اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، سال یازدهم، شماره دوم، پیاپی 23، پاییز و زمستان 1401، صفحات 25-46

    بررسی اندیشه‌های اسلامی‌ ـ مدیریتی علامه مصباح یزدی و شهید صدر

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    قادر علی واثق / استادیار گروه مدیریت مجتمع آموزش عالی علوم انسانی جامعة المصطفی العالمیه / Vasegh2003@yahoo.com
    ✍️ غلام حسین رحیمی / دانشجوی دکتری قرآن و علوم ـ گرایش مدیریت مجتمع آموزش عالی علوم انسانی / rahimigho@gmail.com
    چکیده: 
    هدف این مقاله مقایسه اندیشه های مدیریتی علامه مصباح یزدی و شهید صدر، دو شخصیت شاخص اصیل اسلامی است. این پژوهش از روش «مطالعه تطبیقی بِردی» برای تحلیل و مقایسه این دو اندیشه استفاده کرده است. منابع استفاده شده عمدتاً چهار کتابی است که عمده دیدگاه های این دو اندیشمند را درباره موضوع بحث، دربر دارد. یافته ها نشان می دهد صاحبان این اندیشه ها ـ هر دو ـ بر مبانی فکری و نقش آن در دانش مدیریت تأکید دارند. همچنین بر تنوع ماهوی و تفکیک گزاره های توصیفی و تجویزی مدیریت نیز تصریح می کنند. اما علامه مصباح تولید گزاره های تجویزی را لازم می داند و شهید صدر بر تولید گزاره های توصیفی و ناظر به موضوعات تأکید می ورزد. با تلفیق این دو اندیشه، می توان الگوی مفهومی منسجم و جدیدی استخراج و از آن برای حل مسائل مدیریتی استفاده کرد. با تلفیق این دو دیدگاه، می توان همزمان از حسن فعلی و فاعلی برای حل مسائل مدیریتی استفاده نمود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Investigating the Islamic-Managerial Thoughts of Allameh Misbah Yazdi and Shahid Sadr
    Abstract: 
    The purpose of this article is to compare the managerial thoughts of Allameh Misbah Yazdi and Shahid Sadr, two prominent Muslim figures. Bardy's comparative study method has been used to analyze and compare their ideas. The main sources used are the four books that contain the main views of these two thinkers on this topic. The findings show that these thinkers emphasize on the intellectual foundations and their role in management knowledge. They also explain the diversity of content and the difference between descriptive and prescriptive propositions of management. Allameh Misbah deems it necessary to produce prescriptive statements but Shahid Sadr emphasizes on producing descriptive statements about subjects. By combining these two ideas, a coherent and new conceptual model can be extracted and used for solving management problems. A combination of these two points of view makes it possible to simultaneously use goodness of action and goodness of intention for solving management problems
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    مقايسه انديشه‌هايي که موجب تحولات شگرف علمي و اجتماعي مي‌شوند از اهميت زيادی برخوردار است (بيگدلي و زيباکلام، 1396). شهيد صدر و علامه مصباح، دو انديشمند پيشتاز، اصيل و مؤثر در پژوهش‌هاي اسلامي و اجتماعي به‌شمار می‌آیند.
    يکي از حوزه‌هاي مهم مطالعات اسلامي «مديريت اسلامي» است که با وجود تلاش‌هاي فراوان، همچنان با ايده‌آل‌ها فاصله زیادی دارد. ازاين‌رو، امروزه توليد نظريه‌هاي مديريتي ـ اسلامي ازجمله مسائل مهم سازمان‌هاي اسلامي به‌شمار می‌آید.
    بررسي انديشه‌هاي شخصيت‌هاي علمي‌ ـ ديني از روش‌هاي مؤثري است که مي‌توان يافته‌هاي لازم و ناظر به حل اين‌گونه مسائل را از آنها دریافت کرد. بدين‌منظور پژوهش حاضر انديشه‌هاي دو تن از شخصيت‌هاي برجسته اسلامي را بررسي و با هم مقايسه کرده است تا از اين رهگذر بتوان به قرائت جامع و معقولی از نسبت مديريت و اسلام دست يافت و در جهت فائق آمدن بر چالش‌هاي نظري و کاربردي در اين زمينه کوشيد.
    بنابراين، هدف اين پژوهش˚ توصيف نظري و مقايسه تطبيقي انديشه‌هاي مديريتي علامه مصباح و شهيد صدر، به‌ويژه مباني و شيوه تفسير و استخراج آموزه‌هاي مديريتي آنان است. اين پژوهش يک مطالعه تطبيقي است که با استفاده از الگوي جرج بِردي (George Beredy)، انديشه‌هاي پيش‌گفته طي چهار مرحله «توصيف»، «تفسير»، «همجواري» و «مقايسه»، بررسي مي‌شود. درباره اين دو ديدگاه با وجود اهميت فراوان، تاکنون پژوهش مستقلي صورت نگرفته است. اين پژوهش بدون استفاده از پژوهش‌هاي مشابه، براي نخستين‌ بار، انديشه‌هاي اسلامي ـ مديريتي اين دو انديشمند اسلامي را بررسي مي‌کند.
    مبانی نظري
    «مديريت» از ديدگاه فالت، «هنر انجام امور با و به وسيله ديگران» (الواني، 1385، ص 17)، و در تعريف ديگر، «فراگرد به‌کارگيري مؤثر و کارآمد منابع سازمان از طريق وظايف مديريت، براي دستيابي به اهداف» است (رضائيان، 1387، ص 8).
    انديشه‌هاي قرآني ـ مديريتي شهيد صدر و علامه مصباح بخشي از ديدگاه‌ها و رويکردهاي مديريت اسلامي است که از سوی متفکران اسلامي مدنظر قرار گرفته است. اين دو انديشه به‌تبع انديشمندان آن، از ديدگاه‌هاي مهم، اصيل و تأثيرگذار در حوزة مديريت اسلامي به‌شمار مي‌آيد و مطالعه تطبيقي و مقايسه آنها داراي اهميت ويژه است.
    «تحليل مقايسه‌اي کيفي» که نخستين ‌بار توسط چارلز راگين (۱۹۸۷) مطرح شد، تحولي قابل توجه در روش مقايسه‌اي در علوم اجتماعي به وجود آورد (کوثري، 1386). يکي از روش‌هاي مهم و معمول تحليل مقايسه‌اي که براي تطبيق پديده‌ها از آن استفاده مي‌شود، الگوي جرج بردي است که چهار مرحله «توصيف»، «تفسير»، «همجواري» و «مقايسه» دارد (کريمي موقني و خراشادي‌زاده، 1394):
    1. در مرحله «توصيف»، از پديده‌هاي تحقيق براساس شواهد و اطلاعات، يادداشت‌برداري مي‌شود؛ بدين ‌صورت که پژوهشگر پديده‌هاي تاريخي مربوط به تحقيق را براساس شواهد و مشاهده مستقيم اسناد و گزارش‌هاي ديگران که به ‌دست آورده است، توصيف مي‌کند. اين مرحله، مرحله يادداشت‌برداري از پديده‌ها و مشاهدات براي بررسي موضوع در مرحله بعدي است.
    2. در مرحله «تفسير»، اطلاعات توصيف‌شده در مرحله اول، وارسي و موارد مرتبط تحليل مي‌شود. تحليل اطلاعات بايد مبتني بر اصول و شيوه‌هاي مرسوم در علوم اجتماعي، يعني «تشريح عيني واقعي و منظم خصوصيات يک موقعيت يا يک موضوع» باشد.
    3. در مرحله «همجواري»، اطلاعاتي که از مراحل پيشين به ‌دست آمده است طبقه‌بندي مي‌شود و کنار هم قرار مي‌گيرد تا چارچوبي براي مقايسه شباهت‌ها و تفاوت‌ها در مرحله بعدي ايجاد گردد.
    4. در مرحله «مقايسه»، مسئله تحقيق که در مراحل پيشين به اجمال مدنظر بوده است، به‌ دقت و با توجه به جزئيات در زمينه شباهت‌ها و تفاوت‌ها بررسي و مقايسه مي‌شود.
    پيشينه‌اي براي اين مطالعه يافت نشد، جز آنکه برخي، گفتارهاي دو انديشمند مزبور را نوشتاري کرده‌اند يا نوشته‌ها را تجميع و در قالب موضوعاتي مانند کتاب رابطه علم و دين (توسط دکتر علی مصباح) و کتاب نظريه‌پردازي قرآن‌بنيان: رهيافت‌هاي توسعه روش نظريه‌پردازي قرآن بنيان (توسط سعید بهمنی) تأليف نموده‌اند. بنابراين، در اينجا صرفاً به مهم‌ترين آثار اين دو انديشمند که مرتبط با موضوع هستند، توجه مي‌شود. براي مقايسه اين دو ديدگاه‌، چهار کتاب در نظر گرفته شده است؛ دو کتاب مربوط به انديشه علامه مصباح و دو کتاب براي بررسي انديشه مديريتي شهيد صدر.
    آثار مهم علامه مصباح در زمينه مديريت اسلامي عبارت است از: کتاب‌های رابطه علم و دين (1392ب) و پيش‌نيازهاي مديريت اسلامي (1391ب). اثر اول مجموعه ديدگاه‌هاي معظمٌ‌له در زمينه علم و دين است که توسط دکتر علي مصباح تأليف گردیده، و کتاب دوم مجموعه سخراني‌هاي ايشان در باب مديريت اسلامي، مهم‌ترين اثر مستقل مديريتي ايشان است.
