اسلام و پژوهش های مدیریتی، سال ششم، شماره اول، پیاپی 12، بهار و تابستان 1395، صفحات 23-36

    بررسی رابطه‌ی بین ابعاد دین‌داری و هوش فرهنگی (مطالعه‌ی موردی مرکز تحقیقات و آموزش کشاورزی و منابع طبیعی یزد)

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ کمال برزگر بفرویی / دانشجوی دکتری مدیریت دولتی، پردیس فارابی، تهران / kbarzegar2010@jmail.com
    مهناز توکلی بنیزی / دانشجوی دکتری مدیریت صنعتی، پردیس فارابی، تهران / mahnaztavakoli66@gmail.com
    محمدحسین رحمتی / استادیار مدیریت دولتی، پردیس فارابی، تهران / Mhrahmati@ut.ac.ir
    چکیده: 
    «دین داری» از جمله مفاهیمی است که اندیشمندان علوم اجتماعی به آن توجه بسیار کرده اند. شکی نیست که یکی از عوامل مؤثر بر رفتار و نگرش انسان ها در جوامع گوناگون، دین داری است. در کنار دین داری، هوش فرهنگی نیز می تواند بر تمام جنبه های زندگی، از جمله کیفیت روابط بین فردی، مهارت های زندگی و شغل هر کس تأثیرگذار باشد. هوش فرهنگی مهم ترین ابزاری است که می توان آن را برای مواجهۀ مناسب با موقعیت های چندفرهنگی به کار گرفت. بر این اساس، پژوهش حاضر درصدد تعیین تأثیر ابعاد دین داری بر هوش فرهنگی کارکنان «مرکز تحقیقات و آموزش کشاورزی و منابع طبیعی» یزد است. در این پژوهش، به منظور سنجش دین داری از پرسش نامة گلاک و استارک و برای سنجش هوش فرهنگی از پرسش نامه تنظیم شده توسط «مرکز مطالعات هوش فرهنگی» استفاده شد. داده های لازم از طریق توزیع پرسش نامه بین 96 تن از کارکنان جمع آوری شد. به منظور آزمون روابط تعریف شده در فرضیه های پژوهش، از رگرسیون تک متغیرة خطی استفاده شد. نتایج پژوهش نشان می دهد از بین ابعاد دین داری، «اعتقادات مذهبی» و «تجربة دینی» بر میزان هوش فرهنگی افراد تأثیرگذار است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Relationship between the Dimensions of Religiosity and Cultural Intelligence
    Abstract: 
    "Religiosity" is one of the concepts to which sociologists have devoted much attention. Religiosity is undoubtedly one of the factors influencing the attitudes and behavior of people in different societies. In addition to religiosity, cultural intelligence is likely to affect all aspects of life, including the kind of interpersonal relationships, and one's survival and professional skills. Cultural intelligence is the most important tool for handling multicultural situations effectively. This study seeks to assess the impact of religiosity on the cultural intelligence of the staff of "The Agriculture and Natural Resources Research and Education Center" in Yazd. In this study, Glock and Stark's questionnaire religiosity was completed to measure religiosity and a questionnaire designed by the "Center for Studying Cultural Intelligence" was completed to measure cultural intelligence. The required data were collected by distributing the questionnaires among 96 workers. The univariate linear regression was used to test the relationship defined in the research hypotheses. The results show that the dimensions of religion, "religious beliefs" and "religious experience" have their impact on individual’s cultural intelligence.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    دين و مذهب يکي از اساسي‌ترين و مهم‌ترين نهادهايي است که جامعة بشري به خود ديده است؛ به‌گونه‌اي‌که هيچ‌گاه بشر خارج از اين پديده زيست نکرده و دامن از آن برنکشيده است. درواقع، هيچ فرهنگي در گذشته يافت نمي‌شود که دين در آن، جايي نداشته باشد و هيچ‌کس فکر نمي‌کند که در آينده نيز فرهنگي غير از اين بتواند به وجود آيد. مطالعة انسان فهم و درک اين نکته را براي ما ممکن مي‌سازد که نياز به نظام مشترک جهت‌گيري و مرجع اعتقاد و ايمان، داراي ريشة عميق در وضعيت زيستي انسان است (نوابخش و پوريوسفي، 1385). از‌آن‌رو که جامعۀ ما يک جامعۀ اسلامي و ديني و حکومت ما نيز حکومتي اسلامي و ديني است، بررسي ميزان دين‌داري و رابطۀ آن با ابعاد گوناگون زندگي، امري ضروري به نظر مي‌رسد. شکي نيست که يکي از عوامل مؤثر بر رفتار و نگرش انسان‌ها در جوامع گوناگون، دين‌داري است. «دين‌داري» از مفاهيمي است که پژوهشگران علوم اجتماعي به آن بسيار توجه کرده‌اند. هدن (Hedden) معتقد است: دين‌داري عامل اساسي اجتماعي شدن و انسجام فکري، عملي و جهت‌گيري در رفع مشکلات، پديده‌ها و مسائل اجتماعي است (آزاد‌ارمکي و بهار، 1377).
