الگوی مفهومی سرمایه معنوی در پرتو تعالیم قرآنی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در دنياي امروز، كه شركتها روزبهروز پيشرفتهتر و بازارها جهاني ميشوند، ديگر نميتوان براي بهبود عملكرد سازمانها حد نهايي تعيين كرد؛ زيرا بهترين عملكرد و بهترين فناوري هم بهزودي قديمي خواهد شد. شواهد فراواني وجود دارد كه نشان ميدهد فناوريهاي نوين به تنهايي موجب بهبود عملكرد نخواهد شد. بدينروي، شاهد بهكارگيري اين فناوريها به همراه راهبردهاي سازماني هستيم. از جمله اينكه توجه خاصي به جايگاه شهود Intuition مهارتهاي بينفردي و عاطفي و معنويت در سازمان ميشود و جنبههاي غيرشناختي رفتار به عنوان عاملي مهم در موفقيت رهبران و سازمانها بهشمار ميآيند. پيچيدگيهاي فناوري، تغيير انتظارات و سبك زندگي، به همراه ظهور كارگران دانشي موجب شكلگيري فرايندهاي نوين مديريتي در سازمانها و فراتر رفتن از اصول ديوانسالاري شده است تا بتوان در مقابل انتظارات فزاينده از عملكرد فردي و سازماني جوابگو بود. مديران امروز به مهارتهاي انساني، عاطفي، فرهنگي، اجتماعي، سخاوتمندي، اعتدال رفتاري، معنوي و مانند آن نياز دارند.
كاركنان سازمانها نيز بايد با آغوش باز پذيراي تغييرات سازماني باشند و بتوانند در مقابله با تغييرات محيطي، عقايد نو و خلاقانه ارائه كنند و به راحتي خود را با محيط در حال تغيير تطبيق دهند. تنها دانش و تخصص كاركنان ياريگر سازمانها نخواهد بود، ازاينرو، بيشتر شركتهاي موفق كاركنان خود را تشويق ميكنند تا در برنامههاي توسعة انساني شامل تأديب روحي - رواني شركت كنند. «مديتيشن»، دعا كردن، و تصويرسازي ذهني Guided imagery (خلق چشمانداز و آيندهنگري) از جمله برنامههاي معمول در اين زمينه است. دورههاي خارقالعاده، سفرهاي عجيب و تمرين «يوگا» از جمله برنامههايي هستند كه اخيراً شركتهاي آمريكايي درصدد اجراي آنها هستند. بيشتر اين برنامهها بر اساس مكاتب آسيايي از جمله مكتب «بودا»، يوگا و رياضت، فلسفة مكتب هندو، و مكتب «تائو» شكل گرفته و مكمل رويكردهاي غربي هستند كه فنوني براي توسعة فرافردي فراهم ميكنند (مرادي، 1385، ص182). همة اين برنامهها در جهت معنوي كردن محيط كار است و سعي دارند با توسل به برنامههاي معنوي، توسعة فردي كاركنان را موجب شوند. ولي آيا ميتوان اين فنون را در ساير جوامع هم به كار گرفت؟ آيا الگوهاي معنوي غربي در جوامع اسلامي كاربرد دارند؟ اگر پاسخ منفي است از چه مبنايي بايد استفاده كرد؟ آيا بهتر نيست معنويت محيط كار و سرمايههاي معنوي هر سازماني بر مبناي ارزشهاي معنوي همان جامعه شكل گيرد؟ در پاسخ به اين سؤالات، مقالة حاضر به تشريح الگوي مفهومي سرماية معنوي در محيط كار جوامع اسلامي و تناسب آن با تعاليم قرآني پرداخته است.
طرح نظري مسئله تحقيق
بحرانها و مسائل اقتصادي امروز موجب كمرنگ شدن ارزشها و از بين رفتن مفهوم «خدمت به خلق» در محيطهاي كاري و اجتماعي شده است، به گونهاي كه اگر از كاركنان شركتها و سازمانها بپرسيد: «شما براي چه چيزي كار ميكنيد؟» بيشترشان خواهند گفت: «براي كسب درآمد و پول»، كه اين طرز تفكر بسيار تنگنظرانه و سطحي است. توجه صرف به داراييها و ثروتهاي مادي و همواره به دنبال پول بيشتر بودن، انسان را دچار طمع و بيرحمي ميكند، و رفتارهاي اينچنين آيندة اقتصاد جهان را نابود خواهند كرد. بدينروي، كاركنان سازمانها بايد بدانند كه كار كردن فقط براي كسب درآمد نيست و كارمند خوب بودن و ارائه خدمات بهتر به جامعه هدفي والاتر و باارزشتر از داراييهاي اقتصادي و فيزيكي يك سازمان محسوب ميشود.
سازماني كه افراد در آن به خاطر پول كار كنند شبيه ميدان داد و ستد است و نميتوان عشق به كار را در ميان افراد آن مشاهده كرد. اكنون زمان آن رسيده است كه كاركنان بينديشند چرا سازمان آنها شكل گرفته است؟ و چه كاري ميتوانند براي مردم انجام دهند؟ سازمانها بايد كاركنان خود را به پرسيدن سؤالهاي جديد و بنيادي تشويق كنند و دنيايي فراتر از كارمندان و ذينفعان اصلي سازمان فراروي آنها قرار دهند، زيرا سازمانها بايد به جامعه و نسل آينده خدمت كنند و ثروتي را به وجود آورند كه ادامة زندگي ما وابسته به آن است. تحقيقات نشان ميدهند سازمانهايي كه احساس مأموريت عالي و خدمت به جامعه را در مجموعة خود رواج ميدهند، كاركنانشان احساس ميكنند كه كار بامعنا و ارزشمندي دارند (زوهر، 2010، ص4). اين نوع طرز تفكر به نوبة خود، موجب افزايش بهرهوري (فري، 2003)، جديت كاركنان در كار، افزايش وفاداري بيشتر به مشتريان (گياكالون، 2003)، افزايش تعهد سازماني كاركنان (رگو، 2008) و در نهايت، سودآوري سازمان خواهد شد. بهطوركلي، ميتوان گفت: «سازماني خوب است كه خوب رفتار كند».
به نظر ميرسد رويكردهاي سنتي، ساختارهاي موجود و نيز سبكهاي مديريتي حاكم بر سازمانها توان رقابت در عصر كنوني را ندارند و پاسخگوي نيازهاي اخلاقي، رفتاري و معنوي سازمانها نيستند. ماهيت كارها به نحو شگرفي تغيير كرده و تغيير در ماهيت كارها منجر به تغيير در ماهيت سازمانها شده است، به گونهاي كه كاركنان در جستوجوي معنا و ارزش كار خود هستند و به چيزي فراتر از مبادلات اقتصادي صرف بين افراد ميانديشند (ميلر، 1998، ص 3). به عبارت ديگر، نظام سرمايهداري به قوت قبلي خود نيست و مسائل معنوي و اخلاقي در سازمانها مطرح ميشود. البته بايد توجه كرد اصول معنوي، كه در شرايط گذر از نظام سرمايهداري در جوامع غربي مطرح ميشوند با اصول معنوي اسلام يكسان نيست. در چنين شرايطي، نميتوان انتظار داشت سرمايههاي فيزيكي، انساني، فرهنگي و اجتماعي سازمانها، كه بر مبناي نظام سرمايهداري شكل گرفتهاند، پاسخگوي نيازهاي معنوي كاركنان و راهنماي رفتارهاي معنوي سازمانها در جوامع اسلامي باشند و نياز به سرماية جديدي احساس ميشود؛ سرمايهاي كه بتواند با ايجاد انسجام و هماهنگي ميان ساير اقسام سرمايه، به جنبههاي گوناگون زندگي سازماني عمق دهد و كيفيت آن را بهبود بخشد؛ سرمايهاي كه مبتني بر فطرت و گفتمان اسلامي باشد؛ سرمايهاي كه برخاسته از ارزشهاي قرآني بوده، به عنوان عامل اصلي معنادهي به زندگي سازماني در جوامع اسلامي ايفاي نقش كند. مقالة حاضر با طرح «سرماية معنوي» در چارچوب ارزشهاي جامعة اسلامي و تعاليم قرآني، قصد تبيين اين امر را دارد.
