که انسان‌ها ذاتاً تنبل هستند، به چالش مي‌کشد و احتمال شکل‌گيري معناي جديدي را درون فرهنگ ميسر مي‌سازد. بر اساس الگوي پويايي‌هاي فرهنگي، مديران به عنوان حامل نمادها، فقط زماني در فرايندهاي فرهنگي تغيير ايجاد مي‌کنند که تفسير ديگران از آنها موجب تغيير در پيش‌فرض‌ها، ارزش‌ها و يا مصنوعات شود (نظري‌پور، 1386، ص52).
    فرايند ايجاد مصنوعات، پيش‌فرض‌ها و ارزش‌ها انتظاراتي دربارة جهان ايجاد مي‌کنند که تصاوير ذهني و چشم‌اندازهايي براي راهنمايي عمل فراهم مي‌سازند. اين فرايند «جلوه‌گري» ناميده مي‌شود. وقتي فرهنگ از طريق تصاوير ذهني و ارزش‌هاي آشکار، کنش افراد را تحت تأثير قرار مي‌دهد، کنش متأثر از اين نوع فرهنگ، مصنوعات را توليد مي‌کند. توليد مصنوعات به فرايند هستي‌بخشي اشاره دارد. فرايندي که از آن طريق نمادها بر اساس مصنوعات ساخته مي‌شود «نمادسازي» ناميده مي‌شود. براي مثال، وجود ساعت حضور و غياب و گزارش عملکرد روزانه به کارکنان مي‌گويد که آنها قابل اعتماد نيستند و منجر به شکل‌گيري نوعي احساس رنجش و محروميت در آنها مي‌شود. فرايند تفسير براي کمک به تعيين نمادها از پيش‌فرض‌ها استفاده مي‌کند، اما به نمادها اجازه مي‌دهد تا پيش‌فرض‌هاي موجود را حفظ كنند يا آنها را به‌ چالش بكشند. تغيير فرهنگي زماني رخ مي‌دهد که پيش‌فرض‌ها به صورت نمادين درون فرايند تفسير به‌ چالش كشيده شوند. 
    بررسي جايگاه نماد در نگاه انديشمندان مسلمان
    در بين آراء انديشمندان مسلمان در باب نماد، شايد مباحث راجع به زبان، بيش از همه جلوه‌نمايي کند. نخستين دانشمندي که به دسته‌بندي علوم پرداخته، ابو‌نصر فارابي است که مجموع علوم را در کتاب احصاء العلوم، به پنج طبقة علوم زباني، استدلالي، آموزشي، طبيعي و مدني تقسيم کرده است. خلاصة نظرية فارابي در علوم زباني آن است که بحث عمده در اين طبقه از علوم، بحث در خصوص اصل لغت يک زبان خاص، قواعد صرفي و نحوي و به‌ويژه بحث دربارة جايگاه کلمات مفرد در الفاظ مرکب يا کلام و ارتباط هر يک از کلمات با يکديگر است. البته مباحث زبان‌شناختي به مسائلي که فارابي آنها را بر‌شمرده است، محدود نمي‌شود. افزون بر مباحث صرفي و نحوي، بررسي‌هاي صوتي و معنايي نيز در آثار قدما مشاهده مي‌شود و اهميت آنها چه بسا بيش از صرف و نحو باشد. بخشي از اين بررسي‌ها از همان آغاز، در کتاب‌هاي نحو مانند الکتاب سيبويه گنجانده شده و برخي ديگر مانند مسائل معنا‌شناختي و تفسير متن در آثار فلاسفه، منطقيان و نيز آثار فقيهان در علم اصول فقه بررسي گرديده‌اند. بخشي از آثار علماي منطق و اصول فقه به مباحث الفاظ مربوط مي‌شود که در مطالعات زبان‌شناختي جايگاه ويژه‌اي دارد. اهميت مطالعات زبان‌شناختي در بين مسلمانان، به قرآن است؛ زيرا اين مطالعات در جهان اسلام از قرآن سر‌چشمه گرفته است (دين‌محمدي، 1389، ص، 23- 24). 