    در باب اهميت هوش فرهنگي، بايد به اين نکته اشاره کرد که امروزه بسياري از سازمان‌هاي قرن بيست و يکم، چندفرهنگي هستند. محصولي که در کشوري طراحي مي‌شود، شايد در 10 کشور توليد شود و در بيش از 100 کشور به فروش برسد. اين واقعيت سبب پويايي فراوان روابط در محيط‌هاي چندفرهنگي شده است، به‌گونه‌اي‌که تفاوت در زبان، قوميت، سياست‌ها و بسياري ويژگي‌هاي ديگر مي‌تواند به عنوان منابع تعارض بالقوه ظهور کند و در صورت نبود درک صحيح، توسعه روابط کاري مناسب را با مشکل مواجه مي‌سازد (تريانديس، 2006). در اين فضاي تعاملي چندفرهنگي، برخي از افراد و گروه‌ها از خود توانمندي بالاتري براي دست‌يابي به هدف‌هاي فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي يا سياسي در ارتباط با افراد و گروه‌هايي با صبغة فرهنگي متفاوت نشان داده‌اند. به‌عبارت ديگر، مي‌توان تعامل‌هاي آنان را اثربخش‌تر ارزيابي کرد و به لحاظ عملي، مي‌توان اين افراد و گروه‌ها را داراي هوش فرهنگي بالا دانست (يزدخواستي، قاسمي و وحيدا، 1390). «هوش فرهنگي» نوعي هوش است که ارتباط زيادي با محيط کاري متنوع دارد. توانايي فرد براي تطبيق با ارزش‌ها، سنت‌ها و آداب و رسوم متفاوت از آنچه در زمينة فرهنگي خود به آن عادت کرده است و کار کردن در يک محيط متفاوت فرهنگي، معرف هوش فرهنگي است (آهنچيان، اميري و بخشي، 1391، ص45).
    مطالعۀ دين و دين‌داري براي جوامعي همچون جامعة ما، که دين در سطوح گوناگون آن از نقش و نفوذ مؤثري برخوردار است، به‌مراتب، تقاضاي بيشتري دارد. اين مهم از کثرت پژوهش‌هايي که در آن، دين به‌مثابۀ متغير مستقل يا تابع، موضوع بررسي‌هايي بوده، مشهود است. به سبب آنكه دين‌داري در جامعۀ ما يکي از پررنگ‌ترين متغيرهاي اجتماعي است، بدين‌رو، مي‌تواند ساير مناسبات اجتماعي افراد را به‌شدت تحت تأثير قرار دهد. با هدف تکيه بر نقش و نفوذ دين و دين‌داري در زندگي و پيشرفت کاري افراد، در اين پژوهش تأثير ابعاد دين‌داري بر هوش فرهنگي کارکنان مرکز تحقيقات و آموزش کشاورزي و منابع طبيعي يزد بررسي خواهد شد.
    ادبيات موضوع و پيشينة پژوهش
    در اين قسمت ضمن بررسي مفاهيم دين، دينداري و هوش فرهنگي، به مطالعات و تحقيقاتي اشاره مي‌شود که تاکنون در خصوص آنها انجام شده است.
    الف. دين و دين‌داري
    در بررسي مسئلۀ مناسبات «دين و دين‌داري»، ابتدا بايد اين دو واژه را تعريف کرد يا دست‌کم، قصد خود را از استعمال آنها بيان نمود؛ زيرا تعريف چنين مفاهيمي دشوار است. هنگامي که کلمۀ دين را به کار مي‌بريم، مقصود مجموعه‌اي از تعاليم (نظري و عملي) است که حول محور مقدسي شکل يافته‌ است. دين‌داري در بيشتر كاربردها، نقش ميانجي دارد و بر فرايندهاي فکري و ارزيابي رويدادهاي روزمرۀ فرد تأثير مي‌گذارد، به‌‌گونه‌اي‌که برخي پژوهشگران بر اين باورند که به کمک باورهاي ديني، مقابله با هيجان‌ها و شرايط اجتماعي تسهيل مي‌گردد (هاديان‌فرد، 1384). ويل دورانت معتقد است: دين به اندازه‌اي عيني، فراگير و پيچيده است که هيچ دوره‌اي در تاريخ بشر، خالي از اعتقاد ديني نبوده است (خداپناهي و خوانين‌زاده سريزدي، 1379).
    تاکنون تعاريف متعددي از «دين و دين‌داري» ارائه شده است. در اينجا، به چند نمونه از آنها اشاره مي‌شود: واژة «دين» در فرهنگ قرآني، به معناي «جزا، حساب، قانون، اطاعت، اسلام و توحيد» آمده است (فيروزجايي، 1389). «دين»، مجموعه‌اي از اصول، باورها و رفتارهايي است که براي هدايت و رستگاري انسان‌ها مفروض است (بهروان، 1389). «دين»، روان‌شناختي پيچيده و شامل مجموعه‌اي از مقوله‌هاي روان‌شناختي، از جمله هيجانات، باورها، ارزش‌ها، رفتارها و محيط اجتماعي است (آرين، 1378). در تعريفي ديگر، «دين» مجموعه‌اي از باورها، مناسک و نمادها در نظر گرفته شده است که توجه و يا تغيير در هر يك از وجوه آن، تفاوت‌هايي را در انواع دين‌داري افراد سبب مي‌شود. در اين صورت، دين‌داري بازتاب ابعاد گوناگون دين به عنوان يک کل بر فرد و همانندي و هويت‌پذيري افراد با وجوه گوناگون آن است (ميرسندسي، 1383). دين‌داري به عنوان جست‌‌و‌جوي شخصي يا گروهي تقدس، که دربافتي مقدس و سنتي ظاهر مي‌شود، در نظر گرفته شده است (زينباوور و پارگامنت، 2005). به بيان کلي، «دين‌داري»، يعني: داشتن اهتمام ديني به‌گونه‌اي‌که نگرش، گرايش و کنش‌هاي فرد را تحت تأثير قرار دهد (هيملفارب، 1975). گفتني است همواره تعريف «دين» و «دين‌داري» از موضوعات مناقشه‌برانگيز بين نظريه‌پردازان و جامعه‌شناسان دين بوده است.