معنويت
«معنوي» و «معنويت» معرب «مينوي» پارسي، به هر چه شامل يا مربوط به «معنا» و «روح» باشد، گفته ميشود و مقابل «ظاهري» و «مادي» است. هر چه را مادي نباشد «معنوي» گويند (دهخدا، 1377، ص 2190). به عبارت ديگر، «معنوي» در مقابل «لفظي» است و در معناي «روحاني» در مقابل «مادي» و «باطني» در مقابل «ظاهري» هم بهكار ميرود. معنويت ميتواند امر قدسي يا غيبي، ارزشهاي اخلاقي، دين، عرفان و هر نوع معنابخشي به زندگي را دربرگيرد. زندگي معنوي لزوماً به معناي تعلق به يكي از اديان نهادينه و تاريخي نيست، بلكه به معناي داشتن نگرشي به عالم و آدم است كه به انسان آرامش، شادي و اميد بدهد (ملكيان، 1385، ص 376).
نويسندگان متعددي از زواياي متفاوت به «معنويت» نگاه كرده و تعاريف گوناگوني براي آن ارائه دادهاند، به گونهاي كه ميتوان گفت: هيچ توافقي بر سر تعريف «معنويت در محيط كار» وجود ندارد و حتي نويسندگان كلمات «روحيه».Spirit «معنوي» Spiritua و «معنويت» Spirituality را به صورت جداگانه به كار ميبرند كه يكي از شيوههاي طبقهبندي آنها چنين است. روحيۀ فرهنگي، سازماني يا گروهي: منظور از اين اصطلاحات اين است كه گروهي كه داراي روحية خوبي است يا سازماني كه از روحيهاي قوي برخوردار است.
كلمة «معنوي» نيز كاربردي مشابه دارد؛ درست همانند كلمة «عاطفي» كه به رفتار يا عقيدة خاص يك فرد اشاره دارد. براي مثال، معنوي بودن، يعني: صادق، بخشنده و دلسوز بودن، يا به عبارت بهتر، همان رفتارهايي كه تصور مقدس بودن فرد را در ذهن ما ايجاد ميكنند. اينگونه افراد معمولاً با متانت و خونسردي خاصي با ديگران رفتار ميكنند. بسياري از شايستگيهايي را كه ما از نظر عاطفي به افراد هوشمند نسبت ميدهيم، در اين حوزه قرار دارند.
در «معنويت»، به جاي توجه به نتايج و نشانهها، به سر منشأ معنوي بودن توجه ميشود. با اين اوصاف، معنويت در ارتباط با تجربة شخصي دربارة خدا، و نيروهاي ماوراي طبيعي و مقدس است. در معنويت بر تجربة بيواسطة چيزي فراتر از اجسام و اشياي دنيوي تأكيد ميشود كه نه واقعيت عاطفي و احساسي دارد و نه ميتوان آن را با حواس خود درك كرد (عابدي جعفري و مرادي، 1385، ص 5).
با وجود مشكلات موجود در زمينة تعريف «معنويت» محققان گوناگون سعي در تعريف آن داشتهاند كه برخي از اين تعاريف عبارت است از:
- «معنويت» تجربة دروني و منحصر به فرد يك شخص در جستوجو براي كاملترين توسعة فردي به كمك يك موجود مافوق بشري است كه همواره شامل احساس تعلق به يك كل برتر (خدا)، و احساس كاميابي و موفقيت كامل با رسيدن به آن است (دلبِك، 1999، ص 345).
- «معنويت» يعني: يافتن هدف نهايي زندگي و زيستن بر اساس آن (كوراك-كاكابادس، و همكاران، 2002، ص 167).
- «معنويت» تجربهاي است كه شامل احساس حيرت، شگفتي و تعجب، تجربة عشق و ارتباط با دنيا، و ديگران است (كيل، 2003، ص 309).
- «معنويت» يعني: ايجاد تحول در زندگي شخصي و اجتماعي بر اساس چيزي كه در فرهنگ خاص هر جامعه مقدس شمرده ميشود (كاسيوپ، 2000، ص 51).
- «معنويت» نوعي نياز دروني انسان براي ارتباط با چيزي فراتر از خود است. اما «چيز فراتر از خود» يعني چه؟ آن چيزي فراتر از ماست كه نميتوانيم با احساس خود آن را درك كنيم. معنويت ممكن است شامل دو جزء باشد: عمودي و افقي. «جزء عمودي» چيزي مقدس، الهي، بدون مكان و زمان، داراي قدرت بالاتر، منبعي عظيم، نهايت آگاهي و مانند آن است كه ما علاقه داريم با آن ارتباط برقرار كرده، هدايت شويم «جزء افقي» اشاره به علاقة ما در خدمترساني به انسانها و ساير موجودات است (ويگلسورث، 2004، ص 3).
با اينكه «توجه به درون خود» در بيشتر تعاريف ديده شده و از آن به عنوان «حوزة نامرئي وجود خود» و يا در مواقعي به عنوان «وجدان» ياد ميكنند، به نظر ميرسد تعريف جامع «معنويت» بايد تركيبي باشد از: نوعي احساس دروني، ايدۀ ارتباطات متقابل، و پذيرش يك مفهوم فراطبيعي (خدا) بدينروي، «معنويت» اعتقاد راسخ انسان به آفريدگار هستي و آگاهي از وجود يك ارتباط روحاني ميان درون وي و جهان پيرامون او با خداست.
معنويت در محيط كار
اخيراً مقالات متعددي از جنبههاي علمي يا عمومي به بحث دربارة معنويت در محيط كار پرداختهاند. اولين سؤالي كه در اين زمينه به ذهن ميرسد اين است كه علت اين امر چه ميتواند باشد؟ برخي ميگويند: ازآنرو كه انسانها بيشترين زمان خود را در محيط كار ميگذرانند، دوست دارند معنويت را در محيط كار خود هم تجربه كنند و براي سؤالاتي از قبيل «چرا من سر كار ميروم؟» «چه چيزي براي من اهميت دارد؟» و «من چه كاري ميخواهم در زندگي انجام دهم؟» پاسخ مناسبي پيدا كنند. در حقيقت، از نظر اين محققان، كاركنان به دنبال اين هستند كه بدانند كار آنها از لحاظ معنوي و يا به طريق ديگر چه تأثير مثبتي بر زندگيشان دارد (كاسيوپ، 2000، ص 48؛ كريشناكومار و نك، 2002، ص 153). عدهاي ديگر نيز از جنبة مادي به اين قضيه توجه كرده، ميگويند: توجه به معنويت مزاياي مادي براي سازمان در پي دارد. حتي شواهدي نيز وجود دارد كه به ارتباط معنويت با افزايش خلاقيت فردي (فرشمن؛ 1999، كينجرسكي و اسكرايپنك، 2004)، افزايش اثربخشي و عملكرد شغلي كاركنان، افزايش احساس كاميابي و موفقيت كاركنان (تيچلر، و همكاران، 2002)، افزايش صداقت و اعتماد در سازمان (واگنر مارش و كانلي، 1999)، افزايش بهرهوري، و تعهد به اهداف سازماني اشاره دارند (فري، 2003؛ دلبِك، 1999). در اين ميان، بعضي نيز بر اين عقيدهاند كه مسائلي از قبيل تجارت جهاني، كوچكسازي سازمانها، و مهندسي مجدد از عوامل اصلي گرايش به سمت مذهب و معنويت در محيط كار است. با ظهور فناوريهاي جديد، شرايط كاري پيچيدهتر شده، ايمني كاري كاهش يافته و بسياري از كاركنان در هراسند كه مبادا كار خود را از دست بدهند و در مجموع، كاركنان از انگيزة كافي برخوردار نيستند و نياز به قوت قلب دارند تا بر ترس خود چيره شوند و دربارة خود احساس امنيت كنند. در چنين شرايطي، كاركنان به استفاده از مهارتهاي تيمي، هوش عاطفي و معنويت در محيط كار تشويق ميشوند (كينجرسكي و اسكرايپنك، 2004، ص26؛ كوراك-كاكابادس، و همكاران 2002، ص 170).