    آنچه در زمينة زبان‌شناسي انجام گرفته است نبايد ما را از ديگر مباحث دور کند. مباحث تفسير قرآن در رمزگشايي آيات قرآن تماماً جزو زبان‌شناسي محسوب نمي‌شود. تفسيرهاي روايي، تفسير آيه با آيه، و مدد جستن از تجربه و عقل در تفسير نيز بايد مد نظر قرار گيرند. آموزه‌هاي گسترده، عميق و دقيق در باب نمادهاي رفتاري، کلامي و فيزيکي که در آثار علماي بزرگ اسلامي، به‌ويژه در کتاب‌هاي علماي اخلاق مصاديق زيادي دارد، از نكاتي است که بايد به‌ تفصيل بررسي شود؛ آثاري همچون: جامع ‌السعادات، اثر ملا‌محمد مهدى نراقى؛ معراج ‌السعادة اثر ملا‌احمد نراقى؛ المقامات ‌العليه (خلاصة معراج السعاده) اثر شيخ عباس قمي؛ قلب سليم، و گناهان کبيره اثر شهيد سيد‌عبدالحسين دستغيب؛ مراحل اخلاق در قرآن و مفاتيح‌ الحياة اثر عبدالله جوادي آملي؛ به سوي خود سازي، اثر علامه محمد‌تقي مصباح يزدي؛ اخلاق و راه سعادت، اثر بانو مجتهده امين؛ گناه‌شناسي، اثر محسن قرائتي؛ محجة البيضاء في تهذيب الاحياء، اثر ملامحسن فيض کاشاني؛ و در رأس همه به صحيفه سجاديه و رسالة حقوق امام سجاد و شروحي که بر اين کتاب‌هاي ارزشمند نوشته شده اشاره نمود. در اين آموزه‌ها، نمادهاي رفتاري، کلامي و فيزيکي ذکر شده و در برخي، آثار و اهميت آنها نيز قيد گرديده است. با نگاهي وسيع‌تر، حتي مباحثي را که برخي علما در باب برخي علوم غريبه همچون علم حروف، اعداد و اشکال نسبت به آثار اين نمادها دارند نيز مي‌توان بررسي كرد. در اين مقاله، به اجمال به برخي نظرات به عنوان نمونه اشاره مي‌گردد:
    1. شهيد اول
    براي فهم اهميت و جايگاه نماد در نگاه اسلامي و انديشة عالمان ديني، کافي است قدري با سيرة عالمان در صدور فتوا آشنا شويم. دقت و تعمقي که عالمان رباني در کشف يک حکم شرعي به خرج مي‌دهند و رعايت احتياطي که در صدور فتوا لحاظ مي‌‌كنند، ارزش و اعتبار فتواي آنها را بالا مي‌برد. با توجه به اين نکته، فتواي شهيد اول بر وجوب مهاجرت در جايي که امکان اظهار نمادهاي اسلامي وجود ندارد، مهر فصل‌‌الخطابي بر جايگاه نماد در نگاه انديشمندان و عالمان اسلامي است: «ويحرُمُ المُقامُ في بلدِ الشرکِ لِمَن لايتمکّنُ مِن إظهار شعائر الإسلام» (شهيد ثاني، 1410ق، ج 2، ص383).
    البته اين فتوا مخصوص ايشان و شارح کتابشان يعني شهيد ثاني نيست، بلکه ديگر فقها نيز چنين فتوايي دارند (ر.‌ک: شهيد ثاني، 1414، ج 1، ص469، اردبيلي، 1403ق، ج 7، ص436، نجفي؛ 1404ق، ج 21، ص34؛ سبزواري، 1413ق، ج 15، ص99). «يجب المهاجرة عن بلد الشرك على من يضعف عن إظهار شعائر الإسلام مع المكنة، والهجرة باقية ما دام الكفر باقياً» (حلي، 1408ق، ج 1، ص279). «وتجب المهاجرة عن بلد الشرك اذا لم يتمكّن من اظهار شعائر الاسلام» (همو، 1410‌ق، ج 1، ص343).
    2. علامه طباطبائي
    عارف بزرگ، علامه طباطبائي‌، با کتاب شريف الميزان بيشتر شناخته مي‌شود. اين کتاب عظيم و ارزشمند در تفسير قرآن کريم، تحولي عظيم ايجاد کرد. شيوة خاص مرحوم علامه، مشهور به شيوة «تفسير قرآن به قرآن»، نگاهي عميق‌تر و استوارتر به مفسران در تفسير آيات قرآني ارائه کرد.
    رهيافت‌هاي زبان ديني به دو گروه عمدة «شناختاري» (ناظر به واقع و توصيف‌گر واقعيت‌ها) و «غير‌شناختاري» تقسيم مي‌شود. رهيافت‌هاي زباني همچون نمادين دانستن متون ديني، رمزي، اسطوره‌اي، استعاره‌اي يا کنايه‌اي دانستن آن از قسم غير شناختاري است. مرحوم علامه ساختار زبان قرآن را بر مبناي عرف عام دانسته است، که البته با عرف عام تفاوت‌هايي نيز دارد. چون در زبان عرف عقلا از رمز، استعاره، کنايه و نماد براي تفهيم بهتر و سريع‌تر مطلب استفاده مي‌شود، خداوند نيز در قرآن در مواردي اين صناعات ادبي را براي تقريب ذهن از محسوس به معقول به کار برده است؛ اما کل زبان قرآن را (اخبار، انشا، نماد، رمز و کنايه و مانند آن) شناختاري، يعني ناظر به واقع و معنادار مي‌داند (محمدرضايي و همكاران، 1393، ص95). 