    از اوايل دهۀ 60 که گرهارد لنسکي (Gerhard Lenski) نخستين الگوي سنجش دين‌داري را پيشنهاد کرد، تا امروز که گونه‌هايي از الگو‌هاي سنجش دين‌داري با رويکردهاي متعدد ارائه شده‌، ابعاد و شاخص‌هاي دين‌داري تحولات بسياري را به خود ديده است (شجاعي‌زند، 1384، ص34). لنسکي (1961) با رهيافتي چندبعدي به دين‌داري، دو جنبة مهم، يعني «جهت‌گيري ديني» و «ميزان درگير بودن با گروه ديني» را مطرح کرد. فوکوياما را نيز بايد در زمرة نخستين نظريه‌پردازاني شمرد که به چندبعدي بودن دين‌داري تصريح کرده است. او در يک مطالعة اکتشافي، بر ابعاد چهارگانة «شناختي»، «آييني»، «عقيدتي» و «عبادي» تأکيد کرده است (فوکوياما، 1961). همچنين، واچ، دانشمند آلماني‌ـ آمريکايي، براي تجربۀ ديني سه بعد قايل شد: 1. نظري/ باور؛ 2. عملي/ مناسکي؛ 3. جمعي/ انجمني (باقري خليلي، 1388، ص30، به‌ نقل از: سراج‌زاده، 1384، ص60ـ70).
    طي دو دهة 1950 و 1960، در تلاش براي فهم و تبيين دين در آمريكا، گلاك بحث ابعاد التزام ديني را مطرح كرد. وي اين بحث را در سال 1962 گسترش داد و با همكاري استارك در سال 1965، به شرح و بسط آن پرداخت. هدف اصلي آنها از طرح اين مباحث، عموماً درك شيوه‌هاي گوناگوني بود كه مردم با توسل به آن، خود را مذهبي تلقي مي‌كردند. به نظر گلاك و استارك، همة اديان جهاني به‌رغم آنكه در جزئيات بسيار متفاوت‌ هستند، حوزه‌هايي كلي دارند كه دين‌داري در آن حوزه‌ها جلوه‌گر مي‌شود. اين حوزه‌ها كه مي‌توان آنها را به‌مثابة ابعاد اصلي دين‌داري در نظر گرفت، عبارت‌ است از: اعتقادي، مناسكي، تجربي، فكري و پيامدي (گلاك و استارك، 1965).
    موضوعات و محورهاي قابل بررسي در هر‌يک از ابعاد، براساس انطباق با دين اسلام، به شرح ذيل است:
    1. بعد اعتقادي (باورهاي ديني): بعد اعتقادي يا ايدئولوژيکي باورهايي را دربر مي‌گيرد که انتظار مي‌رود پيروان آن دين بدان‌ها اعتقاد داشته باشند. اگر بخواهيم اين بعد را در رابطه با دين اسلام مطرح کنيم، مجموعه‌اي از باورها را،‌ که «اصول دين» خوانده مي‌شود، دربر مي‌گيرد (نازکتبار، زاهدي و نايبي، 1385).
    2. بعد مناسکي (اعمال ديني): فضيلت دين‌داري عمل به اعتقادات و شعائر است، نه صرفاً باور به آنها. بعد مناسکي اعمال ديني مشخصي را دربر مي‌گيرد كه انتظار مي‌رود پيروان هر دين آنها را بجا آورند. درواقع، به اعمالي گفته مي‌شود که در چارچوب زندگي ديني صورت مي‌گيرد؛ مانند خواندن نمازهاي روزانه، و روزه گرفتن در ماه رمضان (همان).
    3. بعد تجربي (عواطف ديني): تجربۀ ديني اولين‌ بار توسط شلايرماخر با تأکيد بر جنبۀ احساس ديني و اعتقاد به اينکه ديانت نه علم است و نه اخلاق، بلکه عنصري است در تجربۀ ديني، مطرح گرديد. پس از او - به‌ترتيب - سورن کرکگور، رودلف اُتو و ويليام جيمز آن را تکامل بخشيدند و چنين تعريف کردند: «تجربه‌اي که متعلق آن عبارت است از خدا و يا موجودات فوق‌طبيعي و يا پديده‌هاي روحاني، با تجربه‌اي که متعلق آن پاره‌اي از حوادث است که خداوند در آن دخالت بي‌واسطه دارد» (باقري خليلي، 1388). سراج‌زاده (1380) «تجربۀ ديني» را اين‌گونه تعريف مي‌کند: تصورات و احساسات مربوط به برقراري رابطه با وجودي همچون خدا که واقعيت غايي يا اقتدار متعالي است (سراج‌زاده و توکلي، 1380).
    4. بعد پيامدي (پيامدهاي دين‌داري): مهم‌ترين کارکرد دين تجلي آثار مثبت و متعالي آن در حيات مادي و معنوي دين‌داران است، و مقدار ارزش اعتقادات، اعمال و تجارب ديني در کفۀ ترازوي پيامدي آنها تعيين مي‌گردد (باقري خليلي، 1388). برخي از معرف‌هاي در‌نظر گرفته ‌‌شده در اين خصوص عبارت‌ است از: نوع نگرش افراد به حلال بودن درآمد، عدم تصرف در اموال غير، انتخاب راه صحيح در حين مشکلات روزمره و مانند آن (نازکتبار، زاهدي و نايبي، 1385).
    اخيراً پژوهش‌هاي پرشماري در زمينة تأثير دين و دين‌داري بر سلامت روان افراد انجام شده است. نتايج تحقيقات نشان‌دهندۀ اثر مثبت دين‌داري بر سازگاري و بهداشت رواني و تأثير منفي آن بر نشانه‌هاي بيماري است. صيادي تورانلو، جمالي و ميرغفوري (1386) در تحقيقي به بررسي رابطۀ اعتقاد به آموزه‌هاي مذهبي اسلام و هوش هيجاني در دانشجويان دختر مقطع کارشناسي ارشد دانشگاه يزد پرداختند و به اين نتيجه رسيدند که بين سطح هوش هيجاني و اعتقادات مذهبي، رابطۀ مثبت، مستقيم و معناداري وجود دارد. همچنين کيم و همکاران (2004) در تحقيقات خود، نشان دادند که دين با هيجانات مثبت مثل خوش‌خلقي، مهرباني، اعتماد به نفس و آرامش، رابطۀ مثبت دارد. در مطالعۀ ديگري مير (2003) نقش مذهب در سازگاري افراد با يک رويداد معنادار زندگي را بررسي کرد. او با 124 پدر و مادري که کودک خود را به علت سندروم مرگ ناگهاني از دست داده بودند، مصاحبه کرد و دريافت که مذهبي بودن با پذيرش آسان‌تر اين بحران، ارتباطي مستقيم دارد. همچنين مذهبي بودن با افزايش سلامت رواني و کاهش ناراحتي والدين، طي 18 ماه پس از مرگ کودکانشان، ارتباط مستقيمي داشت.