«معنويت در محيط كار» براي افراد گوناگون معاني متفاوتي دارد. براي بسياري از افراد به معناي «واقعي بودن و ارتباط با خدا» اشاره دارد؛ براي بعضي از مديران و كارآفرينان مذهبي به معناي «تصديق خداوند و كتابهاي مذهبي» است؛ و براي عدهاي ديگر، به معناي «شروع نهضت مذهبيگري» است كه اهميت آن از عواطف و وجدان بيشتر است. در واقع، استفاده از معنويت در محيط كار، تلاشي براي يافتن هدف نهايي در زندگي است تا بدينوسيله، فرد بتواند، با ساير همكاران خود و افراد جامعه ارتباطي قوي برقرار كند و نوعي هماهنگي ميان عقايد اصلي فرد و ارزشهاي سازمان ايجاد گردد. در نتيجه، معنويت در محيط كار به كاركنان كمك ميكند به موضوعات مهم زندگي همانند خدا، انسانها، آشنايان و دنياي فيزيكي اطراف خود، كه در دوران كودكي با ريزبيني خاصي به آنها توجه داشتند، دوباره توجه كنند و نقش خدا و ساير انسانها را در دنياي پيرامون خود بهتر درك كنند.
نتايج حاصل از توجه به معنويت در محيط كار را ميتوان اينگونه بيان كرد:
- دستيابي به آرامش و تسكين قلوب و در نتيجه، ايجاد زمينه براي تفكر دربارة زندگي.
- توجه خاص به انسانها و گوش دادن به سخنان همكاران و آشنايان كه موجب بهبود همكاري خواهد شد.
- تعهد حقيقي به بهبود روابط در ميان انسانها كه موجب صلح و يكپارچگي در جهان خواهد شد.
- نهضت معنويتگرايي موجب ميگردد كه ما به بهبود انسانها و محيط پيرامون آنها اميدوار و قانع باشيم.
- خلاصه اينكه معنويت موجب ميگردد تا محيط كار براي انسانها قابل تحمل گردد و دنياي بهتري براي نسلهاي آينده ايجاد گردد (كوراك-كاكابادس، و همكارن 2002، ص 171).
اگر كمي دقت كنيم خواهيم فهميد كه ظهور معنويت در سازمانها، كار جديدي نيست، بلكه فقط مكان بهكارگيري آن جديد است و بهتدريج، دين و معنويت از قلبها و زندگي شخصي ما وارد محيطهاي كاري ميشوند البته بايد دقت فراواني داشته باشيم كه به گونهاي صحيح از آن استفاده كنيم تا اشتباهات ما به نام «دين» و «معنويت» تمام نشود (عابدي جعفري و مرادي، 1385، ص 3).
سرمايه معنوي
«سرمايه معنوي» را ميتوان نوعي ارزش چندسطحي قلمداد كرد كه در سطح فردي، به صورت علاقه به خدمت، و در سطح سازماني، در قالب هنجارها و فرهنگ ظاهر ميشود. «سرماية معنوي» عبارت است از: تأثيري كه اعمال ديني و معنوي، اعتقادات، شبكهها و نهادها بر روي افراد، گروهها و جامعه دارند (مؤسسه متانكسوس، 2006، ص 1). اين تعريف مستلزم شناخت، هماهنگي و تركيب مفاهيم «سرماية انساني»، «سرماية اجتماعي» و «سرمايه فرهنگي» است. سرماية معنوي ارتباط تنگاتنگي با ساير سرمايههاي موجود در سازمانها دارد و به همراه آنها، موجب ارزشآفريني در سطوح فردي، سازماني و يا اجتماعي ميشود.
اگر از تعريف سنتي «سرمايه» و «داراييهاي فيزيكي» بگذريم، ميتوان گفت: سرمايه همة آن چيزي است كه دسترسي به آن بتواند كيفيت زندگي را بهتر كند (زوهر و مارشال، 2004، ص3). بر اساس اين تعريف، ميتوان 8 نوع سرمايه به شرح ذيل در سازمانها مطرح نمود (رولند و لاندوا، 2011، ص 60):
جدول(1): انواع سرمايهها و حوزة عمل آنها
بهمنظور جمعبندي و تركيب سرمايههاي سازماني و بيان آنها در يك قالب كلي، اخيراً خانم زوهر چهار سرماية «اقتصادي»، «فكري»، «اجتماعي» و «معنوي» را در دو سطح فردي و سازماني به شكل ذيل مطرح نموده است (زوهر، 2012، ص 1). چنانكه ملاحظه ميگردد، تمام اين سرمايههاي سازماني با هم مرتبط بوده و سرماية «معنوي» به عنوان پايه و اساس معنادهي به آنها، در قاعدة هرم قرار گرفته است. از سوي ديگر، سرماية معنوي نيز همچون ساير سرمايههاي سازماني، موجب آوردة اقتصادي براي سازمان و بهبود كسب و كار ميشود (مالوچ، 2010، ص 756).
جدول (2): تركيب سرمايههاي اقتصادي، فكري، اجتماعي و معنوي در قالب يك ديدگاه كلي
مطابق نظر خانم زوهر، «سرماية معنوي» ثروت، قدرت، و نفوذي است كه حاصل عمل ما بر اساس معاني عميق، ارزشهاي اصلي، و احساسمان از اهداف نهايي بهشمار ميآيد. البته همة اينها به بهترين نحو در اختصاص زندگي به خدمت تجلي مييابد. بر اساس اين تعريف، «هوش معنوي» به شكلگيري سرماية معنوي كمك ميكند و عبارت است از: جستوجوي معناي زندگي و عمل بر اساس عميقترين ارزشهاي خود، به گونهاي كه زندگي خود را براي خدمت به ديگران اختصاص دهيم. به نظر ايشان، «خدمت به خلق» يكي از بهترين انگيزهها براي شكلگيري سرماية معنوي است كه به اعمال، كارها و زندگي ما معنا ميبخشد (زوهر، 2010، ص 3).