    بر خلاف نظر برخي مفسران، که نگاه نمادين به برخي تعابير قرآني را در تعارض با اثبات معجزات مي‌دانند (ر‌ک: مکارم شيرازي، 1374، ج 2، ص221)، به نظر علامه طباطبائي زبان تمثيلي معاني ناشناخته را با آنچه شناختني و معهود ذهن عموم است، بيان مي‌کند. کاربرد مثل در قرآن از آن روست که آسان‌ترين راه براي تبيين حقايق و دقايق باشد كه عالم و عامي - هر دو - و هر يک در سطح و مرتبة خاص خود، از آن بهره‌مند مي‌شوند. چون هدايت ديني اختصاص به طايفة خاصي ندارد و در آن، سطح فکري عموم رعايت مي‌شود فهم همگاني بشر نيز از لاية محسوسات مادي و طبيعي فراتر نمي‌رود. پس براي اينکه معاني غير‌مادي تفهيم شود ذكر امثال ضرورت مي‌يابد. درست است که مثل‌هاي قرآن، عام بوده و به اعتقاد مرحوم علامه براي عموم مردم است، ليکن اشراف بر حقيقت معاني و لبّ مقاصد آنها، ويژة اهل دانش، از بين کساني است که حقايق امور را تعقل مي‌کنند و بر قشرها و ظواهر آنها منجمد نمي‌شوند، بنابراين زبان قرآن گاهي، تمثيلي و نمادين بوده است، و هر قدر زباني نمادين‌تر باشد بايد بيشتر تحليل منطقي شود (محمد‌رضايي و همكاران، 1393، ص107).
    با رويکرد اين تحقيق، مي‌توان اين کتاب را سرشار از رمزگشايي‌ها از مفاهيم مستور در نمادهاي کلامي قرآن دانست. با توجه به مطالب ذکر شده، به بررسي اين آيه از نظر ايشان بسنده مي‌كنيم:
    «هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ يَأْتِيَهُمُ اللَّهُ في‏ ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَالْمَلائِكَةُ وَقُضِيَ الْأَمْرُ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» (بقره: 210)؛ آيا (پيروان فرمان شيطان، پس از اين ‌همه نشانه‏ها و برنامه‏هاى روشن) انتظار دارند كه خداوند و فرشتگان در سايه‏هايى از ابرها به سوى آنان بيايند (و دلايل تازه‏اى در اختيارشان بگذارند، با اينكه چنين چيزى محال است!) و همه چيز انجام شده، و همه كارها به سوى خدا بازمى‏گردد (مکارم شيرازي، 1373، ص32).
    مرحوم علامه ذيل اين آية شريفه، سه احتمال بيان مي‌کند:
    احتمال اول: کفار در انتظار چنين مسئله‌اي هستند. ولي مرحوم علامه اين احتمال را رد مي‌کند؛ زيرا آياتي که قبل و بعد اين آيه‌، در ارتباط با مؤمنان است و قرآن ‌در اوج فصاحت قرار دارد. بنابراين، کلام آن در اينجا نيز به يکديگر مرتبط است و سخن در اينجا در ارتباط با مؤمنان است، نه کفار، و آن هم در خصوص اختلاف مؤمنان است که اگر مؤمنان، اختلاف را کنار بگذارند و از حق تبعيت کنند، مسئله‌اي به وجود نخواهد آمد. خداوند در پايان مي‌فرمايد: «... و إلي الله ترجع الأمور». ايشان سپس مي‌فرمايد: در اينجا، سه احتمال وجود دارد:
    يکي اينکه تحديدي است براي عالم آخرت؛ يعني: اينکه در عالم آخرت خدا مي‌فرمايد: «هل ينظرون...»، که به سبب وجود عبارت: «في ظلل من الغمام...» که مربوط به اين دنياست و به عالم آخرت مربوط نمي‌شود، در نتيجه اين احتمال درست نيست. دوم اينکه تحديدي در انتظار آنان است، چه در دنيا و چه در آخرت.
    سوم اينکه تهديدي است در ارتباط با واقعه‌اي که توقعش در دنيا متوقع است.
    مرحوم علامه در بخش روايي تفسير، ابتدا سه حديث در تفسير آيه نقل مي‌کند و مي‌فرمايد: در تفسير آية فوق، سه معنا آمده است: معناي اول روز «قيامت»؛ معناي دوم «روز رجعت»؛ و سومين معنا «ظهور» حضرت مهدي. است. اين روايات در ظاهر به چيزهاي متفاوتي اشاره مي‌کنند و متفاوت هستند. اما نظر مرحوم علامه چنين است که گاهي ائمه مراتب يک واقعيت را به گونه‌هاي متفاوتي آورده‌اند و اين به سبب وحدت و سنخيتي است که در اين سه معنا وجود دارد. به نظر مرحوم علامه، مردم حاضر نشده‌اند به خود زحمت دهند و دربارة قيامت تحقيق بيشتري کنند و در نتيجه، نفهميده‌اند که قرآن راجع به اين روز عظيم چه فرموده است و بدين‌سبب، دربارة اين روايات که شايد از 500 روايت، که در ابواب گوناگون نقل شده است تجاوز کند، دچار اختلاف شده‌اند (طباطبائي، 1374، ص، 153- 164).