    ب. هوش فرهنگي
    مفهوم «هوش فرهنگي» براي نخستين‌بار، توسط اِرلي و اَنگ (2003) از محققان «مدرسة کسب و کار» لندن مطرح شد. اين دو «هوش فرهنگي» را قابليت يادگيري الگوهاي جديد در تعاملات فرهنگي و ارائة پاسخ‌هاي رفتاري صحيح به اين الگوها تعريف کرده‌اند. آنها معتقدند: در مواجهه با موقعيت‌هاي فرهنگي جديد، به‌زحمت مي‌توان نشانه‌هاي آشنايي يافت که بتوان از آنها در برقراري ارتباط سود جست. در اين حالات، فرد بايد با توجه به اطلاعات موجود، يک چارچوب شناختي مشترک تدوين کند، حتي اگر اين چارچوب درک کافي از رفتارها و هنجارهاي محلي نداشته باشد. تدوين چنين چارچوبي تنها از عهدة کساني برمي‌آيد که از هوش فرهنگي بالايي برخوردار باشند.
    در تعريف ديگري که از سوي پيترسون (2004) نقل شده، «هوش فرهنگي» يک قابليت فردي براي درک، تفسير و اقدام اثربخش در موقعيت‌هايي دانسته شده است که از تنوع فرهنگي برخوردارند و با آن دسته از مفاهيم مرتبط با هوش سازگار است که هوش را بيش از يک توانايي شناختي مي‌دانند (نائيچي و عباسعلي‌زاده، 1386). توماس و اينکسون (2003، ص25-26) در اثر خود، با نام هوش فرهنگي: مهارت‌هاي افراد براي تجارت جهاني، تعريف خود از «هوش فرهنگي» را با ذکر زيربناها و اجزاي سازندة آن مطرح مي‌کنند. به نظر آنان، هوش فرهنگي مشتمل بر فهم و درک بنيان‌هاي تعامل بين‌فرهنگي، توسعه دادن رويکردي خلاقانه و منعطف به تعامل‌هاي بين‌فرهنگي و درنهايت، ايجاد مهارت‌هاي سازگاري و نشان دادن رفتارهايي است که مي‌توان آنها را در موقعيت‌هاي بين‌فرهنگي يا چندفرهنگي اثربخش دانست (يزدخواستي، قاسمي و همكاران، 1390، ص139).
    رز و کومار (2008) ضرورت توجه به هوش فرهنگي را در دنياي امروز، که محل برخورد فرهنگ‌هاي متفاوت يا به‌شدت متفاوت است، نشان داده‌اند. آنها در بررسي خود، دربارة نقش سازگاري بين‌فرهنگي خارجيان مقيم در يک کشور، بر اثربخشي فعاليت‌هاي بين‌المللي فرهنگي و اقتصادي و سياسي تأکيد کرده‌اند. در پژوهشي، تساي و لاورنس (2011) بيان کردند که سطح هوش فرهنگي مي‌تواند بر سازگاري فرهنگي مؤثر باشد. نتيجة حاصل از پژوهش ايچن (2009) نيز نشان داد هوش فرهنگي پيش‌بيني‌کنندة سازگاري بين‌فرهنگي و شوک فرهنگي است و هوش هيجاني به عنوان ميانجي ارتباط بين هوش فرهنگي و سازگاري فرهنگي اجتماعي است (عسكري و روشني، 1391، ص51).
    اِرلي و اَنگ (2003) هوش فرهنگي را شامل مؤلفه‌هاي ذهني (فراشناختي و شناختي)، انگيزشي و رفتاري مي‌دانند (رز و کومار، 2008، ص506). اِرلي و موساکوفسکي (2004) هوش فرهنگي را مشتمل بر سه جزء مي‌دانند: شناختي، فيزيکي و احساسي - انگيزشي. به عبارت ديگر، بايد هوش فرهنگي را در سر، بدن و قلب جست‌و‌جو کرد. اگرچه بيشتر افراد در هر سه زمينه به يک اندازه توانمند نيستند، اما هر قابليت بدون دو قابليت ديگر به‌طور جدي با مانع مواجه مي‌شود (نائيچي و عباسعلي‌زاده، 1386).
    همچنين براساس تقسيم‌بندي مرکز مطالعات هوش فرهنگي، هوش فرهنگي به چهار بخش فراشناختي، شناختي، انگيزشي و رفتاري تقسيم مي‌شود:
    1. عامل فراشناختي: بدين معناست که فرد چگونه تجربيات ميان‌فرهنگي را درک مي‌کند. همچنين بيانگر فرايندهايي است که افراد براي کسب و درک دانش فرهنگي به کار مي‌برند. عامل فراشناختي هوش فرهنگي شامل تدوين راهبرد پيش از برخورد ميان‌فرهنگي، بررسي مفروضات در حين برخورد، و تعديل نقشه‌هاي ذهني در صورت متفاوت بودن تجارب واقعي از انتظارات پيشين است.
    2. عامل شناختي: بيانگر درک فرد از تشابهات و تفاوت‌هاي فرهنگي است و دانش عمومي و نقشه‌هاي ذهني و شناختي فرد از فرهنگ‌هاي ديگر را نشان مي‌دهد. جنبة شناختي هوش فرهنگي مشتمل بر شناخت نطام‌هاي اقتصادي و قانوني، هنجارهاي تعامل اجتماعي، عقايد مذهبي، ارزش‌هاي زيبايي‌شناختي و زبان ديگر است.