سرماية معنوي، كه اكنون به عنوان يكي از مهمترين اشكال سرمايههاي سازماني محسوب ميشود، از ابتدا به اين شكل مطرح نبود و رويكردهاي گوناگوني در جريان شكلگيري مفهوم آن وجود داشته كه عمدهترين اين رويكردها به شرح ذيل بوده است (ميدلبروكس و ناگيو، 2010، ص 70 -74):
مطرح شدن نقش هوش معنوي افراد در سازمانها؛ در اين زمينه، ميتوان به نظريات خانم زوهر دربارة هوش معنوي و نقش آن در شكلگيري سرمايه معنوي در سطح سازمان اشاره كرد.
تلاش براي بيان نقش معنويت و دين در مفاهيم اقتصادي؛ اينكه سرماية معنوي بر اساس فعاليتهاي گروههاي ديني شكل ميگيرد و اين سرمايه در ارتقاي سطح اقتصادي سازمانها مؤثر است.
ايجاد ساختارهاي جامعهشناختي بر مبناي نظر بورديو و اينكه سرماية معنوي شكاف مابين عوامل اقتصادي و جامعهشناختي را پر ميكند. ريشه اين رويكرد به مفهوم «سرماية فرهنگي» بورديو برميگردد.
با وجود آنكه هر يك از اين سه رويكرد باهم همپوشاني دارند، ولي هر يك به صورت متفاوتي به «سرماية معنوي»، توجه كرده، بهويژه آنكه سطوح توجهات آنها متفاوت بوده است. در اين مقاله، با رويكردي متناسب با شرايط فرهنگي و مذهبي جامعة ايراني به مباحث مذكور توجه شده و از رويكردي قرآني مفاهيم «سرماية اقتصادي»، «همبستگي بين افراد جامعه»، «معناي زندگي»، «هدف آفرينش»، «خدمترساني»، و «كمالپذيري انسان»، كه از ابعاد اصلي سرماية معنوي هستند، بررسي شده است.
اين مفاهيم اغلب تحت عناوين مشابه از جانب دانشمندان غربي در قالب مفهوم سرمايه معنوي ارائه ميشوند. در اين پژوهش، دو نگرش از ديدگاه قرآن و اسلام به همراه تفاوت اصلي آن مورد بررسي قرار گرفته است.
سرمايه معنوي در پرتو تعاليم قرآني
به جرئت ميتوان گفت: آن اندازه كه اسلام به نظم زندگي اهميت داده است، در هيچ مكتب و ملتي چنين تأكيدي مشاهده نميشود. آيات كريمة قرآني و احاديث معتبر به حد لازم و كافي با اشكال گوناگون، دستور به مراعات نظم و قانون زندگي دادهاند (جعفرى، 1372، ج 22، ص 62)، امام علي در وصف قرآن، ميفرمايد: «بدانيد كه در آن، علم آينده و سخن از گذشته و دواي درد شما و باعث نظم و ساماندهي ميان شماست» (محمّدى رى شهرى، 1362، ج 4، ص 3306). اقبال لاهوري معتقد است: قرآن نه فقط يك كتاب ديني (در معناي سنتي آن)، بلكه منبع قواعد بنيادي است كه شالودههاي اجتماع بايد بر آن استوار باشد. جامعهاي كه بر اساس ارزشهاي قرآني بنا شده باشد، يك جامعة منسجم، باثبات، امن و متعادل خواهد بود (آلام و زاهور، 1999، ص 1). در اين زمينه، مؤلفههاي اصلي مطرح در بحث «سرماية معنوي» از ديدگاه قرآني بررسي ميشود:
الف. جايگاه سرمايه اقتصادي
در مباحث «سرماية معنوي»، بيشتر نظريهپردازان اين حوزه تلاش كردهاند نقش اين سرمايه را در شكلگيري سرمايههاي اقتصادي و بهبود ارزش افزودة سازمانها بيان كنند و با نوعي نگرش اقتصادي به امور معنوي توجه نمودهاند. ولي با دقت در آيات ذيل قابل درك است كه تعاليم قرآني رابطهاي دوسويه ميان سرماية اقتصادي و سرماية معنوي مطرح كرده، جامعهاي را ترسيم ميكنند كه در كنار تأمين نيازهاي مادي انسانها و افراد جامعه، به نيازهاي معنوي آنان نيز توجه شود و پيشرفت مادي و معنوي را براي افراد جامعه به ارمغان آورد.
از منظر اسلام، رفتارهاي اقتصادي تحت تأثير باورهاي ارزشي و اخلاقي است. همچنين تمام برنامهها و رفتارهاي خرد و كلان اقتصادي نيز بايد با هدف تهذيب و تزكيه نفس انجام گيرد (حكيمي و همكاران، 1380، ص 249 -251). براي مثال، قرآن كريم دربارة زكات و انفاق ميفرمايد: «خُذ مِن أموالِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وَ تُزَكيهِم بِها»، (توبه: 103)؛ از اموال آنان، صدقهاى بگير تا به وسيلة آن پاك و پاكيزهشان سازى. خداوند متعال به صراحت، بر لزوم وسيله قرار گرفتن ابزار اقتصادي براي تحصيل امور معنوي و آخرتي نيز در آية ۷۷ سورة قصص تأكيد ميكند: «وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَة وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ»؛ و با آنچه خدايت داده است سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنانكه خدا به تو نيكى كرده است نيكى كن، و در زمين فساد مجوى كه خدا فسادگران را دوست نمىدارد.
بدينروي، همانگونه كه رفتارهاي اخلاقي بر سالمسازي اقتصاد تأثيرگذار است، رفتارهاي اقتصادي منظور اسلام نيز در پاكسازي و طراوت روحي و اخلاقي نقش بسزاي دارد. در حقيقت، مطابق ديدگاه قرآني تأثير اخلاق و اقتصاد بر يكديگر، دوسويه است.
ب. همبستگي معنوي بين افراد جامعه
همبستگي و وفاق اساس يك زندگي اجتماعي است و زوال آن موجب فروريزي ساخت جامعه و از هم پاشيدگي حيات اجتماعي است. از سوي ديگر، هر كس بر اساس غريزة خويشتن دوستي، نفع خويش را ميطلبد، گرچه به ضرر ديگران بينجامد، و اين حالت غريزي، موجب اختلاف و درگيري است. دين با تبيين حيات دنيوي و مقدمه خواندن آن براي زندگي اخروي و نيز دعوت به گرايشهاي معنوي و تربيت ويژة اخلاقي، اين وحدت و انسجام و همبستگي را فراهم ميآورد. قرآن براي تداوم هميشگي، رفع اختلاف و دور نگه داشتن جامعه از اختلاف، پيروي از صراط مستقيم، تمسك به حبلاللّه، پذيرفتن داوري دين و توجه به شعائر الهي را پيشنهاد ميدهد (جلالي مقدم، 1386، ص 43). اين در حالي است كه در نظريات مطرح در حوزة سرماية معنوي، به نقش سرمايههاي عاطفي، فرهنگي و اجتماعي در اين زمينه بسنده ميشود.
ج. معناي زندگي
معناي «زندگي» و معناي «كار» به طور تنگاتنگي با هم ارتباط دارند. «كار» و «زندگي» جدا از هم نيستند و معناي يكي بر ديگري تأثير دارد. هرچند غالباً تعاريف «كار» شامل عوامل اقتصادي و ابعاد مادي هست، ولي در حقيقت، نميتوان معناي «كار» را در حد دادوستدهاي اقتصادي كاهش داد. در بيشتر تحقيقاتي كه در زمينة معنويت در محيط كار انجام گرفته تلاش شده است معنويت را با معناي كار انجام شده در سازمان ارتباط دهند؛ به اين صورت كه كار را هنر قلمداد كرد، يا جلوهاي مقدس و روحاني به آن ميدهند. در واقع، اگر فعاليتهاي كاري را با ارزشهاي معنوي افراد مرتبط بدانيم، به جنبة فردي معناي كار توجه كردهايم، و چنانچه كاركنان را به ارتباط عميق آنها با ساير كاركنان و افراد جامعه آگاه سازيم و جنبة معنوي اين ارتباط براي آنها آشكار سازيم، به گونهاي كه كاركنان عاشقانه به مردم خدمت كنند، به جنبة اجتماعي معناي كار پرداختهايم (درايور، 2007، ص 612).