    ايشان به معناي اين سه روز هم مي‌پردازد. آنچه از کلام خداي تعالي دربارة قيامت و اوصاف آن به دست مي‌آيد اين است که قيامت روزي است که هيچ سببي از اسباب و هيچ کار و شوري از خداي سبحان پوشيده نيست. روزي است که تمام اوهام از بين مي‌رود و آيات خدا در کمال ظهور، ظاهر مي‌شود. در سراسر آيات قرآن و روايات، هيچ دليلي به چشم نمي‌خورد که دلالت کند بر اينکه در آن روز، عالم جسماني به‌کلي از بين مي‌رود، بلکه بعکس، ادله‌اي وجود دارد كه بر خلاف اين معنا دلالت دارد. مي‌فرمايد: قيامت در همان عالم انجام خواهد گرفت. چيزي که هست از اين معنا استفاده مي‌شود که در آن روز، بشر، يعني اين نسل که خداي تبارک و تعالي از يک مرد و زن به نام آدم و حوا پديد آورد، پبش از قيامت، از روي زمين منقرض مي‌شود. بين عوام چنين جا افتاده است که همه چيز از بين مي‌رود، اما در قرآن دليلي بر اين امر نداريم. رواياتي هم داريم که بهشت و جهنم الان هست و در گسترة همين عالم هم هست. عالم از نظر ترقي و درک واقعيات عوض مي‌شود، و مي‌شود: عالم آخرت؛ مثلاً، افرادي که از زمان حضرت آدم تا‌كنون مرده‌اند، الان در عالم برزخ هستند، عالم برزخ کجاست؟ عالم برزخ به گفتة آيه، در همين دنياست. عالم آخرت هم در همين دنياست، منتها به شکل خاص ديگري. خلاصه اينكه مي‌فرمايد: بين نشئة دنيا و نشئة قيامت مزاحمت و زيادتي نيست ـ بر خلاف آنچه عوام فکر مي‌کنند که اين عالم يک چيزي است و عالم آخرت يک چيز ديگر ـ و وقتي قيامت بيايد بعضي جزئيات دنيا از بين مي‌رود. ولي کليت آن از بين نمي‌رود، همچنان که ميان برزخ، که اکنون اموات در آن عالمند، با عالم دنيا مزاحمتي نيست، عالم آخرت هم با دنيا مزاحمتي ندارد (فقهي، 1384، ص8).
    علامه در ادامة تفسير آية مذکور مي‌فرمايد: به نظر حضرات معصومان ايام خدا (روزي که به خواسته‌هاي خدا بيشتر عمل مي‌شود) سه روز است: روز ظهور حضرت مهدي. و روز رجعت و روز قيامت. در روايت ديگري آمده است: ايام خدا سه روز است، روز مرگ، روز رجعت، روز قيامت. چنان‌که ملاحظه مي‌شود، اتحاد اين سه روز بر حسب حقيقت و اختلاف آنها از نظر مراتب ظهور باعث شده است که در تفسير ائمة اطهار، بعضي از آيات گاهي به روز قيامت، گاهي به روز رجعت و گاهي به روز ظهور حضرت مهدي. تفسير شود. چنين روزي - في نفسه - ممکن است و منکر آن هيچ دليلي بر نفي آن ندارد. پس از بررسي‌هاي فوق و با مراجعه به آيات و روايات، احتمال سوم در نظر قوت مي‌گيرد؛ زيرا از اين نكات استفاده مي‌شود که آخرت آينده، همين دنيا و ظهور امام حقيقي است که در همين دنيا اتفاق خواهد افتاد (همان).
    3. امام خميني
    براي بررسي جايگاه نماد در انديشة حضرت امام، نكات بسياري وجود دارد. ايشان در تفسير سورة حمد مي‌فرمايد:
    همة عالم اسم اللّه‏اند؛ تمام عالم. چون اسم، نشانه است؛ همة ‏موجوداتى كه در عالم هستند نشانة ذات مقدس حق تعالى هستند؛ منتها نشانه بودنش را بعضي‌ها مى‏توانند به عمقش برسند كه اين چطور نشانه است؛ و بعضى هم به طور اجمال، مى‏توانند بفهمند كه نشانه است (موسوي خميني، 1359، ص144). در اينجا، به نامه‌اي که ايشان در اعتراض به حذف التزام به قسم به قرآن ـ به عنوان يک نماد اسلامي‌ـ به محمد‌رضا پهلوي نوشته‌اند، اکتفا مي‌کنيم. حذف اين نماد از نظر ايشان «ذنب لا‌يغفر» و «بدعت» ناميده مي‌شود:
    تلگراف مبنى بر آنكه اعلا‌حضرت بيش از هر كس در حفظ شعائر مذهبى كوشا هستند، و تلگراف اينجانب را براى دولت ارسال داشتند، و توفيق اينجانب را در ترويج مقررات اسلامى و هدايت عوام خواستار شدند، موجب تشكر گرديد. البته ملت مسلمان ايران از اعلا‌حضرت همين انتظار را دارند. فرمودة اعلا‌‌حضرت موافق است با آنچه از پيغمبر اسلام به ما رسيده: «إِذَا ظَهَرَتِ البِدَعُ فِى امَّتِى فَليُظهِرِ العَالِمُ عِلمَهُ. فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيْهِ لَعنَةُ اللَّهِ»‌. البته شغل روحانى ارشاد و هدايت ملت است.