    3. عامل انگيزشي: بيانگر علاقۀ فرد به آزمودن فرهنگ‌هاي ديگر و تعامل با افرادي از فرهنگ‌هاي مختلف است. اين انگيزه شامل ارزش دروني افراد براي تعاملات چندفرهنگي و اعتماد به نفسي است که به فرد اجازه مي‌دهد در موقعيت‌هاي فرهنگي گوناگون به صورتي اثربخش عمل کند.
    4. عامل رفتاري: قابليت فرد براي سازگاري با آن دسته از رفتارهاي کلامي و غيرکلامي را دربر مي‌گيرد که براي برخورد با فرهنگ‌هاي مختلف مناسب هستند. رفتار هوش فرهنگي مجموعه‌اي از پاسخ‌هاي رفتاري منعطف را شامل مي‌شود که در موقعيت‌هاي متفاوت به کار مي‌آيد و متناسب با يک تعامل خاص يا موقعيت ويژه، از قابليت اصلاح و تعديل برخوردار است (حسيني‌نسب و قادري، 1390).
    تاکنون مطالعه‌اي تجربي در خصوص رابطۀ دين‌داري و هوش فرهنگي انجام نگرفته است. بنابراين، به چند نمونه از تحقيقاتي که در زمينۀ فرهنگ و مذهب انجام گرفته است، بسنده مي‌کنيم: دوبلي و ايسپوتالف (2012) در مطالعه‌اي تفاوت‌هاي فرهنگي ناشي از تفاوت‌هاي مذهبي را بررسي كردند. آنها بيان داشتند فرهنگ هر گروه به‌شدت تحت تأثير آيين‌ها و اعتقادات و تعصبات مذهبي آنهاست. همچنين در تحقيق ديگري که از سوي گرتز و مارکوسن (2011) انجام شد، آنها فرهنگ و مذهب دو گروه مذهبي (مسلمان و مسيحي) مردم لبنان را مقايسه و ارزيابي كردند و بر تفاوت‌هاي فرهنگي و ارزشي آنها تأکيد نمودند.
    الگوي مفهومي و فرضيه‌هاي پژوهش
    در اين پژوهش، با توجه به ادبيات و پيشينۀ موضوع، الگوي مفهومي پژوهش در شکل (1) ارائه مي‌گردد:

    شکل(‌1). الگوي مفهومي پژوهش

    براساس ادبيات موضوع و الگوي مفهومي پژوهش، فرضيه‌هاي ذيل دربارة تأثير ابعاد دين‌داري بر هوش فرهنگي تدوين گرديد:
    فرضية 1. ميزان اعتقادات مذهبي هر كس تأثير مثبت و معناداري بر ميزان هوش فرهنگي وي دارد.
    فرضية 2. ميزان عمل به مناسک مذهبي هر كس تأثير مثبت و معناداري بر ميزان هوش فرهنگي وي دارد.
    فرضية 3. ميزان تجربۀ ديني هر كس تأثير مثبت و معناداري بر ميزان هوش فرهنگي وي دارد.
    فرضية 4. ميزان تجلي آثار مثبت و متعالي اعتقادات مذهبي هر كس تأثير مثبت و معناداري بر ميزان هوش فرهنگي وي دارد.
    روش پژوهش
    پژوهش حاضر از حيث هدف، کاربردي است؛ زيرا ميزان هوش فرهنگي هر كس مي‌تواند تأثير بسزايي بر موفقيت وي در مراودات اجتماعي، روابط رسمي و غيررسمي، حرفه و شغل فرد داشته باشد و در نتيجه، موفقيت يک سازمان را موجب شود. از‌اين‌رو، مي‌توان از طريق تقويت و رشد دين‌داري افراد، به‌طور غيرمستقيم در جهت موفقيت بيشتر سازمان و کارکنان گام بلندي برداشت. همچنين اين پژوهش از حيث روش انجام، در زمرة تحقيقات «توصيفي – همبستگي» قرار مي‌گيرد. جامعة آماري کارکنان «مرکز تحقيقات و آموزش کشاورزي و منابع طبيعي» يزد هستند. از بين 152 تن جامعة آماري، 96 تن به عنوان حجم نمونه انتخاب و پرسش‌نامه‌ها به صورت تصادفي بين آنان توزيع شد. به منظور سنجش دين‌داري از پرسش‌نامة گلاک و استارک، شامل 25 سؤال و براي سنجش هوش فرهنگي، از پرسش‌نامة تنظيم‌شده توسط «مرکز مطالعات هوش فرهنگي»، شامل 20 سؤال استفاده شد. پرسش نامه‌هاي پژوهش در اختيار چند تن از صاحب‌نظران و استادان حوزه و دانشگاه قرار گرفت و پس از اعمال نظرات، روايي و اعتبار آن به لحاظ محتوايي تأييد شد. براي بررسي پايايي پرسش‌نامه‌ها نيز از ضريب آلفاي کرونباخ استفاده شد. جدول (1)، مقدار آلفاي کرونباخ را براي متغيرهاي اين پژوهش نشان مي‌دهد. مقدار 70/0 يا بيشتر براي ضريب آلفاي کرونباخ، به عنوان پايايي قابل قبول محسوب مي‌شود.
    جدول (‌1): نتايج بررسي پايايي متغيرهاي پژوهش
    متغير    ابعاد    تعداد پرسش    آلفاي کرونباخ
    دين‌داري    اعتقادي    7    89/0
        تجربي    6    91/0
        مناسکي    7    85/0
        پيامدي    5    88/0
    هوش فرهنگي    فراشناختي    5    75/0
        شناختي    5    83/0
        رفتاري    5    88/0
        انگيزشي    5    81/0
    با توجه به اينکه متغيرهاي پژوهش به صورت کمّي سنجش شده و داراي مقياس اندازه‌گيري نسبي است، بنابراين، به منظور سنجش و اندازه‌گيري روابط تعريف‌شده در فرضيه‌هاي پژوهش، از رگرسيون تک‌متغيرة خطي استفاده شده است. براي انجام آزمون، فرضيه‌هايي که در آن، نه رابطۀ دو متغير، بلکه اثرگذاري يک متغير بر متغير ديگر مد‌نظر بوده‌، از آزمون معناداري «ضريب بتا» استفاده شده است. اين آزمون يکي از آزمون‌هايي است که در رگرسيون خطي از آن استفاده مي‌شود.