    ايشان نخست بحث «انسان‌شناسى» را به‌منزله مقدمه و مبناي علم مديريت و ساير علوم انسانى به ميان آورده و بر ضرورت وجود اين بحث در رشته مديريت تأكيد کرده است. در ادامه از نظام ارزشى اسلام سخن ‌گفته که داراي ويژگى‌هاى «فراگيرى و شمول، برخوردارى از ارتباط و انسجام كافى، قابليت تبيين عقلانى، تبيين لذت و سود نامحدود، حسن فعلى و حسن فاعلى، و مراتب داشتن ارزش‌ها» است. سپس ميان مديريت مادى و مديريت اسلامى مقايسه صورت گرفته و در نهايت، برداشت‌هاى گوناگون از اصطلاح «مديريت اسلامى» ارزيابى شده و صحيح‌ترين معناى آن تعريف گردیده كه عبارت است از: تأثير نظام ارزشى اسلام بر مديريت. آنگاه بر ويژگى ثبات در نظام ارزشى اسلام تأكيد شده است. اين ويژگى ريشه ارزش‌هاى اسلامى قلمداد ‌گردیده و بينش سطحى به اسلام يكى از مشكلات معتقدان به اسلام در بحث‌هاى علوم انسانى شمرده شده است.
    آثار مهم شهيد صدر نيز مجموعه‌هاي المدرسة القرآنيه: التفسير الموضوعي و التفسير التجزیئي في القرآن (صدر، 1421ق ـ الف) و نظريه‌پردازي قرآن‌بنيان: رهيافت‌هاي توسعه روش نظريه‌پردازي قرآن بنيان (بهمني، 1397) است. ايشان در واپسين فرصت‌های عمر خود، باب مبحث جديدي را به روي شاگردان خود گشود. اين مباحث در قالب چهارده درس، آخرين بيانات علمي ایشان به‌شمار می‌آید. پس از شهادت معظمٌ‌له درس‌هاي يادشده در سال 1362 به همت اعتماد الکاظميني استنساخ و مجموعه‌ مذکور در سال 1379 توسط «مرکز تحقيقاتي شهيد صدر» و کنگره ايشان، با عنوان المدرسة القرآنيه: بحوث علي التفسير الموضوعي للقرآن الکريم و بحوث في علوم القرآن و مقالات قرآنية منتشر شد.
    ايشان در دو درس نخست، به بيان روش «تفسير موضوعي منتج به نظريه» ‌پرداخته است. پنج درس بعدي به نظريه «سنت‌هاي الهي» اختصاص يافته و در هفت درس پاياني، مبحث «عناصر مجتمع و روابط آن در قرآن» را بررسي نموده است. در مجموع، اين کتاب مشتمل بر آخرين ديدگاه‌هاي شهيد صدر درباره علوم اجتماعي ـ اسلامي است که انديشه اسلامي ‌ـ مديريتي ایشان را نيز مي‌توان از آن دريافت کرد. ایشان، خود نيز ـ برای نمونه ـ در دو جا (سنت‌هاي الهي و عناصر مجتمع) با استفاده از روش ابداعي‌اش، نظريه‌پردازي کرده است.
    اثر دوم شهيد صدر، کتاب نظريه‌پردازي قرآن‌بنيان: رهيافت‌هاي توسعه روش نظريه‌پردازي قرآن‌بنيان، توسط سعيد بهمني تأليف شده که (مانند کتاب رابطه علم و دين علامه مصباح) برگرفته از آثار شهيد صدر درباره روش نظريه‌پردازي «قرآن‌بنيان» است. اين اثر تأليفي ‌ـ تحليلي روش شهيد صدر را بسط داده است.
    در مجموع، آثار مذکور اين قابليت را دارد که براي مقايسه ديدگاه‌ها مؤلفانشان، قلمرو موضوعي مناسبي باشد، مواد و داده‌هايي لازم را فراهم کند و در نتيجه، در تحقق هدف تحقيق مؤثر باشد. چارچوب تحليل اين داده‌ها ـ همان‌گونه که ذکر شد ـ الگوي جرج بردي است که در چهار مرحله (توصيف، تفسير، همجواري و مقايسه) صورت مي‌پذيرد.
    روش پژوهش
    پارادايم‌هاي علم دو مسير متفاوت و متمايز از يکديگر را با عنوان مسير کمّي و کيفي توليدات علم پيشنهاد نموده‌اند. در رويکر کمّي به تبيين و پيش‌بيني، و در رويکرد کيفي به اکتشاف تفسيري يا ايجاد تحول انتقادي خواهيم رسيد (ايمان، 1388، ص 5). عموماً شيوه تحقيق در اين مقاله، روش کيفي و استقرايي است. چنانچه داده‏ها به صورت واژه ـ و نه به صورت ارقام ـ به توصيف واقعيت‏ها بپردازد آنها را «داده‏هاي کيفي» مي‏نامند (سرمد و همكاران، 1384، ص 207). «داده‏ کيفي واژه‏اي است که به داده‏ها بر مبناي مفهومي که از طريق کلمات و زبان بيان مي‏کنند، اطلاق مي‏شود» (اندرسن، 1387، ص 178).
    روش تحليل تحقيق حاضر «مطالعه مقايسه‌اي» است که از نظر جرج. زي. اف. بردي (George z. f. Beredy)، چهار مرحله «توصيف، تفسير، همجواري و مقايسه» دارد (كريمي موقني و خراشادي‌زاده، 1394).
    در مرحله اول، داده‌هاي مربوط به دو ديدگاه گردآوري، مکتوب و بررسي مي‌شود. در مرحله دوم، داده‌هاي گردآوري‌شده تفکيک و در قالب چند محور مهم طبقه‌بندي مي‌گردد. در مرحله سوم، طبقات حاصل‌شده مانند قطعات پازل کنار همديگر چيده مي‌شود تا چارچوبي براي مقايسه شباهت‌ها و تفاوت‌ها پديد آيد (جدول تطبيقي براي مقايسه شباهت‌ها و تفاوت‌هاي ديدگاه‌ها). و در نهايت در مرحله چهارم، ديدگاه‌هاي در دست مطالعه براساس چارچوب به‌دست‌آمده در مرحله سوم، مقايسه می‌شود و تشابه‌ها و تفاوت‌هاي آنها مشخص مي‌گردد تا براين‌اساس پرسش پژوهش پاسخ داده شود.
    بررسی انديشه‌ها
    انديشه‌هاي قرآني علامه مصباح و شهيد صدر اساساً رويکردی آينده‌نگر يا تجويزي به دانش مبتني بر قرآن دارد. بنابراين تجزيه و تحليل اين انديشه‌ها بررسي دانش و نظريه‌هاي عينيت‌يافته مديريتي از ديدگاه قرآن نيست تا بتوان مانند نظريه‌هاي ديگر مديريتي آنها را توصيف کرد، بلکه مطالعه ديدگاه‌هاي اين دو انديشمند به‌مثابه بايسته‌هاي نظريه مديريتي مبتني بر قرآن و ارائه چگونگي آن از منظر اسلام است.
    الف. توصيف
    يک. ديدگاه علامه مصباح
    1. مديريت مبتني بر ارزش‌هاي اسلامي
    علامه مصباح با اشاره به «علوم انساني»، نخست موضوع آن، يعني «انسان» را مشخص مي‌کند:
    در تمامى رشته‌هاى علوم انسانى، «انسان» به‌عنوان يكى از موضوعات تحقيق، مورد مطالعه و بحث قرار مى‌گيرد و آنچه كه بين تمامى علوم انسانى مشترك است و ستون فقرات اين علوم را تشكيل مى‌دهد، انسان و ابعاد وجودى انسان است. هر كدام از اين علوم به نحوى درباره يكى از ابعاد يا عوارض انسان بحث و گفت‌وگو مى‌كند؛ زيرا در همه علوم انسانى پيوسته اين سؤال مطرح مى‌شود كه خود «انسان» چيست. وقتى كه موضوع اين علوم روشن‌تر شود، بحث از ابعاد و تجليات وجودى موضوع «انسان» بهتر و دلنشين‌تر خواهد شد، بلكه منطقى‌تر همين است كه در همه رشته‌هاى علوم انسانى، بخشى به نام «انسان‌شناسى» وجود داشته باشد؛ زيرا در تمامى اين رشته‌ها شناخت انسان يك نياز است (مصباح يزدي، 1391ب، ص 15).
    ایشان سپس به تعريف «مديريت» به‌عنوان يکي از زيرمجموعه‌هاي علوم انساني مي‌پردازد:
    «مديريت» علمى است كه از روان‌شناسى و جامعه‌شناسى و بعضى ديگر از شاخه‌هاى علوم انسانى استفاده مى‌كند و مسائل خاص خودش را مورد بحث و تحقيق قرار مى‌دهد. مديريت رفتار انسانى در موارد بسيارى از بركات روان‌شناسى اجتماعى، روان‌شناسى تربيتى و جامعه‌شناسى بهره مى‌گيرد. با اين توضيح، ارتباط علوم انسانى با «انسان‌شناسى» روشن شد (همان، ص 16).
    علاوه بر اينكه «مديريت» يكى از رشته‌هاى علوم انسانى است و محور آن انسان است و بدين‌جهت سزاوار است كه در كنار تحقيقات مديريت از خود انسان هم بحث شود، در رشته مديريت نياز خاصى به شناخت انسان احساس مى‌شود (همان، ص 16ـ17).
    ايشان پس از روشن شدن موضوع علوم انساني و مديريت (يعني انسان)، به ابزار کنترل مهمي به نام «ارزش‌هاى انسانى» اشاره مي‌کند که يکي از مباني و پيش‌نياز اساسي در بحث مديريت است:
    نياز ما به بررسى ارزش‌هاى انسانى مديريت، بسيار جدى است. يك دليل آن، اين است كه نتيجه تحقيقات مديريت نشان مى‌دهد: اگر اعضاى يك سازمان توليدى از ارزش‌هاى اخلاقى بهره‌مند باشند، بازده كار بيشتر و هزينه آن كمتر است و شايد بتوان گفت: تثبيت ارزش‌هاى اخلاقى بهترين شيوه كنترل نيروى انسانى است (همان).