    مع الأسف، با آنكه به آقاى اسد‌اللّه عَلم در اين بدعتى كه مى‏خواهد در اسلام بگذارد تنبه دادم و مفاسدش را گوشزد كردم، ايشان نه به امر خداوند قاهر گردن نهادند و نه به قانون اساسى و قانون مجلس اعتنا نمودند، و نه امر ملوكانه را اطاعت كردند، و نه به نصيحت علماى اسلام توجه نمودند‌..‌.‌ آقاى عَلم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسى اعلام و برملا نموده. آقاى اسد‌اللّه عَلم گمان كرده با تبديل كردن قسم به قرآن مجيد به «كتاب آسمانى»، ممكن است قرآن كريم را از رسميت انداخت و اوستا و انجيل و بعض كتب ضاله را قرين آن يا به جاى آن قرار داد. اين شخص تخلف از قانون اساسى را به بهانة الزامات بين‌المللى شعار خود دانسته با آنكه الزامات بين‌المللى مربوط به مذهب و قانون اساسى نيست. تشبث به الزامات بين‌المللى براى سركوبى قرآن كريم و اسلام و قانون اساسى و ملت، جرم بزرگ و «ذَنْبِ لا يُغْفَر» است (موسوي خميني، 1359، ج 1، ص89).
    4. شهيد مطهري
    علامه شهيد مطهري ذيل بحث تفاوت تعظيم و پرستش، اشاره‌اي به مراسم حج و آية مربوط به آن کرده و با استناد به آن، جايگاه تعظيم اين نماد الهي را بيان داشته است:
    مي‌گويند: طواف گرد يك خانة سنگى و استلام و تبرك به حجرالاسود بقايايى از شرك است كه در اسلام باقى مانده است؛ اسلام هم نتوانست توحيد خالص بياورد، والا مى‏بايست حج را به‌طور كلى، منسوخ كند؛ حج به‏طور‌كلى، از بقاياى شرك است كه در اسلام باقى مانده است. اتفاقاً قضيه برعكس است. قرآن حج را يادگار ابراهيم و ابراهيم را پدر حج و دشمن‌ بت‌پرستى مى‏داند: واجنبنى «و بنىّ ان نعبد الاصنام. ابراهيم نيز بت شكن بود». «تاللّه لاكيدنّ اصنامكم... فجعلهم جذاذاً الا كبيراً لهم»...قرآن مخصوصاً مراسم حج را به عنوان شعائر الهى ياد مى‏كند و اين آية «ذلك و من يعظم شعائر اللّه فانها من تقوى القلوب» در خلال آيات حج وارد شده است. ما در ورقه‏هاى عبادت و ورقه‏هاى توحيد در عبادت و ورقه‏هاى اقسام توحيد گفته‏ايم كه فرق است ميان «تعظيم» و «پرستش». اسلام تعظيم و تواضع را جايز مى‏داند و پرستش را منع مى‏كند. فرق ميان پرستش و تعظيم اين است كه پرستش نوعى تقديس و تنزيه و تسبيح و تحميد است، و گفتيم: تسبيح و تحميد و تنزيه از جميع نقايص و همچنين تكبير مختص خداست؛ زيرا كاملِ منزه از همه نقايص خداست و آنكه سپاس مطلق [متعلق‏] به اوست و اكبر و اعظمِ مطلق خداست. سجود و ركوع از لحاظ هيأت جسمانى عبادت نيست، از آن لحاظ، عبادت است كه حالتى است كه اختصاص داده شده براى تسبيح و تكبير. لهذا در سجود مى‏گوييم: «سبحان ربى الاعلى و بحمده» و در ركوع مى‏گوييم: «سبحان ربى العظيم و بحمده»، در موقع رفع رأس مى‏گوييم: «اللّه اكبر» و در حال قيام مى‏گوييم: «الحمد للَّه رب العالمين» و يا «سبحان اللّه والحمد للَّه ولا اله الّا اللّه واللّه اكبر». تقديس منحصراً بايد براى خدا باشد و يا به خاطر امر خدا. اگر چيزى را به خاطر يك شعار و [به‏] عنوان يك شعار تقديس كرديم - نه تسبيح كه براى غير خدا جايز نيست - مثل احترامى كه به پرچم و علامت‌هاى ملى مى‏گذارند، در واقع احترام به او نيست، احترام به آن فكر و عقيده‏اى است كه اين پرچم نمايندة اوست. اين است كه جنبة شعاريت پيدا مى‏كند (مطهري، 1377، ج 6، ص544).
    از نظر شهيد مطهري، لباس نبايد ولايي بيگانه باشد.
    اينکه «لباس آنها را نپوشيد» جامه‌اي است که بر پيکر اين حکم پوشانده شده است، که البته بايد روح آن را درک کرد. اسلام مي‌گويد: شخصيت باختن، الاغ مردة ديگري را قاطر پنداشتن، حتي فرش و لوازم خانه را مثل بيگانه آرايش کردن حرام است؛ هضم شدن در ديگري حرام است؛ مستسبع شدن حرام است؛ اسلام مي‌گويد: ميمون‌صفتي حرام است. تغيير خط، که به دنبال خود، تغيير شخصيت مي‌آورد، حرام است. تعظيم شعائر ديني يکي از پوسته‌هاست که شکل و طريقه‌اش فرق مي‌کند. لهذا، از نظر ساختمان در مذهب، استيل مخصوص شرط نشده است كه حتماً بايد چنين باشد يا نباشد، فقط تشبه و تقليد و طفيلى‏گرى نبايد باشد، هضم شدن نبايد باشد، كليسا مانند يا آتشكده مانند يا كنيسه مانند نبايد باشد. تغيير لغت و زبان خود، تابلوهاى خود، طرز تكلم خود، مثل آنها آروق زدن، لغات آنها را وارد لغت خود كردن - و الا براى اسلام لغت و زبان معنا ندارد، روح چيز ديگر است- اسم‌گذاري‌ها از اين قبيل است (همان، ج 10، ص148).