    يافته‌هاي پژوهش
    الف. آمار توصيفي پاسخ‌دهندگان
    در جدول (2)، اطلاعات توصيفي با نمونة تحت بررسي ارائه شده است. همان‌گونه که داده‌هاي جدول (2) نشان مي‌دهد، بيشتر پاسخ‌دهندگان داراي تحصيلات کارشناسي بوده و در ردۀ سني 31 تا 40 سال قرار داشته‌اند. اطلاعات مربوط به سابقة فعاليت کارکنان نيز نشان مي‌دهد که از افراد باتجربه بيش از افراد کم‌تجربه نمونه‌گيري شده است.
    جدول (2): آمار توصيفي پاسخ‌دهندگان
    سن    سابقة کار (شغل)    سطح تحصيلات
    20ـ30    31ـ40    41ـ50    بيش از 50    1ـ3    4ـ6    7ـ10    بيش از 10    ديپلم و کمتر    فوق ديپلم    کارشناسي    کارشناسي ارشد و بالاتر
    2/2%    1/48%    1/43%    6/6%    8/7%    9/17%    8/35%    5/38%    7/6%    4/23%    6/48%    3/21%
    ب. وضعيت متغيرهاي پژوهش
    در اين قسمت، وضعيت هر‌يک از متغيرهاي موجود در فرضيه‌هاي پژوهش در نمونه مورد بررسي با استفاده از آمار توصيفي ارائه مي‌شود. بدين منظور، مينيمم و ماکزيمم هر متغير و متوسط آن متغير محاسبه شده و در جداول 3 و 4 ارائه شده است.
    جدول (3). وضعيت متغير دين‌داري و ابعاد آن
    متغير    كمينه     بيشينه    ميانگين
    دين‌داري    37/1    95/4    59/3
    بعد اعتقادي    45/1    82/4    53/3
    بعد مناسکي    55/1    00/5    75/3
    بعد تجربي    50/1    00/5    74/3
    بعد پيامدي    00/1    00/5    36/3
    جدول (‌4): وضعيت متغير هوش فرهنگي و ابعاد آن
    متغير    مينيمم    ماکزيمم    ميانگين
    هوش فرهنگي    10/1    69/4    23/3
    بعد فراشناختي    25/1    74/4    86/2
    بعد شناختي    15/1    48/4    28/3
    بعد انگيزشي    00/1    00/5    95/3
    بعد رفتاري    00/1    55/4    86/2
    اطلاعات ارائه‌شده نشان مي‌دهد پاسخ‌دهندگان اين پژوهش به‌طور متوسط، در دين‌داري نمرة خوبي (59/3) دريافت مي‌کنند. همچنين از ابعاد تأثيرگذار بر دين‌داري، کمترين امتياز متعلق به بعد پيامدي (36/3) و بيشترين امتياز متعلق به بعد مناسکي (75/3) است. در رابطه با هوش فرهنگي نيز بايد گفت: افراد تحت مطالعه در مقايسه با دين‌داري، هوش فرهنگي ضعيف‌تري دارند (23/3) و در بعد رفتاري، کمترين امتياز (86/2) و در بعد انگيزشي، بيشترين امتياز (95/3) را کسب کرده‌اند.
    آزمون فرضيه‌هاي پژوهش
    از‌آن‌رو، که هدف اين پژوهش بررسي رابطۀ علّي و معلولي است، به منظور آزمون فرضيه‌هاي پژوهش، از آزمون رگرسيون استفاده شده است که در ادامه نتايج حاصل از اين آزمون ارائه مي‌شود. جدول (‌5)، ضرايب تأثير برآوردشده و نيز معناداري اين ضرايب را نشان مي‌دهد. بر‌اين‌اساس، مي‌توان در رابطه با رد يا تأييد فرضيه‌هاي پژوهشي با سطح اطمينان 95/0 تصميم‌گيري کرد.
    جدول (5): نتايج آزمون فرضيه‌هاي پژوهش با استفاده از آزمون رگرسيون
    فرضيه    رابطة تحت بررسي    ضريب بتا    t-value    p-value    نتيجة آزمون فرضيه
    اول    اعتقادات مذهبي ← هوش فرهنگي    18/0    70/4    03/0    تأييد فرضيه
    دوم    عمل به مناسک مذهبي ← هوش فرهنگي    11/0    33/1    10/0    رد فرضيه
    سوم    تجربۀ ديني ← هوش فرهنگي    22/0    50/5    02/0    تأييد فرضيه
    چهارم    آثار پيامدي ← هوش فرهنگي    09/0    10/1    15/0    رد فرضيه
    در ادامة با جزئيات بيشتر، فرضيه‌هاي پژوهش بررسي مي‌شود:
    فرضية 1: در فرضيۀ اول، تأثير اعتقادات مذهبي افراد بر هوش فرهنگي بررسي مي‌شود. با توجه به اينکه مقدار t محاسبه‌شده براي اين رابطه (70/4)، بيشتر از مقدار بحراني آن (96/1) است (جدول 5)، نتيجه مي‌گيريم که اين فرضيه تأييد شده و اعتقادات مذهبي فرد با ضريب تأثير 18/0 بر هوش فرهنگي وي تأثيرگذار است.
    فرضية 2: در اين فرضيه ادعا شده است که عمل به مناسک مذهبي تأثير مثبت و معناداري بر هوش فرهنگي دارد. با توجه به داده‌هاي ارائه‌شده در جدول (‌5)، اين ادعاي پژوهشگر رد مي‌شود. با توجه به اينکه مقدار t محاسبه‌شده براي اين رابطه (33/1)، کمتر از مقدار بحراني آن (96/1) است، درنتيجه، داده‌هاي تجربي جمع‌آوري‌شده ادعاي پژوهشگر را تأييد نمي‌کند و اين فرضيه رد مي‌شود.