    از نظر ايشان، ارزش‌ها، هم احساس شخصيت را به کارکنان سازمان مي‌دهد و هم موجب کاهش هزينه‌ها مي‌شود و در نتيجه توليدات افزايش مي‌یابد:
    بدون درونى شدن ارزش‌ها، حتى مدير يك مؤسسه هم مورد اطمينان نيست و كسى بايد او را كنترل كند و بايد كسانى هم باشند كه مسئولان كنترل و بازرسى را كنترل كنند كه گزارش‌هاى آنها صحيح باشد؛ حقايق را كتمان نكنند؛ يا مطالبى را جعل نكنند، و براى اين گروه كنترل هم همين سخن صادق است. اما اگر به جاى اين همه نيروى انسانى كنترل‌كننده، بتوان ارزش‌ها را در درون كارمندان به وجود آورد؛ يعنى آنها را به يك سلسله اصول اخلاقى ارزشمند پایبند كرد، به حدى كه بتوان به خود آنان اعتماد كرد، در اين صورت هم نيروهاى مُراقب˚ آزاد‌ شده و مى‌توانند به كار مولد بپردازند و هم هزينه‌اى را كه صرف آنها مى‌شود، مى‌توان در جاى ديگر به كار گرفت. علاوه بر اين، كارگران بيش از پيش احساس شخصيت و ارزش خواهند كرد؛ زيرا افرادى كه دائماً خودشان را تحت كنترل مى‌بينند، احساس حقارت مى‌كنند. اما وقتى كه به آنها اعتماد شود ـ و واقعاً قابل اعتماد هم باشند ـ خود آنها هم احساس ارزش و شخصيت مى‌كنند كه به نوبه خود، هم آثار اقتصادى و روانى و انسانى دارد و هم براى توسعه بسيار مفيدتر است؛ زيرا در اين صورت نيروى فعال و مولد افزايش مى‌يابد (همان، ص 17ـ19).
    ايشان انسان‌شناسى را پيش‌نيازى ويژه براى مديريت دانسته، معتقد است: مديريت˚ مترتب بر شناخت انسان است و ـ درواقع ـ شناخت انسان از جهاتى، پيش‌نياز براى «مديريت» است. مهم‌ترين جهت اين است كه مديريت ـ به‌‌هرحال ـ متضمن توصيه به رفتارهاى خاص انسانى است كه در قالب بايد و نبايدها و ارزش‌ها مطرح مى‌شود و اين بايدها و نبايدها نيز طبق تفكرات گوناگون، مبانى متفاوتی پيدا مى‌كند.
    گاهى مبناى ارزش‌ها سود و منافع اقتصادى است. بنابراين بايدها و نبايدها نيز بر همان اساس شكل مى‌گيرند. هدف خاص يك سازمان توليدى بايدهاى حاكم بر رفتار كارگران را تعيين مى‌كند؛ يعنى وقتى ـ مثلاً ـ هدف عمده يك مؤسسه تأمين سود بيشتر است، بايدهاى آن هم بر همين اساس است كه چگونه بايد رفتار كرد كه سود بيشتر عايد مؤسسه شود و اين يك مسئله كاملاً اقتصادى است كه ارتباط آن با «مديريت» بدين ‌صورت است كه مدير بايد چگونه رفتارى را با كارگران داشته باشد كه كار بهتر انجام گيرد و در نتيجه سود بيشترى عايد مؤسسه شود. روشن است كه در اينجا فقط هدف مادى مطرح است (همان، ص 24).
    علامه مصباح ضمن تبيين رابطه اسلام و ارزش‌هاى برتر در مديريت اقتصادى، بر اين باور است که ارزش‌هاي اسلامي بسان يک نظام كنترلي و نظارتي مضاعف، به‌درستي مي‌تواند از طريق تشويق و تنبيه به مديريت مدد رساند:
    بايد به جاى تقويت سيستم كنترل در مديريت، ارزش‌هاى اخلاقى را تقويت كرد و اين بهترين جانشين براى سيستم كنترل پيچيده است؛ زيرا اين كار˚ بسيارى از نيروهاى انسانى را براى فعاليت‌هاى توليدى آزاد مى‌كند و هزينه كار را پايين مى‌آورد. پس، از ديد اقتصادى هم به ارزش‌هاى اخلاقى و شناخت آن ارزش‌ها و همچنين شناخت انسان نيازمنديم. اين‌گونه نيست كه براى كسب منفعت و ايفاى مديريت، هر روشى مطلوب باشد، بلكه بايد روش‌هايى را براى مديريت انتخاب كرد كه به كرامت انسانى كارمندان لطمه‌اى نزند؛ يعنى، نه‌تنها مانع تكامل روحى و معنوى آنان نشود، كه در اين جهت آنها را كمك كند. اينها يك سلسله ارزش‌هاى خاصى است كه معمولاً در دانشگاه‌هاى غربى مطرح نمى‌شود، يا اينكه به‌سادگى از كنار آن مى‌گذرند، درحالى‌‌كه بررسى اين مسائل براى ما ضرورى است و طرح اين مسائل از ديدگاه اسلامى ضرورت داد. علاوه بر اين، نبايد روش‌هاى علمى را در روش‌هايى كه تا به حال اعمال شده است، منحصر بدانيد. شايد شيوه‌هاى ديگرى هم براى كشف حقايق وجود داشته باشد كه هنوز بشر به آنها دست پيدا نكرده است (همان، ص 25ـ27).
    از نظر ايشان وجود مباحث «انسان‌شناسى» در رشتة مديريت، ضروري است. همان‌گونه كه در مبحث قبل اشاره شد، چون محور همه علوم انسانى «انسان» است، شايسته است كه در تمام رشته‌ها، يك ماده درسى براى شناخت انسان به صورت اختصاصى ايجاد شود. گذشته از علوم ديگر، تبيين مباحث انسان‌شناسى در رشته مديريت از جهات گوناگونی ضرورت دارد:
    اول. مباحثى وجود دارد كه درباره ايجاد انگيزه كار يا پذيرفتن مسئوليت سخن مى‌گويد و ايجاد انگيزه فقط در صورتى امكان‌پذير است كه ابعاد وجودى انسان، كيفيت انگيزش او و ارزش‌هاى حاكم بر وجود او را بشناسيم و بدانيم كه چگونه مى‌توان براى رسيدن به اين هدف، انگيزه‌هاى فطرى و روحى انسان را به کار گرفت.
    دوم. يكى از بخش‌هاى مهم مديريت كه در بحث‌هاى نظرى مطرح مى‌شود و در عمل هم نيروى زيادى را مصرف مى‌كند، چگونگى كنترل نيروى انسانى كار است. اگر بتوان در افراد عاملى درونى ايجاد كرد كه مسئوليت خود را به بهترين صورت و بدون نياز به كنترل بيرونى انجام دهند، هم از هزينه‌ها كاسته مى‌شود و هم نيروها براى بخش‌هاى توليدى و خدمات آزاد می‌گردد و بدين‌‌سان، همه اهدافى كه در مديريت منظور است محقق مى‌شود. پس از اين جهت هم بايد انسان را شناخت و بررسى نمود كه چه بايد كرد كه اشخاص، يا اصلاً به كنترل خارجى احتياج نداشته باشند يا نياز كمترى به كنترل داشته باشند.
    البته در بحث نهايی، بر اين نكته تأكيد مى‌شود كه لزوم طرح مباحث انسان‌شناسى در مديريت، از اين نظر است كه در «مديريت» ارزش‌هاى انسانى مطرح مى‌شود و اين ارزش‌ها نيز بايد پايه‌هاى منطقى و فلسفى داشته باشد. بنابراين، مناسب است قبل از هر بحث ديگرى به بحث درباره انسان و ماهيت او بپردازيم (همان، ص 37).
    ايشان با توجه به انسان و رفتارهاي وي، نظام رفتاري را مبتني بر نظام ارزشي مي‌داند و در تعريف «نظام ارزشي اسلام» مي‌گويد:‌
    مقصود از «نظام ارزشى اسلام» مجموعه‌اى هماهنگ و مرتبط از بايدها و نبايدهاست كه تمامى آنها هدف واحدى را تعقيب مى‌كنند (همان، ص 40).
    ويژگي‌هاى نظام ارزشى اسلام از اين قرار است: فراگيرى و شمول؛ برخوردارى از ارتباط و انسجام كافى؛ قابليت تبيين عقلانى؛ تبيين لذت و سود نامحدود؛ حسن فعلى و فاعلى؛ مراتب داشتن ارزش‌ها (همان، ص 144).
    ملاك ارزشمندى اخلاق و رفتارهاى انسان از ديدگاه اسلام، كمك آنها در رساندن آدمى به كمال حقيقى است. كارى ارزشمند است كه موجب تكامل انسان شود و ازآنجاكه حقيقت انسان همان روح اوست و بدن جنبه ابزارى دارد، كمال حقيقى انسان كمال روح است و كمالات بدن مقدمه و ابزارى براى كمال روح آدمى است (همان، ص 197).
    ملاك اصلى ارزش در نظام ارزشى اسلام، «كمال نهايى» انسان است كه مصداق آن «قرب الهى» است. براى رسيدن به اين هدف، انسان بايد كارهايى را انجام دهد و خصلت‌هايى را كسب كند. هرگونه رفتار و صفتى كه موجب تقرب به خدا شود، ارزش دارد و هر چه موجب دورى از خداى متعال گردد بى‌ارزش است يا ارزش منفى خواهد داشت.
    افعالى كه انسان را به قرب الهى مى‌رساند به دو دسته كلى تقسيم مى‌شود: 1. عبادت‌هاى مستقيم؛ 2. عبادت‌هاى غيرمستقيم.
    دسته اول افعالى كه به‌منزله گام‌هاى اصلى در مسير مستقيم حركت انسان به سوى خداست و ـ در اصطلاح ـ «عبادت‌هاى مستقيم» ناميده مى‌شود، شروع اين عبادات از مرحله توجه قلبى است تا هر نوع عبادتى كه تجلیگاه توجه انسان به خداى متعال و اظهار خشوع و پرستش در پيشگاه الهى باشد.
    دسته دوم رفتارهایى است كه در اين خط مستقيم قرار نمى‌گيرد، ولى از لوازم زندگى انسان مؤمن است، به‌گونه‌اى‌كه اگر آنها را رعايت نكند گاهى از مسير مستقيم نيز منحرف مى‌شود. موضوعاتى كه در اخلاق اسلامى و در نظام ارزشى از آنها بحث مى‌شود، همان «عبادات غيرمستقيم» است. رعايت عدل و انصاف، راستگويى، درستكارى، حتى كارهايى از قبيل بازرگانى، كشاورزى، صنعت و مانند آن، كه به نحوى در بهبود زندگى انسان نقشى دارد و او را در جهت كمال كمك مى‌كند، جزو اين دسته به حساب مى‌آيد (همان، ص 214).