پرسش از «معناي زندگي» از آن دست پرسشهايي نيست كه مستلزم پاسخي خاص باشد و يا به چنين پاسخي مجال بدهد. در واقع، اين پاسخ چيزي بيش از يك استعارة ضروري، يك تصوير و بصيرتي به زندگي است كه در آن ميتوانيد خود را داراي نقش و كاركردي معين، و داراي مجموعهاي از انتظارات معقول ببيند و آنچه اين امر را بسيار پراهميت ميسازد اين است كه بصيرت شما از جهات متعدد فزوني يابد. برخي موارد مهم در بصيرتبخشي و كمك به درك واقعي «معناي زندگي» به شرح ذيل است:
1. درك وجود خداوند متعال: اينكه وجود خداوند به زندگي معنا ميبخشد، پيشينهاي طولاني دارد. براي مثال، آگوستين (430-354)، يكي از بنيانگذاران الهيات قرون وسطا، مدعي است كه تنها خداوند ميتواند به زندگي معناي غايي ببخشد. توماس آكويناس (1255- 1274) نيز وجود خداوند را براي معناداري زندگي ضروري ميداند. آكويناس دنبالهرو خط فكري ارسطو محسوب ميشود و در اين باره نيز وامدار تفكر ارسطو است. ارسطو معتقد بود: «خداوند بالاترين خير است و همۀ امور در نهايت، اين خير را به عنوان غايت نهاييشان دارند». او بر اين اساس، استدلال ميكرد كه عامل افعال گوناگون انسانها دست يافتن به خير اعلاست و زندگي سعادتمندانۀ انسان بر پايۀ اين افعال ساخته ميشود. آكويناس با تمسك به اين اصل ارسطويي، نتيجه گرفت كه «غايت نهايي زندگي بشر تأمل دربارۀ خداوند است» (Thomson، 2003، ص 14).
2. درك موقعيت و جايگاه خود در عالم: تنها در صورتي زندگي انسانها با تمام ظرفيت شكوفا خواهد شد كه آنها معناي حيات را درك كرده باشند. انسان براي اينكه معناي زندگي خود را درك كند بايد از موقعيت و جايگاه خودش در عالم آگاه شود و بداند كه قانون الهي انسان را چگونه مطرح ميكند. علامه جعفري ميگويد: انسان علت غايي عالم آفرينش و انگيزة خدا از خلقت و به جريان انداختن جهان هستي بوده است. بنابراين، انسان بايد جايگاه واقعي خود را در جهان هستي بفهمد تا بتواند درك كاملي از معناي واقعي زندگي داشته باشد. ايشان شرط اساسي فهم «معناي زندگي» را تأمل و درنگ در «خود» و «شناخت هويت خود» ميداند كه نقطة آغازين آن، پاسخ به چهار سؤال مهم است: 1. من كيستم؟ 2. از كجاآمدهام؟ 3. چرا آمدهام؟ 4. به كجا ميروم؟ پس يكي از مهمترين سؤالاتي كه پيش از هر چيز، انسان آگاه بايد به آن توجه كند و آن را كشف نمايد، سؤال از آگاهي به «من» است. ازاينرو، براي اينكه انسانها از زندگي بيمعنا به يك زندگي معنادار برسند، بايد از برخي موانع و زنجيرها گذشته و از «خود طبيعي»شان فاصله بگيرند و به «خود حقيقي» برسند (رضازاده و رحمانياصل، 1392).
3. درك ارتباط و همبستگي انسانها با خداوند متعال: زندگي ما از طريق ارتباط ما با ساير انسانها معنادار ميشود. اما معناي غايي فقط در صورتي به بار مينشيند كه با امري بيرون از ما و داراي ارزش نامحدود پيوندي نهايي وجود داشته باشد و زندگي ديني امكان تحقق چنين امري را پيش روي انسان قرار ميدهد؛ زيرا اتخاذ ديدگاه ديني، ساختار بنيادي واقعيت و ماهيت امر متعالي را منعكس ميسازد و به زندگي ارزش غايي ميدهد. در واقع، «معناي زندگي» اين است كه حتي در تاريكترين لحظههاي زندگي، كه آكنده از رنج و اندوه است، ميتوان در اوج توكل و اطمينان قلبي بود (هيك، 1382، ص 25).
4. مرگآگاهي و معناداري زندگي: يكي از شاخصههاي بسيار مهم آموزههاي ديني، توجه به مسئلة مرگ آگاهي و معناداري زندگي است. بر اين پايه، مبدأ و معاد از بنياديترين آموزههاي ديني تلقي شده، بخش اعظم نصوص ديني را به خود اختصاص داده است. ارائة تصاوير جذاب از پايان كار نيكوكاران و بهشت و نعمتهاي آن در قرآن و روايات، و تحذير از پيامدهاي سوء زندگي تبهكاران به مثابة قطبنمايي است كه جهت زندگي انسانها را در عوالم پس از مرگ روشن ميسازد تا از اين طريق، با رشد انسانها، امكان تجربة معناداري زندگي فراهم گردد (طاهري سرتشنيزي و موسوي، 1391). اعتقاد به اينكه زندگي انسان به اين دنيا محدود نميشود و پس از مرگ زندگي او همچنان ادامه خواهد داشت و اينكه چگونگي زندگي او پس از مرگ مبتني بر نوع زندگي وي در اين دنياست، يكي از راهكارهاي اساسي در رفع نگرانيها و فشارهاي رواني انسان معاصر است. بسياري از افزونطلبيها، سركشيها، غفلتها، بيتوجهي به وضعيت معيشتي ديگر جوامع، و جنگافروزيهاي انسان معاصر ميتواند در ساية آخرتگرايي و معاد درمان شود. در نظر دين، به همان اندازه كه زندگي در دنيا از اهميت برخوردار است، معاد و زندگي در آخرت نيز حايز اهميت است، و چون زندگي اخروي جاودانه و زندگي دنيا گذراست، زندگي اخروي از اهميت بيشتري برخوردار است.
هدف آفرينش
«هدف از آفرينش» و «معناي زندگي» دو مقولهاي است كه انسان حقيقتجو درپي آگاهي يافتن از آن دو است. اما در خصوص نسبت بين اين دو مقوله، بايد گفت: مقولة «معناي زندگي» با «هدف آفرينش» متفاوت است. آدمي در پاسخ به سؤال هدف از آفرينش، درپي فلسفة حيات به عنوان علت غايي است و غايتمندي نظام آفرينش، امري عيني و مربوط به عالم خارج و مستقل از ذهنيت فرد نسبت به زندگي است. اين در حالي است كه معناداري زندگي، امري مربوط به روان انسان است و وابستگي تمام به نگرش انسان به زندگي دارد، و براي آنكه زندگي فرد معنادار شود وي بايد معناي زندگي را درك كند. با اين حال، اين دو مسئله با يكديگر ارتباط دارند و تفسير درست يا نادرست از هستي و انسان و آگاهي نسبت به «هدف از آفرينش»، زندگي را معنادار يا بيمعنا ميكند (عسكري سليماني، 1388، ص 143 -144).