    فرضية 3: در اين فرضيه ادعا شده که تجربۀ ديني تأثير مثبت و معناداري بر هوش فرهنگي دارد. با توجه به داده‌هاي ارائه ‌شده در جدول (5)، اين ادعاي پژوهشگر تأييد مي‌گردد. ضريب تأثير 20/0 نشان‌دهندة شدت تأثير اين متغير بر ميزان هوش فرهنگي است. با توجه به اينکه مقدار t محاسبه‌شده براي اين رابطه (50/5)، بيشتر از مقدار بحراني آن (96/1) است، پس با سطح اطمينان 95/0 مي‌توانيم بگوييم: عمل به مناسک مذهبي فرد تأثير مثبت و معناداري بر هوش فرهنگي دارد.
    فرضية 4: در اين فرضيه ادعا شده است اعتقاد به آثار پيامدي مذهبي تأثير مثبت و معناداري بر هوش فرهنگي دارد. با توجه به داده‌هاي ارائه‌شده در جدول (5)، اين ادعا نيز رد مي‌گردد. با توجه به اينکه مقدار t محاسبه‌شده براي اين رابطه (10/1)، کمتر از مقدار بحراني آن (96/1) است، درنتيجه، داده‌هاي تجربي جمع‌آوري‌شده ادعاي پژوهشگر را تأييد نمي‌کند و اين فرضيه رد مي‌شود.
    نتيجه‌گيري
    اين پژوهش با هدف تعيين تأثير ابعاد دين‌داري بر هوش فرهنگي انجام شد. در مرحلة نخست، از طريق مرور جامع پژوهش‌هاي پيشين، ابعاد دين‌داري و نيز شاخص‌هاي هوش فرهنگي شناسايي شد. پس از دسته‌بندي ابعاد و شاخص‌ها، الگوي مفهومي و فرضيه‌هاي پژوهش ارائه شد. سپس با استفاده از روش «رگرسيون تک‌متغيره خطي» و بر پايه داده‌هاي جمع‌آوري‌شده، فرضيه‌ها براساس الگوي مفهومي آزموده شد. در ادامه، نتايج پژوهش به‌طور خلاصه مرور و بر پاية آنها، پيشنهادهايي براي مسئولان حوزة فرهنگ و نيز مديران و کارکنان سازمان‌هاي دولتي و خصوصي ارائه مي‌شود:
    طبق گفتۀ برخي از صاحب‌نظران و انديشمندان، دين جزو فرهنگ است، زيرا فرهنگ، هم شامل باورهاي قلبي ديني و غيرديني و هم شامل رفتارها و اخلاق و آداب و رسوم ديني و غيرديني است. همان‌گونه که يافته‌هاي اين پژوهش نشان مي‌دهد، ميزان دين‌داري در جمعيت تحت بررسي در حد بالايي است و تأثير تجربه‌هاي ديني بر هوش فرهنگي در مقايسه با تأثير ميزان اعتقادات بر هوش فرهنگي بيشتر است. از‌آن‌رو که هوش فرهنگي در طول زندگي هر كس، اکتسابي و متغير است، چنانچه ميزان تجربه‌هاي ديني و اعتقادات مذهبي افراد را تقويت کنيم، مي‌توانيم شاهد هوش فرهنگي قوي‌تري در او باشيم. از سوي ديگر، عمل به مناسک ديني و اعتقاد به بعد پيامدي دين‌داري نمي‌تواند تأثيري بر هوش فرهنگي افراد داشته باشد. با توجه به اکتسابي بودن بخش قابل‌توجهي از مهارت‌ها و قابليت‌هاي هوش فرهنگي، پيشنهاد مي‌گردد سازمان‌ها در برنامه‌ريزي‌هاي آموزشي خود، جايگاه ويژه‌اي براي تقويت اين هوش در نظر بگيرند و با بهره‌گيري از آموزش‌هاي رسمي و غيررسمي در جهت بهبود مهارت‌هاي شناختي و رفتاري گام بردارند.
    در نهايت، به پژوهشگران و محققان پيشنهاد مي‌شود از الگوي مفهومي ارائه‌شده در اين پژوهش براي مطالعۀ تأثير ابعاد دين‌داري بر هوش فرهنگي در ديگر جوامع آماري استفاده کنند. همچنين پيشنهاد مي‌شود پيامدهاي تقويت دين‌داري اسلامي در ابعاد اجتماعي و مديريتي بررسي شود. 

    References: 
    • آرين، سيده‌خديجه، 1378، «رابطة دينداري و روان‌درستي ايرانيان مقيم کانادا»، پايان‌نامة دکترا، تهران دانشگاه علامه طباطبايي.
    • آزاد‌ارمکي، تقي، و همكاران، 1377، بررسي مسائل اجتماعي، تهران، نشر جهاد.
    • آهنچيان، محمدرضا و همكاران، 1391، «بررسي همبستگي هوش فرهنگي با تعامل اجتماعي در پرستاران»، مديريت ارتقاي سلامت، ش2، ص44 ـ53.
    • باقري خليلي، علي‌اکبر، 1388، «بررسي ابعاد دين‌داري حافظ شيرازي براساس الگوي گلاک و استارک مبني بر دين، پديده‌اي چند بعدي»، جستارهاي ادبي، ص27ـ52.
    • بهروان، حسين، 1389، «مقايسه ديدگاه مردم مشهد و متخصصان اسلامي دربارة اهميت ابعاد و ملاک‌هاي دين‌داري»، مشکوۀ، ش106، ص57ـ81.
    • حسيني‌نسب، سيدداوود و همكاران، 1390، «بررسي رابطۀ بين هوش فرهنگي با بهره‌وري مديران در مدارس شاهد استان آذربايجان غربي»، علوم تربيتي، ش13، ص27ـ44.
    • خداپناهي، محمدکريم و همكاران، 1379، «بررسي نقش ساخت شخصيت در جهت‌گيري مذهبي دانشجويان»، روان‌شناسي، ش2، ص185ـ204.