    رفتارهاى اخلاقى از ديدگاه اسلام ارزش وسيله‌اى دارد. به‌عبارت ديگر، ميزان ارزش هر عملى وابسته به ميزان كمك آن در رسيدن به قرب الهى است. افعالى كه انسان را در اين مسير يارى مى‌دهد از جهتى به دو دسته «عبادت‌هاى مستقيم» و «عبادت‌های غيرمستقيم» تقسيم مى‌شود. اما دسته‌اى ديگر را نيز مى‌توان بر اين دو دسته افزود و آن هم ارزش‌هايى است كه از حد نصاب ارزش و مطلوبيت در دستگاه ارزشى اسلام برخوردار نيست، بلكه ارزش آنها فقط در اين حد است كه آدمى را در مسير صحيح يارى مى‌دهد. اين رفتارها نيز در عين اينكه از حد نصاب مطلوبيت برخوردار نيست، از آن نظر كه زمينه را براى سير انسان آماده مى‌كند به نوعى ارزشمند است.
    ارزش‌هايى كه در دستگاه‌هاى اخلاقى مكاتب ديگر مطرح است تقريباً همه در همين حد است؛ يعنى آنچه در آنجا «ارزش اصيل» شناخته مى‌شود در نظام ارزشى اسلام از حد نصاب ارزشی پايين‌تر برخوردار است. رفتارهايى از قبيل مروت و انصاف، صداقت و درستكارى كه در ساير مكاتب اصالت دارد، از نظر اسلام هم مطلوب است، اما ارزش آنها وسيله‌اى و از حیث كمك به انسان در جهت سير الى‌الله است. بنابراين، تمام ارزش‌ها را در اين دستگاه مى‌توان به سه دسته تقسيم كرد:
    1. ارزش‌هاى مستقيم؛
    2. ارزش‌هاى غيرمستقيم؛
    3. ارزش‌هاى معمولى و متعارف يا كمكى (همان، ص 231).
    علامه مصباح در يک جمع‌بندي از مباحث گذشته درباره نظام ارزشى به اجمال مي‌گويد:
    اولاً، نظام ارزشى اسلام نظامى خدامحور است. محور تمام ارزش‌ها خداى متعال و قرب به اوست.
    ثانياً، همه موجودات عالم براى رسيدن به كمال مخصوص خويش آفريده شده‌اند و در بين آنها انسان كه موجودى كامل‌تر و داراى استعداد بيشترى براى رسيدن به كمال است، بايد به انتخاب و گزينش و از طريق رفتارهاى اختيارى، خود را به مرحله كمال برساند.
    ثالثاً، زندگى دنيا سراسر حركتى به سوى همان هدف، و وسيله‌اى جهت نيل انسان به آن است، نه اينكه خود هدف باشد. بنابراين، ديدگاه انسان مسلمان نسبت به دنيا، ديدگاه عابر نسبت به راه است كه هدف اصلى را در وراى آن مى‌جويد.
    همه مخلوقات، ازجمله انسان‌ها براى رسيدن به كمال آفريده شده‌اند. پس آدميان نيز بايد خود را جزئى از يك نظام ببينند كه بسان كاروانى واحد به سوى هدف نهايى در حركتند. اراده خدا بر اين تعلق گرفته كه تمام انسان‌ها براى پيمودن راه كمال به يكديگر نياز داشته باشند، از يكديگر كمك بگيرند و با تعاون و همكارى اين راه را بپيمايند. انسان موحد هدف اصلى خود را قرب به خدا و رضايت او مى‌داند و تمام موقعيت‌ها و پيشامدهاى متفاوت در زندگى فردى، خانوادگى، اجتماعى و جهانى از نظر او زمينه‌اى براى انتخاب و گزينش راه و رفتار در جهت قرب به خداست. چنين انسانى هدف اصلى را در جاى ديگر مى‌بيند، برخلاف ماده‌گرايان دنيابين كه تمام اهدافشان در دنيا خلاصه مى‌شود (همان، ص 246).
    براي نشان دادن تجلى ارزش‌هاى اسلامى در عرصه مديريت، لازم است هريك از شئون مديريت را به‌طور جداگانه بررسى کرده، تأثير ارزش‌هاى اسلامى را در ابعاد آن، هرچند به صورت فهرست‌وار مطرح كنيم:
    اولين گام در مديريت ـ توليدى باشد يا خدماتى ـ سياست‌گذارى يا تعيين هدف است. در اين‌باره دو هدف كلى وجود دارد كه تقريباً تمام شئون مديريت را تحت تأثير قرار مى‌دهد:
    1. نگرش به مديريت به‌مثابه ابزارى براى تحقق اهداف صرفاً مادى؛
    2. استفاده از منافع مادى براى رسيدن به اهداف معنوى.
    ويژگي‌هاى هدف مديريت مبتني بر نظام ارزشي اسلام را مى‌توان در چند بند خلاصه كرد:
    الف) هدف او از انجام كار، كمال معنوى و قرب الى‌الله است. در این صورت، اولويت با كارى است كه براى هدف مفيدتر است (همان، ص 249).
    ب) او به نفع شخصى خود نمى‌انديشد، بلكه هدف˚ انتفاع مجموعه انسان‌هايى است كه در اين مسير قرار دارند. اگرچه ممكن است از اين طريق منافع شخصى او نيز تأمين شود، اما هدف بالاتر او تأمين نيازهاى مادى يا معنوى اجتماعى است كه گاهى از طريق ارتقای سطح رفاه اجتماعى درصدد ايجاد كمال معنوى است. بنابراين، ارزش‌ها در انتخاب هدف، نوع كار و تصميم‌گيرى اوليه براى شروع آن دخالت دارند (همان، ص 250).
    ج) از وابستگى اجتماعى در درازمدت جلوگيرى کند. ممكن است انتخاب كارى در زمان حاضر به نفع جامعه باشد، اما در درازمدت موجب وابستگى اجتماعى و سيطره و تفوق اقتصادى دشمنان شود. درست است كه اكنون سود شخصى و اجتماعى را تأمين مى‌كند، اما موقتى و گذراست؛ زيرا نسل آينده را به بيگانه وابسته مى‌كند؛ مثلاً، ورود صنعت مونتاژ ممكن است چند سالى نيازهاى جامعه را تأمين كند و گروهى را صاحب شغل نماید، اما جامعه را به صاحبان آن صنايع وابسته مى‌كند، به‌گونه‌اى‌كه اگر زمانى از كمك صنعتى، فروش قطعات يدكى و صدور فناوری لازم امتناع كنند، جامعه از آنچه بوده بدتر نيز خواهد شد. پس در نظر داشتن عامل زمان، دورانديشى و در نظر گرفتن منافع نسل آينده، بخشى از كار مديريت است كه نظام ارزشى الهى، نقش مهمى را در آن ايفا مى‌كند (همان، ص 251).
    حاكميت ارزش‌ها علاوه بر مرحله تعيين هدف، ساير عناصر دخيل در توليد، از قبيل سازماندهى، پيش‌بينى آينده، انتخاب همكار و مرحله توليد كالا، كيفيت و كمّيت آن را نيز شامل مى‌شود (همان، ص 251). رعايت انصاف در قيمت‌گذارى، رعايت شرايط طبقات محروم، و كاهش فشار از گرده آنان از ويژگي‌هاى نظام اسلامى است (همان، ص 232). كسى كه تحت تأثير تفكر الهى است، نمى‌تواند ديدگاه مادى را درباره ساير انسان‌ها بپذيرد (همان، ص 254).
    در نظام اسلامى، اولاً، در مقام پرداخت حقوق بايد حق هر كسى ادا شود، خواه مردم آن حق را معتبر بدانند يا ندانند. ثانياً، كارگر بايد براى رسيدگى به نيازهاى بهداشتى، معنوى، تربيتى، فرهنگى و اخلاقى خود از اوقات فراغت كافى برخوردار باشد (همان، ص 254).
    با اين حساب، نظام ارزشى اسلام بر تمام ابعاد مديريت، اعم از ترسيم خط‌مشى، سازمان‌دهى، كمّيت و كيفيت توليد و خدمات، قيمت‌گذارى، ارتباط با كارمندان، همكاران و رقيبان به شدت مؤثر است (همان، ص 254).
    در نهايت، ايشان با اشاره به معاني گوناگون «مديريت اسلامى»، صحيح‌ترين معناى آن را تبيين کرده و معتقد است:
    مهم‌ترين نقشى كه اسلام در نظريه‌ها و همچنين در روش‌هاى عملى مديريت ايفا مى‌كند، از طريق تأثير ارزش‌هاى اسلامى بر مديريت است. ما معتقديم كه اسلام داراى نظام ارزشى عميق، گسترده و منسجمى است كه مديريت مديران مسلمان را تحت تأثير قرار مى‌دهد، در روش‌هاى عملى آنها اثر مى‌گذارد و به حركت آنها جهت مى‌دهد. اين بزرگ‌ترين نقشى است كه اسلام در مديريت ايفا مى‌كند و معناى صحيح «مديريت اسلامى» نيز همين است (همان، ص 262).
    طرح بحث «ارزش‌هاى اسلامى در مديريت» به اين مناسبت است كه كيفيت تأثيرگذارى ارزش‌ها را بر آن بررسى كنيم؛ يعنى به جاى نظر دادن درباره روش‌هاى كاربردى و عملى و طرح مشكلات فعلى و ارائه راه‌حل، بحث بنيادين ريشه‌هاى مؤثر در اين تغييرات را مطرح نماييم كه سرانجام، با مراعات آنها در عمل، گره بسيارى از مشكلات اجتماعى نيز باز خواهد شد. اين شيوه بحث ـ درواقع ـ جهت دادن به مديريت و تبيين «چرايى»، «هدف» و «معيارها» است (همان، ص 263).