اسلام در تعليمات خود، هرگز به دنبال هدفهاي جزئي و موقت نبوده است، بلكه همواره هدفهاي نامحدود در پيش روي بشر نهاده، به گونهاي كه هر چه بشر جلو برود باز هم هدف را جلوي خودش خواهد ديد. اين راز سر زنده ماندن اهداف قرآني است (مطهري، ۱۳۷۶، ص 74). قرآن دستيابي و رسيدن به حيات طيبه را هدف از زندگي ابتدايي دنيا ميداند كه همان زندگي حقيقي و جاويد است و براي رسيدن به آن، دو چيز را شرط قرار ميدهد: «ايمان» و «عمل صالح». از ديدگاه قرآن، هدف نهايي زندگي تقرب به خداوند است و هيچ هدفي متعاليتر از آن وجود ندارد؛ زيرا تقرب به خداوند رسيدن به همة كمالات، زيباييها، لذتها و سعادت ابدي است. اينكه قرآن «عبادت» را به عنوان «هدف خلقت» بيان ميكند، از آن روست است كه عبادت رابطة انسان را با خدا محكم و زندگي او را خدامحور ميسازد و چنين زندگياي موجب تقرب انسان به خدا ميشود: «اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرب نميسازد، جز كساني كه ايمان بياورند و عمل صالحي انجام دهند كه براي آنان پاداشي مضاعف در برابر كارهايي است كه انجام دادهاند، و آنها در غرفههاي (بهشتي) در (نهايت) امنيت خواهند بود»(سبأ: 37).
خدمترساني از ديدگاه قرآن
از «خدمت» تعاريف گوناگوني ارائه شده است؛ از جمله «تلاش براي رساندن خير به ديگران»، «گرهگشايي از كار مردم»، و «ياوري درماندگان و نيازمندان». «خدمتگزار» كسي است كه كمر به خدمت مردم بسته و در غم و شادي و راحتي و رنج مردم در كنارشان است. هر كس در هر شرايط به تناسب شعاع وجودي خويش، ميتواند اهل خدمت باشد (برجي، 1382، ص 2). خدمترساني در اسلام را ميتوان در ساحتهاي گوناگون، موضوع بحث قرار داد. خدمترساني در ديدگاه آيات، روايات، ادعيه، سيرة معصومان، سيرة فقها؛ خدمترساني در ادبيات، هنر و شعر شاعران؛ خدمترساني از منظر كلامي، فقهي و از جمله اخلاقي (يوسفيان، 1383). نمونههاي ذيل از مصاديق خدمترساني به مردم بهشمار ميآيد كه هر كدام را به اجمال توضيح داده شده است: 1. عمل صالح؛ 2. احسان؛ 3. نيكي (برّ) (برجي، 1382).
1. عمل صالح: 50 بار در قرآن تكرار شده و هميشه با كلمة «ايمان» همراه است و علت همراه بودن آن با ايمان اين است كه عمل صالح در صورتي كه با ايمان همراه باشد مقبول خداوند قرار ميگيرد. همچين «عمل صالح» معناي وسيع و گستردهاي دارد كه تمام خدمتها در همة زمينهها را شامل ميشود.
2. احسان: بيش از 185مرتبه در قرآن آمده، كه در حوزههاي گوناگون به كار رفته است. بعضي از مصاديق احسان، كه در آية 36 سورة نساء بر آن تأكيد شده عبارت است از: احسان به پدر و مادر، احسان به خويشاوندان، احسان به ايتام، احسان به مستمندان، احسان به همسايگان دور و نزديك، احسان به دوستان، احسان به راه ماندگان، احسان به بردگان. «احسان» كار ارزشمندي است كه در روابط اجتماعي و در قبال ديگران معنا ميدهد و در حقيقت، نوعي خدمترساني به ديگران است. «احسان» آن است كه انسان بيش از آنچه به عهده دارد، بدهد و كمتر از آنچه براي اوست، بگيرد. اگر كارمندي در حد وظيفهاش به ديگران خدمت كند، به عدالت رفتار كرده است، ولي اگر بيش از وظيفه خدمت كند و كمتر از آنچه حق اوست بگيرد احسان كرده است.
3. بِرّ (نيكي): «بّر» به معناي نيكي، فايدهاي كه به ديگران ميرسد، و خدمتي است كه بهشمار ميآيد. خدمترساني به صورت موقت و گاهگاه زمينهساز رشد و توسعة جامعه نيست، آنچه رمز و راز تكامل و پيشرفت است، خدمترساني مداوم و استقامت در مسير خدمترساني و زدودن موانع تجديد شونده آن است، لذا خدمترساني، بايد در وجود انسان نهادينه شود.
كمالپذيري انسان
قرآن حاوي آموزههاي با اهميتي در ارتباط با سرشت انسان و سير تكامل اوست. در نگاه اوليه به آموزههاي قرآني، در خصوص انسان، با سه گزاره مواجه ميشويم:
1. سرشت انسان هماهنگ با آيين الهي و تغييرناپذير است (روم: 30).
2. طبيعت انسان با نيرويي نسبتاً قوي انسان را به سمت بديها سوق ميدهد (عصر: 2؛ تين:4- 6؛ معارج: 19- 21؛ يوسف: 53).
3. انسان خليفة خدا در روي زمين است (بقره: 30)، و اين مقام خليفةاللهي انسان، كه قرآن از آن پرده برداشته، از نوع خلافت تكويني است، نه خلافت اعتباري و قراردادي (مكارمشيرازي و همكاران، 1374، ج 1، ص 178).
4. سرانجام اينكه در پرتو ايمان، انسان ميتواند در آرامش و با نفسي مطمئن، به بارگاه قدس و پاكي رجعت كند. «بازگشت به سوي پروردگار» يعني: در جوار قرب او جاي گرفتن كه بازگشتي روحاني و معنوي است، نه مكاني و جسماني (فجر: 27- 30). اينها گزارههايي هستند كه نميتوان به سادگي از كنار آنها گذشت. دو گزارة اول و سوم بر خلقت انسان بر سرشتي نيكو و آماده براي سير در آيين الهي براي رسيدن به هدفي متعالي، يعني خلافت الهي و سرانجام رجعت به سوي او تأكيد ميشود. به بيان ديگر، اين دو گزاره مبدأ و مقصد راه كمال را به بهترين شكل نشان دادهاند. با اين حال، گزارة دوم نشان ميدهد كه رفتن اين راه به آساني ممكن نيست و انسان در اين مسير با موانعي جدي روبهرو خواهد بود.
برخي از مفسران گفتهاند: به رغم آنكه فطرت انسان به خوبيها گرايش دارد، طبيعت اولية انسان به بدي تمايل دارد (طباطبائي، 1417ق، ج 20، ص 319). بنابراين، مطابق اين تفسير، بين «فطرت» و «طبيعت» انسان تفاوت وجود دارد. «فطرت»، ناظر به اموري ذاتي غيرقابل تغيير است، اما «طبيعت»، ناظر به اميال و گرايشهايي كه قواي نفس انسان با توجه به محيط پيرامون خود دارد. مطابق نظر اين مفسران، كه طبيعت اولية انسان به بدي تمايل دارد، انسان براي پيمودن راهي كه اساس آن بر فطرت پاك خدادادي است و مقصدش احراز مقام شامخ خليفةاللّهي، بايد با كسب اخلاق نيكو و اعمال حسنه به ايجاد طبيعتي هماهنگ با اين مبدأ و مقصد بپردازد (شاكر و موسويحرمي،1390).