    5. علامه مصباح يزدي
    هر چند لباس جنبة نمادين دارد و نشانه است، اما اين نمادها در زندگي اجتماعي نقش مهمي دارند، به گونه‌اي که زندگي انساني بدون اين نماد‌ها و نشانه‌ها محقق نمي‌شود. براي نمونه، صيغة ازدواج، صيغة بيع، ايستادن رو به قبله در نماز و نظاير آنها، همه نمادها و نشانه‌هايي هستند که در ماهيت افراد و اشيا نقشي ندارند؛ اما حاکي از نيت و تعهد و پذيرش بر تکاليف است. توهين به كسي كه در لباس مأمور انتظامي است جرمي سنگين است، در‌حالي‌که توهين به همان شخص در‌حالي‌که لباسي نپوشيده، جرمي خفيف‌تر به حساب مي‌آيد؛ زيرا لباس مخصوص مأمور انتظامي نماد نظام و تعهد و تکليف افراد است. نيتي که در وراي اين نماد‌ها وجود دارد مهم است، وگرنه بدون نيت‌ها اگر ده‌ها بار هم صيغة ازدواج خوانده شود، اثري ندارد. بدين‌روي، پوشيدن لباس روحانيت اگر با نيت واقعي باشد، نقطة عطف زندگي يک طلبه است (مصباح‌يزدي، 1393).
    6. آيت‌‌الله جوادي آملي
    1. نماد به دو قسم «حقيقي» و «اعتباري» تقسيم مي‌شود. از موجود حقيقي، به صورت نماد اعتباري مي‌توان استفاده كرد؛ يعني نماد اعتباري مي‌تواند وصف موجود حقيقي باشد، اما موجود اعتباري نمي‌تواند نمادي حقيقي باشد؛ زيرا نماد حقيقي امري تكويني است، امر تكويني هرگز وصف موجود اعتباري و بي‌حقيقت نمي‌گردد. دربارة نمادها، توجه به دو نكته لازم است:    
    اول. پرهيز از به‌كارگيري نمادهاي اعتباري در براهين عقلي؛    
    دوم. امتياز گذاردن بين دو جنبة اعتباري و حقيقي موجودي حقيقي كه به صورت نمادي اعتباري مطمح‌نظر قرار مي‌گيرد؛ زيرا جنبة واقعي و حقيقي شي‏ء در جنبة اعتباري آن دخالت ندارد و به همين سبب، با آنكه جنبة واقعي اشياء به اعتبارات گوناگون دگرگون نمي‌شود، ممكن است يك موجود حقيقي نزد دو گروه از دو حيثيت اعتباري نمادين برخوردار گردد كه مخالف با يكديگرند.
    ٢. نماد اعتباري از قلمرو اعتبار معتبران تجاوز نمي‌كند و با اختلاف اعتبار، دگرگون مي‌شود؛ مانند زبان، پرچم، تابلو. نماد حقيقي، همواره متبوع واقع مي‌شود، نه تابع؛ نظير نماد بودن چمن نسبت به آب.
    نماد حقيقي گاهي متأثر از گوهر هستي خويش است و زماني متأثر از وصف خاص تكويني خود. در صورت اول، شي‏ء نمادين همواره نشانه است و هرگز دگرگوني اوصاف او زمينة زوال جنبة نمادين آن را فراهم نمي‌آورد، برخلاف صورت دوم كه با تغير وصف، سِمَت نماد بودن او نيز دگرگون مي‌شود؛ مانند دگرگوني و پژمردگي چمن و تبدّل آن به صورت خاك و نظير آن؛ زيرا چمن در اين حال هرگز نشانة آب نيست (پارسا، 1373).
    ٣. جهان امكان از ديدگاه موحِّد، نماد حقيقي ذاتي است نه وصفي؛ يعني تمام ذرات در تمام حالات، نشانة جمال يا جلال حق هستند و تحول اوصاف نيز نمونة تحول ارادة خداوند است؛ يعني هيچ حالي براي هيچ موجودي فرض نمي‌شود كه آن موجود در گوهر ذات خود، نمادِ حق نبوده يا دگرگوني وصف آن نماد حقيقي نسبت به تحول اراده خدا نباشد.
    ٤. هر موجودي كه از كمال‌هاي بيشتري برخوردار باشد، نمادي كامل‌تر از نمونه‌هاي ديگر است، تا برسد به كون جامع (انسان كامل) كه كامل‌ترين نمادها‌ست؛ «ما لله آية اكبر منّي» (مجلسي، 1403ق، ج 23، ص206).