    اسلام همان است كه در قرآن آمده و قرآن همان است كه در عصر بعثت نازل شده و ما هم توان فهم صحيح ـ نه سليقه‌اى و نسبى ـ آن را داريم كه تمام اينها مباحث خاص خويش را مى‌طلبد. سپس نوبت مى‌رسد به اينكه سخن خدا را بشنويم و در عمل اجرا كنيم. بعد از مفروض دانستن تمام اينها، وقت آن است که بپرسيم: اسلام در باب «مديريت» چه حرفى دارد؟ جواب هم آن‌گونه كه از ابتدا تأكيد شد، اين است كه اسلام درباره تمام شئون زندگى انسان، ازجمله مديريت خرد يا كلان، رهبرى جامعه و روابط بين‌الملل، قانون و سخن دارد و بالاترين نقش آن به‌عنوان يك دين، تأثيرگذارى از طريق «نظام ارزشى» است. اينجاست كه بحث به «نظام ارزشى»، مبانى و معيارهاى آن منجر مى‌شود و سؤالاتى از اين قبيل مطرح مى‌شود كه آن ارزش‌ها كدامند؟ (همان، ص 263)
    بايد ريشه‌ها را بررسى كرد و با تحقيق به اين واقعيت آگاهی پیدا کرد كه معارف و ارزش‌هاى اسلامى ريشه‌دار است. به اجمال باید این مطالب را بررسى كرد:
    اول. ديدگاه اسلام درباره شناخت «هستى» چيست؟
    دوم. ديدگاه اسلام در خصوص شناخت «انسان» چيست؟
    سوم. ديدگاه اسلام در زمینه «ارزش‌ها» چيست؟
    هستى‌شناسى، انسان‌شناسى و ارزش‌شناسى ريشه‌هاى اوليه مباحث عميق اسلامى از جمله مديريت به‌شمار می‌آید (همان، ص 269).
    2. تفکيک نوع گزاره‌هاي دانش مديريت
    از نظر علامه مصباح، گزاره‌ها، چه ديني و قرآني و چه علمي يا مديريتي، به دو دسته عمده «توصيفي» و «تجويزي» دسته‌بندي مي‌شود. هريک از توصيفي‌ها مي‌تواند محض و خالص، يا مرکب و آميخته [با گزاره‌هاي تجويزي] باشد. همان‌گونه که گزاره‌هاي تجربي نيز به لحاظ مأمورٌبه يا منهيٌ‌عنه مي‌تواند محض يا آميخته باشد. در هر هشت صورت، نوعاً گزاره‌هاي توصيفي دين، فراملکي و فراتجربي(حقايق شرعي)، اما گزاره‌هاي توصيفي مديريت تجربي و ملکي هستند.
    «دانش توصيفي» وظيفه شناخت پديده‌ها و روابط ميان پديده‏ها را بر عهده دارد. از سوی ديگر، بيان نوع استفاده از آن به منظور دستيابي به سعادت واقعي انسان از محدوده موضوع و هدف علم فراتر است (مصباح يزدي، 1392ب، ص 205). ايشان در خصوص علوم و گزاره‌هاي توصيفي معتقد است که آنها را نمي‌توان ديني یا غيرديني نام نهاد:
    علومي که موضوع، مسائل و اهدافشان با دين ارتباطي پيدا نمي‌کند، به «ديني» و «غيرديني» متصف نمي‌شوند (همان، ص 208).
    علومي مانند رياضيات هيچ اصطکاکي با مسائل ديني ندارند؛ نه در موضوعات، نه در روش، و نه در مسائل. در اين دسته از علوم، سخن از علم ديني و غيرديني بي‌معناست. آنها نسبت به دين و آموزه‌هاي آن خنثا و بي‌طرف‌اند (همان، ص 210).
    ايشان با ذکر يک مثال در اين زمينه مي‌گويد:
    در اقتصاد نيز با همين پديده روبه‌رو هستيم. درحالي‌که بخش توصيفي اقتصاد که به «علم اقتصاد» معروف است، قابل تقسيم به «ديني» و «غيرديني» نيست، در بخش توصيه‌اي آن که معمولاً «نظام اقتصادي» ناميده مي‌شود، چنين تقسيمي کاملاً معنادار است که ـ درواقع ـ به رفتار اقتصادي انسان‌ها جهت مي‌بخشد و «هدف» و «معيار»هاي آن را تعيين مي‌کند (مصباح يزدي، 1391ب، ص 285ـ288).
    نکته مهم اين است که به نظر ايشان، صرفاً گزاره‌هاي تجويزي و مجموعه دستورالعمل‌هاي علوم را مي‌توان «نظام ارزشي علوم» دانست. علوم انساني به علوم «توصيفي» و «دستوري» تقسيم مي‌شود:
    «علم توصيفي» علمي است که به توصيف پديده و نحوه به وجود آمدن آن و عوامل مؤثر در آن مي‌پردازد و «علم دستوري» علمي است که جنبه ‌دستوري و ارزشي داشته و با بايد‌ها و نبايد‌ها سروکار دارد. عمدتاً در علوم دستوري احتمال تأثير عوامل رواني وجود دارد؛ مثلاً در علم رياضي تأثير عوامل رواني در حد صفر است و عوامل رواني و اعتقادي تقريباً در همه مسائل فلسفه و فيزيک تأثيري نخواهند داشت؛ زیرا اين دو علم توصيفي هستند، نه دستوري. اما در علوم توصيفي، برخلاف علوم دستوري، گرايش‌ها و عوامل رواني بر نتايج حاصل از آن تأثيری ندارد (مصباح يزدي، 1391الف، پنجمين جلسه از علم ديني).
    در علوم توصيفي، سخن از هست‌ها و واقعيات موجود است و دانشمند در آنها فقط مي‌کوشد تا آنچه را هست بفهمد و روابط بين پديده‌هاي آن علم را کشف کند؛ اما در علوم دستوري، بايدها و نبايدها مطرح مي‌شود.
    علوم توصيفي نيز به دو قسم تقسيم مي‌شود: برخي علوم «توصيفي محض» بوده و برخي ديگر به‌گونه‌اي است که نتيجه‌شان دستوري است و ـ درواقع ـ بايد و نبايد را بيان مي‌کند. برای نمونه هرچند روان‌شناسي به تبيين هست‌ها مي‌پردازد، اما از روان‌شناسي انتظار مي‌رود که با کشف واقعيت‌ها و رابطه‌ها، راه‌حل نيز ارائه دهد. يا ـ مثلاً ـ علم پزشکي به بيان هست‌هايي در خصوص بدن انسان مي‌پردازد و کشف مي‌کند فلان دارو سبب رفع بيماري مي‌شود. هرچند پزشکي علمي دستوري نيست، اما دستورالعملي ارائه مي‌کند مبني بر اينکه براي رفع بيماري بايد فلان دارو را استعمال کرد. برخي از علوم انساني نيز همين‌گونه است.
    علامه مصباح با اشاره به تفاوت گزاره‌هاي توصيه‌اي علمي و ديني مي‌فرمايد: اين نوع ارائه دستورالعمل، مانند دستورالعمل‌هاي علومي همچون حقوق نيست؛ زیرا در حقوق و امثال آن [ظاهراً فقهي و ديني]، دستوري بودن جنبه آمريت داشته و براي تخلف از آن عواقبي در نظر گرفته شده است. به‌ عبارت ديگر، برخي از علوم انساني دستوري بودنشان از قبيل تبديل اخبار به انشاست و برخي ديگر انشایي و آمرانه است.
    برخي از علوم انساني نياز به ممارست و کسب مهارت دارد. برای نمونه، حقوق صرفاً براي دانستن مقررات نيست. بنابراین، قاضي علاوه بر دانستن قواعد و مقررات، بايد کسب مهارت کرده، کارآموزي کند. در علوم تربيتي نيز دانستن قواعد تربيتي براي يک مربي کافي نيست و مربي نياز به مهارت عملي دارد و همين امر سبب شده است عده‌اي برخي از علوم انساني را نوعي فن تلقي کنند و نه علم. بدین‌روی بايد ديد مديريت، علمي داراي روش خاص است، يا يک فن به‌شمار مي‌رود؟ و آيا دستوري است و نياز به مهارت دارد يا خير؟
    حتي اگر مديريت را يک فن بدانيم که احتياج به ممارست و کسب مهارت دارد، بايد اين نکته مدنظر قرار گيرد که قوام مديريت تنها به تمرين و ممارست نيست، بلکه بايد معرفت و دانشي نسبت به قواعد مديريت وجود داشته باشد تا بر آنها تمرين و ممارست صورت گيرد. اما اينکه آيا دانش مستقلي به نام «مديريت» وجود دارد يا خير، بحث ديگري است.
    ازاين‌رو، اولاً، مديريت با تمرين و کسب مهارت امکان‌پذير است. ثانيا،ً اين تمرين مبتني بر يک سلسله مقررات است. ثالثاً، دانشي به‌عنوان لايه زيرين وجود دارد که مقررات از آن استنباط مي‌شود. رابعاً، اين مقررات و دانش مبتني بر واقعيات و هست‌هاي پايه‌اي است که قاعدتاً توصيفي به‌شمار می‌رود.
    مديريت مانند هرمي در نظر گرفته مي‌شود که لايه‌هاي متعددي دارد و در قاعده و سطح زيرين آن، مجموعه‌اي از علوم انساني ـ از جمله ـ روان‌شناسي قرار دارد که برايند آن، قسم دستوري مديريت را محقق مي‌کند؛ يعني زيرساخت‌هاي اين دانش واقعياتي است که بايد آنها را شناخت و کشف کرد و براساس آن دستورات مديريت را ترسيم نمود.