حال چگونه ميشود فطرت انسان، كه ناظر به امور ذاتي (موجد در ذات و خلقت انسان) است، به خوبي تمايل داشته باشد و در عين حال، طبيعت اولي انسان به بدي تمايل داشته باشد و بعد خوبي طبيعت ثانوي انسان شود؟ در اين زمينه، شهيد مطهري ميفرمايد:
حقيقت اين است كه اين مدح و مذم، از آن نظر نيست كه انسان يك موجود دو سرشتي است؛ نيمي از سرشتش ستودني و نيم ديگر نكوهيدني. نظر قرآن به اين است كه انسان همة كمالات را بالقوه دارد و بايد آنها را به فعليت برساند و اين خود اوست كه بايد سازنده و معمار خويشتن باشد. شرط اصلي وصول انسان به كمالاتي كه بالقوه دارد، ايمان است. به وسيلة ايمان است كه علم از صورت يك ابزار ناروا و در دست نفس اماره خارج ميشود و به صورت يك ابزار مفيد درميآيد. پس انسان حقيقي كه خليفةالله است، همه چيز براي اوست و بالاخره دارندة همة كمالات انساني است. علاوه بر اين، انسان ايماني است، نه انسان منهاي ايمان. انسان منهاي ايمان كاستي گرفته و ناقص است. چنين انساني حريص، خونريز و كافر است و از حيوان پستتر (مطهري، 1374، ج 2، ص 273- 274).
نتيجهگيري
هدف اين مقاله تشريح و تبيين مفهوم «سرماية معنوي» بر اساس آموزههاي قرآني در سطح سازمانها بود. در اين زمينه، ضمن طرح موضوع «معنويت در محيط كار» و نظريات مطرح دربارة آن در سازمانها، عنوان شد كه بيشتر نظريهپردازان سازمان و مديريت، معنويت و سرمايههاي معنوي را در ارتباط با بهرهوري، اثربخشي و سرمايههاي اقتصادي ميدانند و نحوة اين ارتباط به اشكال گوناگون بيان شده است. در اين زمينه، تعاليم قرآني رابطهاي دوسويه ميان سرمايههاي اقتصادي و سرمايههاي معنوي مطرح كرده و جامعهاي را ترسيم نمودهاند كه در كنار تأمين نيازهاي مادي انسانها و افراد جامعه، به نيازهاي معنوي آنان نيز توجه شود و پيشرفت مادي و معنوي را براي افراد جامعه به ارمغان آورد.
از منظر اسلام، رفتارهاي اقتصادي، تحت تأثير باورهاي ارزشي و اخلاقي است. همچنين تمام برنامهها و رفتارهاي خرد و كلان اقتصادي نيز بايد با هدف تهذيب و تزكية نفس انجام گيرد. ازاينرو، همانگونه كه رفتارهاي اخلاقي بر سالمسازي اقتصاد تأثيرگذار است، رفتارهاي اقتصادي منظور اسلام نيز در پاكسازي و طراوت روحي و اخلاقي، نقش بسزايي دارند. در حقيقت، مطابق ديدگاه قرآني تأثير اخلاق و اقتصاد بر يكديگر، دوسويه است.
نظريهپردازان غربي سرماية معنوي را در سطح فردي به صورت علاقه به خدمت، و در سطح سازماني، در قالب هنجارها و فرهنگ مطرح ميكنند و معتقدند: «سرماية معنوي» عمل بر اساس عميقترين ارزشهاي فردي است، به گونهاي كه زندگي خود را براي خدمت به ديگران اختصاص دهيم. به نظر ايشان، خدمت به خلق يكي از بهترين انگيزهها براي شكلگيري سرماية معنوي است كه به اعمال، كارها و زندگي ما معنا ميبخشد. ولي تعاليم قرآني و اسلامي به دنبال پيريزي جامعهاي است كه در آن ارزشها و اصول انساني و معنوي حاكم باشد؛ جامعهاي كه فرد فرد اعضاي آن از زندگي دنيوي و اخروي، معناي زندگي، همبستگي معنوي بين افراد جامعه، هدف آفرينش و كمالات انساني آگاه بوده، ارزشهاي اسلامي را در اين ميان رعايت كنند. ازاينرو، الگوي «سرمايه معنوي» از ديدگاه قرآني داراي ويژگيهاي ذيل است:
اسلام با تبيين حيات دنيوي و مقدمه خواندن آن براي زندگي اخروي و نيز دعوت به گرايشهاي معنوي و تربيت ويژة اخلاقي، نوعي وحدت و انسجام و همبستگي را در جامعه فراهم ميآورد. قرآن نيز براي تداوم هميشگي، رفع اختلاف و دور نگه داشتن جامعه از اختلاف، پيروي از صراط مستقيم، تمسك به حبلاللّه، پذيرفتن داوري دين و توجه به شعائر الهي را پيشنهاد ميدهد.
مطابق تعاليم اسلامي، انسان زماني به درك واقعي از معناي زندگي خواهد رسيد كه وجود خداوند متعال را درك كند؛ موقعيت و جايگاه خود در عالم به خوبي بشناسد؛ ارتباط و همبستگي انسانها با خداوند متعال را درك كند؛ و سرانجام، به اين باور برسد كه زندگي انسان به اين دنيا محدود نميشود و پس از مرگ زندگي او همچنان ادامه خواهد داشت، و اينكه چگونگي زندگي او پس از مرگ مبتني بر نوع زندگي وي در اين دنياست.
قرآن دستيابي و رسيدن به حيات طيبه را هدف از زندگي ابتدايي دنيا ميداند و براي رسيدن به آن، دو چيز را شرط قرار ميدهد: «ايمان» و «عمل صالح». از ديدگاه قرآن، هدف نهايي زندگي تقرب به خداوند است و هيچ هدفي متعاليتر از آن وجود ندارد؛ زيرا تقرب به خداوند رسيدن به همة كمالات، زيباييها، لذتها و سعادت ابدي است.
اسلام گرهگشايي از كار مردم و خدمتگزاري به بندگان خدا را ثواب شمرده است. در قرآن به «عمل صالح»، « احسان»، «نيكي» (برّ) به عنوان مصاديق خدمترساني به مردم اشاره شده است.
تأمل در آيات قرآن روشنگر اين است كه انسان همة كمالات را بالقوه دارد و بايد آنها را به فعليت برساند و اين خود اوست كه بايد سازنده و معمار خويشتن باشد، و شرط اصلي وصول انسان به كمالاتي كه بالقوه دارد، «ايمان» است.
چنانكه ملاحظه گرديد، نگاه غربي به سرماية معنوي متفاوت از نگاه قرآني به اين امر است و تجلي عملي ديدگاه غربي در خدمتگزاري ظاهر ميشود و معمولاً در قالبي اقتصادي توجيه ميگردد. ولي در الگوي قرآني، كاركنان سازمانها فقط به دنبال ارزشهاي مادي و اقتصادي نيستند، بلكه در انجام كارها؛ رعايت عدالت و انصاف نموده و در همكاري و تعاون، و با احساس برادري و برابري در كنار هم فعاليت دارند. چنين كاركناني براي رضاي خداوند متعال فعاليت ميكنند و خود را خدمتگزار مردم نيز ميبينند؛ زيرا در ساية معنويت، اين مفهوم القا ميشود كه ما هر چه در توان داريم و هر چه در اختيارمان است از آن خداست و مردم نيز آفريدگان خدايند. پس اگر توان خود و آنچه را خداى بزرگ در اختيار ما نهاده است به امر خدا و در راه خدا براى سايران صرف كنيم، آنچه را از خدا گرفتهايم در راه خدا دادهايم و اين همان خدمت به خلق خداست. پيامبر گرامي نيز در اينباره ميفرمايند: «خدا آن كس را بيش از ديگران دوست دارد كه براى مردم از همه سودمندتر باشد» (پاينده، 1362، ح 86).