    5. لازمة نماد امكاني آن است كه از خود هيچ استقلالي نداشته باشد و از اين حيث، هستي در حكمت متعاليه بر دو قسم منقسم است: اول آنكه ذات محض و نَفْس صرف است، بدون هيچ‌گونه ارتباط به غير؛ مانند واجب تعالي. دوم آنكه ربط محض و نفس پيوند است، بدون هيچ‌گونه ذات و نفس؛ مانند وجودهاي امكاني و تعبير به «ذات هي عين الربط» دربارة اين قسم، خالي از تسامح نيست، بلكه «لا ذات للموجود الفقري». پس موجود يا ذات محض است يا ربط صرف، ولي لازمة حقيقتِ حكايت و ارائة آن نيست كه موجود حاكي سهمي ‌از استقلال نداشته باشد، بلكه گاهي موجود مستقل آينة غيرمستقل قرار مي‌گيرد؛ چنان‌كه حق تعالي آينة جهان امكان مي‌گردد و آنچه در شرح فصوص الحكم و... راجع به «المؤمن مراة المؤمن» (مجلسي، 1403ق، ج 71، ص268) آمده‌، ناظر به همين بخش است؛ زيرا يكي از اسما حسناي حق «مؤمن» است.
    ٦. موانع بينش نمادهاي تكويني در نظر قرآن، غبارِ غير ديدن و گَرد گِردِ ديگران گشتن است كه از آن به عنوان «رَين» ياد شده است: «كَلاَّ بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ» (مطففين: 14)؛ (همان).
    آية‌الله جوادي آملي در کتاب مفاتيح ‌الحياة، نمونه‌‌هاي زيادي از نمادهاي اسلامي و برخي از آثار آن اشاره كرده‌ است (ر.‌ک: جوادي‌آملي، 1391، ص5- 33 - 35). 
    نتيجه‌گيري
    بحث «فرهنگ سازماني» دربارة تازگي‌اش، در مطالعات مديريتي معاصر، جايگاه ويژه‌اي يافته است. تأثيرات نماد به عنوان خارجي‌ترين لاية فرهنگ، بر فرهنگ و رفتار سازماني، به خاطر قابل لمس و کنترل‌پذير بودنش مورد توجه جدي مديران امروزي و محققاني همچون خانم هچ قرار گرفته است. براي محقق مديريت اسلامي، در توجه به نماد، برخي عوامل به‌ عنوان مانع به‌شمار مي‌آيند:
    - مباني معرفتي حاکم بر تحقيقات اين دست محققان که مبتني بر ذهني‌گرايي است.
    - برخورد برخي مسلمان‌نماها با نمادهاي اسلامي که عمدتاً هم معاصر هستند.
    - اهميت فراوان آموزه‌هاي ديني به مباني معرفتي و نظام ارزشي که البته تأکيدي بجاست، اما منجر به اين شده که ظاهراً نمادها در عمل ارزشي نداشته باشند.
    فارغ از نظر عالمان اسلامي بر مردود بودن مبناي ذهني‌گرايي حاکم بر مکتب نمادين‌ تفسيري، با اندکي توجه به کلام برخي بزرگان اسلامي و بررسي انديشه آنان مي‌توان پي برد التزام به نماد جايگاه ويژه‌اي داشته و محقق مديريت اسلامي نبايد خود را از اين حوزه و کارکردهاي آن محروم سازد. وقتي فقهاي شيعه براي حفظ نمادهاي اسلامي حکم به وجوب مهاجرت مي‌دهند و اقامت در جايي را که امکان ابراز نماد وجود ندارد حرام اعلام مي‌کنند، سهل‌انگاري و بي‌توجهي به نمادهاي اسلامي جوازي ندارد. 
    توجه جدي به نمادهاي اسلامي و البته مبتني بر مباني معرفتي و نظام ارزشي اسلام مي‌تواند تحولي جدي در نگاه به فرهنگ سازماني و کارکردهاي آن در مطالعات مديريت اسلامي ايجاد نمايد.

     

    References: 
    • آيةالله فقهي، 1384، «مهدويت از ديدگاه علامه طباطبائي»، موعود، ش 58، ص6- 14، نقل از پايگاه اينترنتي اطلاع‌رساني حوزه (hawzah.net).
    • اردبيلي، احمد‌بن محمد، 1403ق، مجمع الفائده و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، قم، جامعة مدرسين.
    • پارسا، حميد، 1373، نماد و اسطوره، قم، اسراء.
    • جوادي‌آملي، عبدالله، 1391، مفاتيح‌الحياة، چ سيزدهم، قم، اسراء.
    • جونز، گراد آر، 1390، تئوري، طراحي و تغيير سازماني، ترجمة حسين صفرزاده و محمدرضا دارائي، تهران، مؤسسة کتاب مهربان نشر.
    • جوينت، پت و ملکم وارنر،1385، مديريت در عرصه فرهنگ‌ها، ترجمة محمد‌تقي نوروزي، تهران، سمت.
    • حلي، حسن‌بن يوسف، 1410ق، ارشاد الأذهان إالي أحکام الإيمان، قم، جامعة مدرسين.
    • خاقاني اصفهاني، محمد، 1391، «علوم انساني در بستر فرهنگ و ارزش‌هاي اسلامي (مقاله مباني رويكردي مبتني بر جهان بيني اسلامي به ماهيت زبان)»، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
    • دهخدا، علي‌اکبر،1373، لغت‌نامة دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
    • دين‌محمدي، غلام‌رضا، 1389، مباني زبان‌شناسي در جهان اسلام، تهران، دانشگاه امام صادق.