    • سراج‌زاده، سيدحسين و همكاران، 1380، «بررسي تعريف عملياتي دين‌داري در پژوهش‌هاي اجتماعي»، نامة پژوهش، ش20 و 21.
    • شجاعي‌زند، عليرضا، 1384، «مدلي براي سنجش دين‌داري در ايران»، جامعه‌شناسي ايران، ش1، ص34 ـ 66.
    • صيادي تورانلو، حسين و همكاران، 1386، «بررسي رابطۀ اعتقاد به آموزه‌هاي مذهبي اسلام و هوش هيجاني دانشجويان»، انديشة نوين ديني، ش11، ص145ـ172.
    • عسگري، پرويز و همكاران، 1391، «مقايسه هوش فرهنگي، هوش هيجاني، سازگاري فردي - اجتماعي دانشجويان زن و مرد دانشگاه آزاد اسلامي واحد اهواز»، فصلنامه علمي ـ پژوهشي زن و فرهنگ، ش12، ص49 ـ 63.
    • فيروزجايي، اسدالله، 1389، «تأملي در قلمرو دين»، آيين حکمت، ش6، ص147ـ172.
    • ميرسندسي، سيدمحمد، 1383، «مطالعۀ ميزان و انواع دين‌داري دانشجويان، پايان‌نامة دکتراي دانشکدة علوم انساني، تهران، دانشگاه تربيت مدرس.
    • نائيچي، محمدجواد و همكاران، 1386، «هوش فرهنگي؛ سازگاري با ناهمگون‌ها»، تدبير، ش181، ص20ـ23.
    • نازکتبار، حسين و همكاران، 1385، «نقش دين‌داري در ممانعت از بزهکاري جوانان شهر تهران»، رفاه اجتماعي، ش22، ص233ـ257.
    • نوابخش، مهرداد و همكاران، 1385، «نقش دين و باورهاي مذهبي بر سلامت روان»، پژوهش ديني، ش14، ص71ـ94.
    • هاديان‌فرد، حبيب، 1384، «احساس ذهني بهزيستي و فعاليت‌هاي مذهبي در گروهي از مسلمانان»، روان‌پزشکي و روان‌شناسي باليني ايران، انديشه و رفتار، ش11، ص224ـ232.
    • يزدخواستي، گيسو و همكاران،‌ 1390، «رابطة تماس‌هاي بين‌فرهنگي و هوش فرهنگي؛ تحليل نظري و تجربي»، فصلنامه تحقيقات فرهنگي، ش2، ص133ـ162.
    • Doebeli, M. & I. Ispolatov (2012), "A Model for the Evolutionary Diversification of Religions", Journal of Theoretical Biology, 267(4): 676-684.
    • Fukuyama, Yoshio (1961), "The Major Dimensions of Church Membership", Review of Religious Research, 2: 154-167.
    • Geertz, A., & G. Markússon (2011), "Globalization, Culture, Religion, and Values: Comparing Consumption Patterns of Lebanese Muslims and Christians", Religion, 40(3): 152-165.
    • Glock, C. & R. Stark (1965), Religion and Society in Tension, Chicago: Rand McNally & Company.
    • Himmelfarb, Harold S. (1975), "Measuring Religious Involvement", Social Forces, 53(4): 606-618.
    • Kim, Y. (2004), "Spirituality and Affect: A Function of Changes in Religious Affiliation", Personality and Individual Differences, 37(4): 861-870.
    • Lenski, G. (1961), "The Religious Factor: A Sociological Study of Religion's Impact on Politics", Economics and Religious Life, Rev. Ed. Garden City, N. Y.: Doubleday, Anchor.
    • Meier, A. (2003), "Adolescents' Transition to First Intercourse, Religiosity, and Attitudes about Sex", Social Forces, vol.81, issue 3, pp.1031-1052.
    • Rose, Raduan Che & Naresh Kumar (2008), "A Review on Individual Differences and Cultural Intelligence", The Journal of International Social Research, vol.1/4, pp.504-522.
    • Triandis, Harry C. (2006), "Cultural Intelligence in Organizations", Group & Organization Management, 32(1): 20-26.
    • Zinnbauer, B., & K. Pargament (2005), Religious and Spirituality, Handbook for the Psychology of Religion, New York: Guilford Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    برزگر بفرویی، کمال، توکلی بنیزی، مهناز، رحمتی، محمدحسین.(1395) بررسی رابطه‌ی بین ابعاد دین‌داری و هوش فرهنگی (مطالعه‌ی موردی مرکز تحقیقات و آموزش کشاورزی و منابع طبیعی یزد). دو فصلنامه اسلام و پژوهش های مدیریتی، 6(1)، 23-36

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کمال برزگر بفرویی؛ مهناز توکلی بنیزی؛ محمدحسین رحمتی."بررسی رابطه‌ی بین ابعاد دین‌داری و هوش فرهنگی (مطالعه‌ی موردی مرکز تحقیقات و آموزش کشاورزی و منابع طبیعی یزد)". دو فصلنامه اسلام و پژوهش های مدیریتی، 6، 1، 1395، 23-36

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    برزگر بفرویی، کمال، توکلی بنیزی، مهناز، رحمتی، محمدحسین.(1395) 'بررسی رابطه‌ی بین ابعاد دین‌داری و هوش فرهنگی (مطالعه‌ی موردی مرکز تحقیقات و آموزش کشاورزی و منابع طبیعی یزد)'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش های مدیریتی، 6(1), pp. 23-36

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    برزگر بفرویی، کمال، توکلی بنیزی، مهناز، رحمتی، محمدحسین. بررسی رابطه‌ی بین ابعاد دین‌داری و هوش فرهنگی (مطالعه‌ی موردی مرکز تحقیقات و آموزش کشاورزی و منابع طبیعی یزد). اسلام و پژوهش های مدیریتی، 6, 1395؛ 6(1): 23-36