    اين نکته را که چگونه برايند علوم توصيفي˚ دستوري مي‌شود و هست‌ها تبديل به بايدها و نبايدها مي‌گردد، مي‌توان اين‌گونه تبيين کرد: رابطه بين حقایق و دستورات گاه به‌خودي‌خود حاصل مي‌شود؛ مثلاً وقتي ثابت شد که فلان قرص در درمان بيماري مؤثر است، خودبه‌خود اين دستور به ذهن متبادر مي‌شود که بايد براي درمان بيماري از فلان قرص استفاده کرد که در فلسفه به آن «وجوب بالقياس» مي‌گويند. اما در مسائل اجتماعي رابطه بين هست‌ها و بايد‌ها با وجوب بالقياس فهميده نمي‌شود و اين رابطه دشوار مي‌گردد، به‌گونه‌ای‌که نتيجه آن در فرهنگ‌ها و مکاتب مختلف متفاوت بوده و گاه تفاوت نتايج در حد نفي و اثبات است و يک امر واحد در جامعه‌اي مطلوب، و در جامعه‌ای ديگر مذموم محسوب مي‌شود؛ مثلاً مسئله همجنس‌گرایي در برخي کشورها به قدري رواج دارد که نامزدهاي رياست جمهوري سعي مي‌کنند با حمايت از آن، رأي گروه همجنس‌بازان را به نفع خود مصادره نمایند. بنابراین در برخي کشورها بازبودن مسير همجنس‌گرایي امري مطلوب، و در برخي کشورها مذموم و داراي مجازات است.
    نظرات مختلف و متضادي در زمينه رابطه بين هست‌ها و بايد‌ها ارائه شده است، به‌گونه‌اي‌که برخي ادعا کرده‌اند که اصلاً نمي‌توان از هست‌ها، بايدها را نتيجه گرفت. نظر صحيح اين است که بسياري از بايدها مبني بر هست‌هاست. در جایي که امري جزو علت تامه باشد، آن امر بايد وجود داشته باشد تا معلول تحقق پيدا کند. اما نکته مهم اين است که بين هست‌ها و بايدها ـ ظاهراً بين هست‌ها و بايدهاي علمي ـ واسطه‌اي وجود دارد که آن واسطه، نظام ارزشي است و همين واسطه سبب تفاوت در نتايج مي‌شود. براین‌اساس بايدها در هرجامعه‌اي در گرو نظام ارزشي آن جامعه است.
    ایشان بيان می‌دارد که اگر تنها يک نظام ارزشي در دنيا بود، تفاوتي در بايد‌ها بين جوامع گوناگون وجود نداشت. البته نکته مهم و اساسي فهم اين مسئله است که نظام ارزشي چگونه تحقق پيدا مي‌کند؟
    بنابراين در جمع‌بندي بحث مي‌توان گفت: «مديريت» دانشي است که از دانش‌هاي ديگر و به‌ویژه روان‌شناسي تغذيه مي‌کند و زماني مي‌تواند دستورات و قواعدي داشته باشد که بين اين قواعد و پديده‌هاي روان‌شناسي، يک نظام ارزشي واسطه شده باشد و اين به معناي تأثير برخي از علوم انساني بر ديگر علوم انساني است.
    نظام ارزشي يک جامعه و ملت مبتني بر باورهاي موجود در آن جامعه است. ازاین‌رو، بايد رابطه‌ای منطقي بين اين باورها و ارزش‌ها وجود داشته باشد. براي داشتن يک نظام ارزشي صحيح به يک نظام عقيدتي صحيح نياز است. بنابراین بعضی علوم انساني نقش پايه‌ای براي ديگر علوم انساني دستوري ايفا مي‌کند. اینها همان علومي هستند که از مسائل متافيزيکي بحث می‌کنند و نتايج يقيني دارند (مصباح يزدي، 1392الف).
    ايشان سپس به نکته‌اي اشاره مي‌کند که به نظر می‌رسد نقطه عطف توليد گزاره‌هاي مديريت اسلامي و استفاده از روش‌هاي متعدد و متناسب با هر کدام است، اما سوگمندانه پژوهشگران مديريت اسلامي به آن توجهي نکرده‌اند و با يکسان‌انگاري و يکدست‌پنداري، وضعيت کنونی توليد دانش مديريت اسلامي را پديد آورده‌اند:
    متأسفانه در دانشگاه‌هاي ما اين دو حيثيت «توصيفي» و «دستوري» در علومي مثل اقتصاد، روان‌شناسي، جامعه‌شناسي، مديريت و... که دو جنبه توصيفي و تجويزي دارند، مخلوط است و عملاً کسي که روان‌شناسي خوانده و مشاور يا روانپزشک مي‌شود، همان چيزهايي را تجويز مي‌کند که به او ياد داده‌اند. اسلامي شدن علوم مربوط به همين‌جاست. علم، علم است؛ اما در جايي که عوامل ارزشي دخالت دارند (مانند نوع نسخه‌اي که براي مريض تجويز مي‌شود) بايد ارزش‌هاي ديني لحاظ شود. ارزش‌هاي ديني به مصالح خود انسان برمي‌گردند؛ در دنيا يا آخرت، در زندگي فردي يا اجتماعي، در کوتاه‌مدت يا درازمدت. خداست که مي‌داند مجموع اين آثار چيست و برايندش مثبت است يا منفي، و در صورت دوم نهي مي‌کند. اين به معناي تضاد با علم نيست؛ زيرا در علمِ خالص، بايد و نبايد وجود ندارد، بلکه اوامر و نواهي، عوامل ارزشي هستند که به علم ضميمه مي‌شوند. در اين صورت، ما که مسلمان هستيم، بايد ارزش‌هاي اسلامي را رعايت کنيم.
    پس علوم دستوري ما به اين سبب که ضرورتاً متأثر از ارزش‌ها هستند، بايد متحول شوند. هر علم دستوري متأثر از ارزش‌هاست؛ مانند اخلاق، سياست، اقتصاد دستوري، مديريت، روان‌شناسي، جامعه‌شناسي و... . جنبه ‌دستوري‌ اين علوم بايد متأثر از نظام ارزشي باشد و ازآنجاکه نظام ارزشي‌ ما اسلامي است، بايد اين نظام را بر علوم حکمفرما کنيم (مصباح يزدي، 1391ج).
    ذکر اين نکته لازم به نظر مي‌رسد که اگرچه از نظر علامه مصباح دانش مديريت جزو علوم دستوري طبقه‌بندي شده، اما اين طبقه‌بندي به معناي انکار وجود گزاره‌هاي توصيفي در دانش مديريت نيست. فرايندها، سازوکار‌ها، روش‌ها و فنون‌هاي بي‌شماري در مديريت وجود دارد که جملگي توصيفي هستند. طبقه‌بندي معظمٌ‌له يا به‌سبب اهميت گزاره‌هاي تجويزي است يا مخلوط بودن گزاره‌ها و يا ـ همان‌گونه که خود اشاره کرده ـ بسياري از بايدها مبتني بر هست‌هاست.
    بنابراين، اگر در مديريت، گزاره‌هاي بيانگر هست‌ها نباشد، بايد به همان نسبت از وجود گزاره‌هاي بيانگر بايدها نيز چشم پوشيد. علاوه بر اين به فرموده ایشان، گزارهاي توصيه‌اي علمي و ديني تفاوت دارند و گزاره‌های تجويزي مديريت مانند دستورالعمل‌هاي حقوقي و فقهي نيست تا دستوري بودن آن جنبه آمريت داشته و براي تخلف از آن، عواقبی در نظر گرفته شده باشد. به ‌عبارت ديگر، برخي از علوم انساني˚ دستوري بودنشان از قبيل تبديل اخبار به انشاست و برخي ديگر انشایي و آمرانه هستند.
    از نظر ايشان مهم طبقه‌بندي مديريت در دو دسته علوم «توصيفي» يا «تجويزي» نيست؛ زیرا تجويزي و توصيفي بودن گزاره‌هاي مديريت، امري است که ايشان به آن تصريح کرده، بلکه مهم از نظر ايشان اين نکته است که بين هست‌ها و بايدها [ي علمي] واسطه‌اي وجود دارد که آن واسطه «نظام ارزشي» است و همين واسطه سبب تفاوت در نتايج مي‌شود. ازاین‌رو، بايدها در هر جامعه‌اي در گرو نظام ارزشي آن جامعه بوده و نظام ارزشي نيز مبتني بر نظام اعتقادي آن جامعه است.
    دو. ديدگاه شهيد صدر
    1. روش تفسير موضوعي منتج به نظريه
    همان‌گونه که به اشارت گذشت، شهيد صدر در دو درس اول المدرسة القرآنية به تبيين روش تفسير موضوعي منتج به نظريه پرداخته است. در درس اول (الاتجاه التجزیئی و الاتجاه الموضوعي في التفسير) ابتدا رويکردها يا انواع تفسير، مانند لفظي (ادبي و بلاغي)، محتوايي، حديثي، عقلي، مذهبي و مانند آن را بيان مي‌کند. سپس به دو رويکرد مهم تفسير يعني تفسير «تجزیئي» (ترتيبي) و تفسير «توحيدي» (موضوعي) مي‌پردازد. پس از آن براي تقريب به ذهن، تفسير موضوعي را به تبويب احاديث در فقه تشبيه کرده، مي‌نویسد: بحث‌هاي فقهي با رويکرد موضوعي صورت مي‌گيرد، اما با گردآوري احاديث ذی‌ربط در ذيل يک عنوان و موضوع مشخص. در پايان، ایشان مهم‌ترين فرق‌هاي رويکردهاي تجزیئي و موضوعي را برمي‌شمارد:
    1. رويکرد تجزیئي˚ سلبي است؛ زیرا نقش آيه در اين رويکرد نقش محدِّث، و نقش مفسر نقش شنيدن و فهميدن است (نقش سلبي يا منفعل مفسر).
    2. رويکرد موضوعي ايجابي است؛ زیرا نقش مفسر در اين رويکرد نقش سائل و گفت‌وگوگر است.
    با توجه به اين دو فرق اساسي، درس دوم دو فرق تبعي ديگر را براي رويکردهاي تجزيئي و موضوعي بيان مي‌کند:
    3. رويکرد تجزيئي بر توضيح و تفصيل مدلولات آيات تأکيد دارد.
    4. رويکرد موضوعي افزون بر کار تفسير تجزيئي هدفش حصول نظريه‌هاست.
    شهيد صدر در ادامه درس دوم واژة «موضوعي» را توضيح مي‌دهد و براي آن دو معنا و مقصود ذکر مي‌کند:
    اول. «تفسير موضوعي» يعني: بحث قرآني درباره يک موضوع، واقعه خارجي و شیء خارجي؛ به اين صورت که مفسر کارش را با موضوع مدنظر خود آغاز مي‌کند و با عرضه آن به قرآن به پايان مي‌رساند.