    • زارعي‌متين، حسن، 1388، مديريت رفتار سازماني پيشرفته، تهران، نشر آگاه.
    • ساروخاني، باقر، 1370، دائرة‌المعارف علوم اجتماعي، تهران، کيهان.
    • سبزواري، سيد‌عبدالأعلي، 1413، مهذب الأحکام في بيان الحلال و الحرام، چ چهارم، قم، مؤسسه المنار
    • شاين، ادگار، 1383، مديريت فرهنگ سازماني و رهبري، ترجمة برزو فرهي و شمس‌الدين نوري، تهران، سيماي جوان.
    • طباطبائي، سيدمحمد‌حسين، 1374، الميزان، ترجمة سيد‌محمد‌باقر موسوى همدانى، چ پنجم، قم، جامعة مدرسين.
    • عاملي، زين‌الدين بن علي (شهيد ثاني)، 1410ق، الروضة‌البهيه في شرح اللمعة‌الدمشقيه، قم، کتاب‌فروشي داوري.
    • عاملي، محمد‌بن مکي (شهيد اول)، 1414ق، غاية‌المراد في شرح نکت الإرشاد، قم، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم.
    • عباسي‌صدر، علي‌رضا، 1394، تبيين نظري تأثير نمادهاي اسلامي بر رفتار کارکنان، پايان‌نامه کارشناسي ارشد، قم‌‌‌‌‌، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني .
    • علامه مجلسي، 1403ق، بحار‌الأنوار‌، تهران، دار‌الکتب، الاسلاميه، تهران.
    • عميد، حسن، 1387، فرهنگ فارسي عميد، چ بيست و نهم، تهران، اميرکبير.
    • قلي‌پور، آرين، 1388، جامعه‌شناسي سازمان‌ها، چ نهم، تهران، سمت.
    • محسنيان‌راد، مهدي، 1380، ارتباط‌شناسي، چ چهارم، تهران، سروش.
    • محمد‌رضايي، محمد و همكاران، 1393، علامه طباطبائي و زبان نمادين و انشايي در قرآن، پژوهش‌نامه تفسير و زبان قرآن، دوره دوم، ش 4، ص95- 114.
    • مسعودي، عبدالهادي، 1389، درسنامة فهم حديث، قم، زائر.
    • مطهري، مرتضي، 1377، يادداشت‌هاي استاد مطهري، تهران، صدرا.
    • مكارم شيرازى، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار‌الكتب الإسلاميه.
    • موسوي خميني، سيدروح‌الله، 1359، شرح دعاي سحر، سيد احمد فهري، تهران، نهضت زنان مسلمان.
    • ميرزايي، خليل، 1393، فرهنگ توصيفي علوم اجتماعي، تهران، نشر فوژان.
    • نجفي، محمد‌حسن‌، 1404ق، جواهر‌الکلام في شرح شرائع الاسلام، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
    • نظري‌پور، امير هوشنگ، 1386، «‌فلسفه‌هاي سه‌گانه تغيير سازماني»، تدبير، سال هجدهم، ش 189، ص49- 53.
    • هچ، ماري جو، 1389، تئوري سازمان، ترجمة حسن دانايي‌فرد، تهران، مهربان نشر.
    • پايگاه اينترنتي اطلاع‌رساني آثار آية‌الله مصباح يزدي (www.mesbahyazdi.ir)
    • پايگاه اينترنتي ويکي‌پديا (Wikipedia.com)
    • Champoux, Joseph E., 1996, Organizational Behavior, New York, West Publishing Company.
    • Crawley, Angela, 1994, Oxford Elementary Learner's Dictionary, Oxford.
    • Hatch, Mary Jo, 1997, Organizations Theory, New York, Oxford.
    • Hofsted, Geert, 1991, Cultures and Organizations, London, MC Graw- Hill.
    • Longman Basic Dictionary, 2003, Huntingdon, Pearson Education.
    • Schermerhorn, John R., James G. Hunt and Richard N. Osborn, 2002, Organizational Behavior, 7th edition, New York, John Wiley.
    • White, Leslie A. , summer 1944, "The Symbol: The Origin and Basis of Human Behavior", a Review of General Semantics, Vol I, no.4, p 229- 237.
    • Web sites;
    • A nerds World.com
    • generalsemantics.org
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی صدر، علیرضا، منطقی، محسن.(1395) تبیین جایگاه نماد در فرهنگ سازمانی با تکیه بر اندیشه اسلامی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 6(1)، 37-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیرضا عباسی صدر؛ محسن منطقی."تبیین جایگاه نماد در فرهنگ سازمانی با تکیه بر اندیشه اسلامی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 6، 1، 1395، 37-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی صدر، علیرضا، منطقی، محسن.(1395) 'تبیین جایگاه نماد در فرهنگ سازمانی با تکیه بر اندیشه اسلامی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 6(1), pp. 37-60

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عباسی صدر، علیرضا، منطقی، محسن. تبیین جایگاه نماد در فرهنگ سازمانی با تکیه بر اندیشه اسلامی. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 6, 1395؛ 6(1): 37-60