- برجي، يعقوبعلي، 1382، «خدمترساني از ديدگاه قرآن». نشر، مركز مطالعات و تحقيقات حوزه نمايندگي ولي فقيه در جهاد كشاورزي، مؤسسة شقايق روستا، جهاد.
- پاينده، ابوالقاسم، 1362، نهجالفصاحه، احاديث پيامبر اكرم ، جاويدان.
- حكيمي، محمدرضا و همكاران، 1380، الحياة، ترجمة احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- جلالي مقدم، مسعود، 1386، درآمدي به جامعهشناسي دين.
- جعفرى، محمدتقى، 1372، شرح نهجالبلاغه، چ دوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
- دهخدا، علي اكبر، 1377، لغتنامه دهخدا، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
- رضازاده، حسن و محمدرضا رحمانياصل، ،1392 «مقايسه معناي زندگي از ديدگاه محمدتقي جعفري تبريزي و فريدريش نيچه، انسانپژوهي ديني، دوره دهم، ش 30.
- سايت پرسمان، «نقش دين در بهبود روابط اجتماعي چيست؟»، نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها. http://porseman.org/q/vservice.aspx?logo=images/right.jpg&id=102802
- شاكر، محمدكاظم و فاطمهسادات موسويحرمي 1390، «كمالپذيري انسان؛ نقطه عزيمت در گفتمان اديان»، انسانپژوهي ديني، سال هشتم، ش 26.
- سليماني اميري عسكري، 1388، «خدا و معناي زندگي»، قم، مجموع مقالات، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- عابدي جعفري، حسن و محمد مرادي، 1385، «رهبري معنوي»، در: اولين همايش ملّي مديريت و رهبري سازماني، 5 و6، تهران.
- طاهري سرتشنيزي، اسحاق و مريمالسادات موسوي، 1391، «مرگ آگاهي و معناداري زندگي از منظر نهجالبلاغه»، انسانپژوهي ديني، سال نهم، ش 27.
- طباطبائي، محمدحسين، 1417ق، «الميزان في تفسير القرآن»، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه.
- محمدى رى شهرى، محمد 1362، ميزان الحكمة، قم، دارالحديث.
- مرادي، محمد 1385، «توسعة معنوي كاركنان». در: مجموعه مقالات سومين كنفرانس بينالمللي توسعه منابع انساني تهران.
- مطهري، مرتضي، ۱۳۷۶، خاتميت، تهران، صدرا.
- ـــــ،1374، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
- مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامي.
- ملكيان، مصطفي 1385، راهي به رهايي (جست اري در باب عقلانيت و معنويت، تهران، مؤسسة نگاه.
- هاشمي، سيد حميد، 1382، «هدف زندگي در قرآن»، گلستان قرآن، ش 167.
- هيك، جان، 1382، «معناي زندگي 2»، ترجمة، اعظم پويا، نقد و نظر، ش 31 - 32، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- يوسفيان، نعمتالله، 1383، «خدمترساني از منظر اخلاق اسلامي»، انقلاب اسلامي و دفاع مقدس، ش 1.
- Alam, M. & Zahoor, A. (1999), "ALLAMA MUHAMMAD IQBAL (1877 - 1938)". http://www.cyberistan.org/islamic/iqbal.htm.
- Cacioppe, R. (2000), “Creating spirit at work: re-visioning organization development and leadership - Part I”, The Leadership & Organization Development Journal, Vol. 21 No. 1, pp. 48-54.
- Delbecq, L.A. (1999), “Christian spirituality and contemporary business leadership”, Journal of Organizational Change Management, Vol. 12 No. 4, pp. 345-349.
- Driver, M., (2007). "Meaning and suffering in organizations", Journal of Organizational Change Management. Vol. 20 No. 5, pp. 611-632.
- Freshman, B. (1999), “An exploratory analysis of definitions and applications of spirituality in the workplace”, Journal of Organizational Change Management, Vol. 12 No. 4, pp. 318-327.
- Fry, L. W. (2003). “Toward a theory of spiritual leadership”, The Leadership Quarterly, 14(6), 693-727.
- Giacalone, R. A., & Jurkiewicz, C. L. (2003). Handbook of workplace spirituality and organizational performance. Armonk, NY7M.E. Sharpe.
- Kale, S.H. and Shrivastava, S. (2003), “The enneagram system for enhancing workplace spirituality”, Journal of Management Development, Vol. 22 No. 4, pp. 308-328.
- Kinjerski, V.M. and Skrypnek B.J. (2004), “Defining spirit at work: finding common ground”, Journal of Organizational Change Management, Vol. 17 No. 1, pp. 26-42.
- Korac-Kakabadse, N.; Kouzmin, A. and Kakabades, A. (2002), “Spirituality and leadership Praxis”, Journal of Management Psychology, Vol. 17 No. 3, pp. 165-182.
- Krishnakumar, S. and Neck, C.P. (2002), “The ``what’’, ``why’’ and ``how’’ of spirituality in the workplace”, Journal of Managerial Psychology, Vol. 17 No. 3, pp. 153-164.
- Malloch, T. R., (2010), "Spiritual capital and practical wisdom", Journal of Management Development, Vol. 29 No. 7/8, pp. 755-759.
- Metanexus Institute. (2006). “Metanexus Spiritual Capital Research Program”. Retrieved December 1, 2006, from http://www.metanexus.net/spiritual_capital/.
- Middlebrooks, A. & Noghiu, A. (2010). "Leadership and Spiritual Capital: Exploring the Link between Individual Service Disposition and Organizational Value". International Journal of Leadership Studies, Vol. 6 Iss. 1, 67-85.
- Miller, L., (1998). "After their checkup for the body, some get one for the soul", The Wall Street Journal, 20 July, pp. A1, A6.
- Rego, A. & Cunha, M. P., (2008). “Workplace spirituality and organizational commitment: an empirical study”, Journal of Organizational Change Management, Vol. 21 No. 1, pp. 53-75.
- Roland, E. & Landua, G., (2011). “Eight Forms of Capital”, Permaculture Magazine, No. 68, www.permaculture.co.uk.
- Thomson, G., (2003). "On the Meaning of Life", South Melbourne, Wadsworth.
- Tischler, L.; Biberman, J. and McKeage, R. (2002), “Linking emotional intelligence, spirituality and workplace performance”, Journal of Managerial Psychology, Vol. 17 No. 3, pp. 203-218.
- Wagner-Marsh, F. and Conely, J. (1999), “The fourth wave: The spiritually based firm”, Journal of Organizational Change Management, Vol. 12 No. 4, pp. 292-301.
- Wigglesworth, C. (2004), “Spiritual Intelligence and Why It Matters”, www.consciouspursuits.com.
- Zohar D. & Marshall I., (2004). “Spiritual Capital: Wealth We Can Live By”, London, Bloomsbury.
- Zohar, D., (2010). “Exploring Spiritual Capital: An Interview with Danah Zohar”, Spirituality in Higher Education Newsletter, Volume 5, Issue 5.
- Zohar, D., (2012). "Redefining total capital creation", http://danahzohar.com.