    دوم. «تفسير موضوعي» يعني: مفسر آياتي را که درباره موضوع خاصي هستند گردآوري کند و با توحيد مدلولات آنها نظريه و ديدگاه قرآن در آن موضوع را استخراج نماید.
    بحث بعدي درس دوم رويکرد موضوعي در مباحث فقهي است. شهيد صدر مي‌نویسد: گفتيم که مباحث فقهی با رويکرد موضوعي صورت مي‌پذيرد، اما فقه کنوني، چه از نظر افقي (توقف بر بيان حکم) و چه از نگاه عمودي (نظريه‌سازي) توان رويکرد موضوعي مدنظر ما را ندارد.
    بحث پاياني درس دوم در خصوص بيان برتري روش موضوعي در تفسير است:
    الف. روش موضوعي از نظر افقي وسيع‌تر است؛ زیرا يک گام فراتر از روش تجزئيي است و داده‌هاي بيشتري ارائه مي‌کند.
    ب. روش موضوعي تنها روش براي رسيدن به نظريه‌هاي اسلام و قرآن است.
    2. مباني انديشة مديريتي شهيد صدر
    1. معرفت‌شناسي: موجه بودن شناخت وحياني پديده‌ها و روابط ميان آنها، امکان دستيابي به گزاره‌هاي دستوري از گزاره‌هاي توصيفي، اثر افزايش تجربه بشري بر فهم قرآني صحيح، و امکان شناخت علل رويدادها و حوادث؛
    2. مباني انسان‌شناسي: نياز انسان به داده‌هاي وحياني و توانايي انسان در نظريه‌پردازي قرآن‌بنيان؛
    3. مباني قرآن‌شناختي: پايان‌ناپذيري قرآن، علمي بودن قرآن، قابليت هماهنگي و انطباق ميان تجربه بشري و قرآن کريم؛
    4. مباني تفسير: امکان دستيابي به نظريه‌هاي اساسي با تفسير موضوعي، بايستگي دستيابي به نظريه‌ها از قرآن کريم و بايستگي کل‌نگري (بهمني، 1397، ص 79).
    3. فرايند چگونگي توليد گزاره‌هاي مديريتي براساس انديشه شهيد صدر
    با استفاده از آثار شهيد صدر فرايند و مؤلفه‌هاي الگوی مفهومي نظريه‌پردازي قرآني ايشان را به صورت ذيل مي‌توان ترتيب داد (همان، ص 123ـ130):
    1. مسئله‌شناسي: شناخت مشکلات واقعي، گزينش مسئله‌اي بزرگ (صدر، 1421ق ـ الف، ج 19، ص 29)؛
    2. پيشينه‌شناسي دستاوردهاي بشري درباره مسئله: پيشينه داده‌هاي بشري، شناخت خلأها و کاستي‌هاي بشري حل مسئله (همان، ص 29و30)؛
    3. هدف‌گذاري: دستيابي به نظريه قرآني درباره مسئله، دستيابي به رسالت قرآني مسئله (همان، ص 23)؛
    4. طرح سؤال: از ثبوتي، چيستي، چگونگي، عوامل، مصاديق، نقش انسان، نقش آسماني و نبوت درباره آن و سؤال‌هاي برآمده از پيشينه‌شناسي (همان، ص29، 46و186)؛
    5. فرضيه‌سازي (صدر، 1421ق ـ ب، ص 275)؛
    6. استنطاق قرآن کريم: تبيين علمي روش برداشت از قرآن، استفهام و دريافت پاسخ از قرآن، دستيابي به مدلولات تفصيلي و اجتهاد نوآورانه (صدر، 1421ق ـ الف، ص 30)؛
    7. مقايسه: دستيابي به ‌دستاوردهاي بشري درباره موضوع، مقايسه دستاوردهاي بشري با نتايج قرآني، مقايسه اهداف، مقايسه مباني، داوري، تصحيح (همان، ص 29)؛
    8. نظريه‌پردازي: دستيابي به اصطلاحات خاص قرآن، دستيابي به شامل‌ترين مفاهيم، ترکيب و مقارنه ميان مدلول‌ها، کشف ارتباط ميان مدلول‌هاي قرآني، جايابي مدلول‌ها، اتحاد مدلول‌ها، دستيابي به مرکبي نظري يا نظريه (همان، ص 22)؛
    9. تدوين (همان، ص 29).
    ب. تفسير
    در اين قسمت بخش‌هاي مربوط انديشه‌ها، تحليل و تفکيک شده، براي مراحل بعدي آماده مي‌شود. بنابراين اکنون بايد مؤلفه‌هاي اساسي دو انديشه را توضيح داد. مؤلفه‌هاي يا محورهاي برجسته انديشه‌ها را مي‌توان در چهار محور «مسئله»، «مباني»، «راهکار» و «روش» دسته‌بندي کرد.
    اول. محورهاي مهم انديشه علامه مصباح
    1. مسئله: از نظر ايشان مسئله مديريتي پاسخ‌گويي به چالش‌ها و نيازهاي مديريتي جامعه است؛ زیرا نظام اسلامي بايد اين مسائل را حل کند و زمينه تعالي مادي و معنوي مردم را فراهم آورد.
    2. مباني: ايشان ضمن تفکيک گزاره‌های علوم معتقد است: گزاره‌هاي توصيفي مديريت ماهيت اسلامي یا غيراسلامي ندارد، برخلاف گزاره‌هاي تجويزي که اساساً مبتني بر نظام ارزشي خاصي بوده، قابل توصيف به مديريت اسلامي و غيراسلامي است. ايشان تأکيد ويژه‌ای بر مباني معرفت‌شناسي، انسان‌شناسي و ارزش‌شناسي دارد.
    3. راهکار: علامه مصباح بر مباني مديريت، به‌ويژه انسان‌شناسي و ارزش‌شناسي نیز تأکید دارد و تصريح مي‌کند: هرگاه اين ريشه‌ها درست شد مسائل کاربردي مديريت ـ خودبه‌خود ـ حل مي‌شود. بنابراين از نظر ايشان راه‌حل اين است که مديران مسلمانی تربيت گردند که بتوانند، هم نظريه‌هاي اسلامي توليد کنند و هم مسائل مديريتي جامعه اسلامي را حل نمایند.
    4. روش: ايشان در توليد گزاره‌هاي توصيفي، روش‌شناسی خاصي را در نظر ندارد، اما براي ايجاد گزاره‌ها تجويزي بايد از روش «اجتهادي» بهره ببرد.
    دوم. محورهاي مهم انديشه شهيد صدر
    1. مسئله: همان‌گونه که در بخش توصيف گذشت، ايشان روش تفسير موضوعي را از آن نظر موضوعي مي‌داند که بايد ناظر به موضوعات و مسائل جاري جامعه باشد. بنابراين، مي‌توان گفت: مسئله ايشان حل مسائل مديريتي جوامع اسلامي از طريق توليد نظريه‌هاي کاربردي است.
    2. مباني: شهيد صدر ضمن تفکيک گزاره‌هاي توصيفي و تجويزي، به مباني مديريت، مانند معرفت‌شناسي، انسان‌شناسي، قرآن‌شناختي و مباني تفسير توجه دارد، اما بيشتر بر روش‌شناسي تأکيد مي‌کند.
    3. راهکار: ايشان براي حل مسائل جامعه، عنايت خاصی بر توليد نظريه‌هاي مديريتي دارد، به اين صورت که مسائل کلان مديريتي در نظر گرفته شود و براي حل آنها، پیشينه نظری آنها در دانش و تجارب بشري جست‌وجو گردد تا راه‌حل آنها به ‌دست آيد. آنگاه شاخص‌هاي اين راه‌حل‌ها به قرآن عرضه شود تا نظر قرآن و اسلام درباره حل مسئله مدنظر به‌دست آيد.
    4. روش: ايشان معتقد است: با روش تفسير موضوعي منتج به نظريه، مي‌توان نظريه‌هاي مديريتي توليد و مسائل جاري مديريتي را حل کرد.
    ج. تطبيق يا همجواري
    به منظور تطبيق انديشه‌‌ها، مؤلفه‌هاي مهم دو ديدگاه در جدول (1) درج شده است تا با کنار هم قرار گرفتن عناصر مهم آنها، کار مقايسه در مرحله بعدي تسهيل شود:
    جدول 1: جدول تطبيقي مقايسه شباهت‌ها و تفاوت‌های دو ديدگاه‌
    انديشمند
    مؤلفه‌ها    علامه مصباح
    شهيد صدر
    1. ماهيت گزاره    توصيه‌اي    توصيفي
    2. اصول و مباني    تأکيد بر انسان‌شناسي و ارزش‌شناسي    تأکيد بر موضوع و مسئله‌شناسي
    3. روش    تفسير موضوعي عام    تفسير موضوعي منتج به نظريه
    4. سطح ديدگاه    مباني‌ ـ پارادايمي    نظري ‌ـ کابردي
    5. هدف    تربيت مدير مسلمان    توليد نظريه مديريت اسلامي
    6. منبع    توليد دانش از منابع اسلامي    توليد نظريه با تأکيد بر قرآن
    همان‌گونه که مشاهده مي‌شود، نسبت به مؤلفه «ماهيت گزاره»، ديدگاه علامه مصباح ناظر بر گزاره‌هاي توصيه‌اي و تجويزي است؛ اما ديدگاه شهيد صدر بر گزاره‌هاي توصيفي تمرکز دارد. درباره مؤلفه «اصول و مباني»، ديدگاه علامه مصباح بر انسان‌شناسي و ارزش‌شناسي، اما ديدگاه شهيد صدر بر موضوع و مسئله‌شناسي تأکيد دارد.
    از نظر روشي، ديدگاه علامه مصباح ناظر بر تفسير عام موضوعي يا همان تفسير موضوعي کلاسيک حوزوي است، اما شهيد صدر روش جديدی با عنوان «تفسير موضوعي منتج به نظريه» ابداع کرده است.
    ديدگاه علامه مصباح در سطح فلسفه دانش اجتماعي و پارادايمي و ابعاد آن (مباني) متمرکز است، اما ديدگاه شهيد صدر ناظر بر سطح خرد، يعني نظريه‌هاي کاربردي است.
    هدف از پژوهش‌هاي اسلامي در ديدگاه علامه مصباح، تأکيد بر تربيت مدير مسلمان، اما در ديدگاه شهيد صدر تکوين نظريه مديريت اسلام و ديگر دانش‌هاي اجتماعي اسلام است.
    از لحاظ منبع، ديدگاه علامه مصباح بر توليد گزاره‌هاي مديريتي از تمام منابع اسلامي است، اما در ديدگاه شهيد صدر بر منبع اصلي اسلام، يعني قرآن تأکيد مي‌شود.
    د. مقايسه
    براي مقايسه انديشه‌ها، بايد تشابه‌ها و تفاوت‌هاي آنها بيان شود:
    1. هر دو ديدگاه بر مباني اعتقادي اسلامي تأکيد دارد، با اين تفاوت که علامه مصباح بر انسان‌شناسي و تربيت مدير مسلمان و شهيد صدر بر روش‌شناسي و توليد نظريه مديريتي تأکيد دارد.
    2. هر دو انديشه بر تفکيک گزاره‌هاي توصيفي و توصيه‌اي مديريت اذعان دارد. از نظر علامه مصباح دين مي‌تواند توصيف‌هاي مديريت را به‌مثابه فعلي از افعال مکلفان قرار دهد و بر آن موضوع، حکمي شرعي حمل کند، هرچند از نظر شهيد صدر اين جعل حکم نيز طي سازوکار خاصي به نام «استنطاق» بايد صورت گيرد. شهيد صدر معتقد است که بايد گزاره‌هاي توصيفي توليد کرد و نظريه‌هاي کاربردي مديريت خلق نمود.
    3. در هر دو انديشه، روش توليد علم و دانش مديريت روش «تفسير موضوعي» است. علامه مصباح ضمن اشاره به عدم انحصار توليد علم در روش تجربي، معتقد به تفسير موضوعي عام و سنتي است؛ اما روش توليد نظريه‌هاي مديريتي از نظر شهيد صدر، «تفسير موضوعي منتج به نظريه» است که خودش ابداع کرده است.
    4. سطح انديشه علامه مصباح پارادايمی و ناظر به مباني و پيش‌فرض‌هاي دانش مديريت است؛ اما سطح انديشه شهيد صدر نظري ‌ـ کاربردي، يعني توليد نظريه است.
    5. هدف علامه مصباح تربيت مدير مسلمان، و هدف شهيد صدر توليد نظريه مديريت اسلام است.
    6. از نظر علامه مصباح توليد نظريه از منابع اسلامي، به‌ويژه قرآن ممکن است؛ اما از نظر شهيد صدر نقش قرآن توليد نظريه با تأکيد بر قرآن است.
    نتيجه‌گيري و پيشنهاد
    در يک جمع‌بندي مي‌توان گفت: علامه مصباح بر سطح پيش‌فرض‌هاي مديريت، به‌ويژه ارزش‌شناسي و توليد گزاره‌هاي توصيه‌اي در باب مديريت اسلامي تأکيد دارد و معتقد است: از طريق تربيت مديران مسلمان و حکم‌سازي مي‌توان بر چالش‌هاي مديريتي سازمان‌هاي اسلام فايق آمد. اما شهيد صدر به سطح کاربردي، نظريه‌پردازي و موضوع‌سازي اهتمام دارد و بر اين باور است که متناسب با مشکلات سازمان‌هاي اسلامي، بايد نظريه توليد کرد.
    تلفيق اين دو انديشه مي‌تواند يک الگوي مفهومي منسجم براي توليد نظريه‌هاي مديريتي ايجاد کند؛ بدين ‌صورت که براساس مباني معرفت‌شناسي، روش‌شناسي، قر‌آن‌شناسي، انسان‌شناسي و ارزش‌شناسي، مسائل مديريتي جوامع اسلامي در نظر گرفته و تلاش شود تا هم مديرانی مسلمان تربيت شوند و هم نظريه‌هاي مديريتي قرآني توليد گردد. به ‌عبارت ديگر، در بخش مباني مديريتي قرآني، مي‌توان از ديدگاه علامه مصباح استفاده کرده و در بخش عملياتي و کاربردي از روش تفسير موضوعي منتج به نظريه شهيد صدر براي توليد نظريه‌هاي مديريتي قرآن بهره برد.
    بنابراين تلفيق اين دو انديشه مي‌تواند افقي جديدي در عرصه توليد دانش مديريت اسلامي بگشايد تا با توجه به تفکيک گزاره‌هاي توصيفي و تجويزي، نگرشی واقع‌بينانه و درست به نوع گزاره‌ها داشته باشیم و بدانيم که به دنبال توليد چه گزاره‌اي هستيم، از کدام روش استفاده کنيم و اساساً چه مشکلي را حل نماییم. نگرش پارادايمي علامه مصباح عنايت ويژه به پيش‌فرض‌هاي دانش مديريت اسلامي دارد که به سهم خود مي‌تواند با توجه به نقش نظام ارزشي اسلام و نهادينه کردن آن، به تربيت مديران مسلمان و توليد گزاره‌هاي توصيه‌اي منجر شود. ديدگاه شهيد صدر نيز با توجه به تفاوت ماهوي بين گزاره‌هاي توصيفي و تجويزي، ديدگاه نويني است که در جهت موضوع‌سازي مبتني بر پيش‌فرض‌هاي اسلامي، روش «تفسير موضوعي منتج به نظريه» را پيشنهاد مي‌کند.
    براين‌اساس، پيشنهاد مي‌شود ضمن توجه به تنوع گزاره‌ها، مشکلات روز سازمان‌هاي اسلامي شناسايي و انتخاب گردد، تجارب بشري مربوط به آن را بررسي شود، و بر قرآن عرضه گردد تا در نهايت، ديدگاه سازماني اسلام در زمينه مربوطه استخراج شود. بدين‌سان، تلفيق اين دو نگرش بنيادي و کاربردي مي‌تواند نتايج مثبتي را براي جوامع اسلامي به ارمغان بياورد.

     

    References: 
    • الواني، سيدمهدي، 1385، مديريت عمومي، چ بيست و هفتم، تهران، نشر ني.
    • اندرسن، والري، 1387، تحقيق در منابع مديريت منابع انساني، ترجمة محمد اعرابي و سعيده اميدي، تهران، دفتر پژوهش‏هاي فرهنگي.
    • ايمان، محمدتقي، 1388، مباني پارادايمي روش‌هاي تحقيق کمي و کيفي در علوم انساني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بهمني، سعيد، 1397، نظريه‌پردازي قرآن‌بنيان: رهيافت‌هاي توسعه روش نظريه‌پردازي قرآن بنيان سيدمحمدباقر صدر، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
    • بیدگلی، محمد و صادق زیباکلام، 1396، «مقایسه اندیشه‌های سیاسی آیت‌الله سیدعبدالحسین لاری و آیت الله خامنه‌ای درباب حکومت»، علوم سیاسی، سال سیزدهم، ش 41، ص 109ـ128.
    • رضائيان، علي، 1387، مباني سازمان و مديريت، تهران، سمت.
    • سرمد، زهره و همكاران، 1384، روش‌هاي تحقيق در علوم رفتاري، تهران، آگاه.
    • صدر، سيدمحمدباقر، 1421ق ـ الف، المدرسة القرآنية، موسعة الشهيد الصدر، قم‌، مرکز الابحاث و الدراسات ‌‌التخصصية للشهيد الصدر.
    • ـــــ ، 1421ق ـ ب، فلسفتنا، موسعة الشهيد الصدر، قم‌، مرکزالابحاث و الدراسات ‌‌التخصصية للشهيد الصدر.
    • کريمي موقني، حسين و فاطمه خراشادي‌زاده، 1394، «مقايسه تطبيقي نحوه اجراي استراتژي دانشجومحوري در برنامه درسي کارشناسي پرستاري کشورهاي آمريکا، کانادا و استراليا و ارائه راهکارهاي پيشنهادي در برنامه درسي پرستاري ايران»، آموزش پرستاري، دورة چهارم، ش 2 (12)، ص 38ـ47.
    • کوثري، مسعود، 1386، «تحليل مقايسه‌اي کيفي در علوم اجتماعي»، نامة علوم اجتماعي، ش ٣١، ص 143_167
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1391الف، پنجمين نشست از سلسله نشست‌هاي علم ديني، در: mesbahyazdi.ir
    • ـــــ ، 1391ب، پيش‌نيازهاي مديريت اسلامي، تحقيق و نگارش غلامرضا متقي‌فر، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خميني.
    • ـــــ ، 1391ج، سخنراني در جمع اساتيد مراکز آموزش عالي قم، در: mesbahyazdi.ir
    • ـــــ ، 1392الف، همايش رابطه مديريت با علوم اسلامي، در: mesbahyazdi.ir
    • ـــــ ، 1392ب، رابطه علم و دين، تحقيق و نگارش علي مصباح، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    واثق، قادر علی، رحیمی، غلام حسین.(1401) بررسی اندیشه‌های اسلامی‌ ـ مدیریتی علامه مصباح یزدی و شهید صدر. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 11(2)، 25-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    قادر علی واثق؛ غلام حسین رحیمی."بررسی اندیشه‌های اسلامی‌ ـ مدیریتی علامه مصباح یزدی و شهید صدر". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 11، 2، 1401، 25-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    واثق، قادر علی، رحیمی، غلام حسین.(1401) 'بررسی اندیشه‌های اسلامی‌ ـ مدیریتی علامه مصباح یزدی و شهید صدر'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 11(2), pp. 25-46

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    واثق، قادر علی، رحیمی، غلام حسین. بررسی اندیشه‌های اسلامی‌ ـ مدیریتی علامه مصباح یزدی و شهید صدر. اسلام و پژوهش‌های مدیریتی، 11, 1401؛ 11(2): 25-46